تورع (يا تشرع)(1) نهضتي است نشئت يافته از پروتستانتيسم آلماني، و مقصود از آن اين بوده است که با انتشار «نداي جدي براي زندگي پارسايانه و قدسي»، خلوص در تعهد مذهبي را احيا کنند. دامنه تأثير آن گسترش مي يابد و بسي فراتر از پروتستانتيسم آلماني و در واقع وراي مذهب سازمان يافته مي رود و متفکران و نهضت هاي فکري را در سده هاي هجدهم و نوزدهم تحت تأثير قرار مي دهد.
بنيانگذار تورع، فيليپ يا کوب اسپنر(2) بوده است. وي در کتاب خود با عنوانPia desideria 1675ـ شش هدف را مشخص مي کند که سرلوحه [نهضت] تورع قرار مي گيرد. مطالعه کتاب مقدس، فعاليت عام، احياي اخلاقي، فرونشاندن جدل هاي کلامي(3) ، اصلاح آموزش کلامي، احياي وعظ انحيل(4) ، اسپنر، ضمن انتقاد از اوضاع و احوال کليساي لوتري، بر اين بوده است که تأکيد افراطي بر پالايش آموزه سبب عقلاني کردن مذهب شده و دستور اخلاقي را دچار اختلال کرده است. وي دست در دست آگوست هرمان فرانک مي گذارد، که مدير لايقي بوده است و لياقت و کارداني اش سبب پديدآمدن نهادهاي آموزشي و خيريه مي شود، آن هم در جايي که تأکيد اهل تورع بر رويه عملي مسيحيت امکان بروز پيداکند.از نحوه واکنش به نوشته آنها پيداست که در زندگي و مذهب مسيحيان پرده از مسئله مهمي برداشته بوده اند. براي مسيحيت راستين و احياي خلوص و سادگي و مذهب مبتني بر ايمان و اميد و احسان(5) [سه فضيلت کبيره موردنظر سن آگوستين] آرزومندي فراخ دامني در کار بوده است. نهضت تورع مايه ضمان نخستين مشغله تبليغي موفق در آيين لوتري بوده است و سبب پديدآمدن مکتوبات عبادي(6) فراواني مي شود.
اين نهضت از خاستگاه لوتري آلماني [جاري مي شود] و به زندگي و تفکر بسياري از گروه هاي ديگر مسيحي مي رسد. يکي از گروه هاي بسيار فعال متشرع، موراويان ها(7) بوده اند. يوهانس آموس کامنيوس بسياري از مضامين نهضت اسپنر را پيش بيني کرده و براي اصلاح ورع در کليساها جهد کرده بوده است. تبعيديانUnitas Fraturm [وحدت برادران]، لودويگ فون زينزندروف(8) را تحت تأثير خود قرار مي دهند. وي به مقام اسقفيunitas مشرف مي شود و وحدت برادران(9) احيا شده اي را در هرنهات(10) بنياد مي کند. «مذهب دل»(11) موردنظر زينزندورف عبارت بوده است از سرسپردگي(12) به شخص مسيح، توأم با تأکيد بر زندگي مسيح ـ به جاي تأکيد بر آموزه مسيحي، در1738 جان وسلي به زيارت هر نهات مي رود و ديري نمي گذرد که گرويدن به ايمان عميق تري را تجربه مي کند. به اين ترتيب تورع برخاسته از آلمان مقدمه اي مي شود براي برافراشتن علم نهضت متديستي در انگليس و امريکاي شمالي، در حقيقت، امريکا حاصلخيزترين کشتگه تورع شده است. بسياري از گروه هاي مهاجر [به امريکا: دنياي نو] جزئي از عنصر تشرع گرايي در کليساهاي مادر بوده اند و در نتيجه معرف فرقه هاي گوناگون پروتستان در دنياي نو مفسران تشرع گرا بوده اند. تازه آيين کاتوليک نيز در ايالات متحده صبغه تورع و تشرع گرفته است ـ از قبيل بدگماني به الاهيات محققانه و تأکيد بر تشرف فرد. فرقه هاي پروتستان از قبيل کليساي اخوان(13) و ناصريان(14) تجسم تورعي اند منفک از خاستگاه اعترافي و بسياري از تجربه هاي راديکال در مذهب فرقه اي از تورع راديکال بالان شده است.
بنابراين، تورع نهضتي است که براي تاريخ مسيحيت مدرن اهميت فراوان دارد. ولي براي تاريخ انديشه ها نيز حائز اهميت است ـ چه در تأثير مستقيم آن بر تفکر مسيحي و چه در نسبت غيرمستقيم آن با حوزه هايي از قبيل تاريخ نگاري و فلسفه و ادبيات و آموزش و پرورش.
اسپنر و فرانک هر دو محقق الاهيات بوده اند و فرانک استاد کتاب مقدس در [دانشگاه] هال بوده است. بسياري از الاهيون پروتستان در سده هاي هجدهم و نوزدهم به نحوي تحت تأثير تورع قرار داشته اند و اگر هم آن را مردود مي شمرده اند، همچنان داغ مهر آن را بر پيشاني داشته اند. علم کلام فردريش دانيل ارنست شلاير ماخر(15) ، به يقين سهم بسيار مؤثر تورع به تفکر کلامي بوده است. شلايرماخر آموزه اولويت تجربه مذهبي [خاص تورع] را با تعريف رمانتيک ها ازGefuhl [احساس] در تقابل با عقل و کنش ـ ادغام مي کند و مذهب را در قالب «احساس وابستگي مطلق» تعريف مي کند و تفسير خويش را درباره متمايز بودن مسيحيت را در اين چهارچوب قرار مي دهد.
نزد وي، مذهب به جاي شيوه خاص شناخت يا کنش ـ احساس حرمت بوده است. شلايرماخر از آباي کليساي قرن نوزدهم بوده است و يگانه متکلمي هر متفکر برجسته مسيحي پس از او ناچار بوده است و به نحوي با وي کنار آيد. وجه مشخصه بسياري از متکلمان اين بوده است که تورع گرايي، به جاي نظام [فلسفي ـ کلامي ] دوران پختگي، ريشه در تربيت آنها داشته است، منتها تورع عاملي است که در تحول فکري جملگي آنان بايد منظور گردد.
تورع، به عنوان بخشي از مناقشه کلامي با مذهب مختار جزمي و خردگرايي عصر روشنگري، به پيدايش تاريخ نگاري مدرن دامن مي زند. گاتفريد آرنولد، از هواداران اسپنر، تعالي تورع گرايانه زندگي بر آموزه را به بررسي تاريخ کليسا اطلاق مي کند. ولي در 1699 در نوشته خودش با عنوانUniparteiische kirchen-und ketzerhisorie (تاريخ بي غرضانه کليسا و بدعت گرايان) معلوم مي کند که مذهب مختار جزمي لزوماً سبب پديدآمدن خصلت مسيحي در هواداران نشده است، و بدعت گرايان در ايمان خود مخلص تر و صادق تر از جفاکنندگان خويش بوده اند. نوشته وي از بسياري جهات بزرگ نمايي موضوع اصلي بوده است، ولي آرنولد در دايره تفحص درباره تحول انديشه ها و نهادهاي مسيحي باب هاي تازه اي مي گشايد. جد و جهد مدرن مبني بر فهم بدعت هاي قديمي بر حسب شرايط ـ و نه در قالب تحريف مذهب مختار ـ مرهون نوشته آرنولد و بنابراين تورع است. وي همچنين تاريخ مذهب غيرنهادي را موضوع بررسي مي سازد و به اين ترتيب راه را هموار مي کند که تاريخ کليسا، به جاي اينکه صرفاً تاريخ مطران ها و متکلمان باشد، تاريخ قوم مسيحي هم باشد. اهميت کار آرنولد به تاريخ کليسا منحصر نمي شود. در عرصه تورع، به پايمردي آثار آرنولد و همکارانش، پژوهش تاريخي از غلبه جدل هاي اعترافي رها مي شود و شکوفايي بررسي تاريخي در اواخر قرن هجدهم و قرن نوزدهم ميسر مي گردد.
دلالت تورع براي تاريخ تفکر فلسفي آن قدرها بديهي نيست، ولي کم اهميت هم نيست. بايد به خاطر داشت که بسياري از شخصيت هاي پيشرو در تاريخ ايده آليسم در آلمان در مقام پژوهشگر علم کلام، تحول فکري خويش را ابتدا کرده اند و يعني اينکه علم کلام صبغه تورع داشته است. به اين ترتيب، چنين گفته اند که «کل فلسفه اخلاقي کانت را مي توان کمابيش ذيل عنوان يکي از آخرين کتابهايش به صورت «مذهب در محدوده عقل و بس» توصيف کرد. نزد وي مذهب در اصل عبارت است از مذهب مسيحي مهذب»(16) و چنين علاقه اي به «مذهب مهذب»(17) همان است که مي توان ردپاي آن را در آموزش اوليه کانت در تورع يافت.
تفحص در باب مکتوبات کلامي اوليه هگل، خاصه نوشته وي درباره شرح حال عيسي [مسيح]، معلوم کرده است که وي نيز علاقه به رابطه جزئيت(18) تاريخي با کليت(19) آرماني را به آموزه مربوط به شخص مسيح در عرصه تورع مديون است. به قول ريچاردکرونر(20) «فلسفه هگل في نفسه مذهب نظري(21) است ـ مسيحيت هجي شده با ديالکتيک»(22) طنز قضيه در اينجاست که تورع، به رغم خصومت با دعاوي مربوط به عقل خودايستا(23) و نظام سازي الاهيات سنتي، در حکم قالب براي نظام هاي ايده آليسم آلمان نقش برجسته اي داشته است.
تأثير تورع بر تاريخ آلمان تا اندازه اي پراکنده است. با اين حال تأثير آن بر [آثار] گوته انکارناپذير است. البته مقصود اين نيست که گوته تورع گرا بوده يا يگانه منبع اعتقادات مذهبي اش تورع بوده است. منظور اين است که بخش اعظم جهان بيني(24) گوته درباره انسان جامعه را مي توان نوعي تورع ملکي شده(25) تلقي کرد، به اين صورت که تأکيدهاي اساسي تورع بر جاي مي ماند، منتها جاي بنيان مسيح مدارانه(26) را از آرمان انسان گرايانه مي گيرد. «جلوه ثانوي»(27) مشابهي از تورع را در آثار ديگران بزرگان شعر و ادب نيز مي توان ديد - از جمله در اشعار فردريش هولدرلين(28) ، که الاهيات را در توبينگن(29) آموخته بوده است. هولدرلين حساسيت مذهبي اش را، علاوه بر کلاسي سيسم ـ مايه الهام اصلي اش ـ مديون تورع بوده است،چه هويت وي در مقام شاعر و متفکر با توجه به تورع تکوين مي يابد. اشعار متأخرش معلوم مي سازد که وي همچنان مسحور شخصيت مسيح بوده است ـ به همان صورتي که مطابق با تربيت مسيحي و علم کلام آموزيش شناخته بوده است.
در حوزه تعليم و تربيت، تأثير تورع عميق و در عين حال عمدي بوده است. مطابق پيشگفته، يکي از شش هدف موردنظر اسپنر اصلاح آموزش علم کلام بوده است. هاينريش پستالوتزي(30) نيز، مانند مورخان و فيلسوفان مذکور در فوق، دانش آموخته الاهيات بوده است و عده اي از کساني که درباره نظريه هاي تعليمي وي پژوهش مي کنند، شواهدي مبني بر علاقه نخستين وي يافته اند. با هر معياري که در نظر بگيريم، يوهان برنارد بيسداو(31) فرزند عصر روشنگري به شمار مي آيد. با اين حال، قرابت هاي وي با کومنيوس(32) و تيمارش با تعليم و تربيت در قالب وسيله اي براي تکوين انسجام فرد حاکي از اين است که تورع هر چند که در راديکالترين اشکال ان چه بسا يکي از عوامل دخيل در تفکر وي بوده است. به شيوه اي کلي تر، تورع در تحول آموزش اروپا و امريکاي شمالي، خاصه در قرن نوزدهم، هويداست. آنچه در بخش اعظم اين تحول مستتر است، تأکيد بر تعهد فردي است که با دلمشغولي اهل تورع با نوکيشي فردي شباهت خانوادگي ممتازي دارد و از آنجا که در سده هاي هجدهم و نوزدهم اختياردار آموزش ابتدايي کليساهاي زير سلطه تورع بوده اند، گويا مي توانيم با اطمينان چنين نتيجه گيري کنيم که پروتستانتيسم تورع گرايانه در پرورش سبق ذهن اخلاقي بسياري از ملت ها سهم داشته است.
بخش اعظم تاريخ تورع عبارت است همين تأثيرهاي منتشر است، منتها اين تأثيرها نبايد آن وظيفه اصلي را مخدوش کند که اسپنر و فرانک و زينزندورف و ديگر تورع گرايان به آن متعهد بوده اند؛ احياي اشتياق به مذهب مسيح. بنابراين لازم است که دستاورد تاريخي تورع را همچنان بر مبناي سهم آن در تفسير و بازتفسير مسيحيت از عصر روشنگري به اين سو در نظر گيريم.
تورع گرايان را، آن هم با حجت موجه، به اين سبب سرزنش کرده اند که مذهب را امري صرفاً خصوصي تفسير کرده اند، آن هم در زماني که نتايج اجتماعي اعتقاد در درجه نخست اهميت قرار داشته است. تا جايي که بتوان گفت نهضتي همچون نهضت «منع مسکرات»(33) از مفروضات تورع گرايان درباره اخلاقيات ريشه گرفته است، دلمشغولي سردمداران اين نهضت با اخلاقيات فردي به قيمت خير عموم را منشأ فتنه(34) عميق به حساب آورده اند. با اين حال، ته نشست اصل تورع در تاريخ تفکر مدرن را احتمالاً در مفهوم عميق تکليف اخلاقي و اخلاص فردي بايد بجوييم که مايه انگيزه بسياري از شخصيت هاي بسيار برجسته تاريخ جديد در زندگي فردي و کار و بار جمعيتشان شده است.
اين اعتقاد که زندگي آدمي، به جاي ثروت و مکنت، بر مبناي خدمت به خدا و همنوعانش بايد ارزيابي شود، به يقين ملک طلق [نهضت] تورع نيست، ولي عمدتاً به پايمردي همين نهضت بوده است که اين اعتقاد جزئي از اجزاي تمدن ما شده است. به اين ترتيب، تورع مسبب اصلاح پندار و کردار آدمي شده است، آن هم به شيوه هايي که بنيانگذاران اين نهضت در تصور نمي آورده اند و اگر هم در تصور مي آورده اند نقض مي کرده اند.
پي نوشت:
1. Pietism
2. Philipp Jacob Spener
3. Theological Polemics
4. Evangelical preaching
5. Faith, hope, and charith
6. Devotional lierature
7. Moravians
8. Ludwing von Zinzendorf
9. به جايUnity of Brethren ترجمه انگليسي عبارت لاتيني فوق.
10. Herrnhut
11. Religion of the heart
12. Intrnse devotion
13. Church of the Brethren
14. Nazarenes
15. Friedrich Daneil Ernst Scheiermacher
16. Religion purified
17. H.J. Paton, The Categorical Imperative; A Study in Kant s Mora Philosoph (Chicago, 1948).
18. Particularity
19. Universlity
20. Richard Kroner
21. Speculative religion .
22. از مقدمه کرونر بر مکتوبات کلامي اوليه هگل، ترجمه [به انگليسي، از] تي.ام.ناکس (رک: کتابشناسي)
23. autonomous reason
24. outlook
25. secularized
26. christocentric
27. afterglow
28. Friedrich Holderlin
29. Tubingen
30. Heinrich Pestalozzi
31. Johann Bernhard Bisedow
32. comenius
33. temperance
34. moschief
به نقل از: فرهنگ تاريخ انديشه ها، جلد دوم، چاپ اول 1385
مترجم : صالح حسيني
نويسنده : ياروسلاف پليکان
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید