فداکاري در شکل آمادگي براي دادن جان، از ويژگيهاي انسان نيست. ما ميبينيم و ميدانيم که بسياري از حيوانات، براي دفاع از نوزادان خود، خطر نابودي خود را باکمال اشتياق ميپذيرند. در حيوانات اجتماعي اين آمادگي تا مرحله دفاع از همنوعان (علاوه بر نوزادان) نيز گسترش مييابد. بنابراين، فداکاري جاني هر چند مورد احترام است، ولي به تنهايي کافي براي نشان دادن ويژگي انساني نيست. ويژگي انسان، نسبت به حيوانات از اين نظر انسان، فداکاري را، در شکل آمادگي براي دادن جان، از سطح دفاع از فرزند، خانواده و جامعه فراتر ميبرد و حاضر است آن را تا مرحله دفاع از معنويات گسترش دهد.
ولي دفاع و فداکاري جاني ويژگي انسان، بر اساس ايمان به حقيقت استوار است و اين اصل بر دو پايه ايمان و حيقيقت بيان شده است. در اين جا لازم است توجه شود که دفاع از معنويات، ويژه انسانهاي ديني نيست و بنابراين، فداکاري و شهادت در انحصار پيروان اديان قرارندارد. ما ميدانيم که يکي از مهمترين خصوصيات تعهد معنوي و اصول اساسي، آمادگي براي جانبازي در دفاع از اين اصول است.
سقراط حاضر شد که جان خود را در راه دفاع از اين اصل فدا کند و بنابراين، شهيد فلسفه خود شد و نتيجه به فيلسوف شهيد شهرت يافت. نمونههاي دفاع جاني ازاين اهداف، در تاريخ بسيار دور فراوان است. فلاسفه رواقي از اين نظر پيشروتر بودند. تعدادي از فلاسفه باستان در راه دفاع از نظرات، اهداف و معنويات خود جان خود را فدا کردند. حتي دفاع از مال و امور غير معنوي نيز، تا مرحله دادن جان در تاريخ فراوان است.
تقريباً بسياري از قوانين معاصر، اين دفاع را کاملا قانوني و مشروع ميدانند. بعضي از اديان نيز اين گونه جانبازي را هم شهادت معرفي کردهاند. بسياري از مکاتب سياسي نيز دفاع از اهداف سياسي را مقدس و جانبازي در راه آنها را شهادت ميدانند. حتي بعضي مکاتب سياسي کاملا مادي نيز، به اين شهادت معتقد ميباشند. ولي ويژگي انسان در آمادگي براي جانبازي در دفاع از معنويات و اهداف، مستقيماً، غير مادي است. مکاتب مادي که جانبازي در اهداف سياسي مادي را درست و مشروع ميدانند، در حقيقت اهداف معنوي را به لباس مادي در آورند و از آنها دفاع ميکنند و در راه آنها جانبازي را تجويز ميکنند، در حقيقت، شهادت در راه دفاع از اهداف معنوي را تجويز ميکنند. اگر چهگوارا (Cheguavara) و طرفداران اسطورهاي وي، مانند: تانيا (Tanya) در چهار چوب ايدئولوژي مادي کمونيستي جانبازي کردند، در حقيقت، در فکر انساني خود، براي اين ايدئولوژي مادي، توجيه ايدئولوژي يکي غير مادي و معنوي داشتند تا توانستند جان خود را در راه دفاع از اين هدف معنوي، که دفاع از شرف، عزت و آزادي انسانها بود، فدا کنند. انسانهاي بزرگ، از آن نظر که انسانند، تنها جانبازي در راه دفاع از امور غير مادي را درست ميدانند و گرنه هيچ گونه توجيهي براي جانبازي در راه اهداف غير مادي، براي آنان وجود نداشت و ندارد.
در اين جا لازم است ياد آوري شود که اهداف معنوي قابل دفاع و جانبازي، ضرورتاً، لازم نيست، عيناً، اهداف ديني باشد. معنويات قابل دفاع در چهارچوبهاي ايدئولوژي غير ديني نيز قبل فهم است. نبايد تصور کرد که معنويات در انحصار اديان و يا اديان رسمي ميباشند.
داستان خود کشي حدود دويست نفر از پيروان يک فرقه نوخاسته در کشور گيانا، در اواسط دهه هفتاد، در راه دفاع از ايدههاي خود اين مطلب را روشن ميکند. جانبازي بسياري از پيروان مکتب مارکسيستي در راه دفاع از هدف خود در بسياري از مناطق دنيا، در زمان معاصر، نمونههاي ديگري از اين جانبازي در راه معنويات به ظاهر مادي را به ما نشان ميدهند.
با توجه به آنچه گفته شد، فداکاري جاني نه مخصوص انسان و نه مخصوص پيروان اديان است. البته اديان هر نوع فداکاري را شهادت نميدانند، ولي در برابر مکاتب غير ديني نيز، هر نوع شهادت را فداکاري نميدانند. به هر صورت، اصطلاحي که اديان براي فداکاري به کار ميگيرند شهادت است. در اين مقطع از بحث لازم است يادآوري شود که شهادت در انحصار دين اسلام نيست. اديان ديگر، بويژه مسيحيت نيز شهادت را تاييد ميکند. اين اصطلاح Martyrdom مارتيردوم که به معني لفظي شهادت (گواهي، ديدار، نظاره) است و اسم فاعل آن Martyr مارتير به معناي شاهد، ناظر، گواه و شهيد است.
کلمه مارتير Martyr شهيد، شاهد، گواه که در مسيحيت به کار ميرود اصلاً يک کلمه يوناني است و در يوناني است و در يوناني مرادف بود با گواه Witnees درمعناي قانوني و مشاهده. اين کلمه ابتدا به وسيله حواريون در مورد عيسي (ع) به کار گرفته شد (57). اين کلمه يوناني بعداً هم چنين اطلاق شد و به کار گرفته شد در مورد افرادي که، در صدر مسيحيت و پس از به صليب کشيدن عيسي (ع)، مرگ داوطلبانه را بر ترک دين و ايمان خود ترجيح دادند و از اين راه بر اعتماد به حقيقت و ايمان خود گواهي دادند. کلمه مارتير (شهيد) يا ويسّس (گواه) براي اوّلين بار به وسيله حواريون در مورد عيسي (ع) به کار رفت. هر چند مسيحيت، به طور کلي عيسي (ع) را مصلوب ميداند و نه شهيد. در مسيحيت شهيدان به سه گروه تقسيم ميشوند:
1. شهيدان اراده، ايمان و عمل مانند: استفن مقدس.
اين گروه کساني بودند که با اراده، مرگ را پذيرفتند از دين و ايمان خود دفاع کردند و عملاً کشته شدند.
2. شهيدان اراده و ايمان ونه عمل مانند: لوچياي مقدس.
اين گروه کساني بودند که از مرگ نجات يافتند.
3. شهيداني که اراده بر فداکاري نداشتند و مرگ را آگاهانه انتخاب نکردند، ولي به خاطر دين خود به مرگ رسيدند.
به هر صورت ليستي از تغيير و تحوّل اين کلمه فقط در مورد افرادي که بر اساس ايمان و اراده خود به مرگ رسيدند به کار رفت. همانطور که يادآوري شد با ازدياد تعداد شهيدان در مسيحيّت، کتابهاي مهم و فراواني در شرح حال شهدا به رشته تحرير در آمد و اين کار «شهيدشناسي» يا مارتيرلوژي Martyrology نام گرفت در کليساي کاتوليکي 14000 نفر به عنوان شهيد شناخته ميشوند و مورد احترام رسمي ميباشند.
تاريخ بزرگداشت شهداي مسيحيت به قرن دوم ميلادي منتهي ميشود. آرامگاه شهدا از احترام خاص برخوردار بود و محل دعا و نيايش گرديد. (58)
سپس کليساها بر فراز مزار آنان بر پا شد که به مارتيريوم Martyrium يا شهادتگاه شهرت يافت. اين نکته قابل توجه است که همانطور که کلمه شهيد در اسلام به معناي گواه و الگو نمونه هر دو به کار رفته است، در مسيحيت نيز مارتيرها گواه و الگو هر دو شناخته ميشدند و مسيحيان شهيدان خود را نمونههاي کامل مسيحيت ميدانستند. (59)رنگ سرخ، که رنگ خون بود، شعار شهادت معرفي شد و در کليساي کاتوليکي تا سال 1969 شعار شهادت و رنگ سرخ مورد توجه و احترام خاص بود. روز شهادت شهيدان، روز آغاز زندگي جاودانه آنان تلقي ميشد و به همين جهت به عنوان جشن ميلاد آنان شناخته ميشد. در ادبيات کاتوليکي، شهدا بر اوليا تقدم داشتند.
براي مقايسه مفهوم شهادت در اسلام و مسيحيت، لازم است ابتدا، به اختصار، نقشي را که اين پديده در اين دو دين داشته است و سپس نقاط اشتراک و اختلاف اين دو دين را در اين مورد، بررسي کنيم. بررسي اصطلاح کاملاً مشابهي که اين دو دين براي اين پديده انتخاب کردهاند، تا حد وسيعي يگانگي پايگاه اين دو دين را در مورد شهادت نشان ميدهد.
در اين مورد لازم است خاطرنشان شود که همانگونه که کلمه شهادت (از ريشه ش ه د) بر دو معناي ديدن، نظارت و گواهي ظاهري (به وسيله حواس) و باطني (به وسيله دل و درون) به کار ميرود و کلمه شهادت بر اساس معناي لغوي آن يک اصطلاح شرعي اسلامي شده است. کلمه مارتيردوم Martyrdomنيز چنين تحولي را پيموده است.
کلمه مارتير ديدن و گواهي دادن در عهد جديد، مکرراً به معناي ديدن و گواهي دادن به يک واقعه (نه ايده)به کار رفته است (واقعه حضرت عيسي). در اين رابطه يوحناJohn چنين مينويسد: «آنچه را ما با چشمان خود ديدهايم، آنچه را مشاهده کردهايم و آنچه را با دستان خود لمس کردهايم به شمار نيز اعلام ميداريم (60)».
نه عهد قديم و نه عهد جديد، شهادت و گواهي Witnees را در غير معناي ظاهري ديدن و گواهي به کار نبردهاند، از اين نظر، شهادت داراي مفهومي قانوني است (شاهد شدن و گواهي دادن).
تحول مفهوم شهادت در مسيحيت و انجيل در حد وسيعي تحت تأثير مفهوم آن در يهوديت و تورات ميباشد. در يهوديت عهد تورات و پس از آن، شهادت، عمل انفرادي مبتني بر تقوا و مقاومت در برابر شيطان تلقي ميشد. هدف از شهادت در يهوديت، تکامل و تقويت مباني اخلاقي و معنوي مردم و جامعه بود. اين تحول در هدف شهادت در يهوديت، نسبتاً، رشد يافته و دوره بعد به وجود آمد و مسيحيت در اين رابطه از مفهوم شهادت تکامل يافته در دوران يهوديت رشد يافته متأثر شد (61). پس از آن که مسيحيت شهيدان فراواني را عرضه کرد اين مفهوم حتي تکامل بيشتري يافت. شهيدان مسيحيت، خود را مقلد عيسي تلقي ميکردند و در تحمل رنج و مشقت و پذيرش شهادت از او تقليد ميکردند. يکي از شهداي اوليه، مسيحيت ايگناتيوس Ignatius اسقف انطاکيه (متوفي 108 ميلادي) بود. در نظر وي، شهيد کسي بود که از عيسي، در تحمل مشقت، تقليد کند (62).
لازم است توجه شود که چون مفهوم تکامل يافته شهادت در چهار چوب ايدئولوژيکي قابل پذيرش است و از آن جا که عيسي در مسيحيت خداي فرزند God the son تلقي ميشود و بنابراين شهادت در مسيحيت به معناي فداکاري جاني در راه عيسي و براي تقرب به وي و جلب رضايت وي بوده است. (63)
به هر صورت، با زياد شدن تعداد شهدا در مسيحيت فرهنگ و ادبيات شهادت در مسيحيت به وجود آمد و رشد کرد. در نتيجه، مقابر شهداي مسيحيت مورد احترام وسيع در مسيحيت بعدي قرار گرفت و شکل شهيد پرستي به خود گرفت. رشد فرهنگ خاص شهادت سبب شد که روز شهادت شهدا، روز تولد آنان تلقي شود. (64)اين نظريه که شهدا هرگز نخواهند مرد، بلکه براي هميشه زندهاند نيز در مسيحيت مورد توجه بود و شايد به همين دليل بود که روز شهادت آنان روزتولدشان تلقي ميشد. البته شايد در فرهنگ بت پرستي نيزروز مرگ بسياري از اسوههاي روزجشن و سرور بود و شايد مسيحيت از اين نظر که روز شهادت را روز تولد جديد و روز سرور تلقي ميکرد، از فرهنگ بت پرستي متأثر بود (65). خون شهيد و در خون غلطيدن شهيد يک نوع غسل تعميد دوم baptism تلقي ميشد. جانبازان يا کساني که از قتل رهايي مييافتند مورد احترام فوق العاده قرار ميگرفتند و از امتيازات ويژهاي برخوردار ميشدند (66). بدون ترديد پرستش مردگان در فرهنگ بت پرستي قبل از مسيحيت، در مسيحيت تأثير فراوان گذاشت و سبب شد که نوعي پرستش شهدا در مسيحيت به وجود آيد. به همين علت بود که يکي از مسايل مورد اختلاف و درگيري بين مسيحيت کاتوليکي و مسيحيت پرتستاني همين مسأله پرستش شهدا بود. در دوره اصلاح طلبي مسيحيت Roformation به وسيله پروتستانها اين مسأله پرستش بسيار جدي تلقي ميشد. به همين دليل بود که مسيحيت کاتوليکي به طور مکرر در صدد تبيين مفهوم صحيح شهادت و شهيد بر آمد (67).
با توجه به آنچه تا کنون بيان شد، روشن ميشود که پديده و مفهوم شهادت در انحصار اسلام نيست، بلکه اديان ديگر مخصوصاً، اديان جهاني، بويژه مسيحيت نيز داراي اين پديده و مفهوم ميباشد. دراين جا لازم است توجه شود که پديده، مفهوم و فرهنگ شهادت در مسيحيت، مخصوصاً، با مفهوم، پديده و فرهنگ شهادت در اسلام شيعي شباهت فراوان دارد.
در قسمت اول بحث نشان داديم که فداکاري جاني ويژه انسان نيست و در حيوانات نيز وجود دارد؛ بنابراين نميتواند به تنهايي مفهوم شهادت را تشکيل دهد و تعريف کند.
در قسمت بعد بحث نشان داده شد که فداکاري جاني براي دفاع از معنويات نيز، به تنهايي نميتواند عامل تشکيل دهنده پديده شهادت شود؛ زيرا بسياري از مکاتب مادي نيز فداکاري جاني را براي دفاع ازمعنويات، در لباس مادي، پذيرفتهاند. بنابراين نتيجه گرفته شدکه فداکاري جاني در دفاع از معنويات بايدبر اساس ايمان به حقيقت باشد (اصل ايمان و حقيقت). در قسمت بعد روشن شد که چون اديان مختلف، بويژه مسيحيت فداکاري جاني در دفاع از معنويات را، بر اساس ايمان به حقيقت، پذيرفتهاند، ولي چون حقيقت را با شبه حقيقت اشتباه کردهاند و چون عيسي (ع) را خداي فرزند تلقي کرده و تنها براي وصول به حقيقت (که از نظر آنان عيسي است) و براي رضاي وي و نزديکي به او فداکاري را انجام ميدهند، نميتوان اين فداکاري را، حقيقتاً، شهادت شناخت. ضمناً در مسيحيت، چون شهادت بر اساس ارزش خود رنج و تحمل مشقت صورت ميگيرد، در کيفيت فداکاري نيز اشتباه صورت گرفته است اما در اسلام، شهادت عبارت است از:
1. فداکاري جاني در دفاع از حقيقت، بر اساس ايمان به آن و تنها براي جلب رضايت حق.
2. کيفيت اين فداکاري نيز بايد همان باشد که با حقيقت سازش داشته، نه تضاد. بنابراين هدف وسيله را توجيه نميکند و هر نوع فداکاري جاني هر چند بر اساس ايمان به حقيقت باشد شهادت شناخته نميشود و مثلاً، انتحار بر اساس ايمان به حقيقت شهادت شناخته نميشود.
3. هدف از شهادت بايد دفاع از حق و حقيقت باشد، نه رنج بردن و کشته شدن (چنانکه در مسيحيت است) و نه اهداف ديگر. شهداي مسيحيت کساني بودند که تحت شکنجه انفرادي براي حفظ دين انفرادي خود جان دادند، ولي شهداي اسلام کساني هستند که در نتيجه جهاد در راه خدا جان دادند.
4. بررسي تطبيقي تاريخ شهادت در مسيحيت و اسلام ما را به اين فرضيه رهبري ميکند که شهداي مسيحيت افرادي بودند که براي حفظ دين انفرادي خود (به جز در جنگهاي صليبي که جنبه سياسي داشت) به مرگ تن در دادندو اکثر شهداي اسلام افرادي بودند که در جريان جهاد و مبارزه در راه استقرار عدالت، حق و صلح شهيد شدند. البته در اسلام نيز شهداي انفرادي که براي حفظ دين شخصي خود جان دادند، بودند، مانند: سمّيه که اولين شهيد اسلام و زن بود و بلال که اولين شهيد اسلام و سياه پوست بود.
با اين ترتيب در حالي که شهادت در مسيحيت قبل از رسميت يافتن و جهاني شدن مسيحيت شکل گرفت، شهادت در اسلام پس از آن که اسلام به صورت نظام کامل ديني، سياسي و اجتماعي درآمد شکل گرفتوشايد به اين علت است که براي شهادت در مسيحيت معاصر نقشي وجود ندارد در حالي که شهادت در اسلام، تا زمان معاصر، اهميت خود راکاملاًحفظ کرده است.
5. جهاد، شهادت و جنگ در اسلام بيش از آن که مسائلي صرفاً، ايدئولوژيکي باشند به صورت مسايل حقوقي و فقهي در آمدند، به صورتي که فقها و حقوقدانان مسلمانان، مسايل، پيامدها، ويژگيها، آثار، شرايط و احکام آنها را تعيين کردند. اين مسأله در مورد جهاد و جنگ، کاملاً روشنتر است. با توجه به اين که شهادت در مسيحيت، بيشتر، جنبه ايدئولوژيکي صرف دارد و از بعد حقوقي بر خوردار نيست ميتوان نتيجه گرفت که جهاد و شهادت و جنگ در اسلام و همچنين امر به معروف و نهي از منکر، که در حقيقت زير بناي آنهاست، مسايلي حقوقي، اجتماعي، سياسي ميباشند نه صرفاً مذهبي - ايدئولوژيکي و براي تحميل دين، مذهب و ايدئولوژي.
شهادت در اسلام
با توجه به آنچه گفته شد فداکاري ويژه انسانها نيست، شهادت به مفهوم گسترده (جان نثاري) ويژه مکاتب مذهبي و اديان نيست. شهادت به مفهوم بسته آن ويژه اسلام و حتي تشيع نيست. ولي اسلام، مخصوصاً، تشيع از ابتدا اهميّت فراواني براي شهادت در استوار کردن و دفاع از حق وحقيقت قايل شد. بسياري از صحابه و بستگان پيامبر و تمام پيشوايان بلافصل تشيع به درجه رفيع شهادت در راه تأمين اين هدف نايل آمدند در حديثي آمده است: «تمام ما (ائمه) يا مسموم شديم و يامقتول».
شهادت نقش بسيار حساسي در تاريخ اسلام و تاريخ امت مسلمان داراست. اين مطلب از ابتداي ظهور اسلام تا زمان معاصر صادق است. شايد به اين جهت بوده است که بسياري ازاسلام شناسان غير مسلمانان، به علت تشويقاسلام به جهاد با جان و نفس براي برقراري و دفاع از حق و حقيقت و به علت علاقه فراوان مسلمانان براي استقرار عدل و ريشه کني ظلم و به علت فداکاريهاي همه جانبه رهبران اسلامي و امت مسلمان در تفهيم اسلام و بر پايي صلح واقعي، مسلمانان را فناتيک، بنيادگرا و اسلام را دين شمشيرمعرفي کردهاند (68).
به هر صورت، شهادت مانند مسايل ديگر اسلامي بر اصول ايدئولوژيکي اسلامي استوار است و اعتبار آن را ميتوان از قرآن و سنت اسلامي به دست آورد.
در درجه اوّل، اسلام، از ريشه س ل م (سلم) به معني صلح و تسليم است. تسليم کامل و همه جانبه در برابر تمام حقيقت (الله) و آمادگي براي هر گونه فداکاري دراستقرار حاکميت اين حقيقت. بنابراين، شهادت اعتبار و ارزش اساسي خود را مديون اصل اساسي توحيد است.
در درجه دوّم، شهادت عبارت است از جان نثاري بر اساس جهاد و مبارزه.
بسياري از اسلام شناسان غير مسلمان به اشتباه جهاد را به «جنگ مقدس مذهبي» که ترجمه اطلاح «هولي وار»Holy War است تعريف کردهاند 15. در حالي که ممکن است اصطلاح جنگ مذهبي در مسيحيت به کار رود و به کار بردن آن در مورد اسلام، قطعاً، بر اساس مقايسه آن با مسيحيت است و درست نيست؛ زيرا اسلام هرگز جنگ را براي تحميل دين و مذهب تجويز نکرده است و علاوه، جهاد داراي مفهومي، کاملاً، گستردهتر از جنگ نظامي است و تمام مبارزه در راه استقرار حق و عدالت و صلح را فرا ميگيرد. (69)اين اسلام شناسان ضد اسلام، شهادت و جهاد را نفهميدهاند.
مفهوم شهادت در اسلام تنها، در صورتي فهميده ميشود که مفهوم جهاد درست فهميده شود و مفهوم جهاد نيز به نوبه خود، تنها دبر صورتي درست درک ميشود که مفهوم امر به معروف و نهي از منکر درست فهميده شودو مفهوم امر به معروف و نهي از منکر نيز، در صورتي فهميده ميشود که معروف و منکر، درست و نادرست، صحيح و غلط، حق و باطل، عدل و ظلم، حقيقت و حقيقت نما درست فهميده شود. مفهوم شهادت در اسلام مانند مفاهيم ديگر اسلامي بايستي در چهار چوب کل اسلام تجربه و تحليل شود. مقايسه مفهوم شهادت در اسلام با مفهوم شهادت در مسيحيت يا اديان ديگر، در حالي که بسيار مفيد است، ولي در مقابل، ممکن است محقق را به اين اشتباه رهبري کند که تصور کنداين دو يکي است. بدون ترديد اصطلاحات: شهادت، جهاد و جنگ در اسلام داراي مفاهيم ويژهاي ميباشند که کاملاً با اديان ديگر وبا مسيحيت متفاوت ميباشند.
شايد علت اصلي اشتباه اسلام شناسان غير مسلمان در مورد مفاهيم شهادت، جهاد و جنگ در اسلام، عبارت است از مقايسه سطحياين مفاهيم اسلامي با مشابه آنها در اديان ديگر، مخصوصاً، مسيحيت.
به همان نسبت که ترجمه جهاد به جنگ مقدس، (هولي وارHoly War)نادرست است ترجمه شهادت به مفهوم آن در مسيحيت نيز نادرست است زيرا:
1. جهاد منحصر به جنگ است.
2. در قرآن جهاد با مال، اکثراً، با جهاد نفس همراه است.
3. جهاد جاني (جنگ) در اسلام مقدمه جهاد نفساني است، به گونهاي که اولي جهاد اصغر و دومي جهاد اکبر شناخته شده است.
4. جهاد از فروع امر به معروف و نهي از منکر است و به تنهايي فرعي مستقل از فروغ دين نيست، در حالي که جنگ مقدس در مسيحيت، بر اين اساس استوار نيست.
5. جهاد به معناي جنگ نيز منحصر در جنگ ديني نيست؛ چه جنگيدن براي استقرار عدل، حقيقت، حفظ امت اسلامي، دفاع از ناموس، مال و جان، دفاع از حکومت اسلامي و بسياري جنگهاي ديگر، جهاد و دفاع اسلامي شناخته ميشوند و جان دادن در راه حفظ اين اهداف و اهداف ديگر شهادت است. با اين ترتيب، مجاهد شهيد زنده است و شهيد، مجاهد جان سپرده. اگر آنچه در زندگي کسي صورت ميگيرد جهاد شناخته شود (هر چند جنگ نظامي نباشد) جان نثاري ناشي از آن شهادت است، هر چند به صورت کشته شدن نباشد.
کلمه شهيد و مشتقات ديگر از ريشه ش ه د، در حدود پنجاه بار در قرآن به کار رفته است (70). در اکثر اين موارد، اين کلمه در معاني متفاوت به معناي گواه، نمونه و ناظر به کار رفته است. از آن جا که رابطه بين شهيد و شهادت، به معناي اصطلاحي و جهاد و مجاهد در اسلام و قرآن بسيار روشن است، لازم است يادآوري شود که کلمه جهاد ومشتقات ديگر ج ه د در قرآن، در حدود چهل بار به کار رفته است (71). مجدداً، در اکثر اين موارد، اين کلمه در معاني متفاوت کوشش و مبارزه به کار رفته است (72). کلمه جهاد نيز مانند کلمه شهادت، با مرور زمان به صورت اصطلاح ديني درآمد (منقول شرعي) يعني با اين که دو کلمه جهاد و شهادت در معناي متفاوت لغوي به کار ميروند، همزمان به صورت اصطلاح ويژه ديني نيز به کار ميروند.
به هر صورت، شهادت در معاني لغوي قرآني عبارت است از ديدن، گواهي دادن و نمونه و الگو سازي. معناي شهيد کسي است که ميبيند، گواهي ميدهد و نمونه ميشود (73). از آن جا که رابطه بين معناي لغوي و اصطلاحي در اصطلاحات و منقولات شرعيه و ديني هميشه مراعات ميشود، به نظر ميرسد که شهيد حقيقت را ميبيند و مشاهده ميکند و با جهاد و زندگي خود به آن گواهي ميدهدو با شهادت و جان نثاري خود الگو ميشود و براي امت سرمشق و نمونه کامل انسان حقيقت شناس ميشود.
کلمه شهادت و شهيد در قرآن به معناي اصطلاحي به کار نرفته است. کلمهاي که در قرآن در معني شهادت وشهيد به معناي اصطلاحيبه کار رفته است، قتل و مقتول في سبيل الله است (74). (کشته در راه خدا). شايد علت اين است که قرآن نخواستهاست شهادت و شهيد را تنها در مبارزه منتهي به مرگ به کار برد.
کلمهاي که در قرآن براي جنگ به کار گرفته شده است «حرب» و قتل (محاربه و مقاتله) است (75). بررسي بيلاني و کيفيت رشد اصطلاحات شهادت جهاد و جنگ در اسلام ما را به اين حقيقت رهبري ميکند که جهاد در اسلام، اصلاً، به معناي جنگ مقدس (هولي وارHoly War) براي تحميل ايدئولوژي و دين نيست؛ چه اين موضوع در چهار چوب ايدئولوژيکي اسلام جايي ندارد و با آزادي عقيده ديني، که خاص اسلام است، سازش ندارد و قرآن را طرد ميکند (76).
همچنين تصور اين جهاد عبارت است از جنگ در راه تحميل اسلام و شهادت عبارت است از جان نثاري در راه تحميل اسلام و عقيده، کاملاً، غير اسلامي است.
همانگونه که در فقه اسلامي براي جهاد شرايط فراوان قرار داده شده است، براي شهادت نيز شرايطي لازم است:
1. شهادت ميبايستي يک انتخاب مبتني بر جهد باشد، هر چند خود جان دادن لازم نيست انتخابي باشد. به هر صورت شهادت نميتواند تصادفي و اتفاقي و خارج از چهار چوب صورت گيرد. اين انتخاب در حقيقت انتخاب جهاد استنه مرگ. شهيد با مرگ ميجنگد و مبارزه ميکند و از آن فرار ميکند (77).
2. اين انتخاب ميبايستي بر معرفت و وشناخت جهاد، اهداف و کيفيت آن استوار باشد (78). فداکاري جاني تنها در چهار چوب جهاد قابل توجيه است. بنابراين، بعضي اعمال به ظاهر انتحاري نيز، در حقيقت شهادت هستند.
3. جهاد و شهادت هر دو بايستي اهدافي را خارج از خود مرگ براي مرگ تعقيب نمايند. در اين رابطه مرگ بدون جنگ نيز، در موارد خاص، شهادت شناخته ميشود.
4. اين اهداف بايد اهدافي مقدس و مورد تأييد اسلام باشد و شهادت و جهاد بايد در راه تأمين اين اهداف صورت گيرد. بنابراين بايد هم وسيله (جهاد و شهادت) و هم اهداف هر دو از تأييد اسلامي برخوردار باشد (79).
. 5 در اسلام هدف وسيله را توجيه نمينمايد و بنابراين هر گونه مبارزه و مرگ طلبي جهاد و شهادت نيست.
6. جهاد و شهادت هر دو بايد بر اساس نيت خاص نهايي تقرب به خدا و جلب رضايت او باشد. بر اساس اين شرايط و شرايط ديگر است که شهادت از مرگ غير شهادتي متفاوت ميشود. زيرا شهادت مرگ نيست (80).
مرگ برگونههاي مختلف است (81).
1. مرگ طبيعي ناشي از علل طبيعي، چون کهولت.
2. مرگ تصادفي ناشي از تصادفات، چون بيماريهاي واگير، زلزله، سيل و تصادفهاي شغلي و صنعتي.
3. مرگ جنايي ناشي از قتل:
آنچه در اين سه نوع مرگ، مشترک است اين است که انتخاب در اين مرگها راه و نقشي ندارد. و شهادت از اين نظر با اين گونه مرگها متفاوت است.
4. مرگ انتحاري، مرگ انتخابي است، ولي تنها بر اساس پايان دادن به زندگي (نه هدف ديگر) صورت ميگيرد. در اين گونه مرگ، انتخاب وجود دارد، ولي شرايط ديگر شهادت وجود ندارد.
5. مرگ شهادتي مرگي است که بر اساس تمام شرايط لازم در شهادت صورت ميگيرد.
آنچه شهادت را در اسلام اهميت داده است، نه مرگ است و نه مرگ انتخابي، زيرا نه مرگ و نه حيات به تنهايي و به خودي خود، نه خوب است و نه بد. مرگ چيزي جز پايان حيات نيست و حيات غير مفيد چيزي جز مرگ نيست. آنچه زندگي را ارزشمند ميکند جهاد و مبارزه براي استقرار وتحکيم حقيقت، عدل و خوبيهاست. بنابراين، آنچه حيات و مرگ را از ارزشمند ميکند ارزشي است که در هر يک از زندگي و مرگ وجود دارد. کسي که زندگي خود را در راه تأمين هدفي مقدس مصرف ميکند و با فداکاري، مبارزه و ايثار زندگي ميکند، در زمان حيات مجاهد است و اگر در اين راه جان سپارد شهيد است. مجاهد، شهيد زنده است و شهيد مجاهد کشته. مجاهد براي تأمين هدف مقدس زندگي ميکند و شهيد با تأمين اين هدف، به زندگي ابدي ميرسد (82).
شايد به اين علت است که شهيد هميشه زنده است و جهاد هرگز شکستپذير نيست (83).
شايد به همين جهت است که امام حسين (ع) با شهادت خود هدفي را تأمين کرد که با ادامه حيات خوددر آن شرايط امکان تأمين نداشت.
شهيد کسي است که يکي از دو انتخاب را که به طور مساوي ارزشمند استاختيار کرده است، بدون آن که لازم باشد به مرگ برسد.
اگر فردي به اجبار در جريان مبارزه خود، بدون قدرت انتخاب کشته شود، ماميتوانيم وي را شهيد در راه دفاع از حق بدانيم ونه جهاد در راه حق. به هر صورت عامل انتخاب نهاني در جهاد و شهادت ضروري است.
مبارزه بر دو نوع است:
1. جهاد و مبارزه براي استقرار حقيقت.
2. دفاع در راه حفظ حقيقت.
در جهاد احتمال پيروزي ظاهري بسيار ضرورت دارد. در صورتي که در دفاع اين احتمال چندان ضروري نيست.
براي درک مفهوم جهاد و شهادت در اسلام، لازم است توجه شود که انسان موجودي سه بعدي است:
1. حيوانيت.
2. انسانيت.
3. روحانيت.
امکانات جسماني، حيوانات وي را تقويت ميکند و امکانات حيواني وي انسانيت ويرا رشد ميدهد و امکانات انساني وي روحانيت وي را تحکيم ميبخشد. هميشه امکانات قبلي امکانات بعدي را تکامل ميبخشد و سرانجام هدف اصلي از رشد انسانها وصول و تأمين اهداف عالي روحاني و معنوي است.
در بسياري موارد جهاد و دفاع صلح جويانه و مسالمتآميز است و مرگ از، ضرورتاً، به دنبال ندارد. شهدا تنها کساني نيستند که در ميدان جنگ از پاي درميآيند. علي (ع) پس از ضربت در بستر جان سپرد.
منابع و ادبيات اسلامي، گروههاي مختلفي را شهيد معرفي کرده است از جمله: کسي که در راه دفاع از شرف خود و خانواده کشته شود (84).
پاورقي:
1. کسي که در راه دفاع از شرف خود و خانواده کشته شود (-).
2. کسي که در دفاع از مال و ناموس خود کشته شود (-).
3. کسي که در دفاع از دين خود کشته شود (-).
4. کسي که در دفاع از حقوق خود کشته شود (-).
5. کسي که در دفاع از جان خود و خانواده خود کشته شود (-).
6. کسي که در دفاع از عدل و مبارزه با ظلم کشته شود (-).
7. کسي که در مهاجرت درراه خدا کشته شود (-).
8. کسي که در دفاع و مبارزه درراه خدا کشته شود (-).
9. کسي که با ايمان کامل از دنيا برود (-).
10. کسي که با حب اهل البيت جان سپارد (-).
11. کسي که در انتظار حاکميت الله و استقرار عدل (فرج) جان سپارد (-).
12. کسي که در حال تحصيل و تعليم و تعلم جان سپارد (-).
13. کسي که در غربت جان سپارد (-).
14. کسي که در جهاد و دفاع مجروح شود و سپس جان سپارد.
15. زناني که در جريان بارداري و وضع حمل جان سپارد (-).
16. کسي که در طهارت کامل وخلوص و اخلاص کامل جان سپارد (-).
17. کسي که در جريان انجام يک تکليف ديني جان سپارد (-).
18. کسي که در جريان امر به معروف ونهي از منکر جان سپارد (-).
پي نوشت ها:
.1e. g., Act 1. 8; 1. 22
.2Encyrlopaedia Americana, Martyr
.3Ibid
.4Ibid The Oxford Dictionary of Christian Charch
5. «انجيل يوحنا»، سوره 1، آيه 1، سوره 7 آيه 55 - 56 و همچنين «ماتيو»، 10، Marthw 28).
6. «مکابيز» Maccabees، بخش 4 آيه 3 - 8.
7. رجوع شود به بخش 22 آيه 20، 15، 27، انجيل از پل مقدس.
8. رجوع شود به انجيل رومي سوره 6 آيه 3، Romans. 6, 3.
9. «دايرة المعارف جديد کاتوليکي»، ج 312/9 (چاپ 1967).
.10IRichardson, P. 156
11. رجوع شود به: J. hastiny, Encyclopaedla of Relyion
12. همان مرجع Vol. Xl, pp. 52 ff (1917) Churles Scrlbners Sons
13. همان مرجع
.14A. Ezzati, The Spread of Islam, Inlcoduction
.15Ibid
.16Ibid
17. «المعجم الفهرس لالفاظ القرآن».
18. «همان مدرک».
19. «سوره بقره»، آيه 143.
20. موارد متعدد استعمال کلمه شهادت و شهدأ در قرآن، از جمله: سوره بقره آيه 143.
21. «سوره بقره»، آيه 154؛ «سوره آل عمران»، آيه 156.
22. موارد متعدد استعمال کلمه قتل و حرب در قرآن.
23. «سوره بقره»، آيه 256.
24. «سوره يوسف»، آيه 108؛ «سوره انعام»، آيه 104.
25. «همان مدرک».
26. «سوره مؤمن»، آيه 40، 19؛ «سوره اسرأ»، آيه 124؛ «سوره نسأ»، آيه 112؛ «سوره حجرات»، آيه 15؛ «سوره نسأ» آيه 15 و 59.
27. «سوره آل عمران»، آيه 169.
28. «شهادت و شهيد»، نوشته شهيد مطهري، /11.
29. «سوره آل عمران»، آيه 169.
30. «ارشاد القلوب»، مفيد،/199.
31. «وسايل الشيعه»، ج 63 / 2.
32. «همان مدرک»، / 29، 63.
33. «نهج الفصاحه»، / 589.
34. «وسايل الشيعه»، ج 2.
35. «همان مدرک»، / 35.
36. «نهج البلاغه».
37. «سوره نسأ»، آيه 100.
38. «آل عمران»، آيه 157.
39. «سفينة البحار»، ج 720 / 1.
40. «وسايل الشيعه»، ج 21 / 2.
41. «همان مدرک»، 514.
42. «نهج الفصاحه»، 637.
43. «همان مدرک»، / 624.
44. «سفينة البحار»، ج 720 / 1.
45. «همان مدرک».
46. «غرر الحکم». / 234
47. «سفينة البحار»، ج 720 / 1.
منبع: / فصلنامه / حوزه / شماره 52
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید