مهارت های فرزندپروری یکی از اساسی ترین مهارت ها برای بهتر زیستن و تربیت صحیح فرزندان است، والدینی که مجهز به دانش مسائل تربیتی و مهارت های فرزندپروری باشند، خواهند توانست فرزندانی سالم و آگاه تحویل جامعه دهند.
مهارت های فرزندپروری یکی از اساسی ترین مهارت ها برای بهتر زیستن و تربیت صحیح فرزندان است، والدینی که مجهز به دانش مسائل تربیتی و مهارت های فرزندپروری باشند، خواهند توانست فرزندانی سالم و آگاه تحویل جامعه دهند.
والدین از همان روزهای آغازین تولد، با در آغوش گرفتن، محبت کردن، برقراری تماس چشمی و رسیدگی و مراقبت از کودک و برآورده کردن نیازهای اولیه او در واقع گام در مسیر تربیت فرزند خود گذاشته اند زیرا قطعا کودکی که نیازهای اولیه اش برآورده نشود، نخواهد توانست از آن چه دنیا برایش فراهم کرده بهره ببرد.
خوشبختانه با افزایش اطلاعات و آگاهی مردم از مسائل تربیتی، روان شناسی کودک و مهارت های فرزندپروری بسیاری از والدین جوان نسبت به نسل قبل، اهتمام بیشتری به تربیت فرزندان خود می ورزند اما هنوز راه زیادی تا آشنایی همه مردم به این مسائل داریم. با توجه به اهمیت این موضوع، بارها درباره این مهارت ها مطالب مفصلی در گفت وگو با کارشناس مطرح و ارائه شده است که گزارشی که ملاحظه می کنید، یکی دیگر از این سلسله مطالب است.
یکی از مهم ترین موضوعاتی که تمام زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد استقلال است، کودکی که تازه به دنیا آمده، یک موجود صددرصد وابسته به والدین است اما هرچه بزرگتر می شود می خواهد خودش دنیا را لمس کند، ببیند، ببوید و بچشد. سپس به مرحله ای می رسد که دوست دارد خوداتکا شود و بدون والدین کارهایش را انجام دهد. این مرحله در واقع تمرینی برای رسیدن به استقلال حقیقی است که او در آینده در جست وجوی آن خواهد بود. دکتر ساحل همتی روانپزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی در این باره به خراسان می گوید: معمولا کودکان از سن ۲ سالگی دوست دارند استقلال را تجربه کنند و از ۳ تا ۵ سالگی تلاش می کنند بگویند «من هستم و دلم می خواهد مستقل باشم.»
بسیاری از اوقات مشاهده می شود لجبازی هایی که بچه ها در این سن با والدین خود می کنند برای کسب استقلال و هویت فردی است. اصولا بشر به طور ذاتی استقلال را دوست دارد و می خواهد دیگران این استقلال را به رسمیت بشناسند.
اما متاسفانه در روزگار ما، بسیاری از والدین به دلیل آموزه های غلطی که وجود دارد، به افراط و تفریط در این مسئله دچار می شوند. بعضی والدین مستقل شدن کودک را برنمی تابند و آن قدر کارهای حمایتی از او انجام می دهند که حتی تا سنین بزرگسالی هم حس وابستگی در او باقی می ماند و تبدیل می شود به یک فرد وابسته که قادر به تجربه مستقل بودن نیست. برخی نیز معتقدند باید بچه را مستقل بار آورد و آن قدر در این کار تفریط می ورزند و نظارت و مراقبت و کنترل رفتارهای او را پشت گوش می اندازند که او از ناحیه دیگری ضربه می خورد.
در حالی که هیچ کدام از این موارد صحیح نیست. همان گونه که گفتیم کودک از ۲ سالگی استقلال را دوست دارد و می خواهد آن را تجربه کند. والدین بهتر است در این سن گام به گام در کنار بچه باشند و به او اجازه دهند استقلال را تجربه کند، قطعا یک کودک ۴ یا ۵ ساله درباره خیلی چیزها نمی تواند تصمیم بگیرد اما می تواند با کمک والدین «انتخاب» کند. در واقع دادن حق «انتخاب» به کودک در سن ۳ تا ۵ سالگی یعنی تمرین استقلال برای او. مثلا به هنگام خرید لباس به او اجازه دهیم از بین ۲ لباس صورتی و آبی، یکی را انتخاب کند. بعضی تصور می کنند باز گذاشتن دست کودک برای خرید یعنی احترام گذاشتن به خواسته او در حالی که این کار اصلا صحیح نیست. کودک در این سن قدرت تصمیم گیری ندارد و نمی تواند به تنهایی تصمیم بگیرد.
بنابراین بهتر است ما تصمیم بگیریم برای او چه چیزی بخریم و بعد از بین چند گزینه به او حق انتخاب دهیم. این کار باعث می شود هویت کودک به عنوان عضوی از خانواده پذیرفته شود و او خود را مهم و باارزش بداند.
دکتر همتی با اشاره به اهمیت دادن حق انتخاب در مورد تمام کودکان اضافه می کند: علاوه بر این والدین باید تمرین کنند که کودک عضوی از خانواده است که نظراتش باید پرسیده و مطرح شود. نظرات او هرچه هست باید قابل احترام باشد و از سوی سایر اعضا باارزش تلقی شود. به عنوان مثال اگر قصد رنگ کردن منزل را دارید بهتر است مسئله را با کودک ۵ ساله تان در میان بگذارید و نظر او را بپرسید. او باید بفهمد که به عنوان یکی از اعضای خانواده پذیرفته شده و نظرش قابل احترام است.
حال اگر نظرش مساعد نبود با دلیل و منطق با او گفت وگو کنند و دلیل اعمال نظر خود را به بچه ها توضیح دهند. این کار به بچه ها اظهارنظر کردن و احترام گذاشتن به عقاید دیگران را یاد می دهد و بسیار باارزش است. توجه نکردن به نظرات آن ها و نادیده گرفتن کودکان در چنین مسائلی باعث می شود کودک به طرق دیگری درصدد جلب توجه والدین برآید. در بسیاری از اوقات، بدقلقی، لجبازی، حرف نشنوی و سرکشی کودکان نشانه تمایل آن ها برای کسب استقلال است. کودکی که از سوی والدین نادیده گرفته شده با این کارها در واقع می خواهد بگوید «به من توجه کنید، من هستم» همین که والدین ساعت ها از رفتار ناخوشایند فرزندان با هم صحبت می کنند و فرزندان می شنوند درمی یابند این روش، یکی از راه های جلب توجه والدین است و آن را ادامه می دهند.
والدینی که ساعت ها درباره لجبازی و غذا نخوردن و کارهای بد بچه ها با هم صحبت می کنند در واقع استارت این رفتارها را در آینده می زنند و بچه ها یاد می گیرند که با این شیوه ها توجه والدین را به خود معطوف کنند. کسب استقلال در دختران و پسران به یک اندازه اهمیت دارد و بچه ها به طور کلی از ۳ تا ۵ سالگی درصدد کسب استقلال هستند.رسیدن به استقلال باعث می شود در سن نوجوانی فرد راحت تر به هویت فردی دست پیدا کند و اعتماد به نفس بالاتری داشته باشد و به رشد کامل شخصیتی برسد.
خانواده هایی که از نوجوان خود شکایت بسیاری دارند در واقع همان هایی هستند که به او اجازه تجربه استقلال در کودکی نداده اند و حال در دوران نوجوانی از سرکشی و طغیان او آزار می بینند، گاه همین نوجوان ممکن است منزوی و گوشه گیر شود و توان برقراری ارتباط با دیگران را از دست می دهد. در چنین شرایطی نیز والدین مقصر هستند زیرا آن قدر کارهای حمایتی برای او انجام داده اند که او خارج از چارچوب خانواده نمی تواند به تنهایی قدمی بردارد.
دکتر همتی با اشاره به ظریف بودن مسائل تربیتی و تجربه استقلال کودکان می گوید: متاسفانه افراط و تفریط در این مسئله بسیاری از اوقات کار دست والدین می دهد زیرا گاه مشاهده می شود در بعضی خانواده ها این بچه است که دستور می دهد و خانواده، گوش به فرمان او هستند. در حالی که تمامی مسائلی که گفتیم ازجمله تجربه استقلال در کودک باید با توجه به سن رشد عقلی کودک انجام شود. کودک تا زمانی که توان تصمیم گیری ندارد باید قدرت انتخاب داشته باشد نه این که خط مشی تعیین کند، او باید از بین چند گزینه انتخاب کند و هرچه بزرگ تر می شود، قدرت انتخابش بیشتر می شود منتهی با نظارت والدین.
بعضی تصور می کنند استقلال کودک یعنی کودک هر چیزی خواست برایش فراهم کنیم. بلکه یعنی توجه به خواسته های کودک و برآورده کردن آن، متناسب با شرایط و موقعیت و سن کودک.
متاسفانه والدین اغلب تصور می کنند وقتی والدین خوبی هستند که هرچه کودک تقاضا می کند برایش فراهم کنند و گمان می کنند با این شیوه کودک سالمی تربیت می کنند و به خاطر مواردی که نتوانسته اند فراهم کنند، خود را سرزنش می کنند و سعی می کنند آن را با خریدهای بی رویه جبران کنند.اما این اشتباه ضربدر دو می شود یعنی نه فقط استقلال را از او می گیرند بلکه خواسته های نابه جایی در او ایجاد می کنند.
ما به بچه ها باید اجازه دهیم خود تجربه کنند و برای خرید وسیله ای پس انداز کنند، صبر کنند و بعد آن را بخرند. باید اجازه دهیم بچه ها تجربیاتشان را زیاد کنند، یاد بگیرند و دفعه بعد از دانسته هایشان استفاده کنند، باید هوشیارانه توانایی های کودک خود را ارزیابی کنیم و او را برای تجربیات مهم و سرنوشت ساز در زندگی با دادن حق انتخاب و تجربه استقلال و کسب هویت آماده کنیم فقط در این صورت است که او می تواند آینده ای خوب و درخشان داشته
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید