اشاره:
آشور يا آسور نام قديم ناحيه اى در دو طرف رود دجله، بين زاب صغير و مرز كنونى سوريه و عراق است و بنا به اعتقاد عده اى از محققان، نام سوريه از آن مشتق شده است.
كليساى آشورى (كليساى نسطورى) از كليساهاى كهن است هرچند اطلاعات اندكى درباره پيشينه آن وجود دارد. بر اساس پاره اى از نوشته هاى يونانيان، سورى ها و ايرانيان، پطرس و توماسِ رسول به تبليغ در سرزمين هاى قوم پارت پرداختند. كليساى يادشده در دوران طولانى خود، پيوست ها و گسست هاى مختلفى با ديگر كليساها به ويژه كليساى كاتوليك رم داشته است. مقاله حاضر به بيان سير تحولات تاريخى اين كليسا مى پردازد.
كليساهاى آشورى در طول تاريخ با واژه تحقيرآميز «كليساى نسطورى» [4] از سوى كليساى آشورى را تأييد كرد.
ريشه ها ـ درباره پيشينه ترويج مسيحيت در ايران [13] در دهه هاى آخر قرن سوم و دهه هاى آغازين قرن چهارم، تأثير پذيرفت.
به دنبال شكست نسبى اشكانيان (247 قبل از ميلاد ـ 224 بعد از ميلاد)، مسيحيت به طور عمده اى گسترش يافت; اما هنگامى كه ساسانيان (224ـ651) به قدرت رسيدند، برگشت از دين زرتشت [15] نمى توانست انتخاب شود. بدين ترتيب در سرزمين ايران، هيچ مدرسه الاهياتى ساخته نشد و مدارس انطاكيه، اسكندريه و قسطنطنيه نيز آن قدر دور بود كه فراهم آوردن زمينه اى براى آموزش كشيش هاى آينده ، بسيار مشكل بود.
جيمز، اسقف شهر نصيبين، شهر رومى نزديك مرز ايران، اين مشكل را تا حدودى طرف كرد. وى در بازگشت از شوراى نيقيه در سال 325، يك مدرسه الاهيات در نصيبين بنا نهاد و هدايت آن را به افريم [19] با تعاليم الاهياتى و نيز با توجه به ترجمه آثار يونانى به زبان سريانى، بسيار مشهور شد.
در سال 399، هنگامى كه يزدگرد اول [27] كه در امپراتورى روم زندگى مى كردند، خواستار شد.
شورايى كه در سال 424 زير نظر اسقف اعظم داديشو[32] رئيس مدرسه اى در ادسا و حامى وفادار تئودور موپسوئستايى، جانشين وى گرديد.
در سال 449 در «شوراى رابر»، افسس ايباس به خاطر نامه اى كه به مارى، اسقف ايرانى سلوكيه ـ تيسفون (433 يا 436) نوشته بود، از مقام خود خلع گرديد. وى در اين نامه از ديودور طرسوسى و تئودور موپسوئستايى دفاع كرده بود و در عين حال نسطوريوس را به شدت رد كرده بود. با وجود اين كه ايباس در شوراى كالسدون (451)، پس از تكفير نسطوريوس دوباره به مقام قبلى باز گردانده شد، اما وى در شوراى قسطنطيه دوم [36] به فكر افتادند كه در ايتاليا نيز مدرسه اى شبيه به آن تأسيس كنند.
با مرگ جاثليق داديشو در سال 456 بابو [40] آن بود، بسيار تأكيد كرد. در سال 484، بابو به خاطر نامه اى كه به قسطنطنيه نوشته بود و البته در نصيبين جلوى آن گرفته شده بود، دستگير شد. هنگامى كه او از پرستش خورشيد به منزله «اثبات» وفادارى به پادشاه سرپيچى كرد، به طور بى رحمانه اى كشته شد. اندكى پس از اعدام بابو، با مرگ پادشاه پروز، تمام اميدهاى بارسوما براى كسب مقام كاتوليكى بر باد رفت.
در سال485، آكاكيوس [41] به مقام سراسقفى منصوب شد و در فوريه سال بعد، وى شورايى در سلوكيه تشكيل داد كه در آنجا ساختار انطاكيه اى مربوط به اصول اعتقادى وجود دو ذات در مسيح به تصويب رسيد و همچنين به شمّاس ها و كشيش ها نيز حتى پس از انتصاب، اجازه ازدواج داده شد. در سال 497، اين اجازه ازدواج تا مقام اسقفى نيز گسترش يافت.
طى قرن ششم، كليساى آشورى به واسطه تفرقه هاى طولانى مدت (521 يا 522ـ537 يا 539)، آزار و اذيت هاى شديد (540ـ545) در دوران حكومت خسرو انوشيروان اول[43] (540ـ551)، آيين مراتب روحانى بار ديگر احيا شد، اما جوزف، جانشين وى به علت خريد و فروش امتيازها و مقام هاى كليسايى و همچنين سركوب كشيش ها و اسقف هاى تحت فرمان، از مقام خود بركنار شد.
در سال 609 كه جاثليق گريگورى اول [45] راهب پرجنب و جوش، پذيرفته شد. برخلاف ساير ساختارهاى اوليه آشورى در مورد موضع انطاكيه اى، موضع باباى به هيچ وجه نمى توانست به گونه اى كه با احكام شوراى كالسدون هماهنگ باشد، تفسير شود.
در سال 628، خسرو انوشيروان به قتل رسيد و پسرش كاواد دوم [47] انتخاب كنند اما او پس از شش يا هشت ماه دوران حكومت مشقت بار مرد. يزدگرد سوم (631ـ651)، آخرين پادشاه ساسانى، قادر به جمع آورى نيروى كافى جهت دفع حملات نيروهاى اسلام نبود و در نهايت در سال 637، شاهد سقوط پايتختش، شهر سلوكيه ـ تيسفون بود.
رهبانيت[48] و فعاليت هاى تبليغى
كليساى آشورى در دوران حكومت ساسانيان، به رغم آزار و اذيت هاى پى درپى از خارج و اهانت، تفرقه و اختلافات عقيدتى فراوان از داخل، به ويژه در زمينه گسترش نهادهاى رهبانيگرى و همچنين ايجاد هيئت هاى تبليغى متعدد، شور و نشاط فوق العاده اى از خود نشان داد. در قرن سوم در ايران، افراد گوشه نشينى وجود داشتند كه با پيروى از روش زهد و رياضت كشى در انزوا زندگى مى كردند در نوشته هاى افراتس[51] به عزلت نشينى روى آورد. صومعه هاى زيادى نيز توسط پيروان او تشكيل شد. يكى از ويژگى هاى متمايز رهبانيت آشورى اين بود كه راهبان به نيازهاى مادى و معنوى پيروانشان توجه زيادى داشتند.
سخت ترين بخش كار تبليغاتى آشوريان، عمدتاً مربوط به آزار و اذيت هايى بود كه بر آنها وارد مى شد. آنها پس از تبليغ در سرزمين اصلى شان، مراكز مسيحيت جديدى نيز در بخش هاى دورافتاده كشور و در كشورهاى ديگر ايجاد نمودند. آنها همچنين فعاليت هاى گسترده تبليغاتى خود را در مسير مهم تجارى منتهى به شمال، جنوب و شرق ادامه دادند. قبل از تسلط اعراب بر سرزمين ايران، آنها مسيحيت را در يمن و سواحل شرقى عربستان نيز گسترش داده بودند. همان طور كه از نوشته هاى پهلوى زبان قرن ششم و هفتم بر روى صليب هاى سنگىِ كشف شده در كوه توماس قديس نزديك مدارس[59] حضور داشتند.
اولين مبلغان آشورى در سال 631 با چين ارتباط برقرار نمودند. چهار سال بعد، يكى از آنها به نام آلوبن (آلوپن)،[66] بود، همچنين آسيب جدى به مسيحيان آشورى در چين وارد كرد، به طورى كه در قرن دهم، مسيحيت به طور كامل از سرزمين امپراتورى محو شد.
مسيحيان آشورى در دوران حاكميت اسلام
تصوّف ايران توسط اعراب ، دو قرن آرامش و آسايش نسبى براى مسيحيان آشورى به همراه داشت. مسلمانان در مورد مسيحيانى كه يكتاپرست و تا حد زيادى مانند خودشان سامى نژاد[71] وجودشان داراى اهميت خاص بود، پيروان زيادى به دست آورند.
يكى از پسرهاى چنگيزخان مغول [79]امروزى)، داشته باشند.
پس از افتادن حكومت به دست ترك هاى سلجوقى[84] در سال 1582، در اين مناطق، اطلاعات ناچيزى در مورد مسيحيان آشورى وجود دارد.
تلاش براى اتحاد با كليساى كاتوليك رم
جنگ هاى صليبى لاتينى،[95] اعتراف خود به اصول اعتقادى كاتوليك رم را رسماً اعلام نمود.
در سال 1551، گروهى از مسيحيان آشورىِ خواهان اتحاد با رم، در موصل[105] دريافت نمود.
طى قرون هفدهم و هجدهم، انتظار مى رفت كه صلح و سازش در ميان گروه هاى مختلف آشورى برقرار شود. در قرن نوزدهم، تعداد مسيحيان آشورى بسيار كاهش يافت. مركز اصلى آنها، در اطراف درياچه اروميه[109] پاتريارك آشورى به ايالات متحده تبعيد شد. بنابراين از آن پس، سراسقف هاى آشورى در ايالات متحده در تبعيد به سر بردند.
دهه 1990، دوره اى با اهميت براى گسترش و وحدت كليساها بود. در 11 نوامبر 1994، ماردينخاى چهارم از كليساى آشورى و پاپ ژان پل دوم، بيانيه مسيح شناسى مشتركى در واتيكان به امضا رساندند كه در اين بيانيه، اين نكته كه آشوريان و كاتوليك ها در اصول مشترك مسيحاشناسى با هم متحدند، به رسميت شناخته شد. در سال 1996، ماردينخاى چهارم با همتاى كاتوليك كلدانى خود، پاتريارك رافائل اول بيداويد، [110] ملاقات كرد، و در اين ملاقات بيانيه سراسقفى مشتركى در مورد همكارى دو جانبه كليساها به امضا رسيد. پس از آن در سال 1997، شوراهاى مقدسِ هر دو كليسا، «حكم شورايى مشتركى جهت حمايت از اتحاد كليساها» را به تصويب رساندند. از آغاز قرن بيست و يكم، كليساى آشورى به طور رسمى با هيچ كليساى ديگرى مشاركت نداشته است.
پي نوشت ها :
[1]. اين نوشته ترجمه اى است از:
M. J. Costelloe "Assyrian Church of the East" in New Catholic Encylopedia, Second Edition, Thomson, 2003.
[2]. Nestorian Church
[3]. Mardinkha IV
[4]. Chalcedonian
[5]. Persia
[6]. Parthians
[7]. Thaddaeus
[8]. Bartholomew
[9]. Addaeus (ADDAI)
[10]. Edessa
[11]. Valerian
[12]. Papa bar Aggai
[13]. Seleucia-Ctesiphon
[14]. Zoroastrianism
[15]. Catholicos
[16]. Ephrem
[17]. Julian
[18]. Jovian
[19]. Aristotelian Philosophy
[20]. Yazdgard I
[21]. Arcadius
[22]. Maruthas
[23]. Martyropolis
[24]. Magi
[25]. Vahra¦m V
[26]. Theodosius II
[27]. Mazdakites
[28]. Dadisho
[29]. Theodore of Mopsuestia
[30]. Nestorius
[31]. Rabbula
[32]. Ibas
[33]. the Council of Constantinople II
[34]. Narses
[35]. Pope Agapetus I
[36]. Cassiodorus
[37]. Ba¦bo¦e
[38]. Bar Souma
[39]. King Peroz
[40]. Byzantium
[41]. Acacius
[42]. Chosroes (khusro) I
[43]. Mar Aba
[44]. Gregory I
[45]. Ba¦bai the Great
[46]. Kava¦dh II
[47]. Ishojabh (Isho¦'jab)
[48]. Monasticism
[49]. Aphraates
[50]. Abraham of Kashkar
[51]. Mount Izla¦
[52]. Madras
[53]. Kottayam
[54]. Travancore
[55]. Socotra
[56]. Ceylon
[57]. Merv
[58]. Heart
[59]. Samarkand
[60]. Aluoben (Alopen)
[61]. Taizong (T'ai Tsung)
[62]. Changan
[63]. Xi'an (Sian)
[64]. "Luminous Doctrine"
[65]. Xi'anfu
[66]. Buddhists
[67]. Semites
[68]. Timotheus I
[69]. Tibet
[70]. Chinese Turkestan
[71]. Mongols
[72]. Genghis Khan
[73]. Keraits
[74]. Kublai
[75]. Hulagu Khan
[76]. Mangu
[77]. Armenian
[78]. Kambaluk
[79]. Beijing
[80]. Seljuk Turks
[81]. Mark
[82]. Yabhalaha III
[83]. Timurlane
[84]. Abbas the Great
[85]. The Latin Crusades
[86]. Jesuit
[87]. Gregory IX
[88]. Montferrat
[89]. Sabri¦sho¦' V
[90]. Damascus
[91]. Jerusalem
[92]. Maragha
[93]. Nicosia
[94]. Eugene IV
[95]. Colossae
[96]. Mosul
[97]. Sulla¦qa¦
[98]. Alko¦sh
[99]. Chaldean Patriarch
[100]. Maltese
[101]. Diarbekr
[102]. Abdi¦sho¦
[103]. Jeziret ibn-Omar
[104]. Beit-Zabdai
[105]. Pius IV
[106]. Lake Urmia
[107]. Kurds
[108]. Turks
[109]. Mar Simon XXIII
[110]. Raphael I Bidowid
نويسنده: ام. جِى. كاستلو ، اعظم مقدم
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید