رزق ما دست اوست، در برابر ديگران گردن خم نكنيد!!
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ
و هيچ جنبندهاى در زمين نيست، مگر آنكه روزى او بر خداست و او قرارگاه دائمى و جايگاه موقّت او را مىداند. همه در كتاب آشكارى ثبت است.
«رزق» به معناى بخشش مستمرّ است، چه مادّى و چه معنوى، و لذا در دعا مىخوانيم: «اللّهم ارزقنى» ... «قلباً خاشعاً» ... «و لساناً ذاكراً» ... «و علماً نافعا» (بحار، ج 95، ص 258) رزقى كه خداوند مىدهد از هر جهت مناسب با موجودات است، مثلًا غذاى كودك در شكم مادر به تناسب نياز او تغيير مىكند تا آنكه پس از تولّد تبديل به شيرى گوارا مىشود و الّا انسان با چه قدرتى مىتوانست به نوزاد در رحمِ مادر غذا برساند و يا نوزاد چگونه مىتوانست غذاى خود را بدست آورد. «وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها» (عنكبوت، 60)
حضرت على (عليه السلام) در وصيّت به فرزندش امام حسن(ع) مىفرمايد: رزق دوگونه است: نوعى از آن را بايد با تلاش و كوشش بدست آورى و نوعى ديگر خود به سراغ تو مىآيد.(بحار، ج 5، ص 147) (مثل نور، باران و هوا در طبيعت و هوش، حافظه و استعداد در انسان) پس منظور آيه آن نيست كه در گوشهاى بنشينيم و منتظر نزول غذاى آسمانى باشيم، بلكه منظور آن است كه هم كار و تلاش داشته باشيم و هم آنچه را بدست مىآوريم رزقى از جانب خدا بدانيم، لذا همهى پيشوايان دينى ما كار مىكردهاند.
لازمهى رزقرسانى به همهى موجودات، علم به مكان و نياز آنهاست، بايد يك سيستم بسيار دقيق وجود داشته باشد كه آخرين آمار، آخرين نيازها و آخرين قرارگاه را بداند. تعداد انسانها و حيوانات از دريايى، هوايى و صحرايى و همهى موجودات ريز و درشت با ويژگىهاى گوناگون و نيازهاى بسيار متنوّع آنان را بداند. «يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها» اگر همهى امور در كتاب مبين است «كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ»، پس كسى كه علم كتاب را داشته باشد، همه چيز را مىداند. در آيه آخر سورهى رعد مىخوانيم: به كفّار بگو: شاهد من خداوند است و كسى كه علم كتاب را دارا است. روايات شيعه و سنّى مىگويند كه مراد از اين شخص حضرت على (عليه السلام) است.
خداوند دو سنّت دارد: يكى سنّت رزق رسانى و يكى سنّت اجراى امور از طريق اسباب و وسايل، بنا بر اين رسيدن به رزق منافاتى با قانون تلاش انسانها ندارد.
پيام هاي آيه:
1- موجود زنده، حقّ تغذيه دارد و خداوند اين حقّ را بر خود واجب كرده است. «ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»
2- رزق ما بدست خداست، در برابر ديگران گردن خم نكنيم. «ما مِنْ دَابَّةٍ» ... «إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»
3- دربارهى روزى، نه حرص بورزيم و نه بترسيم. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ» ... «إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»
4- خداوند، هم منابع رزق را در اختيار ما قرار داده و هم عقل و وسيلهى استخراج، اكتشاف و تحصيل آن را به ما عطا كرده است. «إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»
5- هر كجا برويم، زير نظر خدا هستيم. چه در سفر و چه در حضر. «يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها»
6- همهى اطلاعات و آمار اين جهان به طور دقيق در مركزى ثبت و ضبط مىشود. «كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ»
روزگار دو چهره دارد: گاهى با تو و گاهى بر عليه توست. آنگاه كه به نفع توست، مغرور نشو و آنگاه كه به ضرر توست، صبر پيشه كن، زيرا در هر حال مورد آزمايش الهى هستى
چهار مطلب در 4 آيه اول سوره هود
قرآن کريم
چهار آيه اول از اين سوره، عنوان و فشرده همه مطالب آن است، در اين چهار آيه چهار مطلب مطرح است:
اول: عبادت پروردگار و اينكه امور زندگى با فرمانها و قانونهاى الهى تطبيق دارد: «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ»
دوم: كار رسولان خدا بشارت و انذار است.
سوم: برگشتن به سوى خدا و اصلاح اعمال و بازسازى خويش كه سبب سعادت است و گرنه عذاب خدا در كمين است «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً ...»
چهارم: معاد است «إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.»
اين مطالب در كلمات پيامبران در اين سوره تكرار مىشوند، مثلا سخن نوح، هود، صالح و شعيب با «يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ» آغاز مىشود، جمله «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ» در همه آنها به جز نوح (عليه السّلام) تكرار شده است، هلاك اقوام آنها در اثر عدم قبول دعوت و عدم برگشت به طرف خدا بوده است. و نيز انذار و معاد در كلام آنها مطرح است. پس رئوس مطالب سوره، توحيد و نبوت و معاد مىباشد.
به داشته نعمتها مباهات نكنيد!!
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ
و اگر بعد از شدّت و رنجى كه به او رسيده، نعمتهايى به او بچشانيم، مىگويد: «مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مىشود.
روزگار هميشه يكسان نيست، بلكه طبق روايات: «الدَّهر يَومان، يَومٌ لك و يومٌ عليك، فان كان لك فلا تبطر و ان كان عَليك فاصبر فكلاهما ستُختَبر»، (بحار، ج 73، ص 81) روزگار دو چهره دارد: گاهى با تو و گاهى بر عليه توست. آنگاه كه به نفع توست، مغرور نشو و آنگاه كه به ضرر توست، صبر پيشه كن، زيرا در هر حال مورد آزمايش الهى هستى.
نعمتهايى كه پس از سختىها و مشكلات به انسان مىرسد، او بايد عامل شكر و ذكر باشد، نه وسيلهى فخر و طرب.
اينطور كه از آيه بر مي آيد دو چيز شادى را خطرناك مىكند: يكى تحليل غلط، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» و ديگر آنكه اين شادى سبب تحقير ديگران و فخرفروشى خود شود. «لَفَرِحٌ فَخُورٌ»
پس مي توان نتيجه گرفت كه:
- انسان كم ظرفيّت است و با اندك نعمتى، فخرفروشى مىكند.
- سختىها و شادىها زودگذرند.
- فكر اينكه سختىها ديگر به انسان روى نمىآورد، تصوّر باطلى است.
- كاميابىها را نشانهى محبوبيّت نزد خداوند ندانيم و نگوييم: ديگر گرفتار نخواهم شد!
- تحليلها و بينشهاى غلط، سبب رفتار نادرست مىشود. گمان مىكند كه هيچ بدى ندارد، «ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي» لذا فخرفروشى مىكند.
- شخصيّت بعضى انسانها متزلزل و وابسته به حوادث بيرونى است، نه كمالات درونى. گاهى «لَيَؤُسٌ كَفُورٌ» و گاهى «لَفَرِحٌ فَخُورٌ» است.
منابع:
1- تفسير نور ج 5
2- بحار الانوار ج 73
3- بحارالانوار ج 5
4- بحارالانوار ج 95
5- تفسير احسن الحديث ج 4
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید