روح از محل بالائي به سوي تو فرود آمده است ؛مانند آن مرغ ورقاء که داراي عزت و شهامت است .روح با اکراه به کالبد خاکي تو پيوسته است و در موقع جدائي نيز با اکراه از بدن جدا مي شود .روح براي اولين بارکه وارد کالبد مادي مي شد ؛ از پيوستن با بدن انسان امتناع داشت ؛و هنگامي که به بدن پيوست ،با همسايگي خرابه اي بي آب و علف ،الفت گرفت .گمان مي کنم خاطرات ديرينه را که در جايگاه خو دداشته ؛فراموش نموده است .منازلي را از خاطر برده است که،در آغاز به جدائي از آن ها راضي نبوده است .
خلاصه اينکه ؛گروه زيادي از متفکرين الهي در باره اين مسئله انديشيده اند که روح با آن عظمت و سابقه جلالي و جمالي که داشته است ؛روي چه حکمتي به اين دنيا هبوط نموده (نزول کرده است ) ،و در دام اين کالبد جسماني زنجير شده است ؟
- نظر افلاطون :روح در آن جهان ماوراي طبيعت ،مرتکب خطائي شده بود ،و به همين سبب به عالم خاکي براي پاک شدن سقوط کرده است .
اکثريت متفکرين مي گويند که :ورود روح به اين جهان طبيعت ،نه هبوط است و نه سقوط ،بلکه ،جهان ماده براي روح ،گذرگاهي است که آن را به طرف کمال مي برد ،و رشد شخصيت خود را در اين جهان طبيعت ،مي يابد .اين نظريه منطقي تر است .زيرا که روح انساني به طور مطلق از جهان ماوراي طبيعي نازل نگشته است بلکه ، روح انساني دو رو دارد که ناشي از ارتباط با ماوراي طبيعت، و پيوستگي به طبيعت مي باشد .
آن روي روح که مربوط به ماوراي طبيعت است ،نه تنها نزول نکرده ،بلکه براي آن روح ،نزول و صعودي مطرح نيست .زيرا آن روح ،شعاعي از انوارخورشيد الهي است .و فقط براي ارتقاي روح طبيعي انسان است که از جهان ماده ،گذر مي کند .مخصوصا ،بنا به نظريه مکتب مشائيون ،که ابن سينا نيز خود از اعضاي اين مکتب است " آغاز تکامل روح انساني از همين جهان ماده شروع شده و تدريجا رو به تکامل رفته و حالت تجرد از ماده به خودمي گيرد و شايسته ابديت مي گردد ".
جلال الدين مولوي ؛ميگويد که ،هنوز هم کساني هستند که مثل اصحاب کهف ،با پشت پرده ،سر وسري دارند و علت اين که ما آن ها را نمي بينيم ،آن است که خداوند بر دل ها و گوش هايمان مهر جهالت و ناداني زده است .او مي گويد ،مرد عارف در هنگام بيداري ،حالتي شبيه به خواب دارد و حقايق بر او کشف مي گردد .آنان درميان مردم هستند و گاهي نيز بارقه هاي وجودي آنان نمودار مي گردد . ولي :*ديده اي خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس
کو آن ديده اي که اين بارقه هاي خدائي را به بيند ؟کو آن گوشي که با اين نغمه هاي رباني آشنائي داشته باشد ؟" الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها فيمسک التي قضي عليها الموت و يرسل الاخري الي احل مسمي ان في ذلک لايات يقوم يتفکرون " يعني که :خداوند ارواح انساني را در موقع مرگ و خواب به سوي خود بر مي گرداند .و آنچه را که مرگش فرارسيده است ،نمي گذارد به سوي کالبد بر گردد،و آنچه از مدت زندگانيش باقي است ،او را رها مي کند ،تا دوباره بدن را اداره کند .ولي همين رها شدن براي مدت معيني است که براي زندگاني شخص نثبيت شده است .در اين گرفتن و رها کردن ،آياتي است براي مردم انديشمند .(مهمترين اين آيات ،مسئله ميعاد و برگشت ارواح بر بدن ها است پس از مرگ ).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید