انسان در ابتداي جدايي روح از بدن که در يک لحظه بسيار کوتاه و خيلي سريع اتفاق مي افتد متوجه مرگ خود نمي شود و همچنان مانند گذشته و بطور عادي رفتار کرده و به دنبال انجام کارهاي خود رفته و اولين چيزي که توجه او را جلب مي کند ديدن جسد خودش است ولي اگر جسدي نباشد به عنوان مثال کسي که در يک حادثه رانندگي و يا يک انفجار جسدش متلاشي شده باشد.......
انسان هنگاميكه در لحظة پس از جدايي روح از بدن ( مرگ ) به اطراف و محيط مينگرد همه چيز عادي به نظر ميرسد و افكار و خاطرات نيز همچنين است به عنوان مثال در يك تصادف رانندگي شخصي كه در اين حادثه فوت كرده پس از جدايي روح از بدن خود را در صحنة تصادف عادي و سالم و هوشيار مييابد و بلافاصله به صحنة تصادف نگاه كرده و وضعيت اتومبيل خود را بررسي ميكند درست مانند كسي كه هيچ آسيبي نديده و از معركه جان سالم بدر برده است نگاه افراد به مسئله در اين لحظه متفاوت ميباشد يعني تفكرات و اعتقادات در اين زمان دخالت ميكنند به اين شكل كه كسي كه معتقد به عالم پس از مرگ است در اثر عدم برقراري ارتباط با ديگران و وجود شرايط متفاوت روحي با قبل از حادثه و ايجاد حالات ناشناخته و جديد متوجه مرگ خود شده و وارد مرحلة بعد ميگردد ولي كسيكه به عالم پس از مرگ اعتقادي نداشته و يا باور آن برايش مشكل بوده سرگشته و حيران از وضعيت بوجود آمده خود ميشود و چنانچه تصادفي باشد كه در آن جسد متوفي متلاشي گشته باشد در آن زمان بزرگترين دليل براي روح كه از مرگ خود مطلع گردد نيز از بين رفته و روح به هيچ وجه تا مدت زماني متوجه مرگ خود نشده و دچار نوعي سرگرداني ميگردد و همواره سعي در ادامه حيات خود و جستجوي دليلي براي شرايط متفاوت بوجود آمده ميباشد كه اين گريز از واقعيت و عدم درك شرايط موجود روح را بيشتر دچار سردرگمي ميكند كه البته در نهايت به جهت عدم برقراري ارتباط و وجود قوانين حاكم بر جهان روحي كه براي تطبيق روح با جهان روحي توسط ناظم خلقت وضع گرديده روح را وادار به پذيرش و درك شرايط مينمايد كه در نتيجه روح آمادة ورود به مرحلة بعد ميگردد اما چنانچه انسان در زمان حيات خود بتواند شرايط و اوضاع جهان روحي پس از مرگ را بشناسد و آن را درك كند هرگز پس از جدايي روح از بدن دچار سردرگمي و پريشاني نميشود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید