چكيده
مسيحيان برخلاف توصيه حضرت عيسي(ع) كه گفته بود كسي را «پدر» نخوانيد،1 اسقفان برجسته متكلم و صاحبقلم خود را در فاصله بين سالهاي 100ـ500 م. پدران كليسا ناميدند. كليسا به معناي جامعه مسيحي است. دورة پدران كليسا، به دلايل الاهياتي نزد هر سه فرقه بزرگ مسيحي داراي اهميت است. رشتهاي كه به مطالعه پيرامون زندگي و آثار پدران كليسا ميپردازد، «پاترولوژي» نام دارد.
مورخان مسيحي، پدران كليسا را از جنبههاي گوناگون تقسيم كردهاند. از جمله در رابطه با زباني كه آنان با آن سخن ميگفتند: از اينرو، پدران كليسا به آباي يونانيزبان و آباي لاتينيزبان تقسيم ميشوند. پدراني نيز بودهاند كه نه يونانيزبان محسوب ميشوند و نه لاتينيزبان. اين نوشتار به اين موضوع پرداخته است.
مقدمه
دانشمندان مسيحي به اسقفان برجستة متكلم كه در فاصله بين سالهاي 100ـ500 م. زندگي ميكردند،2 پدران كليسا ميگويند. «كليسا» در زبان فارسي از واژه يوناني «اكليسيا»3 گرفته شده و در لغت به معناي «مجمع» است. بيشترين كاربرد واژه «كليسا» در سه معناست:
1. جامعه مؤمنان مسيحي. مقصود حضرت عيسي(ع) از كليسا در اين عبارت نيز جامعه مؤمنان است: «و من نيز تو را ميگويم كه تويي پطرس و بر اين صخره كليساي خود را بنا ميكنم. ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت و كليدهاي ملكوت آسمان را به تو ميسپارم. آنچه بر زمين ببندي، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايي، در آسمان گشاده شود».4 جوامع ايماني مسيحيت با لفظ كليسا مشخص ميشوند. براي مثال، گفته ميشود: كليساي كاتوليك،5 كليساي ارتدكس6 و كليساي پروتستان.7 در اسلام براي جامعه مؤمنان واژه «امت» به كار ميرود.8
2. جامعه روحانيت مسيحي.9
3. ساختماني كه مسيحيان براي عبادت در آن جمع ميشوند. «كليسا» در اين معنا در برابر «كنيسه»10 و «مسجد» قرار ميگيرد.
منظور از واژه «كليسا» در عنوان تركيبي «پدران كليسا» جامعه مسيحي است.
پيشينه
در عهد عتيق برگزيدگاني مانند حضرت ابراهيم(ع)، حضرت اسحاق(ع) و حضرت يعقوب(ع)، كه قوم بنياسرائيل را پديد آوردهاند و در عهد جديد كساني كه به كمك روحالقدس، ايمان مسيحي را تعليم دادهاند، «پدران» ناميده ميشوند. پولس رسول ميگويد: «زيرا هر چند هزاران استاد در مسيح داشته باشيد، اما پدران بسيار نداريد؛ زيرا كه من شما را در مسيح به انجيل توليد نمودم».11
در قرون نخستِ مسيحيت، اسقف كليسا را به سبب تعميد و تعليم مردم «پدر در مسيح» ميخواندند. از قرن چهارم به بعد، اسقفاني را كه براي حجيتِ سنت مسيحي به آثارشان استناد ميشد، «پدر» ميناميدند. آگوستين (354ـ430 م.) براي اولين بار جروم (340ـ420) را كه اسقف نبود، در رديف «پدران» قرار داد. در غرب، براي ابراز وفاداري به اسقفان از عنوان «پدر» استفاده ميشد. شاخه ارتدكس شرقي مسيحيت برخي از متكلمان قرون وسطا را نيز «پدران كليسا» مينامد.
منع عيسي(ع) از كاربرد واژه پدر
1. طبق عهد جديد، حضرت عيسي(ع) توصيه كرد كه همه پيروانش با هم برادر باشند؛ كسي احساس برتري نكند و هيچكس عنوان «پدر» نداشته باشد: «هيچ كس را بر زمين «پدر» خود مخوانيد؛ زيرا پدر شما يكي است كه در آسمان است».12
كاتوليكها، برخلاف توصيه آن حضرت، اسقف اعظم رم را «پاپ» مينامند. اين واژه از «پاپاس»13 يوناني، به معناي «پدر» ميآيد. عهد جديد نيز سه مرتبه از واژه «ابا»،14 كه در زبان سرياني به معناي «پدر» است، استفاده ميكند.15 اَبوت16 نيز كه به معناي «پدر» است و به رهبر يك گروه از راهبان گفته ميشود، از همين واژه به دست ميآيد. شاخه ارتدكس شرقي مسيحيت، به اسقفان عاليمقام برخي مراكز خود عنوان «پاتريارك»17 به معناي «پدر فرمانروا» ميدهند. پاتريارك مسكوني18 لقبي است كه مسيحيان ارتدكس به پاتريارك استانبول عطا ميكنند.
علاوه بر اين، در مسيحيت به كسي كه هنگام تعميد كودك متعهد ميشود، به امور ديني وي رسيدگي كند، پدر تعميدي گفته ميشود. وي در صورت درگذشت والدين، يا بيتوجهي آنان به تربيت ديني فرزندشان، تعهد خود را عملي ميكند.
واژهشناسي
پاترولوژي19 عنوان رشتهاي است كه به مطالعه پيرامون زندگي و آثار پدران كليسا اختصاص دارد. واژهها و اصطلاحات آبايي20، آباءشناسي21 و الاهيات پدران (پدرشناسي) نيز به همين معنا ست. در اين فن، نوشتههاي دفاعي پدران كليسا بررسي ميشود.22
عصر پدران
1. به عقيده مسيحيان، حضرت عيسي(ع) سال 30 به رسالت برگزيده و در سال 33 مصلوب شد. جسد وي از صليب برداشته شد و در قبر مدفون گرديد. آن حضرت، پس از سه شبانهروز از قبر برخاست و تا چهل شبانهروز براي شاگردانش ظاهر ميشد. پس از اين چهل روز، عيسي(ع) به آسمان رفت و تاكنون بازنگشته است. پانصد سال صدر مسيحيت، به دو دوره23 تقسيم ميشود: عصر رسولان و عصر پدران.
الف. عصر رسولان. اين عصر شامل سال 3024 تا سال 100 م. است. پس از رستاخيز عيسي(ع) رسولان آن حضرت، اعم از شاگردان برگزيده وي و كساني مانند پولس كه عيسي(ع) را نديدند، به تبليغ آيين حضرت اقدام كردند. آخرين رسول عصر رسولان، يوحناست كه حدود سال 100 م. از دنيا رفت.
ب. عصر پدران. فاصله بين سالهاي 100ـ500 را «عصر پدران»25 مينامند. پدران كليسا در اين دوره، تفاسيري بر كتاب مقدس نوشتند و از عقايد مسيحيت دفاع كردند، امور مربوط به ايمان و شرايط آن را شرح دادند، حوادث و مجادلات زمان خويش را ثبت نمودند و تعاليم مسيحي را به يهوديان و بتپرستان عصر خود انتقال دادند. اين دوره، به عصر پدران شهرت يافته است؛ زيرا چهرههاي برجستهاي مانند ژوستين شهيد،26 ايرنه، اوريگن، ترتوليان و آگوستين، كه همه عنوان پدر كليسا داشتند، در اين عصر زندگي ميكردند. تاريخ دقيق اين عصر، از زمان خاتمه نگارش عهد جديد (حدود 100 م.) تا شوراي كالسدون27 (451 م.) است.
پدران رسولي
«پدران رسولي»28 دوران رسولان را درك كرده بودند. با رسولان و آموزههاي آنان بودند و پس از نوشته شدن عهد جديد، نگارش آثار مسيحي را ادامه دادند و از رهبران كليسا به شمار ميرفتند. قديس كلمنت (30ـ100 م.)، ايگناتيوس انطاكي (110 م.) و پوليكارپ شهيد (69ـ155 م.) از پدران رسولي هستند. پدران رسولي پيش از اينكه سنت كليسايي شكل بگيرد، آراي خود را بيان كردند، اعمال و گفتار عيسي(ع) را مد نظر قرار دادند و كتاب مقدس را برحسب آن تفسير كردند. با تلاش آنان، عقايد مسيحي تثبيت شد. بنابراين پدران رسولي كساني هستند كه اولاً، با حواريون و رسولان ارتباط داشته و ثانياً، از خود آثار و تأليفاتي به جا گذاشتهاند.
آثار پدران رسولي
شايد قديميترين اثر پدران رسولي، رسالة اول كلمنت باشد. ديداخه،29 رساله دوم كلمنت، قطعاتي از پاپياس، دفاعيه كوادراتوس، شبان هرماس، رساله برنابا، هفت رساله از ايگناتيوس انطاكي به افسسيان، مغننسيان (مانيساي كنوني در تركيه)، تراليانيان، روميان، فيلادلفيانيان، ازميرنيان و پوليكارپ، رساله پوليكارپ به فيلپيان، رساله پوليكارپ شهيد و رساله به ديوگنتيوس30 مجموعهاي از رسالههاي پدران رسولي است. 31 نوشتههاي پدران رسولي سه ويژگي دارند:
أ. علاوه بر عهد جديد به عهد عتيق نيز عميقاً تكيه ميكنند؛
ب. از مسائل فلسفي كمتر سخن به ميان آوردهاند؛
ج. اغلب مربوط به سالهاي 95 تا 150 م. است.32
دكترهاي كليسا
به برخي از پدران كليسا، عنوان «دكتر» داده شده است. دكترهاي كليسا، نه تنها براي كليسا، يعني جامعه مسيحي، تأليفاتي داشتهاند، بلكه پيرامون كليسا نيز آثاري پديد آوردهاند. يكي از ويژگيهاي مهم اين گروه، سازماندهي آموزههاي مسيحي و ايجاد نظام الاهياتي بوده است. از اينرو، برخي آثار، آنان را بنيانگذاران مينامد. پدراني كه در كليساي غرب «دكتر خوانده» شدهاند، عبارتند از آمبروز، آگوستين، جروم گريگوري كبير.
همچنين پدراني كه در كليساي شرق دكتر خوانده شدهاند، عبارتند از آتاناسيوس؛ باسيل؛ گريگوري نازيانزي ويوحناي زريندهن.
بعدها اين عنوان به صورت افتخاري به برخي از متألهان كليسا نيز داده شده است.
نقش پدران كليسا
دوره پدران كليسا، يكي از تأثيرگذارترين دورههاي تاريخ تفكر مسيحي است. و به دلايل الاهياتي داراي اهميت است. هر سه فرقه بزرگ مسيحي يعني كاتوليك، ارتدكس و پروتستان و همچنين انگليكانها اين دوره را نقطه عطفي در آموزههاي مسيحيت ميدانند. هر يك از اين كليساها، خود را ادامه و بسطدهنده آن دوره ميپندارند. براي مثال، لنسلوت آندروز33 (1555ـ1626 م.) نويسندة برجسته انگليكان در قرن هفدهم اعلام كرد كه اساس مسيحيت راستكيش عبارت است از دو عهد (عهدين)، سه اعتقادنامه، چهار انجيل و پنج قرن نخست تاريخ مسيحيت.
پدران كليسا بيشتر در سه محور زير تأثيرگذار بودهاند:
أ. تعيين فهرست رسمي عهد جديد يا تنظيم كتابهاي قانوني
واژة «قانوني» برگرفته از واژه يوناني «كانن»34 به معناي خطكش، محدوده، معيار، ضابطه و ميزان است. به عقيده مسيحيان، پدران كليسا با الهام روحالقدس محدوده كتاب مقدس را تعيين و بر اقتدار و مرجعيت35 آنها اجماع كردند. بر اين اساس، انجيل لوقا قانوني و انجيل توماس خارج از محدوده كتابهاي قانوني36 قرار گرفت.
هنگام نگارش عهد جديد، اصطلاح «كتاب مقدس» تنها به عهد عتيق اطلاق ميشد. از دوران پدران كليسا، اصرار بر اين شد كه مسيحيان عهد جديد را داراي همان اقتدار و مرجعيت عهد عتيق بدانند. از زمان ژوستين (100ـ 165 م)، اناجيل و كتاب اعمال رسولان عهد جديد ناميده شد، و در پايان قرن دوم، اين توافق پديد آمد كه علاوه بر چهار انجيل و اعمال رسولان، چهارده رساله پولس (رساله به عبرانيان را نيز اثر پولس دانسته ميشد) و مكاشفه يوحنا كتب الهامي باشند.
در فهرست موراتوري37 كه حدود سال 200 نوشته شده،22 كتاب از كتب عهد جديد نام برده شده است. آتاناسيوس (296ـ373 م.) در سال 367، در نامهاي خطاب به كليساهاي مختلف، 27 كتاب از 39 كتاب فهرست خود را به عنوان كتب قانوني عهد جديد معرفي كرد. اين 27 كتاب، همان عهد جديدي است كه امروزه مورد پذيرش همه مسيحيان است. در خصوص پذيرش يا عدم پذيرش رساله يعقوب، رساله اول كلمنت و كتاب ديداخه مباحثي وجود داشته است كه سرانجام تنها رساله يعقوب به عنوان كتاب قانوني پذيرفته شد. درباره مقدم يا مؤخر بودن برخي كتابها نيز، بين كليساهاي شرق و غرب اختلاف بود. براي مثال، كليساي شرق مايل بود رسالههاي كاتوليكي38 پيش از رسالههاي پولس قرار گيرد، اما كليساي غرب اصرار داشت تا رسالههاي پولس بلافاصله بعد از اعمال رسولان قرار گيرد.
ب. تثبيت نقش سنت39
در قرن دوم جرياني پديد آمد كه بر اساس آن، انسان ميتواند به وسيله معرفتي خاص40 نجات يابد. اين جريان فكري، كه تفكر گنوسي41 نام داشت، با مسيحيت تشابه نزديكي داشت؛ زيرا هم از نام مسيح استفاده ميكرد و هم گزيدههايي از كتاب مقدس را براي اثبات اصول عقايد خود به كار ميبرد. ابداع اين دست انديشههاي نو، كه به نام انديشههاي مسيحي صورت ميگرفت، خشم رهبران مسيحي را برانگيخت و آنان را واداشت تا به نقش سنت توجه جدي داشته باشند. ايرنه، يكي از پدراني است كه در مقابل تفكر گنوستيكي به دفاع از مسيحيت راستين پرداخت. وي ميگفت: كليسا سنت رسولان، يعني انجيلي را كه ايشان موعظه ميكردند و در كتب قانوني محفوظ است، به نسلهاي بعدي منتقل كرده است. اما گنوسيها راه ديگري را برگزيدهاند و عقايد خود را تحت عنوان مسيحيت تبليع ميكنند. ترتوليان نيز با تأسف اظهار داشت كه بعضي افراد، معناي كتب مقدس را تحريف ميكنند تا نظرات خود را اثبات كنند. از نظر وي، سنت ميتواند كليسا را از تعابير و تفاسير غريب و منحرف محفوظ دارد.
ج. تدوين اعتقادنامهها
در دوره پدران كليسا، اعتقادنامههايي42 تدوين شد كه هنوز هم اساس ايمان و اعتقادات مسيحيان را تشكيل ميدهد. در اوايل مسيحيت كساني كه ميخواستند تعميد يابند، براساس دستورالعمل مختصري اعتقادات خود را بيان ميكردند. جزييات اين اعتقادنامهها، در مناطق مختلف متفاوت بوده است. از ميان اعتقادنامههاي مسيحي، سه اعتقادنامه كه در دوره پدران كليسا شكل گرفت، از اهميت بيشتري برخوردارند:
أ. اعتقادنامه رسولان. مسيحيان از اين اعتقادنامه در مراسم تعميد خود استفاده ميكنند. نام اعتقادنامه رسولان، به اين دليل نيست كه رسولان آن را نوشتهاند. اين عنوان را نخستين بار يكي از پدران كليسا، به نام امبروز در سال 390 م. به كار برد. اعتقادنامه رسولان داراي سه بخش اصلي درباره خدا، عيسي مسيح و روح القدس و مطالبي درباره كليسا، روز داوري، رستاخيز و نزول به جهنم، رسالت عيسي و حيات كليساست. اعتقادنامه رسولان كوتاه و تنها داراي دوازده فراز است كه هر يك از دوازده فراز اين اعتقادنامه، از دير زمان به يك رسول نسبت داده ميشود.
ب. اعتقادنامه نيقيه. اين اعتقادنامه از مشهورترين اعتقادنامههاي مسيحي است كه در واكنش به مناقشات بين آريوس و آتاناسيوس در باب الوهيت مسيح پديد آمد. اعتقادنامه نيقيه، در سال 325 م. در شوراي نيقيه به تصويب رسيد. سپس در سال 381 م. در شوراي اول قسطنطنيه مورد تجديد نظر قرار گرفت. در اعتقادنامه نيقيّه آمده است: روحالقدس از خداي پدر صادر ميشود. كاتوليكها قيد «و پسر»43 را بر آن افزودهاند و عقيده دارند روحالقدس از پدر و از پسر صادر ميشود. يكي از عوامل جدايي رسمي شرق و غرب، وجود همين عنصر اعتقادي فيليُكوِ است. كليساي شرق بر اين باور بود كه كليساي غرب، با تغيير يك جانبه اين اعتقادنامه كه ميراث مشترك كل كليساهاست، دچار خطا شده است. كليساها از اين اعتقادنامه در مراسم عشاي رباني خود استفاده ميكنند.
ج. اعتقادنامه آتاناسيوس. اين اعتقادنامه، نام خود را از آتاناسيوس (373 م.) گرفته است. آتاناسيوس شمّاس جواني بود كه در شوراي نيقيه، اسقف اسكندريه را در مقابله با آريوس همراهي كرد. اعتقادنامه آتاناسيوس مشتمل بر چهل فراز پيرامون موضوع ايمان است. مطالب اين اعتقادنامه در دو بخش تنظيم شده است: بخش اول، به موضوع تثليث و بخش دوم، به موضوع تجسد پرداخته است. امروزه به سبب تكفيرهاي شديدي كه در اعتقادنامه آتاناسيوس وجود دارد، كمتر اين اعتقادنامه مورد استفاده قرار ميگيرد. رسمي و معين شدن فهرست عهد جديد، تثبيت نقش سنت و تدوين اعتقادنامهها در دوره پدران كليسا به تثبيت و شكل گرفتن الاهيات و اعتقادات مسيحيت كمك كرد.
مواضع پدران كليسا
پدران كليسا، علاوه بر نقشآفريني در سه عرصه مذكور، كوشيدند تا به سؤالهاي فكري
و مهمي كه پيرامون طبيعت مسيح، آموزه تثليث، محدوده اقتدار و مرجعيت كليسا
و موضوع فيض حاكم خدا در مقابل اراده آزاد انسان وجود داشت، پاسخ دهند.
اين پاسخها، مرجعي براي نسلهاي بعدي شده است. علاوه بر اين، در طول تاريخ مسيحيت، شاهد مواضعي از سوي پدران كليسا هستيم كه تأثير آن در روند مسيحيت كنوني انكارناپذير است. براي مثال:
أ. دفاعيههايي44 كه از سوي پدران كليسا براي دفاع و توجيه عقلاني از ايمان مسيحي در برابر منتقدان نوشته شده است.45 دفاعيههاي ژوستين شهيد، ايرنه اهل ليون46 (130-200 م.) در غرب و اوريگن47 (185ـ254 م.) در شرق، نمونههايي از دفاعيههاست كه درصدد توضيح و دفاع از عقايد و آيين مسيحيت نگاشته شده است.
ب. پدران كليسا و پيروان آنان، بازگشت عيسي و وقوع آخرالزمان را بسيار نزديك ميديدند. اين گرايش، با گذشت زمان و بينتيجه ماندن انتظارها، به انتظار بازگشت وي در آيندهاي نامعلوم تبديل شد و از آن زمان تاكنون، ظهور هرگونه بيديني فراگير و هر حادثه بزرگ طبيعي يا غيرطبيعي از نشانههاي بازگشت و ظهور مسيح تلقي شده است.
ج. مخالفت پدران كليسا در قرون نخست با سپردن خدمت كشيشي به زنان هنوز هم مورد توجه است. پدران كليسا، عقيده برخي از فرقههاي بدعتگذار، به ويژه گنوسيان (غنوصيان) را در اين مورد بدعت دانستند و بيدرنگ آن را محكوم كردند.
د. قديس باسيل كه در قرن چهارم ميزيست، در رسالة سوم خود به اسقف ايقونيه48 نوشت كه هيچگاه پدران كليسا از چندهمسري سخني به ميان نياوردهاند؛ زيرا آنان اين امر را طبيعتي حيواني ميشمارند و آن را شايسته مقام انسان نميدانند. وي در اين رساله نوشت، گناه چندهمسري از زنا بدتر است.49 اين عقيده همچنان مورد توجه است و در مسيحيت چندهمسري50 وجود ندارد.51
تقسيمبندي پدران كليسا
مورخان مسيحي پدران كليسا را از جنبههاي گوناگون تقسيم ميكنند:
أ. پدران كليسا، گاهي در رابطه با شوراي نيقيه (325 م.)، به آباي قبل و بعد از شوراي نيقيه تقسيم ميشوند. كساني مانند كلمنت، ايگناتيوس، پاپياس، پوليكارپ، ژوستين و ايرنه، از آباي قبل و كساني مانند امبروز و يوحناي زريندهان، از آباي بعد از شوراي نيقيه محسوب ميشوند؛
ب. پدران كليسا گاهي در رابطه با منطقه جغرافيايي كه مركز مباحث مهم الاهياتي بود، تقسيم ميشوند. سه منطقه داراي اهميت ويژهاي بودند كه دو منطقه نخست به يوناني و سومي به لاتيني صحبت ميكردند:
1. شهر اسكندريه مصر مركز آموزش الاهيات به سبك خاصي بود. اين سبك با سنت افلاطوني52 پيوند داشت. مكتب اسكندراني53 بيشتر بر الوهيت عيسي(ع) تأكيد ميورزيد و الوهيت را به كلمهاي كه تجسد يافت، تفسير ميكرد. مهمترين متن مورد استدلال، واژه «جسم» گرديد و ميان ما ساكن شد»54، بود. اسكندريه در قرن سوم، مهمترين مركز فكر مسيحي بود. مسيحيان پاي درس فيلسوفان يوناني حاضر ميشدند و در اواخر قرن دوم، خود صاحب مدرسه شدند. كلمنت اسكندراني (حدود150ـ 215 م.) و اوريگن (185ـ 254 م.) دو متفكر بزرگ مسيحي يوناني زبان قرن سوم در اين شهر ظهور كردند. افكار و مذاهب مختلف، اديان شرقي، مصري و رومي در كنار يكديگر با صلح و آرامش در اين شهر به حيات خود ادامه ميدادند. يهوديان نيز كه غالبأ سنت كلامي فيلو55 را نگه داشته بودند، براي خود مدارسي داشتند. بزرگان گنوسي مانند والنتين،56 باسيل57 و مرقيون نيز چندي در اين شهر اقامت داشتند.
2. شهر انطاكيه و مناطق اطراف كپادوكيه،58 يكي از مراكز اصلي تفكر مسيحي بود. مكتب انطاكيه59 بر بشر بودن مسيح و الگوي اخلاقي او تأكيد ميكرد. در قرن چهارم پدران كليسايي، اهل كپادوكيه حضور الاهياتي مهمي داشتند و به سبب سهمي كه در آموزه تثليث داشتند، شهرت يافتند.
3. شمال غربي آفريقا، الجزاير كنوني و كارتاژ (تونس)، نويسندگان مهمي از دوره پدران مانند ترتوليان،60 سيپريان61 و آگوستين اهل هيپو را در خود پرورش داده است.
ج. پدران كليسا، گاهي دررابطه با موضعشان نسبت به فلسفه تقسيمبندي ميشوند:
1. گروهي كه فلسفه را رقيب مسيحيت و مضر براي آن ميدانند، مانند طاطيان؛
2. گروهي كه معتقدند ميتوان از فلسفه براي دفاع از مسيحيت و مقابله با مخالفان استفاده كرد، مانند اوريگن؛
3. گروهي كه رواج فلسفه در دوره قبل از مسيح را نوعي آمادهسازي براي پذيرش مسيحيت ميدانند. بر اين اساس فلسفه بر اساس مشيت خدا پديد آمد تا مردم به مرور زمان قدرت فهم تعاليم مسيح را به دست آورند. مانند كلمنت اسكندراني و ژوستين. اين گروه بر اين باور بودند كه همانطور كه قوم يهود را موسي(ع) و فراميني كه به او نازل شد هدايت كرد، قوم يوناني را نيز فلاسفه و حكماي آن هدايت كردهاند.
د. پدران كليسا، گاهي در رابطه با زباني كه با آن سخن ميگفتند، به آباي يونانيزبان و آباي لاتينيزبان تقسيم ميشوند. پدراني نيز بودهاند كه نه يونانيزبان محسوب ميشوند و نه لاتينيزبان.
پدران يونانيزبان
اسكندر، كه در سال 336 ق.م زمام امور مقدونيه يونان را دست گرفت، در طول زندگي كوتاه خود، امپراتوري بزرگ بالكان تا سند را تشكيل داد و درصدد بود فرهنگ و تمدن مورد علاقه خود را ميان اقوام ساكن آن مناطق گسترش دهد. بدين منظور، شهر اسكندريه را در سال 323 ق.م در مصر تأسيس كرد. با تلاش اسكندر و جانشينانش فرهنگ يوناني، مرزها را درهم نورديد و تمدن يونان با زندگي مردم شرق درآميخت. رواج زبان يوناني يكي از آثار آن بود. به عقيده ويلدورانت، تسلط تمدن يوناني بر خاور نزديك، يكي از نمونههاي عجيب تاريخ باستان است. از ديدگاه وي، هيچ تغييري به اين سرعت و وسعت در آسيا ديده نشده است.62
فلسطين به عنوان زادگاه مسيحيت، تابع حاكميت سياسي امپراتوري روم بود. اما زبان و ادبيات يوناني در آن رواج داشت. از اينرو، مؤلفان عهد جديد، پدران رسولي و پدران كليسا آثار خود را به زبان يوناني نوشتند. اين نوشتهها از نوع ادبيات كويينه بود كه حد فاصل ادبيات كلاسيك و عاميانه است. اين نوع ادبيات، از قرن سوم قبل از ميلاد تا آغاز قرن ششم ميلادي به كار ميرفت.63 پدران كليسايي كه در دو قرن اول زندگي ميكردند، آثار خود را به زبان يوناني نوشتند. برخي از پدراني كه به زبان يوناني آثاري به جا گذاشتند، عبارتند از: 1. كلِمِنت (30ـ100 م.)؛ وي احتمالاً يك رومي غير بنياسرائيلي بود كه اسقف كليساي رم شد كه نقش مهمي در هدايت كليساي رم داشت. در آثار پدران كليسا دو رساله به كلمنت نسبت داده ميشود: 1. رساله اول كلمنت؛ 2. رساله دوم كلمنت.
نامه كليساي رم به كليساي قُرِنتُس كه عموماً آن را به عنوان «رساله اول كلمنت» ميشناسند، شايد قديميترين سند و نوشته مسيحي بيرون از عهد جديد باشد. در هيچ جاي اين اثر، از كلمنت به عنوان مؤلف آن ياد نشده است. تاريخ سنتي آنكه به سال 96 باز ميگردد، هم بر اساس شواهد دروني و هم از سوي بيشتر دانشمندان تأييد شده است. كلمنت در اين رساله، به عنوان اسقف كليساي رم با نوعي اقتدار و تحكم به كليساي قرنتس خطاب ميكند و مسيحيان را به اطاعت و فرمانبرداري فرا ميخواند؛ زيرا آنان عليه رهبران خود طغيان كرده بودند. در آن زمان، كليساي قرنتس همه رهبران خود را از مقاماتشان بركنار كرده بود.
كلمنت، با اشاره به داستان هابيل و هابيل (قائن) و نيز عيسو و يعقوب در عهد عتيق، فرجام زشت حسادت را نشان ميدهد. در اين رساله، حدود 150 بار از عهد عتيق نقل قول شده است. برخي بر اين باورند،64 كلمنت همان فردي است كه پولس او را شريك و همكار خود ميداند: «و از تو نيز اي همقطار خالص خواهش ميكنم كه ايشان را امداد كني؛ زيرا در جهاد انجيل با من شريك ميبودند...».65
كلمنت در اين رساله ميرساند كه با رساله پولس به روميان، اول قرنتيان، غلاطيان، اول تيموتاؤس و رساله يعقوب و شايد هم دوم پطرس آشنا بوده است و بر رساله به عبرانيان كاملأ اطلاع دارد. نوشته معروف به «رساله دوم كلمنت» در واقع، نه يك رساله، بلكه موعظه و خطابهاي از يك نويسنده ناشناس است كه به كلمنت نسبت داده ميشود و در حدود سال 150 نگاشته شده است. اين رساله، بهترين نمونه از محتواي موعظههاي قرن دوم است. كلمنت از پدراني است كه خط فكري پولس را ادامه داد.
2. ايگناتيوس (م.ح. 110)
يكي از پدراني كه گفته ميشود رسولان را درك كرده بود، ايگناتيوس66 است. وي در اوايل قرن دوم اسقف انطاكيه در سوريه قديم بود. هشت رساله از پانزده رساله منسوب به ايگناتيوس ساختگي و جعلي است.67 هفت رساله ديگرِ منسوب به وي، نامههايي است كه در سفر به رم به كليساهاي سر راه خود نوشته است.68 اين رسالهها، كه حدود سال 110 نوشته شده است، نسخههاي كوتاه و بلند دارد. در رسالهاي به كليساي رم، از مسيحيان رم ميخواهد كه درخواست آزادي وي را نكنند تا مانع به شهادت رسيدنش نشوند «بگذاريد كه خوراك حيوانات وحشي شوم؛ زيرا اينگونه به خدا خواهم رسيد».
ايگناتيوس مقام اسقف را از كشيشان و مشايخ برتر ميدانست، توجه بسياري به وحدت كليسا داشت، كليساي بدون رعايت سلسله مراتب و مقامات روحاني را قبول نداشت و آموزههايش در مقابل ناستيكها و دوسيتيستها69 بود. ايگناتيوس به دليل بشارت به مسيحيت، توسط مقامات حكومتي بازداشت و به رم فرستاده و در آنجا شهيد شد.
3. متتيس
اطلاعات اندكي از اين شخص وجود دارد. شايد متتيس70 نخستين دفاعيهنويس مسيحي باشد. «رساله به ديوجنتوس» كه به او منسوب است، تا مدتها پس از چاپ آن در سال 1592 م. به ژوستين شهيد نسبت داده ميشد. در فصل يازده اين رساله، نويسنده خود را «شاگردِ رسولان» ميداند.
4. بَرنابا
برنابا از سبط لاوي و از اهالي قبرس بود كه در زمان رسولان به مسيحيت گرويد. وي يوسف نام داشت. رسولان به سبب تلاشهاي وي در تبليغ آيين مسيح، او را برنابا يعني «ابن الوعظ» ناميدند.71 مؤلف كتاب اعمال رسولان، وي را مردي صالح و پر از روحالقدس و ايمان معرفي ميكند.72
در مجموعه آثار پدران كليسا، رسالهاي منسوب به برنابا وجود دارد. برخي از پدران كليسا، اين رساله را به برنابا، كه در عهد جديد از او ياد شدهاست، نسبت ميدهند. اما برخي ديگر، نويسنده اين رساله را كسي غير از برناباي رسول مذكور در عهد جديد ميدانند كه حدود سال 120م. توسط يكي از مسيحيان اسكندريه نوشته شده است. از اينرو، اين رساله اغلب به رسالة «كاذب برنابا» مشهور است.
اين رساله تفسير يهودي از تورات را مردود ميداند و معتقد به تفسير رمزي و تمثيلي از آن است. بايد از ظاهر كتاب و شريعت گشت و تفسيري باطني و روحاني از وقايع اين كتاب و قوانين يهودي كرد. تعيين تاريخ دقيق اين اثر دشوار است. ديدگاه عمومي بر اين است كه نگارش رساله بَرنابا، از نيمه اول قرن دوم ديرتر نبوده و آن رساله در حدود سالهاي 120ـ130 م. تأليف شده است.73 در اين رساله، عيسي(ع) پسر ازلي خدا و«خداوندگار همه جهان» است كه مجسم شد و به دست مردم مصلوب گرديد و براي نجات انسانها از مردگان برخاست. اين رساله، مطابق سنت پولسي نگارش يافتهاست. بايد توجه داشت كه رساله بَرنابا غير از انجيل برناباست.
5. پاپياس (ح. 60ـ130)
پاپياس74 دوست پوليكارپ و در نيمه اول قرن دوم ميلادي، اسقف هيراپوليس75 در
ايالت فريجيه (در آسياي صغير) بوده است. برخي احتمال دادهاند كه او از شاگردان
يوحنّا بوده است. وي اثر خود را پيرامون زندگي و تعاليم مسيح، با عنوان تفسير
سخنان خداوند76 نگاشت. اصل اين اثر از بين رفته است، اما ده گزيده كوتاه و بلند آن كه در نوشتهها و آثار يوسبيوس و ايرنه و ديگران آمده، باقي است. بر اساس بخشهاي باقيمانده سه نظريه پاپياس آشكار ميشود: 1. مرقس، انجيل خود را بر پايه نظرات پطرس نگاشته است؛
2. يوسبيوس در قرن چهارم، از پاپياس نقل ميكند كه متي انجيل خود را به زبان عبري نوشته است77 و بعدها ديگران آن را به زبان يوناني ترجمه كردهاند. پاپياس نخستين كسي بوده كه حدود سال120ـ130، يعني پنجاه سال بعد از اينكه انجيل متي در گردش بوده، اين كتاب را نوشته متي دانسته است. برخي معتقدند: وي انجيل كنوني متي را نگفته است؛ زيرا اين انجيل به زبان يوناني نوشته شده بود.
3. پاپياس نظريه هزارهگرايي را قبول داشته است. بر اساس اين نظريه، عيسي(ع) پس از رستاخيز مردگان هزار سال در اورشليم زندگي ميكند و سلطنت هزارساله خواهد داشت. برخي گفتهاند كه پاپياس حدود سال 163 م. در رم يا پرغامه78 شهيد شده است.
6. پوليكارپ (69ـ155)
پوليكارپ سالها منصب اسقفي شهر اسميرنا (ازمير كنوني در تركيه) را به عهده داشت. وي در جواني شاگرد يوحناي رسول بود و با ايرنه مهمترين شخصيت مسيحي قرن دوم ملاقات داشت. در جواني نامهاي از ايگناتيوس دريافت كرد و بعدها خود در سال 110 م. نويسنده رسالهاي به كليساي فيلپي شد. وي در اين رساله، 60 بار از عهد جديد نقل قول كرده كه 34 مورد آن از نوشتههاي پولس است و اين نشان ميدهد كه در اوايل قرن دوم، آموزههاي پولس جاي خود را نزد برخي از پدران كليسا باز كرده بود. رساله پوليكارپ اثر وي است.
هنگامي كه پوليكارپ را در حضور مقامات رومي محاكمه ميكردند، از وي خواستند تا به مسيح ناسزا گويد و او را انكار كند، تا وي را آزاد كنند. پوليكارپ گفت: «نميتوانم به كسي كه 86 سال خدمتگزار او بودهام و چيزي جز خير و خوبي از وي نديدهام، كفر بگويم.» سرانجام او را در سال 155، يا احتمالاً بين 166 تا 177، در سالخوردگي زنده در آتش سوزاندند. آخرين سخن پوليكارپ اين بود: «اي خداي فرشتگان ... تو را شكر ميگويم كه مرا لايق اين روز و اين ساعت شمردي كه از شهداي تو محسوب شوم.»
7. ژوستين شهيد (ح. 100ـ ح. 165)
ژوستين شهيد در قرن دوم در خانوادهاي يوناني و بتپرست، در شكيمِ فلسطين چشم به جهان گشود. رفتار بيباكانه مسيحيان در رويارويي با شهادت، او را تحت تأثير قرار داد و مسيحي شد. او يكي از بزرگترين پدران مدافع ايمان لقب گرفت.79 سه اثر، شامل يك رساله و دو دفاعيه از ژوستين باقي مانده است:
1. گفتوگو با تريفوي يهودي. وي در اين رساله ميكوشد يهوديان را قانع سازد كه عيسي(ع) همان مسيحا است.
2. دفاعيهايي از ايمان مسيحي (خطاب به امپراتور). بيشتر اين اثر بحث درباره عقايد و اخلاق بنيانگذار مسيحيت است.
3. دفاعيهايي از ايمان مسيحي (خطاب به سناي رم). در اين كتاب، مسيح با سقراط مقايسه ميشود؛ زيرا هر دو پرستش خدايان را ردّ كرده و حاضر شده بودند براي اعتقاد خود رنج بكشند.
ژوستين ابتدا فلسفه را موهبتي ميدانست كه خدا به بشر عطا كرده تا از اين طريق او را به خود برساند. اما بعد از ورود به مسيحيت و به مرور زمان معتقد شد كه تنها وحي ميتواند فلسفه را تكميل كند. مواضع ژوستين، سرآغاز سنت كلامي خاصي است كه طي قرون متمادي در ميان مسيحيان رايج بوده و از طريق آثار آگوستين، آنسلم و ... تا روزگار ما ادامه يافته است.
8 . ايرنه (ح. 125ـ202)80
ايرنه در شهر اسميرنا در يك خانواده مسيحي چشم به جهان گشود و تحت تأثير موعظههاي پوليكارپ، اسقف آن شهر قرار گرفت. وي حدود بيست سال مقام اسقفي ليون در سرزمين گل (فرانسه) را به عهده داشت. وي بر خلاف بسياري از متفكران مسيحي هم عصرش كه به مسيحيت تغيير دين داده بودند، تربيتي مسيحي داشت و خود را شاگرد باواسطه پدران رسولي ميخواند. او مدعي بود كه سنت حقيقي مسيحي را از آنان دريافت كرده است. ايرنه بر خصوصيات وحياني مسيحيت تأكيد بيشتري كرد و آن را در چارچوب سنت حواريون قرار داد. به عبارت ديگر، او از بنيانگذاران اصلي اعتقادات رسمي مسيحيت است. ايرنه تواناترين مخالف بدعت بود. وي بدعت را انحراف از كتابهاي مقدس و قانون ايمان معرفي ميكرد و اصرار داشت اسقفهاي ديگر نيز بدعت را مشخص و با آن مبارزه كنند. وي در اين زمينه، ردّ بدعتها را در پنج جلد نوشت.
9. هِرماس
هرماس81 برادر پاپ پيوس اول (140ـ155) است. كتاب مكاشفهاي شبانِ هرماس82 منسوب به اوست. اين اثر، كه در آن از مكاشفه، تمثيل و استعاره استفاده شده است، بر ضرورت توبه تأكيد ميكند و گناهكاران را به بازگشت و كار براي خشنودي خدا فرا ميخواند. به گفته مؤلف كتاب قانون موراتوري، اين اثر در حدود سالهاي 140ـ155 به دست يكي از برادران پاپ پيوس اول و به منظور تلقين رياضت و ايستادگي در برابر آزار نوشته شده است. اين اثر، درباره تصليب و رستاخيز عيسي چيزي نميگويد، هرگز به كتابهاي عهد عتيق يا عهد جديد اشاره نميكند، نام عيسي(ع) يا مسيح را مطلقا نميآورد، و عنوان «پسر خدا» را به شيوهاي نسبتا گيجكننده به كار ميبرد.
10. طاطيان (110ـ172)
طاطيان83 از مسيحيان آشوري شمال عراق بود. مدتي در رم شاگرد ژوستين بود. وي در اثر خود به نام خطاب به يونانيان،84 ادعاي آنان را در مورد رهبري فرهنگي ردّ كرد. وي مسيحيت را برتر و قديميتر از آيين و انديشه يونان ميدانست. اثر ديگر طاطيان، كتابي است كه همه مطالب انجيلها را در بر دارد. اين انجيل دياتِسَّرون،85 يعني «برگزيده از چهار» ناميده ميشود. گردآوري اين اثر، بين سالهاي 150ـ160 صورت گرفته است. دياتِسَّرون ميان مسيحيان سُرياني رواج كاملي داشت و در طول چندين قرن، تنها متني بود كه در سوريه بزرگ از انجيل ارائه ميشد. طاطيان كتاب خود را نخست به يوناني و سپس، به سُرياني نوشته است. قديميترين ترجمه اين كتاب به عربي است و به شخصي به نام ابوالفرج عبداللّهبنالطيّب، كه در قرن يازدهم ميلادي ميزيسته است، نسبت داده ميشود.
11. تئوفيلوس انطاكي
تئوفيلوس انطاكي86 در خانوادهاي مشرك در انطاكيه به دنيا آمد و پس از روي آوردن به مسيحيت، ششمين اسقف انطاكيه در سوريه آن روز شد. وي پس از سال 180، اثري به نام تئوفيلوس به اتوليكوس87 نوشت. به اين اميد كه اتوليكوس، كه يك قاضي غير مسيحي بود، مسيحيت را بپذيرد. تئوفيلوس در كتاب خود درباره طبيعت و برتري خدا بحث ميكند و از ضعف بتپرستي سخن ميگويد. وي نخستين كسي بود كه اصطلاح ترياس88 را براي تثليث بهكار برد.89 اگر نگوييم اولين فرد، دست كم يكي از نخستين كساني است كه بر اناجيل تفسير نوشته است.
12. آتناگوراس
آگاهي ما از آتناگوراس90 بسيار اندك است. وي يك آتني بود كه به مسيحيت گرويد و در حدود سال 177، اثري به نام درخواست براي مسيحيان91 خطاب به امپراتور نگاشت. اثر ديگر وي، رستاخيز مردگان92 نام دارد. وي در اين اثر، رستاخيز را مطابق حكمت،قدرت و عدالت خدا ميداند و ميگويد كه جاودانگي انسان و طبيعت مركب او از روح و بدن و پاداش و كيفر رستاخيز مردگان را ايجاب ميكند. گفته ميشود افكار وي مانند ژوستين بوده است.
13. كلمنت اسكندري (ح. 155ـ215)
كلمنت اسكندري فلسفه يوناني را يك عطيه الاهي ميدانست و يوناني بود كه به مسيحيت تغيير دين داد. وي به افكار افلاطون بيشتر از انديشههاي ارسطو گرايش داشت و همراه اوريجن بزرگترين پرچمداران مكتب افلاطوني خالص در آغاز مسيحيت بودند. كلمنت مدرسهاي براي تربيت آموزگاران ديني مسيحي، در اسكندريه تأسيس كرد كه در آن فلسفه يونان تدريس ميشد.
كتاب مربي در اخلاق عملي و رساله جُنگ با موضوعات مختلف از آثار وي است. در اين آثار آمده است كه در تاريخ دو جريان فلسفه يونان و دين يهود وجود داشته كه مسيحيت در انتها و غايت آنهاست. به اين معنا كه فلسفه به عنوان يك نظام معرفتي در كنار دين قرار داشته و خدا دين را جايگزين فلسفه نكرده است. فلسفه و كتاب مقدس در مقابل يكديگر نيستند، حتي ميتوان گفت كه هر دو يك سنت هستند كه يك حقيقت را جستوجو ميكنند. بدين ترتيب، خدا به نوعي حقيقت را به همه انسانها عرضه كرده است: به قوم يهود با پيامبران و وحي و به يونانيان با فلاسفه و خرد. اگر يهوديان از دين به مسيحيت آمدند، فيلسوفان از فلسفه به آن گرويدند. يهوديان با وحي آماده دريافت نجات مسيحي شدند و يونانيان با عقل.
جمله معروف «ايمان ميآورم تا بفهمم»، از وي است كه بر اساس آن نوعي حكمت مسيحي به معناي عقلي كلمه پديد ميآيد. وي نيز مانند ژوستين معتقد بود فلسفه يوناني براي آمادهسازي ذهن بشر براي قبول مسيحيت پديد آمده است.
14. اوريجن (ح. 185ـ254)
اوريگن در مصر و درخانوادهاي مسيحي در سال 185 به دنيا آمد و به دليل مشكلاتي كه با اسقف اسكندريه داشت، در سال 231 اين شهر را ترك كرد. اوريگن رسالات بسياري نوشت كه تنها بخشي از آنها باقي مانده است. معروفترين آنها، كتاب درباره اصول است. مخاطبان اين كتاب مسيحان و غيرمسيحياناند. وي براي دفاع از مسيحيت و پاسخ به انتقادات سلسوس كتاب در ردّ سلسوس را نوشت. تفسير وي بر انجيل يوحنا نيز از آثار ايشان است. اوريگن پيشگام مباحث انديشه مسيحي است. وي با پديد آوردن تفاسير مبسوطي در باب هر يك از بخشهاي كتاب مقدس، سهم بسزايي در تبيين انديشه مسيحي دارد. وي تفسير تمثيلي را مطرح كرد و ميان معناي ظاهري و معناي عميق كتاب مقدس فرق گذاشت. وي جدايي ميان الوهيت كامل پدر و الوهيت پسر را پايهگذاري كرد. برخي مذهب آريوس را پيامد همين انديشه ميدانند. تأليفات اوريجن، سنگ زيربنايي بود كه پس از وي، بيشتر پدران كليسا بدان اعتماد كردند. اوريجن بزرگترين دانشمند فارغالتحصيل مدرسه اسكندريه است.
15. پدران كپادوكيه
در بخش پدران يونانيزبان، سه متفكر مرتبط با حوزه كلامي شهر كپادوكيه93 قابل ذكرند:
أ. باسيل اسقف قيصريه (330ـ379)
باسيل نزد فيلسوفان بتپرست و مسيحي عصر خود درس خواند. سپس به حيات معنوي روي آورد. ديري نپاييد كه جانشين يوسبيوس اسقف قيصريه شد. وي پيرامون الاهيات براي پديدآوردن صلح و همزيستي در جامعه مسيحيت كوشيد. باسيل معتقد بود كه جهان ابتداي زماني داشته است. وي هر چند يك بار، براي دعا و تفكر به صحرا ميرفت. زندگي رهباني در گسترش و پيشرفت مسيحيت در كليساي ارتدكس نقش مؤثري داشت. راهبان ارتدكس از آييننامه باسيل پيروي ميكردند و بر اساس آن، دعاي روزانه گروهي در دير انجام ميشد.
ب. گريگوري نازيانزي (330ـ390)
وي در نازيانزا («بكرلار» امروزي، نزديك «آقسراي» در تركيه) پرورش يافت. مواضع وي در الاهيات مانند مواضع باسيل در وحدت كليسا پس از مجادلات شوراي نيقيه بسيار مفيد و مؤثر بود. وي ضمن نقد آريوس از قطعنامه شوراي نيقيه دفاع كرد. فلسفه يونان را به عنوان فلسفه شرك مورد حمله قرار داد. وي معتقد بود خدا در ذات و احكامش غيرقابل درك است و نامي براي او نميتوان در نظر گرفت. مناسبترين نام خدا، با توجه به خروج 13: 14«آن است، كه هست».
ج. گريگوري نيصي (م. 395)
وي در شهر «نيصي» در تركيه فعلي، كه اكنون «نوشهير (نوشهر)» خوانده ميشود، به دنيا آمد. گريگوري برادر كهتر باسيل بود و آن مدت كه باسيل اسقف قيصريه بود، وي نيز به اسقفي نيصي منصوب شد. نوشتههاي وي در الاهيات، همه مسائل مورد اختلاف عصر وي را دربرميگيرد و در فهم آيينهاي مسيحي نقش دارد. همچنين وي بنيانگذار گونهاي از الاهيات عرفاني است كه بر ارزش تجرد تأكيد ميورزد. مهمترين آثار وي درباره نفس، درباره خالق و خلقت انسان است.
پدران كليسايي اهل كپادوكيه براي رهبانيت معنا و مفهوم ديگري مطرح ميكردند. به فساد جامعه بشري معتقد نبودند و ترك آن را لازم نميديدند. اين سه اسقف در مسائل سياسي و اجتماعي و بحث و جدلهاي الاهياتِ عصر خود فعالانه شركت ميكردند. با اين وصف، همه آنان هر چند يك بار براي دعا و تفكر به صحرا ميرفتند.
16. يوحنّاي زريندهان (347ـ407)
يوحنّاي زريندهان،94 در سال 347 در يك خانواده ثروتمند و اشرافي در انطاكيه به دنيا آمد. يوحنّا ادبيات كلاسيك يوناني و علم معاني و بيان را به خوبي فراگرفت. اين موجب شكوفايي توانايي وي در سخنوري بينظيرش شد. حدود 640 سخنراني و موعظه از او موجود است. عنوان زريندهان از همينجا آمده است. وي پس از تعميد به سلك راهبان درآمد و زندگي زاهدانه و مرتاضانهاي را برگزيد. وي به مقام اسقفي منصوب شد و تا امپراتريس «اودوكسيا»95 او را تبعيد كرد، در اين مقام باقي بود. علت تبعيد يوحنّا اين بود كه امپراتريس را به دليل پوشيدن لباسهاي ناهنجار و نصب مجسمه سيمين خود در نزديكي محل موعظهاش در كليساي اياسوفيا،96 مورد انتقاد قرار ميداد. سرانجام، يوحنّا در سال 407 در تبعيدگاه درگذشت.
17. تئودور (350ـ428)
تئودور97 در انطاكيه به دنيا آمد و ده سال به فراگيري كتاب مقدس مشغول بود. وي به كشيشي شهر انطاكيه و سپس، به اسقفي شهري در ايالت قيليقيه منصوب شد. تئودور آخرين عالم از مجموع عالمان الاهي بزرگ انطاكيه در قرون چهارم و پنجم بود. وي طبق روش مكتب انطاكيه كتاب مقدس را لفظ به لفظ تفسير ميكرد. تئودور را «شهريار مفسران كهن» ناميدهاند.
تئودور در ابتدا معتقد بود كه عيسي مسيح داراي دو طبيعت و دو ذات است. اما بعدها به اين نتيجه رسيد كه بين ذات يا شخصيت يگانه او و دو طبيعت يا جوهر او، يعني انسانيت و الوهيت او تمايز وجود دارد. وي در پي اين بود كه در تقسيم عيسي مسيح به دو شخص يا دو نوع پسر بودن (پسر خدا و پسر انسان) حد وسطي را بيابد و دو طبيعت او را يكجا ادغام كند. اين رويكرد در شوراي كالسدون نيز مردود شناخته شد. وي در سال 449 در شوراي افسس، از مقام خود خلع و به تبعيد فرستاده شد. دو سال بعد، در شوراي كالسدون مجدداً در مقامش ابقا شد. يكي از آثار وي كتابي به نام «تاريخ كليسا» دربرگيرنده تاريخ كليسا بين سالهاي 325 تا 428 است. آثار اوليه تئودور بر ضد تعاليم سيريل بود.
پدران لاتينيزبان
ادبيات كلامي مسيحي لاتينيزبان، قدمتي كمتر از ادبيات كلامي مسيحي يونانيزبان دارد. شايد علت اصلي آن اين است كه متون انجيل به يوناني نوشته شد و نخستين تأملات كلامي به اين زبان بود.98 در اين بخش به برخي از پدران كليسا اشاره ميكنيم:
1. ترتوليان (ح. 160ـ225)
ترتوليان را پدر الاهيات لاتين ميخوانند؛ زيرا وي نخستين پدري بود كه در برابر حملات بتپرستان كتابهايي به زبان لاتيني نوشت و از مسيحيت دفاع كرد. ترتوليان در خانوادهاي رومي، كه در كارتاژ شمال آفريقا در حال مأموريت بود، زاده شد. وي زبانهاي يوناني و لاتين را فراگرفت و در سن بيست سالگي در شهر رم به مسيحيت گرويد. وي با آنچه بدعت ميناميد، به ويژه در مقابله با افكار گنوسي مبارزه كرد. اما كليساي كاتوليك خود او را هم بدعتگذار خواند. وي دشمن اصلي اعتقادات ديني را فلسفه ميدانست و آتن را به عنوان محلي كه فلسفه در آنجا نشأت گرفته، در مقابل، اورشليم شهر دين يهود و ايمان مسيح و همچنين آكادمي محل تجمع فيلسوفان را در برابر كليسا محل تجمع مسيحيان قرار داد. در مقابل گنوسيسيان كه عرفان را عامل نجات ميدانستند، دينداري را در ايمان صرف ميدانست.
نزد ترتوليان حتي نميتوان از عقل براي توضيح و گسترش ايمان استفاده كرد. وي و تاتيانوس،99 بالاترين گرايش ضد فلسفه را نزد مسيحيان قرون نخست ميلادي نشان دادند. ترتوليان كتاب مقدس را براي دفاع از مسيحيت كافي ميدانست و مخالف كساني بود كه براي شناخت خدا به فلسفههاي عرفي رو ميآوردند. ترتوليان درسال 202 به مونتانيسم100 روي آورد. مونتانيستها برپا شدن اورشليم آسماني و روز داوري، يعني بازگشت مسيح را نزديك ميدانستند و به زهد و پارسايي سفارش ميكردند. وي به كمك تفكر منطقي لاتيني خود، الاهيات كليساي غرب را پديد آورد و با نيروهاي كاذب فلسفي و بتپرستي به مبارزه برخاست. ترتوليان در رساله خود به نام «دفاعيه»101 خطاب به حاكم رومي ايالت خويش، اتهامات عليه مسيحيان را ردّ كرد و گفت: آزار و شكنجه مسيحيان به شكست منجر ميشود و با اين كارها تعداد آنان افزايش مييابد. ترتوليان در كتاب بر «ضدپراكسياس»102 نخستين كسي بود كه آموزه تثليث را تبيين و از اصطلاح تثليث براي نامگذاري اين تعليم استفاده كرد.103
2. كيپريان (م. 258)
در كارتاژ پدر لاتيننويس ديگري به نام كيپريان برخاست. وي نخستين كسي بود كه گفت رهبري كليسا به شكل دستهجمعي توسط اسقفان و با مشاركت اسقف رم انجام ميگيرد. كليساي كاتوليك براي بيان نقش پاپ به اين نظريه استناد ميكند.
3. سيپريان (ح. 200ـ258)
سيپريان104 اندكي پس از سال 200، در خانوادهاي مشرك در كارتاژ به دنيا آمد. در 46 سالگي به مسيحيت گرويد و دو سال پس از آن اسقف كارتاژ شد و تا زمان شهادتش در سال 258 در اين مقام باقي بود. سيپريان، با ادعاي برتري اسقف شهر رم، بر همه اسقفان مخالفت ميكرد. مهمترين اثر سيپريان، كتابي است به نام «درباره وحدت كليساي جامع»105 خطاب به پيروان نواتيان،106 كه به پندار وي برضد وحدت كليسا كار ميكرد. سيپريان بر اين باور بود كه كشيش هنگام آيين عشاي رباني، به جاي مسيح عمل ميكند و قرباني حقيقي و كاملي را به خداي پدر تقديم مينمايد.107 اين اعتقاد، كه رسميت آيين عشاي رباني به اجراي كشيش بستگي دارد، موجب جدايي بيشتري بين روحانيون و عموم مردم شد.108
4. ماريوس ويكتورينوس (280ـ363)
ماريوس ويكتورينوس،109 يكي ديگر از پدران لاتينيزبان كليساست. وي در پنجاه سالگي مسيحي شد و رسالههايي در ترجمه و تفسير متون فلسفي، منطقي و علم نحو لاتيني داشت. رسالة مهمش، پس از مسيحي شدن در ردّ آريوس است.
5. امبروز (340ـ397)
امبروز110 در ترير111 زاده شد. پدرش فرماندار گل (فرانسه) بود. پيشينه تربيتي امبروز نشان ميدهد كه براي خدمات سياسي آماده شده بود و به زودي استانداري شمال ايتاليا را عهدهدار شد. وقتي به امبروز خبر رسيد كه فرقههاي رقيب براي برگزيدن اسقف در كليساي بزرگ شهر گرد آمدهاند، با شتاب در آنجا حضور يافت و با سخنان خود آنان را آرام كرد. پس از اينكه فرقهها نتوانستند بر سر فردي اتفاق كنند، كسي پيشنهاد انتخاب امبروز را داد و اين سبب وحدت آرا شد. امبروز اعتراض كرد كه او هنوز تعميد نيافته است، اما با شتاب تعميد يافت و به شمّاسي و سپس، به كشيشي و سرانجام، به اسقفي منصوب شد. همه اين كارها، در مدت يك هفته انجام گرفت. امبروز، با قدرت از اعتقادنامه نيقيّه دفاع كرد و مواعظش موجب گرايش آگوستين به مسيحيت شد.
در اواخر قرن چهارم ميلادي، هنگامي كه تئودوسيوس112 امپراتور روم ميخواست براي انجام مراسم «عيد پاك» وارد كليساي شهر ميلان شود، امبروز قديس به دليل اينكه امپراتور با مردم سالونيك بدرفتاري كرده و دستش به خون آغشته است، شخصاً از ورود او به كليسا جلوگيري كرد و گفت در صورتي كه توبه نكند، تكفير خواهد شد. امپراتور خاضعانه توبه كرد و آن قديس توبهاش را پذيرفت.113
6. جروم (340ـ420)
جروم (هيرونوموس)،114 در ايتاليا به دنيا آمد و در رم تحصيل كرد. وي در نوزدهسالگي تعميد گرفت و پس از مدتي زندگي زاهدانه را برگزيد. در شيوه زندگي زاهدانه جروم، كه «طريقه كمال» ناميده ميشد، لازم نبود كسي به صحرا برود. كسب فضايل، انكار خويشتن، تجرد اختياري و فقر در شهر محل اقامت و حتي در خانه نيز ممكن بود. او در نامهاي خطاب به يك راهبه مينويسد: «از شرابْ مانند زهر پرهيز كن.... اندرونِ خالي از طعام و جگرِسوخته براي حفظ عفت ضروري است.... همنشينان تو زناني باشند كه از روزه رنگشان پريده و جسمشان تكيده است، كمتر از خانه بيرون برو.... اموالت را ردّ كن؛ آنها ديگر مال تو نيستند.»115
جروم يك مسيحي كوشا و پرحرارت بود. وي به آثار كلاسيك لاتيني علاقه داشت. آنها رابه خوبي فرا گرفته بود. علاقه وي به اين آثار چنان بود كه حتي در صومعه نيز نوشتههاي سيسرون و... را مطالعه ميكرد. اما سرانجام وي ديگر از خواندن اين آثار احساس گناه ميكرد:
خواب ديدم كه مردهام و مرا براي داوري به پيشگاه داور بزرگ ميكشانند. از وضع من پرسيدند، و من پاسخ گفتم كه مسيحي هستم. رياست محكمه گفت: «دروغ ميگويي؛ تو سيسيروني هستي نه مسيحي، هر كجا گنج توست، قلب تو نيز همانجاست.» من لال شدم و ضربههاي تازيانه را احساس كردم.... حاضران از رياست دادگاه خواستند بر جواني من ببخشايد و فرصت دهد از خطاي خود توبه كنم. به شرط آنكه اگر ديگر بار كتابهاي نويسندگان مشرك را بخوانم، به شكنجهاي سخت محكومم سازد.... از آن پس، با شوقي بيش از آنچه در قبل به مطالعه آثار بشري داشتم، به مطالعه كتابهاي خدا روي آوردم.116
جروم پس از مدتي زندگي در صومعه، به مقام كشيشي رسيد و سپس، دبيري
پاپ داماسوس اول117 را به عهده گرفت. وي در دربار پاپ همچنان زاهدانه زندگي
ميكرد و لباس راهبان را ميپوشيد. وي ازدواج كشيشان را محكوم ميكرد و از لزوم
تجرد آنان سخن ميگفت. پس از مرگ پاپ، داماسوس جروم شغل دبيري پاپ را از
دست داد و عازم فلسطين شد و سي و چهار سال بقيه عمر خود را در صومعهاي در بيتلحم گذراند.
جروم در مدت هجده سال، كتاب مقدس را از زبان عبري و يوناني به زبان لاتيني ترجمه كرد. ثمره كار وي به «وولگاتا» معروف شد. اين اثر از بانفوذترين آثار ادبي است كه كليسا بيش از ده قرن به طور گسترده از آن بهرهمند شد. شوراي واتيكاني دوم مقرر كرد كه ترجمه ولگاتا بازبيني شود و اين بازبيني در سال 1977 م به انجام رسيد. نوشتههاي جروم را به چهار دسته تقسيم كردهاند:
ترجمهها و مطالعات كتاب مقدسي؛ مباحث جدلي؛ تاريخنگاري؛ نامهها (150نامه) و آگوستين (354ـ430).
آگوستين به سال 354 در تاگاست،118 واقع در نوميديا119 شمال شرقي الجزايركنوني زاده شد. مادر او مسيحي مؤمن و پدرش بتپرست تنگدستي بود. هجده ساله بود كه ناخواسته از معشوقهاش صاحب پسري شد كه او را گاهي فرزند گناه خود ميخواند. ولي بيشتر او را آدئوداتوس120 يعني «خداداد» ميناميد. در نوزدهسالگي با مطالعه برخي آثار سيسرون، به فلسفه دلبستگي پيدا كرد. چنان شيفته افلاطون شد كه او را «نيمهخدا» لقب داد. مدت نُه سال (374ـ383)، ثنويت ماني را پذيرفت. وي در مجالس وعظ امبروز حاضر شد و از آن مجالس تأثير پذيرفت و در سي و سه سالگي به دست امبروز تعميد يافت. از آن پس، وي ايمان را بر ادراك مقدم شمرد. وي درباره ارتباط ايمان و عقل معتقد بود كه قبل از ايمان آوردن، بايد از عقل استفاده كرد و عقل انسان را براي دريافت ايمان آماده ميكند. البته بايد اشراق الاهي باشد تا نور ايمان بر دل بتابد. پس از كسب ايمان، بايد دوباره از عقل براي توضيح و گسترش ايمان بهره برد. جملة معروف وي در اين باره اين است كه «بفهم تا ايمان بياوري، ايمان بياور تا بفهمي».
آگوستين رهبانيت را پيشه خود ساخت و در سال 388، فرقه رهباني آگوستيني به وجود آمد. سپس، اسقفي هيپو شد و تا پايان عمر (سال 430) در آن مقام باقي ماند.
آگوستين ديدگاههاي خود را پيرامون مسائل الاهيات و فلسفه در 230 رساله بيان ميكند. اعترافات وي، زندگينامه خودنوشت اوست. وي سيزده سال از عمر خود را صرف تأليف اثر هزار و دويست صفحهاي شهر خدا121 كرد. آگوستين طرح اصلي اين كتاب را از دو شهر مجازي ميگيرد: يكي، شهري زميني با مردمي كه همت خود را صرف امور و لذات دنيوي ميكنند و ديگري، شهري آسماني از پرستندگان يك خداي واحد حقيقي در گذشته و حال و آينده. غير از اعترافات و شهر خدا، برخي از آثار ديگر وي عبارتند از: درباره 83 سؤال مختلف، درباره اصول عقايد مسيحي، درباره تثليث، درباره معناي ادبي (ظاهري) سفر پيدايش.
پدران غيريوناني و لاتينيزبان
پدران كليسا همه يوناني يا لاتينيزبان نبودند. به اجمال به يكي از اين پدران اشاره ميكنيم:
افرايم (م. 373)
افرايم122 نويسنده برجسته كليساي سوريه، يكي از پدراني است كه در آغاز قرن چهارم
در شهر نيسبيس123 در نزديكي مرز ايران به دنيا آمد. اسقف شهر به نام يعقوب، كه
از زاهدان و رياضتكشان بود، او را تعميد و آموزههاي مسيحي را به وي تعليم داد. پس
از اينكه شهر به تصرف ايرانيان درآمد، وي آنجا را ترك كرد و همراه بسياري از
مسيحيان به شهر ادسا124 رفت و تا زمان مرگ خود در آنجا مشغول تعليم بود.
وي تفسيرهايي درباره كتاب مقدس، موعظهها، آثاري در تقابل با تعليم بدعت و
تعدادي سرود به نگارش درآورد. وي به عنوان يك شاعر مورد احترام بود و آثارش به زبانهاي يوناني و ارمني ترجمه شد.
از ميان سه دسته پدران كليسايي مذكور، شش الاهيدان برجستهتر از ديگران به حساب ميآيند: ژوستين شهيد، ايرنه، اوريگن، ترتوليان، آتاناسيوس و آگوستين.
نقد و تحليل
همانگونه كه در اين نوشتار يافتيم دورة پدران كليسا، نقشي اساسي در شكلگيري مسيحيت كنوني داشته است. بار ديگر، سخن لنسلوت آندروز نويسنده برجسته انگليكان را متذكر ميشويم. وي اساس مسيحيت راستكيش را در دو عهد (عهدين)، سه اعتقادنامه، چهار انجيل و پنج قرن نخست تاريخ مسيحيت دانست.
اين عصر به دلايل الاهياتي داراي اهميت فراواني است. الاهيات كنوني مسيحيت، مبتني بر كتاب مقدسي است كه محدوده آن را پدران كليسا تعيين و بر اقتدار و مرجعيت آن اجماع كردند. درست در پايان قرن دوم توافق، علاوه بر چهار انجيل و اعمال رسولان، چهارده رساله پولس كتب الهامي باشند. چگونه اين تعداد از نوشتههاي پولس در شمار 27 كتاب عهد جديد قرار ميگيرد؟ پولسي كه بيشترين سهم را در انحراف مسيحيت عيسوي دارد، بيشترين تعداد كتاب را در مجموعه عهد جديد به خود اختصاص ميدهد. قرار گرفتن اين تعداد از نوشتههاي پولس در عهد جديد، نشان از تأثيرپذيري پدران كليسا از انديشههاي پولس است. اين تأثيرپذيري در مقدم شمردن رسالههاي پولس نيز مشاهده ميشود؛ زيرا درباره مقدم يا مؤخر بودن برخي كتابها بين كليساهاي شرق و غرب اختلاف بود. كليساي شرق مايل بود رسالههاي كاتوليكي پيش از رسالههاي پولس قرار گيرد، اما كليساي غرب اصرار داشت تا رسالههاي پولس بلافاصله پس از اعمال رسولان قرار گيرد. در چينش كنوني عهد جديد، رسالههاي پولس زودتر از رسالههاي كاتوليكي است.
تدوين اعتقادنامهها در دوره پدران كليسا در شكلگيري ايمان و اعتقادات مسيحيان كنوني نيز نقشي بيبديل بازي كرده است. هر مسيحي كه ميخواست تعميد يابد، بايد بر اساس دستورالعمل مختصري اعتقادات خود را بيان كند. اين دستورالعملها ميراثي است كه اعتقادات مسيحيان كنوني از آن اخذ شده است. يكي از مهمترين شاخصههاي اعتقادي مسيحيت، تثليث است. سه بخش اصلي اعتقادنامه رسولان به عنوان يكي از مشهورترين اعتقادنامههاي مسيحي درباره خدا، عيسي مسيح و روح القدس است. پس از اينكه در الوهيت مسيح ترديد و نزاع پيش ميآيد، اعتقادنامه نيقيه داوري نهايي را انجام ميدهد و بر الوهيت آن حضرت پاي ميفشرد. اين اعتقادنامه در عصر پدران كليسا، در سال 325 به تصويب ميرسد. يكي ديگر از مهمترين اعتقادات كنوني مسيحيان، موضوع تجسد است. اين موضوع در اعتقادنامه مهم ديگر، يعني اعتقادنامه آتاناسيوس مورد توجه قرار ميگيرد. اين اعتقادنامه، كه شامل چهل بند پيرامون موضوع ايمان است، در دو بخش تثليث و تجسد تنظيم شده است.
پاسخ و مواضع پدران كليسا پيرامون طبيعت مسيح، آموزه تثليث، محدوده اقتدار و مرجعيت كليسا و موضوع فيض حاكم خدا در مقابل اراده آزاد انسان، مرجعي براي نسلهاي بعدي شده و نميتوان تأثير مهم آن را در روند مسيحيت كنوني انكار كرد. دفاعيههاي پدران كليسا براي توجيه عقلاني از ايمان مسيحي در برابر منتقدان، ميراثي است كه بخشي از سرمايه اصلي اعتقادات كنوني مسيحيان را تشكيل ميدهد.
حاصل سخن اينكه، گرچه پولس بنيانگذار انديشه انحرافي در مسيحيت است، اما نقش اصلي در تحكيم پايههاي اين انديشه را بايد به پدران كليسا در 500 سال نخست مسيحيت داد. بنابراين، بر محققاني كه گام در تحليل و نقد مسيحيت ميگذارند، شايسته است كه نام پولس آنان را گمراه نكند و به نقش بيبديل پدران كليسا در شكلگيري مسيحيت كنوني توجه كافي داشته باشند.
منابع
تيسن، هنري، الاهيات مسيحي، ترجمه ط. ميكائليان، بيجا، حيات ابدي، بيتا.
اِلدر، جان، تاريخ اصلاحات كليسا،تهران، نور جهان، 1326.
لين، توني، تاريخ تفكر مسيحي، ترجمه روبرت آسريان، بيجا، فرزان، 1380.
دورانت، ويل، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371.
ناس، جان. بي.، تاريخ جامع اديان، ترجمه علياصغر حكمت، تهران، انتشارات وآموزش انقلاب اسلامي، 1370.
ايلخاني، محمد، تاريخ فلسفه در قرون وسطا و رنسانس، تهران سمت، 1382.
ميلر، و.م.، تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ترجمه علي نخستين،تهران، حيات ابدي، 1981.
مولند، اينار، جهان مسيحيت، ترجمه محمدباقر انصاري و مسيح مهاجري،تهران، اميركبير، 1368.
مكگراث، آليستر، درسنامه الاهيات مسيحي، ترجمه بهروز حدادي، قم، مركزمطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
كرنز، ارل، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ،ترجمه آرمان رشدي، كليساي جماعت رباني، آموزشگاه كتاب مقدس.
مجتهدي، كريم، فلسفه در قرون وسطا، تهران، اميركبير، 1375.
آمريكايي، هاكس، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
كتاب مقدس، ترجمه دكتر بروس، لندن، بينا، 1904.
ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
ايلخاني، محمد، متافيزيك بوئتيوس (بحثي در فلسفه و كلام مسيحي)، تهران، الهام، 1380.
حنانيا الياس کساب، مجموعة الشرع الکنسي، بيروت، منشورات النور، 1988.
يوحنّا بطرس غوري، مختصر اللاهوت الادبي، ترجمه يوحنّا حبيب، 1879.
فان فورست، رابرت، مسيحيت از لابهلاي متون، ترجمه جواد باغباني و عباس رسولزاده، قم مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1384.
سي. تني، مريل،معرفي عهد جديد، ترجمه ط. ميكائليان، تهرانريع حيات ابدي، 1362.
انس الاميركاني، جيمس، نظام التعليم في علم اللاهوت القويم، بيروت،مطبعة الاميركان، 1890.
پيترز، اف. ئي.، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركزمطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1384.
The Ante-Nicene Fathers, Alexander Roberts & James Donaldson (eds.),Eerdmans Publishing Company, 1996, 10 vols.
Early History of the Christian Church, Duchesne, London, 1933.
The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade (ed.), Macmillan, 1987, 16 vols.
Encyclopedia of Religion and Ethics, James Hastings (ed.), Clark, 2003.
History of the Christian Church, Philip Schaff, Eerdmans Publishing Company, 1991, 8 vols.
The Oxford Dictionary of the Christian Church, F. L. Cross (ed.), Oxford University Press, 1974.
Oxford Dictionary of Popes, J. N. D. Kelly, Oxford University Press, 1996.
Patrology, Johannes Quasten, Allen: Christian Classics, 1995, 4 vols.
The Systematic Theology, Paul Tillich, Chicago: The University of Chicago Press, 3 vols.
What Is Christianity?, Adolf von Harnack, New York: G.P. Putnam's Sons, 1901
* دانش آموخته سطح 4 حوزه علميه arani@qabas.net
دريافت: 6/10/89 ـ پذيرش: 15/2/90
1. متي 23: 8-12.
2. اين زمان در مسيحيت شرقي حدود سالهاي100ـ600 است.
3. Ekklesia
4. متي 16: 18ـ19.
5. Catholic Church.
6. Orthodox Church
7. Church Protestant
8. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّه وَسَطًا ... (بقره: 143).
9. توماس ميشل، كلام مسيحي، ص91.
10. در زبان عربى واژه الكنيسة هم براى معبد يهوديان و هم براى معبد مسيحيان به كار مىرود.
11. رساله اول به قرنتيان 4: 15.
12. متي 23: 8-12.
13. papas
14. «ابا» در زبان سُريانى به معناى «پدر» است.
15. مرقس 14: 36، رساله به روميان 8: 15 و رساله به غلاطيان 4: 6.
16. Abbot.
17. Patriarc.
18. Ecumenical Patriarch.
19. Patrology.
20. Patristic.
21. Patrology.
22. تاريخ كليسا از جنبههاي متفاوت سياسي، تبشيري، عقيدتي و... مورد مطالعه قرار ميگيرد. در بعد عقيدتي به مباحث متعددي مانند بدعتها، مناقشات الاهياتي، تدوين اعتقادنامهها و دفاعيههاي پدران كليسا پرداخته ميشود. مناقشات الاهياتي سالهاي 325-451 و 1517-1648 در اين زمينه قابل توجهاند.
23. برخي قرون اوليه مسيحيت يعني از سال 30 تا اواخر قرن چهارم (حدود سال 400) را به سه دوره تقسيم ميكنند: 1. دوره عيسي رسولي، 2. دوره پدران اوليه كليسا و 3. دوره دفاعيات «Apology» (150ـ400).
24. ابتداي تاريخ دقيق عصر رسولان بايد از سال 33 زمان رستاخيز عيسي(ع) محسوب شود. ذكر سال 30 يا به خاطر گرد كردن عدد مذكور است يا به خاطر اختلاف در تاريخ مرگ عيسي(ع) است كه برخي مرگ آن حضرت را حتي سال 29 ميدانند.
25. اين دوره عصر «پدران اوليه كليسا» postolic Fathers Period نيز ناميده ميشود.
26. Justin Martyr.
27. چهارمين شوراى جهانى عبارت است از شوراي كالسِدون (Chalcedon) («قاضىكوى» كنونى در تركيه و در ساحل تنگه بسفر. گاهي از آن به خلقيدون نيز نام برده ميشود.) اين شورا در اكتبر سال 451 به دستور امپراتور مارسيان (Marcian ) در اين شهر تشكيل شد. درباره اين شورا دو نكته قابل توجه است: كاتوليكها و ارتدكسها همه شوراهاي جهاني را ميپذيرند، اما برخي از پروتستانها بعد از شوراي چهارم را نميپذيرند. بنابراين، شوراي كالسدون آخرين شوراي اجماعي همه مسيحيان به معناي تام است. ثانيأ مصوبات مهم سهگانه زير اين شورا را داراي اهميت مضاعف كرده است:
1. هيچ كس حق ندارد بدون مجوز كليسا دير يا صومعهاي ايجاد كند؛
2. تعاليم اوتيخا (378ـ454) (Eutyches) باطل است. وى مىگفت عيسى طبيعت بشرى ندارد و فقط داراى طبيعت الاهى است. پيروان اوتيخا«مونوفيزيت» (Monophysite يعنى كسى كه به طبيعت واحد الاهى در مسيح معتقد است) ناميده مىشوند. شوراى كالْسِدون همراه با نفى تعليم«مونوفيزيتها» بر تعاليم شوراهاى نيقيّه و افسس پيرامون حقيقت طبيعت بشرى عيسى و تجسم كلمه ازلى خدا در وى تأكيد داشت و بر آن اصرار مىورزيد.
3. نصب مجدد مقامات اسقفي انطاكيه كه شوراى سارق (Robber Council نامى كه لئو نماينده كليساى غرب به شورايى كه در سال 449 در افسس برگزار شد، داد. اين شورا واكنشى به شوراى جهانى افسس 431 بود و در تاريخ به همين نام معروف شد.) آنان را از مقام خود خلع كرده بود.
28. Apostolic Fathers.
29. ديداخه واژهاي يوناني به معناي تعليم، يكي از آثار مهم صدر مسيحيت است كه اطلاعات مهمي را از آن زمان به ما ميدهد. اين كتاب تا قرن نوزدهم مفقود بوده است و امروزه كسي مؤلف، مكان و زمان تأليف آن را به خوبي نميشناسد. در برخي از مقاطع تاريخ مسيحيت اين اثر از ارزشي همطراز رسالههاي عهد جديد برخوردار بوده است.
30. به نظر ميرسد ديوگنتيوس كسي است كه رساله براي او نوشته شده است. رساله را يك مسيحي ناشناس در اواخر قرن دوم يا اوايل قرن سوم نگاشته و ماهيت دفاعيهاي دارد و از نوشتههاي پدران رسولي محسوب ميشود. نويسنده با پوچ نشان دادن بتپرستي، ناتوان جلوه دادن يهوديت و منطقي دانستن مسيحيت، آيين مسيحيت را در اعتقادات و سجاياي اخلاقي برتر از اديان ديگر معرفي ميكند.
31. اين مجموعه در كتاب The Writtings of the Apostolic Fathers به ويراستاري پل فوستر و كتاب Christian Writings Early كه ماكسول استانيفورث آن را از لاتيني به انگليسي ترجمه كرده، آمده است.
32. ارل كرنر، (ترجمه آرمان رشدي)، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ، ص49.
33. Lancelot Andrews.
34. Canon.
35. Authoritative
36. Extra-canonical.
37. نام اين فهرست Canon Muratorian)) از نام كاشف آن در سال 1740 اِل. اِى. موراتورى (L. A. Muratori) مىآيد. اصل آن به زبان يونانى بوده، در قرن دوم به زبان لاتينى و سپس به انگليسي ترجمه شده است. ابتداى آن (كه شايد درباره انجيل متّى صحبت مىكند) و انتهاى آن گم شده است. اين متن به سبب اشاره به انگيزهها و فرايند رسمىشدن كتابهاى مقدس اهميت دارد.
38. رسالههايي ازعهد جديد كه مخاطب آنها عموم مؤمنان مسيحي است، رسالههاي كاتوليكي نام دارند؛ مانند رساله يعقوب، رساله اول و دوم پطرس، رساله اول، دوم و سوم يوحنا و رساله يهودا. از سوي ديگر رسالههاي غيركاتوليكي رسالههايي هستند كه مخاطب يا مخاطبان خاصي دارند، مانند رسالههاي پولس به روميان، قرنتيان، غلاطيان، افسسيان، فيلپيان، كولسيان، تسالونيكيان، تيموتاوس، تيطس، فليمون و عبرانيان.
39. سنت «Tradition» عبارت است از مجموع شعائر و عقايدى كه از حواريون به دست مسيحيان رسيده است. حواريون نيز آنها را از روحالقدس دريافت كردهاند. بر اساس شوراى ترنت (1545ـ1563) سنت از نظر ارزش در كنار كتاب مقدس قرار گرفت و با آن داراى رتبه واحدى شد. بر اين اساس هر مسيحي بايد نسبت به هر دو به طور يكسان احترام قائل شود. امروزه سنت همچون كتاب مقدس منبع معتبرى براى اصول عقايد كاتوليكهاست. برخي معناي سنت را انتقال عقيده، آداب و رسوم از گذشته به زمان حال دانستهاند.
40. اين جريان فكري به زبان يوناني Gnosis ناميده ميشد. گنوسيسيان كساني بودند كه با آيينهاي ظاهري مخالفت بودند، نجات و سعادت ابدي را در رعايت قوانين ديني نميدانستند و بر اين باور بودند كه نجات با نوعي الهام و اشراق به دست ميآيد.
41. Gnosticism.
42. اعتقادنامه يك خلاصه فشرده، معتبر و رسمي از مهمترين اعتقادات ديني است كه همه مسيحيان آن را قبول دارند. به همين دليل اين واژه هرگز درباره بيانيههاي اعتقادي كه متعلق به فرقههاي خاص باشد، به كار نميرود.
43. به زبان لاتينى: filioque.
44. Apologetics.
45. به زودي در اين باره در بخش پدران يوناني و لاتينيزبان سخن خواهيم گفت.
46. Ireneaus of Lyons.
47. Origen.
48. Iconium قونيه كنونى در تركيه.
49. حنانيا الياس کساب، مجموعة الشرع الکنسي، ص898.
50. Polygamy.
51. اسلام چندهمسرى را محدود كرده و آن را به صورت مشروط پذيرفته است. از نظر اين آيين در صورت ترس از بىعدالتى، گرفتن تنها يك زن مجاز است. نساء 3.
52. نظريه مثل افلاطون (427ـ348ق.م) قرنها اساس بسياري از نظامهاي فلسفي را تشكيل ميداد. وي قائل به دو نوع موجود بود: محسوسات كه مادياند و در طبيعت مشاهده ميشوند و صور يا مثل كه غيرمادياند و در عالمي فراي جهان طبيعت قرار دارند. نوع اول زماني و فناپذيرند و آغاز و پايان دارند و نوع دوم خارج از زمان و جاويدانند.
53. Alexandrian School.
54. يوحنا 1: 14.
55. Philo حكيم يهودي اهل اسكندريه (م. ح. 50) است. وي معتقد بود كه مثل افلاطوني به صورت لوگوس يا حكمت خداست كه خدا به وسيله آن جهان را آفريد، خدا جوهر عالم هستى است و لوگوس حكمت جاويد اوست. عقل مىتواند به وجود او پى ببرد، اما نمىتواند هيچ صفتى را به او نسبت دهد، زيرا هر صفتى يك نوع محدوديت است. خداوند در آفرينش جهان از طريق شكل دادن به ماده و براى ايجاد رابطه با بشر سپاهيانى از موجودات واسطه را به كار برد كه نزد يهوديان «فرشته»، در آيين يونانيان «خدايان» و در فلسفه افلاطون «مُثُل» نام گرفتهاند. به عقيده فيلو اين موجودات را مىتوان عموما به صورت اشخاص مجسم كرد، گرچه در واقع جز در روح خدا به عنوان انديشهها و قدرتهاى الاهى وجود ندارند. اين قدرتها روى هم چيزى را تشكيل مىدهند كه رواقيان آن را «لوگوس» يا «عقل الاهى خالق و راهبر جهان» مىناميدند. فيلو كه ميان فلسفه و الاهيات و مُثُل و صورت انسانى در نوسان است، لوگوس را به منزله شخص در نظر مىآورد. وى آن را «نخستين مخلوق خدا» و «فرزند خدا از دوشيزه حكمت» مىنامد و مىگويد خدا خود را از طريق لوگوس بر انسان آشكار كرد. چون روح جزئى از خداست، به وسيله عقل مىتوان به يك شهود عرفانى، نه از خود خدا، بلكه از لوگوس نايل آمد. در نظريه فيلو لوگوس يا حكمت الاهى واسطه آفرينندگى خدا به شمارمىرود. نظريه فيلو درباره لوگوس يكى از مؤثرترين و نافذترين انديشهها در تاريخ تفكر بشر است.
56. والنتين يك مسيحي غنوصي است كه ايرنه اسقف ليون (م.202) اعتقاد او را درباره تصليب عيسى اينگونه مطرح مىكند: «بنابراين، عيسى [روى صليب] درد نكشيد، بلكه شخصى به نام شمعون قيروانى مجبور شد صليب او را حمل كند و همين شمعون قيروانى بود كه از روى جهل و خطا مصلوب شد؛ زيرا عيسى وى را به شكل خود در آورده بود به گونهاى كه مردم تصور مىكردند كه او عيسى است؛ در حالى كه عيسى به شكل شمعون درآمده، آنجا ايستاده بود و ايشان را مسخره مىكرد.» (ر.ك: اف. ئي. پيترز، يهوديت، مسيحيت و اسلام)
57. باسيل يكي از پدران كليسايي كپادوكيه است كه هر چند يك بار براى دعا و تفكر به صحرا مىرفت. راهبان ارتدكس از آييننامه باسيل پيروى مىكردند و بر اساس آن، دعاى روزانه گروهى در دير انجام مىشد.
58. در تركيه امروزي.
59. Antiochene School.
60. Tertullian.
61. Cyprian of Carthage.
62 تاريخ تمدن ويل دورانت
63. Johannes Quasten, Patrology,Vol 1, p. 20.
64. Alexander Roberts & James Donaldson (eds.), The Ante-Nicene Fathers, vol.1, p. 2.
65. رساله به فيلپّيان 4: 3.
66. Ignatius.
67. Alexander Roberts & James Donaldson,Ibid, vol.1, p.105.
68. پنج نامه به پنج كليساي آسياي صغير، نامهاي به كليساي رم و نامهاي به پوليكارپ
69. دوسيتيستها «Docetist» مسيح را موجودي كاملاً روحاني ميدانستند كه به بدن مادي آلوده نشد. آنان واقعي بودن بدن مادي مسيح را انكار ميكنند و معتقدند كه فقط شبحي بر روي صليب زجر كشيد. ايگناتيوس بر تجسم مسيح در مقابل اين تعليم تإكيد فراوان داشت.
70. Mathetes.
71. اعمال رسولان 4: 36
72. اعمال رسولان 11: 24.
73. Alexander Roberts & James Donaldson (eds.), Ibid, vol.1, pp.134-135.
74. Papias.
75. Hierapolis.
76. Exposition of the Oracles of the Lord.
77. برخي معتقدند نميتوان به صحت سخن پاپياس اعتماد كرد؛ زيرا يوسبيوس پاپياس را كمهوش ميداند.
78. Pergamus.
79. منظور از پدران مدافع ايمان نويسندگان مسيحي قرن دوم هستند كه كوشيدند از مسيحيت در برابر حملات بيايمانان و كفار دفاع كنند.
80. برخي تولد و مرگ ايرنه را بين سالهاي 160ـ240 ميلادي ميدانند.
81. Hermas.
82.The Pastor of Hermas.
83. Tatian.
84. Address to the Greeks.
85. Diatessaron.
86. Theophilus of Antioch.
87. Theophilus to Autolycus 2:15.
88. trias.
89. Theophilus to Autolycus 2:15.
90. Athenagoras.
91. A Plea for the Christians.
92. The Resurrection of the Dead.
93. كپادوكيه در وسط آناتولي كنوني منطقهاي است كه بيشترين تعداد از پدران يوناني را پرورش داده است.
94. John Chrysostom.
95. Empress Eudoxia.
96. كليساى حكمت مقدس (به يونانى اَيا سوفيا) Hagia Sophia)) كه ژوستينيان اول آن را بنا كرده بود، با فشار اسلام بر امپراتورى بيزانس و سقوط قسطنطنيه در سال 1453 به مسجد تبديل شد.
97. Theodore.
98. ر.ك: محمد ايلخاني، تاريخ فلسفه در قرون وسطا و رنساس و متافيزيك بوئتيوس (بحثي در فلسفه و كلام مسيحي)
99. Tatianus.
100. Montanism.
101. Apology.
102. Against Praxeas.
103. Christianity Through the Centuries, pp.111-174.
104. Cyprian.
105. On the Unity of the Catholic Church.
106. Novatian.
107. Cyprian, Epistles, LXII:14.
108. Christianity Through the Centuries, pp.123-126, 164, 173.
109. Marius Victorius.
110. Ambrose.
111. Trier
112. Theodosius.
113. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي از مترجمان، ج4، ص70ـ71.
114. Jerome (Hieronymus).
115. Jerom, Letters, xxvii.
116. Ibid., xxii, 30.
117. I. Damasus.
118.Tagaste.
119. Numidia.
120. Adeodatus.
121. The City of God.
122. Ephrem.
123. Nisibis.
124. Edesa
، سال اول، شماره چهارم، پاييز 1389، ص 83 ـ 114
Ma'rifat-i Ady?n, Vol.1. No.4, Fall 2010
جواد باغباني*
.
http://marefateadyan.nashriyat.ir
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید