در آستانه روز بزرگداشت حضرت لسان الغيب هستيم. در فرهنگ و باور ما ايرانيان شعر همواره جايگاه ويژه اي داشته آنقدر که بسياري از ضرب المثل هاي ديروز و شعارهاي امروز که در زبان مردم و با مناسبت هاي مختلف جاري مي شود ابتدا شعري بوده است که شاعري آن را سروده مثل همين شعر ازحافظ که مي فرمايد : هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست ورنه تشريف توبر بالاي کس کوتاه نيست از سوي ديگر يکي از آسيبهايي که همواره شعر جوان روزگار ما را تهديد مي کند اين است که بسياري از شاعران جوان مي پندارند که مطالعه آثار بزرگان شعر گذشته چندان در توفيق اشعار امروزشان نمي تواند تاثيرگذار باشد در حالي که همين امروز و در معتبرترين کلاسهاي آکادميک زبانشناسي مدرن شاهد هستيم که مثال هايي را از حافظ و سعدي مي زنند.
در همين راستا صفحه امروز «شعر جوان» را با همان ستون ها و فرم هميشگي با محتوايي متفاوت به شخصيت و جايگاه خواجه شيراز اختصاص داده ايم.
بي گمان ، سعدي يکي از نامدارترين سخن سرايان جهان است که بسياري از انديشمندان را به ستايش واداشته است. شاعري که انديشه هاي نوراني و افسون گري هاي هنري او در سخن چنان رستاخيزي برپا کرده که او را در زمانها و مکان هاي دور و نزديک به شايستگي گسترده است.
از زمان انتشار آثار سعدي در سده هفتم تاکنون ، هيچ زماني را در تاريخ ادبيات ايران نمي توان سراغ گرفت که او حضور قاطع نداشته باشد و آن دوره از آثار سعدي بي بهره مانده باشد.
گستردگي و تنوع آثار سعدي و چيره دستي مسلم او در ميدان هاي گونه گون سخن ، نام او را به عنوان سخنوري توانا و انديشه ورز در سراسر دنيا گسترانيده ، سليقه هاي مختلف را به سوي خود درکشيده و بسياري را به پيروي واداشته است.
بداهت اين حضور بي وقفه ، تنها در محدوده جغرافيايي زبان پارسي نمانده است بلکه در هر جاي ديگري که سخن سعدي امکان حضور يافته ، نام صاحب خود را به بلندي برکشيده است.
به قول امرسون ، شاعر ، نويسنده و انديشمند امريکايي ، «سعدي به زبان همه ملل و اقوام عالم سخن مي گويد و گفته هاي او مانند هومر ، شکسپير ، سروانتس و مونتني ، هميشه تازگي دارد.»
اگر بخواهيم سعدي را با برخي ديگر از قله هاي بلند شعر فارسي بسنجيم ، همواره سعدي را بيشتر از ديگران در ميان مردم خواهيم ديد. مثلا هنگامي که سعدي و مولوي را از ديدگاه پيوند و ارتباط آنها با مردم جامعه مقايسه کنيم ، مي بينيم که مولوي ، پروازي بسيار بلند دارد و در ارتفاع بسيار بالايي ، رو به مقصد در پرواز است.
آنقدر بالا که بيشتر اوقات از دسترس مردم خارج است اما سعدي از روي زمين ، مستقيم به سوي هدف حرکت مي کند. از همين رو در دسترس مردم است و مردم مي توانند بسادگي با او همراه شوند ، دامن او را بگيرند و به مقصد برسند. يا وقتي سعدي را با حافظ مي سنجيم ، مي بينيم که حافظ هم به گستردگي در ميان طبقه هاي جامعه نفوذ پيدا کرده و جاري شده ، اما حافظ ، مثل يک پدر مقدس و قابل احترام است که بايد او را دوست داشت ، به او مهر ورزيد و او را بزرگ داشت.
حافظ از آسماني ترين سخن سرايان جهان است. بهره وري او از عالم بالا ، با هوشياري شگفت او در حوزه زبان و توانمندي بي همانندش در به کارگيري امکانات بياني ، گره خورده و او را بر ستيغ بلند سخن فارسي نشانده است.
امروز ، اين واژه هاي هنري که حافظ آفريده است و اين رستاخيز شگفت کلمات ، حافظ را در ما مي دمند، او را در ما مي گسترند و ما را از او پر مي کنند. سه عنصر و ويژگي مهم را هميشه بايد در پيوند با حافظ و براي درک و دريافت شعر حافظ در نظر کرد:
1- توانمندي شگفت هنري حافظ و پديد آوردن سخني لايه لايه و تو در تو.
2- پيوند معنوي با کتاب وحي و انس هميشگي با قرآن مجيد و به دست آوردن روحانيتي ستايش برانگيز که لقب لسان الغيب و ترجمان الاسرار را براي او به ارمغان آورده است.
3- هوشياري و دردمندي اجتماعي ؛ به گونه اي که هرگز از زخمها و دردهاي جامعه خود غافل نبوده است و اين ويژگي ها دست به دست هم داده و باعث شده که حافظ با هنري ترين شيوه هاي بياني ، شديدترين و پليدترين رذايل اخلاقي جامعه خودش (ريا ، دروغ ، تزوير و...) را هدف بگيرد و آنها را افشا کند.درباره حافظ همواره ديدگاه هاي گوناگون ، متناقض و متعارض وجود داشته و دارد و خود حافظ ، البته بيش از همه ، در پديد آمدن اين اختلاف ها نقش داشته است. حافظ خود شخصيتي غريب و پيچيده است.
او با شگردي شگفت و ترفندي هنري ، چنان پديده هاي متناقض و متعارض را در کنار هم نشانده و آنها را با هم آشتي داده است که زيباتر از آن از دست کسي ديگر بر نيامده است.
همين همنشيني پديده هاي متعارض و متناقض موجب شده است سليقه هاي گوناگون و طبايع مختلف ، چهره خود را هر کس به گونه اي در آينه سروده هاي حافظ ببيند.حاصل جمع اين تعارضات چنان است که سروده هايي از حافظ را هم در قنوت نماز مي خوانند و هم بر سکوي ميخانه ، هم بر سر منبر مي خوانند هم در مجلس آواز ، هم در کلاس فلسفه مي خوانند هم در حلقه خانقاه و همه جا و همه جا. شخصيت شگفت حافظ به منشوري مي ماند که از هر سو مي نگري فروغي ديگر ، رنگي ديگر و نقشي ديگر باز مي تابد: از يکسو او را فردي ناآرام ، آزادانديش ، عصيانگر و پرخاشجو مي بينيم و از سويي ديگر او را فردي متفکر، روشن بين و ژرف انديش.
از يکسو او را عارفي دل آگاه و واصل مي بينيم که پرده هاي راز را يک سو زده و تا ناشناخته ترين سرزمين هاي اسرار پيش رفته و از سويي ديگر او را شاعري چيره دست و افسون کار مي بينيم که آتش به جان همه واژه ها زده و هنري ترين شعر هستي را آفريده است.
از ميان سخن سرايان نامدار ايراني هيچکدام به اندازه سعدي و حافظ همانندي و همساني ندارند. در حالي که اين دو نيز با هم تفاوت هاي بسيار دارند. هر دو در شيراز زاده ، زيسته ، نام برآورده و درگذشته اند و بنيان سخن هنري هر دو بر مفاهيمي همچون عشق ، حقيقت جويي ، جمال پرستي ، مبارزه با کج رفتاري هاي اجتماعي ، ريا ، تزوير و دروغ نهاده شده است.
اما: سعدي نزديک به صد سال پيش از حافظ مي زيسته است. در نتيجه از برکات وجود حافظ بي بهره بوده است در حالي که حافظ از چشمه هنر سعدي بسيار نوشيده و از آن بسيار سود برده است.
سعدي بدون حافظ به چنين جايگاه بلندي رسيده است ، اما آيا حافظ بدون سعدي مي توانست به اين جايگاه برسد؟ تعداد غزلهاي سعدي بيش از 700 و تعداد غزلهاي حافظ کمتر از 500 است و اين در حالي است که سعدي بجز غزلهاي آبدار خود، آثار ارجمندي چون گلستان ، بوستان ، قصايد ، رسائل نثر و آثار ديگر نيز پديد آورده است.
در ميان سخنوران زبان فارسي تنها کسي که هم در نثر و هم در شعر اثر عالي و درجه اول آفريده است ، سعدي است.
شعر بلند سعدي به رواني نثر و نثر زيباي او به شيوايي شعر پديد آمده است و شگفت آن که صورت و معنا در آثار او با همه وسعت ، هم دوش هم در بالاترين مرتبه کمال نشسته اند. حافظ بيش از آن که سخني عمومي داشته باشد، کلامي ويژه دارد. به عبارتي ديگر، روي سخن سعدي همه طبقات اجتماع هستند اما حافظ مخاطبان خاص برگزيده و روي سخن او با آنهاست.
هر چند امروز، مخاطبان عمومي هم بسادگي با شعر حافظ پيوند مي خورند و دست کم مي توانند لايه بيروني شعر حافظ را ببينند و دريابند. تکيه حافظ بيشتر به کليات هستي است و توجه سعدي به جزييات زندگي.
حافظ بيشتر به مفاهيم انتزاعي ، آرماني و کلي مي پردازد و سعدي بيشتر به مفاهيم محسوس دست يافتني. در حوزه انديشه ، حافظ ، ژرفتر ، درنگ آميزتر و متفکرتر از سعدي جلوه مي کند و سعدي روان تر ، دوان تر و گسترده تر از حافظ. يعني سعدي بيشتر در طول و عرض جولان مي دهد و حافظ بيشتر در عمق و ارتفاع.
از همين رو سعدي بيشتر پيش مي رود و حافظ بيشتر فرا مي رود. گاهي تصويري در ذهن من نقش مي بندد که در آن تصوير ، سعدي و حافظ و مولوي در جايگاهي بلند ، هم دوش هم و در کنار هم ايستاده اند بدون آن که يکي بالاتر و ديگري پايين تر باشد و هر سه با دست خود و اشاره انگشت توجه مردم را به سويي جلب مي کنند. انگشت سعدي رو به پايين است.
يعني توجه به واقعيت هاي موجود اجتماعي و انگشت مولوي رو به بالاست.
يعني توجه به حقايق عالم بالا، اما اشاره حافظ مدام از پايين به بالا و از بالا به پايين در حرکت است.
غزل سعدي به آرامگاه حافظ بسيار شبيه است و غزل حافظ به آرامگاه سعدي هيچ شباهتي ندارد. غزل سعدي مانند آرامگاه حافظ ساده ، بي پيرايه ، هنري و شگفت آور است.
اما غزل حافظ به قصري زيبا و باشکوه مي ماند با مقرنس کاري ها، گچ بري ها و ميناگري هاي خيره کننده و تالارها و اندروني هاي تو در تو. گوهرتراشي ها، ترکيب بندي ها و مضمون آفريني هاي حافظ به گونه اي شگفت انگيز يگانه اند. اما انگار به مرزهاي زبان حافظ آسان تر مي شود نزديک شد تا مرزهاي زبان سعدي زيرا به نظر مي رسد با فرا گرفتن برخي از ارايه هاي ادبي و شگردهاي حافظانه ممکن است به رنگ سخن حافظ نزديک شد و کلامي هم رنگ آن کلام و نه همجنس آن آفريد اما سخن سعدي که بدون ياري گرفتن از آرايه هاي ادبي ، زيبا و هنري آفريده شده است ، سخني به شدت تقليدناپذير است.
ساده سرايي همسايه ديوار به ديوار ابتذال است.
با کمترين لغزشي ، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازي هاي سعدي روي اين نخ بسيار نازک ، شگفت آور است.
تا کسي به کمال با ماهيت زبان فارسي و انرژي واژه ها و توان تاليف آنها آشنا نباشد، هرگز نمي تواند سخني به سادگي سخن سعدي و هنرمندي او پديد آورد.سعدي با سروده هاي خودش گويي مي خواهد گريبان ما را از دست هياهوي بي نتيجه جهان پيرامون رها کند و ما را به آرامشي دلپسند فرا بخواند ، آرامشي که ممکن است حتي تصنعي باشد. اما حافظ علاقه مند است که ترديدها، تشکيک ها و پرسش ها را در جان ما بيدار کند و درون ما را بخراشد و برآشوبد تا خوابمان نبرد. شعر سعدي مثل شيشه است و شعر حافظ مثل آينه شعر سعدي مثل شيشه اي زلال ، شفاف و روشن است.
مثل ويترين بسيار زيبايي که ما چهره سعدي را در آن سوي اين ويترين ، فريبا، زيبا و دلربا مي بينيم ، اما شعر حافظ همچون آينه اي بلند و تمام قد است که حافظ پشت آن پنهان شده است.
به همين جهت ما وقتي در اين آينه نگاه مي کنيم ، پيش از هر کسي ، چهره خودمان را در آن مي بينيم.
سعدي و حافظ هر دو شيراز را دوست دارند. اما دوست داشتن متفاوت. سعدي شيراز را دوست دارد به واسطه مردم ادب شناس و خاکي نهاد آن و بدان دليل به شيراز علاقه مند است که :
هزار پيرو ولي بيت يعني اندر وي
که کعبه بر سر ايشان همي کند پرواز
در حالي که حافظ هر وقت شيراز را مي ستايد به واسطه محيط طبيعي آن و مناظري چون کنار آب رکناباد و گلگشت مصلاست. مسافرت هاي سعدي به عالم بيرون و مسافرت هاي حافظ در عالم درون بوده است.
سعدي معلم اخلاق است به همين دليل بيشتر يک مصلح اجتماعي است و حافظ در جايگاه يک هنرمند انديشه ورز بيشتر يک منتقد اجتماعي است.
در سده هفتم و در زمان سعدي در شيراز اتابکان زنگي فارس حکومت مي کنند همان هايي که با هوشمندي و درايت توانستند جلوي هجوم ويرانگر مغول را بگيرند و سعدي دوستدار اين حاکمان است و با آنها روابط نزديک دارد. اما محيط اجتماعي و ادبي شيراز زمان حافظ اصلا مورد رضايت او نيست زيرا شيراز زمان حافظ ، شهري است که ريا ، تظاهر ، دروغ و تزوير در آن آشکارا شدت گرفته است :
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر
کمان گوشه نشين و تير آهن کو
شهر خالي است زعشاق مگر کز طرفي
مردي از خويش برون آيد و کاري بکند
سعدي دست کم در آينه آثارش به رعايت موازين شرعي و پاي بندي به گفتار و کرامات اهل عرفان توجه و علاقه ويژه دارد اما حافظ اگر هم براي مقابله با حاکميت ريا و زهد عصر خويش باشد به رندي و مي پرستي و زهدستيزي شهره است. از ديدگاه حافظ :
همه کس طالب يارند چه هشيار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سخن آخر آن که به دشواري مي توان سعدي و حافظ را براي تعيين برتري يکي از آنها بر ديگري سنجيد و به نتيجه رسيد. شادروان محمدعلي فروغي سالها پيش گفته است : «سعدي درياست و حافظ کوه است».
سعدي همچون دريا زيبا، گسترده و تماشايي است و حافظ همچون کوه سربرافراشته ، باشکوه و شگفت انگيز است. چگونه مي توان يکي را از ديگري برتر دانست؟
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید