امام محمد عبده سخني الهامآميز دارد که به اعتقاد ما بر رابطه ميان امت ما با ايالات متحده _ مهمترين حامي رژيم صهيونيستي _ انطباق دارد. وي ميگويد: معروفي بالاتر از عدل نميشناسم منکرتر از ظلم سراغ ندارم، به اعتقاد ما، اکثر روابطي که آمريکا ايجاد کرده است، مظهر کامل منکر و ظلم و بيعدالتي است. مثالهاي آن بسيار است که ذکر آن نياز به تأليف چند جلد کتاب دارد. وليکن تاريخ، اين رخدادها را از 1948 تا صبح روز 11/5/2005 که شارون و بوش در مزرعهاش با يکديگر ديدار کردند و بر زمين و عقيده و منافع ما توافق کردند، ثبت ميکند.
در اينجا سؤالي وجود دارد و آن اينکه: چرا اين ظلم متوجه اعراب و مسلمانان است؟ چرا اين جانبداري کامل، ميان ايالات متحده و اسرائيل وجود دارد؟ آيا اسرائيل فقط منافع دارد؟ آيا سياست و قوانين آن است که روابط اسرائيل با واشنگتن را محکم ميکند ولي ما در شصت سال گذشته چنين روابطي نداشتهايم؟ و يا عقيده و گرايشهاي خاص نظامي و سياسي و فرهنگي است که بر اين رابطه حاکم است؟
بيترديد تمامي و يا اکثر اين دلايل وجود دارند؛ ما در اين پژوهش ميخواهيم بر يکي از دلايل اين ظلم دائم آمريکا به امت خود سخن بگوييم و آن امري است که در بسياري از نوشتههاي عربي و غيرعربي، از آن به شدت گرفتن پديده ظهور نومحافظهکاران متشکل از دانشمندان و سياستمداران يهودي و مسيحي صهيونيستي و سلطه آنان بر دستگاه تصميمگيري سياسي در ايالات متحده از بيش ار نيم قرن گذشته _ و به ويژه در حکومت فعلي يعني حکومت بوش _ ياد ميشود.
علت اصلي تشکيل و طراحي ظلم آشکار آمريکا نه تنها عليه ما بلکه بر ضد تمامي جهان و نيز عامل اصلي نفرت جهان از آمريکا _ از نظر برخي مورخين بيطرف _ همين پديده است. چرا که آمريکا به ابزاري تبديل شده که در دست تلآويو و صاحب نفوذان اسرائيلي در حکومت آمريکا قرار دارد.
اگر امر چنين باشد، پس ريشههاي آن چيست؟ برجستهترين افراد اين شبکه حاکم در واشنگتن، چه کسانياند؟ اين امپراتوري در نزاع آشکار با اسلام و سرزمين اسلامي به کجا ميرود؟
اول اينکه، هر کس گمان کند پديده نومحافظهکاران که احياناً به جريان صهيونيسم مسيحي تعبير ميشود، به نيم قرن پيش برميگردد، دچار اشتباه شده است. حقايق تاريخي، اين پديده را به دوران مارتين لوتر، بنيانگذار جنبش اصلاح ديني در غرب (1546-1483 م) برميگرداند. فردي که به رهبر جنبش اصلاح ديني در کليساي غرب لقب يافت و ديگر لقبهايي که استحقاق آنها را نداشت؛ چرا که وي پدر بنيانگذار مسيحيت صهيونيستي متجاوز به حقوق و عقايد اغيار _ به ويژه مسلمانان در فلسطين - ميباشد و نيز وي مجموعهاي از اوهام ديني را به عنوان مرجع عقيدتي به وجود آورد که در پرتو آن، جريان افراطي کليسايي رخ نمود. اين جريان معتقد به بازگشت مسيح و حکومت هزارساله وي بر جهان و به وسيله برپايي اسرائيل بزرگ و جنگ بزرگ آرماگدون ميان خير يعني همان مسيحيت صهيونيستي و شر که همان ياران پيامبر (ص) و تمدن اسلامي هستند، ميباشد. مارتين لوتر نقش برجستهاي در ارتباط رسالت مسيحيت با اصول توراتي ايفا کرد! و با ترجمه تورات عهد قديم به زبان آلماني و قرار دادن آن در کنار انجيل به عنوان اساس مکتب خود، به پروتستانتيسم تکان عقيدتياي مغاير با جوهره مسيحيت دارد. اين در حالي بود که تورات از متون ديني و شرايع زندگي تهي بود. بدين ترتيب مارتين لوتر جبري بودن تاريخ و تمسک آزادانه به متون را براي خود و پيروانش تجويز کرد. نگرش آنان به فلسطين و قدس به عنوان مرکز طرح الهي بر روي زمين و مرکزي براي بازگشت مسيح و برپايي حکومت خداوند، نتيجهي اين امر ميباشد؛ امري که بسياري از هواداران آمريکايي وي و معتقدين به متون توراتي را در قرن نوزدهم به حرکت به سوي فلسطين و برپايي شهرکها به منظور آمادگي براي ظهور مسيح واداشت.
مارتين لوتر تنها به ترجمه تورات اکتفا نکرد بلکه در سال 1523 ميلادي، کتابي با عنوان «مسيح يهودي متولد شد»، به چاپ رسانيد. در اين کتاب، وي خود را فرمانبر و بردهاي براي يهوديان معرفي ميکند. حتي وي راه عبوديت را براي پيروان پس از خود فراهم کرده است تا آنان برده و خادمان يهود باشند. مارتين لوتر ميگويد: روحالقدس خواسته است که، اسفار کتاب مقدس، تنها از طريق يهوديان نازل شود. يهوديان فرزندان خدا هستند و ما ميهماناني غريبه، بايد به اين امر راضي شويم. ما مانند سگهايي هستيم که از ريزه غذاي مولاي خود ميخورند!
بله! مارتين لوتر در کتاب اينگونه به صراحت در مورد يهود سخن ميگويد. اين امر دعوت زود هنگامي بود براي تأسيس ايالات متحده آمريکا که اين امر را با ابعاد توراتي و با تمام جزئيات سياسي، شعار رسمي حکومت و جزئيات عقيدتي، حتي کلمه سرزمين موعود ارتباط داده شد و در فرهنگ آمريکايي رواج يافت. مطالعات انجام شده در عرصه تأکيد بر اين اصول افراطي و نيز در سياق تاريخي اين اصولگرايي صهيونيستي نشان ميدهد، کريستف کلمب که قهرمان ملي اين جريان افراطي به شمار ميرود نيز به طور علني اعلام کرده بود: قدس و کوه صهيون بايد به دست مسيحيها بنا شود، همان طور که خداوند در مزمار شماره 14 به زبان پيامبرش اين امر را اعلام کرده است. کلمب کسي است که ميگفت: مأموريت من اکتشاف ممالک و شهرها براي الحاق آنها به تاج اسپانيا و هدايت ملل آن به سوي مسيحيت و سپس سربازگيري آنان براي جنگ زندگي يا مرگ عليه امپراتوري محمد[ص] و نيز بازپسگيري قدس و سرزمين مقدس به منظور تدارک مقدمات حکومت خداوند است. اين همان چيزي است که مهاجمان به آمريکاي شمالي اظهار مينمودند. آنان ميگفتند، اين فتح، تکرار حمله عبرانيها به سرزمين موعود است و سرخپوستاني را که اخراج کردند و يا کشتند، از فلسطينيها يا کنعانيها در تورات برتر نيستند.
پژوهشگران تأکيد ميکنند، جشن سالانه آمريکاييها در روز استقلال خويش، پيوسته همراه با مراسمي در مورد پيشگوييهاي دانيال و رؤياي يوحناي قديس مبشر به جنگ آرماگدن و پايان هستي و بازگشت مسيح برگزار ميشود.
کشيش پروتستاني، آييلابو که ميان آمريکا و اسرائيل مقايسهاي نموده است، بر اين معنا تأکيد ميکند. وي ميگويد: اين اسرائيل آمريکايي ماست. اين عبارت ميان جريان نومحافظهکاران و اصولگرايان مسيحيت صهيونيستي يا هر نام ديگري که داشته باشد، مقولهاي رايج شده است؛ چرا که اساس و جوهره امري واحد و عبارت است از دعوت به برپايي اسرائيل بزرگ عليه حقوق عربي و اسلام و برضد عقايد و منافع يک ميليارد و پانصد ميليون مسلمان موجود در دنياي معاصر.
شبکهاي با نامهاي متعدد
آنچه بيان شد، همان ريشههاي مسأله و تاريخ حقيقي اين جريان صهيونيستي هدايتگر در فرهنگ و سياست آمريکا ميباشد. پس واقعيت را چگونه بايد تفسير کرد؟ در مورد شبکه حاکم در تصميمهاي سياسي يعني مراکز پژوهشي و مطبوعات و افراد چه بايد گفت؟ مهمترين طرحها و انديشههاي آنان چيست؟
حقايق جديد برآمده از دهها پژوهش در مورد نومحافظهکاران، بر اين امر تأکيد ميورزد که اينان به گروه يا طائفهاي منسجم و به هم پيوسته از يهوديان متعصب اسرائيل و مسيحيان متعصبتر نزديکاند که جمعيت آنان از 17% مسيحيان آمريکا فراتر نميرود و بسياري از کليساهاي آمريکا با ديدگاه آنان نسبت به جهان اسلام مخالفت ميکنند و آنها را متهم ميکنند که با افراطيگري خود و سياستهاي اتخاذ شده، فرهنگ، منافع، عقايد و سياست آمريکا را فداي منافع و فرهنگ و سياست اسرائيل نمودهاند. برجستهترين افراد اين گروه (نومحافظهکاران) عبارتند از:
1. ريچارد پرل؛ معاون سابق وزارت دفاع آمريکا،
2. پل ولفوويتز؛ نامزد رياست بانک جهاني؛
3. استيفن بريان، مسئول کميته امور خارجه و نماينده معاون وزارت دفاع در سياست امنيت بينالملل، وي در سال 1978 به هيأتي اسرائيلي که از واشنگتن بازديد ميکردند، نقشههاي پنتاگون در مورد پايگاههاي نظامي عربستان را داد. وي به تلآويو وفادار بود نه به واشنگتن؛
4. جيمز وولسي؛ رئيس سابق آژانس جاسوسي مرکزي آمريکا (سيا)
5.ايليون کوهن؛ يکي از دانشمندان اين گروه که استاد مطالعات استراتژيک در پژوهشکده مطالعات پيشرفته بينالملل در دانشگاه جونز هابکينز ميباشد.
6. کارل روف؛ يکي از برجستهترين مشاورين بوش پسر؛
7.ليبي لويس؛ در سال 1992 سند موسوم به هدايت برنامهريزي دفاعي را براي ديک چيني وزير دفاع وقت آمريکا طراحي کرد. اين سند بر ضرورت سلطه نظامي آمريکا بر جهان، به ويژه جهان عرب تأکيد داشت.
8.داگلاس فيث؛ وي در سال 1996 در ارائه مطالعهاي با عنوان «جدايي کامل» به نخست وزير اسرائيل بنيامين نتانياهو، با ريچارد پرل همکاري کرد. در اين طرح زوج افراطي ديويد و ميراف وورمزر نيز همکاري داشتند. اين طرح خواستار ترسيم نقشهاي جديد براي خاورميانه و برکناري صدام حسين و بيطرف ساختن سوريه و تحت پيگرد قرار دادن فلسطينيها بود. اينها همان چيزهايي است که امروز در حکومت بوش پسر مشاهده ميشود.
9. ديک چني و رامسفلد که نيازي به معرفي آنان نيست. چني معاون رئيس جمهور آمريکا و رامفسلد وزير دفاع سابق ميباشد. افکار افراطي اين دو، پيش از تصدي سمتهاي مذکور نيز وجود داشت. اين دو در سال 1997 با همکاري پل ولفوويتز، طرح آمريکاي قرن جديد را ارائه دادند. هدف از اين طرح، تبديل آمريکا به ابزاري براي سرکوبگري و سلطه بر جهان به ويژه در منطقه عربي و اسلامي در قرن بيست و يکم ميلادي بود. آنها در اين طرح گفته بودند، اين سلطه و سرکوبگري تنها به بيرلهاربر جديدي نياز دارد. وقايع يازدهم سپتامبر فرصتي بود تا اين طرح صهيونيستي بنيادي موسوم به طرح آمريکاي قرن جديد اجرا شود.
10.ويليام کريستول؛ سردبير مجله ويکلي استاندارد ميباشد. وي در مجلهاش تجلي بارز رسانهاي جريان نومحافظه کار ميباشد. کافي است بدانيد، اين نشريه از سوي ميلياردر مشهور آمريکايي و يهودي روبرت مردوخ حمايت ميشود.
11.علاوه بر افراد فوق، طيف گستردهاي از نامهاي سياسي و استراتژيک برجسته چون؛ مايکل لدن، گري اشميت، ابرام گولکي، کن ادلمن، جيمز شلسنجر، هارولد براون، تام فولي، نيوت گينگريچ، فرانک گافني، باري روبين، مارتين کرامر، ايليون ابرامز، جون بولتون، دونالد کاجان، استيفن کامبون، راؤول مارک، مايکل مونيس، دانيال بايس، ايجال کارمون؛ در اين ليست جاي دارند.
علاوه بر اين، اسامي افراد ديگري نيز وجود دارد که به هنگام سخن از شرکتهاي آمريکايي چپاولگر در عراق از آنها ياد خواهيم کرد. همه اين افراد از مراکز پژوهشي وابسته به لابي يهودي و راست محافظه کار وارد دستگاه تصميمگيري در حکومت فعلي آمريکا شدهاند. اين جريان متعصب و مدافع اسرائيل، از فعالترين افراد به شمار ميروند
مراکز و نشريات حامي
برجستهترين مراکز پژوهشي و نشرياتي که در خدمت اين جريان محافظه کار ميباشند و در جهت نشر انديشههاي آن گام برميدارند عبارتند از: بنياد هدسون، مؤسسه هرتيج، ميراث پژوهشکده امريکان انترابرايز، مرکز يهود در امور امينت ملي، مراکز مطالعات سياسي، همايش خاورميانه، بنياد واشنگتن در سياستهاي خاورميانه، مرکز پژوهشهاي خاورميانهاي مديا که افسر اسرائيلي ايگال کارمون و مشاور سابق نخست وزير اسرائيل در امور تروريسم آن را تأسيس کرد! اين پژوهشکده، هر که را مسلمان و عرب ناميده ميشود به عنوان تروريست معرفي ميکند.
علاوه بر اين مراکز، دهها نشريه آمريکايي وجود دارد که در خدمت اين لابي صهيونيستي يا جريان محافظه کار يا مسيحيت صهيونيستي (تمامي اين عبارات، مترادف بر گروهي واحد که تمام آمريکا را فداي اسرائيل ميکنند اطلاق ميشود) است. علاوه بر نشريات، مؤسسههاي رسانهاي نيز وجود دارند که پرچم اين جريان را به دوش ميکشند؛ مثل مؤسسه روابط عمومي بينادور که از جمله مؤسسين اين مرکز، ريچارد پرل و جيمز ولسي رئيس سابق سيا باشند.
علاوه بر اين، مجموعهاي از نشريات نيز مدافع اين جريان هستند که ميلياردر يهودي، روبرت مردوخ آنها را تأمين مالي ميکند. شوراي سياست دفاعي نيز وجود دارد که در سال 1985 ميلادي تأسيس و متشکل از 30 عضو ميباشد و انديشه و تصميمهاي نومحافظهکاران آمريکا را ترسيم و طراحي ميکند. بنيانگذاران آن، مجموعهاي از نظاميان و سياستمداران پيشين، با اعتقادات اصولگرايي صهيونيستي ميباشند. رئيس آن داگلاس فيث بوده است. از جمله اعضاي آن، کن ادلمن و ريچارد پرل، صميميترين دوستان وزير دفاع سابق آمريکا، رامسفلد ميباشند. همچنين در اين شورا هنري کيسينجر وزير اسبق خارجه آمريکا و تام فولي و نيوت گينگريچ رئيسان پيشين مجلس نمايندگان آمريکا عضويت دارند. نکته مهم اين است که حقيقت اين شورا که مدعي است فعاليت داوطلبانه و مستقل دارد و يک مؤسسه صرفاً راهکار دهنده است، هنگامي فاش شد که سازمانهاي آمريکايي مربوط به شفافسازي اقتصادي و حقوق بشر فاش ساختند، 9 تن از برجستهترين اعضاي آن با شرکتهاي طرف حساب وزارت دفاع مرتبطند. اين شرکتها در سال 2002 ميلادي، با وزارت دفاع معادل ميلياردها دلار قراداد بسته بودند. يکي از اين نه نفر، جيمز وولسي رئيس سابق سيا ميباشد.
اين امر (براي اين شورا که همچنان همان شيوه را در عراق پياده ميکند و تنها در سالهاي 2002 تا 2003 در سالهاي اشغال عراق، حدود 20 ميليارد دلار نفت عراق را خارج از چارچوب نظارت بينالمللي غارت کرد)، يک رسوايي بزرگ بود.
عراق، غارت بزرگ محافظهکاران
وقايع حقايق به ما ميگويند که در پشت هجمه به عراق و ورود آمريکا در نزاعهاي منطقه، اين جريان صهيونيستي به طور پيوسته وجود دارد و تمام توان رسانهاي و سياسي و نظامياش را براي اجراي اين طرح به کار بسته است تا در درجه اول به اسرائيل خدمت کند. اين جريان خود را با پوششهاي عقيدتي واهي در مورد پادشاه هزاره و بازگشت مسيح براي حکومت جديد بر جهان و مملکت خداوند و ديگر حرفهايي که اين انديشه منحرف از مسيحيت و يهوديت حقيقي بر آنها بنا شده، پوشانده است.
همچنين هدف اصلي از هجوم به عراق، براساس طرح و اجراي نومحافظهکاران، سلطه کامل بر نفت عراق و غارت سازمان يافته منابع اين کشور به نفع اقتصاد آمريکا بود. به عنوان مثال، ليست شرکتهاي آمريکايي را که در حال حاضر در عراق فعاليت دارند و به نام بازسازي، ثروتهاي اين کشور را چپاول ميکنند، يادآور ميشويم. اکثر فعالان اين شرکتها از جريان نومحافظهکار ميباشند:
1- شرکت BKSH؛ رئيس شرکت، چارلز بلاک، يکي از بازهاي حکومت آمريکاست که با کنگره ملي عراق رابطه محکمي دارد و افتخار ميکند که دوستان وي در حال حاضر در بغداد حکومت ميکنند. وي از نزديکان خانواده بوش و برجستهترين طراحان مبارزات انتخاباتي اين خانواده ميباشد.
2_ شرکت نيوبريچ استراتژيز؛ شرکتي است که با اسرائيل رابطه محکمي دارد. جوالبوج از برجستهترين اعضاي شوراي مديريت نيوبريچ است. وي مبارزات انتخاباتي جورج بوش را مديريت کرد. همچنين ادوارد روجرز و لاني گريفيت از ديگر اعضاي اين شرکت ميباشند که با بوش پدر در دوره قبلي رياست جمهوري همکاري کردند. نيوبريج با شرکتي مشابه که بوب ليونجستون، رئيس جمهوريخواه سابق کميسيون بودجه در مجلس نمايندگان آمريکا بنيان گذاشته، در رقابت است.
3_ شرکت دين کورپورژينا؛ اين شرکت به پنتاگون بسيار نزديک است. محور فعاليت آن، آموزش نيروهاي شبه نظامي است. رئيس آن سمت بلندپايهاي در وزارت کشور آمريکا دارد. اين شرکت بسيار بدنام است؛ به ويژه در زماني که در بوسني فعاليت ميکرد، کارمندانش به تشکيل شبکههاي فاحشهگري دختران جوان محکوم شدند. جالب است که بدانيد، اين شرکت محافظت از کرزاي رئيس جمهور افغانستان را به عهده دارد. نکته جالبتر اينکه، سه عضو آن کساني بودند که در انفجار مشهور غزه که مشغول محافظت از اعضاي سفارت آمريکا بودند، کشته شدند.
4_ شرکت فليورتگزاس - کاليفرنيا؛ يکي از بزرگترين شرکتهاي مهندسي و عمران و محافظت و پشتيباني دفاعي است که در عراق به قراردادهاي يک ميليارد دلاري دست يافت. در افغانستان نيز به شدت حضور جدي دارد. صاحب اين شرکت شريکي از شرکت بزرگ نفتي است که در عراق قراردادهاي مهمي بست. اين شرکت ديفون نام دارد. مدير ديفون، لاري نيلولز، عضو شوراي مديريت بيکرچ هيوجز است. مدير اجرايي ديفون لاري هاکيت عضو شوراي مديريت فليور است. بوبي انمان نيز مسئول بلند پايه (SAIC) و عضو شوراي مديريت فليور است. اينها نشانگر اين واقعيت است که شبکهاي سودجو وجود دارد که پيش از اين به جنگ در عراق تشويق و دعوت ميکرد و امروز ثمرهي آن را ميچيند.
5_ شرکت بيکر - هيوجز؛ متخصص در نفت در تگزاس؛ هنگامي که در سال 2002 گزارشي با عنوان منابع هدايتگر آمريکا در عراق پس از جنگ منتشر شد، خوانندگان گزارش بر اين عقيده شدند که تجربه شوراي روابط خارجي آمريکا به مؤسسه جيمزبيکر ملحق شده تا سناريويي براي پس از جنگ ارائه دهد. اين امر صحت داشت، امام تمام امر نيست. اين مطالعه را دو نفر امضا کردند؛ ادوارد دجيرجيان، فردي که تيم پژوهشياي را که چند هفته پيش روابط عمومي را مورد پژوهش قرار داد تا چهره آمريکا را تغيير دهد، رهبري کرد و فرانک ويسز دجرجيان، مدير مؤسسه بيکر و همچنين مسئول بلندپايه شرکت نفتي بيکر _ هيوجز ويسز از ارکان شرکت بدنام انرون که متهم به فساد مالي ميباشد. اين مرد امروزه علاوه بر پژوهشهايش رئيس شرکت بيمهاي است که به طور جدي (به گفته خودش) به مسائل عراق اهتمام ميورزد.
قراردادهايي که شرکت بيرينچ بوينت منعقد ميکند، در واقع به اين شرکت مادر برميگردد. براساس برآوردهاي انجام شده، به اين خاطر که فوايد بيشتري عايد ويسز که از کمک دهندگان مالي اصلي مبارزات انتخاباتي بوش پسر ميباشد، شود.
6_ شرکت جهاني اقدامات عملي SAIC؛ شايد امروز در بغداد فعالترين شرکتها باشد؛ چون در پنتاگون با نفوذترين شرکت ميباشد. SAIC گروهي پيشرفته در صنايع دفاع و جاسوسي است که در شوراي مديريت آن، بسياري از کساني که در گذشته در ارتش خدمت کردهاند، عضويت دارند، هرچند که ترکيب اين شورا براساس تغيير حکومت در واشنگتن متغير است. در حال حاضر، جنرال واين داوننج که در آستانه جنگ عراق از مدافعان جنگ بود، کاخ سفيد را ترک کرده است. وي هنگامي که به جنگ تحريک ميکرد، به نفع کنگره ملي عراق به رهبري چلبي، در چارچوب قدرت فشار فعاليت ميکرد. همچنين با جرج شولتز بنکل در کميته موسوم به آزادسازي عراق همکاري داشت.
ويليام اورنز نيز عضو شوراي مديريت اين شرکت است. همچنين وي عضو شوراي سياستهاي دفاعي است که ربيچارد بيل از رياست آن کنارهگيري کرد. 9 تن از 30 عضو اين شوراي مذکور، با شرکتهايي که در سال گذشته با پنتاگون قراردادهاي بالغ بر 76 ميليارد دلار در عراق بستند نيز در ارتباطاند.
7_ شرکت هاليبرتون و بکتل، ديکچني از کارمندان هاليبرتون محسوب ميشود و تعدادي از مسئولين بلندپايه حکومتهاي جمهوريخواه پيشين، عضو بکتل ميباشند. برخي از اين افراد عبارتند از: جورج شولتز، کاسبار واينبرگر، ويليام کيسي، ريچار هيلمز، تمامي اينها از مدافعان جنگ بر ضد رژيم سابق عراق بودند.
نقش و حضور اسرائيل
همچنين اشغال عراق توسط نيروهاي آمريکايي و با شعارهاي اصولگرايانه صهيونيستي براي نفوذ اسرائيل، خواه به طور مستقيم (به طوري که دو لشکر نظامي اسرائيل در شمال عراق با 2500 سرباز و افسر حضور داشتند) و خواه به طور غيرمستقيم همراه بود. فعاليت اسرائيل از طريق شرکتهاي اقتصادي آمريکايي و اردني و احياناً مستقيماً به شکل اسرائيلي شروع شد. تعدادي از نامهاي اين شرکتها عبارتند از: سوليل بونيه: شرکت ساختماني؛ تسيم: شرکت حمل و نقل زميني و دريايي؛ ارونسون: شرکت فعال در امور زير ساختها، کاردان: شرکت امور آب؛ آفريقا _ اسرائيل: شرکت راهسازي؛ شرکت لاسرائيل فعال در تقطير آب؛ بزان: راهاندازي پالايشگاههاي نفت؛ دان: اتوبوسهاي دست دوم؛ ريفنتکس: دستگاههاي امنيتي پيشگيري کننده؛ عيتس کمينيل: صنايع درهاي آهني ضدگلوله؛ تامي 4: تصفيه آب؛ تيمبو: نوشيدنيها؛ تنورجز صنعت: رستورانها؛ سکال: توليدات الکترونيکي؛ ناعان - دان: فعال در زمينه صنايع ابزارآلات آبرساني؛ سونول: فعال در زمينه سوخت؛ شرکت دلتا: فعال در زمينه صنايع پارچه؛
بنابراين ما تنها در برابر يک طرح عقيدتي قرار نداريم، بلکه طرحي اقتصادي و استعماري جنايتکار در پيش روي ما قرار گرفته که با پوششهاي ديني و واهي تلاش ميکند، با تکيه بر پايگاهي مسلح به نام اسرائيل و حضور نزديک به 160 هزار سرباز آمريکايي در عراق و بيش از سي هزار سرباز در افغانستان و علاوه بر آن، پايگاههاي نظامي در خليجفارس و پاکستان و مصر و شمال آفريقا، بر جهان سلطه يابد. ما در برابر نوع جديدي از يک طرح استعماري تاريخي قرار داريم که مجموعهاي از افراطيهاي غارتگر و تشنه دزدي نه فقط دزدي سرمايهها و وطن ديگران، بلکه تشنه به سرقت عقيده آنان و جايگزين کردن عقيده صهيونيستي مبتني بر خرافه و فرهنگ غارت و سلطه، سکاندار آن ميباشند. اين گروه، نومحافظهکار نام دارد و فرهنگ و خشونت و سلطه و بهرهکشي و غلبه بر ديگران، در اين گروه حاکم است. اين فرهنگي است ک ما تنها راه پاسخگويي به آن را مقاومت در برابر آن و نه تسليم شدن ميدانيم. در اينجاست که فرهنگ جهاد و آمادگي نظامي ظاهر ميشود تا جايگاه خود را بيابد و اين فرهنگ چه بخواهيم و يا نخواهيم، سر فصل مرحله آينده، در نزاع اين امت با منکر و ظلم براساس تعريف امام محمد عبده با خصومتي که بر آن وارد شده، خواهد بود.
منبع:
WWW.Albasrah.net
نويسنده : رفعت سعيد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید