ادبيات عرب پس از قرآن کريم که با کلام بشر قابل مقايسه نيست - بيش و پيش از هر عامل ديگر به نهج البلاغه مديون و از آن متأثر است.
ادبيات عرب پس از قرآن کريم که با کلام بشر قابل مقايسه نيست - بيش و پيش از هر عامل ديگر به نهج البلاغه مديون و از آن متأثر است. اين حقيقت را نه مسلمانان و شيعيان، بلکه حتي اديبان مسيحي عرب به صراحت بازگو مي کنند و به آن اذعان دارند.
شايد شريف رضي رحمه الله عليه (??? ???? م) چنين روزي را مي ديد که آستين همت بالا زد و از ميان گفتارها و کلمات و نامه ها و خطابه هاي مختلف منسوب به آن حضرت با وسواس و حساسيت فراوان مجموعه اي را بر اساس ويژگي هاي ادبي و جمال هنري با عنوان «نهج البلاغه» برگزيد و تدوين کرد.
اينک قرن هاست که نهج البلاغه بر تارک ادبيات عرب ميدرخشد و راستي راهنما و راهبر بلاغت و ادب است. هرکه با اين درياي بيکران و خورشيد درخشان رو به رو ميشود، حتي اگر دلبستگي عاطفي و باور اعتقادي به صاحب آن نداشته باشد نمي تواند در مقابل جايگاه و مقام ادبي کلام امام و امام کلام سر تعظيم فرو نياورد.
سال ها پيش در دوران نوجواني از درس استادي بهره ميبرديم به نام سيد علي موسوي، ايشان که تحصيلات دانشگاهي خود را گويا در آمريکا (ايالت اوهايو) طي کرده بود نقل مي کرد که: «استادي براي تدريس به دانشگاه ما دعوت شده بود که مشاور اقتصادي رييس جمهور وقت آمريکا بود ...»
ايشان مي گفت: «در نخستين جلسه درس استاد در ميان جمعيت انبوه دانشجويان متوجه شد که من ايراني هستم و با لحن تحقيرآميزي در باره شيعه سخن گفت. من هم هفته بعد نسخه اي از ترجمه انگليسي نهج البلاغه برايش هديه بردم و از او خواستم آن را ورق بزند و ببيند. چند هفته گذشت تا اينکه يک روز منشي اساتيد من را به اتاق او فراخواند.
وقتي وارد شدم، ديدم روزنامه اي به دست دارد و با چهره اي گرفته در حال قدم زدن در اتاق است. او به عکس جواني در صفحه اول روزنامه اشاره کرد که خودسوزي کرده بود. او گفت هر چه امروز اين جوانان بي هويت و بي پناه مي کشند و سرانجام به دام گروه هاي شيطاني و فساد و مواد مخدر مي افتند از آن روست که همين «علي»ي شما را کم دارند! من کتابي را که به من داده بودي خواندم تا اينکه به عهد مالک اشتر رسيدم. اين نامه چنان در من اثر گذاشت که شروع کرده ام به حفظ متن آن و هر روز صبح همسرم با تعجب از من ميپرسد، اين چيست که اينقدر تو را مشغول کرده است. بعد از آن شروع کرد به توضيح دادن که اگر امروز بزرگترين حقوقدان ها و متفکرين دنيا جمع بشوند معلوم نيست بتوانند چيزي به جامعيت چنين نامه اي بنويسند که چندين قرن از آن ميگذرد. و براي چندين دقيقه همچنان از تأثيري مي گفت که کلمات و سخنان امير مؤمنان بر او گذاشته بود.
در اديبان مسيحيان عرب به ويژه نمونه هاي مورد مطالعه ما در لبنان اين تأثيرپذيري چنان واضح و آشکار است که به شکل طبيعي در منازل و دفاتر کار ايشان تابلوهاي متعدد از کلمات و حکمت هاي حضرت ديده ميشود و در گفتار روزمره به شکل مکرر از حکمت هاي نهج البلاغه بهره مي گيرند و بدان استشهاد مي کنند و چنانکه از پدران خويش به ياد مي آورند، همواره چنين بوده است.
استاد «رشاد سلامه» که مانند پدرش بولس سلامه دل در گرو محبت علي عليه السلام دارد، ميگويد زمانيکه مشاور عالي سازمان فائو (نهاد بين المللي متصدي کشاورزي و غذارساني سازمان ملل) بودم، قرار شد شعاري بر سردر ساختمان مرکزي فائو نقش کنند و من عباراتي از اميرمؤمنان در نهج البلاغه را پيشنهاد کردم که در کودکي از پدرم شنيده و خود از حفظ داشتم (هيچ فقيري گرسنگي نمي کشد مگر به آنچه بينيازي زياده مي خورد و...) وقتي رييس وقت فائو اين جملات را شنيد با تحسين و استقبال از مصدر آن مي پرسيد و من با افتخار مي گفتم از نهج البلاغه است.
نقل کرده اند که وقتي از اسقف اعظم سابق روم ارتدوکس «الياس چهارم» درباره برجسته ترين آثار ادبي مورد علاقه اش پرسيدند پاسخ داد: «قرآن و نهج البلاغه را دوست دارم.»
در مجموعه هاي آموزشي مدارس و مراکز علمي مسيحيان لبنان همواره بخش هايي از نهج البلاغه در ميان متون برگزيده آموزشي ديده مي شود و شايد مجموعه مشهور «مجاني الأدب» به تنهايي براي نشان دادن اين موضوع کافي باشد.
جرج جرداق که مجموعه ارزشمند و مشهور «الإمام علي، صوت العداله الإنسانيه» را تأليف کرد و مي گويد برخي عبارات و بخش هاي نهج البلاغه را صدها بار خوانده ام آغاز اين آشنايي و شيفتگي را مديون برادر خود فؤاد است که نخستين بار يک جلد نهج البلاغه را به او هديه مي دهد و او را به مطالعه عميق آن توصيه مي کند.
هم او و هم ديگر انديشمندان و نويسندگان و شاعران مسيحي عرب که به آستان مولاي متقيان ابراز ارادت و احترام کرده اند معمولا به حق آن حضرت به گردن ادبيات عرب و دِيني که نهج البلاغه بر زبان شيوا و گفتار شيرينشان دارد، اعتراف مي کنند و در نوشته ها و گفته هاي خويش معمولا از نهج البلاغه سخن مي گويند. بسياري از اين انديشمندان و نويسندگان مانند سعيد عقل از امام علي با دو ويژگي برجسته شجاعت و قدرت و جنگاوري و ديگر بيان سحرانگيز و کلام بليغ و فصيح ياد کرده اند و به تعبير ادموند رزق، امام علي کسي است که براي دنيا دو معجزه آورد، يکي نهج البلاغه و ديگري ذوالفقار.
بولس سلامه که با منظومه «عيدالغدير» خود شهرت گسترده دارد و اين کار را نخستين منظومه حماسي تاريخي عربي به شمار مي آورند، شايد بيش از هرکسي در نوشته ها و اشعار خود بدين موضوع اشاره کرده است. او مي نويسد:
«وقتي شانزده سال داشتم، به مطالعه آثار برجسته ادبي روي آوردم و روزي به کتابي برخوردم که گزيده هايي از آثار برجسته ادبي را گرد آورده بود و در ميان آنها دو نامه از امام علي به معاويه وجود داشت. آن لحظات و اوقات، ساعت ستاره باران زندگي ادبي من بود و از آنجا به بالاترين قله هاي سخن راه يافتم و با نهج البلاغه آشنا شدم. و اين کتاب برترين و والاترين مجموعه اي است که به دست يک نويسنده عرب زبان در طول تاريخ نگاشته شده. اين دو نامه دل انگيز را دوباره خواندم و سه باره و... و هربار چيز تازهاي کشف مي کردم.
اين ويژگي آثار جاويدان ادبي است، زيبايي اش کاستي نمي يابد و خوشي اش پايان نمي پذيرد و تا زماني که توان دريافتن داشته باشي همچنان تو را بهره مند مي سازد و هر چه توان غواصي داشته باشي عمق و وسعت پيدا مي کند. اين رويارويي مبارک نخستين آشنايي من با امام علي بود. و دانستم همه مطالعات پيشين من مقدمه اي بوده تا من به اينجا برسم وهمه دلبستگي هاي ادبي ام از اين سوي و آن سوي گروه هايي پراکنده در انتظار يک فرمانده بود تا اينکه فرمانرواي سخن از راه رسيد... و بعد از تابش خورشيد نهج البلاغه ديگر نور ستاره هاي ادبي مختلف در دلم پنهان شد.»او سپس احساس دروني خود نسبت به تأثير حماسي قهرماني هاي امام علي شرح ميدهد و مي گويد که چگونه نهج البلاغه باعث آشنايي او با قرآن کريم و تفاسير گوناگون اين کتاب مقدس بوده است. همچنين او در يکي از اشعار خودمي سرايد:
«اي پيشواي سخن، نهج البلاغه تو دريايي است که در خود مرواريدهاي ناب دارد و کلمات تو منبرها را زينت ميدهد و براي عقل گنج هاي پر بها مي آورد. نهج البلاغه تو همه ثروت هاي ادبي را گرد آورده و همه قاموس ها ريزه خوار تو هستند. روزگار مي گذرد و کهنه مي شود، اما قلم هايي که از کاوش معدن کلماتت کلامي بنگارند ماندگار مي شوند.»
بسياري از اين انديشمندان و نويسندگان مانند سعيد عقل از امام علي با دو ويژگي برجسته شجاعت و قدرت و جنگاوري و ديگر بيان سحرانگيز و کلام بليغ و فصيح ياد کرده اند.
جورج جرداق نيز در مقدمه اي که براي کتابش «روائع نهج البلاغه» نوشته، درباره شخصيت متفاوت اميرمؤمنان سخن مي گويد و سپس به نهج البلاغه مي پردازد و مي نويسد:
«نهج البلاغه در مبادي زبان عربي پس از قرآن جاي مي يابد و اساس اين زبان در طول سيزده قرن پياپي بر شالوده آن شکل گرفته و از آن بهره مند شده است. علي گذشته و آينده بيان را به هم پيوند زد و زيبايي ادب جاهلي را با جادوي فصاحت پيامبر جمع کرد و از اين رو گفته اند که سخنش از کلام خالق پايين تر و از کلام همه مخلوقات بالاتر است.
و اين تعجبي ندارد، زيرا همه ويژگيه اي لازم براي رسيدن به اين جايگاه در او گرد آمده بود. چراکه از يک سو در محيطي تربيت يافت که صفاي فطرت او را محفوظ مي داشت و با داناترين مردمان يعني محمدبن عبدا... زندگي کرد و همه قدرت و حرارت رسالت پيامبر را از او دريافت کرد، اين همه جدا از استعدادهاي حيرت زا و توانمندي هاي شگفت انگيز او بود... اما هوش سرشار او چيزي است که در هر عبارت و کلمه نهج البلاغه آشکار است. » وي سپس با ذکر نمونه هايي از عبارات حضرت در نهج البلاغه به تشريح اين ديدگاه خود ميپردازد. نصري سلهب نيز وقتي از نهج البلاغه سخن به ميان مي آيد، مي گويد: «هيچ کسي در جان و زبان به خدا نزديک نشده، آنگونه که علي در نهج البلاغه» و زماني که به ذکر خطبه متقين و زبان شيوا و دل انگيز حضرت در بيان اوصاف پرهيزگاران مي رسد، مي نويسد:
«کسي که اين خطبه را مي خواند، اگر بخواهد زيباترين و برترين فرازش را برگزيند، حيران مي ماند و بعد از حيرتي دراز درمي يابد که بايد تمامش را کامل برگزيند. البته من به عنوان يک مسيحي که با فضاي معنوي انجيل خو گرفته ام، اقرار و اعتراف مي کنم کسي که مانند علي بن أبي طالب شاگرد قرآن و پرورده پيامبر باشد، تنها متعلق به يک قوم خاص نيست، بلکه او از آن همه دنياست و هيچ زمان و مکاني او را در خود محصور نمي کند. او امير همه مؤمنان است چه مسيحي باشند و چه مسلمان و من به همه برادران مسيحي ام توصيه مي کنم که به نهج البلاغه روي آورند و آن را با دقت و حوصله بخوانند.»
خليل فرحات نيز در سروده خود پيرامون اميرمؤمنان به تفصيل از نهج البلاغه و وام خويش به کلام امير مؤمنان مي گويد و چنين مي سرايد:
«چون سفره نهج البلاغه گسترده شود،
شراب ناب است که با درخششي مرواريدگون جام ها را پر ميکند
و تاج گرداني و چوگان رقصاني است که دخترکان فکر را بر سبزه زارها به پويه مي آرد
بزرگان تکبير مي گويند و خلايق، سر و سينه برخاک به سوي خداي باز مي گردند
اگر شمشير نهج البلاغه از نيام به درآيد يا تيرش پرگيرد.»
اما جوزف هاشم جدا از اشاراتي که در سروده هاي خود به اين موضوع دارد، در مقالات متعدد از نهج البلاغه سخن گفته است. وي که با افتخار از ده ها بار مطالعه و تدريس بعضي فقرات نهج البلاغه ياد ميکند، رسما به وزارت آموزش و تعليم عالي لبنان پيشنهاد داده که عهد مالک اشتر در برنامه درسي دانش آموزان و دانشجويان قرار گيرد.
او معتقد است: «نهج البلاغه اقيانوس است و انتها ندارد. هر بار که آن را مي خواني مي بيني چيزي تازه برايت کشف مي شود.» و مي نويسد: «هر کسي که نهج البلاغه را بخواند شيفته علي مي شود و به او دل مي بندد و به او نزديک مي شود. شايد کساني که امام را نمي شناسند يا تظاهر به نشناختنش مي کنند ما را در تعظيم و بزرگداشت او به غلو متهم سازند، ما چه جوابي محکمتر از اين مي توانيم داد که از آنها دعوت کنيم سخنانش را بخوانند و با او آشنا شوند.»
و مي گويد: «هر کس نهج البلاغه را با توجه بخواند، نشانه هاي علم الهي را در آن مي بيند، زيرا اين کتاب در متن خود همه ضرورت هاي اتصال ميان آسمان و زمين و همه حقايق ارتباط ميان بنده و خدا و همه لوازم کمال ميان انسانها با هم را نهفته دارد و مضامين عمومي اين کتاب اختصاص به يک گروه و مذهب و دين ندارد، بلکه کتابي جامع است که امام در آن با همه بندگان خدا سخن گفته و همه مردم را مورد خطاب قرار داده است. و از همين رو نهج البلاغه مي تواند به عنوان کتاب مشترک ميان اسلام و مسيحيت مبناي گفت وگوي اديان باشد، چراکه مفاهيمي مانند خدا و خلق و دنيا و آخرت و انسان و بهشت و جهنم و تقوي و مرگ و زهد و مانند اين ها مفاهيمي مطلق هستند که هويت ديني به خصوصي ندارند.»
ريمون قسيس نيز در قصيده طولاني خود بارها به نهج البلاغه پرداخته و ضمن اشاره به عهد مالک اشتر فرازهايي از آن مانند «الناس صنفان، إمّا أخ ٌ لک في الدين أو نظير لک في الخلق» را نقل کرده است: «با قلمي گنج نما کلمات نهج البلاغه را نگاشته اي و جهان فکر و انديشه را بهره مي رساني. از شگفتي هاي خلقت طاووس مي گويي و با خطبه «قاصعه» [شيطان را رسوا مي کني] نهج البلاغه تو منبرها را زينت مي دهد و راه را روشن مي سازد، گرچه تمام اين کلمات حيرت انگيز و شورآفرينند من از ميان نامه هايش به گلگشت يکي بيشتر مي شتابم و از دامانش ياقوت و مرجان برمي چينم. اگر تو نبودي مالک اشتر و مصري در کار نبود تا چنان عهد گهرباري را بنويسي و قانون ماندگارت را براي تمام روزگاران به يادگار بگذاري. اگر حاکمان به شيوه تو روي مي آوردند اين همه مصيبت و گرفتاري در دنيا نبود و اگر مردمان به آيين تو مي شدند، جز برادري نمي ماند.»
وي قصيده خود را با اين عبارات پايان مي دهد که: «حکمت هاي سليمان و لقمان با کلمات علي کامل ميشود و من علي را دوست داشته ام و بر اين باورم که حکمت او از سخن آنان هم برتر است.»
با خود مي انديشم: گاه يک شاعر و کشيش مسيحي ده ها بار نهج البلاغه را خوانده و بسياري از فرازهاي آن را به خاطر سپرده اند. اگر از من بپرسند چند بار نهج البلاغه را خوانده اي چه بايدم پاسخ گفت؟ شرم دارم از پاسخ و حسرت دارم از بي حاصلي و با خود زمزمه مي کنم که:
«عاشق شو ارنه روزي کار جهان سرآيد / ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستي»
تنظيم کننده: موسوي
منبع:
www.tebyan.net
( www.e resaneh.com )
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید