به باور ويليام مايلز، اگرچه کمتر از نيمي از مردم آفريقا مسيحي ميباشند، اما توانايي و قدرت آنها بسيار بيشتر از جمعيت نسبتي آنها بوده و نفوذ آنها در آفريقا بسيار است. البته دادههاي آماري در خصوص سکنه، جايگاه، اهميت و اعتبار مسلمانان و مسيحيان در آفريقا ناقص و ناکافي است. با اين حال، همگان متفقند که ارتباط نزديکي بين آيين مسيحيت و سياست در آفريقا وجود دارد. همين امر در تاريخ استعماري آفريقا و پس از آن، موجب پيدايش تنشهايي شد که مسيحيان را گاهي عليه دولتها و مردم در بسياري از کشورهاي آفريقايي بسيج کرده است.
دين در آفريقا، نقش مهمي در تعيين هويت و توانايي ذهني مردم آفريقا ايفا کرده است. همچنين تنوع ديني و زيادهطلبيهاي فرقهاي، موجب دامن زدن به برخي تنشها بين مسيحيان و ديگر پيروان اديان شده است. تنوع ديني و تفسيرهاي متفاوت از کتاب مقدس بر روابط مردم با يکديگر و دولتهاي متبوع آن تأثير گذارده است. در اين مقاله، نخست، به پيدايش مسيحيت از نگاه تاريخي و رشد آن در دوران استعماري اشاره ميشود و سپس شرايط کنوني پيروان آن آيين مورد بررسي قرار ميگيرد.
مقدمه
داستان آشنايي مردم آفريقا با اديان الهي، جالب و حيرتانگيز است و نشان از دلبستگي و شيفتگي مردم آن خطه به اديان و باورهاي ديني دارد. به باور M.B.T، آفريقاييها مردماني بسيار معتقد و دين باور بوده و براي آنها پذيرش برخي باورها و سنتها و التزام به مناسک بسيار موجه و مقبول است. مورخان نيز از ديرباز در خصوص حضور اديان و باورهاي مردم آفريقا به ارواح و مظاهر طبيعت، سخن گفته و اين ويژگي آفريقاييها را برجسته نشان ميدادند.
ظهور و گسترش مسيحيت معاصر در کشورهاي آفريقايي که در اين پژوهش مورد بررسي قرار خواهد گرفت، از تنوع و تأثير ويژهاي برخوردار است که مختص آن دين بوده و ديگر اديان، آن ويژگي را ندارند. آفريقا در دو قرن اخير شاهد حضور نظاميان، بازرگانان و صنعتگران، مکتشفان و مبلغان مذهبي کشورهاي استعماري بوده که موجوديت آنها و گسترش حضور و سلطه آنها موجب گسست خلل در زندگي و هويت مردم بومي و سنتهاي آنها شده است. البته هر يک از آن گروهها داراي اهداف مشخص و از پيش تعيين شده بود و بر اساس آن، کار و تلاش کردند. اما وظيفه گروههاي تبشيري تبليغي، به رغم همگرايي و انسجام اوليه، به تدريج از ربع دوم قرن بيستم دچار تغيير و تحول گرديد؛ به اين معني که مبلغان مذهبي احساس کردند که همکاري و هماهنگي آنها با استعمارگران موجب بدنامي آنها و رويگرداني برخي از مسيحيت شده و آنها را از هدف خود که اعتلاي نام خداوند بود، دور کرده و در خدمت کشورگشايي قرار داده است؛ از اين رو آنها به تدريج فاصله خود را با حکام استعماري افزايش داده و به مردم بومي نزديک شدند. گفتني است که از زمان استقلال کشورهاي آفريقايي مؤسسات، سازمانها و نهادهاي مسيحي در آن منطقه با رويکردي نوين به پيشتاز مسائل و تحولات رفته و شيوهاي را پيش گرفتند که موجب همبستگي آنها با مردم و آمال آنها و تلاش براي رفع مشکلات مردم شده است. در اين مقاله، تلاش شده که افکار مذهبي و سياسي مردم مسيحي آن خطه و تعامل آنها با دولت، يکديگر و ديگران با نگاهي فراگير و همه جانبه مورد بررسي قرار گيرد. اين مقاله، بر پايه اطلاعات و آگاهيهاي به دست آمده از پژوهشهاي کتابخانهاي و مصاحبه با مسيحيان اصلاحطلب و سنتي تهيه شده است.
تعريف دين
از آنجايي که تعريف و توضيح دين، نقش مهمي در روشن ساختن مطالب اين مقاله دارد، نخست، به بررسي تعاريف مختلف پرداخته تا منظور نگارنده از مفهوم دين در آفريقا روشن و آشکار گردد. واقعيت اين است که در آفريقا بيش از بيست هزار دين و فرقه وجود دارد که تنها شمار اندکي از آنها از اديان بزرگ و مهم جهاني محسوب ميشود و بقيه آيينها بنا بر سليقه افراد و موقعيت پديد آمده و تمام آنها نيز خود را پيرو واقعي آيين مسيحيت قلمداد ميکنند. در همان حال، گروه ديگري از مسيحيان آفريقا تفرقه و استقلال کليساهاي متعدد را منافي تعليمات حضرت مسيح (ع) ميدانند.
مرحوم دهخدا، چهار معني براي دين ذکر ميکند که تمام آنها در آفريقا صادق است: «کيش (منتهي الارب)، مله (اقرب المورد) )تاجالعروس)، صبغه (ترجمان القرآن). طريقت و شريعت مقابل کفر. به باور مرحوم دهخدا «علماي فقهاللغه اسلامي براي دين، معاني مختلفي ذکر کردهاند که اساس همه آنها در سه معني خلاصه ميشود:
الف: از اصل آرامي - عربي به معناي حساب که با استعاره از آن اخذ شده است؛
ب: عربي خالص به معني آن عادت يا استعمال است که هر دو از يک اصل هستند؛
ج: کلمهاي فارسي است به معني ديانت که اين معني در زبان عربي و دوره جاهلي مستعمل بوده و به معني «عادت» يا استعمال است. (دايرهالمعارف اسلامي).
در فرهنگ فارسي عميد نيز «دين به معناي ملت، مذهب، کيش، آيين، ورع، طاعت، حساب، پاداش، جزا، مکافات، آمده است.
دين حضرت مسيح(ع)، مجموعه آموزشهايي است که از سوي حضرت عيسي(ع) ارائه شده و توسط برخي پيروانش گردآوري، تنظيم يا تکميل شده است. اين دين اگر چه همراه با تفاسير و آموزههاي گوناگون بوده، ولي داراي اصول مشترکي است که همگان آن را ارج مينهند. با اين همه، فروع آن آيين نيز موجب ايجاد خصومت و تنش در بين پيروان آن آيين شده و چه بسيار نفوس و مالها را ضايع کرده است. اخيراً، پليس نيجريه يک اسقف را به دليل به خطر انداختن جان چند نفر از پيروانش بازداشت کرده است. وي به پيروان خود گفته بود که براي رستگار شدن، خود را در آتش بيافکنند و شش نفر به گفته وي عمل کردند. در فرهنگ آکسفورد، با سه تعريف عمده از دين مواجه ميشويم:
1.دين، ايمان به وجود يک خدا يا خدايان است و اعتقادي که جهان را ميآفريند و به انسان هستي ميبخشد و يک سرشت روحاني که به حيات پس از مرگ معتقد است.
2.دين، نظام ويژهاي از ايمان و عبادت است که براساس اعتقاد مذهبي قرار دارد؛ مانند مسيحيت، يهوديت و مذهب هندو.
3.نظارتي که زندگي فرد را تحت تأثير قرار ميدهد.
در فرهنگ اديان، باور و اعتقاد به مابعدالطبيعه، يکي از ويژگيهاي اساسي دين و از گرايشهاي ثابت و جهاني بشر است. ولي در آيينهاي سنتي آفريقايي، باور به نمادهاي طبيعي و مؤثر بودن آنها، عمدتاً جاي خداوند قاهر توانمند را گرفته و آنها عموماً به مسببهايي غير از قادر متعال باور داشتند. به همين دليل، پرستش و يا تقديس انواع مظاهر طبيعي در اغلب بخشهاي آفريقا رايج و مرسوم بوده و هست. در آنجا به طور سنتي و براساس محيط زيست، گرايش مردم به دين، در جريان تاريخ، صور و اشکال گوناگوني يافته است. با توجه به اينکه دين، حاکي از گرايش انسانها به خدايان و احساس نوعي ارتباط شخصي و جمعي نسبت به واقعيتهاي والا و قدسي با توجه به محيط زيست افراد است، از اينرو مردم آفريقا در اعصار گوناگون، اشکال گوناگوني از جانگرايي (آنيميسم) را باور داشته و محترم ميشماردند. البته به نوشته دائرهالمعارف لاروس، پادشاههاي قوي و امپراتوريهاي قديمي و بزرگ، خدايان ملي و محلي داشته که آنها را متحد ميکرد. اين بعد غيرمادي دين و به ويژه پيوند و ارتباط با جهان نامشهود، از اهميت و جايگاه والايي برخوردار است. گفتني است که مردم آفريقا در پذيرش جهان آخرت و اقامه باور به غيب، اهتمام بسيار دارند.
از آنجايي که اين مقاله کوتاه، مجال بررسي پيشينه دينشناسي ديني را ندارد، بيشتر به نمود و اثرات آيين مسيح(ع) در آفريقا پرداخته و مسائل فلسفي و فقهي را به مجالي ديگر موکول ميکنيم. اما گفتني است که شناخت خاستگاه دين و چگونگي آن و اينکه چه عوامل فرهنگي و روانشناسي موجب پذيرش يک آيين و بياعتنايي به آيين ديگر ميگردد. از مسائل مهمي است که بررسي آنها ابهامهاي بسياري را از موضوع پذيرش اديان و رشد آنها در آفريقا رفع ميسازد.
گفتني است که در مغرب زمين، علم آفريقاشناسي و شناخت اديان، سابقهاي نزديک به 150 سال دارد و در برنامههاي دانشگاهها و مراکز علمي به آن مقوله، توجه و اهتمام بسياري مبذول ميگردد. به همين دليل، تفسير و تأويلهاي متنوع و فراواني پيرامون مسيحيت و سنتهاي آفريقايي صورت گرفته و شناخت ارباب کليسا از فرهنگ و تمدن آفريقايي بسيار بيشتر از علماي ديگر اديان است. در آنجا امور به گونهاي تنظيم ميشود که مسؤولان نهادهاي مذهبي با آگاهي از آخرين اطلاعات، به منطقه اعزام شده و ضمن پايبندي به هدف نهاد يا مؤسسه خود، پيوسته آگاهي خود را به آزمون گذارده و بر دانش خود بي افزايند.
ورود مسيحيت به آفريقا
مسيحيت نيز همانند آيين اسلام و يهود، کيشي غيرآفريقايي محسوب شده و بومي منطقه نبوده است. اگر چه پس از مدتي، آن اديان نيز جنبه بومي به خود گرفته و با فرهنگ و باورهاي آفريقايي عجين شدند، اما مسيحيت در آفريقا دورههاي تحول و تطور بسياري را سپري کرده و نفوذ آن در چند مرحله صورت گرفته است. همانگونه که اسلام از راه تجارت و مراودات و فرهنگ در آفريقا رشد و گسترش يافت، مسيحيت نيز به دليل مهاجرت گروههايي از ديگر کشورها به شمال قاره راه يافته و مورد پذيرش قرار گرفت. مرحله نخست ورود مسيحيت به آفريقا، در قرن دوم ميلادي آغاز شد و گسترش نسبي آن تا قرن هفتم که مقارن با ظهور اسلام بوده، ادامه داشت. مرحله دوم، از قرن پانزدهم و با حضور پرتقاليها آغاز شد که ميتوان آن را دوران مسيحيت وابسته به پرتقال ناميد. آن مسيحيت با حضور استعمار پديدار شده و رشد کرد. مرحله سوم، از نيمه قرن نوزدهم آغاز شده و همچنان ادامه دارد. مسيحيت در آغاز قرن بيستم، تنها 5 ميليون پيرو در آفريقا داشت که 2 ميليون و 700 هزار نفر يعني معادل 3/1 درصد جمعيت 200 ميليوني آن، کاتوليک بودند. اما در پايان قرن بيستم، جمعيت کاتوليکها به 137 ميليون نفر رسيده بود که 16 درصد کل جمعيت 900 ميليوني قاره را تشکيل ميدهد. رشد مسيحيت در قرن اخير، نشان از برنامهريزي مصممانه و صحيح ارباب کليسا دارد. انگليکنها با جمعيتي حدود 40 ميليون و لوترانها حدود 10 ميليون و ارتدکس نيز با همان شمار، گروههاي پرجمعيتي را تشکيل ميدهند. پيروان کليساي بومي را جف هانيز در سال 1996، 32 ميليون نفر ذکر کرده است.
علل رشد و توسعه مسيحيت در آفريقا
قاره آفريقا گهواره يکي از باستانيترين تمدنهاي جهان است که در دره نيل پديدار شد. گفتني است که تمدني مصري با چهار هزار سال سابقه، در رديف درخشانترين تمدنها محسوب ميگردد. در سال 146 قبل از ميلاد، دولت کارتاژ که در شمال آفريقا، حکومت بسيار نيرومندي تشکيل داده بود، از روميها شکست خورد و به اين ترتيب، شمال آفريقا براي مدت زيادي تحت استعمار روميان درآمد. آنها پس از گسترش دين حضرت مسيح(ع)، آن را در آفريقا گسترش داده و به مدت چهار قرن تبليغ کردند. از آنجايي که شمال آفريقا خراجگذار امپراتوري رم به شمار ميرفته و آن امپراتوري، مدعي گسترش مسحيت بوده، از اين رو مسيحيت در مصر، اتيوپي و مغرب که در آن زمان شامل کشورهاي شمال آفريقا، ليبي، تونس، الجزاير و مراکش ميگرديد، مورد پذيرش قرار گرفت. به نوشته دايره دايرةالمعارف آفريکانا، مسيحيت در ابتدا توسط مبلغان و تجار رشد کرد. همچنين بخش داخلي قاره يعني نقاط زير خط صحرا از آنجايي که با مسيحيت تماس کمتري داشتند، بزرگاني چون اوريگون(2)، آتاناسيوس(3)، ترتوليان(4)، و اگوستين(5) پرورش يافتند که سپس به مبلغان بزرگ ديني تبديل شدند.
توسعه مسيحيت در آفريقا اگر چه کند و آهسته صورت ميگرفت، اما پيوسته بوده و در شمال قاره و اتيوپي تأثير خوبي بر جاي گذارد. اما پس از ظهور اسلام، کشورهاي شمال قاره بيشترين تأثير را از فرهنگ و تمدن اسلامي پذيرفته و عموم مردم به آن آيين گرويدند. با اين وجود، مسيحيت در آن بخش از آفريقا به رغم نفوذ اندک، از تأثير خوبي برخوردار بوده و بخشي از مردم به آن آيين وفادار ماندند.
دورههاي ورود مسيحيت به آفريقا
آفريقاشناسان معتقدند که مسيحيت در سه مرحله در آفريقا فعاليت و تلاش داشته است: نخستين دوره، همان هنگام پيدايش مسيحيت در قرن دوم ميلادي بود. دوره دوم، از قرن پانزدهم به بعد و با حضور پرتغاليها و سپس هلنديها و ديگر ملل اروپايي آغاز گرديد. از قرن پانزدهم به بعد، اروپاييها خود را براي کشف، گسترش تجارت و استعمار آمريکا، آسيا وآفريقا آماده نمودند. اروپاييها هميشه فرض ميکردند که بخشي از مسئووليت آنها تغيير مذهب مردم بومي به مسيحيت ميباشد. پرتغاليها ابتکار اين کار را به دست گرفته و استحکاماتي در مغرب، مرکز و جنوب آ فريقا براي خويش تأسيس نمودند. آنها تقريباً طي يکصد سال حاکميت گسترده و چهارصد سال حاکميت محدود خود در جنوب، شرق و غرب آفريقا، علاوه بر تغيير برخي باورها و معرفي شيوه نوين تجاري بازرگاني، در گسترش آيين مسيحيت نيز کوشيده و در اين راه سختيهاي بسياري را متحمل شدند. البته اروپاييها و بيشتر هلنديها از قرن شانزدهم تا نيمههاي قرن نوزدهم، در بخشهاي محدوي از آفريقا فعال بودند. آنها علاوه بر تلاش براي مسيحي کردن مردم، به امر تجارت و به ويژه تجارت برده نيز اشتغال داشتند و کسب ثروت و قدرت را سرلوحه کار خويش قرار داده بودند؛ از اين رو عملاً تلاشهاي ديني آنها سودمند نبوده و با استقبال مردم روبهرو نميگرديد. براي مثال، قلعه مربوط به حضرت مسيح(ع) در مومباسا، مح تجمع و حضور مسيحيان بوده و به مدت يک قرن پابرجا بود؛ ولي سرانجام پس از حمله حکمرانان مسلمان منطقه به آن قلعه، تنها 600 پيرو آيين مسيحيت در آن قلعه حضور داشته و مردم از گرايش به آن آيين امتناع ميکردند. در اين خصوص، نژادپرستي اروپايي و تجارت برده، نقش عمدهاي در عدم استقبال مردم به آن آيين داشت. گفتني است که اين گروه از سوي واتيکان حمايت و پشتيباني ميشدند. به همين دليل، آنها تلاشهاي خود را يک امر مذهبي و مقدس قلمداد کرده و از انجام رفتار غيراخلاقي و مغاير با کرامت انساني نسبت به پيروان ديگر اديان، ابايي نداشتند.
البته بايد اذعان کرد که مسيحيت به عنوان يک تمدن و آيين، اولين عامل تأثيرگذار خارجي در تاريخ آفريقا محسوب شده و نخستين سنگ بناي جهاني شدن را در قاره ايجاد کرد. اکنون نيز علما و انديشمندان مسيحي، براي خود وظيفه و رسالتي بيش از آموزش دين قائل بوده و خواهان رهبري و اداره جامعه هستند. دوره دوم حضور مسيحيان در اروپا، براي مردم آفريقا خوشايند نبود؛ زيرا موجب رواج بازار برده و افزايش ناآراميهاي داخلي به دليل اتخاذ رويکرد سلطهجويانه و تجارت برده گرديد و به اين دليل نيز آيين مسيحيت در اين دوره چندان رواج نيافت. البته دليل اصلي آن، ناتواني دولت استعماري پرتقال در دستيابي به اهداف و حفظ سلطه خود بر کشورهاي شرق و جنوب قاره بوده است.
اما دوره سوم حضور مسيحيت در آفريقا که از نيمه دوم قرن نوزدهم آغاز گرديد، در توسعه و رواج آيين مسيحيت بسيار موثر بود؛ به گونهاي که گرايش مردم آفريقا به مسيحيت موجب شگفتي ارباب کليسا شده و آنها انديشه آفريقاي مسيحي تا سال 2000 را در سر پروراندند؛ از اينرو به دليل تلاش بيوقفه مبشران در پايان سال 2000، از هر پنج مسيحي، يک نفر آفريقايي بوده است؛ در حالي که در ابتداي قرن، تنها 5 ميليون نفر از جمعيت 200 ميليوني قاره، مسيحي بودند. در مورد گسترش مسيحيت در قرن بيستم، علاوه بر تلاشهاي دولتهاي استعماري بايد به نقش هيأتهاي تبشيري نيز اشاره نمود. در واقع، کليساهاي تبشيري، عامل مهم توسعه و سلطه فرهنگي استعمار به شمار ميرفتند؛ زيرا آنها داراي امکانات سرکوب کننده و آگاهي بخش بودند؛ بدين معني که همزمان سلطه استعمار و مدرنيسم را ترويج ميکردند. کليساهاي تبشيري به آموزش که آفريقاييها آن را عامل مهم پيشرفت استعمارگران ميدانستند، اهميت فراواني ميدادند. رجينالد بابي در کتاب خود «کليساهاي پويا»، به تلاش خودجوش و ارزشمند اربابان کليسا اشاره کرده است. در آفريقا نيز تأثير پويايي کليسا بر گسترش آن آيين و جلب نظر مردم، امر بسيار مهمي است که ميتواند مورد استفاده ديگر مبلغان قرار گيرد.
گفتني است که در تاريخ آفريقا، حوادثي که بين سالهاي 1880 تا 1935 به وقوع پيوست، بيسابقه بوده است و تأثيرات آن، چنان ژرف و پايدار بود که کل آفريقا را تحتتأثير قرار داد. در نيمههاي قرن نوزدهم، بسياري از مبشران و مکتشفان به اقصي نقاط آفريقا سفر نموده و نقشههاي مناسب و دقيقي از منطقه فراهم آوردند. هيأتهاي تبشيري همچنين با تأسيس کليسا و توسعه خدمات جانبي آن، در صدد مبارزه با بردهداري و بردهداران برآمده و کليساها را به مرکز حمايت از بردههاي فراري تبديل کردند. هيأتهاي تبشيري با ترويج مذهبي و تلاش براي تربيت افراد نخبه در راستاي عمومي ساختن آيين خويش برآمدند. به طور کلي، در پايان قرن نوزدهم به استثناي اتيوپي و ليبريا، تمام مناطق آفريقا تحت سلطه استعمار قرار گرفته و آفريقاييها به طور مستقيم و آشکار فشار و ظلم استعمارگران را احساس ميکردند. اين امر گاهي به صورت مالياتهاي مستقيم و يا مصادره زمينها و اعزام افراد براي بيگاري و گاهي نيز غيرمستقيم به صورت سرکوب و تحقير آداب و سنن و ترويج مباني فرهنگي و ديني کشور مسلط، صورت ميگرفت.
سومين دوره گسترش مسيحيت، به دليل تحول در رويکرد کليسا از اهميت بسياري برخوردار بوده و خود به سه دوره تقسيم ميشود. در اين دوره، مبشران مسيحي به صورت گروهي، با امکانات مادي فراوان، حمايت دولتها و برخورداري از عشق و ايثار نسبت به آيين خود، وارد آفريقا شده و به تبليغ مواضع ديني و اصول آيين خويش پرداختند. در همين دوره بود که مذاهب کاتوليک، لوتران، پروتستات، انگليکن، فرانسيسکن و ديگر فرقهها که هر يک به کشوري وابستگي داشتند، در آفريقا رواج پيدا کرده و با استقبال روبهرو شدند. گفتني است، تاکنون مسيحيت آفريقايي صاحب نفوذ و اعتباري فراتر از مسيحيت کشور مادر بوده و خود را صاحب رسالت تبليغ و پاک کردن دين از زنگارهاي زمان و افراد غير علاقمند ميداند.
بخش دوم، حدوداً سال 1910 تا 1960 را در بر ميگيرد که دوران تثبيت، سازماندهي و بوميسازي مسيحيت تبشيري بود. در اين دوران، علاوه بر کليساهاي مدرن و جهاني، فرقههاي مستقل مسيحي نيز رشد و گسترش يافته و بسياري از مردم آفريقا يه آن کليساها گرويدند.
دوره سوم از 1960 تاکنون است که ميتوان آن را دوران رشد سريع، گسترش و استقلال انديشه مسيحي قلمداد و آن را دوران کليساي مدرن ناميد.
نقش آموزش در ترويج فرهنگ و تمدن غربي
براي استعمار و مسيحيت تبشيري، آموزش از عوامل مهمي به شمار ميآمد که آفريقاييها را در پذيرش سلطه استعمار و يا همراهي با غرب کمک کرده و ميکند. مبشران مسيحي در گذشته و نهاد آموزشي وابسته به آنها حتي در همين زمان، همواره گروهي از نخبگان آفريقايي، معلمان، روزنامهنگاران، تجار، وکلا، متخصصان و منشيها را تربيت کرده و ميکنند و اکثر آنها با تأييد برتري فرهنگي اروپايي و فرودستي خويش، سلطه اروپاييها را پذيرفته و شخص اروپايي را به خاطر قدرت، ثروت و فناوري تحسين ميکردند؛ از آن جمله ميتوان به تلاشهاي کشيش تيوسويا(71-1829) که مؤسس کليساي مگوال بود، اشاره کرد که بدون توجه به اصول حياتبخش آيين مسيحيت و صرفاً به دليل انگيزههاي فردي و مادي شرايط دشواري را براي مردم آفريقا به وجود آورد.
واقعيت اين است که شيوه و رويکرد استعماري موجب نوعي فرهنگزدايي از اذهان نخبگان، روشنفکران و تحصيلکردگان آفريقايي شده و همين امر به تدريج راه را براي نفوذ و حتي هجوم فرهنگ غرب هموار کرد. در واقع هنگامي که زبان، فرهنگ، انديشه و باورهاي ديني سفيد پوستها به مردم آفريقا آموزش داده ميشد، به تدريج نوعي فراموشي از هويت پيشين به وجود ميآورد و انساني جديد پديدار ميشد که نه ريشه در فرهنگ بومي داشت و نه کاملاً به فرهنگ جديد وابسته بود، ضمن اينکه امکانات سياسي، اقتصادي قاره نيز موقعيت مناسب را براي مردم فراهم نميآورد.
همانگونه که قوام نکرومه گفته است: جامعه ما ديگر يک جامعه باستاني نيست، بلکه جامعه نويني است که با تأثيرپذيري از مسيحيت اروپايي و اسلام، گسترده و فربه شده است؛ از اينرو به يک باور و انديشه جديدي نياز است تا هويت ما را در قالب يک تعريف جديد معرفي کند؛ آرماني که گذشته و اصول ما را تحتالشعاع قرار ندهد، آرمان و انديشهاي که موجب تثبيت و انسجام تجربه آفريقايي در زمينه آيينهاي اسلام و مسيحيت و جوامع سنتي آفريقايي گردد.» باورها و اصول ديني سنتي آفريقايي از آنجايي که از يک سو با انسان و از سوي ديگر، با مظاهر و نمادهاي طبيعت پيوند خورده، برداشتهاي شخصي از آيينهاي بومي به تعداد نفوس آدميان است. اما اديان الهي داراي اصول و ارزشهاي ثابت بوده که حتي ساختار جامعه را براساس نياز و اصول خود شکل ميدهند. همين مسأله، موجب برخورد برخي آفريقاييها با آيينهاي الهي شده؛ زيرا هويت فرهنگي و ديني آنها به صورت آشکار مورد تعرض قرار گرفته و حتي گاهي مورد مسخره واقع ميشد. کتاب جومو کنياتا به نام «پيش به سوي کوه کنيا» و زمان چينوا آچب با عنوان «هيچچيز در جاي خود قرار ندارد»، نشانگر اين نگراني است. از آنجايي که رشد و مقبوليت عمومي آيين مسيحيت پيوند نزديکي با سلطه استعمار داشت، آن آيين در راستاي محو برخي باورها و معرفي فرهنگ و زبان کشور استعمارگران گام برداشته و نوعي نگراني و تنش در بين مردم به وجود آورد؛ حال آنکه اسلام از اين ويژگي برخوردار نبوده و رشد آن حساسيت برانگيز نبود.
در چند دهه اخير، کشورهاي آفريقايي شاهد رشد تلاشهاي ديني گسترده و متمرکز بودهاند. مبلغان و علماني مسيحي که يا در داخل کشور و يا در خارج، آموزش ديده بودند، با جديت درصدد گسترش آموزههاي خود بوده و در راستاي بومي کردن آيين خود گام بر ميداشتند.
در واقع، به دليل معرفي شيوه آموزش استعماري (آموزشي که توسط مسيحيان اداره و هدايت ميشد) و پيدايش ساختار اجتماعي کنوني، مسيحيان از موقعيت مناسبتري برخوردار شده و در امور اقتصادي وسياسي قاره مؤثرتر واقع شدند. گفتني است که به دليل سلطه استعمار و حمايت آنها از انديشه مسيحي، آموزش و پرورش از قديمالايام همواره يکي از عوامل نگراني و ناراحتي مردم مسلمان بوده و از شرايط آن شکايت و انتقاد ميکردند. ساختار و سازمانبندي آموزشي رسمي، موجب تقويت و تثبيت وجوه تمايز و تقسيمبندي موجود اقتصادي و اجتماعي در جوامع شرق آفريقا شده و به برتري و اولويت بخشيدن برخي گروههاي نژادي که از سابقه و ارتباط بيشتري با گروههاي تبشيري برخوردار بودند، منجر شده است.
آموزش عالي در آفريقا
نهادهاي تبشيري در راه پيشبرد اهداف خود که يکي از آنها ترويج مسيحيت است، از هيچ اقدام کوچک و بزرگي کوتاهي نکرده و از تمام عوامل براي گسترش مسيحيت استفاده ميکنند. در اين راه، آموزش و به ويژه آموزش عالي نقش و جايگاه ويژهاي دارد. دانشگاهها از جمله بخشهاي مؤثر و اداره کننده هر جامعه محسوب شده و آينده هر کشور را تعيين ميکند و در واقع، نخبگان و آيندهسازان جامعه نخست در دانشگاه پرورش و آموزش ديده و سپس در بخشهاي مهم دولتي و غيردولتي مشغول به کار ميشوند؛ از اينرو گروههاي مختلف مسيحي براي آموزش عالي اهميت ويژهاي قائل بوده و در دانشگاهها حضور جدي و مؤثري دارند. دانشگاه و مدارس ديني عمدتاً به منظور آموزش علوم مسيحي و تربيت عناصر تحصيلکرده و مؤمن به مسيحيت تأسيس شده و به دليل توجه ويژه مسئوولان به آموزش و پرورش، فارغالتحصيلان آن نهادها در جامعه مؤثر و مفيد واقع ميگردند. در برخي کشورهاي آفريقاي، دانشگاههاي مسيحي مهمي تأسيس شده است که از آن جمله ميتوان به دانشگاه ستاره سرخ در کنيا، دانشگاه کاتوليک در آفريقاي مرکزي، و ديگر کالجها و دانشگاهها در نيجريه، ساحل عاج و نظاير آن اشاره کرد. جمز کوانگي، نخستين رئيس دانشگاه ستاره سرخ در کنيا، هنگام افتتاح دانشگاه در سال 1375، هدف از تأسيس آن را تربيت رهبراني مسيحي براي گسترش پادشاهي خداوند در قاره آفريقا عنوان کرد.
تأکيد بر هويت ملي و ديني آفريقاييها
آفريقاييها همواره در گفتههاي خود، بر هويت آفريقايي خود تأکيد کرده و اظهار ميدارند که ما مسيحي آفريقايي نيستيم، بلکه آ فريقايي مسيحي هستيم؛ به اين معني که ما قبل از هر چيز آفريقايي و پايبند به سنتهاي قبيلهاي و آفريقايي خود هستيم و مسيحيت را نيز به عنوان يک دين و روش و رفتار پذيرفتهايم. حتي ما ميتوانيم تغيير آيين داده و به کيش جديدي گرويده ولي همچنان آفريقايي باقي بمانيم. مسيحيت تبشيري اگر چه بر موضوع گسترش مسيحيت و آموزش ديني تأکيد داشت، اما موقعيتها و جايگاه حساس اداري و مديريتي را براي خويش حفظ ميکرد؛ از اينرو در اعطاي پست اسقفي و يا مديريت کليسا به مردم بومي، تعلل و درنگ کرده و ميکند. اخيراً، سميناري به مناسبت بزرگداشت نخستين اسقف آفريقايي فرانسوي زبان و ششمين اسقف آفريقايي در نايروبي برگزار شد. وي که از کشورهاي تحت سلطه بلژيک بود، به رغم توان ديني و مديريتي بالا در سال 1952 به عنوان اسقف شناخته شد و تا پيش از آن، آفريقاييهاي فرانسوي زبان، از چنين موقعيت و جايگاهي محروم بودند. به نوشته کتاب «مذهب و سياست در آفريقا»، از مجموع 13 هزار کشيش مسيحي در آفريقا، تنها 700 نفر آنها بومي بودهاند. حتي اکنون نيز امور مسيحيان در آ فريقا تحت سرپرستي کشورهاي غربي است.
مسيحيت، آييني است که در آفريقا همواره با پژوهش و شناخت همراه بوده و مديران آن آيين، پيوسته از تجربيات و علم ديگران بهره برده و با استفاده از شيوه آزمون و خطا، در جايي که حجتي ندارند، به تصحيح کارهاي خود ميپردازند. کواسي ويرودو معتقد است که براي دستيابي به يک مذهب و آيين واقعي دور از شبهات و جانبداري، آفريقاييها بايد با بررسي گذشته فلسفي و مذهبي خود، رفتارهاي استعماري را از بينش ديني و فلسفي خود بزدايند. البته اين امر، به هيچ وجه به معني نفي تمام ميراث استعماري نبوده و نبايد مخالفت با تلاشهاي استعماري محسوب شود. به باور ويرودو، نقد صحيح و دلسوزانه فلسفه و مذهب ناشي از سلطه استعمار در آفريقا موجب خواهد شد که مردم آموزههاي مناسب را فرا گرفته و از نابسامانيهاي آن دوري جويند.
رويکرد استعمار نسبت به مذاهب محلي
استعمار غربي در دوران سلطه خود در آفريقا، چند اقدام اساسي انجام داد که موجب افزايش تأثير فرهنگي، سياسي و اجتماعي خود و کاهش نفوذ رقبا گرديد؛ به طوري ک مناطقي که به تصرف استعمارگران اروپايي در آمدند، به تدريج هويت، مشروعيت و سلطه خود را از دست دادند. گفتني است که استعمارگران با بنيان و باورهاي ديني و سنتي به مبارزه پرداخته و در راستاي محو آن بسيار تلاش کردند. به رغم آنها، آفريقاييهاي پيرو اديان سنتي، نيازمند اصلاح و تبشير بودند. البته مذاهب آفريقايي، فاقد اصول و بنيان مناسب براي اداره اجتماع و مقابله با اديان الهي بوده و توان مقابله علمي و فلسفي با آيين جديد را نداشتند. در مذاهب بومي آفريقايي، خدا انکاري مطرح نبوده و پروردگار قادر متعال جايگاه برتري دارد. اما نقش اين خداوند، کمرنگ بوده و در مذاهب مختلف و بنا بر شرايط زيستمحيطي، مردم به خدايان و ارواحي باور دارند که به زعم آنها در سلسله مراتب پايينتري قرار دارند. در برخي مذاهب آفريقايي، کوه، رود، دريا وجنگل شايسته ستايش و سپاس است و برخي مذاهب، آنها را نماينده و يا وسيله تقرب به خدا ميدانند. نکته مشترک مذاهب آفريقايي، توجه به ارواح و اجداد ميباشد.در دنياي ذهن آفريقايي، جهان پر از ارواحي تصور ميشود که هر يک کاري را انجام ميدهند و انسانها براي موفقيت خود بايد اين ارواح استمداد طلبيده و براي آنها قرباني کنند. در اين مذاهب خورشيد، باد، زمين، رود، جنگل، کوه و ديگر نمادهاي طبيعي مقدس هستند. در مذاهب آفريقايي عمدتاً خالق جهان يکتاست؛ اما خدايان کوچکي نيز وجود دارند که پس از خلقت جهان، گيتي را در کنترل دارند. تشريفات و سنتهاي مذهبي آفريقايي، جمعي است و برخي مختلط و برخي ديگر براي مردان يا زنان است. مراسم مذاهب بومي آفريقاي همراه با رقص و موسيقي و آواز و شادي و قرباني کردن همراه است و عموماً در کنار يکي از مظاهر طبيعت برگزار ميگردد. از آنجايي که نيمه شمالي آ فريقا در قرن هفتم و هشتم، کاملاً تحت نفوذ اسلام درآمد، حضور اديان بومي در آن بخش چندان محسوس نيست. واقعيت آن است که علاوه بر اديان موجود در آفريقا که به نوعي مانع گسترش آيين مسيحي بودند، مبشران از ناحيه سنتها و باورهاي آ فريقايي و همچنين مدرنيته با نوعي واکنش روبهرو بودند.
از سال 1840 که کليساي پدران سفيدپوست در آفريقا شروع به کار کرد. مسيحيت با رويکردي متفاوت از گذشته روبهرو شد؛ زيرا از آن پس نظاميان، استعمارگران، دانشمندان و مکتشفان، بازرگانان و علماي ديني به صورت منسجم و پيوسته وارد اين قاره شده و هر يک براي پيشبرد اهداف خود، تلاش گستردهاي در پيش گرفتند؛ از اينرو از دهه چهل که دو کشيش وابسته به کليساي تبشيري انگليس و با اجازه سلطان زنگبار براي تبليغ آيين خود به اوگاندا مسافرت کردند، تا دهه نود آن قرن، در مدت نيم قرن، تقريباً تمام آفريقا به تدريج به جولانگاه مبشران، نظاميان، سياحان، مکتشفان و تجار آفريقايي تبديل شده بود که هر يک هدف ويژه خود را پيگيري ميکردند.
مبشران متعلق به کليساي پدران سفيدپوست و جامعه تبشيري لندن، از نخستين مبلغان و مروجان مسيحيت محسوب ميشدند که با کمک کشورهاي غربي به آفريقا روي آورده و با ارائه تفسيري مبتني بر ظاهر آيات از مردم ميخواستند که فارغ از امور سياسي براي برقراري يک حکومت مسيحي تلاش کنند. آنها براي تحقق اين هدف و ايجاد اتحاد اجتماعي در راستاي برپايي کليساها و برنامههاي ديني با استفاده از کارهاي جنبي و عامالمنفعه و همدلي اجتماعي گام برميداشتند. گفتني است که حضور و تلاش مبلغان بيگانه در آ فريقا موجب شده که مبلغان بومي چندان از قدرت اجرايي و توان علمي برخوردار نگردند. گفتني است که به نوشته لونو Luneau, 1987 ، از 17 هزار کشيش براي 90 ميليون کاتوليک، تنها 7 هزار نفر بومي و بقيه خارجي بودند. در ميانه دو قرن گذشته، گروههاي تبشيري متنوعي به آفريقا سفر کرده و به تبليغ مواضع خود پرداختند. آنها ضمن حضور در اقصي نقاط قاره، در امور مختلف زندگي مردم شريک شده و با پيش گرفتن سلوک مردمي، در ترويج اصول ديني کوشيدند.
برنامه استعمارگران براي هويتزدايي
هنگامي که حکام منصوب از سوي استعمار در دهه هشتاد قرن نوزدهم، آفريقا را تحت کنترل و نظارت خود درآوردند، بسياري از مردم آن قاره يا پيرو اسلام بوده و يا به آيينهاي آ فريقايي باور داشتند. در آن زمان، گروه اندکي از مردم، اندکي بيش از 3 درصد، مسيحي بوده و حضور آنها به استثناي کشور اتيوپي در مناطق ديگر آفريقا ملموس نبود. پس از تصميم سران اروپايي در کنفرانس برلين مبني بر تقسيم آفريقا، بخشهاي دولتي، نظاميان و مبشران اروپايي تلاش کردند تا گستره نفوذ خود را به اقصي نقاط قاره وسعت بخشند. آنها در راه دستيابي به اهداف استعماري و بهرهمندي از امکانات قاره، از رقابت و حذف يکديگر نيز ابايي نداشتند.
هنگامي که تنشها و چالشهاي استعمارگران با مردم آفريقا و سپس ميان خودشان تا سال 1918 پايان گرفت و صلح نسبي در آفريقا برقرار شد، تقسيمبندي آن قاره به صورت کنوني درآمده و تابعيت و موجوديت استعماري جديدي پديدار گرديد که از نظر سياسي، اقتصادي، فرهنگي و مذهبي بسيار متفاوت بوده و با شرايط گذشته، کاملاً متفاوت بود. از مهمترين برنامههاي استعمارگران در آفريقا ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1. تلاش در راستاي محو و يا تضعيف آداب و رسوم و فرهنگ تاريخي و بومي آفريقا؛
2. معرفي آيين و دين جديد و ايجاد مشوق و انگيزه براي گروندگان؛
3. معرفي فرهنگ و زبان کشور استعماري؛
4. از بين بردن شهرها و سيستم حکومتي پيشين و معرفي شيوههاي جديد؛
5. معرفي شيوه نوين اقتصادي و چپاول امکانات و ذخاير مردم؛ به گونهاي که مردم عملاً به زيردست اروپاييها تبديل شده بودند.
تحقير و تضعيف سياه پوستان و مردم بومي به گونهاي که آنها خود را در مقام و جايگاهي فروتر احساس کرده تا همواره از غرب تبعيت و تقليد کنند؛ از اينرو هنگامي که مبشران مسيحي سياهان را مورد تبليغ قرار داده و شماري از آنها به مسيحيت ميگرويدند، براي ورود به کليسا بايد نقاب سفيد بر صورت ميزدند تا خود را همرنگ سفيدها کنند و پس از آن اجازه ورود به کليسا داده ميشد. البته اين امر به معني محق بودن سياهان نبود؛ چرا که آنها هنوز به عنوان مردمان شوم و عقبمانده محسوب ميشدند. شايد يکي از دلايلي که آقاي فانون نام کتاب خود را «پوست سياه، صورتکهاي سفيد» ناميد، اشاره به همين موضوع باشد.
مسيحيت آفريقايي و تأثير سياسي - فرهنگي آن
گفتني است که جهانبيني انسان آفريقايي به موازات رشد و تکامل فرهنگ مادي و معنوي و بينش وي، دائماً در حال تحول و تکامل بوده و در اين زمينه معرفي مسيحيت، اسلام و ديگر اديان الهي نقش مؤثر و ارزندهاي داشته است. دخالت مبلغان و علماي مسيحي در امور سياسي از جمله مهمترين فعاليت آنها محسوب شده و آنها به اين طريق، توانستند شرايطي را فراهم آوردند که استعمارگران بر روند سياسي - اقتصادي کشورهاي آفريقايي مؤثر واقع گردند. فعاليت مبلغان مذهبي مسيحي در آفريقا، پديدهاي گسترده و نشانگر جايگاه و اهميت مذهب در نظر مردم جهان و از جمله سکنه آفريقاست. اديان الهي اگرچه نقش آرام و معتدلي را در آفريقا ايفا کردند، اما نميتوان منکر اين واقعيت شد که در برهههاي خاصي از زمان، سبب وقوع تغييرات و تحولات بسياري در تاريخ آ فريقا شدند؛ با اين حال به علت روحيه مسالمتجو و صلحطلبانه مردم رخدادهايي همچون جنگهاي صليبي، جنگهاي مذهبي طولاني و پرخطر در آن خطه هرگز اتفاق نيافتاده و يا در مقايسه با ديگر کشورها و مناطق، حاکميت اديان الهي در آن قاره از اعتدال بيشتري برخوردار بود. در دو قرن اخير نيز هر چند نفوذ سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي دولتهاي مسيحي که موجب بهبود شرايط پيروان آن آيين و افزايش تنش ميان پيروان مسيحيت و اسلام شد، اما چالش بين پيروان آن دو آيين چندان پرخطر و خونين نيست؛ گرچه حمايت کشورهاي قدرتمند غربي از مسيحيت تبشيري موجب تحکيم و گسترش بيشتر آن آيين در قاره شده است.
عوامل موفقيت نسبي مبلغان مسيحي در آفريقا
برخي از عوامل موفقيت نسبي مبلغان مسيحي در آفريقا و شگردهاي تبليغي مسيحيت که موجب گسترش نسبي آن آيين در دو قرن اخير شد، عبارت است از:
1. تاسيس کليسا و نهادهاي فعال در انجام امور تبليغي:
يکي از رموز اساسي موفقيت کليسا در انجام امور تبليغي تشکيل و انجام تمرکز فعاليتهاي آن ميباشد؛ به طوري که به رغم وجود فرقهها و انشعابات مختلف در مسيحيت و بر خلاف حضور تبليغي بيش از 20 هزار گروه مسيحي بعضا با عقايد متفاوت، با توجه به اينکه محور حرکت تبليغي ايشان حفظ سلطه فرهنگي غرب ميباشد، هرگز در عمل موارد يا مصاديق مهمي از وجود اختلاف در بين ايشان ديده نميشود؛ به طوري که هر گروه و يا فرقه هرگز بودجه و امکانات تبليغي خود را صرف مقابله با گروه يا فرقه ديگر نميکنند و به اين ترتيب، از استهلاک بودجه و امکانات جلوگيري نموده و حداکثر فرايند را براي هزينهها و امکانات خود به دست ميآورد.
2. توجه به ويژگيها، پيشينه و روانشناسي مردم منطقه:
ارباب کليسا به موضوع پژوهش در مسائل جامعه، شناخت و يادگيري زبان رايج و زبان قبايل و روانشناختي مردم و نيازهاي آنها توجه ويژهاي مبذول داشته حتي برخي نيز چندين دهه، صرف يادگيري زبان و تطابق فرهنگ بومي با آموزههاي کليسايي ميکنند. براي نمونه، کشيش جورج هيلي، بيش از 30 سال در کشورهاي شرقي و شمال آفريقا به سر برده و با زبانهاي عربي و سواحيلي آشنايي کامل دارد. وي کتابهاي متعددي در خصوص مسيحيت آفريقايي نگاشته و در امر جمع آوري ضرب المثلهاي آفريقايي فعال است. شبکه اطلاع رساني وي حاوي مطالب ارزشمندي در خصوص آفريقاست.
3. توجه دقيق به هدف و کسب نتيجه:
يکي ديگر از عوامل موفقيت نسبي فعاليتهاي تبليغي و فرهنگي مسيحيت در آفريقا، توجه دقيق و برنامهريزي براي دستيابي به اهداف و ثبات قدم آنهاست. آنها به خوبي آگاه هستند که چگونه از فرصتها بهره برده و محدوديتها را با تلاش و پايداري به فرصت تبديل کنند.
4. جلب حمايت مردم مسيحي از جهان:
از جمله تلاشهاي گروههاي تبليغي مسيحي در آفريقا، ايجاد پيوند عاطفي و معنوي با مسيحيان در اقصي نقاط جهان و افزايش هشياري و آگاهي با آنهاست. گروههاي تبليغي با ارائه اطلاعات در مورد شرايط اسفبار زندگي مردم آفريقا و لزوم کمک به آنها از پشتيباني مادي و معنوي مسيحيان جهان و به ويژه مسيحيت غربي بهرهمند ميشوند. در خلال مشکلات دارفور، گروههاي مسيحي در بيش از پنجاه شهر غربي، تظاهراتي به نفع مردم دارفور و عليه دولت سودان برگزار کردند و به اين طريق، مطالبي را در خصوص تنگاناهاي ناشي از دولت سودان براي مردم و اقليتها مطرح ميکردند که تا حدودي نيز مؤثر واقع ميشد.
5. پايداري و ثبات قدم در راه ايمان و عقيده:
گروههاي تبليغي مسيحي در گسترش آيين خود در آفريقا، از هيچ اقدام و فداکاري کوتاهي نکرده و با ايمان به سودمند بودن تلاش خود، وارد آفريقا شده و مواضع خويش را تبليغ نموده و به زعم خود، مردم را به راه راست هدايت کردند. حتي برخي از آنها مانند ليوينگستون و بسياري ديگر براي دستيابي به هدف خود، بر اثر بيماريها از پاي در آمده و جان ميباختند و اکنون مزار آنها در اقصي نقاط آفريقا مورد توجه جهانگردان است. علاوه بر آن، مبلغان از انتقاد رفتار نامناسب دولتمردان و تنگناهاي به وجود آمده براي مسيحيان، ابايي نداشته و در راه هدف بسيار کوشا بودند. در اين خصوص، در کتاب «مذهب و سياست در آفريقا» موارد متعددي ازضر و شتم ، بازداشت و حتي اعدام مبلغان ذکر شده است.
6. داشتن نگاه متعالي به جايگاه خود در قاره و جهان:
مبلغان و مبشران همواره خود را برتر از ديگران دانسه و احساس ميکردند که بايد رهبري دنياي مسيحيت را به دست بگيرند. در همين رابطه، آنها بارها از واتيکان خواستهاند براي آنها يک پاپ آفريقايي انتخاب کند و براي دستيابي به آن هدف تلاش ميکنند. رهبران مسيحي آفريقايي و از جمله اسقف توتو، آفريقا را از بخشهاي مهم مسيحي نشين قلمداد کرده و بارها اظهار داشتهاند که رهبر کاتوليکها بايد آفريقايي باشد. آنها معتقدند که طي قرن گذشته، آفريقا بيشترين استقبال را از مسيحيت داشته و نيازمند توجه و عنايت بيشتر جامعه مسيحي جهاني است. به باور آنها در اول رن بيستم، در آفريقا تنها 3/1 ميليون کاتوليک وجود داشت؛ در حالي که اکنون در هر سال، 2 ميليون کاتوليک به جمعيت کاتوليکها در آفريقا افزوده ميشود و در حال حاضر، 137 ميليون مسيحي کاتوليک در آفريقا حضور دارند. کليسا در آفريقا مبلغ معتنابهي به اجراي طرحهاي تبليغ مسيحيت، اختصاص داده و انجيل به 652 زبان و لهجه آفريقايي ترجمه شده است؛ چنان که حتي بيسودان نيز قادر به مطالعه کتاب مقدس هستند.
7. توجه به کارهاي عام المنفعه:
اربابان کليسا اگر چه ترويج مذهب را بالاترين هدف و غايت دانسته و باي دستيابي به آن تلاش ميکنند، اما آنها به خوبي دريافتهاند که مردم علاوه بر مسائل معنوي، به مسائل دنيايي نيز علاقمند و نيازمند هستند و بيتوجهي و آن امر، گسترش آيين را خدشهدار ميکند؛ از اين رو در کنار کليساها به تأسيس درمانگاه، بخشهاي آموزشي، حرفهاي و صنعتي اقدام کرده و مردم را در امور مختلف ياري و حمايت ميکردند.
8. در کنار مردم بودن:
گروههاي تبليغي و تبشيري به استثناي چند دهه که با استعمار همکاري نموده و پايههاي فرهنگي و مذهبي استعمار را تقويت کرده و به همين دليل مورد نفرت و نکوهش قرار گرفتند. چندين دهه است که در برنامههاي خود از مردم حمايت کرده و حتي از مخالفت با دولتمردان و پذيرش مشکلات بعدي ابايي ندارند. به همين دليل، اکنون ارباب کليسا از جايگاه خوبي در آفريقا برخوردار هستند. البته اکنون دولتمردان از همکاري کليسا با دولت استقبال ميکنند و دولتها نيازمند حمايت کليسا هستند. گفتني است که دولتمردان آفريقايي از طريق منع و نکوهش خشونتهاي ديني و ارائه بينش وسيعتر به پيروان اديان، به طور غير مستقيم به روند ديني شدن کمک کرده و در آن سهيم شدهاند.
9. ايجاد وحدت و انسجام در بين گروههاي مسيحي:
با توجه به تعدد فرقهها و گروههاي مسيحي در آفريقا احتمال افزايش اختلاف و بروز تنش در ميان آنها بسيار است؛ از اين رو ارباب کليسا با تشکيل اتحاديههاي ديني و مذهبي و از جمله تشکيل شوراي متحد جهاني کليساها، سعي در رفع اختلافها و ايجاد انسجام و هماهنگي دارد. پيروان ديگر اديان و از جمله مسلمانان نيز بايد براي جلوگيري از بروز تنش در ميان آنها و تضعيف يکديگر، از شيوه آنها پيروي نمايند.
10. نقش مبلغان در روند گسترش تلاشهاي رسانهاي ديني:
تلاشهاي رسانهاي براي کليسا از اهميت بسياري برخوردار بوده و آنها همواره سعي دارند با بهرهگيري از آخرين امکانات ارتباطي، اذهان مردم را جلب کنند. برنامه سخنراني و نيايشهاي مسيحي از راديو و تلويزيون به طور منظم پخش شده و اين امر، تحولاتي در مباحثات مذهبي و درک عمومي مردم از دين به وجود آورده است. خطباي مسيحي آفريقايي و غير آفريقايي نيز که شماري از آنان داراي تواناييها و مهارتهاي تلويزيوني هستند. شيوه ظاهري خود را مراعات نموده و ضمن استفاده از زبان رسمي، با فصاحت و بلاغت سخن گفته و برخي کارهاي خارق العاده را چاشني خطبههاي ديني کرده و در جلب مردم ميکوشند؛ بنابراين مشاهده ميشود که شيوه جديدي از رهبري و مديريت مسيحي در آفريقا پديدار گرديده که بيش از گذشته در تلاشهاي تبليغي و تغيير گرايش مردم به دين مسيحي اهتمام دارد.
11. ارائه کمکهاي موردي به نيازمندان:
علاوه بر مديريت غير دلسوزانه دولتمردان در برخي کشورهاي آفريقايي که موجب منازعات نژادي و ديني در آفريقا ميشود،آن قاره مستعد بسياري از بلايا و مشکلاتي است که زندگي مردم را تهديد ميکند. براي مثال، در سالهاي اخير، بيابان زايي گسترده، هجوم ملخها به آن قاره، خشکسالي در جنوب و شرق آفريقا، وجود بيش از 5 ميليون آواره در سراسر قاره و رشد بيماريهايي مانند ايدز و مالاريا،معضل بزرگي براي آن مردم به وجود آورده که زيانهاي آن بيشمار و غير قابل جبران است. گروههاي تبشيري و کليسايي به کمک کشورهاي غربي در اين زمينهها بسيار فعال عمل کرده و در رفع مشکلات مردم بسيار فداکاري ميکنند. در حال حاضر، بيشترين ميزان کمک به درماندگان آفريقا در همه زمينهها از سوي گروههاي کليسايي هدايت شده و موجب تلطيف قلوب مردم شده است.
12. توجه به نيازهاي فکري و معنوي مردم:
گروههاي مسيحي در امر تأليف، انتشار و توزيع کتاب در آفريقا پيشرو بوده و بهترين کتابهاي ديني را تهيه و در اختيار مردم ميگذارند؛ به طوري که ميتوان گفت، تقريبا بهترين کتاب فروشيهاي کشورهاي آفريقايي متعلق به کليساست. علاوه بر آن، کليساها در امر نشريه و اطلاع رساني نيز بسيار فعال و کوشا بوده و داراي روزنامه، هفتهنامه، فصلنامه و نشريات غير ادواري هستند و همواره پيوند خود را با مردم حفظ ميکنند. آنها حتي نشريهاي با عنوان «براي نزديکي بيشتر» منتشر کردند و در آن به مسائل اسلام و مسيحيت از ديد به اصطلاح تقريبي ميپردازند.
13. نگاه به جوانان:
جوانان از منظر کليساي تبشيري، از مهمترين اقشار جامعه محسوب شده و جلب توجه آنها بسيار ضروري است؛ از اين رو بخش مهمي از تلاشهاي کليسا مربوط به جوانان و آماده ساختن آنها براي همکاري با کليساست.
مسيحيت و تاکيد بر قوانين مردم سالاري
از مسائلي که همواره در آفريقا بر آن تاکيد ميشود، اين است که مسيحيت خواهان و مشوق دموکراسي، قانونمندي ، توسعه و رفاه بوده، در حالي که اسلام مخالف مردم سالاري و تمدن است. آنها چنين وانمود ميکنند که کشورهاي اسلامي چندان نصيب و بهرهاي از سعادت و رفاه نداشته، ولي کشورها و گروههاي مسيحي از نعمتها مواهب دنيا بهرهمند شدهاند. به زغم برخي از ارباب کليسا، اين امر نقطه ضعفي براي اسلام و مسلمانان قلمداد شده و نشانگر عدم تطابق اسلام با نيازمنديهاي مردم است.
در همين رابطه، برخي جرايد و مخالفان آيين اسلام به کارهايي مانند نوشتههاي «راين تاگيرا» اشاره ميکنند و کشور دموکراتيکي در بين ممالک اسلامي وجود ندارد، وي در يک مقايسه گسترده ميان کشورهاي به دموکراسي روي آورده در طول سالهاي پس از جنگ جهاني دوم و به ويژه پس از فروپاشي شوروي و بلوک سياسي - نظامي شرق، چنين تحليل ميکند که الگوي حرکت به سوي دموکراسي و جنبش دموکراسي خواهي در جهان رو به گسترش است. البته آفريقا نيز در اين راستا گام برداشته و مسيحيت در اين زمينه فعال بوده است. اين مطالب، اگر چه در خصوص برخي کشورهاي اسلامي صدق ميکند، اما نگاه مغرضانه وي موجب ناديده گرفتن حقايق شده است براي نمونه، اينکه گفته شود اسلام با مردم سالاري و رشد مخالف است، از ترفندهاي دشمنان اسلام و برخي گروههاي تبشيري استعماري است و رخدادهاي اخير در جهان اسلام، بياساس بودن اين ادعا را ثابت ميکند.
شرايط مسلمانان و تنشهاي آنها با مسيحيت تبشيري
نميتوان به حضور و نفوذ اديان اشاره کرده و از تنشهاي بين اديان و حتي مذاهب سخني به ميان نياورد. مسلمانان تقريبا 50 درصد جمعيت آفريقا را تشکيل ميدهند و از نظر جمعيت و پيشينه، صاحب اقتدار و توانايي ذاتي هستند. اما پس از سلطه استعمار، براي مدت مديدي آنها احساس ميکردند که از حضور در شرايط تصميمگيري دولتي و ايفاي نقش در حکومت محروم شدهاند. شايد بيش از حضور و سلطه استعمار، تلاشهاي تبشيري موجب نگراني و حساسيت مسلمانان در آفريقا و مبارزه آنها با استعمار مسيحي گرديد. براي نمونه، تلاشهاي پيروان عثمان دان فوديو و جنبش حيدره در غرب، مهدي سوداني در شمال و برخي مسلمانان در شرق و جنوب قاره که از موقعيت پيش آمده ناخشنود بودند،به همين منظور صورت گرفت. در واقع، حضور استعمار موجب شد که رهبران اسلامي بيدار شده و براي رفع مشکلات خود تلاش کنند. آنها براي رهايي از سلطه استعمار، در اين انديشه بودند که علاوه بر مبارزه با حکام استعماري بايد به پالايش و اصلاح باورهاي ديني مردم بپردازند. آنها ميخواستند با اجراي قوانين و عدالت در منطقه، انسجام و اتحاد برقرار کنند و به اين ترتيب، استعمار و تلاشهاي فرهنگي آن را در قاره ضعيف سازند. براي مثال، آنها پادشاهي فدرال هوسا را به صورت يک پادشاهي مرکزي در آورده و سکوتو را مقر و پايتخت سلسله عثماني قرار دادند. اين همان خليفه نشين سکوتو بود که امارتهاي هوسا و فولاني خود را وامدار آن دانسته، ولي پس از سلطه انگلستان در اختيار لوگارد قرار گرفته و موجبات شهرت و آسايش وي را فراهم آورد.
تا پيش از آ‎غاز دوره جديد و تعدد احزاب و مردم سالاري در آفريقا، مسلمانان از قدرت سياسي اندکي برخوردار بودند. براي مثال، در کنيا و در کابينه آقاي جومو کنياتا هيچ وزير مسلماني حضور نداشت؛ در حالي که منابع مسيحي نيز بر اين باور بودند که مسلمانان، 25 درصد جمعيت آن کشور را تشکيل داده و ميدهند.
ناخرسندي مسلمانان از دولتهاي آفريقايي، عمدتا به دليل حضور اندک نمايندگان آنها در حکومت و مؤسسات دولتي و منع آنها از دايره تصميمگيري عمومي است که از آن جمله به مسائل زير ميتوان اشاره کرد: اعمال تبعيض در تقاضانامههاي آنها توسط وزيران و دولتمردان، اعمال محدوديت در ثبت مؤسسات آموزشي، عدم اجازه تأسيس دانشگاه به مسلمانان، در نظر نگرفتن فرصت برابر براي مسلمانان در برنامههاي راديو و تلويزيون دولتي، تعلل در ارائه گذرنامه، کارت هويت و ديگر مدارک دولتي به آنها، سختگيري بيمورد براي آنها در برخي موارد؛ تبعيض در پذيرش آنها در دانشگاهها، ادارات و نظاير آن. در واقع، مسيحيان بيشترين سهم را در مشاغل دولتي، بخشهاي تجاري و صنعتي، حضور در دانشگاه و رسانهها و بهرهبرداري از توريسم و امر هتلداري در مناطق مختلف داشته و در حفظ اين عرصهها بسيار کوشا هستند. نتيجه اين رخدادهاي توسعه طلبانه در بخشةاي تحت سلطه استعمار، اين بود که مناصب و موقعيتهاي حساس و مهم کشور در نهايت در اختيار مسيحيان آفريقايي آموزش ديده در مدارس تبشيري قرار گرفت. همچنين مسلمانان که از آموزش غربي محروم بودند، به صورت اصناف دون پايه و پيلهور در جامعه حضور پيدا کردند. در اوگاندا نيز همانند کنيا، نيجريه، ساحل عاج،کنگو، گينه و تانزانيا تلاشها و فعاليتهاي مسلمانان آفريقايي و چالش آنها با دولت را ميتوان در مقياس بزرگ، پاسخي به بيعدالتيهاي اقتصادي و اجتماعي قلمداد کرد که در دوران استعماري و پس از استعمار در جامعه پديد آمده بود.
در خصوص تنشهاي ميان اديان پس از استقلال در کشورهاي آفريقايي عوامل اقتصادي، سياسي و اجتماعي نيز مؤثر بود. در واقع، هنگامي که مسلمانان به عنوان يک گروه اقليت، درخواست تاسيس يک حزب اسلامي را از دولتهاي خود ميکردند تا جايگزين احزاب مسيحي گردد، به دنبال پذيرش خود به عنوان يک شهروند کامل با تمام حقوق و امتيازها بودند؛ امتيازي که به نظر آنها دولتهاي آفريقايي را از آنها دريغ کرده بودند. اين اقدام جماعتهاي مسلمان که از روح هويت ديني آنها سرچشمه ميگرفت، در واقع پاسخي به ضعفها و نارساييهاي مؤسسات و انجمنهاي ملي و مذهبي به شمار ميرفت که نتوانسته بودند خدمات سياسي - اجتماعي مورد نظر را ارائه دهند.
نگرش دولتمردان و نخبگان آفريقايي پس از استقلال به دين
گفتني است که پس از استقلال کشورهاي آفريقايي، اديان مورد بيمهري قرار گرفته و عوامل چندان مهمي در حکومتهاي آفريقايي محسوب نشده و نوعي چپ گرايي تحت تاثير شوروي و چين باب شده بود. علاوه بر آن، دولتمردان در تصميمگيريهاي سياسي خود، بيشتر جانب مسائل نژادي و قبيلهاي را رعايت ميکردند. حتي در تقسيم قدرت و مناصب دولتي، دسترسي به کمکهاي خارجي، امکان مجدد و ديگر فرصتها و اولويتهاي اقتصادي،از افراد قبيله و همکيشان خود حمايت ميکردند و اين امر، به منازعات بسيار در آفريقا دامن زد.
گفتني است که در دهههاي پس از جنگ جهاني دوم که بسياري از کشورهاي آفريقايي استقلال خود را از قدرتهاي استعماري اروپايي بازپس ميگرفتند، مسيحيت کلاسيک به دليل همگاني با حکام استعماري با بيمهري مردم روبهرو گرديد و از گسترش و نفوذ آن کاسته شد. در آن دوران، ارائه تعبير و تفسير مارکسيستي از حوادث تاريخي و اجتماعي و بيتوجهي به معنويت و باورهاي ملي مذهبي تا حدودي رايج بود؛ از اين رو انديشه مارکسيستي که ساختار تفکر و تعامل فرهيختگان با ديگران را شکل ميداد، اهميت و نقش مذهب را تحتالشعاع قرار داده بود. گفتني است که از دهه هشتاد به بعد، نهضتها و انديشههاي مذهبي مورد توجه تحصيلکردگان و سياستمدارن قرار گرفته و مباني ديني، رشد بسزايي کرد.
شايد بتوان گفت که پس از استقلال کشورهاي آفريقايي، مبشران و ارباب کليسا نوعي نهضت گسترش ديني نوين را در پيش گرفتند تا برخي تجربيات تلخ تاريخي را از اذهان مردم زدوده و با رويکرد نوين و بومي، مردم را جلب کنند. نخستين اصلاحات مؤثر در غرب و شرق آفريقا، همانا در دهه پنجاه به وقوع پيوست که طي آن، مبلغان مذهبي مسيحي وابسته به کشورهاي غربي احساس کردند که بايد رويکرد خود را تغيير داده و همکاري و همدردي بيشتري با مردم بومي حتي عليه کشور استعمارگر داشته باشند. فارغ التحصيلان آفريقايي دانشگاههاي غربي پس از بازگشت به وطن، تلاش خود را براي ترويج فرهنگ و بهبود شرايط ابراز داشته و به دنبال اصلاح و تغيير و تحول در جوامع خود بودند. چينوا آچب و پاول سوينکا پس از بازگشت به ميهن، نظرات خود را در خصوص انديشه و باورهاي حاکم بر جامعه در خلال داستان، رمان و شعر بيان داشتند. آنها عموما متمايل به رويکرد سوسياليستي رايج در آن دوران بوده و خواهان ساخت آفريقا بر آن روال بودند. اما به دليل عدم توانايي آن انديشه در رفع مشکلات مردم، آنها و عموم روشنفکران به تدريج از آن انديشه دست کشيده و راهکارهاي مبتني بر اديان الهي را در نظر گرفتند و مسلمانان و مسيحيان به کتاب الهي واصول آيين خود روي آوردند؛ از اين رو شايد بتوان گفت که نوعي اصلاح ديني نيز در آن دوران صورت گرفت.
جايگاه آيين مسيحيت در آفريقا
گسترش مسيحيت در آفريقا از همان آغاز ترويج و تبليغ، نشانگر آن است که باورهاي مسيحي از همان آغاز در آفريقا بر خودآگاهي مردم تاثير نهاده و آنها را متحول کرده است. باورهاي اسلامي نيز در آن قاره از جايگاه رفيع و ريشههاي ژرف برخوردار شده است. باورها و انديشههاي ديني زماني ريشه دوانده و ذاتي ميشوند که بر يال باورهاي فرهنگي خراميده و يا از حمايت و پشتيباني مفاهيم فرهنگي و سنتي براي دروني شدن برخوردار شوند؛ از اين رو گروههاي تبليغي در طول يک قرن گذشته، تلاش داشتند که نزديکي و هماهنگي بين باورهاي فرهنگي و ديني را در فرهنگ بومي مردم آفريقا مورد پژوهش و کاووش قرار داده و به انواع حيل، آن را اثبات کرده و بين آنها ارتباط برقرار کنند. اينکه برخي از آنها سالهاي عمر خود را در اين راستا سپري کردهاند. سويتس، قوانين مذهبي را که در بستر فرهنگ و اخلاق نهادينه و باور شده، مهمترين محور هدايت و هويت انسان و ناشي از همين تجربه و باور تاريخي ميداند.
در هر حال، تغيير و تحولات مادي و معنوي در دو قرن اخير، هر چند گاهي آهسته و گاهي سريع بوده،اما چهره آفريقا را تا حد بسيار زيادي دگرگون ساخته است. به همين دليل، آفريقايي امروز با گذشته آن و حتي با دوران دهه هشتاد نيز تفاوت بسياري دارد. مسيحيت آفريقايي، ديري است که به همه نهادها توجه داشته و در پي فراهم آوردن تکيه گاهي براي تحکيم و گسترش مراوده و پيوند با مردم است. اکنون نهاد کليسا چنان در آفريقا ريشه دوانده و بارور شده که برخي رؤياي پاپ آفريقايي را در سر ميپرورانند. گفتني است که هفتاد و دو سال پيش، نخستين اسقف آفريقايي، کاتوليک انگليسي زبان انتخاب شد و از آن تاريخ تاکنون، آفريقا در زمينه ديني بسيار رشد کرده است.
گفتني است که آيين مسيحيت پس از معرفي به آفريقاييها در قرن نوزدهم با آداب و رسوم فرهنگي - تاريخي، زبان، باورهاي قبيلهاي و به طور کلي هويت ملي و قبيلهاي آنها به چالش پرداخت. گروههاي تبشيري،هويت و سنتهاي آفريقاييها را هدف قرار داده و در صدد محو آن بودند که از جمله ميتوان به زبان، سنتها، باورها، و حتي خويشاوندي و ارث در ميان قبايل اشاره کرد. البته از آنجايي که تلاشهاي آنها چندان با موفقيت همراه نبود؛ از اين رو پژوهشگران در خصوص آداب و سنت مردم انديشه کرده و نقاط مشترک و هماهنگ آنها را با آيين خود برجسته نموده و به عنوان آيينهاي مسيحي پذيرفتند. به اين ترتيب، يک جلوه مهم از مسيحيت که در آن مقطع ظاهر گرديد، همانا مسيحي کردن نسبي آداب مذهبي سنتي در ميان آفريقا بوده است.
زنان آفريقايي و توسعه فعاليتهاي کليسايي
در طول ده سال گذشته، شرايط زنان در کشورهاي آفريقايي بسيار تغيير کرده است و از نمونههاي آن، ميتوان بهبود قوانين، امکانات آموزشي، گسترش آموزش و دستيابي به تحصيلات عالي، حضور فعال در بازار کار و اجازه مالکيت شخصي و کنترل زاد و ولد اشاره نمود. بيترديد، دستيابي به هر يک از اين موفقيتها با سدي از مقاومت روبهرو شده وميشود. واقعيت آن است که اگر چه زنان آفريقايي وظايف و مسئووليتهاي بسياري دارند، اما از احترام و حقوق لازم برخوردار نبوده و در جايگاه فروتر از مردان قرار دارند. در اين خطه، به دليل تربيت نامناسب قبيلهاي و برخي بدآموزيهاي مذهبي، تصور عمومي اين است که وظيفه زنان به دنيا آوردن فرزند و محافظت از کيان و جايگاه مردان ميباشد. در آفريقا به کار و فعاليت زنان اهميت و بهاي لازم داده نشده و شخصيت آنها چندان امکان تجلي و بروز نمييابد. موضوع آموزش و مالکيت زنان و آزاديهاي مشروع آنان به دليل فقر عمومي و سنتهاي قبيلهاي هنوز مورد مناقشه بوده و اهتمام لازم به آن مبذول نميگردد؛ از اين رو اهميت ندادن مسلمانان به زنان و ناديده گرفتن حقوق آنان، توسط رسانهها و نهادهاي تبشيري تبليغ ميشود. حضور زنان اگر چه در همه ابعاد جامعه مشهود است، اما اگر به آموزش آنان توجه کامل نشود، حضور آنها موفق نخواهد بود. گفتني است که نيمي از مؤسسات غير دولتي در تانزانيا در امر زنان فعال هستند که نشانگر اهتمام آنها به شرايط زنان ميباشد. در ضمن، بايد توجه داشت که آن سازمانهاي تبشيري اهتمام خاصي به ارائه تصور منفي و غير واقعي از اسلام دارند. کليساها به منظور جلب توجه آن قشر از جامعه، تلاشهاي خود را در تا حد زياد معطوف آنها کردهاند. اکنون حمايت از زنان، محور جديد فعاليت گروههاي تبشيري شده که نقش مهمي در ترويج مسيحيت داشته و دارد.
زنان به دليل نقش و جايگاه حساس در خانواده و اجتماع، در کانون توجهات آيينهاي مسيحي در آفريقا قرار گرفته و در امور کليسايي به آنان توجه ويژهاي مبذول ميگردد. نهضت آموزش مردمي و تلاش براي رستگاري که از سوي گروههاي تبشيري آ‎غاز شده بود، موجب حضور روزافزون زنان در کارهاي اجتماعي گرديد که تا پيش از آن سابقه، نداشت. زنان در جوامع سنتي آفريقايي در خدمت خانواده بود و مهمترين وظيفه آنها، حريم خانواده بود. کليسا اين ديدگاه را تا حدودي تغيير داده و نقش و منزلت بهتري را براي آنها به وجود آورده که با استقبال آنها روبهرو شده است. زنان با مديريت بخشهاي کليسايي به طور انفرادي و جمعي در نهادها و بخشهاي مربوط به خود به فعاليت ميپردازند. حضور زنان به عنوان يک نيروي کارآمد مسيحي نشانگر اهميت و موقعيت آماري و اجتماعي آنها و همچنين حضور فعالانه و موفقيتآميز در امور غير رسمي ميباشد.
تأسيس و تشکيل شاخههاي کليساي وابسته به آيينهاي مسيحيت به ويژه براي زنان و جوانان، از اهداف اصلي صاحبان کليسا بوده و موجب رشد و گسترش بيشتر آن آيين در آفريقا گرديد. براي مثال، شوراي زنان جوان کاتوليک علاوه بر تصدي امور مذهبي در نهادها و مؤسسات از امکانات رفاهي نيز برخوردار بوده و ميتواند از نظر مادي نيز افراد را خشنود کرده و بر ادامه روابط بين آنها و حلقه ديني بيافزايد. آن شورا علاوه بر کارگاه و مؤسسات آموزشي داراي هتل، از برخي امکانات اقتصادي نيز برخوردار بوده و در ميان مردم و دولتمردان نفوذ دارد.
به نظر ميرسد که شرايط نامناسب زنان در آفريقا، به دليل بيتوجهي، به کرامت انساني، فقدان عدالت و غفلت انسانها از آموزشهاي ديني و به ويژه اسلام باشد. در گذشته، تنازعات ديني و نژادي در آفريقا بسيار بيشتر بوده و اين امر، علاوه بر تشديد و استمرار دشمني، سرمايه و امکانات کشورها را از بين ميبرد. اکنون، مؤسسات و سازمانهاي ديني و ارباب مذاهب با علم به اينکه بايد محيط مسالمتآميزي را فراهم آورند تا در آن، مسيحيت و اسلام و پيروان ديگر اديان بتوانند ضمن حفظ باورها و عقايد خود، از حقوق جهان شمول و مزاياي مردمسالاري بهرهمند باشند، با يکديگر ارتباط بهتري داشته و براي رفع سوءتفاهمها ميکوشند.
نتيجهگيري
ظهور پديده ديني و تبليغ و ترويج گسترده مسيحيت در آفريقا، پس از سلطه استعمار آغاز شده و با حمايت مادي و معنوي آنها صورت گرفت. اين امر، موجب گرديد که گروندگان آفريقايي، هويت جديدي يافته و نگرش جديدي نسبت به امت مسيحي جهاني احساس کنند که تا پيش از آن سابقه نداشت. اين امر را ميتوان سرمايه يا ثروت مشترک تمام پيروان راستين اديان در هر زمان و مکاني قلمداد کرد که وراي روابط و مناسبات منطقهاي نگريسته و با يکديگر نوعي احساس همدردي و همراهي دارند.
مهمترين هدف عملي مسيحيها در آفريقا، تأسيس يک جامعه مبتني بر آموزههاي مسيحي بوده که از آداب و رسوم محلي پاک و مبرا بوده باشد. آنها در تلاشهاي خود براي پيشبرد مقاصدشان، نه تنها با رويکرد سنتي و قبيلهاي غالب به چالش برخاستند، بلکه گاهي حتي حاکميت دولتي را نيز نشانه ميگرفتند. درواقع، برخي اوقات چالش درخصوص مسائل مهم در جوامع آفريقايي منجر به پيش گرفتن رويکرد مخالفت با دولت نيز ميشد؛ از اين رو مسيحيت به عنوان يک نيروي کارآمد سياسي با چنين نگرشي جايگاه ويژهاي در ميان مردم پيدا کرده است.
مسئولان مذهبي در آفريقا، دو رسالت مهم به عهده دارند: نخست اينکه، دين را از زنگارهاي قبيلهاي و سنتي پاک کرده و آن را فارغ از پيرايهها به مردم معرفي کنند. دوم اينکه، گفتماني را در بخشهاي خود برقرار سازند که موجب آرامش و همدلي مردم و پيروان گردد. اينکه در برخي کشورها برخي ارباب اديان موجب نزاع و خصومت بين مردم شده و يا پيروان اديان ديگر را مورد تعرض و نکوهش قرار ميدهند، براي آينده قاره و اديان زيانبار خواهد بود. مبلغان بايد چنان پيوندي بين دين و گروههاي انساني به وجود آورند که نشاط و پويايي در مردم پديد آمده و آنها را به همکاري، همفکري و زندگي مسالمتآميز ترغيب و تشويق کند.
پاورقيها:
1-کارشناس مسائل آفريقا
1-Origon
2- Athanasives
3-Tertullian
4- Augustin
منابع
1. Ayittey. Georg (199).Africa in Chaos Macmillan USA.
2. Soyinca, Wole (1996). The Open sore of a continent. New York: Oxford Unni Press.
3. Achebe, Chinua (1976) All Things Fall Aparts.
4. Fage, J.D. (1996). A History of Agrica. Routlrdge. USA
5. Mazrui, Ali (ed) (1993) General History of Africa, Africa since 1935, Heinmann, Unesco.
6. Levitzion, Nehemia (eds) (2000), The History of Islam in Africa. Ohio uni press, USA.
7. Bakari, Mohamad(ed) Islam in Kenya Nairobi 1994.
8. Bour, John. The Catholic Church in Kenya. Nairobi St Poul Pub 1990.
9. Christian Encyclopedia London Oxford 1982.
10. Hilder, Brandt Jonathan History of the Church in Africa Ghana. A.C.P. 1981.
11. Women Work Harder Than Men in Parliament The Nation (Nairobi) April 27, 2005 Nation Reporters Nairobi
12. Lapidus, Ira A history of Islamic Society Cambridge C.U.P 1988.
13. Mobiti. Jhon, African Religion and Philosophy Nairobi Heinemann 1984.
14. Beste, Mahube , A Thief Cannot Be a Nice Guy The Pick Pocket. New York, Book Surge Publishing. 2006
15. Frantz Fanon: Black Skin, White Mask, macmilan. Nairobi, 1997.
16. Saac, D. Osabutey, African Philosophy and Religion
17. Paul Gifford. African Christianty: Its public Role (Paperback- Jun 1998)
18. Jeffrey Sachs, 2005. The End of Poverty: How we can make it happen in our lifetime. London. Penguin Books.
19. World Bank. World Development Indicators 2005. www. Worldbank. Org/data/wdi2005, Accessed on the 5th of January. 2006.
20. Achebe, C; The Trouble with Nigeria, Enugu, fourth Dimension Publishers, 1983.
21. G. Lgwebuike Onah: A Concept of Man for a Developing Continent: in Africa: Philosophy and public Affairs(ed) Oguejiofor, Enugu, Delta Publications, 1998.
22. See UNDP; Human Development Report 1995, Oxford, Oxford University Press.
23. Mbiti, J, (1969) African Reigions and philosophy (London and Nairibi: Heinemann).
24. Mazuri, A.A. (1977) Africans international Relation: The Diplomacy and Change (Boulder, co: West view Press).
25. Mazuri, A.A. and Bakari, M (1986b), the triple heritage in East African literatyre, in A.S.Gerard(ed), vol.2,
26. Mazuri, A.A. and Bakari, M. (1986b) the triple heritage in East African literature, in A.S. Gerar(ed), vol.2
27. Kenyata, Jomo Facing Movnt Kenya Nairobi K.L.B 1967.
نويسنده : محمد رضا شکيبا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید