دين و مهارت هاي زندگي
زندگي در انديشه ديني، مزرعه آخرت و خاستگاه رسيدن به كمال اُخروي است . گروهي به غلط، دين را «زندگي ستيز» مى دانند و گروهي به اشتباه، «زندگي پرست» مى شوند و ممكن است آناني كه از تفكر زندگي ستيزي جدا مى شوند، به دامان زندگى پرستي درافتند. دين، نه زندگي ستيز است و نه زندگى پرست بلكه دين، زندگي را بستر تكامل و مقدمه آخرت مى داند . ازا ين رو، زندگي موفق از آن کسي است كه هنر زندگي کردن را داشته باشد. كساني مى توانند به تكامل بينديشند كه با زندگي خود مشكل نداشته باشند. ميان «مشكل داشتن در زندگي» با «مشكل داشتن با زندگي» تفاوت وجود دارد.
همه انسان ها در زندگي مشكل دارند اما انسان موفق كسي است كه با زندگى اش مشكل نداشته باشد و اين مهارت خاص خود را مى طلبد.
زندگي را نبايد دست كم و ساده انگاشت. زندگى پرستي مطرود است اما، بى خيالي و بى برنامگي در زندگي نيز مطرود است . زندگي پيچيده و پر رمز و راز است لذا براي موفقيت در زندگي بايد «مهارت زندگي كردن» را آموخت. راز بسياري از ناكامى ها، ناكامي در مهارت هاي زندگي است. كساني كه مهارت زندگي كردن را نمى دانند ، از زندگي خود نالان و ناراضى اند.
دين و مهارت هاي زندگى
خوشبختانه و البته بر خلاف تصور موجود ، دين ، آموزه هاي فراواني در حوزه مهارت هاي زندگي دارد. آموزه هايي كه يا ديده نشدند و يا به درستي فهم نشدند. به جهت جايگاه مهمي كه رضامندي از زندگي در تكامل معنوي دارد ، اولياي دين آموزه هاي فراواني را به پيروان خود آموخته اند. رسول خدا در كنار تعاليم قدسي و ملكوتي خود، مهارت هاي زندگي را به پيروان خود و حتي كساني همانند امام على(ع)، ابوذر غفاري و ديگران مى آموزد. امام على (ع) نيز مهارت هاي زندگي را به ياران خود مى آموختند. از بقيه معصومين نيز همين مسأله ثبت است. حتي فراتر از اين، قرآن كريم نيز در اين زمينه آموزه هاي مهمي دارد. بنابراين يكي از دغدغه هاي دين، رضامندي از زندگي است و يكي از رسالت هاي آن آموزش مهارت هاي زندگي كردن به پيروان خويش است. متأسفانه اين بخش از آموزه هاي دينى كمتر مورد توجه واقع شده و يا اصلاً مورد توجه قرار نگرفته اند.
عوامل رضايت از زندگي
احساس كاميابى عامل اساسى در شادكامى و رضامندى است. شادكامى و خرسندى هنگامى پديد مى آيد كه انسان تصور كند هر آنچه را مى خواسته به دست آورده و هر آنچه را بايد داشته باشد ، دارد (كاميابى). در طرف مقابل، احساس ناكامى عامل اساسى در ناخرسندى و نارضايتى است. وقتى انسان احساس كند كه آنچه را مى خواسته به دست نياورده (ناكامى در دست يابى) و يا آنچه را داشته، از دست داده (فقدان) و يا به آنچه نمى خواسته دچار شده است (حادثه)، نالان و بى تاب مى گردد، لب به شكايت مى گشايد، در تنگنا قرار مى گيرد، ناتوان گشته و نااميد مى گردد. مجموعه اين ويژگى ها، نشانگر نارضايتى فرد از زندگى است.
ناكامى مالى را به وسيله «درك داشته ها»، ناكامى معنايى را به وسيله «معنايابى» و ناكامى انتظارات را به وسيله «هماهنگى انتظارات با واقعيت ها» مى توان به احساس كاميابى تبديل كرد.
بنابر آنچه گفته شد يكى از مهم ترين عوامل نارضايتى از زندگى، «احساس ناكامى» است. ريشه احساس ناكامى چيست؟ منشأ احساس ناكامى امور متعددى مى تواند باشد كه در اين بحث به چند مورد آن اشاره مى كنيم:
الف) محروميت مالى.
گاهى انسان به خاطر ندارى و محروميت، دچار احساس ناكامى مى گردد. وقتى انسان احساس كند كه چيزى ندارد تا با آن زندگى كند، به احساس ناكامى دچار مى شود. اين قسم، «ناكامى مالى / دارايى» ناميده مى شود.
ب) بى معنايى زندگى.
گاهى ناكامى به اين دليل است كه زندگى معنايى ندارد. كسانى كه معنايى براى زندگى نمى يابند و نمى دانند كه چرا بايد زندگى كنند ، دچار احساس ناكامى مى شوند . هر چند ثروتمند و دارا باشند. اين قسم را « ناكامى معنايى » مى نامند.
ج) برآورده نشدن انتظارات.
در پاره اى موارد، احساس ناكامى به دليل برآورده نشدن انتظارات است. اگر انسان از زندگى دنيا انتظاراتى داشته باشد و اين انتظارات برآورده نشوند، دچار احساس ناكامى مى گردد. اين قسم، «ناكامى انتظارات» ناميده مى شود. چگونه مى توان به احساس كاميابى دست يافت؟ عوامل كاميابى به تناسب عوامل ناكامى شكل مى گيرند. ناكامى مالى را به وسيله «درك داشته ها»، ناكامى معنايى را به وسيله «معنايابى» و ناكامى انتظارات را به وسيله «هماهنگى انتظارات با واقعيت ها» مى توان به احساس كاميابى تبديل كرد و از اين طريق به احساس رضامندى دست يافت.
در مجموعه مقالات دين و مهارت هاي زندگي با ما همراه باشيد....
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید