کردهای اقتصادی، تعلیم و تربیتی، خدماتی، محافظتی و... نیز به نهادها و سازمانهای دیگر اجتماعی مانند شرکتها، کارخانجات، مدارس، بیمارستانها و... واگذار شده است. اما از آنجا که ضرورت وجود خانواده کارکردی را درخواست می کند، پارسونز به اهمیت کارکرد اجتماعی کردن کودکان و حفظ تعادل و استحکام شخصیت بزرگسالان تاکید می کند .
خانواده مورد نظر او هسته ای، نومکان و معمولا به دور از مکان زندگی خانواده های جهت یاب زن و شوهر است و از لحاظ برخورد و روابطه اجتماعی با سایر خویشاوندان، منزوی است. البته زوج جوان به دیدار دیگر خویشاوندان خود می رود، اما از دید پارسونز این روابط بیشتر جنبه تشریفاتی و رسمی دارند. از لحاظ اقتصادی نیز زوج جوان به دیگر خویشاوندان وابسته نیست، مورد حمایت و پشتیبانی اقتصادی خویشاوندان قرار نمی گیرد و به عبارتی "مستقل اقتصادی" است. پایگاه اجتماعی این خانواده نیز بدون توجه به تبار خانوادگی ، فقط از طریق پایگاه شغلی تعیین می شود.
ویژگی هایی که پارسونز به خانواده آمریکایی نسبت داده است از طریق تحقیقات تجربی اثبات نشده اند، بلکه بر عکس در تحقیقات تجربی ، بر وجود روابط مشخص میان خانواده های جهت یاب و فرزند یاب تاکید شد. هر چند که خانواده های فرزند یاب نومکان هستند، اما معمولا نومکانی در مجاورت و در همسایگی خانواده جهت یاب است و روابط مستمر و دائمی میان زوج جوان و والدین آنها برقرار است. همچنین تحقیقات درباره گروههای اولیه نشان داد که هر چند صمیمیت و همبستگی میان اعضا در اثر مجاورت و نزدیکی بسیار بالا است، اما ویژگی صمیمیت به سبب نزدیکی مکانی نیست بلکه برتر از آن است و الزاما جدایی مکانی یا فاصله مکانی موجب کاهش همبستگی و صمیمیت آنها نمی شد.
● خانواده گسترده
خانواده گسترده، بر اساس مناسبات خونی، تعداد بیشماری از افراد، از جمله والدین، فرزندان، پدربزرگها و مادربزرگها، عمه ها، عموها، خاله ها، پسرعمو و دخترعمو ها و عمه ودایی زاده ها را شامل می شود. به این نوع خانواده گاهی خانوار "همخون" نیز اطلاق می شود. خانواده های گسترده دارای این ویژگی ها بود که خانواده، یک واحد تولیدی و همچنین مصرفی بود که دارای نظام پخش کالا نیز بود. مهمترین تولید خانواده، مواد غذایی و پس از آن تولید پوشاک و مسکن بود. این واحد دارای سلسله مراتب مشخص سنی و جنسی بود که کلیه افراد از سنین پائین در امر تولید شرکت داشتند . زیرا فعالیتهای تولید خانواده به آموزش خاص در مکانی خاصی نیاز نداشت و تنها از طریق مشاهده و تقلید و هدایت و سرپرستی بزرگسالان انجام پذیر بود.
فعالیتهای اقتصادی خانواده جنبه های خود کفایی داشت، هر چند که در مراحلی در قرون وسطی با تولید پیشرفته نیز روبرو می شویم، اما باز هم مایحتاج مهم غذایی و حتی پوشاکی در محدوده خانه تهیه می شد. برای این واحدهای تولید ی خانوادگی نیزوی کار هم برای تولید جهت مصرف خانگی یا برای فروش در بازار، اصل مهمی بود. از این رو افرادی که در تولید خانگی نقش داشتند جزئی از خانواده محسوب می شدند. اما گذشته از اینها خانواده، خود را از طریق ازدواج و فرزند آوری قادر به تولید و تقویت نیروی کار می کرد. مایملک خانواده که معمولا به صورت غیرمنقول (زمین) بودمتعلق به " پدر"خانواده بود و از طریق او به ارث می رسید. زمین موروثی در مواردی غیر قابل تقسیم بود و این مالکیت، اقتدار بسیاری به پدر می داد. اقتدار پدر و امکان امرار معاش از طریق خانواده که تقریبا تنها امکان زندگی بود، علت ماندن اعضای خانواده گسترده درکنار یکدیگر بود. پدر با توجه به مالکیتش بر وسایل تولید، امکان بقای اقتصادی خانواده را تضمین می کرد، مالکیت پدر که تنها پس از فوتش به فرزندان انتقال می یافت، در هنگام عدم اطلاعات فرزندان سلاحی بسیار قوی بود و تهدید به محروم کردن از ارث، خانواده به عنوان نیروی تولید کننده ضروری و اساسی بود و از طرف دیگر امکان پیدا کردن کار درخارج از خانواده بقدری کم و محدود بود که فرد نمی توانست در هیچ جا کاری در سطح کار خانه پدری خود پیدا کند. بنابراین تولید خانواده و همچنین شرایط تولیدی اجتماعی، همبستگی خانوادگی را می طلبید.
اما نباید تصور کرد که این شکل خانواده در تمام اروپا و در میان تمام اقشار رایج بود، خانواده گسترده ای که تولید اقتصادی را نیز در دست داشت و هم نیازمند اعضای خانواده بود وهم از آنها مراقبت و محافظت می کرد، به احتمال زیاد در روستاها، تنها در میان ملاکین و فئودالها و در شهرها درمیان ثروتمندان ، وجود داشت. اما دهقانان خرده پا، روستاییان روزمره که تعداد آنها حتی در قرون وسطی نیز بسیار بود وتقریبا همه شاغلین در اصناف شهری، خانواده ای متفاوت داشتند. بخصوص که در قرون وسطی، توده مردم شهر بیشتر از طریق اصناف، حمایت ها وپشتیبانیهای لازم را کسب می کردند. در دوران قبل، همسرگزینی به شدت تحت فشار اجتماعی بود، انتخاب همسر نه بر اساس میل و علاقه دو طرف به ازدواج ، بلکه به دلیل "جبر اجتماعی" صورت می گرفت. در جامعه ای که فردیت مطرح نبود، علائق فردی نیز ارزشی نداشتند. برای دختر ازدواج، مرحله ای بود که از نقش دختر مجردی که در خانه پدر یا برادر زندگی می کرد به نقش کد بانوی منزل برسد و پایگاه اجتماعی دختر مجرد چه در خانه پدر یا خانه برادر، نامشخص بود، احتمالا بالاتر از خدمه، اما به طور حتم پائین تر از پایگاه کد بانوی خانه بود.
تنها را ه ارتقا پایگاه اجتماعی، ازدواج بود هر چند که زن متاهل معمولا تحت سلطه مادر شوهر بود و شوهر نیز بر روی او اعمال قدرت می کرد. اما بتدریج با انتقال اقتدار شوهر به زن در حیطه هایی خاص، زن تبدیل به فرد فرمان دهنده و پس از فوت مادر شوهر، به بالاترین مقام خانه می رسید، به این ترتیب برای دختران جامعه ازدواج تنها امکان کسب یک نقش اجتماعی قابل قبول جامعه بود. مردها نیز مجبور به ازدواج بودند، زیرا اداره واحد خانه که در عین حال محل تولید نیز بود، بدون وجود زن که قسمتی از کارها را به عهده می گیرد امکان نداشت. با ازدواج، مرد مجرد تبدیل به مرد متاهل می شد که اهمیت اجتماعی بالاتری از مرد عزب داشت. در عین حال پس از ازدواج دارای فرزندانی می شود که هم به او کمک می کردند وهم به عنوان ورثه، از مایملک خانوادگی محافظت می کردند. هر چند که همسر گزینی در خانواده گسترده بر اساس محاسبه ومنطق بود، اما پس از بستن پیمان ازدواج و سالها زندگی با یکدیگر، طبیعتا بین زن و شوهر و نسبت به فرزندان، علاقه و محبت بوجود می آمد. اما شرایط زندگی نوعی بود که از بروز احساساتی که برای خانواده امروزی بدیهی و اصولی هستند جلوگیری می کرد.
نویسنده : ندا مهاجرانی
روزنامه مردم سالاری ( www.mardomsalari.com )
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید