بهترين راه شناسايي يک پديده، مطالعهي فرانگر و بررسي در محملهاي گوناگون است. شناخت همهجانبه و کشف فلسفهي ازدواج نيز ميسّر نميباشد، مگر در پرتو تطبيق و مقايسه. يکي از ابعاد مؤثر و حايز اهميت اين تطبيق، مقايسهي ازدواج در دو آيين آسماني اسلام و مسيحيت است. از اين رو نوشتار حاضر، به بررسي تطبيقي علل و چرايي، جايگاه و اهداف ازدواج در اسلام و سپس در مسيحيت ميپردازد و در آخر يافتههاي حاصل را مورد مقايسه قرار ميدهد. مهمترين دستاورد اين تطبيق عبارت است از اينکه هر دو آيين، تنها راه مشروع تأمين نياز جنسي، ايجاد نسل پاک و تأمين محبت را در پرتو ازدواج و خانواده ميدانند؛ با اين تفاوت اساسي که رهبانيت و تجرد نسبت به ازدواج در آيين مسيحيت از جايگاهي ويژه برخوردار است؛ در حالي که در دين مبين اسلام، تجرد و رهبانيت امري کاملاً مردود است و برخلاف مسيحيت عامل تقرب به خداوند محسوب نميشود؛ بلکه اين ازدواج است که زمينهساز تکامل و تقرب الهي خواهد بود.
کلام خداوند و سخن وحي نه تنها با پيام و محتواي عالي و نغز خود راهنماي حق جويان و حقيقتطلبان است، بلکه در ارائهي حقايق آييني و معرفي راه و روش نيز راهنمايي بيبديل و بيهمتا است. يکي از روشهاي قرآن در اعطاي بصيرت و ايجاد بينش، مقايسهي دو سوي موضوعات است. آنگاه که قرآن آگاهان را در برابر جاهلان قرار ميدهد و استفهام معرفتي ارائه مينمايد، همين شيوه از بصيرتآفريني را به کار ميگيرد: «هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون»(زمر، 9) همچنانکه با مقايسهي نابينا و بينا و اهل ايمان و عمل صالح با انسان بدکار «و ما يستوي الاعمي و البصير و الذين امنوا و عملوا الصالحات و لا المسئ» (غافر، 58) روشي ديگر جهت نيل به علم و معرفت را به آدميان ميآموزد و در پرتو تطابق و تناظر، حوزههاي ناگشودهي معرفت را به روي انسانها ميگشايد.
مطالعهي تطبيقي در کنار ديگر روشهاي مطالعه، از جايگاه ويژه و منحصر به فردي برخوردار است. روي آورد مستقيم در شناخت يک پديده و بررسي يک مسئله، محقق و مخاطب را از آگاهي نسبت به ابعاد متعدد موضوع محروم کرده و هر دو را به سطحينگري مبتلا مينمايد و در نهايت به از دست دادن فهم عميق ميانجامد وليکن مطالعهي مقايسهاي و تطبيقي، محقق و مخاطب را از حصرگرايي رها ساخته و ابعاد ناپيداي موضوع مورد نظر را در خلال مقايسه فرا روي وي ميگشايد.
روش شناسي تحقيق
ـ تعريف مسئله
ـ تحديد دامنهي تطبيق
ـ تبيين دو قطب تطبيق
ـ استقصاي وجوه و موارد تمايز و تشابه دو قطب تحقيق در دامنهي تعيين شده
ـ تبيين موارد و مواضع خلاف و وفاق در دو قطب مورد نظر
ـ ريشه يابي موارد وفاق و خلاف
بر اين اساس، رئوس مباحث مطروحه در اين مطالعه را ميتوان اينگونه طبقهبندي نمود:
الف- تبيين مسئله
چنانکه واضح است، اسلام و مسيحيت[i] دو دين برجستهي الهي و آسماني هستند و هر دو مدعي اصلاح و تربيت بشر و هدايت انسان به سمت کمال و تعالي ميباشند و «ازدواج» نيز يکي از عوامل و شايد برجستهترين و موثرترين عامل در رهسپاري انسان به سوي کمال و تعالي است. لذا اين دو آيين آسماني بايد در اين مورد سخني و پيامي براي رهروان خود داشته باشند تا از رهگذر ازدواج صحيح و مناسب، مسير ترقي و کمال را به روي پيروان خود بگشايند؛ چرا که نميتوان دين و مسلکي را يافت که در مورد مؤثرترين عامل سعادت و کمال آدمي، حرف و سخني نداشته باشد.
از اين جهت، براي آشنائي همه جانبه با اهداف، جايگاه و فلسفهي ازدواج، بهترين محمل مقايسه ومطالعهي تطبيقي، اين دو آئين آسماني است. برخي از سؤالات مطرح شده در مقام تطبيق، به قرار ذيل است:
1- آيا هر دو دين اسلام و مسيحيت به يک اندازه به ازدواج اهميت ميدهند؟
2 - آيا هر دو دين از يک ديدگاه به ازدواج نگاه ميکنند و از آن يک تعريف و جايگاه ارائه ميدهند؟
3- آيا هر دو دين بر اساس يک راهکار از اين عامل براي سعادت بهره ميگيرند؟
4- آيا هر يک با هدفي خاص به ازدواج روي ميآورند و هدف مخصوص خويش را تعقيب ميکنند يا اهداف يکسان و مشترک دارند؟
5- آيا وظايف و کارکردهايي که براي ازدواج بيان ميشود و از آن انتظار ميرود، در هر دو دين اسلام و مسيحيت يکسان است يا تفاوت دارد؟
ب- تعيين دامنهي بحث در محدودهي تطبيق و مقايسه
اسلام و مسيحيت همانند ديگر اديان الهي، مجموعهاي متشکل از عقايد، معارف، احکام و مقرّرات ميباشند. افزون بر اين، هر يک از بخشهاي فوق، خود از قلمرويي وسيع برخوردارند. از آنجا که نوشتار حاضر، در صدد انجام يک تحقيق مقايسهاي است، در ابتدا بايد معين شود که در موضوع مورد بحث، چه بخشي از مباحث ازدواج در اسلام و مسيحيت با هم مقايسه ميشوند؛ زيرا ازدواج يک موضوع چند بخشي است و بايد محدودهي مقايسه در ذيل بحث مشخص شود:
ـ آيا احکام ازدواج در اين دو دين بررسي ميشود؟ کدام بخش از احکام؟ احکام عقد يا طلاق و... يا مباني اعتقادي اين دو دين در مورد ازدواج مورد مقايسه قرار ميگيرد؟ روشن است که تا محدوده مقايسه معين نشود يا مقايسهاي اصلاً صورت نميپذيرد و اگر هم ممکن گردد، ثمره علمي در پي نخواهد داشت و به جواب سؤالات و حل مشکل منتهي نخواهد شد.
در اين نوشتار، منظور از اسلام، همانا قرآن کريم، احاديث و روايات اولياي دين ميباشد و مقصود از مسيحيت، کتاب مقدس و برداشتهاي مستند به اين کتاب است. لذا در بحث حاضر، به مشترکات مسلمانان توجه ميشود و کمتر به اختلاف مذاهب پرداخته ميشود؛ همانگونه که در مسيحيت نيز به پراکندگي مذاهب و فرق آن توجهي نکرده و به مشترکات پرداخته ميشود و در صورت اختلاف با مذهبي خاص، موضوع اختلاف به طور دقيق بيان ميشود.
در اينجا محور اصلي مقايسه «ازدواج» در اسلام و مسيحيت است که مبتني بر سه بحث ذيل است:
- علل و فلسفهي ازدواج در اسلام و مسيحيت
- اهميت و جايگاه ازدواج در اسلام و مسيحيت
- اهداف ازدواج در اسلام و مسيحيت
در ابتدا توصيف ازدواج در سه محور فوق از ديدگاه اسلام و سپس همان سه محور از ديدگاه مسيحيت مورد بررسي قرار ميگيرد و سرانجام در مقام تطبيق به محورهاي ذيل پرداخته ميشود:
ـ استقصاي نقاط و وجوه اشتراک اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور معين شده.
ـ استقصاي موارد و نقاط افتراق اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور معين شده.
ـ ريشهيابي موارد وفاق و خلاف اسلام و مسيحيت در مورد ازدواج در سه محور فوق، بر اساس مباني اعتقادي، زمينههاي تاريخي ادله و رويآوردها، روشها و لوازم آن در اسلام و مسيحيت.
ازدواج در اسلام
الف- فلسفه ازدواج در اسلام
از ديدگاه اسلام، ماهيت ازدواج يک قرارداد و پيمان با شرايطي ويژه است. (رک. نجفي، 1365: ج29، صص8-5) اين پيمان و قرارداد افزون بر اينکه از استحکام خاص برخوردار است، «ميثاقاً غليظاً» (نساء، 21) داراي يک ارزش و منزلت الهي و خدايي ويژه ميباشد و در سطح ديگر قراردادهاي اجتماعي قرار نميگيرد تا صرفاً از قواعد عمومي آن قراردادها پيروي کند. شايد بتوان گفت: قويترين پيمان و مقدسترين قرارداد است که آدمي با اعتماد به آن، والدين و خواهر و برادر خود را رها کرده و راضي ميشود با فردي که شناخت زيادي از وي ندارد، هم پيمان شود و همهي دارايي خود را با او به مشارکت گذارد. گويا به همين جهت است که در روايات از اين قرارداد به «قلاده» تعبير شده و هشدار داده شده است که متوجه باشيد عنان اختيار خود را به دست چه کسي ميدهيد. (رک. الحرالعاملي، 1403ق: ج14، ص17) و چه کسي را کنار خود قرار ميدهيد و شريک مال و دين و اسرار خويش ميسازيد. (همان: ص14)
اينک بايد ديد که اسلام اين پيمان وثيق را به چه قصدي پي ميريزد و بر آن اهتمام ميورزد؟ ليکن قبل از بيان علل و فلسفه ازدواج، ذکر يک نکته ضروري است و آن تفاوت «فلسفه و چرايي» با «هدف يا اهداف» است که اين دو چه سان در اين بحث از يکديگر منفک شدهاند؟ مقصود از هدف، وضعيت مطلوبي است که به طور آگاهانه سودمند تشخيص داده شده و براي تحقق آن تلاش ميشود (اعرافي، 1376: ص5) ولي در «علت يا فلسفه» نسبت به انتخاب آگاهانه، تلاش هدفمند و تأثير ارادهي انساني در تحقق آن هيچ توجهي نيست؛ يعني علت وقوع يک پديده ميتواند عاملي غير انساني باشد؛ ولي اهداف هميشه با اراده نيرويي انساني و هدفدار محقق ميشود. در اين نوشتار نيـز اهـداف ازدواج با تـلاش انسانهـايي که ازدواج نمودهانـد فـراهم ميشـود و بايد اينچنين باشد؛ در حالي که وقتي از علل تشريع ازدواج سخن گفته ميشود، توجهي به ارادهي انساني در تأمين آنها نميباشد؛ به عنوان مثال چه بخواهيم و چه نخواهيم فلسفهي ازدواج، پاسخ به نداي فطرت و تأمين آرامش است.
تشريع ازدواج و ترغيب به آن در اسلام، از يک علت و فلسفهي اساسي و از چندين چرايي فرعي و غير اساسي برخوردار است. بر اين اساس، ميتوان اين علل را به دو دسته اساسي و فرعي تقسيم نمود:
1- علت اساسي تشريع ازدواج
علت اساسي تشريع ازدواج، پاسخ به نداي فطرت و نيازهاي (روحي، رواني، جسمي) طبيعي انسان است. تمام قوانين و مقرّرات اسلام، از زير ساختهاي فطري و طبيعي به وديعه نهاده شده در نهاد انسان، سرچشمه ميگيرند. اين قوانين و مقرّرات به شکلي برآورندهي نيازهاي فطري و طبيعي انسان هستند و در پرتو اين قوانين، سلامت و رشد آدمي تضمين ميشود. فلسفهي اساسي و بنياني ازدواج همانند تمام احکام و مقرّرات آن، پاسخ به نداي فطرت خداجوي انسان است. ازدواج از اين روي در اسلام، تشريع و مورد ترغيب قرار گرفته است که ميتواند به نيازهاي فطري آدمي پاسخ شايسته داده و سلامت و تعالي وي را زمينهسازي نمايد. لذا افرادي که از ازدواج روي ميگردانند، در واقع به طور ناخودآگاه با فطرت و طبيعت خود به جنگ برخاستهاند. در نتيجه، چون برخلاف فطرت و نياز طبيعي حرکت ميکنند، با دشواري و مشکلات فراوان مواجه ميشوند و از مسير اعتدال و جادهي تکامل و رشد خارج ميشوند. (رشيد پور، 1376: ص 8)
2- علل فرعي تشريع ازدواج
- تأمين آرامش روح و روان و سکون دل و جان
از جمله علل ازدواج در ديدگاه اسلام، تأمين آرامش و سکون است. «من آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليها و...» (روم، 21)، «از نشانههاي خدا اين است که از جنس خودتان براي شما همسراني را آفريد تا در کنار آنها آرامش بيابيد.» اين آرامش از اينجا ناشي ميشود که اين دو جنس مکمل يکديگر و مايهي شکوفايي و نشاط و پرورش يکديگر ميباشند. (مکارم شيرازي، 1368: ج16، ص391)
- حفظ نوع بشر
از ديگر علل تشريع ازدواج در اسلام همانا حفظ نوع بشر در قالب توالد و تناسل سالم و مشروع ميباشد. اين علت تا به آن حد مورد نظر اسلام است که روايات نقل شده از اولياي دين، فرزندآور بودن را از صفات شايسته زنان براي ازدواج ميشمارد (عندليب، 1422ق: ج1، ص140) و فرزند داشتن را مايه برکت ميداند. (کليني، 1367: ج5، ص474، ح2)
- حفظ دين
ازدواج نوعي تأثير در تأمين مصونيت از انحرافها، کژيها و لغزشها دارد و همين حالت موجب فراهم شدن جايگاهي متفاوت با قبل براي شخص مزدوج ميشود و نوعي، فضيلت، برتري و دوري گزيدن از تخلفات را به همراه دارد و تقيد فرد را به فضايل، آداب ديني و معنوي بيشتر ميسازد. گويا از همين روي اولياي دين ميفرمايند: «کسي که ازدواج کند، نيمي از دين خود را حفظ نموده است.» (الحر العاملي، 1403ق: ج14، ص5) يا در سخني نوراني و نغز، پيامبر رحمت(ص) ميفرمايند: «مردان مجرد را زن دهيد تا خدا اخلاقشان را نيک و ارزاقشان را وسيع و جوانمرديشان را زياد کند.» (مشکيني، 1366: ص14)
- رشد شخصيت و احساس مسئوليت اجتماعي
مسئوليتپذيري و بيرون آمدن از حصار خودبيني و طبيعت فردي و متعهد شدن در برابر ديگران و به دنبال آن فراهم شدن زمينهي رشد اجتماعي، از ديگر علل و فلسفههاي تشريع ازدواج است. اين تأثير را در هيچ عمل و رفتار فردي و اجتماعي ديگر نميتوان سراغ گرفت. انسان تنها در پرتو ازدواج ميتواند به شخصيت اجتماعي خود دست يابد و پختگي شخصيت پيدا کند. (مکارم شيرازي، 1368: ج14، ص465) ازدواج اولين مرحلهي خروج از خود طبيعي فردي و توسعه پيدا کردن شخصيت انسان است. (مطهري، 1362: صص252-251) اگر راهي غير از اين براي رسيدن به اين مطلوب وجود داشت، به طور يقين اسلام آن را معرفي مينمود. اين پختگي جز در پرتو ازدواج و تشکيل خانواده پيدا نميشود.
ب- اهميت و جايگاه ازدواج در اسلام
1- محبوبيت ازدواج نزد خداوند
ازدواج از منظر اسلام بسيار پسنديده و مطلوب است و از منظر فقه اسلامي، عملي مستحب و چه بسا مستحب موکد و در برخي موارد واجب شمرده ميشود (مشکيني، 1366: ص10) و مانند هر عمل مستحب بر انجام آن ثواب و پاداش دنيوي و اخروي مترتب ميشود؛ چرا که مورد طلب و درخواست الهي واقع شده است: «وانکحوا الايامي منکم و الصالحين من عبادکم و امائکم ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم» (نور، 32) هر عملي که مورد درخواست اولياي دين واقع شود، نشان از فضيلت و رجحان آن عمل در ديدگاه اولياي دين دارد و از مطلوبيت ذاتي آن عمل حکايت ميکنـد. لذا در منظر اسلام، ازدواج عملي مطلوب درگاه الهي و مستحب موکد شمرده ميشود و انجام دهندهي آن مستحق ثواب و پاداش الهي است.
2- ازدواج، پيماني مقدس
در حاليکه براي بيان اهميت ازدواج، مطلوبيت ذاتي و الزام استحبابي آن در اسلام کفايت مينمايد، اما قداست ويژه آن در بارگاه الهي خود شاهد ديگري بر اين اهميت و جايگاه خاص است. به بياني ديگر، افزون بر الزام الهي در ازدواج که خود به صورت غير مستقيم از اهميت ازدواج حکايت ميکند، در برابر برخي مکاتب و مذاهب که با نگاهي حيواني، دنيوي و فرو افتاده به ازدواج مينگرند و فضيلت انساني را در ترک ازدواج ميجويند، اسلام براي ازدواج جايگاهي قدسي قائل است. اسلام ازدواج را از مجموعهي رفتارهاي برخاسته از شهوت و تمايلات حيواني خارج نموده و در پايگاه قدسي خاص، آن را معرکهي فضيلتجويي معرفي مينمايد و به انسانها توصيه ميکند که فضائل را در اين وادي جستجو کنند. لذا ازدواج را موجب آباداني خانهها ميداند و ميفرمايد: هيچ چيزي نزد خدا محبوبتر از خانهاي که با ازدواج آباد ميشود، نيست: «ما من شيء احب الي الله من بيت يعمر بالنکاح» (الحرالعاملي، 1403ق: ج14، ص8)
افزون بر روشهاي فوق، اسلام در مقام بيان اهميت ازدواج، از دريچههاي مختلف به آن نگاه ميکند و بر اساس نقشي که براي ازدواج قائل است، اهميت و جايگاه آن را گوشزد مينمايد. بنابراين، بر پايه نقشهايي که اسلام براي ازدواج در نظر گرفته است، اهميت ازدواج مشخص ميشود.
3- ازدواج، فضيلت بخش عبادتها و اعمال
در اسلام، افزون بر اينکه ازدواج خود عملي ارزشمند و مورد پسند خداوند تلقي ميشود، بلکه موجب ارزشمندي ديگر اعمال و به خصوص عبادات افراد نيز خواهد بود؛ يعني ازدواج سبب ميشود عبادت فرد متأهل از فضيلت برتري نسبت به فرد مجرد برخوردار باشد. اين برتري گاه بدان مرتبه ميرسد که هفتاد رکعت نماز انسان مجرد نميتواند با دو رکعت نماز انسان متأهل برابري کند: «رکعتان يصليهما المتزوج افضل من سبعين رکعة يصليها اعزب» (همان: ج14، ص6، ح1) و حتي اگر فرد مجرد تمام شبها به نماز و روزها را به روزه مشغول باشد، باز هم نميتواند در فضيلت با دو رکعت نماز شخص متأهل همترازي کند: «الرکعتان يصليهما رجل متزوج افضل من رجل اعزب يقوم ليله، و يصوم نهاره...» (همان: ص7، ح4) در برخي تعابير شخص متأهلي که خوابيده است، فقط به عنوان اينکه متأهل است بر انسان مجردي که روزهدار و نمازگزار است، برتري دارد، «المتزوج النائم افضل من الصائم القائم العزب.» (قمي، 1403ق: ج1، ص561)
4- ازدواج، مايه برکت و موجب خير
از جمله تعابير رسا و نغز اسلام در بيان اهميت ازدواج، همانا بيان ثمرات و فوايد مادي و معنوي مترتب بر آن است. با اين روش، هم جايگاه ازدواج را نزد خداوند بيان ميکند و هم انسانها را به انجام آن ترغيب مينمايد. بر همين اساس، در مکتب اسلام، ازدواج مايهي فزوني رزق و روزي و سبب زيادي ثروت معرفي شده (همان: صص25-24، ح3؛ عندليب، 1422ق: ص190) و موجب به تاخير افتادن مرگ و بلندي عمر، دانسته شده است. (مجلسي، 1403ق: ج5، ص311) به هنگام ازدواج ابواب آسمان گشوده و رحمت الهي به زمين فرو ميريزد.
5- ازدواج، سيرهي عملي انبيا و اولياي دين
همانگونه که در بين انسانها مرسوم است، از جمله راههاي نشان دادن اهميت يک عمل و ترغيب مردم به انجام آن به عنوان يک الگوي اجتماعي، انجام آن عمل توسط انسانهاي برجسته و شاخص آن جامعه همانند معلمان، مربيان، متوليان و حاکمان است. در اينجا هم اسلام براي بيان جايگاه ازدواج و ترغيب مردم به آن، اعلام ميکند که ازدواج سيره و روش اوليا و انبيا است. اگر شما ميخواهيد در زمرهي ائمه هدي و حضرات معصومين(ع) باشيد، پس همانند آنها عمل کنيد و به آنها تأسي نماييد. از اين رو، در دين اسلام، پيامبر اين آيين حنيف، به مسلمانان گوشزد مينمايد که اگر دوست داريد، پيرو سنت و مرام من باشيد، ازدواج کنيد و توجه داشته باشيد که اگر از ازدواج روي گردانيد، نميتوانيد از پيروان آيين من باشيد: «فان التزويج سنة رسول الله (ص) فانه کان يقول من کان يحب انيتبع سنتي فان من سنتي التزويج» (الحر العاملي، 1403ق: ج14، ص3، ح6) و در کلامي ديگر با صراحت بيشتر ازدواج را سنت خويش قرار داده و ترک آن را خروج از دايرهي سنت نبوي بيان فرمودهاند: «النکاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني» (مجلسي، 1403ق: ج103، ص220) در برخي تعابير اين اهتمام آنقدر شدت پيدا ميکند که پيامبر خدا ميفرمايد: «هر که ميخواهد بر فطرت من (دين فطري) باشد، بايد طبق سنت من رفتار کند، يکي از سنتهاي من ازدواج است.» (مشکيني، 1366: ص21) گويا ازدواج نکردن برابر با خروج از فطرت و دين رسول خاتم(ص) است.
ج- اهداف ازدواج از ديدگاه اسلام
اسلام در پرتو تشريع ازدواج، اهداف و انتظاراتي را تعقيب مينمايد و از مزدوجين نيز توقع و انتظار دارد تا اين اهداف را فراهم آورند. به بياني ديگر، در اسلام افزون بر اينکه ازدواج به خودي خود ميتواند هدف قرار بگيرد‍‍ و به تعبيري مطلوبيت ذاتي دارد، از مطلوبيت غيري نيز برخوردار است و براي رسيدن به اهدافي خاص مورد ترغيب و تشويق قرارگرفته است. از مردان و زناني که با هم پيمان همسري ميبندند، ميخواهد در مسير اين پيمان الهي و آسماني، به اين مقاصد و اهداف لباس تحقق بپوشانند. از ديدگاه اسلام با فراهم آمدن اين اهداف، هم زمينهي شکوفايي توان نهفته و استعداد بالقوه در نهاد انسان مهيا ميشود و هم ذخيرهاي گران و سرمايهاي بيپايان و جاودان‍ (مانند تربيت نسل پاک و فرزند صالح) به بشريت ارزاني ميشود. لذا اگر ازدواجي به اهداف بيان شده نرسد يا مسلمانان مزدوج، اين اهداف را فراهم نياورند، نه تنها زمينهي شکوفايي استعداد به وديعه نهاده را تباه کردهاند، بلکه سرمايهاي جاودان را برباد دادهاند؛ در حاليکه اسلام به هيچ يک از اين دو خسران رضايت نميدهد. بر ايـن اسـاس مشاهده ميشـود، اسـلام در شـرايط انتخاب همسـر، آيين ازدواج و...، توصيههايي را ارائه مينمايد که تمام اين دستورات و توصيهها به منظور رسيدن به اين اهداف بيان شدهاند. شدت اهتمام اسلام به رعايت اين دستورات وتوصيهها نشانهي آن است که اسلام هرگز به از دست دادن اين اهداف رضايت نميدهد و نميپسندد که ازدواجي انجام پذيرد، ولي اهدافش تأمين نشود.
تذکر اين نکته خالي از فايده نيست که اسلام با بيان اهداف تعريف شده براي ازدواج، مسلمانان را از برخي اهداف نابجا و ناپسند برحذر ميدارد و سخت هشدار ميدهد که مبادا براي رسيدن به اهدافي غير از آنچه بيان شد يا به غرض نيل به اهدافي که با فلسفه و جايگاه ازدواج در تعارض است، به سراغ ازدواج بروند.
پس اسلام از ازدواج، اولاً اهدافي خاص و معين را تعقيب مينمايد و براي نيل به اهداف مطلوب در مراحل مختلف انجام ازدواج تدابيري را انديشيده است و با توجه به شدت اهتمام به اين تدابير و توصيهها هرگز به از دست دادن اين اهداف رضايت نميدهد. ثانياً، اهداف ناثواب و نابجا را مردود ميشمارد و مسلمانان را از اين گونه ازدواجها که به اين نوع اهداف ختم ميشود، منع ميکند.
در بررسي متون دين اسلام، اهداف ازدواج به دو دسته تقسيم ميشوند: اهداف مستقيم و بدون واسطه و اهداف غيرمستقيم و با واسطه. اهداف مستقيم ازدواج که در ذيل آن، اهداف غير مستقيم قرار دارند، به قرار ذيل است:
1- تشکيل خانواده
از جمله اساسيترين اهداف اسلام از ازدواج، تشکيل خانواده است. اسلام با تعيين اين هدف، به مسلمانان اين پيام را تفهيم ميکند که تمام علل و چراييهاي ازدواج مانند پاسخ به نيازهاي روحي، رواني، شناختي و جسمي و حفظ نوع بشر و توليد نسل سالم و پاک و... بايد در چهارچوبي تعريف شده و در قالب کانوني به نام خانواده تأمين و فراهم شود.
پس خانواده آن کانون محبت، عاطفه و لطفي است که با ازدواج پيريزي ميشود و از محبوبترين و عزيزترين کانونها نزد خداوند است که هرگز بنايي با اين جايگاه ويژه و رفيع بنا نشده است: «ما بني في الاسلام بناء احب الي الله ـ عزّوجلّ ـ و اعز من التزويج.»
اگر ازدواجي انجام پذيرد، ولي به تشکيل اين کانون مهر و محبت منتهي نشود و صرفاً عقد و قراري بين دو انسان باشد، چنين ازدواجي شايد از ديدگاه عرفي و حقوقي يک ازدواج صحيح باشد، ولي از ديدگاه اسلام - به ويژه تربيت اسلامي- ازدواجي مطلوب و مورد پسند نيست؛ هر چند به توليد نسل و بر آوردن برخي نيازهاي جسمي و... بيانجامد.
با اين بيان مشخص ميشود که چرا اين هدف از اولين و اساسيترين اهداف ازدواج است؛ چرا که بدون اين هدف، تأمين ديگر اهداف، ناممکن است يا به صورت ناقص فراهم ميشود. اندکي تأمل در اين معنا، آن را از اثبات بينياز ميسازد. واضح است که اسلام به هيچ يک از اين دو رضايت نميدهد.
اسلام، خانواده را به عنوان يک هدف واسطهاي در نظر ميگيرد تا در پرتو آن به اهداف بعدي خود نايل آيد. در واقع از ديدگاه اسلام تنها با تشکيل خانواده ميتوان به اهدافي خاص دست يافت و هيچ مسيري براي رسيدن به آن اهداف، جز از طريق خانواده وجود ندارد. به عنوان مثال، تأمين محبت و مودت، يکي از اهداف اسلام از ازدواج است؛ اما اين هدف به صرف ازدواج و تنها از طريق اين قرارداد و پيمان به دست نميآيد. از ديدگاه اسلام، محل ارزاني نمودن محبت و مودت تنها کانون گرم خانواده است. اگر اسلام به محبت فرزندان اهميت ميدهد و بوسيدن آنان را موجب رحمت و حسنه ميشمارد (رک. عندليب، 1422ق: ج1، ص162، ح342)، آن را در کوچه و برزن نميجويد؛ بلکه در کانون خانواده تعقيب مينمايد. در اينجا نکتهاي اجتماعي قابل ذکر است که اگر اسلام به محبت بر ايتام اهتمام دارد و مسلمانان را به آن ترغيب مينمايد، هرگز آن را جز از طريق خانواده نميطلبد. هر مسلماني از نظر اخلاقي، موظف است يتيمي را در خانه و خانواده خود تربيت کند و در خانواده به او محبت نمايد؛ نه آنکه در خيابان با مشاهدهي يک يتيم دست ترحم بر سر وي بکشد. بيترديد، اين شکل يتيمنوازي، ضررش بيش از نفع آن است و آن نوازش از صد نيش زبان براي آن يتيم دردناکتر است. يتيمخانه ساختن، تحفهي فرهنگ غير اسلامي است که دامنگير مسلمانان شده است.
چنانکه بيان گرديد، خانواده خود در پرتو ازدواج تشکيل ميشود و از جمله اهداف بيواسطه ازدواج، تشکيل خانواده است. اما اهداف با واسطهي ازدواج به قرار ذيل است:
- محبت و مودت نسبت به همسر و فرزندان
قرآن کريم با انتساب «آرامش و سکون» به ازدواج، آن را هدف مستقيم ازدواج بيان مينمايد: «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا اليهاً ...» (روم، 21) بر طبق اين معنا، هدف از ايجاد زوجيت با همسراني از جنس خود، همانا «آرامش و سکون» است؛ ولي آنگاه که از«مودت و رحمت» به عنوان اهداف بعدي نام ميبرد، آنها را در يک ظرف ارتباطي ميجويد و لذا با لفظ «بينکم» اين هدف را بيان ميکند. از اين شکل بيان ميتوان به دست آورد که «آرامش و سکون» هدف مستقيم و «محبت و مودت»، هدف غير مستقيم ازدواج هستند و در يک شکل ارتباطي خاص، به نام خانواده تعقيب ميشوند. پس «مودت و محبت» نيز از جملهي اهداف ازدواج هستند که در قالب روابط خانوادگي (بينکم) قرار ميگيرند.
اسلام تنها به نيازهاي جسمي انسانها توجه ندارد، بلکه به نيازهاي روحي، رواني و معنوي انسانها نيز توجه دارد. يکي از اين نيازها، نياز به محبت و مهرباني است. اين نياز را اسلام در خانواده تأمين مينمايد. لذا از جمله اهداف مستقيم ازدواج، تشکيل خانواده و از جمله اهداف با واسطهي آن، تأمين محبت، مهرباني و مودت همسران و فرزندان نسبت به يکديگر و ديگران است. اين اهداف بايد در فضاي خانواده فراهم شود. اگر خانواده به بر آوردن اين نياز اقدام نمود، جامعه لبريز محبت ميشود و هرگز دچار کمبود و کاستي در محبت نخواهد شد و از تمام مفاسد اين کاستي در امان خواهد ماند.
- توليد مسلمان کارآمد
در ابتدا لازم به يادآوري است که پرورش نسل پاک و برخوردار از طهارت، هدف مستقيم ازدواج است و براي رسيدن به آن، ازدواج تنها راه است تا در پرتو عقدي شرعي، نسلي پاک و سالم توليد شود؛ لذا اين هدف جزء اهداف مستقيم ازدواج بيان ميشود. اما اسلام تنها به توليد کمي مسلمانان فارغ از فاکتورهاي کيفي بسنده نميکند؛ بلکه درصدد پرورش انسانهايي آگاه و کارآمد است و اين هدف همانند اهداف پيشين تنها از رهگذر خانواده به دست ميآيد؛ چرا که عواملي بيش از ازدواج در رسيدن به آن نقش دارند و ازدواج تنها زمينهساز آن است. براين اساس مشاهده ميشود که اسلام براي رسيدن به اين هدف، مسئوليتهاي فراواني را بر عهدهي خانواده ميگذارد. بيترديد هر مسئوليت سپاري براي رسيدن به هدفي انجام ميگيرد. در اينجا نيز اين مسئوليتها به منظور نيل به «توليد نسل آگاه و مسلمان کارآمد»، بر عهدهي خانواده نهاده شده است. از جملهي مسئوليتهاي سپرده شده به خانواده، همانا دانش آموختن (نک. عندليب، 1422ق: ج2، ص31، ح1619)، قرآن آموختن (نک. همان: ج1، ص502، ح1482)، آموزش عقايد، احکام و مقررات دين (نک. همان: ج2، ص29، ح1608)، حرفهآموزي (همان: ج2، ص33، ح1628) آموزش آداب و سنن مسلماني (همان: ج2، ص85، ح1789) و... است. گرچه امروز، برخي از اين وظايف را دولت يا نهادهاي ديگر اجتماعي بر عهده دارند، ولي اين موجب سلب مسئوليت از خانواده نميشود. لذا با وجود تعهد اين سازمانها و نهادها، در صورت عدم فراهم شدن اهداف فوق، خانواده مسئول شناخته شده و مورد مؤاخذه قرار ميگيرد. همچنان که اگر اين نهادها آموزشهاي فوق را بر اساس منابع و آموزههاي اسلام ارائه نکنند، خانواده مسئول خواهد بود. مقصود آن است که اين آموزشها به هدف توليد مسلمان آگاه و کارآمد منتهي شود وگرنه ضرورتي براي سنگين ساختن بار مسئوليت خانواده وجود ندارد.
با انجام اين مهم، اهداف بعدي همانند: شکوفاسازي استعدادها، ايجاد روحيهي تعاون، همکاري، همدلي و همراهي، تأمين سعادت فردي، پرورش حس مسئوليتپذيري، رشد و تکامل شخصيت انساني، هدايت به حق و حقيقتطلبي که خود از اهميت خاصي در ديدگاه اسلام بر خوردار است، نيز فراهم ميشود. پس اسلام هيچ هدفي را فراموش نکرده و در پرتو خانواده به تمام اهداف خود از ازدواج دست مييابد. به اين ترتيب و بر اين اساس، جايگاه اهداف و ارتباط و تعامل آنها با يکديگر و تأثير و تأثر آنها نيز معين ميشود که اسلام احساس تعهد را در برابر دين، ارزشهاي ديني و انساني ميخواهد، همانگونه که رشد و تکامل انسان و شکوفاسازي استعدادها، همدلي و تعاون و... را فارغ از تعهد ديني نميجويد. اسلام اهداف خود را از ازدواج، که همان تربيت انسان کامل کار آمد مسلمان است، در خانواده، آن هم در خانوادهاي بناشده بر پايهي تعاليم اسلام ميطلبد.
2- پرورش نسل سالم و پاک
از جمله اهداف مهم و خطير اسلام از ازدواج، پرورش نسل سالم و پاک است. اسلام اگر خواهان بناي مدينهي فاضله ميباشد که اينگونه نيز هست و اگر در انديشه سعادت جامعهي انساني است که اينچنين ميباشد و اگر... اين مهم جز با تربيت انسانهاي سالم و پاک ممکن نميشود. بنابر انديشهي اسلام، هرگز بيوجود انسانهاي سالم و پاک، نميتوان جامعهي پاک بنا نمود و مدينهي فاضله پيريزي کرد و جز از رهگذر ازدواج، نميتوان به اين آمال رسيد. تنها ازدواج مطابق با قوانين و شرايط اسلام است که ميتواند اين انتظار را برآورده سازد.
به منظور رسيدن به اين هدف، اسلام شرايط خاصي را براي ازدواج در نظر ميگيرد. اين شرايط بسيار متنوع است؛ چرا که به واسطهي اهميت اين هدف، اسلام حتي شرايط تغذيه، حالات روحي و... موثر را از نظر دور نداشته است؛ لذا به رعايت برخي امور و اجتناب از بـرخي عوامل موثـر ديگر توصيه مينمايد. (الحر العاملي، 1403ق: ج14، صص50-68) به عنوان نمونه، اسلام از ازدواج با فرد شراب خوار و بد اخلاق، کم خرد و احمق نهي مينمايد. (همان: صص59-53) قابـل توجه اسـت که در بـرخي از اسناد اسلامي توصيه شده است که اگر با اين افراد تن به ازدواج داديد، از آنها بچهدار نشويد. (رک. همان: ص57 ، باب 34) اين توصيه از طرف منابع اسلامي نشان ميدهد که اين شرايط حداقل به منظور تولد نسل سالم و پاک مورد نظر اسلام قرارگرفته است. همچنان که در برخي اسناد، به اين هدف عالي ازدواج توجه صريح شده و به شرافت خانوادگي به عنوان يک شرط اساسي مينگرد و ميفرمايند: «تزوجوا في الحجر الصالح، فان العرق دساس»، «با خانداني صالح ازدواج کنيد، زيرا عرق (ژن) دساس و بسيار تأثيرگذار است.» (طبرسي، بيتا: ج1، باب 8 ، ص373)
3- حفظ عفت و حياي فردي و اجتماعي
توجه به صفات برجستهي انساني و زمينهسازي به منظور تأمين آنها، از جملهي اهداف مهم و خطيري است که اسلام از طرق مختلف در صدد تأمين آنها است. عفت و حيا از جملهي اين صفات ميباشند که يکي از راههاي تأمين اين صفات و سجايا، ازدواج است. اسلام با تشريع و تبليغ ازدواج، به دو شکل مسير نيل به اين هدف را هموار ميسازد: يکي از اين جهت که ازدواج را بهترين و طبيعيترين راه تأمين نيازهاي جنسي معرفي ميکند. اسلام با ابراز اين انديشه نه تنها به ازدواج به عنوان عملي پست نگاه نميکند، بلکه آن را عملي با ارزش، مقدس و شايستهي ثواب تلقي مينمايد و با ارائهي اين گونه تلقي از ازدواج، مسير صحيح پاسخ به نيازهاي جنسي را معرفي و ترويج ميکند تا آدمي را از پرتگاه رفتارهاي جنسي بيضابطه دور ساخته و به اين نوع رفتار او نظم و قانون بخشد و از رهگذر قانونمندسازي رفتارهاي جنسي، عفت و حيا را به جامعهي بشري ارزاني نمايد. مسير دومي که اسلام براي رسيدن به هدف عفت عمومي پيش ميگيرد، همانا تشريع قوانين خاص در محدودهي دروني ازدواج است. يعني اگرچه ازدواج را مسير نيل به عفت و حيا ميداند، ولي به گونهاي ازدواج را ترويج و تشريع نميکند که خود تهديدي براي عفت اجتماعي محسوب شود و افراد هرزه در قالب ازدواج به اهداف زشت خود برسند و عفت عمومي را به يغما برند. در واقع، اسلام با پيش گرفتن مسير تعادل نه راه ازدواج صحيح را به روي نيازهاي بشر بسته است تا به بيراهه رود و عفت را پايمال سازد و نه با نگاه افراطي به ازدواج، خود ازدواج را وسيلهاي براي بي عفتي قانوني ديگران قرارداده است تا در قالب ازدواج به اهداف پليد خود برسند.
4- تأمين آرامش و سکون دل
آرامش بخشيدن به نهاد ناآرام و دل بيقرار انسان، نيازمند ارتباط با جنس مخالف است که اسلام آن را با ازدواج براي افراد تأمين مينمايد. آدمي در مراحل مختلف حيات خود به مرحلهاي ميرسد که افزون بر نيازهاي جسمي و جنسي، خود را نيازمند ارتباط با جنس مخالف ميبيند. اين نياز به گونهاي است که حتي با ارضاي نياز جنسي هم برطرف نميشود و آدمي حتي در حاليکه به تمايلات جنسي او پاسخ قانع داده شده است، باز هم احساس کمبود ارتباطي و همنوايي با جنس مخالف را دارد. اين نياز، در برخي مواقع، آنقدر شديد ميشود که تمرکز و آرام و قرار را از دل انسان سلب مينمايد. تنها عاملي که ميتواند به اين انسان بيقرار، آرامش بخشد و وي را به ساحل امن سلامتي روحي و رواني مسکن دهد، ازدواج است. اسلام هم يکي از اهداف ازدواج را پاسخ به اين نياز دروني معرفي مينمايد و تأمين آن را از جملهي آيات و نشانههاي خداوند ميشمارد: «و من اياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا اليها...» (روم، 21) «از نشانههاي خداوند اين است که همسراني را از جنس خودتان براي شما آفريد تا در کنار هم آرامش يابيد.»
آرامش و سکون، نياز هميشگي انسانها است. انسان جز در ظرف رواني آرامش و قرار، قادر به انجام فعاليت نيست و تنها در اين صورت ميتواند به اهداف خويش برسد و حتي وجود خويش را حفظ نمايد. چه روي ديگر سکهي آرامش و قرار، اضطراب و آشوب است. دل آشوبزده و انسان مبتلا به اضطراب، سلامت خود را در معرض تهديد ميبيند تا چه رسد که در پي اهداف زندگي خود برآيد. آدمي هيچگاه از اضطراب استقبال نکرده و هميشه از آن گريزان است؛ چرا که آن را بزرگترين تهديد براي خود ميداند. اسلام با تشريع ازدواج و تأمين آرامش و قرار، بزرگترين خواستهي بشر را به او هديه داده است. با تأمين «آرامش و سکون»، کليد سلامت روح و روان در اختيار آدمي قرار ميگيرد و مسير تکامل و تعالي به روي وي باز ميشود.
اهداف مذموم ازدواج از ديدگاه اسلام
اسلام تنها به بيان اهداف مثبت و مورد پذيرش ازدواج نميپردازد، بلکه در کنار بيان اهداف عالي ازدواج، مسلمانان را از ازدواج به منظور رسيدن به برخي اهداف نامناسب و زشت بر حذر ميدارد. براين اساس، اسلام ازدواجهايي را که به منظور کسب مال و ثروت، فخرفروشي، خودنمايي، رسيدن به موقعيت و منزلت اجتماعي و دنيوي و صرفاً ارضاي غريزهي جنسي انجام ميپذيرد، سخت نکوهش مينمايد. به اين ترتيب ميتوان گفت که اسلام تنها با نظر ايجابي به ازدواج نگاه نميکند و تنها به بيان اهداف ايدهآل ازدواج اکتفا نمينمايد، بلکه از ازدواج به قصد رسيدن به اهداف ناپسند و نادرست نيز ممانعت مينمايد و به مسلمانان توصيه ميکند که تنها به منظور رسيدن به اهداف مقدس و متعالي بيان شده به سراغ ازدواج برويد و به آنها هشدار ميدهد که اگر به منظور آن اهداف مطرود ازدواج کنيد، به آن اهداف نميرسيد و اگر هم آنها تأمين شوند، سعادتآفرين نيستند و موجب گرفتاري خواهند بود.
ازدواج در مسيحيت
قبل از توصيف و تبيين فلسفه و بيان اهميت و اهداف ازدواج در آيين مسيحيت، توجه به سه نکته ضرورت دارد:
الف)- در اين بررسي، همانگونه که در توصيف اسلام گذشت، به نظريه و ديدگاه ديني مسيحيت در خصوص ازدواج به عنوان دين الهي پرداخته ميشود و به فرهنگ رايج و آداب و رسوم متداول در بين مسيحيان در ازدواج توجه نميشود. به بيان ديگر، آنچه در اين نوشتار به تطبيق و مقايسه گذارده ميشود، فرهنگ رايج و آداب و رسوم بومي و اجتماعي متداول و مرسوم در جامعهي مسيحي نيست؛ بلکه آموزههاي برگرفته از منابع اصيل و متون قابل استناد مسيحيت ميباشد که با تعاليم برگرفته از متون اسلامي مقايسه ميشود.
ب)- در اين موضوع، مقايسه صرفاً بر مبناي آموزههاي مستند به متون ديني صورت گرفته و تحليل تحليلگران و پژوهشگران در مورد متون اسلامي و مسيحيت، مبناي تطبيق قرار نگرفته است و بر پايه تحليلهاي انجام شده تطبيق انجام نميشود؛ لذا تطبيقها بر اساس معارف برگرفته از منابع ديني انجام ميگيرد.
ج)- در بررسي نظريه اسلام، ابتدا به فلسفه و علل ازدواج پرداخته شد؛ ولي در بررسي ديدگاه مسيحيت، اهميت و جايگاه ازدواج بر مبحث علل و فلسفه ازدواج مقدم گرديد. اين اختلاف در بررسي، محصول مقايسه و تطبيق است که جداي از آشنايي با جايگاه ازدواج در مسيحيت نميتوان به سراغ علل و فلسفهي آن رفت؛ زيرا در سطور بعدي روشن خواهد شد که مسيحيت بعد از ناتواني در حفظ طهارت و پاکي، ازدواج را تشريع مينمايد و ازدواج در اين آئين از يک جايگاه دست دومي برخوردار است.
الف- اهميت و جايگاه ازدواج در مسيحيت
1- تقديس ازدواج
مسيحيت با معرفي ازدواج به عنوان يکي از آيينهاي مقدس و شعائر ديني، جايگاهي خاص براي ازدواج قائل است. در الاهيات مسيحي شعائر ديني آدابي هستند که به واسطهي آنها فيض خداوند از طريق نامرئي به انسان ميرسد. (مولند، 1381: ص37) نزد مسيحيان شعار مذهبي عبارت است از يک عمل محسوس که به موجب تأسيس الهياش تنها شکل و صورت نيست؛ بلکه چيزي است که در نجات و تقدس انسان اثر دارد. (همان: ص66) هر شعاري يک شکل مرئي و محسوس از فيض نامرئي به شمار ميرود. مسيحيان کاتوليک رم، هفت شعار را به رسميت ميشناسند که ازدواج يکي از آن شعائر است.[ii] آن هفت شعار عبارتند از: تعميد، توبه، تاييد (تثبيت ايمان)، عشاي رباني، تدهين نهايي، اعتراف و ازدواج. از بين اين گروه شعائر، پنج شعار اول، براي سلامت روح هر فرد مسيحي انجام ميشود؛ در حاليکه دو شعار اخير، يعني اعتراف و ازدواج براي خدمت به کليسا و تشکيل خانواده انجام ميپذيرد. (همان: صص67-66)
ازدواج مقدس[iii] تنها شامل تشريفات ازدواج که صرفاً عمل تقديسي است، نميشود؛ بلکه پيمان ميان زن و شوهر و اموري را که ازدواج با آنها تکميل ميشود را نيز شامل ميشود. از نظر تاريخي، مدرک ازدواج به عنوان يک آيين مذهبي، به کتاب مقدس برميگردد که از آن به «سر عظيم» تعبير ميکند.[iv] سر عظيم به ارتباط ميان زن وشوهر اشاره دارد. زندگي زناشويي صفت شعاري خود را از اين عقيده گرفته است که نمونهاي زميني از يک حقيقت آسماني است. (همان: ص80)
بر اين اساس، ازدواج در مسيحيت يک پديده طبيعي و صرفاً عملي دنيوي و انساني تلقي نميشود؛ بلکه جايگاهي آسماني و برتر از حيات دنيوي دارد. شايد بتوان گفت که ازدواج در مسيحيت تنها برآورنده نيازهاي مادي نيست و به قصد رسيدن به اين هدف يا به منظور تأمين اغراض دنيوي ـ تا چه رسد به اهداف غريزي و حيواني ـ انجام نميپذيرد. البته پروتستانها معتقدند، اين شعائر جزء ضمائم گزينشي در زندگي مسيحيـان اسـت که هـر کـس بخواهـد ميتوانـد آنها را بپذيـرد يا رهـا کنـد. چـون پروتستانها به نيت بيش از عمل اهميت ميدهند، معتقدند رستگاري موهبتي است که از جانب خداوند اعطا ميشود نه از راه برگزاري شعائر مقدس مانند ازدواج. (مکآفي برون، 1920م: ص285)
2- ازدواج اتحادي دايم و ناگسستني
در مسيحيت، ازدواج نشانهي محبت خداوند به بشريت است و به وسيلهي اين عمل، زن ومرد اتحادي مقدس و غير قابل انفصال بر قرار ميکنند. در واقع، در مسيحيت ازدواج عبارت است از يکي شدن محبت دو شخص که با يکديگر براي زندگي مشترک همراه با امانتداري متقابل و همکاري متعهد ميشوند.(همان: ص286) مسيحيان هنگام ازدواج متعهد ميشوند که يکي شدن مرد و زن را نشانهي آشکاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح به شاگردانش قرار دهند. به همين علت، مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگي ميشمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند. (ميشل، 1377: ص95)
در مسيحيت، دو عنصر ماهيت ازدواج را فراهم ميآورد؛ قداست آسماني و الهي و ناگسستني بودن پيمان منعقد شده. پس ازدواج در مسيحيت يک نوع پيمان دايم و تعهد پايدار آسماني است که نشان از محبت خداوند دارد. اين تعهد آسماني و الزامآور، هرگز قابل گسستن و نقض نيست. در انجيل، طلاق زن و ازدواج مجدد زن، در حکم زنا به شمار ميرود. در انجيل متي پيرامون طلاق چنين آمده است: هر کس زن خويش را بدون آن که خيانت از وي ديده شود، طلاق دهد و آن زن هم دوباره شوهر کند، آن مرد مقصر است، چون باعث شده، زنش زنا کند و مردي هم که با اين زن ازدواج کرده، زناکار است. (وکيلي، 1375: صص48-47)
3- تجرد عامل تقرب به خدا
اگرچه ازدواج در مسيحيت پديدهاي مقدس محسوب شده و سرّ عظيم ناميده ميشود، اما در برابر آن عزوبت و تجرد و دوري گزيدن از ازدواج امري پسنديدهتر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند ميرسد و با کم کردن مشغلههاي دنيوي و زندگي، خود را شبيه عيسي (ع) و مريم مقدس (ع) ميسازد. (پطرس، 1882م: ص345)
بنابر ديدگاه انجيل، ازدواج تنها وسيلهاي جهت دفع شهوت و جلوگيري ازمعصيت است و خود ارزشمند نيست. اگرچه از ازدواج به عنوان آيين مقدس ياد ميشود، ولي اين قداست ذاتي ازدواج نيست؛ بلکه نگاه به ازدواج به عنوان وسيله اي جهت حفظ پاکي و تامين نيازهاي جسمي است. لذا در صورت آلودگي به حرام، ازدواج مستحب ميشود وگرنه اگر کسي بتواند شهوت خود را کنترل کند، بهترين عمل عزوبت، بتوليت و عدم ازدواج است. چون عزوبت نزد خداوند، از ازدواج بهتر است. پس براي افرادي که نميتوانند پاکي و طهارت خود را حفظ کنند و آلوده ميشوند، ازدواج خوب است؛ ولي اگر ازدواج نکنند، خوبتر است؛ چون در ازدواج، انسان به فکر ارضا و تحصيل رضاي همسر است؛ درحاليکه شخـص غير متـزوج پيوستـه در پي تحصيـل رضـاي پروردگار است. (سکري سرور، بيتا: ص68)
در اين رابطه به بعضي از بيانات «پولس» اشاره ميشود:
ـ «اما دربارهي آن چه به من نوشته بوديد، مرد را نيکو آن است که زن را لمس نکند؛ لکن به سبب زنا هر مرد زوجه خود را بدارد، ... به مجردين و بيوه زنان ميگويم که ايشان را نيکو است که مثل من بمانند، اگر پرهيز ندارند، نکاح کنند؛ زيرا که نکاح از آتش هوس بهتر است.» (رساله اول پولس به قرنتيان،7/10-1)
ـ «شخص مجرد در امور خداوند ميانديشد که چگونه رضامندي خداوند رابجويد و صاحب زن در امور دنيا ميانديشد که چگونه زن خود را خوش سازد.» (همان:40-
7/32)
به بيان ديگر، اصل اساسي آن است که آدمي رهبانيت پيشه کند (چه مرد و چه زن)؛ ولي از آنجا که اين کار غير ممکن است، ازدواج اجازه داده شده است. از باب جمع بين ارزش بودن رهبانيت و ضرورت حفظ خود از گناه، ازدواج با يک نفر مباح دانسته شد؛ يعني رويآوري به ازدواج فقط براي پاسخ به ضرورتي است که از راه عزوبت نميتوان آن را فراهم نمود؛ چه گزينهي اول عزوبت است؛ لذا در بهرهمندي از ازدواج بايد به قدر ضرورت اکتفا نمود؛ چرا که ازدواج راه فرار از آتش هوس دانسته شده است، (رک. رساله اول پولس به قرنتيان، 7/10-1) نه مسير رسيدن به ملکوت و آدمي براي فرار از آتش خلق نشده بلکه براي رسيدن به کمال - ملکوت- به دنيا آمده است. بر اين اساس، در اين مسير فرعي يعني ازدواج ديگر تعدد و تجديد راه ندارد و براي هيچيک از زن و مرد ازدواج مجدد ممکن نيست؛ مگر آنکه يکي از دو زوج بميرد و طلاق در صورتي ممکن ميشود که يکي از دو زوج از مسيحيت خارج شود. (شبلي، 1993م: ج2، ص 198) بر اساس احکام و مقررات ازدواج در مسيحيت، بايد زوجين هر دو مسيحي باشند تا بتوانند با هم ازدواج کنند و لذا اگر بعد از ازدواج يکي از آن دو از مسيحيت خارج شود، بايد از هم جدا شوند. (سکري سرور، بيتا: ص69)
به عقيده برخي مجامع[v]، کسيکه اقدام به ازدواج ميکند، طريق راحت و آساني را که اغلب مردم برميگزينند، انتخاب کرده است؛ اما کسي که عفت پيش ميگيرد، راه برتر و سزاوارتري را برگزيده و همانند ملائکه شده است. کسي که ازدواج ميکند سزاوار سرزنش نيست؛ لکن از آن نعمتي که با عفت به آن ميرسد دور ميماند. راه عزوبت، کوتاهترين راه رسيدن به ملکوت است. حتي در مجامع بيان شده که ازدواج مانع ورود به ملکوت خداوند است. (سکري سرور، بيتا: ص69) با عنايت به اين سخن، مقدس شمردن ازدواج در مسيحيت هرگز به معناي ارزش ذاتي ازدواج نيست. ارزش ذاتي و اساسي براي عزوبت است و چون با عزوبت ميتوان به ملکوت رسيد نه با ازدواج، ازدواج وسيلهاي است جهت فرار ازآتش هوس نه تامين اهداف عالي و لذا عزوبت انتخاب خواص و برگزيدگان است وعموم مردم چون از عزوبت عاجزند به ازدواج روي ميآورند.
ب- فلسفه ازدواج در مسيحيت
1- علت اساسي تشريع ازدواج
- حفظ پاکي و طهارت
بر پايه آنچه گذشت، ميتوان گفت که در مسيحيت دو سطح از پاکي مورد نظر است:
- پاکي از زنا و روابط جنسي نامشروع
-پاکي از ارتباط با جنس مخالف؛ هر چند در قالب آيين مذهبي و شعائر ديني همانند ازدواج صورت گيرد.
مقصود اولي و اساسي در ديدگاه مسيحيت، تأمين و حفظ پاکي نوع دوم است. لذا کسي که بتواند خود را بر اساس تعريف دوم، از آلودگي و ناپاکي مصون بدارد و پاکي نوع دوم را براي خود فراهم آورد، هرگز نبايد به سراغ ازدواج برود. اين گروه که از ديدگاه مسيحيت، انسانهاي برتر و برگزيده تلقي ميشوند، نيازمند ازدواج نيستند و براي آنها ازدواج تشريع نشده و نخواهد شد تا از علل و فلسفهي آن سخن گفته شود. ازدواج براي افرادي تشريع شده و ميشود که نميتوانند پاکي نوع دوم را براي خود فراهم آورند. از اين رو به کشيشان ـ به عنوان برگزيدگان ـ حق ازدواج داده نميشود. چه دادن حق ازدواج به کشيشان، سبب تصفيه اخلاق عمومي خواهدشد. (دورانت، 1373: ج6، ص26)
بنابراين، ازدواج در مسيحيت، بعد از ناتواني از تأمين پاکي نوع دوم تشريع شده است و فلسفهي آن، حفظ و تأمين پاکي نوع اول است تا انسانها به زنا و روابط نامشروع مبتلا نشوند. از اين رو، بعد از منع کشيشان از ازدواج ميگويند، صيغهگيري کشيشان، شورشي بهجا و بر حق، عليه اين قانون سخت و خشن است. (همان: صص 27-26)
به بيان ديگر، در مسيحيت ازدواج به خودي خود مطلوب نيست و انتخاب و گزيده اول مسيحيت نميباشد تا براي خود ازدواج به عنوان ازدواج، فلسفه بيان شود؛ بلکه عزوبت و تجرد که نقطهي مقابل ازدواج است، گزيدهي نخست مسيحيت است. پس بنابر قاعده بايد براي عزوبت فلسفه و علت بيان شود نه براي ازدواج. اما از آنجا که عزوبت نميتواند اهداف دست اول مسيحيت را ـ همانند پاکي از ارتباط با جنس مخالف و رهبانيت ناب ـ تأمين نمايد، به سراغ ازدواج ميآيد تا بلکه بتواند به برخي از سطوح پايينتر اهداف خود دست يابد.
2- علت فرعي تشريع ازدواج
- نجات و رستگاري
در مفهوم شعائر چنين ميگويند: شعائر جهت رسيدن فيض خداوند به انسان از طريق نامريي هستند؛ يعني اين شعاير کمک خداوند که براي نجات بشر لازم هستند را به وجود ميآورند. (زيبايينژاد، 1382: ص315) ازدواج که يکي از اين شعائر ميباشد، از اين قاعده خارج نيست. لذا مسيحيان معتقدند، شعائر براي نجات و رستگاري ضروري هستند. البته در نحوهي تأثير اين شعائر در رستگاري، اختلاف نظر دارند. کاتوليکها ميگويند: بدون بهرهمندي از اين شعائر، نجات براي هيچکسي ممکن نيست و براي رسيدن انسان به نجات و رستگاري تشريع شدهاند؛ ولي پروتستانها تأثير اين شعائر را در حد به نمايش در آوردن رستگاري و نجات ميدانند يا آنها را در صحه گذاردن بر نجات و رستگاري موثر ميدانند و عامل اصلي را ارادهي خداوند ميشمارند. (مک آفي برون، 1920م: ص286)
در هر حال، ازدواج براي تأمين نجات و رستگاري انسانها آورده شده است؛ چه انسان خود اين تأثير را به دست خود فراهم آورد يا با وسيلهسازي از خداوند بخواهد که اين موهبت را به وي عطا کند.
با توجه به فلسفه نخست و اينکه عزوبت در مسيحيت گزيده و برتر است، قابل ذکر است که راه اول نجات و رستگاري، همانا رهبانيت و عدم ارتباط با جنس مخالف ـ عزوبت و بتولت ـ است و ازدواج راه اول و گزيدهي نخست، جهت رسيدن به رستگاري و نجات نيست؛ حتي اگر در قالب روشهاي شرعي و قانوني باشد. بر اين اساس، اگر فلسفهي ازدواج، نجات و رستگاري بيان ميشود، باز هم به عنوان فلسفه و چرايي دوم است. لذا در فرض ناتواني از رهبانيت براي رسيدن به رستگاري، ازدواج به عنوان راه بديل تشريع و به عنوان يک شعار معرفي شده است.
ج- اهداف ازدواج از ديدگاه مسيحيت
در نزد مسيحيان، ازدواج اهداف متعدد و متنوعي را تعقيب ميکند که به اهداف مهم آن اشاره ميشود:
1)- پيدايش فرزندان شايسته و پاک
از اساسيترين اهداف ازدواج در نزد مسيحيان، پيدايش فرزندان شايسته و برخورداري از نسل پاک و پارسا است. تنها راه پيدايش نسل پاک و شايسته، ازدواج و تشکيل خانواده است. لذا اين ازدواج بايد با رعايت شرايط معين شده همراه باشد تا بتواند به اهداف خود برسد. مثلاً ـ بنابر عقيدهي برخي از مذاهب مسيحي ـ از جملهي اين شرايط، آن است که بايد عقد ازدواج خوانده شود و صرف رضايت طرفين کفايت نميکند و حتي اين عقد بايد توسط کشيش اجرا شود (سکري سرور، بيتا: ص92) يا زوجين هر دو بايد مسيحي و از يک مذهب باشند و اختلاف مذهب زن و شوهر، يکي از موانع ازدواج به حساب ميآيد. (مولند، 1381: ص123)
2)- اهتمام به کثرت نسل
«مقصود خداوند براي زوج ازدواج کرده اين بود که با توليد نسل، فرزندان زياد شوند.» (متي 6-4: 19)
مسيحيت به تکثر نسل اهتمام جدي دارد و از محدود کردن آن امتناع ميورزد. ازدواج براي سلامت امت مسيح، لازم است و دليل بر ايمان به خدا و اعتقاد به عنايت خداوند و سبب جلب خوشحالي خانواده ميشود؛ لذا در ممالکي که مسيحيت در اقليت قرار دارند، اهتمام به کثرت نسل بيشتر است. (شبلي، 1993م: ج2، ص197)
3)- ايجاد محبت و وفاداري و يکي شدن زوجين
ازدواج خود نشانهي محبت خدا به بشريت است. مزدوجين براي توليد مثل، تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاي ايمان و محبت به خدا تلاش ميکنند. در واقع ازدواج رمز و نشانهاي بشري از شيوهي رفتار خداوند با انسان به شمار ميرود. همانگونه که خداوند انسانها را دوست ميدارد، در اينجا نيز به اين امر اهتمام دارد و از مزدوجين تعهد ميگيرد تا با يکي شدن، نشانهي آشکاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح به شاگردانش قرار دهند. (ميشل، 1377: ص95) لذا بايد خانواده را کانوني از محبت خدا قرار دهند تا در پرتو اين کانون محبت، فرزندان رشد کنند.
4)- ايجاد پيوند ناگسستني
از ديدگاه مسيحيت، ارتباطي که دو زوج در ازدواج با يکديگر برقرار ميکنند، عميقترين رابطهاي است که دو انسان ميتوانند با همديگر برقرار کنند. خداوند ازدواج را به وجود آورد تا نه تنها از لحاظ جسمي، عاطفي، عقلاني و اجتماعي، بلکه در زمينهي روحاني نيز، بين دو انسان اتحادي صميمي و عميق برقرار شود. (استات، بيتا: ص42) اهتمام مسيحيت به اين هدف، آنقدر زياد است که هر گونه عملي که منجر به گسستن پيمان ازدواج شود، محکوم شده است. لذا به هيچ وجه جدايي، طلاق و تعدد زوجات را تجويز نميکند و آنها را از محرمات ميشمارد. به عنوان نمونه، در زمان «پيوس يازدهم»، سقط جنين، جلوگيري از بارداري و طلاق که به عنوان عوامل سست کننده ازدواج تلقي ميشوند، محکوم شد. (زيبايينژاد، 1375: ص126) افزون بر توصيههاي اکيد ديني در مراسم ازدواج نيز، کشيش کلماتي را تکرار ميکند که به اين پيوند استحکام ميبخشد. مثلاً به زوجين ميگويد که اين جملات را با هم تکرار کنند: «در خوشيها و ناراحتيها، در غنا و فقر، در بيماري و سلامتي (همديگر را) دوست ميداريم و گرامي ميداريم تا وقتي که ما دو نفر زندهايم.» (کاکس، 1378: ص116)
5)- تشکيل خانواده
يکي ديگر از اهداف ازدواج از ديدگاه مسيحيت، تشکيل خانواده است. مسيحيت براي بقاي نسل، تنها به قوانين ازدواج اهتمام ندارد؛ بلکه استمرار نسل و آيين مسيحيت را در توليد فرزندان و در فضاي خانواده ميجويد. بر اين اساس مسئوليت پرورش نسل را به آن ميسپارد. تربيت نسل، وظيفهي خانواده و حق اجتماع است. در خانواده بايد تعاون و همکاري در تمام شئون حيات، حاکميت داشته باشد تا بتواند در پرورش نسل موفق باشد. ازدواج هستهي اصلي تشکيل خانواده است و خانواده نيز از ديدگاههاي مختلف تربيتي، اجتماعي، اقتصادي و... اهميت دارد. (منصور، 1999م: صص158-157)
بنابر ديدگاه مسيحيان کاتوليک، نه تنها به دنيا آوردن فرزند، بلکه حق اساسي و وظيفهي تربيت و تعليم شايسته آنها از خصوصيات و اهداف ازدواج است. (برانتل، 1381: ص242)
وجوه اشتراک اسلام و مسيحيت در ازدواج
ديدگاههاي مشترک اسلام و مسيحيت را در مورد فلسفه، جايگاه و اهداف ازدواج به شرح زير ميتوان خلاصه نمود:
الف- هر دو دين اسلام و مسيحيت ازدواج را به عنوان تنها راه ديني، مشروع و قانوني جهت برقراري روابط جنسي و پاسخ به نيازهاي زيستي وابسته به غريزه جنسي و توليد نسل و تکثر نوع بشر قبول دارند و معتبر ميشمارند.
ب- ازدواج جايگاه خطير و جليل دارد و تنها راه تشکيل خانواده و موجب حفظ حيات و سلامت اعضاي آن است.
ج- ازدواج تنها راه مقبول و مورد پذيرش جهت فراهم نمودن زمينهي رشد اجتماعي بشري و سالم نگهداري آن از آفات مرتبط با غريزه جنسي است. (سليم سالم، 2004م: ص163؛ ص183)
د- در بررسي جايگاه ازدواج، هر دو آيين به ازدواج به عنوان عملي مقدس نگاه ميکنند. البته تعبير آنها متفاوت است. اسلام از ازدواج به «پيمان مقدس» تعبير ميکند و مسيحيت از آن به عنوان «سر عظيم»، «پيمان عفت» و «آيين مقدس» ياد ميکند.
ه‍- در بررسي اهداف ازدواج، اهدافي چون «توليد نسل پاک»، «اهتمام به تکثير نسل»، «تشکيل خانواده» و «ايجاد محبت و مودت» از اهداف مشترک هر دو آيين الهي است.
وجوه افتراق اسلام و مسيحيت در ازدواج
ديدگاههاي متفاوت و افتراقي مسيحيت و اسلام را در مورد فلسفه، جايگاه و اهداف ازدواج به شکل زير ميتوان بيان نمود:
الف ـ برخلاف اسلام که به تأهل اهميت داده و تجرد را حالتي ناپسند و منفور در نزد خداوند ميداند، از منظر مسيحيت، تجرد و عزوبت نسبت به ازدواج از جايگاه برتر و عاليتري برخوردار است. بر حسب اين ديدگاه، رهبانيت روشي مبارک و پسنديده و يکي از نعمتهاي الهي و عطاياي رباني است و بسياري از مؤمنين مسيحي به رهبانيت دعوت ميشوند و در اين سلک زندگي ميکنند و خود را به نماز، دعا و ... مشغول ميسازند و از زندگي با مردم و همراهي با آنها کناره ميگيرند؛ اما در اسلام رهبانيت حرام شمرده شده و بدعت و عملي غير الهي خوانده ميشود: «لا رهبانية في الاسلام» تأهل در اسلام بسيار پسنديده و مورد ترغيب قرار گرفته است. (همان: ص184)
در هيچ يک از اديان الهي، رهبانيت مورد پذيرش و ترغيب قرار نگرفته و نميگيرد و آنچه در مسيحيت ديده ميشود، نوعي تحريف است؛ لذا در مسيحيت تحريف شده، رهبانيت ارزش يافته است. رهبانيت و عزلت نمايانگر تحقير زن است. ترک ازدواج، خود دليل بارزي بر بيتوجهي به مقام زن است. زن در انجيل، نسبتي طولي و نه عرضي با مرد دارد از مفاهيمي چون تأکيد بر فريب خوردن حوا به وسيله شيطان، آفرينش زن به جهت خلقت مرد،[vi] چنين استنباط ميشود که زن از نظر خلقت مؤخر از مرد است (از نظر ارزشي) و از آنجا که از مرد منتزع و جدا شده، به مثابه تابعي از مرد است و به جهت آن که موجب رانده شدن آدميان از بهشت شده است، جنسي نامطلوب انگاشته ميشود. بنابراين، تحقير زن در انجيل، ميتواند يکي از ريشههاي ارزشي بودن رهبانيت و عزلت در مسيحيت به شمار آيد. از سوي ديگر، نظر به اينکه ازدواج مهمترين وظيفه اجتماعي زن و مرد به شمار ميرود، ترجيح رهبانيت نوعي بيتوجهي به شئون است. زيرا به حکم باري تعالي، زن آفريده شده است، براي آنکه مادر باشد و به تربيت و بقاي نسلي همت گمارد که در آينده موجب اعتلاي جوامع انساني شود؛ همچنان که خداوند متعال، داشتن فرزند را نتيجه پيمان زناشويي و در رديف طيبات ذکر کرده است: «والله جعل لکم من انفسکم ازواجاً و جعل لکم من ازواجکم بنين و حفدة و رزقکم من الطيبات»، (نحل، 72) (رک. وکيلي، 1370: صص54-50)
ب- اسلام و مسيحيت گرچه هر دو از حفظ پاکي سخن ميگويند، ولي پاکي مورد نظر اسلام با پاکي مورد نظر مسيحيت کاملاً متفاوت است. در اسلام، هرگز پاکي به معناي پاسخ ندادن به نداي فطرت و ازدواج نکردن نيست؛ بلکه اسلام حتي ازدواج نمودن را هم پاکي و امتياز ميداند.
ج- در بررسي جايگاه ازدواج در اسلام و مسيحيت، هر يک پايگاهي اختصاصي براي ازدواج قائل است. مسيحيت آن را «پيماني ناگسستني و دائمي» ميداند و اسلام آن را «مايه برکت»، «فضيلت بخش اعمال ديگر» و «سيره عملي پيامبر و ائمه» ميشمارد. همچنين اسلام ازدواج را عامل تقرب و مسير اصلي نيل به مقام قرب ميشمارد؛ درحاليکه مسيحيت راه اصلي تقرب را در عزوبت ميجويد و ازدواج را مانع و مسير انحراف آميز و دور دست منتهي به مقام قرب ميداند.
د- از آنجا که مسيحيت بعد از ناتواني در عزوبت به ازدواج روي آورده است و عزوبت را انتخاب اول خود ميداند، در روي آوري به ازدواج به ميزان ضرورت اکتفا کرده و هرگز تعدد زوجه و ازدواج مجدد را نميپذيرد؛ لذا در مقام بيان جايگاه، آن را «اتحادي دايم و ناگسستني» ميداند؛ در حالي که اسلام در بيان مقام ازدواج، «ناگسستني بودن» را از ويژگيهاي برجستهي بيانگر جايگاه قرار نميدهد.
ه‍- در بررسي علل و فلسفه تشريع ازدواج نيز، هر يک از اديان مسيحيت و اسلام، فلسفهاي اختصاصي بيان ميکنند. اسلام فلسفهي ازدواج را پاسخگويي به نداي فطرت ميداند؛ اما مسيحيت گويا عزوبت را پاسخ اوليه به فطرت و طبيعت ميداند؛ لذا به عزوبت به عنوان صفتي برتر از تأهل نگاه ميکند و معتقد است افرادي که توان حفظ طهارت همراه با عزوبت را ندارند، بايد به ازدواج تن دهند. در نگاه مسيحيت گويا فطرت آدمي در وهلهي اول با عزوبت سازگارتر مينمايد و ازدواج براي افرادي تشريع شده است که نتوانستهاند عزوبت همراه با عفت را تأمين نمايند.
و- اسلام و مسيحيت، هر يک علل خاصي را نيز براي ازدواج در نظر دارند. مسيحيت در کنار «حفظ پاکي»، «نجات و رستگاري» را از جمله علل تشريع ازدواج ميداند و اسلام هم در کنار «پاسخ به نداي فطرت»، «آرامش روحي و رواني»، «حفظ نوع بشر» و «رشد و تعالي انسان» را نيز از علل تشريع ازدواج ميشمارد.
ز- اسلام و مسيحيت، در کنار اهداف مشترک، اهداف اختصاصي خود را نيز از ازدواج تعقيب ميکنند. اهداف اختصاصي مسيحيت از ازدواج عبارت از: «ايجاد پيوند ناگسستني» و اهداف اختصاصي اسلام عبارتند از: «تأمين آرامش و سکون»، «رشد و تکامل شخصيت»، «حفظ عفت و حياي اجتماعي» و «شکوفاسازي استعداد».
ح- اسلام در حاليکه اهداف ممدوح ازدواج را بيان کرده و انسانها را به آنها ترغيب مينمايد، اهداف مذموم و ناشايست ازدواج را نيز بيان و انسانها را از اينگونه ازدواجها بر حذر ميدارد. يعني دور کردن اهداف نابجا و ناشايست از فضاي ازدواج و هشدار دادن نسبت به آنها، از خصايص ويژهي اسلام است.
فهرست منابع:
×کتاب مقدس
× استات، جان: «مباني مسيحيت»، روبرت آسريان، انتشارات حيات ابدي، بيتا.
×اعرافي، عليرضا: «اهداف تربيت از ديدگاه اسلام»، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، 1376.
×برانتل، جورج: «آيين کاتوليک»، حسن قنبري، مرکز مطالعات اديان و مذاهب، 1381.
×پطرس، فرماج: «ايضاح التعليم المسيحي»، مطبعة الاباء المرسلين اليسوعيين، 1882م.
×الحر العاملي، محمد بن حسن: «وسائل الشيعه»، لبنان، دارالاحياء التراث لبنان، 1403ق.
×دورانت، ويل: «تاريخ تمدن»، تهران، انتشارات علمي فرهنگي، 1373.
×رشيد پور، مجيد: «مراحل ازدواج در اسلام»، انتشارات انجمن اولياء و مربيان، 1376.
×زيبايينژاد، محمد رضا: «در آمدي بر تاريخ و کلام»، انتشارات اشراق، 1375.
× زيبايينژاد، محمد رضا: «مسيحيتشناسي مقايسهاي»، تهران، انتشارات سروش، 1382.
×سليم سالم، غسان: «محاور الاتقاء و محاور الافتراق بين المسيحية و الاسلام»، دارالطلية 2004م.
×سکري سرور، محمد: «نظام الزواج في الشرايع اليهودية و المسيحية»، دارالفکر العربي، بيتا.
×شبلي، احمد: «مقارن الاديان»، قاهره، مکتبة النهضة المصرية، 1993م.
×طبرسي، حسن: «مکارمالاخلاق»، انتشارات فراهاني، بيتا.
×عندليب، حمزه: «نحن و الاولاد»، دليل ما، 1422ق.
×قرآن کريم
×قمي، شيخ عباس: «سفينة البحار»، دارالتعارف، 1403ق.
×کاکس، هاروي: «مسيحيت»، عبدالرحيم سليماني اردستاني، مرکز مطالعات اديان و مذاهب، 1378.
×کليني رازي، محمدبن يعقوب: «الکافي»، دارالکتب الاسلاميه، 1367.
×مجلسي، محمد باقر: «بحارالانوار»، لبنان، دارالاحياء التراث، 1403ق.
×مشکيني، علي: «ازدواج در اسلام»، احمد جنتي، الهادي، 1366.
×مطهري، مرتضي: «تعليم و تربيت در اسلام»، تهران، انتشارات صدرا، 1362.
×مکآفي برون، رابرت: «روح آيين پروتستان»، فريبرز مجيدي، انتشارات نگاه معاصر، 1920م.
×مکارم شيرازي، ناصر: «تفسير نمونه»، دارالکتب الاسلاميه، 1368.
×منصـور، محمدحسـين: «احکامالاسـره المطبقة علي المسيحين المصريين»، دارالمطبوعات الجامعية، 1999م.
× مولند، اينار: «جهان مسيحيت»، محمد باقر انصاري و مسيح مهاجري، تهران، انتشارات اميرکبير، 1381.
×ميشل، توماس: «کلام مسيحي»، حسين توفيقي، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377.
×نجفي، محمد حسن: «جواهرالکلام»، مکتبه الاسلاميه، 1365.
پي نوشتها:
[i] - مقصود از مسيحيت، دين تحريف شده کنوني است؛ نه رهآورد اصيل عيسي مسيح (ع).
[ii] - شعائر و آيينهاي مقدس در نزد پروتستانها، فقط عشاي رباني و غسل تعميد است. تعاليم مسيحيت فقط بر اين دو آيين اصرار دارد. اين عقيده از اين جا ناشي ميشود که پروتستانها بر اهميت نيت و انگيزه پاي ميفشارند نه بر اعمال؛ (مک آفي برون، 1920م: ص284) البته کليساي ارتودوکس از آن به عنوان يکي از خدمات کليسا ياد ميکند. (مولند، 1381: ص61)
iii]]- holy matrimony
[iv] - آيه 3 باب 5 رساله پولس رسول به افسيسان. (همان)
v]]- GANGRE
[vi] - «مرد از زن نيست؛ بلکه زن از مرد است و نيز مرد به جهت زن آفريده نشده است؛ بلکه زن براي مرد[آخرين شده است.]» (عهد جديد، رساله اول پولس رسول به قرنتيان به باب 11/17-1)
نويسنده : علي زينتي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید