رمانهاي عاشقانهي مسيحي که يکي از پرطرفدارترين گونههاي ادبيات داستاني براي خوانندگان مسيحي محسوب ميشوند و يکي از حوزههايي را تشکيل ميدهند که غالباً توسط محققان ناديده گرفته ميشود، خوانندگان بيشماري را به خود اختصاص ميدهند که اغلبشان زنان مسيحي اهل انجيلاند که به حمايت عاطفي و رواني نياز دارند. در اين مقاله که براساس تحقيقي نگاشته شده است که صدها زن خواننده و نويسنده رمانهاي عاشقانهي مسيحي را دربرميگيرد، داستانهاي خود زنان را دربارهي دگرگوني عاطفي و رواني که به واسطهي تجربهي خواندن اتفاق ميافتد، مطرح خواهم کرد تا بدين وسيله دلايلي را بيابيم که نشان ميدهد چرا زنان کتابهاي اين گونهي خاص ادبي را ميخوانند.
[1] حتي محققاني که دربارهي رمانهاي عاشقانه بحث ميکنند به اين گفتهي کارول ترستن (Carol Thurston) اعتقاد دارند که اين گونهي ادبي «اسطورهي جاودانهي داستانهاي عاشقانهاي که خلاء عاطفي را پر ميکنند» به شمار ميآيد. (1) تحقيقات بر اين خلاء عاطفي متمرکز ميشوند و از اين رو نتايجي که محققان همچون هميشه ترسيم ميکنند، نتايجي محسوب ميشوند که زنان را محتاج و ناراضي به تصوير ميکشند. محققان، حتي کساني همچون ترستن، تانيا مادلسکي (Tania Modelski)، و جانيس ردوي (Janice Radway) که عقايد مثبتتري دربارهي داستانهاي عاشقانه دارند، به کرات نتايج بدبينانهاي دربارهي توانايي زنان در مهار کردن کمبودهايشان ترسيم ميکنند ـ کمبود عشق، پرورش کودک، عمل، مادر بودن يا کمبود هر چيز ديگري که محققان تشخيص ميدهند. به گفتهي مادلسکي، اين گونه کتابها «به موقعيت واقعي زنان جامعهي ما پي ميبرند ... و آن را در بافتي قرار ميدهند که براي زنان تسکيندهنده و دلنشين است.» بدين ترتيب آنها را قادر ميسازند تا بهتر با واقعيتهاي زندگيشان دست و پنجه نرم کنند، «خود را قانع سازند که محدوديتها در واقع فرصتهايشان محسوب ميشوند.»(2)
اين مسأله «کوشش براي برگزيدن چيزي است که براي زنان نمونهي آرماني براي شرايط موجود به شمار ميرود.» (3). ليليان رابينسون (Lillian Robinson) در مقالهاش با عنوان «خواندن ياوهها» اظهار ميدارد که اين رمانها «چيزهايي را تکرار ميکنند که تجربهي مستقيم و ايدئولوژي غالب توسط آنها به برقراري ارتباط نايل آمده است». با توجه به نظر رابينسون اين پيام آن است که «عشق چيزي است که زندگي يک زن را به حرکت واميدارد و آن را توجيه ميکند.» (4) کي ماسل (kay Mussell) چنين نتيجهگيري ميکند که «خيالپردازي رمانهاي عاشقانه در دنياي هنر ميتواند سطحي و بياهميت باشد اما در دنياي واقعي که زنان در آن زندگي ميکنند حقيقتاً غمانگيز است». (5). اين نتيجهگيريها که به وسيلهي محققاني ثبت شدهاند که ديدگاهي مثبت دربارهي تجربهي خواندن دارند، اين احتمال را ناديده ميگيرد که تجربههاي خواندن داستانهاي عاشقانه ميتوانند به صورتي معنيدار خوانندگان را دگرگون يا به آنها کمک کنند کاري وراي نجات يافتن از دنياي مردسالاري انجام دهند.
[2] اين نتيجهگيريهاي تأسفانگيز براساس مقدمهي نادرستي ترسيم ميشوند: اين تصور که خوانندگان زن با پيامهاي غيرعادلانه و مردسالارانهاي که محققان در رمانهاي عاشقانه مييابند، موافقاند. چه اين رمان داستان «شيرين» سيندرلا باشد يا قصهي جذابتر زن زيبا (که صرفاً مظاهر کليشههاي عامه پسنداند)، مسأله اين است که اين گونه داستانها قصهي زن معصومي را باز ميگويند که رضايت خاطر شخصي را در برقراري يک ارتباط ـ که اغلب با تسليم و همواره با رهايي همراه است ـ با مردي با خصوصيات مردانه مييابند. منتقدان اين گونهي ادبي ـ که نه فقط محققان ادبي بلکه کشيشها، مادراني که به خاطر عادت مطالعهي دختران نوجوانشان نگراناند، کتابداران مدارس نيز را دربرميگيرد ـ معتقدند که خوانندگان اين گونه رمانها با پيامهاي مردسالارانهي کتابها موافقاند و ديدگاههاي جنسياي را ميپذيرند که نشان ميدهند زنان ناتوان و مردان بيپروايند. با فرض اينکه در دههي 1970، بسياري از کتابهاي عاشقانهي غيرمذهبي پرفروش، تجاوز به قهرمان زن توسط قهرمان مرد را شامل ميشد، اين خطر که زنان از اين عادات تقليد کنند و از اين رو زندگيهايشان را براساس اين عادات تغيير دهند، کاملاً ناگوار تلقي ميشد، حتي اگر موجه مينمود. با اين وجود خوانندگان معتقدند که اين پيامها را ملکهي ذهن خود نساختهاند. جين آن کرنتز (Jane Anne Krentz) هنگامي که با گروه بسيار نويسندگان داستانهاي عاشقانهي غيرمذهبي سخن ميگويد، «بيانيهاي خشمآور را ارايه ميدهد و معتقد است رمانهاي عاشقانه بر پايهي خيالپردازيهايي بنا شدهاند که خوانندگان را زياد از حد دربارهي حقيقت سردرگم نميسازند و نيز احتمال بسياري وجود دارد که اين گونه خوانندگان آنچه خواندهاند را به عنوان جانشيني براي عمل در دنياي حقيقي به کار برند.» در مورد خوانندگان رمانهاي عاشقانه اين پندار بيش از خوانندگان ديگر انواع کتابها صورت عمل به خود ميگيرد.(6) خوانندگان ـ حتي خوانندگان زن مسيحي که اغلب به صورت کليشهاي اشخاصي بيتجربه نسبت به ديگر افرد به تصوير کشيده ميشوند ـ تفاوت ميان واقعيت و خيالپردازي را ميدانند؛ آنان درمييابند که در حال خواندن آداب و رسوم قراردادي و نه واقعيت هستند، حتي اگر بيهمتايي کتابهاي جديد را تصديق کنند. آنها با کمک کتابها داستانهاي خيالي خلق نميکنند. گرچه در مقياس وسيع کتابها را به کار ميگيرند تا واقعيات فرديشان را تغيير دهند. در حالي که منتقدان اين مسأله را ارزيابي نميکنند، به اين دليل که نفوذ خوانندگان را در نظر نميگيرند و آنان را همچون مصرفکنندگاني بياراده تلقي ميکنند که رمانها را بدون پردازش هوشمندانه ميبلعند. با اينکه برخي از بررسيهاي منتقدانه بر روي رمانهاي عاشقانه تا حدي ـ که اغلبشان در دههي 1980 کامل شدند، هنگامي که رمانهاي غيرمذهبي به اوج محبوبيت خود دست يافتند ـ سودمنداند، اما باز بر تأثيرات منفي خواندن اين گونه رمانها متمرکز ميشوند. بسياري از تحقيقات با اطلاعات قابل اندازهگيري، مصاحبههاي شخصي يا مطالعات مربوط به قومنگاري (که البته «خواندن داستانهاي عاشقانه» اثر ردوي استثنايي مهم به شمار ميرود) ثابت نشدهاند اما در عوض با صداي بلند به آداب قراردادي اين گونهي ادبي اعتراض کردهاند و نگراني بياساس دربارهي اينکه چنين رمانهايي چگونه ممکن است بر زنان تأثير بگذارند را بازميتابانند بياينکه مدرکي ارايه دهند که کتابها حقيقتاً چگونه بر زنان تأثير ميگذارند. محققان، حوزههايي را که زنان حقيقتاً مايلند دربارهشان بحث شود، بدون بررسي رها کردهاند: شيوههاي مثبت خواندن اين گونه کتابها که باعث تغيير زندگيشان ميشود.
[3] اين گونهي ادبي که به واسطهي رمانهاي گريس لوينگستن هيل (Grace Levingston Hill) در پايان سدهي گذشته خلق شد و محبوبيتاش از هنگامي که جانت اوک (Janette Oke) نوشتن رمانهاي عاشقانهي چمنزارش را در 1979 آغاز کرد، افزايش يافت، برخي از آداب و رسوم داستانهاي عاشقانهي غيرمذهبي را با خواننده در ميان ميگذارد. هر دو نوع اين رمانها، ماجراهاي قهرمان زني را از معصوميت تا کسب تجربه به واسطهي برقراري ارتباطي عاشقانه با يک مرد دنبال ميکنند. به طور کلي، اين رمانها با کششي اوليه آغاز ميشوند و سپس نفرتي ميان قهرمان زن و قهرمان مرد شکل ميگيرد و 150 صفحهي بعدي يا بيشتر تنش را برطرف ميکند. کمي پس از آنکه عشق شکل ميگيرد، «دورهاي سياه» عاشق و معشوق احتمالي را از يکديگر جدا ميکند، اما اين دوره همواره خاتمه مييابد. در آخرين صفحات کتاب، ازدواج تضمين ميشود و رمان پايان ميپذيرد. در رمانهاي متوالي که توسط ناشران عمده نظير استيپل هيل (Steeple Hill) (که مالک آن هارلکوئين است (Harlequin و لاو اينسپايرد (Love Inspired)، تمام اين وقايع در 180 صفحه رخ ميدهد. در رمانهاي عاشقانهي مسيحي، رابطهي جنسي، خشونت يا فحاشي به چشم نميخورد. طرح مرکزي داستان، کشمکش مذهبي است که اغلب به زني مربوط است که بر گناهان گذشتهاش چيره ميشود يا ميآموزد چگونه عشق را بپذيرد. جزئيات دقيقي که دربارهي ايمان وجود دارد با توجه به مرکز نشرکتاب ممکن است کمتر يا بيشتر مطرح گردد. به عنوان نمونه، کتابهاي استيپل هيل به طور کلي مسيحي محسوب ميشوند بياينکه به فرقهي مذهبي به خصوصي اشاره يا جزئيات تعاليم مذهبي خاصي همچون غسل تعميد يا مراسم عشا رباني را عنوان کنند. ديگر مراکز نشر مانند مالتنام (Multnomah) چشمانداز نسبتاً سادهانگارانهاي از مسيحيت به دست ميدهند که اساساً تجربهاي نومسيحي را توصيف ميکند.
[4] خوانندگان اين گونهي ادبي را بيشتر افراد سفيدپوست طبقهي متوسط و پايين جامعه و با طيف سني گسترده تشکيل ميدهند. در بيشتر موارد، خوانندگان، افراد نومسيحي يا صرفاً «مسيحي» شناخته ميشوند گرچه براي آنان اين واژه بر تجربهاي نومسيحي دلالت دارد. در حالي که خوانندگان کمي بيشک کاتوليک هستند و مراکز نشر کتاب مورمون (Mormon)، دزرت بوک (Desert Book) و کاوننت کاميونيکيشنز (Coventant Communications) رمانهاي عاشقانهاي منتشر ميکنند که اعضاي کليساي خودشان را مدنظر دارند، تمام زناني که در تحقيق براي اين مقاله شرکت جستند از عنوان پروتستان برخوردارند و اغلب غيرفرقهاي بوده و اهل خواندن انجيل نيستند. باورهاي نيرومند که عامل تمايز دو جنس است، گناه نخستين، مرگ آرامشبخش، رستاخيز و تجربهي نومسيحي بودن که در آن، در برخي لحظههاي مشخص زندگي يک شخص، مسيح به قلب او «وارد ميشود» و بخشش تمام گناهان را يک بار و براي هميشه با خود ميآورد و رستگاري و مکاني در بهشت پس از مرگ را براي هر فرد تضمين ميکند، چيزهايي هستند که قسمت عمدهي خوانندگان در آن سهيم ميشوند. رشد تجربهي نومسيحي بودن به خوبي ثابت شده است و از اين رو برتري چنين معتقداني در فرهنگ عامهي مسيحي تعجببرانگيز نيست. براي دريافتن اين مسأله بر طبق معيارهاي اين گونه افراد، چيزي را که زنان از خواندن رمانهاي عاشقانهي مسيحي کسب ميکنند، بر مبناي پاسخ صدها زن خواننده و نويسندهي اين ژانر جمعآوري کردهام. در مصاحبههاي تلفني، مکاتبات الکترونيکي و اتاقهاي گفتوگو (chat room)، زنان اطلاعاتشان دربارهي عادت مطالعه و داستانهاي شخصي راجع به اينکه کتابها چگونه بر آنان تأثير ميگذارند با من در ميان گذاشتند. طرح پرسشهايي نظير «آيا هرگز کتابي زندگيتان را تغيير داده است؟» پاسخهاي پرشوري برانگيخت. من به عنوان ناظري شرکتکننده در دنياي طرفداران، نمونة پاسخها را يادداشت و برقراري ارتباط با زنان را گسترش دادم که گاه به برقراري بحثهايي دوستانه دربارهي مطالعه، ايمان و شور عشق ميانجاميد. در پايان، بسياري از نويسندگان، نامههاي الکترونيکي طرفدارانشان را در اختيار من قرار دادند که بصيرت بيشتري دربارهي اين مسأله به من بخشيد که زنان از چه ويژگيهايي در رمانهاي عاشقانهي مسيحي لذت ميبرند.
[5] صدها زن خوانندهي رمانهاي عاشقانهي مسيحي که با آنها صحبت يا مکاتبه کردم يا نامههايشان براي بخشي از تحقيقام دربارهي تجربهي خوانندگان اين گونه رمانها در اختيارم قرار گرفت، تا اندازهاي از تجربهي مطالعهشان الهام ميگيرند از اين رو که آنان آمادهي پذيرش چنين تجربهاي هستند. به نوشتهي برندا.يي.برشر (Brenda E. Brasher)، زناني که انجيل ميخوانند ـ قسمت عمدهي خوانندگان ـ «تمايل دارند بر صميميتي که در پيچيدگي ذهني شخصيتها وجود دارد، تأکيد کنند» و از اين رو «قلب را در مکاني بالاتر از عقل قرار ميدهند.» (7) بدين ترتيب رمانهاي عاشقانهاي که «قصدشان به کار گرفتن احساس و نه عقل خواننده است، براي خوانندگان زن مسيحي خوشاينداند، زيرا ارزشهاي زن محوري همچون بخشش، شفابخشي، تقسيم کردن و عشق را که زنان مسيحي به لحاظ سنتي از آنها حمايت ميکنند، گرامي ميدارند. (8) زنان مسيحي هنگام خواندن پيروزي اين ارزشها بر شر، شاهد تأييد عقايدشان هستند. اين تأييد به واکنش عاطفي ميانجامد. براي نمونه خوانندهاي در ايرلند که مبلغ مسيحي است، براي بي.جي. هاف (B.J. Hoff) نوشته است: «کتاب شما به من شهامتي جديد بخشيد.» (9) مبلغ مسيحي که ادعا ميکند «شهامتي جديد» به دست آورده، نشان ميدهد واکنش عاطفي در فرهنگ عامه نه تنها امکانپذير بلکه مثبت و به طور بالقوه سودمند است.
[6] واکنش اغلب خوانندگان نسبت به رمانهاي عاشقانهي مسيحي با واکنش عاطفي مرتبط در کتابها آغاز ميشود. طرفداري به رابين لي هچر گفته است: «با خواندن اين کتابها احساس ميکنم فرد بهتري هستم.» (10) به گفتهي او تجربهي کتابهاي هچر، اعتماد به نفس وي را افزايش داده است. گرچه اين مسأله لزوماً با تغييرات زندگي وي مربوط نيست ـ به اين دليل که او تنها احساس ميکند «فرد بهتري» است ـ اما احتمال تغيير وجود دارد. همه چيز با واکنش عاطفي نسبت به متن آغاز ميشود. زنان به کرات با اين عبارات از کتابها ستايش به عمل ميآورند: «به روحم نفوذ کرد و قلبم را دزديد» (11)، «به قلبم نفوذ کرد، گويي هر لحظه را با کتاب ميزيستم» (12) و «هر احساسي را که در فکرم ميگنجيد تجربه کردم» (13). اين کتابها باارزشاند زيرا الهامبخش واکنشي عاطفياند. يکي از طرفداران دب ريني (Deb Raney) که راجع به رماناش، «زير آسمان جنوبي» براي او نامهاي نوشته، اين دو مسأله را صرفاً با گفتن اينکه رمان «عميقاً عاطفي و الهامبخش بود» به هم مرتبط ميداند. (14) براي اين خواننده رمان براي اينکه الهامبخش باشد، بايد عميقاً عاطفي باشد. از دريچهي واکنش عاطفي، خوانندگان با شخصيتها همذات پنداري ميکنند و از آنها چيزهايي ميآموزند. از دريچهي نشان دادن واکنش عاطفي نسبت به شخصيتها، خوانندگان در سير عاطفي رمان شرکت ميجويند. از آنجا که رمانهاي مسيحي با ذات همواره مهربان خداوند خاتمه مييابند، خواننده هم در پايان هنگامي که کتاب را زمين ميگذارد، عشق خداوند را تجربه ميکند، چنانچه زنان در طول بحثهاي ما به اين مسأله گواهي دارند.
[7] براي زناني که من با آنها صحبت کردم، ارزش يک متن در خود آن متن نيست، بلکه در تجربهي خودشان با متن وجود دارد. بدين معنا که روي هم رفته نظرات بر روي کتابها متمرکز نشده بود (به عنوان نمونه، نخستين شيوهي بيان يا انتقاد دربارهي تمهيدات طرح قصه) بلکه در عوض به واکنشهاي شخصي نسبت به کتاب پرداخته بود، به عبارت ديگر، اينکه کتابها براي آنان چه کرده بودند. واکنش زنان به متنها اساساً بازنويسي متنها نيست (گرچه اغلب نامههاي طرفداران با يک يا دو جملهي آکنده از شور و شوق اما بسيار کلي دربارهي رماني که خواندهاند، آغاز ميشود)، بلکه داستانهايي شخصي دربارهي اين است زندگيشان چگونه در واکنش به رمان تغيير يافت.
[8] خوانندگان و نويسندگان رمانهاي عاشقانهي مسيحي بارها به من يادآوري کردهاند که داستان عشق خدواند نسبت به بشر ـ چنانکه در نوشتههاي قديس مسيحي آمده است ـ خود عاشقانه است، داستاني از عشقي بينقص. ميريام (15) اسير اين عقيده ميشود، هنگامي که ميگويد: «من معتقدم ازدواج نمادي نيرومند از رابطهي بشر با مسيح است. او عاشق و ما معشوق هستيم.» (16) گفتوگو راجع به رستگاري بر اين نوع زبان عاشقانه متکي است. برنداي برشر مينويسد، زنان بري توصيف مسيح استعارههايي را به کار ميگيرند که «امتداد گستردهاي دارد، از دوست تا عاشق يا همسر و حتي کودکي که به حمايت مادر نياز دارد.» (17) اين واژهها ـ دوست، عاشق، شوهر، کودک ـ همه واژههايي هستند که در داستانهاي عاشقانه (و غير مذهبي مسيحي) منعکس ميشوند. در همان حال، ارتباطات زناشويي مسيحي با استفاده از گفتوگوهاي راجع به رستگاري توصيف ميشود. به عنوان مثال، کليسا عروس مسيح است و همان طور که مسيح، کليسايش را دوست دارد، شوهران نيز بايد همسرانشان را دوست بدارند. ايمان و رابطهي عاشقانه به لحاظ زباني به يکديگر پيوستهاند، تا جايي که نوعي ارتباط ميان ايمان و رابطهي عاشقانه وجود دارد که کساني را پس ميراند که نميتوانند در آن شرکت جويند، به اين دليل که تنها هستند يا ارتباط زناشوييشان از نمونهي ايدهآل حمايت شده در بلاغت مسيحي بدتر است.
[9] براي برخي از زنان، رمانهاي عاشقانهي مسيحي به اشکال گوناگون مکاني براي دستيابي به آن نوع عشق است. رماننويس غيرمذهبي، اليزابت لاول (Elizabeth Lowell) مينويسد: «فقط در داستانهاي عاشقانه است که تعهدي ـ عشق ـ ماندگار و سودمند بين يک مرد و يک زن مورد ستايش قرار ميگيرد.» تنها در اين گونه رمانهاست که خداوند به اين پيوند راه مييابد و آن را به شکلي آرماني براي زنان مسيحي خلق ميکند. (18) اين گروه سه نفره ـ خداوند، مرد، زن ـ ازدواج مسيحي را شکل ميدهند، ازدواجي که باعث رشد مردان و زنان ميشود. به نظر سوزان يوهاش (Suzanne Juhasz) عشق غيرمذهبي و هويت شکل گرفته:
«با يکديگر پيش ميروند از اين رو که عشق حقيقي قابل اعتماد، دوجانبه، بيقيد و شرط و ابدي است. تنها يک شخص بالغ، شخصي باهويت اصيل و توانايي استفاده از آن در دنياست که ميتواند به درستي عشق بورزد. عشق براي فرد ضروري است تا بتواند به اين نوع فرديت دست يابد. بنابراين، عشق و هويت دو قطعهي متفاوت نيستند بلکه وجوهي داستاني به شمار ميروند.» (19)
اگر عشق غيرمذهبي اين نوع واکنش را برانگيزد، معتقدان به عشق مسيحي که خداوند را نيز دربرميگيرد، مطمئناً حتي انتظارات بالاتري از نيروي دگرگونکنندهي عشق دارند. (20)
[10] فشاري که خوانندگان رمانهاي عاشقانهي مسيحي، بر عشق مسيحي قرار ميدهند، ميتواند عميق باشد. جن سيلويوس (Jan Silvious) نويسنده و روان درمانگر مسيحي که بر مشاوره در روابط ميان افراد متمرکز ميشود، مينويسد: «بودن در رابطهاي که دلبستگي، سرسپردگي و ايثار کامل ميطلبد، در مواردي خوب و در مواردي مسيحوار است.» (21) «دلبستگي، سرسپردگي و ايثار کامل» واژههايي هستند که عاشقان در داستانهاي عاشقانهي غيرمذهبي اغلب به کار ميگيرند تا رابطهي خودشان را توصيف کنند. برخلاف آن، در رمانهاي عاشقانهي مسيحي، قهرمان مرد و زن، خداوند را قبل از عشقشان براي يکديگر در اولويت قرار ميدهند. نويسندهي کتابهاي پرفروش، فرانسين ريورز (Francine Rivers) در مقالهاي که از زنان خواسته بود تا دلايلشان براي خواندن رمانهاي عاشقانهي مسيحي را توضيح دهند، از رسانهها ـ از جمله، احتمالاً سعي و کوشش رمانهاي عاشقانهي مسيحي ـ براي موعظه کردن اين نکته که «عشق و رابطهي جنسي چيزهايي هستند که منظور ميشوند نه ارتباط» انتقاد کرده بود. اين نکته درست نيست، او مينويسد: «چيزي که ما حقيقتاً نياز داريم عشق مسيحي و برقراري رابطهاي با او است. تنها در آن زمان است که عميقترين نيازهاي ما برآورده ميشود ـ چيزي که رمان هيچ گاه قادر به انجاماش نيست.» (22) ضرورت عشق خدايي، طرح مرکزي نوشتههاي خود ريورز را تشکيل ميدهد، اما نيروي عشق را انکار نميکند. از اين رو، رمانهاي عاشقانهي مسيحي، ميتوانند به زنان کمک کنند تا عشقشان را در اولويت قرار دهند، بدين ترتيب خداوند، نه يک مرد، سرچشمهي اصلي سعادت يک زن ميشود، گرچه رمانها مردان را ناديده نميگيرند. خوانندگان بايد سعادت را هم در خدا و هم در ازدواج بجويند. در مورد اين نوع سعادت، ريورز تذکر ميدهد: «خدا را شکر ميکنم که خالق عشق و دوستدار او هستم.» «از او بخواهيد تا به شما کمک کند که از لحظههاي عاشقانهي زندگيتان لذت ببريد بياينکه برخي از آنها را در اولويت قرار دهد.» (23) زنان مسيحي نسبت به خداوند و نه رابطهاي عاشقانه متعهدند و حتي ريورز که در ميزان فروش رمانهاي عاشقانهي مسيحي سرمايهگذاري کرده است نيز به اين مسأله واقف است. ژاکلين کوک (Jacquelyn Cook) که نويسنده است، اين داستان را با ما در ميان ميگذارد:
زن جواني در تگزاس به من گفت که در جريان دنبال کردن يک پروندهي طلاق چقدر بيقرار بود. «خواندن رمانهاي واضح حالم را بدتر ميکرد. آماده بودم که دوباره به کانون زناشوييام برگردم که «رودخانهاي در اين ميان» را خواندم و آموختم ازدواج بايد بر پايهي عشق خداوندي بنا نهاده شود. ميخواهم همچون ليلي منتظر بمانم تا کسي را بيابم که ميتواند با من در ذهن، قلب و روح يکي شود.»(24)
[11] در حالي که نويسندهي نامه به رغم تجربهي منفي گذشتهاش در نقش يک همسر آشکارا آرزوي ازدواج دارد و هنوز معتقد است که ازدواج سعادتي را به ارمغان خواهد آورد که انسان در دورهي تجرد نميتواند آن را کسب کند، اما به تعريفي جديد از زناشويي دست يافته است. از چشمانداز مسيحي، اين تعريف نو که «براساس عشق خداوند بنا ميشود» بايد اتحادي سعادتبخش را تضمين کند همان طور که در رمان کوک گفته ميشود. اينکه رمانهاي عاشقانهي مسيحي، توصيههايي براي خلق ازدواجي سعادتآميز را به همراه دارند، تعجبانگيز نيست. خانمي اعلام کرد که به اين دليل از خوانندگان اين گونه رمانها لذت ميبرد که «نشان ميدهند به عنوان يک فرد مسيحي چگونه بايد روابط و زندگي را کنترل کرد.» (25) در حالي که ممکن است بسياري از مسيحيان با اين اظهارنظر قطعي مخالفت کنند، اما خوانندگان رمانهاي عاشقانهي مسيحي درمييابند که کتابها دربارهي روابطاند. خوانندهاي که در خانوادهاي بزرگ شده بود که مادر به تنهايي آن را اراده ميکرد، ادعا ميکند که اين کتابها را ميخواند زيرا «آرزومند» پدري بوده است که فقداناش را در دوران کودکي احساس ميکرد. سيمون (Simon) اعتراف ميکند: «خواندن اين کتابها مرا به خواندن کتابهاي ديگر راغبتر ميکند»، «اين کتابها دنيايي را به من نشان ميدهند که حتي نميدانستم وجود دارند» ـ دنيايي که در آن مردان، زنان را دوست دارند و در آن خداوند به همه عشق ميورزد، او ادامه ميدهد:
به اعتقاد من اين کتابها نيازهايي را در من بيدار ميکنند که خود درنمييافتم و به طور متوالي صدايي براي نيايش به وجود ميآورند و من نميدانستم چگونه نيايش کنم. والدين مايلند خداوند را بازبنمايند که بدين ترتيب فرزندانشان تصويري از خداوند به دست آورند. براي گروهي از ما که اين توانايي را ندارند، اين شيوهي حيرتآوري براي مشاهدهي اين است که عشق خداوند واقعاً چگونه است. گرچه به دلايلي اگر راجع به عشق خداوند به من بگويند همان تأثيري را ندارد که خواندن اين رمانها بر من دارد.(26)
براي اين زن، مردان، خداوند و عشق کاملاً به يکديگر پيوستهاند. براي او زبان عشق، دست يافتنيترين زبان براي او در يافتن عشق خداوند است. دليل اوليهي او براي خواندن رمانهاي عاشقانهي مسيحي، آرزويش براي داشتن پدر بود و احساس ميکرد قهرمان مرد ميتواند اين نقش را بر عهده گيرد، از اين رو که وي «همواره نيرومند است و همواره ميداند که دقيقاً چه اتفاقي خواهد افتاد.» او عشق خداوند را در قالب مردي مييابد که يک زن را دوست دارد.
[12] سيمون در اين تجربه روحياش تنها نيست. تقريباً تمام زناني که من با آنها صحبت کردم راجع به شهامت روحيايي صحبت کردند که اين کتابها برايشان به ارمغان ميآورند ـ وراي آن چيزي که پيشتر دربارهي اين مسأله ذکر شد که کتابها چگونه الگوهاي ارتباط يا اميد به همسر را براي آنها شکل ميدهند و اين برخلاف چيزي است که ويراستار انتشارات لاوانيسپايرد، آن کانادو (Anne Canadeo) ذکر ميکند که بسياري از زنان «اين کتابها را به عنوان سرچشمهي نوعي کمک ميخوانند» تا به آنها کمک کند «تا با مشکلات حقيقيشان در ارتباطاتي که دارند مواجه شوند.» (27) بسياري از افراد تجربههايي نيرومندتر و حتي ماوراي طبيعيتر از آنچه کانادو پيشنهاد ميدهد، دارند. تعداد معدودي از زنان معتقدند که خداوند آنان را به سمت کتابهايي مشخص سوق ميدهد. خوانندهاي به رابين لي هچر گفته است: «خداوند را شکر ميکنم که [يکي از رمانهاي هچر] را در حال حاضر در داستان من قرار داد.» (28) اين نوع اظهار عقيده ـ که خداوند خواننده را به سمت کتابي سوق داده يا آن کتاب را براي خواننده به ارمغان آورده است ـ فراوان به چشم ميخورد. پنه لوپه (Penelope)، در مقالهاي که براي بولتن خبري کليسا نوشته است، ميگويد زنان طوري نيايش ميکنند که گويي در حال خريد کردن هستند. او به خوانندگان توصيه ميکند که «به کتاب فروشيهاي مسيحي و به قسمت ادبيات داستاني بروند و اجازه دهند خداوند چيزي برايشان برگزيند!» (29) خداوند کتاب قبلي او را برايش «برگزيده بود». شبي او نميتوانست بخوابد که به گفتهي وي نشانهي اين است که خداوند پيغامي براي وي دارد. او انجيل و سپس بخشي از رمان رابين لي هچر را ميخواند. به گفتهي او پس از چند دقيقه مطالعه «چشمانم با احساسي از شعف باز شد» زيرا «خداوند چيزي شگفتانگيز را تنها براي من در اين کتاب قرار داده بود!» پيغام خداوند «تنها براي پنه لوپه»، اشارهاي به رمان «راز مسيحي يک زندگي سعادتمندانه» نوشتهي هانا ويتل اسميت (Hannah Whithall Smith) بود که پنه لوپه پس از آن خواند و بدين ترتيب به نوشتهي خود او اين کتاب ايماناش را محکمتر کرد. براي بسياري از زنان پيغام خاص خداوند براي آنها از دريچهي يک داستان ميرسد. چنانکه ونسا (Vanessa) با شادماني مينويسد:
«نه تنها داستاني عاشقانه بلکه عموماً پيغامي نيز دريافت ميکنيد.»(30)
[13] در برخي موارد اين پيغام کاملاً شخصي است. بسياري از زنان دست خداوند را در چيزهايي که براي خواندن انتخاب ميکنند، ميبينند و معتقدند يک پيغام توسط خداوند در جايي قرار گرفته است و وي بدين ترتيب عشق و توجهاش را نسبت به من آشکار ميسازد!» چنانکه پنه لوپه در مورد تجربهاش گفت: (31) خوانندهاي بياعتقادي اوليهاش را براي رابين لي هچر چنين منعکس ميکند:
خداوند به اشکال گوناگوني با من سخن گفته است، اما اين مسأله هيچ گاه از طريق کلماتي در کتاب اتفاق نيفتاده بود... به نظر ميرسيد خداوند آن لغات را در قلب من بازميگويد. بيهيچ شکي ميدانم که او واقعاً با من سخن ميگفت... از شما به خاطر اينکه مطيع فرمان خداوند در زندگيتان بودهايد، سپاسگزارم. اگر شما وجود نداشتيد يا کتاب نمينوشتيد، من در روز دوشنبه 19 مارس 2001 شهامتي به دست نميآوردم.(32)
[14] بساري از خوانندگان از «شهامت» سخن ميگويند که اشارات انجيل، طرحهاي الهامبخش و شخصيتهاي دگرگون شده، آن را ارائه ميدهند. به اعتقاد يک خواننده، کتابها به ويژه رمانهاي تاريخي، «باعث ميشوند دريابم که ميتوان چيزهايي بيشتري را به خداوند بسپارم!» از اين رو که کتابها نشان ميدهند اعتماد کردن چه پاداشهايي را به همراه دارد. (33) يکي از طرفداران رمانهاي بي.جي.هاف مينويسد، کتابها «باعث ميشوند دريابم که در بحبوحهي بدي، رنج و دوزخ شخصي ـ خداوند با ماست و روشني به درستي از ميان تاريکي پديد ميآيد.» (34) به نظر يک منتقد آنلاين، کتابها «حقيقت خداوند بزرگي را که همواره حاضراست» و «اشتياق خداوند به وساطت کردن از طرف ما» را مينمايانند.» (35) از اين رو که رمانها همواره با خوشي پايان ميپذيرند، پيغامهاي عشق، بخشش و بهبودي از طرف خداوند ـ تقريباً يک بار در هر روز براي بيشتر خوانندگان سيريناپذير، تکرار ميشوند.
[15] شهامت از اشاره و عبارات انجيل که در رمانها به چشم ميخورد، گرايش طرح قصه، شخصيتهاي خاص يا قطعات خاص شکل ميگيرد. هنگامي که از سو الن (Sue Ellen) پرسيده شد آيا تجربهي خواندن رمان هيچ گاه زندگياش را تغيير داده است، وي با اشتياق پاسخ «مثبت» داد، سپس توضيح داد که چگونه تجربههاي مربوط به متن ميتواند الهامبخش تجربههاي مذهبي باشد:
حالا، اجازه دهيد به جزئيات بپردازم. در رمان «نجواهايي از ديروز» نوشتهي رابين لي هچر، اين مطلب را از صفحهي 166 نقل ميکنم: «قلبت را بگشا و بگذار پيش برود. هر چه دستها و قلبات را پر ميکند، آزاد کن و وفور نعمتي را که من ارايه ميدهم، دريافت کن. آن را از من دريافت کن... مسيح!» لطفاً اين سخن قلب مرا به شيوهاي حيرتانگيز دريابيد... من تمام دردهاي قلب و نااميديهايم را در دستانم قرار دادم و آنان را به سوي خداوند عزيز و مهربان رها کردم. جايي که مکان بهتري براي آنهاست... خداوند ميتواند آنها را کنترل کند... من نميتوانم... نه با تواناييهاي خودم. (36)
سو الن، شهامت را از قطعات منثور به دست آورد و واکنشاش نسبت به کتاب به باور خود او يکي از مهمترين تجربههاي روحي زندگياش بود. اين شهامت رابطهاي لذتبخشتر با خداوند را براي او و براي صدها خوانندهي ديگري به ارمغان ميآورد که به قطعاتي با معناي خاص در يک صفحه استناد ميکنند.
[16] پيغامهايي که خوانندگان از سوي خداوند دريافت ميکنند، اغلب سرزنشآميز است در حاليکه لذت همچنان واکنشي ديگر به شمار ميرود. خوانندهاي پس از خواندن رمان رابين لي هچر مينويسد: «اما پسر! اين کتاب کاملاً مرا نزد خودم شرمسار کرد. با وحشت دريافتم چنان که بايد به خداوند متکي نيستم. از صميم قلب بر اين «نداي برخاستن» متشکرم!» (37)
خوانندگان «بيدار ميشوند» تا از گناهاني چون شهوت، غرور و ترديد چشم بپوشند، يکي ديگر از طرفداران رابين لي هچر ميگويد: «شما باعث شديد دريابم که بايد تغييراتي در زندگيام ايجاد کنم. عقايد مذهبيام خالصانه نبوده است... حقيقتاً معتقدم که نيايشهايم مستجاب شد و پيش از اين هرگز باور نداشتم که خداوند ممکن است در يک کتاب پيغامي برايتان بفرستد.»(38) گفته نميشود اين تغييرات هر چه هست روي ميدهد يا نه، اما اين حقيقت که خواننده احساس ميکند مقصر است ـ و آنقدر مقصر که براي هچر آن را شرح ميدهد ـ تجربهي روحي مهمي دربردارد. در بحثهاي درون کامپيوتر، خوانندگان تأثيرات طولاني مدت داستانها، نيايشهاي افزايش يافته، آرامش دروني منتج از آن، مشارکت بيشتر در کليسا، پاياني بر رفتارهاي «نابخشودني» از شکمپرستي تا زنا و بهبود يافتن ارتباطاتشان با کساني که دوست دارند را برميشمارند.
[17] در برخي مواقع، کتابها چيزي بيش از سرزنش يا شهامت را به همراه ميآورند؛ آنها التيام ميبخشند. يکي از طرفداران رمانهاي بي.جي هاف مينويسد: «مبناي انجيلي و نوشتههاي مقدس کتاب شما به بخشي از وجود من رسوخ کرد که در مقابل موعظهها عکسالعملي نشان نميداد. کتابهايي که «رويارويي با رنج» را دربر دارند و حتي دوستان مسيحي خوش قلبي محسوب ميشوند.» (39) او رمانهاي عاشقانهي مسيحي را در بهبود روحياش در مکاني بالاتر از روشهاي سنتي مداخله قرار ميدهد. زن ديگري که همسرش پس از سيزده سال زندگي زناشويي، او و دختر چهار سالهشان را ترک کرده بود گفت سبک رابين لي هچر در رمان «ساعت بخشايش» به او کمک کرد «تا از تلخي گذشته نجات يابد و آن را رها کند» و بدين ترتيب بتواند به زندگياش ادامه دهد.(40) اين گونه رمانها تسلي، آسايش، شهامت، اعتراض و اطمينان خاطر روحي به همراه ميآورند و نشان ميدهند اين ويژگيها در کنار ايمان براي گروهي که خداوند را دوست دارند، همه چيز را بهبود خواهد بخشيد. به نوشتهي رماننويس غيرمذهبي، مري جو پانتي (Mary Jo Putney) «چيزي که مهم است و خوانندگان به آن واکنش نشان ميدهند، شفابخشي است». آنان شخصيتي را دوست دارند که «ميتواند رنج را پشت سر بگذارد تا بتواند در شرايط ديگر، نيرومندتر با سختيها روبهرو شود و ميتواند از گذشته چشم بپوشد حتي اگر نتواند کاملاً آن را به دست فراموشي بسپارد.» (41) به عبارت ديگر، خوانندگان عشق را ميجويند ـ در اين مورد، هم عشق به خداوند و هم رابطهاي عاشقانه بر مبناي عشق خداوند ـ تا بر رنجها و شکستهايشان غلبه کنند.
[18] يک رابطه، اين پيروزي را به خوانندگان نشان ميدهد ـ اغلب به وسيلهي رابطهاي که با شخصيتها ايجاد ميکنند. به عنوان نمونه، در رمان «ساعت بخشايش» نوشتهي رابين لي هچر و «ثمرهي تاوان» که دربارهي زني است که پس از سقط جنين با زندگياش روبهرو ميشود، قسمتي از داستان به از بين رفتن اندوه و حاصل شدن بهبودي کمک ميکند. زني اعتراف ميکند: «زندگي زناشويي من به زندگي کلر (Claire) شباهت بسياري داشت [از رمان ساعت بخشايش]». «اين مسأله بسيار حيرتانگيز است که آنچه را که ميانديشيد فقط مربوط به خودتان است، شخصي ديگري نيز درک ميکند.» (42) براي اين زن، دگرگوني ـ يا در اين مورد، حيرت ـ نه تنها از درون متن بلکه از درون جامعه سرچشمه ميگيرد، رابطهي ميان او به عنوان يک خواننده و هچر به عنوان يک نويسنده. رماننويسان غيرمذهبي، ليندا بارلو (Linda Barlow) و جين آن کرنتز (Jane Ann Krentz) مينويسند: «نويسندهي يک رمان عاشقانه و مخاطبانش در کنار يکديگر پيمان برقرار ميکنند.» (43) خداوند اين پيمان را براي خوانندگان و نويسندگان رمانهاي عاشقانهي مسيحي متبرک ميکند.
[19] دبرا بلانيک (Deborah Belonick) پيشنهاد ميکند «شايد»، رمانهاي عاشقانه «راه ضمير ناخودآگاه به سوي دنيايي از ياد رفته باشند، دنيايي که خرد زنانه در مورد رها کردن، اعتماد و پيوند عاشقانه با ديگران را به خاطر ميآورد.» (44)
من با اين نظر بلانيک در اينکه اين روند براي خوانندگان به صورت ناخودآگاه است، مخالفم؛ خوانندگان رمانهاي عاشقانهي مسيحي کاملاً نسبت به خرد، توصيهي عاطفي و اجتماعي که اين گونه رمانها فراهم ميکنند، آگاهند، آنها به همين دليل است که اين رمانها را ميخوانند. کارول ترستن مينويسد: «قسمت عمدهي خوانندگان، دست کم برخي چيزهايي را که از اين داستانها آموختهاند، به زندگيشان اضافه ميکنند.» آنچه که آنان به زندگيشان «اضافه ميکنند» وراي اطلاعات جديدشان در مورد طراحي منزل و مد پيش ميرود. ترستن در تحقيقاش دربارهي رمانهاي غيرمذهبي دريافت، خوانندگان به ويژه «غيرملموسترين نوع آگاهي را که کمکشان ميکند خود را بهتر دريابند يا ارتباطاتشان با ديگران را بهبود بخشند» جذب ميکنند. (45) ليليان رابينسون (Lillian Robinson) از ايدئولوژي (به عنوان نمونه مردسالار، طرفدار غيرهم جنسي) براي تعليم اينکه عشق هدف زندگي است، انتقاد ميکند و معتقد است خلق عشق به عنوان کانون زندگي پيامدهايي منفي براي زنان دربردارد، در حالي که اعتقادات مسيحي زناني که من با آنها ملاقات کردم، عشق را براي هر دو جنس مورد ستايش قرار ميدهد. بنابراين رمانهايي که کانون توجهشان را به کشمکش ميان عشق ورزيدن و محبوب واقع شدن قرار ميدهند، دغدغههاي اصلي اين زنان را باز ميگويند. به جاي جست و جو براي يافتن کمبودها در زندگي زناني که رمانهاي عاشقانه را مطلوب خود ميدانند و نشان ميدهند که آنان افرادي ناتمام يا زنانياند که توسط فرهنگ عوام شست و شوي مغزي شدهاند، من در اين رمانها اعتراف به دشواري تأييد خود، معنويت اطمينانبخش و ارتباطاتي دوجانبه و کمال يافته با جنس مخالف را مييابم. همان طور که انتظار ميرود اين مسايل دغدغهي بسياري از زنان ـ و بسياري از مردان ـ است که رمانها آنان را مخاطب قرار ميدهند. چيزي که رمانهاي عاشقانهي مسيحي را از «ياوههايي» که رابينسون مورد تحليل قرار ميدهد، متمايز ميسازد آن است که اين رمانها زنان را از نظر جنسي فرمانبردار يا ابزارهاي جنسي به تصوير نميکشند، عشق مرد را براي رضايت يک زن باور دارند يا حاکي از آناند که عشق در زندگي يک مرد مسألهاي جزيي است. رمانهاي عاشقانهي مسيحي «آگاهي» به همراه احترام به دغدغههاي زنان را فراهم ميآورند و کاملاً باور دارند عشق در زندگي نقش بنيادين دارد و در واقع به خوبي در خدمت خوانندگانشان هستند. بدين ترتيب کتابها راهکارهايي سطحي و کم اهميت براي زناني که در مخمصهي مردسالاري گرفتار آمدهاند، ارايه نميدهند بلکه سرچشمههاي شهامت حقيقي در مسيري محسوب ميشوند که در آن خوانندگان مايلند رشد يابند يعني: مسير عشق.
منابع:
1ـ «تحسينها»، سايت طرفداران بي.جي.هاف:
(15 فوريه 2002) http: www. Homepagez. Com/ bjhoff/ accolds. Html
Amazon. Com. "Editonal Reviws", Amazon. Com Buying information - n.d. < http: www. Amazon. Com/ exec/ obidos/ ASIN / 0965190617/ qid = 1019704962.
(16 فوريه 2002) sr = 1-1 / ref = sr - 1- 1 / 103 - 6849281 - 8515800.
ـ بارلو، ليندا «نويسندهي دو جنسيتي: عقيدهاي ديگر». در «مردان خطرنام و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق» ويراستار: جين آن کرنتز، 52 ـ 45 فيلادلفيا، انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992.
ـ بلانيک، دبرا «جسورانه و انجيلي: برخي از رمانهاي عاشقانه چه عامل مشترکي با نوشتههاي مقدس دارند؟ هر دو خرد زن را مورد ستايش قرار ميدهند». بلفنت:
(15 فوريه 2002) http: www. Beliefnet. Com/ story/ 33/ story - 3381. Html.
ـ برشر، برندايي: زنان پرهيزکار: بنيادگرايي و نيروي زنانه. نيو برانسويک، انتشارات دانشگاه راجر، 1998.
ـ ديکسن، جي: داستان عاشقانهي آسيابها و تمنا ـ 1990 - 1990s. لندن، انتشارات UCL، 1999.
ـ هچر، رابين لي، «خوانندگان چه ميگويند» رابين لي هچر، رماننويس:
(15 فوريه 2002) http: www. Robinleehatcher. Com/ hote. Htm.
ـ يوهاش، سوزان: خواندن از صميم قلب: زنان، ادبيات و جستوجوي عشق حقيقي. نيويورک. ويکتيگ، 1994.
ـ کرنتز، جين آن، ويراستار «مردان خطرنام و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق».
فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992.
ـ لردي، جانت «رمانهاي عاشقانهي مسيحي، بيشتر معنوي تا پرهيجان خوانندگان را برميگزينند». روزنامهي نايت ريدر. ششم دسامبر 1997. http: www. Reporter - news. com/ printthis. Cf
ـ لاول، اليزابت «عشق همه را شکست ميدهد: قهرمان سلحشور و تأييد عشق» در «مردان خطرناک و زنان ماجراجو: نويسندگان رمانهاي عاشقانه در تمناي عشق، ويراستار: جين آن کرتنز، 97 ـ 89. فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992.
ـ مادلسکي، تانيا: عشق در کنار انتقام: انبوه داستانهاي خيالي خلق شده براي زنان، همدن، سيتي: کتابهاي آرکون، 1982.
ـ «ندگي ام به عنوان يک خوانندهي داستانهاي عاشقانه». تعارض: بررسيهايي در دنياي گونههاي ادبي. 3، 2 ـ 1 (1997): 28 ـ 15.
ـ ماسل، کي: تخيلپردازي و توافق: فرمولهاي معاصر داستانهاي عاشقانهي زنان. وستپورت، سيتي، انتشارات گرين وود، 1984.
ـ مري جو، پاتني «خوشآمد گويي به نيمهي تاريک» در «مردان خطرنام و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق» ويراستار: جين آن کرنتز، 106 ـ 99. انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992.
ـ ريورز، فرانسيس «روز بيستم» برگزيده از «سي روز تاتويي شگفتانگيزتر» نوشتهي رامونا کرامر تاکر. «مسيحيت امروز»
(15 فوريه 2002) http: www. Christianitytoday. Com/ holidays/ mother/ features/ romance html.
ـ رابينسون، ليليان، اس «خواندن ياوهها» در «رابطهي جنسي، کلاس و فرهنگ» ويراستار: ليليان اسن. رابينسون. بلومينگتون: انتشارات دانشگاه اينديانا، 1978.
ـ سيلويوس، جن، لطفاً نگو به من نياز داري: پاسخهاي انجيلي به Codependency. گرندرپيدس: مرکز انتشارت پيرني بوکس ـ زاندروان، 1989.
ـ ترستن، کارول: «انقلاب داستانهاي عاشقانه: رمانهاي شهواني براي زنان و جستوجوي هويت جديد جنسي».
اربانا: انتشارات دانشگاه ايلي نونير، 1987.
يادداشتها:
[1] کارول ترستن. انقلاب داستانهاي عاشقانه: رمانهاي شهواني براي زنان و جستوجوي هويت جديد جنسي (اربانا: انتشارات دانشگاه ايلي نويز، 1987)، 31 ـ 130.
[2] تانيا مادلسکي «زندگيام به عنوان يک خوانندهي داستانهاي عاشقانه»، «تعارض: بررسي گونههاي ادبي دنيا 2 ـ 1، 3 (1997)؛ تانيا مادلسکي. عشق در کنار انتقام: انبوه داستانهاي خيالي خلق شده براي زنان (همدن، سي تي، کتابهاي آرکون، 1992)، 38.
[3] مادلسکي، عشق در کنار انتقام، 58.
[4] ليليان، اس، رابينسون «خواندن ياوهها» در «رابطهي جنسي، کلاس و فرهنگ» ويراستار: ليليان. اس. رابينسون (بلومينگتون: انتشارات دانشگاه اينديانا، 1978)، 222.
[5] کي ماسل. تخيلپردازي و توافق: فرمولهاي معاصر داستانهاي عاشقانهي زنانه (وست پورت، سي تي: انتشارات گرين وود، 1984)، 186.
[6] جين آن کرتنز. مردان خطرناک و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق، ويراستار: جين آن کرنتز (فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992)، 5.
[7] برندا. يي برشر. زنان پرهيزکار: بنيادگرايي و نيروي زنانه (نيوبرانسويک، ان جي: انتشارات دانشگاه راجر، 1998)، 63.
[8] جي ديسکن. داستان عاشقانهي آسياها و تمنا، 1909 - 1990 s (لندن، انتشارات UCL)، 5.
[9] «تحسينها»، سايت طرفداران بي.جي. هاف:
(15 فوريهي 2002) http: www. Homepagez. Com / bjhoff/ accolads/ htm
هاف اساساً دربارهي ايرلند مينويسد.
[10] رابين لي هچر، «خوانندگان چه ميگويند»، رابين لي هچر، رمان نويس:
(15 فوريه 2002). http: www. Robinleehatcher. Com/ note. Html.
[11] Amazon. Com. "Editorial Renews" Amazon. Com buying information
(16 فوريهي 2002) http: www. Amazon / exec/ obidos / ASIN/ 0965190617/ qid = 10197 04962 / sr = 1-1 / ref = sr - 1-1 / 103 - 684281 - 8515800
[12] اي ميل به نويسنده از دب ريني (13 مارس 2002)
[13] از دو نامهي طرفداران دب ريني با نگاهي به کتاباش «زير آسمان جنوبي». اي ميل به نويسنده (13 مارس 2002).
[14] اي ميل به نويسنده (13 مارس 2003).
[15] نام تمام خوانندگان تغيير يافته است.
[16] اي ميل به نويسنده (4 فوريهي 2002).
[17] برشر، زن پرهيزکار، 63.
[18] اليزابت لاول، «عشق همه را شکست ميدهد: قهرمان سلحشور و تأييد عشق» در «مردان خطرناک و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق» ويراستار: جين آن کرنتز (فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992)، 97 ـ 89.
[19] سوزان يوهاش «خواندن از صميم قلب: زنان، ادبيات و جستوجوي عشق حقيقي» (نيويورک: ويکينگ، 1994)، 12.
[20] در واقع، سخنان يوهاش، نيرويي را که پل در قطعهاش راجع به اين موضوع به عشق نسبت ميدهد، جذب ميکند. (13، 1Co).
در اينجا، پل راجع به رابطهاي عاشقانه سخن نميگويد بلکه به عشقي که از خداوند الهام گرفته است، اشاره ميکند و مسيحيان معاصر غالباً اين جملات را براي تبيين و اظهار رابطهاي عاشقانه به کار ميگيرند.
[21] جن سيلويوس. لطفاً نگوييد به من نياز داريد: پاسخهاي انجيلي به Codependency (گرندرپيدس، ام آي: پيرني ـ زاندروان، 1989)، 35.
[22] فرانسيس ريورز، «روز بيستم» در «سي روز تاتويي شگفتانگيزتر» نوشتهي رامونا کرامر تامر (مسيحيت امروز)
(15 فوريهي 2002) http: www. Christianity today. Com/ holidas/ mother/ features/ romance. Htm.
[23] ريورز، «روز بيستم».
[24] نامه به نويسنده (16 فوريهي 2002).
[25] اي ميل به نويسنده (5 فوريهي 2002).
[26] اي ميل به نويسنده (2 فوريهي 2002).
[27] جانت لردي «رمانهاي عاشقانهي مسيحي، بيشتر معنوي تا پرهيجان خوانندگان را برميگزينند» روزنامهي نايت ريدرز 6 دسامبر 1997
(15 فوريه 2002) httm: www. Reporter - news. com/ printthis. Cf
[28] هچر، «خوانندگان چه ميگويند» رابين لي هچر، رماننويس.
[29] اي ميل به نويسنده (3 فوريهي 2002)
[30] اي ميل به نويسنده (4 فوريه 2002).
[31] اي ميل به نويسنده (3 فوريهي 2002).
[32] هچر «خوانندگان چه ميگويند» رابين لي هچر، رماننويس.
[33] نامه به نويسنده (14 فوريه 2002).
[34] «تحسينها»، سايت طرفداران بي.جي هاف.
[35] Amazon. Com “Editnal Reviews” Amazon. Com buying information.
[36] اي ميل به نويسنده (3 فوريه 2002).
[37] هچر «خوانندگان چه ميگويند»، رابين لي هچر، رماننويس.
[38] هچر، «خوانندگان چه ميگويند».
[39] «تحسينها» سايت طرفداران بي. جي. هاف
[40] اي ميل به نويسنده (4 فوريهي 2002). بسياري از زنان از اين رمان نام بردند و از راههايي سخن گفتند که رمان به آنها کمک کرده بود تا از رابطههاي شکستخوردهشان بهبود يابند.
[41] مي جو پانتي «به نيمهي تاريک خوش آمديد» «مردان خطرناک و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق، ويراستار: جين آن کرنتز (فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992)، 104.
[42] رابين لي هچر، «خوانندگان چه ميگويند»، رابين لي هچر، رماننويس.
[43] ليندا بارلو «نويسندهي دوجنسيتي: عقيدهاي ديگر» در مردان خطرناک و زنان ماجراجو: نويسندگان داستانهاي عاشقانه در تمناي عشق، ويراستار: جين آن کرنتز (فيلادلفيا: انتشارات دانشگاه پنسيلوانيا، 1992)، 14.
[44] دبرا بلانيک «جسورانه و انجيلي: برخي رمانهاي عاشقانه چه عامل مشترکي با نوشتههاي مقدس دارند؟ هر دو خرد زنانه را مورد ستايش قرار ميدهند» بليفنت:
(15 فوريهي 2002) www. Beliefenet. Com/ story/ 33/ story 3381. Html.
[45] ترستن، انقلاب داستان عاشقانه، 133.
نويسنده : ربکا کيبارت
مترجم : مريم کاووسي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید