چكيده
اسكوفيلد نويسنده ي كتاب مقدس مرجع، چنان كه مسيحيان منتقد نوشته اند، در يادداشت هاي خود، دچار اشتباهات بزرگي شده است آرا و آموزه هاي او و تفسيرهايي كه از کتاب مقدس انجام داده است، با آموزه هاي حضرت عيسي عليه السلام منافات دارد. اين مقاله به روش كتابخانه اي و با هدف نقد آراي اسكوفيلد از ديدگاه مسيحيت، نگاشته شده و درصدد است تا ثابت كند تدبيرها يا دوره هاي هفت گانه و ديگر عقايد او، مورد تأييد كتاب مقدس و انديشوران مسيحي نيست. نداشتن نظام واحد، شخصي و خصوصي كردن آموزه ي نجات، رنگ سياسي دادن به ظهور مسيح و حكومت هزار ساله ي او، تأكيد بر پايه گذاري پادشاهي داود عليه السلام توسط حضرت عيسي عليه السلام و پادشاهي زميني او، از اشكالات جدي كتاب اسكوفيلد است.
مقدمه
عقايد اسكوفيلد و اصل موضوع مسيحيت صهيونيستي مدتي است كه در مطبوعات و مجلات داخلي كشور مطرح است. لشكركشي به خاورميانه و ايجاد خاورميانه جديد كه امروزه در ميان رهبران كشور ايالات متحده و دولتمردان آن كشور طرف دار زيادي دارد، به موضوع خطرناک و جدي منطقه ي خاورميانه تبديل شده است؛ ولي متأسفانه سران كشورهاي منطقه هنوز احساس خطر نكرده اند. البته اين موضوع پيش از آن كه در ايران رايج شود، در كشورهاي عربي مطرح شده و اكنون نيز نويسندگان عرب، مقاله ها و كتاب هاي زيادي در اين موضوع مي نويسند. با توجه به اهميت اين موضوع، مي طلبد كه جريان مسيحيت صهيونيستي درپژوهش ها و مقاله ها، بيشتر نقد و بررسي شود. نقد و بررسي الهياتي اين جريان به وسيله ي انديشمندان مسلمان خيلي پررنگ نيست؛ از اين رو، در پايان به نقد و بررسي اصول عقايد مسيحيت صهيونيستي از ديدگاه اسلام مي پردازيم.
ما در اين مقاله قصد نداريم كه از ديدگاه سياسي به اين موضوع بپردازيم، بلكه رويكرد ديني اين جريان و نقد آن از ديدگاه ديني ـ كه براي نخستين بار صورت مي گيرد ـ بسيار مهم تر است؛ زيرا اشتباهات و خطرهاي سياسي يک جريان، به راحتي براي ملت آن كشور و ديگر ملت ها افشا مي شود؛ ولي اگر عقيده اي رنگ ديني گرفت و جزو باورهاي پيروان يک جريان شد، به راحتي نمي توان با آن مقابله كرد يا نادرستي آن را براي آنان ثابت نمود. از يک سو، جاي بسيار تأسف است كه اين تفسيرهاي غير علمي ازمتون مقدس، در اختيار علاقه مند به مطالعه در اديان قرار مي گيرد و از سوي ديگر، خوشحاليم كه اين توفيق را داشته باشيم تا بتوانيم دست كم براي جوانان و جامعه ي فرهيخته ي خودمان ثابت كنيم كه ادعاها و تفاسير اين جريان حتي با مباني خود مسيحيان نيز سازگار نيست. پرسش اساسي در اين نوشتار اين است كه آيا عقايد اسكوفيلد كه مورد استناد جريان مسيحيت صهيونيستي است، با تفسير كتاب مقدس و نظريات انديشمندان مسيحت مطابق است يا نه ؟(4)
معرفي اسكوفيلد
سايرس اينگرسون اسكوفيلد (1843-1921م.) (5) نويسنده ي كتاب مقدس مرجع (6) يا انجيل مرجع بود. كتاب تفسير او از انجيل ـ كه امروزه معتبرترين تفسير انجيل براي پروتستان هاي سراسر جهان شمرده مي شود ـ موجب شد تا پديده ي مسيحيت صهيونيستي جان بگيرد؛ ولي اكنون آرا و نوشته هاي او كه اشتباهات و تناقض گويي هاي بسياري در آن وجود دارد، مورد نقد و بررسي انديشمندان مسيحي قرار گرفته است. كتاب او راهنماي تدبيرگرايي يا مقطع باوري براي تفسير متون مقدس بود و يادداشت هاي او بر نسخه ي كينگ جيمز(7) شيوه ي جديدي از فهم كتاب مقدس را ارائه داد.(8)
مسيحيت صهيونيستي، ريشه در مسيحيت پروتستان دارد و با كارهاي مارتين لوتر(9) ـ كه به عقيده ي برخي (10)، يهودي بود و به وضعيت موجود در مسيحيت اعتراض داشت ـ شروع و پايه گذاري شد. اين نهضت در اواخر قرون وسطا و اوايل رنسانس (در قرن شانزدهم ميلادي)، در دل مسيحيت به وجود آمد و پروتستانتيسم نام گرفت. مذهب پروتستان، اكنون شاخه اي از آيين مسيحيت شمرده مي شود. با دقت در نوع نگرش پروتستان به جهان آفرينش، در مي يابيم كه اين نهضت، حاصل تفسير يهودي از مسيحيت است.
اسكوفيلد پيش از آنكه تغيير كيش دهد، درباره ي كتاب مقدس هيچ آموزشي نديد و فعالانه به مدت سه سال به موعظه و شباني پرداخت و براي تبليغ اجتماعي مسافرت كرد. اما در سال 1901م به آرنو سي.گابلين (11) گفت كه درباره ي تهيه ي كتاب مقدس مرجع مي انديشد. در سال 1904 م براي تحقيق، سفري به انگلستان، محل پايه گذاري مشيت گرايي (12) انجام داد. در سال 1909م. كتاب مقدس او با لاف و رجز فوق العاده اي به بازار آمد. «چارلز گيلبرت وستون» (13)، يكي از نويسندگان فعالي است كه مقاله هاي زيادي بر ضد مسيحيت صهيونيستي نوشته است. او در پايان يكي از مقاله هايش با نام «پاسخ به يادداشت هاي اسكوفيلد» (14) مي گويد: «من به ملت يهود عشق مي ورزم و واقعاً مايلم تا ببينم كه آنها عيسي عليه السلام را به عنوان مسيحا مي پذيرند و زاده و پرورده ي ملكوت او هستند؛ اما نمي توانم فراتر از متون مقدس گام بردارم و اسرائيل ضد مسيح را به عنوان يک قوم بشناسم. من احساس مي كنم كه آموزه ي مشيت گرايي (15)، اميدي دروغين به يهوديان داده است و آنان با اعتقاد محكم به اين اميد، بايد همه چيزشان را از دست بدهند؛ چنان كه اجداد آنان در سال 70م (16) از دست دادند».(17)
با مروري بر مستندات مسيحيت صهيونيستي، مي بينيم كه كتاب مكاشفه ي يوحنا سند مهمي براي آنان و پيروان افكار اسكوفيلد به شمار مي رود. اين كتاب، كتاب نشانه ها و نمادهاست و اگر مي بينيم كه چند بند از فصل بيستم آن درباره ي دوره ي هزار ساله و در تضاد با سخنان عيسي عليه السلام و موسي عليه السلام و پطرس و پولس است، ناشي از تفسير پيام است. اسكوفيلد، بدعت گذار بزرگ كل تاريخ كليساست و يادداشت هايش بر بخش وسيعي از تفكر كليسا در اين قرن تأثير گذاشته و حتي گاهي مهار آن را به دست گرفته است.(18)
آموزه هاي اسكوفيلد
1. دوره هاي هفت گانه
از دوره هاي هفتگانه ي تدبير گرايان، پنج دوره به دوره هاي عهد قديم بر مي گردد و دوره ي ششم، زمان كليساي مسيحي و دوره ي هفتم، زمان آمدن ملكوت است و آنان منتظر بازگشت قريب الوقوع مسيح اند.(19) يكي از آموزه هاي اسكوفيلد اين است كه تاريخ به تدبيرها يا دوره هاي هفتگانه ي زير تقسيم مي شود:
1.دوره ي بي گناهي؛ از زمان آفرينش تا زمان هبوط انسان (پيدايش :2 :16-17)؛
2.دوره ي وجدان يا خودآگاهي؛ از سقوط انسان تا سيل و طوفان؛
3.دوره ي حكومت انسان؛ از طوفان نوح عليه السلام تا زمان حضرت ابراهيم عليه السلام؛
4.دوره عهد؛ از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام تا زمان اعطاي «شريعت» در صحراي سينا؛
5.دوره ي شريعت؛ از صحراي سينا تا مصلوب شدن مسيح؛
6.دوره ي فيض الهي؛ از زمان مرگ مسيح تا داوري ها در مكاشفه؛
7.دوره ي ملكوت؛ آخرين دوره و زماني كه مسيح، پادشاهي حضرت داود را باز مي گرداند و به مدت هزار سال حكمراني خواهد كرد.
اما مسيحيان در نقد اين آموزه هاي اسكوفيلد مي گويند كه تدبيرگرايي يا مشيت گرايي الهي اسكوفيلد بر اساس تعليم كتاب مقدس نيست. او هيچ سندي از كتاب مقدس براي تأييد سخنانش نشان نمي دهد. تقسيم بندي هاي هفت گانه ي او از تاريخ، غير نظام مندند و كاملاً با هم تداخل دارند. چنان كه ديديم، اسكوفيلد تاريخ را به دوره هاي مختلف تقسيم و هر كدام را با عنوان خاصي (مانند: دوره ي فيض و دوره ي وجدان و...) نام گذاري مي كند. مسيحيان در رد اين ادعا مي گويند كه حضرت آدم عليه السلام نيز خودآگاهي و وجدان داشت؛ زيرا پس از نافرماني خدا، خود را پنهان كرد (20)؛ بنابراين، دوره ي اول را نيز مي توان دوره ي وجدان ناميد و همچنين، هيچ كس در هيچ عصري نمي تواند بدون فيض خدا نجات يابد.(21) پس دوره هاي هفت گانه ي اسكوفيلد، تقسيم درستي نيست و نمي توان بر هر دوره اي نام خاصي نهاد. افزون بر اين، بنا بر عقيده ي بنيادگرايان كه عهد جديد را بر اساس عهد قديم تفسير مي كنند، نبايد معتقد باشند كه حضرت آدم عليه السلام سقوط كرده است، بلكه چنان كه عهد عتيق مي گويد: او از بهشت اخراج شد (22)؛ در حالي كه اسكوفيلد، در دوره ي اول عقيده دارد كه آدم عليه السلام سقوط كرده است.
در برابر، به اعتقاد مسيحيت، خداوند با قومش بر اساس هفت عهد رفتار مي كند:
1.عهد مربوط به عدن؛ مسئوليت و امتحان (23)؛
2.عهد مربوط به حضرت آدم عليه السلام؛ ورود در گناه مستلزم اميد و تأديب است (24)؛
3.عهد مربوط به حضرت نوح عليه السلام؛ شروع عهد جديدي از ذريه ي زن (25)؛
4.عهد ابراهيم؛ مجموعه اي از الهامات به ابراهيم كه اين عهد را ايجاد نمود (26)؛
5.عهد موسوي؛ اين عهد با خون نوشته و اهدا شد (27)؛
6.عهد داودي؛ بخش هاي عمده ي اين عهد در مزامير 16: 22؛ 89: 3-4؛ 37، 34، 110: 1-4 يافت مي شوند؛
7.عهد جديد در خداوند ما.(28)
گريس هالسل (29) در كتاب خود مي گويد (30): بسياري از مسيحياني كه تازه به تدبيرگرايي گرايش مي يابد، مي دانند كه تدبير گرايي جزو عقيده ي مسيحيت نيست. يكي از آنان كراولي (پسر) (31)، مجري برنامه هاي مذهبي در واشنگتن است. او در بيان خاطراتش چنين مي گويد كه در سن جواني، وقتي كه دكتر جيمز آر. گراهام (32) انجيل اسكوفيلد را در دست او ديد، نظريه ي تدبيرگرايي را به باد تمسخر گرفت و تمام گزاره هاي آن را مورد انتقام قرار داد.
دكتر جيمز آر. گراهام اشكالات ديگري را نيز به تفسير اسكوفيلد وارد كرد. تفسير كتاب مقدس اسكوفيلد داراي نظام واحدي نيست. به عقيده ي او اين تفسير، محبت همه جانبه ي خداوند به بشريت در همه ي دوره هاي تاريخ را رد مي كند. چون تدبيرگرايان قايل اند كه دوره ي خاصي به نام دوره ي فيض است و فيض و لطف خداوند پيش و پس از آن، در زمين جايي ندارد.
در اعتقاد مسيحيان، لازمه ي باورهاي اسكوفيلد، هتک حرمتِ معنا و مفهوم مسيح و مسيحيت است؛ چون مسيحيان را اسير و برده ي اعمال يهوديان مي داند؛ همان كساني كه در نظر مسيحيان جهان، قاتلان خدا به شمار مي روند. نه تنها مسيح و مسيحيان برده ي يهود مي شوند، بلكه خدا نيز بايد برده ي آنان باشد؛ چون خداوند زماني مي تواند به مسيح عليه السلام اجازه ي بازگشت را بدهد كه يهود نقش زميني خود را ـ كه اسكوفيلد طراحي كرده است ـ انجام دهند.
2. تقسيم سه گانه ملت ها
گفتيم كه اسكوفيلد اين گزاره ي كتاب مقدس «يهوديان و يونانيان و كليساي خدا را لغزش مدهيد» (33) را كليد آموزه هايش قرار مي دهد و جهان را به سه طبقة (يهودي، غير يهودي و كليسا) تقسيم مي كند. در مسيحيت سنتي عقيده بر اين است كه عهدهاي خدا به حضرت ابراهيم عليه السلام با آمدن مسيح محقق مي شود؛ ملكوت معنوي (حكومت بر دل هاي مؤمنان، نه حكومت سياسي) به مسيح اعطا مي شود و بني اسرائيل در كليسا استمرار مي يابد؛ در نتيجه، مسيحيان، فرزندان ابراهيم اند. در حالي كه اسكوفيلد بر خلاف عقيده ي مسيحيت مي گويد كه فقط داربي و پيروان او وعده هاي جداگانه اي از سوي خدا دارند، و ملت ها را به سه طبقه ي يهود، غير يهود و كليسا تقسيم مي كند و منظور او از كليسا در اين تقسيم، گروه كوچک داربي و پيروان اوست؛ ولي كتاب مقدس، اين ايده را كه منظور از كليسا فقط همين گروه برادران داربي باشند، رد مي كند (34)؛ چون بنابر نظر منتقدان مسيحيِ اسكوفيلد، عهد جديد فقط دو طبقه را بيان مي كند: يک طبقه، كساني كه در كليسا هستند و طبقه ي ديگر كساني كه گمراه اند. مسيحيت قايل است كه نجات از آن كسي است كه كاري كند كه او را به كليسا (بدن مسيح) وارد كند.(35)
همچنين، مسيحيت سنتي عقيده دارد كه نجات، امري جهاني است، نه شخصي و خصوصي.(36) (يوحنا 3 :16) (37) بنابراين، نجات فقط شامل گروه كوچكي از مسحييان نمي شود.
پولس در روميان 2 : 28-29 با اشاره به حقيقت مسيحي بودن، يهودي بودن و اسراييلي بودن و معناي واقعي آنها مي گويد :
زيرا آن كه در ظاهر است، يهودي نيست و آنچه در ظاهر در جسم است، ختنه ني؛ بلكه يهود آن است كه در باطن باشد و ختنه، آنكه قلبي باشد در روح، نه در حرف كه در مدح آن از انسان، بلكه از خداست.
نيز روميان 9 :6-8 را ببينيد:
ولكن چيزي نيست كه كلام خدا ساقط شده باشد؛ زيرا همه كه از اسرائيل اند، اسرائيلي نيستند و نه نسل ابراهيم تماماً فرزند هستند؛ بلكه نسل تو در اسحق خوانده خواهد شد؛ يعني فرزندانِ جسم، فرزندان خدا نيستند.
عقيده ي اساسي مسيحيت اين است كه تمام بشريت از طريق خون مسيح عليه السلام مصلوب شده و دوباره رستاخيز دارند؛ ولي اين عقيده در انديشه ي اسكوفيلد جايگاهي ندارد.(38)
پي نوشت ها :
1.Dispensationalism.
2. Kingdom of God.
3.Kingdom of heaven.
4.گفتني است كه ما در اين نوشتار، عقايد اسكوفيلد و مسيحيت صهيونيستي را از ديدگاه مسيحيت نقد مي كنيم و در مقام فردي مسلمان، نه آموزه هاي مسيحيت را مي پذيريم و نه آموزه هاي مسيحيت صهيونيستي را.
5. Cyrus Ingerson Scofield.
6. Scofield Reference Bible.
7.King James.
8.مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، حسن قنبري، قم، مركز مطالعات وتحقيقات اديان و مذاهب، 1381، ص 275-276.
9.Martin Luther.
10.افرادي مانند ابراهام ب. اليزرهالوي (Abraham B. Elizerha -levi)، خاخام كابالائيست، و ابراهام فاري سول(Abraham Farissol) عقيده دارند كه لوتر فردي يهودي پنهان كار يا نيمه يهودي بود. براي مطالعه ي بيشتر ر.ک: صاحب خلق، نصير، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، تهران : هلال، 1384 ه.ش.، چ3، ص 30-33.
11.Arno C. Gaebelein.
12.مشيت گرايي الهي (Dispensationalism) يا به تعبير ديگر، تدبيرگرايي يا مقطع باوري، به وسيله ي جان نلسون داربي (John Nelson Darby)، كشيش معروف انگليسي (متوفاي 1882م) در اواخر قرن نوزده پايه گذاري و در آمريكا به وسيله ي اسكوفيلد ترويج شد.
13.Charles Gilbert Weston.
14.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
15.Dispensationalism.
16.تيتوس، پسر امپراتور روم در سال 70م، اورشليم را محاصره و ويران كرد و انسان هاي زيادي را به قتل رسانيد و سنهدرين را نيز از بين برد.
17.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
18.Ibid.
19.مري جو ويور، درآمدي به مسيحيت، ص 275.
20.آن گاه چشمان هر دوي ايشان باز شد و فهميدند كه عريان اند. پس برگ هاي انجير به هم دوخته، سترها براي خويشتن ساختند و آواز خداوند خدا را شنيدند كه در هنگام وزيدن نسيم بهار در باغ مي خراميد و آدم و زنش، خويشتن را از حضور خداوند خدا در ميان درختان باغ پنهان كردند (پيدايش 3 :7).
21.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
22.پس خداوند خدا او را از باغ عدن بيرون كرد تا کار زمين را كه از آن گرفته شده بود، بكند. پس آدم را بيرون كرد و به طرف شرقي باغ عدن، كروبيان را مسكين داد (پيدايش 3 :22).
23.پيدايش 1 : 26-31.
24.پيدايش .
25.پيدايش 6 :3 ، 9: 1-17.
26.پيدايش 12 :1 -3؛ 13: 14-17؛ 15 : 1-21؛ 17 : 1-27؛ 18: 1-53؛ 21: 1-13 ؛ 22: 1-18.
27.خروج 19 : 1-9؛ 20: 1-22؛ 24؛ 1-18؛ تثنيه 5 :2 -5.
28.و چون ايشان غذا مي خوردند، عيشي نان را گرفت بركت داد و پاره كرده به شاگردان داد و گفت بگيريد و بخوريد يا اين است بدن من؛ و پياله را گرفته شكر نمود و بديشان داده و گفت همه ي شما از اين بنوشيد؛ زيرا كه اين است خون من در عهد جديد كه در راه بسياري به جهت آمرزش گناهان ريخته مي شود (متي 26 :28). متي 26 : 25-28؛ لوقا22 :20؛ يوحنا12: 47-50؛ 14: 6 ؛ عبرانيان 1 : 1-3 ؛ 2 : 1-4 ؛ 16: 4؛ 9: 5-10 ؛ 12: 22-28 ؛ روميان 14 : 9؛ 10 :9 ؛ اعمال رسولان 2: 23؛ افسسيان 4 :8، اول تيموتائوس 2 :5.
29.Grace Halsel.
30.سيد امير حسين اصغري، يدالله : چرا ايالات متحده براي اسراييل از منافع خويش مي گذرد؟ ، 1384 ، ص 72-75.
31.Dal Crowley.
32.James R.graham.
33.اول قرنتيان 10 :32.
34.چنان كه گفتيم، بر اساس عقايد مسيحيت، كليسا از يک نژاد تشكيل نمي شود و تمام ملت ها را در بر مي گيرد. در كتاب مقدس مي خوانيم: «زيرا همگي شما به وسيله ي ايمان در عيسي عليه السلام، مسيح پسران خدا مي باشيد. زيرا همه ي شما كه در مسيح تعميد يافتيد، مسيح را در بر گرفتيد. هيچ ممكن نيست كه يهود باشد يا يوناني و نه غلام و نه آزاد و نه مرد و نه زن؛ زيرا كه همه ي شما در عيسي مسيح عليه السلام يک مي باشيد. امّا اگر شما از آن مسيح مي باشيد؛ هر آينه نسل ابراهيم عليه السلام و بر حسب وعده، وارث هستيد» (غلاطيان 3 :26-29). پس بر اساس اين بند از كتاب مقدس، تفاوتي ميان مسيحي، يهودي، غير يهودي و برده و آزاد وجود ندارد.
35.The Incredible Scofield and His Book,pp.167-168.
36.دانلر ج. ميلر، ماهيت و مأموريت كليسا، ص 59.
37.زيرا خدا جهان را اين قدر محبّت نمود كه پسر يگانه ي خود را داد تا هر كه بر او ايمان آورد، هلاک نگردد؛ بلكه حيات جاوداني يابد (يوحنا3 :16).
38.www. gospeltruth.net / scofield.htm.مسيحيان و نقد آراي اسکوفيلد
3.ملكوت خدا و ملكوت آسمان
در كتاب مقدس دو تعبير مهم ملكوت خدا و ملكوت آسمان به كار رفته است. قاموس كتاب مقدس چند معنا را براي اين دو واژه بيان كرده است:
1.حيات و تقواي قلبي (متي 6: 33) (39)؛
2.نظم و قاعده، و قانون اصولي كه مسيح براي ترتيب آن آمد (1)؛
3.برتري قوم خدا بر حسب اراده ي او (2)؛
4.مجد و تسلّط مسيح؛
5.اقتدار كلي خداي تعالي بر تمام موجودات (3)؛
6.حالت سماوي (متي 8 :11 (4) و دوم پطرس 1 :11).
فرهنگ موجز الاهيات با تأكيد بر ارتباط مسأله ي نجات و ملكوت در اين باره مي گويد: پيام مركزي حضرت عيسي عليه السلام درباره ي حكومت خودش، ملكوت آسمان است و آن، نجات انسان و نوعي پاداش الهي و يک حقيقت فرجام شناختي است. معناي نزديک بودن ملكوت آسمان در كلام عيسي عليه السلام اين است كه خدا و نجات الهي نزديک هستند.(5)
اصل واژه ي «انجيل» نيز در زبان يوناني به معناي مژده (مژده به فرا رسيدن ملكوت آسمان يا پيمان تازه) است.(6) در انجيل متي، بر خلاف ديگر اناجيل، عبارت ملكوت آسمان به جاي ملكوت خدا به كار رفته است.
عبارت ملكوت خدا در عهد عتيق وجود ندارد؛ ولي در عهد جديد دست كم هفت بار به كار رفته است. در اين بحث، ميان مسيحيت و يهوديت اختلاف است؛ ولي هر دو عقيده دارند كه سلطنت خداوند بر زمين، سلطنت اخلاقي است. اختلاف يهوديت و مسيحيت در اين است كه دين يهودي اين اميد را در دل مي ميراند كه روزي خدا با قدرت خودش بر زمين حكومت كند؛ ولي حضرت عيسي عليه السلام افزون بر اين، از پيروانش مي خواهد كه فعالانه اراده ي الاهي را اجرا كنند و انجيل مسيحيت را در سراسر عالم گسترش دهند و براي اين امر دعا كنند.(7) برخي اين ملكوت را همين جا در روي زمين و برخي آن را وراي تاريخ مي دانند. برخي قايل اند كه اين امر با تلاش انسان ها حاصل مي شود و برخي آن را نتيجه ي دخالت مستقيم خدا مي دانند.(8)
عقيده به ظهور مسيح و حكومت هزار ساله، زماني به وجود آمد كه اميدهاي كليساي اوليه از بين رفت. پس از كنستانتين (9) (337-306م.) مقوله ي ملكوت خدا رنگ سياسي گرفت و با سخن اگوستين كه بين شهر خدا و شهر زميني تمايز قايل شد، حاكميت كليسا نيز به عنوان حاكميت سياسي يا حاكميت امپراتورگونه زير سؤال رفت. در نظر كاتوليک ها، كليسا و ملكوت خدا يكي است.(10)
متي در انجيل خود، مي گويد كه عيسي عليه السلام هرگز حكومت بر سرزمين هاي جهان را نپذيرفت و درخواست شيطان را در اين باره رد كرد؛ اما مسيحيت صهيونيستي با طرح جنگ هاي آخرالزمان و آرماگدون، قصد دارد پس از پايان جنگ و بازگشت از بهشت، با پادشاهي اين جهاني عيسي عليه السلام، بر جهان حكومت كند؛ يعني همان چيزي را دنبال مي كند كه عيسي عليه السلام آن را از شيطان نپذيرفت.
پس ابليس او را به كوهي بسيار بلند برد و همه ي ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده به وي گفت: اگر افتاده مرا سجده كني، همانا اين همه را به تو بخشم. آنگاه عيسي عليه السلام وي را گفت: دور شو اي شيطان! زيرا مكتوب است كه خداوند خداي خود را سجده كن و او را فقط عبادت نما.(11)
در اينجا با تأكيد برمعنوي بودن ملكوت مسيحايي كه مورد تأكيد مسيحيت سنتي است؛ بخشي از نقدهاي نظريه ي اسكوفيلد و مسيحيان صهيونيست را نقل مي كنيم. اين نقدها برگرفته از مقاله ي «پاسخ به يادداشت هاي اسكوفيلد» نوشته ي چارلز گيلبرت وستون (12) است.
به طور كلي، اسكوفيلد در پي اين است كه ثابت كند هزاره، پس از دوران رنج و جنگ هاي آخرالزمان شكل مي گيرد؛ پادشاهي حضرت عيسي عليه السلام پادشاهي زميني است، نه آسماني؛ او پادشاهي داود را پايه گذاري خواهد كرد و اين پادشاهي، همراه با قدرت شمشير و جنگ است ! اما مسيحيان، اين آموزه را ـ كه اكنون مسيحيت صهيونيستي با تأكيد، بر آن اصرار مي كند ـ مردود مي دانند.
همه ي بدعت هاي اسكوفيلد مورد انكار مسيحيت سنتي است. آموزه هاي او حتي در جايي كه يادداشت هاي او ناشناخته مانده بود نيز نفوذ كرد. او در كتاب مقدس مرجع (13)، نسخه ي سال 1917 تا سال 1967م، از مقدمه ي كتاب تا بخش اناجيل چهار گانه گوشزد كرده است كه «همه ي اناجيل، نوشته اند كه مسيح خود را پادشاه ناميده است».
در نظر مسيحيت، اين گفته به روشني نادرست است. عيسي عليه السلام هيچ جا حتي به طور ضعيف، اشاره نكرده است كه براي پايه گذاري پادشاهي اش، منتظر شهرت يا موافقت ملي يا به دنبال پادشاهي زميني بوده است. مي گويد: «و امّا عيسي چون دانست كه مي خواهند بيايند و او را به زور برده پادشاه سازند، باز تنها به كوه برآمد»(14)
اسكوفيلد درباره ي «متي 4 :17» (15) بر دو نكته تأكيد مي ورزد: وقتي عيسي عليه السلام براي قوم يهود ظهور مي كند، رسالت بعدي او پايه گذاري پادشاهي داود است.
اين پادشاهي هنوز در تدبير پنهاني خداوند است و علم آن پيش خداست؛ ولي عقيده به پايه گذاري پادشاهي داود، همان اشتباه فريسيان است و لازمه اش اين است كه مسيح بايد مانند جنگ جوي مقتدر ظهور كند تا جهان را به سود اسرائيل و با هدف پايه گذاري چنين پادشاهي اي تسخير كند. يادداشت هاي اسكوفيلد چنين برداشتي را از پادشاهي ـ كه همان اشتباه ريسيان است ـ ارائه مي دهد. وي اظهار مي دارد طبق وحي، اين امر در آن زمان بايد محقق شد؛ ولي اين بيان بسيار دور از حقيقت است و بالاتر از آن تصور نمي شود. اين ارتداد مطلق است. اسراييل با چنگ زدن به اين اميد دروغين بود كه در سال هفتاد ميلادي، همه چيز را از دست داد و با تصور اين كه حضرت عيسي عليه السلام پادشاهي زميني دارد، از روميان شكست خورد. اسكوفيلد به دروغ تظاهر مي كند كه عهد داوودي، مربوط به تاج گذاري زميني براي حضرت عيسي عليه السلام بر روي تخت داوود و همراه با حكومت فراگير يهود است. شرح حال برخي از حوادث سال اول رسالت مسيح، در چهار فصل اول انجيل يوحنا آمده است.
اين آغاز رسالت عيسي عليه السلام بود كه در آن، مردم را به پادشاهي موعظه مي كرد. اما پادشاهي او هرگز پادشاهي همراه با قدرت شمشير و مسيحاي جنگجو نبود! مسيحايي كه بلند خواهد شد؛ چنان كه موسي مار برنجي را در بيابان بلند كرد.(16) در عقيده ي مسيحيت، مسيح كسي است كه هر كه به او ايمان داشته باشد، نبايد هلاک شود؛ بلكه حيات جاوداني دارد.(17)
حتي حضرت عيسي عليه السلام در جاي ديگر، به صراحت ايمان را شرط ورود در ملكوت خدا بيان مي كند:
عيسي بديشان گفت: هر آينه به شما مي گويم كه باج گيران و فاحشه ها قبل از شما داخل ملكوت خدا مي گردند. از آن رو كه يحيي از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ايمان نياورديد؛ امّا باج گيران و فاحشه ها بدو ايمان آوردند و شما چون ديديد، آخر هم پشيمان نشديد تا بدو ايمان آوريد.(18)
بيان ديگر اسكوفيلد اين است كه عدم پذيرش اين پادشاهي زميني ـ كه عيسي عليه السلام فرمود: پادشاهي من اين جهاني نيست ـ هنوز در علم خدا آشكار نشده است. بدين وسيله، اسكوفيلد پيشگويي هاي بزرگ و صريح را انكار مي كند. پيشگويي هايي كه در آن پادشاهي زميني، مصلوب شدن، موت، دفن، رستاخيز و تخت نشيني عيسي عليه السلام در جلال خدا، همه مردود شمرده شده اند.(19) آيا اسكوفيلد از اين نبوت هاي شگفت آور آگاه نيست!؟
او درباره ي متي 6 :33 (20) بر اين عقيده است كه ملكوت خدا از ملكوت آسمان متمايز خواهد بود و ملكوت خدا عمدتاً باطني و روحاني است؛ در حالي كه ملكوت آسمان، جوارحي است و در جلال خدا بر روي زمين آشكار خواهد بود. او اشاره مي كند كسي نمي تواند با تولد دوباره در ملكوت آسمان داخل شود و اين شرط، فقط براي دخول در ملكوت خدا لازم است.
پاسخ مسيحيان به اسكوفيلد اين است كه چنين ديدگاهي درست نيست، چون عيسي عليه السلام درباره ي دو تعبير ملكوت آسمان و ملكوت خدا مي فرمايد: «... تا بازگشت نكنيد و مثل طفل كوچک نشويد، هرگز داخل ملكوت آسمان نخواهيد شد».(21)
«به تو مي گويم: اگر كسي از سر نو مولود نشود، ملكوت خدا را نمي تواند ديد».(22) براي ورود در هر دو ملكوت، بايد تولد يافت، بنابراين، ملكوت آسمان و ملكوت خدا يک سان و شبيه به هم هستند.
او با توجه به متي 11 :11 مي گويد كه عيسي عليه السلام در آن زمان ظهور يافت تا پادشاه زميني شود و اين وعده ي خدا بود؛ ولي مردم، او را نپذيرفتند و چون از او پشتيباني نكردند، مصلوب شد. اسكوفيلد تلاش مي كند پادشاهي زميني عيسي عليه السلام را ثابت كند. اين ملكوت كه مورد پرسش قرار گرفته است، ملكوت آسماني نيست؛ بلكه ملكوت مسيحايي است و بايد زميني باشد. اسكوفيلد مانند هميشه، پادشاهي اسراييل ضد مسيحي را بر خدا غلبه مي دهد. گويا مخالفت او، برنامه ها و اهداف خدا را برهم زده است. او بر اين عقيده ي پوچ، كاملاً اصرار دارد كه پادشاهي زميني بايد به تأخير انداخته شود و بايد منتظر تحقق آن در آينده بود. در حالي كه در اشعيا مي خوانيم كه اراده ي او هميشه برقرار است، نه اينكه در آينده چنين مي شود: «آخر را از ابتدا و آنچه را كه واقع نشده، از قديم بيان مي كنم و مي گويم كه اراده ي من برقرار خواهد ماند».(23)
كارل ياسپرس (1883- 1948)، فيلسوف آلماني، معتقد است كه ملكوت معنايي دو پهلو دارد. هم آمدني است و هم در ميان ماست. چيزي كه در آينده بايد واقع شود، اكنون جريان دارد.(24) بنابراين، نمي توان پذيرفت كه ملكوت خدا در آينده رخ خواهد داد.
اسكوفيلد درباره ي اين جهاني نبودن پادشاهي عيسي عليه السلام (25)، مي گويد: «به اشتباه تصور مي شود كه پايه گذاري پادشاهي مسيح در اين جهان، مورد انكار واقع شده است».
پاسخ اين است كه افسسيان 1 :19-23 (26) اين آموزه ي اسكوفيلد را مطلقاً نادرست مي داند. اسكوفيلد مي گويد: اگر مسيح، پادشاهي خود را از اين جهان نمي داند، در حقيقت، او از يهوديان شكايت مي كند و با ناراحتي اين جمله را بيان مي كند كه چرا زمينه ي پادشاهي را براي او فراهم نكردند؛ ولي بيشتر مسيحيان مي گويند كه مسيح دو پهلو سخن گفته است و معناي اين سخن اين نيست كه او هيچ گونه پادشاهي ندارد؛ بلكه عيسي عليه السلام درصدد بيان اين مطلب است كه پادشاهي دارد، ولي پادشاهي او اين جهاني نيست.(27) پادشاهي عيسي عليه السلام و قدرت او در فيليپيان 2 :9-10(28)؛ اول تيموتاوس 6 : 15-17 (29) و متي 28 : 18(30) نيز بيان شده است و اين گونه نيست كه ايشان پادشاهي اش را رد كرده باشد.
در انجيل متي آمده است كه عيسي عليه السلام انسان كر و كور و كسي را كه داراي شيطان بود، شفا مي داد (31) و تمام فريسيان در حيرت افتاده، گفتند: آيا اين شخص پسر داوود نيست؛ «اما فريسيان شنيده، گفتند: اين شخص، ديوها را بيرون نمي كند؛ مگر به ياري بعلزبول (32)، رئيس ديوها». چيزي كه فريسيان را برآشفته بود، اين بود كه عيسي عليه السلام پادشاه واقعي و معنوي بود، نه پادشاه زميني و آنها چنين چيزي را دوست نداشتند. بنابراين، نام عيسي عليه السلام را لكه دار كردند و گفتند كه او داراي شيطان است؛ حضرت عيسي عليه السلام در رد اين گفته و تفاوت ميان سلطنت شيطان و ملكوت خدا فرمود:
هر مملكتي كه بر خود منقسم گردد، ويران شود و هر شهري يا خانه كه بر خود منقسم گردد، برقرار نماند؛ لهذا اگر شيطان، شيطان را بيرون كند، هر آينه به خلاف خود منقسم گردد. پس چگونه سلطنتش پايدار ماند؟ و اگر من به وساطت بعلزبول، ديوها را بيرون مي كنم، پسران شما آنها را به ياري كه بيرون مي كنند؟ از اين جهت، ايشان بر شما داوري خواهند كرد. ليكن هر گاه من به روح خدا ديوها را اخراج مي كنم، هر آينه ملكوت خدا بر شما رسيده است.(33)
بيرون كردن شياطين، توانايي فراتر از سلطنت شيطان را براي عيسي عليه السلام آشكار ساخت. افراد گمان كردند كه بايد به راستي مسيحا باشد و گفتند كه «آيا اين شخص پسر داود نيست»؟(34) چون فريسيان نمي خواستند اين گونه باشد و به پادشاه جنگجو عقيده داشتند، به شدت ناراحت شدند.
اسكوفيلد درباره ي متي3 :2 در نسخه ي 1917 كتاب تفسير مرجعِ خود مي گويد: «عبارت " ملكوت آسمان نزديک است"(35)، بر نقش زميني و مسيحايي عيسي عليه السلام مسيح دلالت مي كند» و در نسخه ي 1967 مي گويد كه «ملكوت آسمان در پادشاهي هزاره ودر آينده، محقق خواهد شد».
اما در نظر مسيحيت، اين عقيده، عقيده اي الحادي است. عيسي عليه السلام به پيلاطس گفت: «پادشاهي من از اين جهان نيست؛ اگر پادشاهي من از اين جهان مي بود؛ خدّام من جنگ مي كردند تا به يهود تسليم نشوم. ليكن اكنون پادشاهي من از اين جهان نيست».(36) بنابراين، پادشاهي او از تولد دوباره نشأت مي گيرد.
نخستين موعظه هاي نگاشته شده ي پطرس در اعمال رسولان (37) و پولس در اعمال رسولان 13: 22 و 33 و 47، روشن مي سازد كه عهد داوودي، همراه با آنچه در مزامير درباره ي مسيحا آمده، محقق شده است.(38) پولس در تفسير خود درباره ي مزامير (39) در اول قرنتيان، (40) حضور مسيح را بر كرسي آسماني نشان مي دهد كه بر هر دشمني پيروز مي شود و هيچ آموزه ي صريحي وجود ندارد كه بگويد آن تخت را بايد به زمين آورد؛ چون آن گونه كه مسيحيان سنتي مي گويند و در كتاب مقدس آمده است، پدر مي گويد كه آن تخت در آسمان است و پسر روي آن نشسته است تا دشمنانش را پاي انداز خود سازد. از تعبير «دشمنان» در مزامير(41) مي فهميم كه مسيح، در قوم اسرائيل دشمناني دارند.
آنان به عقيده ي منحرف جشن هزاره چسبيدند كه به نظر مي رسد براي حمايت از اين عقيده، مرتكب هر گونه بي رحمي شوند؛ گر چه كتاب مقدس قاطعانه با آن مخالف باشد.
پي نوشت ها :
1.ليكن اوّل ملكوت خدا و عدالت او را بطلبيد كه اين همه، براي شما مزد خواهد شد (متي6 :33).
2.متي4 :17 و 13 :11؛ اعمال رسولان 1 :3.
3.متي 21 :43.
4.ملكوت تو بيايد. اراده ي تو چنان كه در آسمان است، بر زمين نيز كرده شود (متي6 :10).
5.و به شما مي گويم كه بسا از مشرق و مغرب آمده، در ملكوت آسمان با ابراهيم و اسحق و يعقوب عليه السلام خواهند نشست (متي8: 11).
6.A Concise Dictionary of Theology,p117.
7.حسين توفيقي، آشنايي با اديان بزرگ، ص 128.
8.رابرت هيوم، اديان زنده جهان، ترجمه عبدالرحيم گواهي ، ص 399.
9.اديان زنده جهان، ص 412/ نيز ر.ک: معجم اللاهوتي الكتابي، مدخل ملكوت.
10.Constantine.
11.سيمون بارينگتون وارد، و...[ديگران]، ترجمه همايون همتي، مقدمه اي بر شناخت مسيحيت ، 1379 ، ص 105 و 106.
12. متي 4 :8-10.
13.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
52.Scofield Reference Bible.
14.يوحنا 6 :15
15.از آن هنگام، عيسي عليه السلام به موعظه شروع كرد و گفت : توبه كنيد؛ زيرا ملكوت آسمان نزديک است (متي 4 :17).
16.خداوند به موسي امر كرد كه ماري برنجي ترتيب داد و آن را بر چوبي بلند كرد؛ به گونه اي كه از همه جاي اردوي بني اسرائيل ديده مي شد و اگر ماري كسي را مي گزيد و به آن مار برنجي نظر مي افكند، از هلاكت مي رست. عيسي مسيح نيز عمل خود را كه براي اتمام آن آمده بود، بدان تشبيه فرمود (جيم هاكس، قاموس كتاب مقدس، ص 778).
17.و همچنان كه موسي مار را در بيابان بلند نمود، همچنين پسر انسان نيز بايد بلند كرده شود تا هر كه به او ايمان آرد، هلاک نگردد؛ بلكه حيات جاوداني يابد (يوحنا 3: 14-15).
18.متي 21 : 31-32.
19.اشعيا 53 2؛ مزامير 16: 8-11؛مزامير110: 1-4.
20.ليكن اول ملكوت خدا و عدالت او را بطلبيد كه اين، همه براي شما مزد خواهد شد (متي 6 :33).
21.متّي 18 :3.
22.يوحنا 3: 3.
23.اشعيا 46: 10.
24.كارل ياسپرس، مسيح، 1373، ص 12.
25.«پادشاهي من از اين جهان نيست» (يوحنا18 :35).
26.و چه مقدار است عظمت بي نهايت قوت او نسبت به ما مؤمنان بر حسب عمل توانايي قوت او، كه در مسيح عمل كرد...(افسسيان 1 : 19-23).
27.با استفاده از سخنان دكتر لگن هاوزن در مصاحبه با ايشان،1386/10/20، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره).
28.از اين جهت، خدا نيز او را به غايت سرافراز نمود و نامي را كه فوق از جميع نام هاست بدو بخشيد تا به نام عيسي هر زانويي از آنچه در آسمان و بر زمين و زير زمين است، خم شود و هر زباني اقرار كند كه عيسي مسيح خداوند است، براي تمجيد خداي پدر (فيليپيان 2: 9-10).
29.كه آن را آن متبارک قادر وحيد و مالک الملوک و ربّ الارباب در زمان معين به ظهور خواهد آورد...(اول تيموتاوس 6 :15-17).
30.پس عيسي پيش آمده، بديشان خطاب كرده گفت: تمامي قدرت در آسمان و بر زمين، به من داده شده است (متي 18 :28).
31.آن گاه ديوانه كور و گنگ را نزد او آوردند و او را شفا داد؛ چنان كه آن كور و گنگ، گويا و بينا شد و تمام آن گروه در حيرت افتاده گفتند: آيا اين شخص پسر داود نيست؟(متي 12 :23).
32.اصل بعلزبول، بعلزبوب است (قاموس كتاب مقدس، ص 183)
33.متي 12 : 25-27 همچنين (متي 12 :28) ببينيد : ليكن هر گاه من به روح خدا ديوها را اخراج مي كنم، هر آينه ملكوت خدا بر شما رسيده است.
34.آنگاه ديوانه كور و گنگ را نزد او آوردند و او را شفا داد، چنان كه آن كور و گنگ، گويا و بينا شد و تمام آن گروه در حيرت افتاده گفتند : آيا اين شخص پسر داود نيست؟ (متي 12 :23).
35.متي 3 :2.
36.يوحنا 18 :35-36.
37.چون يحيي پيش از آمدن او تمام قوم اسرائيل را به تعميد توبه موعظه نموده بود. پس چون يحيي دوره ي خود را به پايان برد، گفت: مرا كه مي پنداريد، من او نيستم؛ لكن اينک از من كسي مي آيد كه لايق گشادن نعلين او نيم. اي برادران عزيز و ابناي آل ابراهيم و هر كه از شما خدا ترس باشد، مر شما را كلام اين نجات فرستاده شد (اعمال رسولان 13 :22-26).
38.مزامير2 و 110 :1.
39.يهوه، به خداوند من گفت: به دست راست من بنشين! (مزامير 110 :1).
40.مادامي كه همه ي دشمنان را زير پاهاي خود ننهد، مي بايد او سلطنت بنمايد. دشمن آخر كه نابود مي شود، موت است (اول قرنتيان 15 : 24-26).
41.تا دشمنانت را پاي انداز تو سازم (مزامير 110: 2).
?.وارثان وعده
اسكوفيلد درباره ي بند آخر روميان (?) مي گويد در كتاب مقدس هيچ آموزه اي نيست كه ثابت كند مسيحيان فعلي، وارث وعده ي برگزيده بودن يهود باشند. مسيحيان، ذريه ي روحاني ابراهيم عليه السلام و شريكان فيض معنوي عهد ابراهيم عليه السلام هستند؛ ولي اسراييل به عنوان قوم دنيايي خدا، هميشه بزرگ ترين ستايش ها و جايگاه خودش را داراست. اسكوفيلد درباره ي بند آخر روميان (?) بيان مي كند كه مطابق پيش گويي ها، اسراييل، دوباره از همه ي اقوام گردهم مي آيند، به سرزمين خودشان باز مي گردند و بازگردانده مي شوند و هنوز بزرگ ترين تجليل و شكوه خود را داراست.
مسيحيان منتقد از جمله چارلز گيلبرت و ستون در پاسخ مي گويند كه اين هزاره، هزاره ي فريسيان است نه كتاب مقدس. اين بيان با پيش گويي هاي صريح خودِ عيسي عليه السلام در تضاد است. تنها اميد اسراييل، فصل يازده روميان است. پولس مي گويد كه آنها به سبب بي ايماني، مطرود بودند؛ بلكه بند 23 مي گويد: «و اگر ايشان نيز در پي بي ايماني نمانند، باز پيوند خواهند شد؛ زيرا خدا قادر است كه ايشان را بار ديگر بپيوندد». فرجام بد اسراييل را در ارميا (3) ببينيد.
اسراييل، پس از آنكه جسم شد، ديگر وارث خدا نيست و هرگز نخواهد بود؛ «گوشت و خون نمي تواند وارث ملكوت خدا باشد».(4) مي گويد: «ميراث نخواهد يافت...».(5) منظور اين است كه اسراييل حقيقي و معنوي، وارث ملكوت خداست، نه اسراييل جسماني. همچنين، مي توانيد دوم تيموتاوس1 :6-10 را ببينيد.
نقد ديگرآنان اين است كه مزامير 110 :1 مي گويد : «به دست راست من بنشين تا دشمنانت را پاي انداز تو سازم». در اول تواريخ درباره ي تخت حضرت سليمان عليه السلام چنين مي خوانيم: «پس سليمان بر كرسي خداوند نشسته بجاي پدرش داود، پادشاهي كرد و كامياب شد و تمامي اسرائيل او را اطاعت كردند».(6) اين كرسي كه كرسي يهوه است در همه زمان ها بوده و اكنون عيسي عليه السلام در آسمان، روي آن نشسته است. اين كرسي و ملكوت خداست و خدا وعده داده است كه عيسي عليه السلام براي هميشه آنجا باشد.(7) اين كرسي در اول تواريخ (8)، و دوم سموييل نيز كرسي ابدي داود خوانده شده است.
بررسي تدبيرگرايي اسكوفيلد
تدبيرگرايي يا به تعبير ديگر، تقديرگرايي، نظام الهياتي است كه بيش از دويست سال از عمر آن نمي گذرد.(9) اين مكتب معتقد است كه نشانه هاي آمدن دوباره ي مسيح، به صراحت در كتاب مقدس شرح داده شده است و مي توان آنها را با حوادث جاري بين المللي تشخيص داد. اين الهيات را در انگليس، داربي و در آمريكا، اسكوفيلد رواج دارند. كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد مي گويد كه خدا به دو قوم علاقه ي ويژه اي دارد: قوم يهود، كه گفته است بايد مسير زميني و ملت مسيحي، كه بايد مسير آسماني باشد.(10) نقدهاي فراوان به تدبير گرايي اسكوفيلد وارد شده است كه در اينجا به برخي از آنان اشاره مي شود:
أ)تفسير لفظي كتاب مقدس
چنان كه خواهيم خواند، يكي از اين نقد ها درباره ي تفسير متن كتاب مقدس است كه بر اساس نظر و سليقه ي خواننده انجام مي شود. استناد اساسي تدبيرگرايي (يا مشيت گرايي الاهي)، مربوط به ترجمه ي دوم تيموتاوس 2 :15 است كه پولس به تيموتاوس مي گويد: «... كلام خدا را به خوبي انجام مي دهد».(11) اسكوفيلد، اين آيه را عنواني قرار مي دهد براي نخستين كتابش كه در دفاع از اين روشِ «تقسيم» كتاب مقدس در مشيت هاي جداگانه نوشته است.
استفان سايزر(12)، استاد دانشگاه لندن، اسقف كليساي ويرجينيا واتر، و از جمله صاحب نظران در موضوع مسيحيت صهيونيستي است كه آثار پژوهشي مهمي در اين زمينه دارد. او در چند دانشگاه داخل كشور به سخنراني پرداخته است. همچنين، ماهنامه ي موعود مقالاتي از اين استاد و پژوهشگر انگليسي را به چاپ رسانده و با وي گفت و گويي اختصاصي انجام داده است. سايزر چنان كه خود مي گويد، به دنبال به چالش كشاندن هم كيشان خودش است.(13)
او در مقاله ي تدبيرگرايي مي گويد: چارلزريري (14) (1925م)، نويسنده و متأله مسيحي، در كتاب تدبيرگرايي امروز (15) تأكيد مي كند كه مكتب مشيت گرايي به طور جدي بر تمايز ميان اسراييل و كليسا تأكيد مي كند و معتقد است كه اين تمايز، زاييده ي نظام هرمنوتيكي است كه معمولاً تفسير لفظي ناميده مي شود. همچنين، معقتد است كه اراده (جلال) خدا، زيربناي حوادث جهان است. براي فرد تدبيرگراي بنيادگرا، برنامه رستگار شناسي يا نجات خدا، تنها يک برنامه نيست؛ بلكه يكي از اهداف خداست كه در برنامه ي كلي جلال خودش قرار داده است.(16)
بنابر نظر مفسران غير تدبيرگرا، مشكل اصلي تدبيرگرايي به تفسير كتاب مقدس مربوط مي شود؛ يعني آنان چيزي را كه به لحاظ بافت و سياق جمله، بايد تحت اللفظي تفسير كنند، به طور تمثيلي تفسير كرده و آنچه را كه بايد به طور تمثيلي تفسير نمايند، تحت اللفظي تفسير مي كنند. آنان معتقدند كه پيش گويي درباره ي آينده به ندرت مشروط است. تفسير آنان از كتاب مقدس، در حقيقت مفسر محور و «تفسير به رأي و تحميل نظريه بر متن» (17) است، نه «تفسير و استخراج و استنباط بر اساس قواعد ادبي و فقهي».(18) براي نمونه، بر اساس تفسير غالب تدبيرگرايانه از مكاشفه، مقياس اورشليم جديد را به طور تحت اللفظي تفسير مي كنند (كه 1400 مايل است)؛ اما صرف نظر از تأييد متن، براي خيلي از تدبيرگرايان (نه همه ي آنها) روشن شده است كه هفت شهر آسيا، هفت دوره ي تاريخ كليسا را نشان مي دهد؛ در حالي كه بايد همين متن را نيز به طور لفظي (هفت شهر آسيا) تفسير كنند، نه تمثيلي. پس تفسير تحت اللفظي براي آنان گزينشي است.
بر اساس تفسير لفظي كتاب مقدس، حتي صهيون نيز به طور لفظي تفسير مي شود؛ در حالي كه مذهب كاتوليک با تأكيد بر نظريه ي كشيش آگوستين، معقتد است آنچه درباره ي كشور خدا در كتاب مقدس آمده است، در آسمان قرار دارد، نه در زمين؛ همچنين، قدس و صهيون محل هاي زميني اسكان يهود نيستند؛ بلكه در آسمان قرار دارند و به روي همه ي مؤمنان گشوده اند.(19)
ب)پادشاهي و نجات اسراييل
تدبيرگرايان عقيده دارند كه در عهد عتيق و عهد جديد نقل قول هاي زيادي هست كه بيان مي كنند اسراييل روزي به سوي خداوند بر خواهد گشت و آنان بيش از غيرتدبيرگرايان، اين نقل قول ها را به طور تحت اللفظي تفسير مي كنند.
در اعمال رسولان (20) آمده است پس از رستاخيز مردگان توسط خداوند، حتي رسولان، منتظر اويند تا به طور لفظي و ظاهري، پادشاهي اسراييل را بازگرداند. تدبيرگرايان معتقدند كه براي ما مهم است كه خدا هرگز پادشاهي اسراييل را ـ كه بايد روزي برگردانده شود ـ رد نمي كند. بنابراين، عموماً عقيده دارند كه پادشاهي اسراييل، واقعاً به تأخير افتاده است و براي هميشه، كنار گذاشته نمي شود. تدبيرگرايان بر اين باورند كه روزي عبارت روميان 11 :26 محقق خواهد شد و همه ي اسرائيل نجات خواهند يافت (21) و سرانجام، خدا ملكوت را به اسراييل باز مي گرداند؛ درست مانند رسولان كه منتظر تحقق آن هستند.(22) در آن زمان، پس از آنكه اين تعبير زكريا (23) «بر خاندان داود و بر ساكنان اورشليم... براي من، مثل نوحه گري براي پسر يگانه ي خود، نوحه گري خواهند نمود و مانند كسي كه براي نخست زاده ي خويش ماتم گيرد. براي من ماتم تلخ خواهند گرفت» (24) محقق شد، تدبيرگرايان عقيده دارند كه اشعيا (25)، مكياه (26) و زكريا (27) و مكاشفه (28) نيز به طور لفظي محقق مي شوند.
همچنين، معتقدند چنان كه اسراييل و يهودا در ميان امت ها لعن شده اند، همچنان روزي مورد بركت قرار خواهند گرفت؛ چون حزقيال: «چنان كه شما، اي خدايان يهود و اي خاندان اسرائيل، در ميان امت ها مورد لعنت شده ايد، همچنان شما را نجات خواهم داد تا مورد بركت بشويد؛ پس مترسيد و دست هاي شما قوي باشد... همچنين، در اين روزها رجوع نموده قصد خواهم نمود كه به اورشليم و خاندان يهودا احسان نمايم. پس ترسان مباشيد.»(29)
به دنبال اين نقل قول، خدا وعده مي دهد كه بسياري از افراد و امت هاي عظيم، يهوه را در اورشليم خواهند طلبيد: «قوم هاي بسيار و امت هاي عظيم خواهند آمد تا يهوه صبايوت را در اورشليم بطلبند واز خداوند مسئلت نمايند. يهوه صبايوت چنين مي گويد: در آن روزها ده نفر از همه ي زبان هاي امت ها به دامن شخص يهودي چنگ زده متمسک خواهند شد و خواهند گفت: همراه شما مي آييم؛ زيرا شنيده ايم كه خدا با شماست».(30)
پي نوشت ها :
1.مي گويم: آيا خدا قوم خود را رد كرد؟ حاشا؛ زيرا كه من نيز اسرائيلي از اولاد ابراهيم، از سبط بنيامين هستم. خدا قوم خود را كه از قبل شناخته بود ردّ نفرموده است.(روميان 11 : 1-6).
2.و همچنين همگي اسرائيل نجات خواهند يافت؛ چنان كه مكتوب است كه از صهيون نجات دهنده ظاهر خواهد شد و بي ديني را از يعقوب خواهد برداشت (روميان 11 :26).
3.لهذا اينک من شما را بالكلّ فراموش خواهم كرد و شما را با آن شهري كه به شما و به پدران شما داده بودم، از حضور خود دور خواهم انداخت و عار ابدي و رسوايي جاوداني را كه فراموش نخواهد شد، بر شما عارض خواهم گردانيد (ارميا 23 : 39-40) خداوند مي گويد درباره ي گناهان شما و گناهان پدران شما با هم كه بر كوه ها بخور سوزانيديد و مرا بر تل ها اهانت نموديد. پس جزاي اعمال شما را اول به آغوش ما خواهم رسانيد... شما را به جهت شمشير مقدّر ساختم و جميع شما براي قتل خم خواهيد شد؛ زيرا كه چون خواندم جواب نداديد و چون سخن گفتم نشنيديد وآنچه را كه در نظر من ناپسند بود به عمل آورديد و آنچه را كه نخواستم برگزيديد. (اشعيا65: 1-15).
4.قرنتيان 15 :50.
5.كتاب چه مي گويد كنيز و پسر او را بيرون كن؛ زيرا پسر كنيز با پسر آزاد ميراث نخواهد يافت.(غلاطيان 4 :21-30).
6.تواريخ 29: 23.
7.در خانه و سلطنت خودم تا ابد پايدار خواهم ساخت و كرسي او استوار خواهد ماند تا ابدالآباد (اول تواريخ 17 :14).
8.خداوند ... پسرم سليمان را برگزيده است تا بر كرسي سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند (اول تواريخ 28 :5) و نيز دوم سموييل 7 : 5-16.
9.سيد امير حسين اصغري، يدالله: چرا ايالات متحده براي اسراييل از منافع خويش مي گذرد؟ ص53 و 157.
10.Forcing god's hand, p. 154.
11.عبارت انگليسي ترجمه بالا چنين است (Rightly dividing the word of truth)؛ اين ترجمه از ترجمi d كتاب مقدس چاپ انجمن كتاب مقدس ايران گرفته شده است؛ ولي در ترجمه ي تفسيري آن آمده است: بدان كلام خدا چه مي گويد و چه معنا دارد. اسكوفيلد از واژه Dividing استفاده كرده و تاريخ را به بخش هاي متعدد تقسيم نموده است.
12.Steven sizer.
13.مسيحيت صهيونيستي از نظر تا عمل، گفتگو با استفان سايزر، ترجمه فاطمه شفيعي، موعود، ش 82، آذر 1386، ص 6-11.
14.Charles Ryrie.
15.Dispensationalism Today.
16.www.informationclearinghouse.info/article4531.htm.
17.Eisegesis.
18.Exegesis.
19.كليد فهم سياست آمريكا، پيشگويي ها و آخرالزمان ،1384،ص21.
20.پس آناني كه جمع بودند، از او سؤال نموده گفتند : خداوندا آيا در اين وقت ملكوت را بر اسرائيل باز برقرار خواهي داشت؟بديشان گفت: از شما نيست كه زمان ها و اوقاتي را كه پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانيد؛ ليكن چون روح القدس بر شما مي آيد قوّت خواهيد يافت و شاهدان من خواهيد بود در اورشليم و تمامي يهوديّه و سامره و تا اقصاي جهان (اعمال رسولان 1 : 6-8).
21.پس مي گويم: آيا لغزش خوردند تا ببافتند ؟ حاشا بلكه از لغزش ايشان نجات به امّت ها رسيد، تا در ايشان غيرت پديد آورد. روميان 11 :11 را ببينيد.
22.رسولان 1 :6-8.
23.پس آناني كه جمع بودند، از او سؤال نموده گفتند: خداوندا آيا در اين وقت ملكوت را بر اسرائيل باز برقرار خواهي داشت؟ بديشان گفت: از شما نيست كه زمان ها و اوقاتي را كه پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانيد (زكريا 12 :10).
24.زكريا 12 :11.
25. ... شريعت از صهيون و كلام خداوند از اورشليم صادر خواهد شد (اشعيا2 :2-4).
26. 4 : 1-3.
27. 14: 16.
28. 20: 2-6.
29.حزقيال 8 : 13-15.
30.زكريا 8 :22-23.
ج)مشروط بودن و عده هاي بني اسراييل
استفان سايزر مي گويد: وعده هايي كه به بني اسرائيل داده شده است، مشروط به گذراندن تعاليم مسيح اند و نيازي به معبد و قرباني كردن ندارند و سرزمين وامتياز برگزيدگي، متعلق به همه ي كساني است كه مسيح را درک و بر اساس رضاي خداوند عمل كنند. وعده هاي خداوند به يهود، از مسيح مي گذرد و سپس براي همه ي مردم ثمربخش مي شوند.(1)
تثنيه يادآوري مي كند كه وعده هاي خدا مشروط به ايمان و فرمان برداري اند.(2)
حقيقت مشروط پيشگويي ها، صريحاً در ارميا (3) با كاربرد مستقيم براي قوم خدا در يهوديه و اورشليم (4) بيان شده است. اين مطلب، همچنين موضوع كل كتاب يونس است. هم ارميا و هم يونس عليهما السلام بيان مي كنند كه پيشگويي ها، حتي وقتي كه شرط صريحاً بيان نشده باشند، مي توانند مشروط باشند. پيشگويي هاي ديگر كه بدون شرط بيان شده اند؛ همگي مشروط اند.(5)
پولس در بند آخر غلاطيان3 مي گويد كه هيچ يهودي يا يوناني در مسيح نيست؛ بلكه فقط كساني كه به مسيح ايمان داشته باشند؛ (6) زيرا در مسيح عيسي عليه السلام نه ختنه چيزي [مهم] است و نه نامختوني، بلكه خلقت تازه. و آناني كه به اين قانون رفتار مي كنند، سلامتي و رحمتي بر ايشان باد وبر اسرائيل خدا. پس از اين، هيچ كس مرا زحمت نرساند؛ زيرا كه من در بدن خود، داغ هاي خداوند عيسي را دارم.(7)
د)تفسير منحرف از پيشگويي هاي كتاب مقدس
نقد ديگر بر تدبيرگرايان اين است كه آنان ادعا مي كنند از آنچه در ذهن خدا مي گذرد، آگاه اند! تصور كنيد كه حاميان خداشناسي آرماگدون و ديگر پيشگويي هاي كتاب مقدس، سياست مداران را تحريک كنند تا خواسته هاي تدبيرگرايان را محقق نمايند. در آن زمان است كه بدون توجه به ارزش جان انسان ها و حفظ محيط زيست، اولين كليد جنگ هاي هسته اي زده مي شود و ميليون ها انسان بي گناه كشته مي شوند. آنان كه اين گونه در تحقق پيشگويي هاي كتاب مقدس درباره ي آخر الزمان تعجيل مي كنند، چگونه مي توان تضمين كرد كه در آغاز جنگ جهاني و هسته اي بر ضد بشريت پيش گام نباشند؟ اگر پيشگويي هاي كتاب مقدس براي آنان امري قطعي باشد ـ كه در نظر آنان اين گونه است ـ براي تسريع در تحقق چنين كاري كه آن را اراده ي خداوند مي دانند، دست به هر كاري خواهند زد. گريس هالسل سخني را از لانگ ـ كه مدير تحقيقات انستيتوكريستيک است و اين مؤسسه هيچ تعصبي درباره ي مسيحيان، يهوديان و مسلمانان ندارد ـ نقل مي كند و مي گويد: طرف دار عقيده تدبيرگرايي، كتاب مقدس را مانند يک سالنامه، مطالعه و آينده را پيش گويي مي كند.(8) اين عقيده، تهديد بزرگي براي بشريت است كه در آن، جان بيش از پنج ميليارد انسان، بي ارزش تلقي مي شود.
هـ )دشمني با ساميان
عقيده به حكومت هزارساله ي مسيح يا هزاره گرايي، پيوند ناگسستني با تدبيرگرايي دارد و برپايي حكومت هزارساله، يكي از تدبيرگرهاي پيش گويي شده ي تدبيرگرايان است. در اين مورد، كليساي كاتوليک از همان آغاز به خطر اعتقاد هزاره گرايي پي برد؛ زيرا اين اعتقاد، يهودي زده و شرک آلود است. آگوستين نيز از اين عقيده ي تاريخ ستيز دوري جست. در انديشه ي او، كليساي كاتوليک همان ملكوت مسيح و تحقق هزاره است. بازگشت مسيح كه تحقق آن حتمي است، در خارج از زمان و در روز قيامت است. استمرار عقيده به هزاره، افزون بر اينكه نتيجه ي دشمني با كليساست، شكل فاشيستي افراطي نيز دارد. او درصدد است تا همه ي عناصر بيگانه حتي يهود نيز پاک سازي شوند و از اين رو، از يهود نفرتي بسيار عميق دارد.(9)
هزاره گرايان و مبلغان عقيده ي آرماگدون (10)، دشمنان ساميان اند. فالول و ديگر تدبيرگرايان، درباره ي يهود با تحقير سخن مي گويند؛ چون پشتيباني افرادي مانند فالول و همفكران او از دولت اسراييل، در راستاي همدردي با يهود نيست؛ بلكه خواهان تشكيل حكومت در جايي هستند كه مكان ظهور و فرود مسيح عليه السلام است. براي نمونه، تدبيرگرايي اعتقاد دارد كه حتي كار هيتلر نيز در راستاي تحقق پيش گويي هاي كتاب مقدس است. با اين حال، چگونه تدبيرگرايان مي توانند با هم وطنان خود اظهار دوستي كنند؟!
ايراد ديگر تدبير گرايان اين است كه آنان قاطعانه ادعا مي كنند آنچه را كه در ذهن خداوند مي گذرد، درک مي كنند و برگزيدگي را تنها براي اندكي از افراد بشر در نظر مي گيرند.
در نظر تدبيرگرايان، عقيده به جبر يا قضا و قدر تاريخي درباره ي زشتي ها و فساد در جهان، به گونه اي است كه انسان ها نمي توانند هيچ تغييري در آن ايجاد كنند. رهبران آنان به خداي خشن و جنگاور بشارت مي دهند. خواست خدا را جنگ مي دانند نه صلح. ولي جان كروسان (11) در كتاب ولادت مسيح مي گويد كه آموزه هاي اصلي مسيح، مبارزه با خشونت و آموزش برابري اجتماعي بوده است.
در مواعظ جري فالول (12)، تام هاي (13)، جان هاگي (14) و ديگر تدبير گرايان، نامي از عشق به مسيح و موعظه ي كوه برده نشده است. آنان معتقدند كه خداوند، چهارده ميليون يهودي را همراه با يک ميليارد مسيحي در طرح نجات قرار داده است؛ ولي پنج ميليارد انسان ديگر در برنامه ي نجات خدا جايگاهي ندارند.(15)
تدبيرگرايان، تلاش هاي انساني براي صلح را تضعيف مي كنند و يا حتي مانع آن مي شوند؛ چون عقيده دارند كه افزايش جنگ و گرسنگي امري پيش بيني شده و اجتناب ناپذير است. برخي تدبيرگرايان تصور مي كنند كه سازمان هاي بين المللي صلح، زمينه را براي حكومت ضد مسيح آماده مي كنند؛ در حالي كه سنت مسيحي بر اين عقيده است كه پيروزي نهايي مسيح عليه السلام كه نوعي عطيه ي الاهي است و صلح را براي همه ي انسان ها به ارمغان مي آورد، با تلاش هاي انساني به دست خواهد آمد. مانمي توانيم زمان اين حادثه ي عظيم را پيش بيني كنيم؛ چون جزو اسرار الاهي است.(16) در نظر مسيحيت، كليسا با ايمان منتظر است و مي داند كه پيروزي نهايي با مسيح است؛ چون خودش فرموده است: «خاطر جمع داريد؛ زيرا كه من بر جهانم غالب شده ام»(17 و 18)
و) خشونت گرايي در عقيده مسيحيت صهيونيستي
مسيحيان بر اين عقيده اند كه در آموزه هاي سست مسيحيت صهيونيستي، تشويق به جنگ و خشونت بسيار ديده مي شود. دوره ي فلاكت، جنگ هاي آرماگدون، نجات تعداد محدودي از مردم جهان و... همه، حكايتگر روح خشونت گراي مسيحيان صهيونيست است. اين افراد چگونه مي توانند خود را پيرو مسيح و يا حتي جماعت كليسا بدانند كه در آخر الزمان نجات مي يابند؟
در كتاب مقدس مي خوانيم كه ويژگي هاي كليسا يا قوم خدا اين است كه اعمال خداپسندانه انجام دهند. حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد «شما نمک جهانيد» (19)؛ اگر نمک وظيفه اش را انجام ندهد بي ارزش مي شود. باز مي فرمايد «شما نورعالميد» (20)؛ چراغ پنهان نمي ماند؛ بلكه مي درخشد. شما بايد كار نيک انجام دهيد تا پدر آسماني، شما را تمجيد كند.(21) حضرت عيسي عليه السلام با اشاره به يک مأموريت بزرگ فرمود: «پس رفته همه امت ها را شاگرد سازيد». خداوند از بدن يهود، يعني كليسا مي خواهد كه رشد كند (22) و كليسايي كه رشد نكند سالم نيست. كليسا بايد خبر خوش اعلام كند.(23) آيا خبر خوش و تعليمات كليسا، جنگ و خون ريزي عليه بشريت است ؟ ده فرمان (24) حضرت موسي عليه السلام كه همه، نشان ترحم و انسان دوستي است، براي آنان گران است؛ ولي جنگ و جنايت و نسل كشي گران نيستند؛ بلكه احكام بشر دوستانه اند!
پس رفته، همه ي امت ها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسم اَب و ابن و روح القدس تعميد دهيد و ايشان را تعليم دهيد كه همه ي اموري را كه به شما حكم كرده ام، حفظ كنند و اينک من هر روزه تا انقضاي عالم، همراه شما مي باشم.(25)
انسان مسيحي بر اساس عقيده اي كه دارد، بايد از خود بپرسد: اكنون كه اين كلام عيسي عليه السلام به ما رسيده و دستور داده است تا از همه ي احكامي كه او به شاگردانش تعليم داده بود، نگهداري كنيم، آيا نبايد به خداوند پاسخ مثبت دهيم و آمادگي خود را اعلام نماييم!؟
اسكوفيلد مدعي است كه عيسي عليه السلام احكام گران و سخت گيري هاي بي رحمانه اي دارد؛ در حالي كه در كتاب مقدس مي خوانيم: «زيرا همين است محبّت خدا كه احكام او را نگاه داريم و احكام او گران نيست».(26) ولي حتي ده فرمان موسي نيز نمي تواند گران تلقي شود؛ براي آنكه انسان بايد با خدا صادق باشد و از سفسطه و دغل دور شود و اين گران و سخت نيست. انسان بايد به خدا احترام بگذارد يا آنكه نام او را با احترام ياد كند. آيا اگر انسان از شهادت دروغ به همسايه اش خودداري كند، كار رنج آوري است؟ اينكه انسان نبايد زنا كند، يا به اموال و چيزهايي كه براي او نيست طمع نورزد، آيا احكام بي رحمانه اي است؟ ولي مي بينيم كه اين احكام در انديشه ي اسكوفيلد بي رحمانه اند! در حالي كه با نگاه به متن يوحنا (27) در مي يابيم كه هيچ نشانه اي از بي رحمي در رفتار خداوند با يهود ديده نمي شود و يقيناً در موعظه ي كوه، هيچ گونه سخت گيري وجود ندارد.(28)
انسان متدين مسيحي حق دارد بپرسد كه آيا موعظه ي عيسي عليه السلام سخت گيرتر است يا موعظه ي تلويزيون هاي انجيلي و موعظه ي مورد نظر مسيحيت صهيونيستي؟ اين موعظه ها اكنون با كمک جيمي سواگارت (29) و جيم بيكر (30) در تلويزيون (ايستگاه تلويزيوني موعظه ي انجيلي) و شبكه ي پي .تي .ال وبرنامه هاي ساعت بشارت انجيل كهن، به ملت آمريكا ارائه مي شود و با تبليغ جنگ و خشونت و تلاش براي پايان دادن جهان، برنامه هاي سياسي آينده ي صهيونيست ها و آمريكايي ها را بيان مي كنند.
گريس هالسل نيز به اين آموزه ي عجيب مسيحيت صهيونيستي اشاره مي كند و مي گويد كه من تعجب مي كنم چگونه كلايد مي پذيرد كه كسي در انجيل، خداوند را خداي انتقام و كينه ببيند و در عين حال، به خداي عشق و محبت هم برسد ؟ مسيح در پيام هاي خود، از ما دعوت مي كند كه سلاح را از خود دور كنيم و تسليم شويم و مانند كودكان ، كوچک و بخشنده باشيم.(31)
بنابراين، آنچه درباره ي عقايد جريان مسيحيت صهيونيستي و پيروان اسكوفيلد گفتيم، همه، حكايت گر روح خشونت گراي آنان است. اين افراد چگونه مي توانند خود را پيرو مسيح و يا حتي جماعت كليسا بدانند كه در آخر الزمان نجات مي يابند؟
عيسي عليه السلام بشارت دهنده ي زندگي بود و به ما آموخت كه با صلح مي توانيم به زندگي برسيم. مطمئناً عقيده ي تنها جنگ، برخاسته از خداگرايان كليساي كاتوليک روم است، نه كتاب مقدس. كتاب مقدس به ما مي گويد: از يوغ ستم آزاد شويم.(32)
پي نوشت ها :
1.مسيحيت صهيونيستي از نظر تا عمل، گفتگو با استفان سايزر، ترجمه فاطمه شفيعي، موعود، ش 82 ، آذر 1386، ص 6-11.
2.تثنيه 28 : 58-64.
3.اگر ايشان در نظر من شرارت ورزند و قول مرا نشنوند، آن گاه از آن نيكويي كه گفته باشم كه براي ايشان بكنم، خواهم برگشت (ارميا 18 :1-10).
4.و خداوند مرا گفت بلايي از طرف شمال بر جميع سكنه اين زمين منبسط خواهد شد.(ارميا 1: 11-17)
5.مانند دوم سموييل 12 : 14-23
6. www.spirtus-temporis .com/dispensationalism/ biblical-arguments-in-favor-of-Dispensationalism.html.
7.غلاطيان 6 :16.
8.گريس هالسل، تدارک جنگ بزرگ، 1377 ، ص 73.
9.عبدالوهاب المسيري، دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ج6، صص 152-154.
10.آرمگدون يا حارمجدون نام تپه ي بزرگي در شمال فلسطين است. اصل اين كلمه، حارمجيدو (يا حارمگيدو) است و اين واژه ، تنها يک بار در كتاب مقدس و در كتاب مكاشفه ي يوحنا 16 :16 به كار رفته است. برخي قايل اند كه نام محلي در كنعان باستان، احتمالاً همان شهر مجدو (به فتح اول و كسر دوم و تشديد سوم) يوشع 12: 21 در اسرائيل كنوني است كه براساس مكاشفه ي يوحنا 16 :16 جنگي عظيم در اين شهر روي داد (نوم، چامسكي، مثلث سرنوشت، 1371 ، ص 595. در قاموس كتاب مقدس نيز آمده است: «مجد» و «مجّدون» محل سپاه شهر «منسّي»، واقع در مرز و بوم «يسّاكار»، پيشتر ملک كنعانيان بود و يوشع اين شهر را با دهات آن فتح كرد. مدت طولاني بسياري بر آن بودند كه «مجدّو» همان «لجّون» است (جيمز هاكس ، قاموس كتاب مقدس ، ص 784).
11.John Crossan.
12.جري فال ول (Jerry Falwell)، كشيش آمريكايي و واعظ انجيلي، يكي از سردمداران مسيحيت صهيونيستي و دانش آموخته ي دانشكده ي انجيل بابتيست در سال 1956م از جمله كساني كه به اسلام و پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله اهانت كرده است.
13.Tim LaHhaye.
14.پاستور جان هاگي از رهبران صهيونيسم مسيحي در آمريكا و نويسنده ي كتاب جنگ براي بيت المقدس است.
15.سيد امير حسين اصغري، يدالله: چرا ايالات متحده براي اسراييل براي اسراييل از منافع خويش مي گذرد؟ ص 153-157.
16.دانلرج. ميلر، ماهيت و مأموريت كليسا ، ص 52 و 58.
17.همان ، ص 52.
18.يوحنا 16 :23.
19.متي 5 :13.
20.متي 5 :14.
21.شما نور عالميد شهري كه بر كوهي بنا شود، نتوان پنهان كرد و چراغ را نمي افروزند تا آن را زير پيمانه نهند؛ بلكه تا بر چراغدان گذارند. آن گاه به همه ي كساني كه در خانه باشند، روشنايي مي بخشد. همچنين، بگذاريد نور شما بر مردم بتابد، تا اعمال نيكوي شما را ديده، پدر شما را كه در آسمان است، تمجيد نمايند (متي 5 :16-18).
22.و به سر متمسک نشده كه از آن، تمامي بدن به توسط مفاصل و بندها مدد يافته و با هم پيوند شده، نمو مي كند، به نموي كه از خداست (كولسيان 2 :19).
23.كليسا، ص 101/ متي 28 :19 / مرقس 16: 15.
24.خلاصه ي ده فرمان به اين شرح است : 1.براي خود خدايي جز من نگيريد؛ 2.به بت سجده نكنيد؛ 3.نام خدا را به باطل نبريد؛ 4.شنبه را گرامي بداريد؛ 5.پدر و مادر خود را احترام كنيد؛ 6.كسي را به قتل نرسانيد؛ 7.زنا نكنيد؛ 8.دزدي نكنيد؛ 9.بر همسايه شهادت دروغ ندهيد؛ 10.به مال و ناموس همسايه طمع نورزيد.
25.متّي 28: 18-20.
26.اول يوحنا 5 :3.
27. 8 :1-11.
28.www. gospeltruth.net / scofield.htm.
29.Jimmy Swaggart.
30.Jim Bakker.
31.گريس هالسل، تدارک جنگ بزرگ، ص 69.
32.سيد امير حسين اصغري، صهيونيزم مسيحي، روزنامه جمهوري اسلامي ، ش 7951 ، تاريخ 1385/10/5.
نگاهي به نقد مسيحيت صهيونيستي از ديدگاه اسلام
پيش از ورود به بحث، لازم است اين نكته را يادآوري كنيم كه نويسندگان مسلمان كمتر به نقدهاي ديني والاهياتي انديشه ي مسيحيت صهيونيستي پرداخته اند و هيچ منبع قابل توجهي در اين موضوع يافت نمي شود. بيشتر نقدها كه بسيار ارزشمند نيز هستند، رنگ سياسي دارند. برخي از انديشور مسلمان ايراني كه اين جريان را نقد كرده اند يا به گونه اي در اين موضوع به صورت تحقيق يا ترجمه، قلم فرسايي نموده اند، عبارت اند از: آقايان حيدر رضا ضابط، سيد امير حسين اصغري، مرتضي شيرودي، سپهر دانش، علي فهيم دانش، نصير صاحب خلق، فاطمه ي شفيعي سروستاني، قبس زعفراني، مهدي بيژني و هادي افقهي. ترجمه يا نوشته هاي اين نويسندگان محترم در كتاب ها، مجلات، روزنامه ها و پايگاه هاي اينترنتي در دسترس است و براي جلوگيري از طولاني شدن مطلب، از بيان منابع خودداري مي كنيم.
همچنين، نقادان عرب زبان مسلمان نيز با انجام مصاحبه ها يا نوشتن مقاله و كتاب، اين جريان مسيحيت صهيونيستي را نقد و بررسي كرده اند. تعدادي از اين افراد عبارت اند از: رضا هلال، محمد صالح مفتاح، جعفر هادي حسن، محمد السعيد إدريس، محمد ابراهيم الشربيني، محمد سماک، احمد رفعت، سمير مرقص، شيخ شفيق جرادي (مدير شيعي مركز بررسي هاي اسلامي معارف فلسفي) و دكتر شيخ محمد الصيام (رئيس سني مذهب دانشگاه اسلامي غزه در فلسطين اشغالي).
ما در اينجا با توجه به اينكه مي دانيم عقايد مسيحيت صهيونيستي، آميخته اي از آموزه هاي افراطي مسيحيت است و ابطال هر يک از آنها به ابطال مسيحيت صهيونيستي مي انجامد، به طور خلاصه، نقدهاي برگرفته از انديشه ي اسلامي را كه قابل ارائه هستند نيز مطرح مي كنيم. در اين زمينه، اگر بخواهيم از نظر اسلام، جريان مسيحيت صهيونيستيِ وابسته به انديشه هاي اسكوفيلد را نقد كنيم، بايد جهات گوناگوني را در نظر بگيريم و چون مجال تفصيل سخن در اينجا وجود ندارد، به ناچار به اختصار بدان ها اشاره مي كنيم:
نژاد پرستي و خودبرتر بيني
عقيده هاي مسيحيت صهيونيستي برگرفته از حس نژاد پرستي يهود و خودبرتر بيني آنان است. يهوديان خود را فرزندان خدا و در برابر، مسيحيان نيز مسيح را فرزند خدا مي شمردند. چنان كه در قرآن كريم نيز به برخي از اختلاف هاي بين يهوديان و مسيحيان كه ناشي از اين تفكر است، اشاره شده: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصاري نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلّهِ مُلْک السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ» (1) (مائده: 18). يا «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قالَت النَّصاري الْمَسيحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِئوُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُم اللّهُ أَنّي يُؤْفَكُونَ» (توبه: 30).
نژاد پرستي يهود در آيات 49 تا 54 سوره ي بقره «وَ إِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ...» مطرح شده است و علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند كه اين خطاب ها، و تجاوزها و گناهاني كه از بني اسراييل در اين آيات بيان شده، به همه ي بني اسراييل منسوب است؛ گرچه آن گناهان از برخي از ايشان سر زده است و اين بدان دليل است كه بني اسراييل، جامعه اي بودند كه قوميت در آنها شديد بود و اگر عملي از برخي سر مي زد، همه بدان راضي مي شدند.(2) بنابراين، اگر آنان عقيده دارند كه تنها نجات يافتگان جنگ هاي آخرالزمان اند، از همين روحيه ي نژاد نژادپرستي آنان ريشه مي گيرد.
در قرآن درباره ي برتري يهود بر اقوام ديگر آمده است: «يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَي الْعالَمينَ» (3) (بقره: 47 و 122). چنان كه بيشتر مفسران عقيده دارند، اين برتري مربوط به زمان خاصي است؛ در حالي كه يهود ادعا مي كند: بني اسراييل هنوز هم قوم برگزيده ي خداست.
گفتيم در كتاب مقدس مرجع اسكوفيلد آمده است كه خداوند به دو قوم علاقه ويژه اي دارد: قوم يهود كه بايد مسير «زميني» بايد و ملت مسيحي كه بايد مسير «آسماني» باشد؛ در حالي كه يهوديان و مسيحيان بي ايمان، در قرآن سرزنش شده اند: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللّهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ» (جمعه: 5) (4).
همچنين، در نخستين سوره ي قرآن كريم، از آنان با عنوان مغضوبان و گمراهان ياد شده است: «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضّالِّينَ» (فاتحه:7). قرآن در جاي ديگر، عتاب ملت يهود را آغاز كرده است كه تا بيش از صد آيه ادامه دارد و در آن آيات، نعمت هايي را كه خداوند به يهود بخشيده و سپس ناسپاسي، سركشي، عهد شكني، تمرد و لجاجت آنان را بر مي شمارد: «يا بَني إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيّايَ فَارْهَبُونِ » (5) (بقره: 40).
سرزنش يهود در قرآن، شامل مواردي مانند گمراهي با وجود آيات فراوان، نافرماني پيامبران، انكار نبوت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، عمل نكردن به كتاب آسماني، اسراف، شرک، آسيب رساني به پيامبران و انكار آنان، تفرقه و اختلاف، فساد در زمين، ترک نيكي، گوساله پرستي، در خواست رؤيت خدا، بهانه گيري، پول دوستي، فخرفروشي و خون ريزي به چشم مي خورد.(6) بنابراين، اين آيات نشان مي دهند كه برتري قوم يهود و علاقه ي خدا به آنان، مربوط به زمان خاصي است.
جبر گرايي تاريخي
چنان كه ملاحظه شد، نوعي جبر گرايي تاريخ در تدبيرگرايي اسكوفيلد نهفته است و عقيده به جبر يا قضا و قدر تاريخي درباره ي زشتي ها و فساد در جهان، به گونه اي است كه انسان ها نقشي در تغيير آن ندارند و نمي توانند در آن ها تأثيري بگذارند.
ديدگاه ناظر به كتاب مكاشفات يوحنا، درباره ي آينده و اساس خدا شناسي مسيحيت صهيونيستي، عقيده به بخش گرايي و وضع احكام ديني در هر دوره است و بر پايه ي آن، خداوند جهان را از آغاز تا پايان، بر اساس جدولي تدبير كرده است و اسرائيل، نقش مهمي را در آخرين دوره بازي مي كند. در حالي كه در اسلام و بنابر فطرت، وجدان و عقل سليم، جبر گرايي مردود است و انسان ها خود در ساختن تاريخ و تحول جامعه دخيل اند. در قرآن مي خوانيم: «إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ...» (رعد:11). (7)
لازم به يادآوري است كه اسكوفيلد و حاميان جريان مسيحيت صهيونيستي در نظر دارند آنچه را كه درباره دوره هاي تاريخي بيان شد، به هر وسيله ممكن محقق سازند و چنين القا كنند كه انسان ها براي تغيير تاريخ و ايجاد صلح جهاني و جلوگيري از جنگ ها هيچ نقشي ندارند و يا قدرت هيچ كاري ندارند. از اين رو، درباره آينده جهان و حوادث آخر زمان مانند حادثه جنگ آرماگدون و... بر اين نكته تأكيد مي كنند كه اين روند تغيير ناپذير است. ولي با توجه به آيه اي كه بيان شد در مي يابيم كه فطرت پاک انساني و آموزه اسلام اقتضا مي كند كه تاريخ را انسان ها مي سازند و سنت الهي اين است كه امت ها تا خودشان حالشان را تغيير ندهند، خداوند حالشان راتغيير نمي دهد. بنابراين، ديدگاه اسلام بر خلاف ديدگاه مسيحيت صهيونيستي، به جبرگرايي نمي انجامد.
ادعاي سرزمين موعود و اسراييل بزرگ
ادعاي مسيحيت صهيونيستي اين است كه آنها در آخر الزمان، در سرزمين موعود از نيل تا فرات، مستقر خواهند شد و وعده ي الاهي اسراييل بزرگ، محقق خواهد شد؛ در حالي كه قرآن مي فرمايد: «وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَني إِسْرائيلَ اسْكُنُوا اْلأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ اْلآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفيفًا» (إسرا: 104) (8) و آيه ي «يا قَوْمِ ادْخُلُوا اْلأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلي أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ» (مائدة:21 ) (9)؛ همچنين آيه ي «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ اْلأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْني عَلي بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ» (الأعراف: 137) (10). اين آيات دلالت مي كنند كه يهود در سرزمين موعود خود خود داخل شده اند.(11)
از سوي ديگر، مي دانيم كه اراده ي خداوند بر اين تعلق گرفته است كه در آخرالزمان، صالحان را وارثان زمين گرداند (12) و ميراث زمين، بي قيد و شرط نيست. بنابراين، تنها صالحان اند كه مي توانند وارثان زمين باشند. طبق بيان قرآن كريم، زمين، ميراث صالحان، مستضعفان و خدا ترسان است. عاقبت و سرانجام سعادتمندانه در دنيا و آخرت از آن پرهيزكاران است: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (قصص: 83) و «إِنَّ اْلأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(13) (أعراف: 128).
قومي كه از ويژگي هاي اصلي آنان خشونت، جنگ جويي و خون ريزي است، چگونه مي توانند جزو كساني باشند كه خدا وعده اش را براي آنها محقق سازد.(14) از نظر قرآن كريم، خلافت روي زمين مختص مؤمنان و صالحان بوده كه در آن امنيت برقرار است و خداوند پرستش مي شود: «وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِک فَأُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ» (نور: 55) (15).
علامه (16) در اين آيه، احتمالات مختلف درباره مقصود از جمله ي «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي اْلأَرْضِ...» را بيان و سپس رد مي كند. يكي از احتمالات مردود اين است كه مراد از خلافت، خلافتي الهي همچون خلافت آدم و داود و سليمان عليهم السلام باشد.
همچنين، سخن برخي كه گفته اند : مراد از مستخلفان پيش از ايشان، بني اسرائيل است كه خدا پس از هلاک كردن فرعون و لشكريانش، سرزمين مصر و شام را به آنان ارث داده و در آن متمكن ساخته است، درست نيست. زيرا آيه ي مورد بحث، از مردمي خبر مي دهد كه پس از ارث بردن زمين، جامعه اي صالح تشكيل دادند؛ در حالي كه قوم بني اسرائيل پس از نجاتشان از دست فرعون و لشكرش، هرگز از كفر و نفاق و فسق خالص نبوده، مصداق «الَّذيِنَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» نشدند و به نص قرآن كريم، هرگز و در هيچ دوره اي، چنين روزي به خود نديدند.
ايشان به بيان حق مطلب در معنا و مفاد آيه مي پردازند و مي گويند: آنچه از سياق آيه ي شريفه به نظر مي رسد، اين است كه بدون شک آيه ي شريفه درباره ي برخي از افراد امت است، نه همه ي آن و نه اشخاص معيني از آن؛ آنان نيز كساني اند كه مصداق «الَّذيِنَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»بوده باشند، و مراد از استخلاف آنان در زمين، همچون استخلاف نياكان و امت هاي گذشته، اين است كه اجتماعي صالح از آنان تشكيل دهد كه زمين را ارث ببرند. اما اينكه مراد، خلافت الهي به معناي ولايت و سلطنت الهي، مانند سلطنت داود و سليمان و يوسف عليهم السلام باشد، بسيار بعيد است؛ چون قرآن كريم از پيامبران با عبارت «الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» تعبير نمي فرمايد و اين تعبير به همين لفظ و يا به معناي آن، در بيش از پنجاه مورد در قرآن كريم آمده، و درهيچ جا مقصود از آن، پيامبران گذشته نبوده است.
علامه در پايان، با بيان اينكه وعده ي استخلاف در آيه، جز با جامعه اي كه با ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بر پا مي شود، با هيچ مجتمعي قابل انطباق نيست؛ نتيجه مي گيرند كه خداي سبحان به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مي دهند، وعده مي دهد كه به زودي جامعه اي براي آنان به وجود آورد كه كاملاً صالح و عاري از لكه ي ننگ كفر و نفاق و فسق باشد، زمين را ارث ببرد و در عقايد افراد آن و اعمالشان چيزي جز دين حق حاكم نباشد؛ و اين جامعه ي با فضيلت و بي مانند، در روزگار مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواهد بود؛ چون اخبار متواتري كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه ي اهل بيت عليهم السلام درباره ي ويژگي هاي آن حضرت وارد شده اند، از تشكيل چنين جامعه اي خبر مي دهند.
بنابراين، با توضيحاتي كه علامه فرمودند، اين احتمال نيز رد مي شود كه خلافت زمين از آن يهوديان يا مسيحيان باشد و يا حضرت عيسي عليه السلام تنها حاكم سياسي روي زمين باشد؛ بلكه ـ چنان كه در روايات اسلامي آمده است ـ آن حضرت عليه السلام پشت سر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به نماز خواهد ايستاد.(17)
نتيجه گيري
از اين نوشتار به نتايج زير مي رسيم:
1.استنباط و برداشت هاي اسكوفيلد و پيروان او با آموزه هاي كتاب مقدس و حضرت عيسي عليه السلام ناسازگار است و حتي هم كيشان آنان با انديشه هاي اسكوفيلد چالش دارند.
2.انديشه ي تدبيرگرايي، انحصار نجات و وعده ي ملكوت الهي و ميراث سرزمين موعود در گروه اندک مسيحيان صهيونيست، بر اساس كتاب مقدس مردود است و نجات شامل كساني مي شود كه وارد كليسا (بدن مسيح) شوند.
3.هدف و تأكيد جريان مسيحيت صهيونيستي، كسب منافع سياسي و اقتصادي، و مهم تر از همه، محو انديشه ي منجي گرايي حقيقي است.
4.از ديدگاه اسلام، جداي از اينكه در مسيحيت و يهوديت انحراف رخ داده است، انديشه هاي مسيحيت صهيونيستي و اسكوفيلد، خشونت گرا، جبرگرا، ضد انساني و نژاد پرستانه است.
پي نوشت ها :
1.يهود و نصارا خود را پسران خدا و دوستان او مي دانند؛ بگو اگر اين عقيده ي شما درست است، پس چرا خدا شما را به كيفر گناهانتان عذاب مي كند؟ نه ،اين عقيده درست نيست؛ بلكه شما نيز بشري هستيد از جنس ساير بشرهايي كه خلق كرده، هر كه را بخواهد مي آمرزد، و هر كه را بخواهد عذاب مي كند و ملک آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است از خداست، و بازگشت نيز به سوي او است.
2.سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان، 1363، ج1 ، ص 287.
3.اي پسران اسرائيل! نعمت مرا كه به شما ارزاني داشتم به ياد آريد و به پيمان من وفا كنيد تا به پيمان شما وفا كنم و از من بيم كنيد.
4.وصف حال آنان كه تحمّل تورات كرده، خلاف آن عمل كردند، در مثل به الاغي ماند كه بار كتاب بر پشت كشد، آري قومي كه مثل حالشان اين است كه آيات خدا را تكذيب كردند، بسيار مردم بدي هستند و خدا هرگز ستمكاران را رهبري نخواهد كرد.
5.اي پسران اسرائيل! نعمت مرا كه به شما ارزاني داشتم و شما را بر مردم زمانه برتري دادم به ياد آريد.
6.ر.ک: به ترتيب، بقره، 211؛ بقره : 246؛ اعراف :157؛ آل عمران:93؛ مائده: 32؛ مائده :110؛ يونس :93؛ اسرا: 4؛ بقره :44؛ بقره :51 ؛ بقره :55؛ بقره :61 ؛ بقره :247؛ و بقره :84 و 85.
7.و خدا نعمتي را كه نزد گروهي هست تغيير ندهد، تا آنچه را كه ايشان در ضميرشان هست، تغيير دهند.
8.و پس از او به بني اسرائيل گفتيم: در اين سرزمين جاي گيريد، و چون موعد ديگر بيايد، شما را همه با هم بياوريم.
9.اي قوم بني اسرائيل ! به اين سرزمين مقدس كه خدا برايتان مقدر كرده در آييد و از دين خود برنگرديد كه اگربرگرديد به خسران افتاده ايد.
10.خاورها و باخترهاي آن سرزمين را كه بركت در آن نهاده بوديم به گروهي كه خوار به شمار مي رفتند واگذاشتيم و كلمه ي نيكوي پروردگار تو درباره ي پسران اسرائيل به پاداش صبري كه كرده بودند، انجام شد و آنچه را فرعون و قوم وي مي ساختند؛ با بناهايي كه بالا مي بردند، ويران كرديم .
11.براي آگاهي بيشتر ر.ک: الميزان، ذيل همين آيه.
12.وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ (انبيا: 105).
13.موسي به قوم خود گفت: از خدا كمک جوييد و صبور باشيد كه زمين متعلق به خداست و به هر كسي از بندان خويش بخواهد وامي گذارد و سرانجام نيک از آنِ پرهيزكاران است.
14.قرآن كريم درباره ي ستمگري هاي يهود مي فرمايد: (شما بني اسرائيل و همه ي اهل عالم) اگر نيكي و احسان كرديد، به خود كرده، و اگر بدي و ستم كرديد، باز به خود كرده ايد و آن گاه كه وقت انتقام ظلم هاي شما (كشتن يحيي و زكريا و يا عزم قتل عيسي ) فرا رسيد، باز بندگاني قوي و جنگ آور را بر شما مسلط مي كنيم تا اثر بيچارگي و خوف و اندوه در رخسار شما ظاهر شود و به مسجد بيت المقدس، معبد بزرگ شما (مانند بار اول) داخل شوند و ويران كنند و به هر چه رسند، نابود ساخته و به هر كس تسلط يابند، به سختي هلاک گردانند. اي رسول ما! باز هم به بني اسرائيل بشارت ده كه اميد است خدا به شما اگر توبه كرده وصالح شويد، مهربان گردد و اگر به عصيان و ستمگري برگرديد، ماهم به عقوبت و مجازات شما باز مي گرديم و جهنم را زندان كافران قرار داده ايم (اسرا، 7-8).
15.خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده كرده كه شما را در اين سرزمين جانشين ديگران كند؛ چنان كه اسلاف و گذشتگان آنان را جانشين كرد و نيز دينشان را آن ديني كه براي ايشان پسنديده استقرار دهد و از پي ترسي كه داشتند، امنيت روزيشان فرمايد تا مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريک نكنند و هر كس پس از اين، كافر شود، آنان خود عصيان پيشگان اند.
16.براي توضيح بيشتر ر.ک: الميزان، ج15، ص302.
17.حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايد: هيچ كدام از ما اهل بيت عليهم السلام نيست جز آن كه بيعت طاغوت زمانش بر گردن اوست؛ جز قائمي كه روح الله عيسي بن مريم عليه السلام پشت سر او نماز مي گذارد. خداوند ولادتش را مخفي و او را پنهان مي نمايد تا هنگام خروج، بيعت كسي بر گردن او نباشد. أو نهمين فرزند برادرم حسين عليه السلام پسر برترين زنان است. خداوند عمرش را در غيبتش طولاني مي گرداند؛ آن گاه به قدرتش او را به صورت جواني چهل ساله ظاهر مي سازد تا بدانند خداوند بر هر كار قادر است.(الطبرسي، الاحتجاج، 1386 ق ، ج2 ، ص10).
منابع
ـ اصغري، سيد امير حسين، صهيونيزم مسيحي، روزنامه جمهوري اسلامي، ش 7951، 1385/10/5.
ـ ـــــــ ، يدالله: چرا ايالات متحده براي اسراييل از منافع خويش مي گذرد؟، ترجمه ي قبس زغفراني، تهران، هلال، 1384.
ـ توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، سمت، چ چهارم ، 1379.
ـ چامسكي، نوم، مثلث سرنوشت، ترجمه هرمز همايون پور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ، 1371.
ـ صاحب خلق، نصير، پروتستانتيزم، پيوريتانيسم و مسيحيت صهيونيستي، تهران، هلال، 1384.
ـ كارل ياسپرس، مسيح، ترجمه ي احمد سميعي، تهران، خوارزمي، 1373.
ـ كليسا، ترجمه ي فريدون رجايي، تهران، حيات ابدي، بي تا .
ـ «مسيحيت صهيونيستي از نظر تا عمل»، گفتگو با استفان سايزر، ترجمه ي فاطمه شفيعي، موعود ، ش 82 ، آذر 1386 ، ص1-6.
ـ المسيري، عبدالوهاب، دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه ي مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي تاريخ خاور ميانه، تهران، دبيرخانه كنفرانس بين المللي حمايت از انتفاضه فلسطين ، 1383 ، ج5 و 6.
ـ ميلر، دانلر ج، ماهيت و مأموريت كليسا، ترجمه ي ط . ميكايليلان، تهران، حيات ابدي، بي تا.
ـ هاكس، جيمز، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير، 1377.
ـ هالسل، گريس، تدارک جنگ بزرگ، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، 1377.
ـ هيوم، رابرت، اديان زنده جهان، ترجمه ي عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1380.
ـ واحد پژوهش و تحقيق مؤسسه فرهنگي موعود، پيش گويي ها و آخر الزمان، تهران، موعود عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، 1384، ج2.
ـ ويور، مري جو، درآمدي به مسيحيت، ترجمه حسن قنبري، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1381.
ـ طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي، همداني، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363، ق، ج1.
ـالطبرسي، الاحتجاج، تحقيق سيد محمد باقر الخرمان، النجف الاشرف، دارالنعمان للطباعه و النشر، 1386 ق، ج2.
-Canfield، Joseph M.، The incredible scifield and his book ،Ross house books،1988.
-O'collins، Gerald، A Concise Dictionary of Theology،New York ، Paulist Press،1991.
-http://www. gospeltruth.net / scofield.htm
-http://www. informationclearinghouse.info/article4531.htm.
-www.spiritus-temporis.com/dispensationalism/ biblical-arguments-in-favor-of-Dispensationalism.html.
نويسندگان: عبدالحسين ابراهيمي سروعليا
محمد لگنهاوزن
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید