1- عصر ظهور عيسي (عليه السلام)
حضرت عيسي مسيح (ع ) در نقطه اي ازجهان متولد شد که به تازگي زير سلطه روميان درآمده بود و فلسطين يکي از آخرين سرزمينهايي بود که به دست روميان تسخير شد. در آن عصر، يهوديان به شکل نامطلوبي زير يوغ بيگانگان قرار داشتند و فشار دولت روم غير قابل تحمل بود. نهضتهاي بي فرجامي در گوشه و کنار فلسطين برخاست ، ولي بي رحمانه شکست خورد، ولي بعدا شاگردان و پيروان او با عزمي استوار به نشر آيين وي پرداختند. اين آيين بازماندگان نهضتهاي پيشين را به خود جلب کرد.
2- پيشگويي ظهور عيسي (ع )
در جهان چند مجموعه ديني يافت مي شود؛ مثلا اديان ابراهيمي يک مجموعه و اديان هند و چين مجموعه ديگري يا تشکيل مي دهند. هر ديني که متاءخر است ، ادعا مي کند که ظهور آن در اديان قبلي مجموعه خودش پيشگويي شده است . از اين رو، مسيحيان از گذشته هاي دور در تلاش بوده اند پيشگويي ظهور حضرت عيسي (ع ) را در عهد عتيق يعني کتاب يهوديان پيدا کنند. از آنجا که در هيچ جاي کتاب عهد عتيق نام عيسي بن مريم (ع ) نيامده است ، مسيحيان براي نيل به اين مقصود دست به تاءويلاتي زده اند تا پيشگوييهاي ديگري را که در آن کتاب يافت مي شود، به آن حضرت ربط دهند. اين شيوه در انجيل متي فراوان است و به همين دليل ، گفته مي شود که انجيل متي براي ارشاد يهوديان نوشته شده است .
مسيحيان مقدار زيادي از اين پيشگوييها را به مصلوب شدن حضرت عيسي (ع ) مربوط مي کنند که از ديدگاه قرآن کريم اشتباهي بيش نيست (نساء: 157).
3- سرگذشت عيسي (ع )
پيروان اديان الهي به برکت اعتقادات ديني نسبت به وجود تاريخي فرستادگان خداوند از اطمينان و آرامش قلبي برخوردارند، ولي يکي از دغدغه هاي دانشمندان غير متدين به وجود تاريخي انبياء (ع ) مربوط مي شود، مورخ بزرگ مغرب زمين ، ويل دورانت تاريخچه 200 سال تشکيک پيرامون وجود تاريخي حضرت عيسي (ع ) را چنين گزارش مي دهد:
آيا عيسي وجومد داشته است ؟ آيا تاريخ زندگي بنيانگذار مسيحيت حاصل غم و اندوه مردم و تخيل و اميد آنان و در واقع افسانه اي مانند افسانه هاي خدايان مشرکان نبوده است ؟ از مدتي پيش ، يعني در قرن هجدهم ، به طور خصوصي درباره احتمال اسطوره بودن عيسي بحث مي کردند. دانشمندي به نام ولني در کتاب ويرانه هاي امپراطوري به سال 1790 همين شک را ابراز مي داشت . هنگامي که ناپلئون در سال 1808 با يک نويسنده نامدار آلماني به نام ويلند ملاقات کرد، درباره سياست يا جنگ چيزي از او نپرسيد، بلکه سؤ ال کرد آيا وي به تاريخي بودن عيسي معتقد است يا نه ؟(1)
به نقل متي و لوقا، عيسي در بيت لحم زاده شد. اين شهر در هشت کيلومتري اورشليم واقع شده است و حدود هزار سال قبل از ميلاد، داوود پادشاه در آن به دنيا آمده و بزرگ شده بود. سال ولادت حضرت عيسي (ع ) او تقريبا آغاز تاريخ ميلادي است ، ولي تعيين سال ولادت او به طور دقيق و قطعي ، دشوار مي نمايد و شايد چهار تا هشت سال قبل از مبداء تاريخ ميلادي بوده است . مادرش ، مريم نامزد نجاري از شهر ناصره به نام يوسف بود. داستان تولد عيسي در آغاز هر يک از انجيلهاي متي و لوقا آمده است . مرقس و يوحنا که اين داستان را نياورده اند، از بيت لحم حرفي نمي زنند و فقط به ناصره اشاره مي کنند (مرقس 1:9 و يوحنا 1:45-46، رک .:يوحنا 7:42). در انجيل متي مي خوانيم :
(18) اما ولادت عيسي مسيح چنين بود که چون مادرش مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آيند او را از روح القدس حامله يافتند (19) و شوهرش يوسف چون که مردي صالح بود، نخواست او را عبرت نمايد؛ پس اراده نمود او را به پنهاني رها کند (20) اما چون او در اين چيزها تفکر مي کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وي ظاهر شده گفت : ((اي يوسف پسر داود از گرفتن زن خويش مريم مترس زيرا که آنچه در وي قرار گرفته است از روح القدس است (21) و او پسري خواهد زائيد و نام او را عيسي خواهي نهاد زيرا که او امت خويش را از گناهانشان خواهد رهانيد.)) (22) و اين همه براي آن واقع شد تا کلامي که خداوند به زبان نبي گفته بود تمام گردد (23) که اينک باکره آبستن شده ، پسري خواهد زائيد و نام او را عمانوئيل خواهند خواند که تفسيرش اين است : خدا با ما (24) پس چون يوسف از خواب بيدار شد چنان که فرشته خداوند بدو امر کرده بود به عمل آورد و زن خويش را گرفت (25) و تا پسر نخستين خود را نزاييد، او را نشناخت و او را عيسي نام نهاد (متي 1:18-25).
پس از تولد، نام يشوع بر او نهاد و معناي آن نجات خداست . يوناييان و روميان آن را به يسوس 8 تبديل کردند و در زبان عربي عيسي شد.
از احوال حضرت عيسي در دوره بلوغ و آغاز جوانيش در اناجيل و روايات رسمي چيزي مذکور نيست . اينکه در حدود سي سالگي براي دريافت تعميد نزد حضرت يحيي (ع ) رفت ، نشان مي دهد که احتمالا وي پيش از آن با فرقه اسني و زاهدان آشنا بوده است .
در اناجيل ، ذکري از برادران و خواهران عيسي به ميان آمده است . به عقيده مسيحيان کاتوليک و ارتدوکس ، مريم تا آخر عمر، باکره بود و در نتيجه ، محال است عيسي برادراني به معناي دقيق کلمه داشته باشد. ايشان کلام انجيل را تاءويل مي کنند. ولي مسيحيان پروتستان به تفسير لفظي اين عبارات گرايش دارند و مي گويند: درست است که عيسي از مريم باکره به دنيا آمد، ولي مريم و يوسف نجار پس از تولد وي ، زندگي زناشويي طبيعي داشته اند و از اين طريق ، فرزنداني براي ايشان به دنيا آمده اند. عبارتي از انجيل متي که قبلا گذشت ، اين نظر را تاءييد مي کند.
قرآن مجيد به برخي از معجزات عيسي در کودکي ، از قبيل زنده کردن پرنده هايي که از گل ساخته بود و سخن گفتن در گهواره ، اشاره مي کند. اين موارد در برخي انجيلهاي اپوکريفايي آمده است .
4- يحياي تعميد دهنده
اندکي پيش از برانگيخته شدن حضرت عيسي مسيح (ع )، حضرت يحيي بن زکريا (ع )، پيامبر جوان و پرآوازه بني اسرائيل در سرزمين يهوديه قيام کرد و به موعظه مردم پرداخت . اين پيامبر به مردم مي گفت : ((توبه کنيد، زيرا ملکوت آسمان نزديک است )) (متي 3:2، 1:4، لوقا 3:3).
از ديدگاه بني اسرائيل ، ملکوت آسمان گونه اي حکومت الهي بود که آرمان مقدس آنان به شمار مي رفت . به همين دليل (به گفته اناجيل در موارد مختلف ) يحياي تعميد دهنده در دعوت خود موفقيت چشمگيري به دست آورد و تاءثير عميقي بر مردم گذاشت به طوري که همه طبقات اجتماعي ، گروه گروه ، نزد او مي آمدند و توبه مي کردند و وي آنان را غسل تعميد مي داد.
اندک اندک حضرت يحيي با هيروديس تيتراخ ، پادشاه فاسد و ستمگر ايالت جليل به مخالفت برخاست و پس از چندي به فرمان وي سر او را در زندان بريدند (متي 14:1-12، مرقس 6:14-29، لوقا 9:7-9).
هنگامي که حضرت عيسي خبر دستگيري حضرت يحيي را شنيد، شهر خود، ناصره را ترک کرد و به شهر کفرناحوم در کنار درياچه جليل آمد.
(23) و عيسي در تمام جليل مي گشت و در کنايس ايشان تعليم داده ، به بشارت ملکوت موعظه همي نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا مي داد (24) و اسم او در تمام سوريه شهرت يافت و جميع مريضاني که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و ديوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند و ايشان را شفا بخشيد (25) و گروهي بسيار از جليل و ديکاپولس و اورشليم و يهوديه و آن طرف اردن در عقب او روانه شدند (متي 4:23-25، مرقس 1:14-15، لوقا 4:14-15)
حضرت عيسي (ع ) نيز مانند حضرت يحيي (ع ) تا زماني که به عنوان يک پيامبر در مورد نزديک شدن ملکوت آسمان پيشگويي مي کرد، مشکلي با مردم نداشت و پذيرش پيام امو چشمگير بود. بسياري از کساني که به آن حضرت ايمان مي آوردند، يقين داشتند که وي به زودي پادشاه يک آرمانشهر خدايي خواهد شد. رهبران يهود هنگامي با حضرت عيسي به مخالفت برخاستند که مشاهده کردند وي آرزوي آنان براي قيام يک مسيح فاتح را برنمي آورد و از سوي ديگر او بر ضد ناهنجاريهاي اخلاقي و رفتارهاي ناپسند آنان به ستيز برخاسته است .عيسي مسيح (ع ) به تکرار، حضرت يحيي (ع ) را ستوده و در گفتگو با مخالفان خود با استناد به سيرت پسنديده آن پيامبر از نام نيک وي بهره برده است (متي 21:23-27، مرقس 11:27-33، لوقا 20:1-8).
5- قيام عيسي (ع )
حضرت عيسي (ع ) دنباله کار حضرت يحيي (ع ) را گرفت و به مژده فرارسيدن ملکوت خداوند آغاز کرد. وي ارشاد و رهبري مؤ منان و شاگردان را بر عهده گرفت و در کنيسه هاي نواحي مجاور به ايراد موعظه پرداخت . لوقا مي گويد: به جليل برگشت و در کنيسه ها به موعظه پرداخت :
روح خداوند بر من است زيرا که مرا مسح کرد تا فقيران را بشارت دهم و مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسيران را به رستگاري و کوران را به بينايي موعظه کنم و تا کوبيدگان را آزاد سازم (لوقا 4:18).
هنگامي که عيسي به سي سالگي رسيد، به بشارت دادن آغاز کرد. تعليم اساسي وي دو بخش داشت :
1. توبه کنيد؛ يعني از گناه دست برداريد و به سوي خدا برگرديد؛
2. ولايت و سرپرستي خدا (ملکوت آسمان ) را بر زندگي خود پذيرا شويد.
عيسي ، علاوه بر وعظ و تعليم ، امور زير را انجام مي داد:
1. اجراي معجزات و شفاي بيماران به قدرت خدا؛
2. جنگ با شياطين و ديوان و راندن آنها؛
3. بخشودن گناهان به نام خدا؛
4. تسلي دادن بيماران ، ماتميان و بينوايان ؛
5. همنشيني با گناهکاران ؛
6. انتقاد شديد از بزرگان يهود و علماي شريعت ؛
7. پيشگويي يک گرفتاري جهاني که در آن پيروزي از آن خدا خواهد بود؛
8. بنيانگذاري گروهي از شاگردان که مانند او سلوک کنند و پيام او را به ديگران ابلاغ نمايند. اين گروه از دوازده شاگرد و ساير رسولان تشکيل شد.
6- عيساي انقلابي
با مطالعه اناجيل به آساني مي توان دريافت که حضرت عيسي (ع ) يک فرد انقلابي بوده و براي پيروز کردن ستمديدگان بر ستمکاران تلاش مي کرده است . البته نبايد فراموش کرد که مسيحيان تقريبا از همان آغاز، پيوسته مي گفتند که هدف وي مسائلي ملکوتي بوده و کشته شدن او براي کفاره شدن گناهان بشر اتفاق افتاده است . اين ديدگاه با اناجيل هماهنگي زيادي ندارد، ولي با نوشته هاي پولس موافق است . اينک نمونه هايي از کارهاي انقلابي و سياسي وي :
1-6- نفوذ در تشکيلات دشمن
حضرت عيسي مسيح (ع ) با آنکه بارها از پيروان خود خواسته بود خود را با او نزد مردم آشکار کنند، باز هم در مسير اهداف والاي رسالت به يک تن از شاگردان خويش اجازه داد تا به طور ناشناس در شوراي يهود (سنهدرين ) شرکت کند. گر چه کسي نمي داند نقش اين شاگرد که انکار ظاهري حضرت مسيح (ع ) را ايجاب مي کرده است چه بوده ، اما طبيعي به نظر مي رسد که او توطئه هاي شورا و خيانت يهوداي اسخريوطي را به آن حضرت گزارش داده باشد.
سرانجام هنگامي که عيسي مسيح (ع ) در ظاهر دستگير و مصلوب شد، در آن شرايط هراس انگيز که همه شاگردان از ترس گريخته بودند، او نزد حاکم رفت و به ظاهر جسد عيسي مسيح (ع ) را از وي تحويل گرفت و آن را با تحليل زياد به خاک سپرد.
انجيل نويسان او را اين گونه معرفي کرده اند:
شخص دولتمند از اهل رامه ، يوسف نام که او نيز از شاگردان عيسي بود (متي 27:57-60).
يوسف نامي از اهل رامه که مردي شريف از اعضاي شورا و نيز منتظر ملکوت خدا بود (مرقس 15:43).
يوسف نامي از اهل شورا که مردي نيکو و صالح بود که در راءي و عمل ايشان مشارکت نداشت و از اهل رامه ، بلدي از بلاد يهود بود و انتظار ملکوت خدا را مي کشيد (لوقا 23:50-53).
يوسف که از اهل رامه و شاگرد عيسي بود، ليکن مخفي به سبب ترس يهود (يوحنا 19:38).
2-6- تعميد در خون
حضرت مسيح (ع ) در گفتاري شوق آميز واژه مقدس تعميد را براي بيان آرزوي شهادت در راه خدا - که تعميد در خون است - به کار مي برد (مانند وضوي خون در ادبيات اسلامي ). همچنين در مرقس 10:38-39، تعميد به معناي شهادت آمده است . در اناجيل ، علاوه بر تعميد با آب ، تعميد با آتش و روح القدس نيز به چشم مي خورد (متي 2:11، مرقس 1:8، لوقا 3:16). تعبير صبغة الله در قرآن کريم (بقره 138) نيز به نظر گروهي از مفسران به معناي تعميد الهي است .
(49) من آمده ام تا آتشي در زمين افروزم ، پس چه مي خواهم اگر الآن در گرفته است (50) اما مرا تعميدي است که بيابم و چه بسيار در تنگي هستم تا وقتي که آن به سر آيد (51) آيا گمان مي بريد که من آمده ام تا سلامتي بر زمين بخشم ، ني بلکه به شما مي گويم تفريق را (52) زيرا بعد از اين پنج نفر که در يک خانه باشند، دو از سه و سه از دو جدا خواهند شد (53) پدر از پسر و پسر از پدر و مادر از دختر و دختر از مادر و خارسو از عروس و عروس از خارسو مفارقت خواهند نمود (لوقا 12:49-53).
3-6- صليب شهادت
مسيحيان به نشانه مصلوب شدن عيسي مسيح (ع ) در راه گناهان بشر نشان صليبي به گردن مي آويزند. حضرت عيسي بارها به تاءکيد گفته است که پيرو واقعي او کسي است که صليب خود را بردارد وبه دنبال او برود. از اين سخن مي توان به روشني دريافت که سابقه آويختن نشان صليب به دوران زندگي آن حضرت باز مي گردد و نبايد آن را نشانه مصلوب شدن او دانست . اين سنت بايد به ((انکار خويشتن )) و اعلام آمادگي براي شهادت در راه خدا تفسير شود. همان گونه که مردم ايران در تظاهرات انقلاب اسلامي به نشانه آمادگي براي شهادت در راه خدا کفن مي پوشيدند. همچنين دعبل بن علي خزاعي شاعر اهل بيت (ع )، در اشاره به جانبازيهاي خود، گفته است : ((من پنجاه سال است که چوبه دارم را بر دوش دارم ، اما تاکنون کسي را نيافته ام که مرا بر آن بياويزد.))(2)
(25) و هنگامي که جمعي کثير همراه او مي رفتند روي گردانيده بديشان گفت : ((اگر کسي نزد من آيد و پدر و مادر و زن و اولاد و برادران و خواهران ، حتي جان خود را نيز دشمن ندارد، شاگرد من نمي تواند بود (27) و هر که صليب خود را برندارد و از عقب من نيايد نمي تواند شاگرد من گردد.)) (لوقا 14:25-27).
(34) پس مردم را با شاگردان خود خوانده گفت : ((هر که خواهد از عقب من آيد، خويشتن را انکار کند و صليب خود را برداشته مرا متابعت نمايد (35) زيرا هر که خواهد جان خود را نجات دهد، آن را هلاک سازد و هر که جان خود را به جهت من و انجيل بر باد دهد، آن را برهاند.)) (مرقس 8:34-35، متي 10:37-39 و 16:24-26 ، لوقا 9:23-25).
4-6- شمشير به جاي سلامت
مردم آسايش طلب تصور نادرستي از مسيحاي موعود داشتند. حضرت عيسي مسيح (ع ) به منظور تصحيح انديشه هاي آنان ، هدف رسالت خويش را به روشني اعلام کرد:
(34) گمان مبريد که آمده ام تا سلامتي بر زمين بگذارم ؛ نيامده ام تا سلامتي بگذارم بلکه شمشير را (35) زيرا که آمده ام تا مرد را از پدر خود و دختر را از مادر خويش و عروس را از مادر شوهرش جدا سازم (36) و دشمنان شخص اهل خانه او خواهند بود (متي 10:34-36).
5-6- دعوت به دفاع مسلحانه
هنگامي که تعقيب و دستگيري حضرت مسيح (ع ) قطعي و نزديک شد و دانست که با وي همچون يک مجرم رفتار خواهند کرد، براي دفاع مسلحانه آخرين تلاش خود را کرد، اما پاسخ مساعدي نشيند:
(36) پس به ايشان گفت : ((...کسي که شمشير ندارد جامه خود را فروخته ، آن را بخرد (37) زيرا به شما مي گويم که اين نوشته (يعني پيشگويي ) در من بايد به انجام رسد يعني با گناهکاران محسوب شد زيرا هر چه در خصوص من است انقضا دارد (يعني واقع مي شود).)) (38) گفتند: ((اي خداوند اينک دو شمشير.)) به ايشان گفت : ((کافي است .)) (لوقا 22:36-38).
از آنجا که ياران عيسي به سبب تصور نادرست خود از مسيحاي موعود براي او خطري احساس نمي کردند، فرمان مؤ کد وي را براي خريدن شمشير جدي نگرفتند. اما هنگامي که ((جمعي کثير با شمشيرها و چوبها)) به او هجوم آوردند، آنان هم به اهميت حمل سلاح پي مي بردند. ولي به علت فقدان آمادگي قبلي ، استفاده از شمشير در آن وضعيت بحراني بي نتيجه بود و موجب قصاص مي گرديد. از اين رو، حضرت مسيح (ع ) در آن شرايط آنان را از اين کار منع کرد:(3)
(51) ناگاه يکي از همراهان عيسي (يعني شمعون پطرس ) دست آورده ، شمشير خود را از غلاف کشيده ، بر غلام رئيس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد (52) آنگاه عيسي وي را گفت : ((شمشير خود را غلاف کن زيرا هر که شمشير گيرد به شمشير هلاک شود.)) (متي 26:51-52، مرقس 14:47، لوقا 22:50-51، يوحنا 18:10-11).
6-6- تحقير پادشاه
حضرت عيسي مسيح (ع ) هيرود پادشاه منطقه جليل را روباه ناميد و از ستمگري و سنگدلي او که قاتل حضرت يحيي (ع ) بود، هيچ باک و پروايي نداشت :
(31) در همان روز چند نفر از فريسيان آمده ، به وي گفتند: ((دور شو و از اينجا برو زيرا که هيروديس مي خواهد تو را به قتل رساند.)) (32) ايشان را گفت : ((برويد و به آن روباه گوييد اينک امروز و فردا ديوها را (از ديوانگان ) بيرون مي کنم و مريضان را صحت مي بخشم و در روز سيم (در انجام وظيفه ) کامل خواهم شد (33) ليکن مي بايد امروز و فردا و پس فردا (براي انجام رسالت ) راه مي روم زيرا که محال است نبيي بيرون از اورشليم کشته شود.)) (لوقا 13:31-33).
برخورد حضرت مسيح (ع ) با پادشاه ايالت جليل چنين بود. ولي پس از وي پولس اطاعت از فرمانروايان را توصيه کرد:
(1) هر شخص مطيع قدرتهاي برتر بشود زيرا که قدرتي جز از خدا نيست و آنهايي که هست از جانب خدا مرتب شده است (2) حتي هر که با قدرت مقاومت نمايد، مقاومت با ترتيب خدا نموده باشد و هر که مقاومت کند، بر خود آورد (3) زيرا از حکام عمل نيکو را خوفي نيست ، بلکه عمل بد را. پس اگر مي خواهي که از آن قدرت ترسان نشوي ، نيکويي کن که از او تحسين خواهي يافت (4) زيرا خادم خداست براي تو به نيکويي ، ليکن هرگاه بدي کني بترس ؛ چون که شمشير را عبث برنمي دارد؛ زيرا او خادم خداست وبا غضب ، انتقام از بدکاران مي کشد (5) لهذا لازم است که مطيع او شوي نه به سبب غضب فقط به سبب ضمير خود نيز (6) زيرا که به اين سبب باج نيز مي دهيد؛ چون که خدام خدا و مواظب در همين امر هستند (7) پس حق هر کس را به او ادا کنيد: باج را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق جزيه و ترس را به مستحق ترس و عزت را به مستحق ترس و عزت را به مستحق عزت (رساله پولس رسول به روميان 13:1-7).
7-6- خدا و قيصر
گفته مي شود که در اناجيل آمده است : ((کار قيصر را به قيصر واگذاريد و کار خدا را به خدا.)) بايد دانست که (اولا) عبارت مذکور در اناجيل به اين شکل است : ((مال قيصر را به قيصر رد کنيد و مال خدا را به خدا))، (ثانيا) اين سخن به چيزي دلالت نمي کند، زيرا حضرت مسيح (ع ) هنگام گفتن آن در شرايط تقيه بوده است :
(20) و مراقب او بوده ، جاسوسان فرستادند که خود را صالح مي نمودند تا سخني از او گرفته ، او را به حکم و قدرت والي بسپارند (21) پس از او سؤ ال نموده گفتند: ((اي استاد مي دانيم که تو را به راستي سخن مي راني و تعليم مي دهي و از کسي روداري نمي کني ، بلکه طريق خدا را به صدق مي آموزي (22) آيا بر ما جايز هست که جزيه به قيصر بدهيم يا نه ؟ (23) او چون مکر ايشان را درک کرد بديشان گفت : ((مرا براي چه امتحان مي کنيد؟)) (24) ديناري به من نشان دهيد (آنان ديناري را نزد او آوردند و او پرسيد) صورت و رقمش از کيست ؟)) ايشان در جواب گفتند: ((از قيصر است .)) (25) او به ايشان گفت : ((پس مال قيصر را به قيصر رد کنيد و مال خدا را به خدا.)) (26) پس چون نتوانستند او را به سخني در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده ، ساکت ماندند (لوقا 20:20-26، متي 22:15-22، مرقس 12:13-17).
8-6- ستيز با دين به دنيا فروشان
حضرت عيسي مسيح (ع ) رهبران ديني خودپسند، رياکار و دنياپرست را به شدت سرزنش مي کرد. همين امر آنان را برانگيخت تا براي نابودي آن حضرت توطئه و اقدام کنند. برخي از سخنان او در اين باب چنين است :
((...(13) واي بر شما اي کاتبان و فريسيان رياکار که در ملکوت آسمان را به روي مردم مي بنديد زيرا خود داخل آن نمي شويد و داخل شوندگان را از دخول مانع مي شويد (14) واي بر شمااي کاتبان و فريسيان رياکار زيرا خانه هاي بيوه زنان را مي بلعيد و از روي ريا نماز را طويل مي کنيد؛ از آن رو عذاب شديدتر خواهيد يافت (15) واي بر شما اي کاتبان و فريسيان رياکار زيرا که بر و بحر را مي گرديد تا مريدي پيدا کنيد و چون پيدا شد او را دو مرتبه پست تر از خود پسر جهنم مي سازيد...(29) واي بر شما اي کاتبان و فريسيان رياکار که قبرهاي انبيا را بنا مي کنيد و مدفنهاي صادقان را زينت مي دهيد (30) و مي گوييد اگر در ايام پدران خود مي بوديم ، در ريختن خون انبيا با ايشان شريک نمي شديم (31) پس برخود شهادت مي دهيد که فرزندان قاتلان انبيا هستيد، پس شما پيمانه پدران خود را لبريز کنيد (33) اي ماران و افعي زادگان چگونه از عذاب جهنم فرار خواهيد کرد...)) (متي 23:1-36، لوقا 11:39-54).
9-6- نمايش قدرت
حضرت عيسي مسيح (ع ) گفت :
(27) ((زيرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خويش به اتفاق ملائکه خود و در آن وقت هر کسي را موافق اعمالش جزا خواهد داد (28) هر آينه به شما مي گويم که بعضي در اينجا حاضرند که تا پسر انسان را نبينند که در ملکوت خود مي آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد.)) (متي 16:27-28، مرقس 9:1، لوقا 9:26-27).
سرانجام آن حضرت در واپسين روزهاي زندگي خود در ميان استقبال پرشور منتظران ملکوت آسماني در حالي که بر کوه الاغي سوار بود وارد شهر قدس شد. از جمله شعارهايي که در آن جمع به گوش مي رسيد، اين بود: ((مبارک باد پادشاه اسرائيل که به اسم خداوند مي آيد.))
(39) آنگاه بعضي از فريسيان از ميان بدو گفتند: ((اي استاد شاگردان خود را نهيب نما.)) (40) او در جواب ايشان گفت : ((به شما مي گويم اگر اينها ساکت شوند هر آينه سنگها به صدا آيند.)) (لوقا 19:39-40).
وي با شکوه و جلال فراوان به معبد پا نهاد و آن مکان مقدس را از کساني که به خريد و فروش مشغول بودند، پاکسازي کرد. شايد برخي مردم انتظار داشتند مسيحاي موعود بر اسب سوار شود و تخت پادشاهان ستمکار را واژگون سازد، اما تنها کاري که حضرت عيسي مسيح (ع ) در آن شرايط انجام داد اين بود که بر کره الاغي عاريتي سوار شد و پس از ورود به معبد، ((تختهاي صرافان و کرسيهاي کبوتر فروشان را واژگون ساخت )) (متي 21، مرقس 11، لوقا 19 و يوحنا 12).
در واقع حضرت مسيح (ع ) با کار خود جامعه بني اسرائيل را آزمايش کرد و پس از مشاهده مخالفت آشکار فريسيان با اقدامات اصلاحي او در معبد، دانست که شرايط براي انقلاب فراهم نيست . از اين رو، پس از عتاب فراوان ، شهر قدس را مخاطب قرار داد و گفت :
(37) ((اي اورشليم ، اورشليم ، قاتل انبيا و سنگسار کننده مرسلان خود، چند مرتبه خواستم فرزندان تو را جمع کنم ، مثل مرغي که جوجه هاي خود را زير بال خود جمع مي کند و نخواستيد (38) اينک خانه شما براي شما ويران گذارده مي شود (39) زيرا به شما مي گويم از اين پس مرا نخواهيد ديد تا بگوييد مبارک است او که به نام خداوند مي آيد.)) (متي 23:37-39، لوقا 13:34-35).
10-6- تکميل تورات
حضرت عيسي مسيح (ع ) در موعظه بر روي کوه ، رسالت خود را چنين شرح داد:
(17) گمان مبريد که آمده ام تا تورات يا صحف انبيا را باطل سازم ، نيامده ام تا باطل بنمايم ، بلکه تا تمام کنم (18) زيرا هر آينه به شما مي گويم تا آسمان و زمين زايل نشود همزه اي با نقطه اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد، تا همه واقع شود (19) پس هر که يکي از اين احکام کوچکترين (يعني جزئي ترين حکم تورات ) را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده خواهد شد؛ اما هر که به عمل آورد و تعليم نمايد او در ملکوت آسمان بزرگ خواندهم خواهد شد...(38) شنيده ايد که گفته شده است چشمي به چشمي و دنداني به دنداني (39) ليکن من به شما مي گويم با شرير مقاومت مکنيد، بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند ديگري را نيز به سوي او بگردان ...)) (متي 5:17-48).
برخي از افراد عبارت فوق را به معناي تسليم در برابر ستمکاران و پذيرش ستم آنان دانسته اند، اما مي توان گفت که اين سخن يک توصيه اخلاقي مبالغه آميز است و تنها به عفو و بخشايش در امور شخصي دلالت مي کند. دستورهاي اکيد و فراواني مانند آن ، مبني بر صبر و عفو بدکاران و سلام دادن به افراد بي فرهنگ و بزرگواري ورزيدن برابر ناهنجاريهاي ايشان در قرآن مجيد و احاديث اسلامي يافت مي شود و سيره اولياي الهي بر آن گواهي مي دهد.(4)
حضرت اميرالمؤ منين علي (ع ) يکي از صفات پسنديده انسان تقواپيشه را اين مي داند که از کسي که به او ستم روا داشته ، گذشت مي کند: ((يعفو عمن ظلمه و يعطي من حرمه و يصل من قطعه .))(5) همچنين آن حضرت در نامه به امام حسن مجتبي (ع ) به اموري از اين قبيل سفارش مي کند و مي افزايد: ((نبايد اين دستور العمل را در غير مورد آن ، يا نسبت به کسي که شايسته آن نيست ، اجرا کرد.))(6) در روايتي نيز مي خوانيم که امام جعفر صادق (ع ) همين عبارت مربوط به طپانچه زدن را به حضرت مسيح (ع ) است . (7)در موردي ديگر از انجيل مي خوانيم :
(21) آنگاه پطرس نزد او آمده ، گفت : ((خداوندا چند مرتبه برادرم به من خطا ورزد، مي بايد او را آمرزيد آيا تا هفت مرتبه ؟)) (22) عيسي بدو گفت : ((تو را نمي گويم تا هفت مرتبه ، بلکه تا هفتاد هفت (70*7) مرتبه )) (متي 18:21-22، لوقا 17:3-4).
به گفته يوحنا، هنگامي که حضرت عيسي مسيح (ع ) را دستگير کردند، يکي از دشمنان به او طپانچه زد. آن حضرت فورا اعتراض کرد و گفت : ((براي چه مي زني ؟)) (يوحنا 18:22-23).
همچنين ، با آنکه حضرت مسيح (ع ) عدم مقاومت در برابر شرير را توصيه کرده ، شاگردان و پيروان وي اين سفارش را مربوط به امور شخصي مي دانستند و در برابر زورگويان کاملا مقاومت مي کردند (شرح اين مقاومتها در کتاب اعمال رسولان آمده است ). آنان براي اينکه بتوانند در برابر پادشاهان و دشمنان دين ايستادگي کنند به درگاه الهي چنين دعا کردند:
(24) ((خداوندا، تو آن خدا هستي که آسمان و زمين و دريا و آنچه را در آنهاست آفريدي ... (27) زيرا که في الواقع بر بنده قدوس تو عيسي که او را مسح کردي ، هيروديس و پنطيوس پيلاطس با امتها و قومهاي اسرائيل با هم جمع شدند (28) تا آنچه را که دست و راءي تو از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند (29) الآن اي خداوند به تهديدات ايشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دليري تمام به کلام تو سخن گويند.)) (اعمال رسولان 4:24-29).
هنگامي که بزرگان يهود ديدند تعاليم عيسي منافع آنان را مورد تهديد قرار مي دهد، براي کشتن او توطئه کردند. يکي از شاگردان او به نام يهوداي اسخريوطي به وي خيانت کرد. آنگاه عيسي که به اتهام توطئه براندازي حکومت استعماري روم ، تحت تعقيب قرار گرفته بود، به مقامات رومي سپرده شد. به نوشته اناجيل ، وي در آخرين شب زندگي ، عشاي رباني را با شاگردان خود صرف نظر کرد. پس از شام آخر، مقامات رومي او را دستگير کردند و به محکمه بردند و در آنجا به اعدام محکوم شد.
طبق تعليم اناجيل ، عيسي مصلوب شد، روي صليب مرد و او را دفن کردند. پس از سه روز، خدا او را از مرگ برخيزاند. وي چندين بار براي شاگردان خود ظاهر شد، سپس به آسمان رفت . در روز عيد گلريزان (پنحاهه ، پنطيکاست ) روح القدس در رسولان حلول کرد و پس از ايشان جماعتي را پديد آورد که در طي قرون و اعصار، رسالت عيسي (ع ) را به دوش داشتند و چون او عمل مي کردند.
7. رسولان
حضرت عيسي مسيح (ع ) در آغاز قيام خويش ، ياراني را برگزيد تا به نشر دعوت وي کمک کنند. اين موضوع در پايان سوره صف آمده است و در اناجيل مي خوانيم :
(18) و چون عيسي به کناره درياي جليل مي خراميد، دو برادر يعني شمعون مسمي به ((پطرس )) و برادرش اندرياس را ديد که دامي در دريا مي اندازد؛ زيرا صياد بودند (19) بديشان گفت : ((از عقب من آييد تا شما را صياد مردم گردانم )) (20) در ساعت دامها را گذارده ، از عقب او روانه شدند (متي 4:18-20؛ مرقس 1:16-18).
اين ياران را معمولا ((شاگردان )) عيسي مي نامند. او دوازده تن از آنان را برگزيد و آنان را ((رسول )) ناميد (لوقا 6:13). قرآن مجيد رسولان حضرت عيسي (ع ) را ((حواري )) مي نامد که در زبان حبشي به همين معني است . او مي خواست هنگامي که پيروزمندانه بر کرسي جلال مي نشيند، آنان نيز بر دوازده کرسي بنشيند و بر دوازده بسط بني اسرائيل داوري کنند (متي 19:28).
نام دوازده رسول حضرت عيسي (ع ) در اناجيل (متي 10:2-4؛ مرقس 3:16-19؛ لوقا 6:14-16؛ اعمال رسولان 1:13) از اين قرار است .
1. شمعون (پطرس )؛
2. اندرياس (برادر پطرس )؛
3. يعقوب (پسر زجبدي )؛
4. يوحنا (برادر يعقوب )؛
5. فيليپس ؛
6. برتولما؛
7. توما؛
8. متي ؛
9. يعقوب (پسر حلفي )؛
10. تدي (به گفته لوقا: يهودا برادر يعقوب )؛
11. شمعون غيور؛
12. يهوداي اسخريوطي .
به گفته اناجيل ، همان طور که عيسي پيشگويي کرده بود، همه رسولان در مورد او لغزش خوردند و هنگام دستگيري وي ، او را رها کردند و گريختند. يهوداي اسخريوطي نيز قبلا با مراجعه به بزرگان يهود، براي کمک به دستگيري عيسي اعلام امادگي کرده بود و به همين منظور، وي را به آنان نشان داد و در مقابل آن پولي گرفت . پس از رفتن حضرت عيسي ، يازده رسول ديگر با انتخاب فردي به نام ((مقياس ))به جاي يهوداي اسخريوطي ، عدد دوازده را کامل کردند (اعمال رسولان 1:15 - 26).
بزرگترين رسول شمعون است که حضرت عيسي (ع ) وي را ((پطرس ))يعني ((صخره ))ناميد و او را سنگ زير بناي کليسا يعني جامعه مسيحيت قرار داد:
(18) ((و من نيز تو را مي گويم که تويي پطرس وبر اين صخره ، کليساي خود را بنا مي کنم و ابواب جهنم بر آن استيلا نخواهد يافت (18) و کليدهاي ملکوت آسمان را به تو مي سپارم و آنچه در زمين ببندي ، در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشايي ، در آسمان کشاده شود.))(متي 16: 18 - 19؛ 21: 15 - 19).
يوحنا در خردسالي رسول شده (يوحنا 13:23 - 25 و 21: 20) و به عقيده مسيحيان ، انجيل خود را در سن پيري ، در پايان قرن اول نوشته است . متاي رسول نيز يکي از اناجيل را نوشته است . همچنين برخي از رساله هاي عهد جديد به پطرس يوحنا و رسولان ديگر منسوب شده است . چندين انجيل و رساله اپوکريفايي را به رسولان نسبت داده اند و بعضي از جوامع مسيحي سابقه کليساي خود را به برخي از رسولان مي رسانند.
با آنکه حضرت عيسي (ع ) پطرس را به جانشيني خود برگزيده بود، رسول ديگري به نام ((پولس ))عملا موقعيت بهتري پيدا کرد و معمار مسيحيت کنوني شد. نام اين شخص در آغاز، ((شاؤ ول ))بود که از نامهاي عبري است و تلفظ يوناني آن ((ستولس ))مي شود .او پس از قبول مسيحيت ، نام خود با به ((پولس )) تغيير داد که ترجمه يوناني واژه ((شاؤ ول ))و به معناي ((کوچک ))است .
وي با آنکه يک يهود متعصب بود، تابعيت رومي داشت و پس از رفتن حضرت عيسي (ع )، به آزار مسيحيان مشغول بود تا اينکه مدعي شد هنگامي که براي دستگيري برخي مسيحيان از شهر قدس به دمشق مي رفته است ، نور عيسي را در راه ديده و به دستور او مسيحي شده است (اعمال رسولان 9: 1 - 31).
پولس با شور و نشاط فراوان به تبليغ مسيحيت آغاز کرد و در اين راه بسيار رنج کشيد. او که مدعي رسالت از جانب حضرت مسيح بود، به مناطق مختلف سفر کرد و مسيحيت را به اطراف درياي مديترانه گسترش داد. رساله هايي نيز به تازه مسيحيان آن مناطق نوشت و به آنان رهنمود داد. برخي از اين رساله ها در کتاب عهد جديد گرد آمده است .
انديشه هاي تازه پولس ميان رسولان تنش مي آفريد و درگيريهاي وي با پطرس و ساير رسولان ، در کتاب اعمال رسولان و رساله هاي خود او منعکس شده است . وي مي نويسد: ((اما چون پطرس به انطاکيه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم ؛ زيرا که مستوجب ملامت بود.))(رساله به غلاطيان 2: 11).
پولس هنگام برشمردن فضائل خويش و خطرهايي که در راه تبليغ مسيحيت بر خود هموار کرده است ، به ((برادران کذبه ))اشاره مي کند و مقصود او رسولاني است که با انديشه هاي او مخالفت مي کرده اند:
(22) آيا عبراني هستند، من نيز هستم . اسرائيلي هستند، من نيز هستم . از ذريت ابراهيم هستند، من نيز مي باشم (23) آيا خدام مسيح هستند، چون ديوانه حرف مي زنم من بيشتر هستم . در محنتها افزونتر، در تازيانه ها زيادتر، در زندانها بيشتر، در مرگها مکرر (24) از يهوديان پنج مرتبه ، از چهل يک کم ، تازيانه خوردم (25) سه مرتبه مرا چوب زدند، يک دفعه سنگسار شدم ، سه کرت شکسته کشتي شدم ، شبانه روزي در دريا به سر بردم (26) در سفرها بارها، در خطرهاي نهرها، در خطرهاي دزدان ، در خطرهاي از قوم خود، در خطرها از امتها، در خطرها در شهر، در خطرها در بيابان ، در خطرها در دريا، در خطرها در ميان برادران کذبه (27) در محنت و مشقت ، در بيخوابيها بارها، در گرسنگي و تشنگي ، در روزها بارها، در سرما و عرياني (28) بدون آنچه علاوه بر اينهاست ، آن باري که هر روزه بر من است يعني انديشه براي همه کليساها (29) کيست ضعيف که من ضعيف که من ضعيف نمي شوم ؟ که لغزش مي خورد که من نمي سوزم (30) اگر فخر مي بايد کرد، آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر مي کنم (31) خدا و پدر عيسي مسيح مسيح خداوند که تا به ابد متبارک است ، مي داند که دروغ نمي گويد (32) در دمشق ، والي حارث پادشاه ، شهر دمشقيان را براي گرفتن من محافظت مي نمود (33) و مرا از دريچه اي در زنبيلي از باره قلعه پايين کردند و از دستهاي وي رستم (رساله دوم به قرنتيان 11: 22 - 33).
گفته مي شود که پولس در حدود سالهاي 64 - 67 در رم درگذشته است . از نظر مسيحيان جمعي از رسولان مانند پطرس و پولس شهيد شده اند. آرامگاه پطرس در تپه واتيکان شهر رم بسيار اهميت دارد و از دير باز مرکز مسيحيت کاتوليک بوده است . کليساي ((سنت پيتر))و کاخها و باغهاي اطراف آن از زيباترين آثار هنري جهان است . در کتابهاي تاريخي مستقل هيچ چيز درباره رسولان يافت نمي شود.
8- پايه گذاري کليسا
هر يک از چهار انجيل زندگينامه و مقداري از سخنان حضرت عيسي (عليه السلام ) را مي آوردند، ولي عمده اهتام آنها به پيام رساني آن حضرت مربوط مي شود. همچنين داستان مصلوب شدن وي در پايان هر چهار انجيل آمده است . به طوري که از اناجيل به دست مي آيد، آن حضرت زاهدي پرشور بود که براي اصلاح جامعه پوسيده و فرسوده فلسطين در عصر خود برنامه گسترده اي داشت و براي اجراي آن نهايت سعي و کوشش را به عمل آورد، ولي موفقيت وي در آن زمان بسيار ناچيز بود. اما به خاطر پايه گذاري کليسا يعني جامعه مسيحي که از چند شاگرد تشکيل شده بود، پس از رفتن وي و با گذشت ساليان دراز،اندک اندک ديني که به وي منسوب بود، پاگرفت . از نظر تاريخ نگاران نقش پولس که پس از وي مسيحي شد، در ترويج مسيحيت بسيار مهم است . ولي مسيحيان نقش روح القدس را در اين کار مهم مي دانند.
جامعه مسيحيت که توصيف آن در کتاب عهد جديد آمده است ، کليساي رسولان ناميده مي شود و مقصود از آن ، جامعه رسولان و نسل اول مسيحيت است . اين جامعه از نظر زماني به تقريب ، فاصله سالهاي 30 تا 100، يعني از عيد گلريزان تا تدوين آخرين بخش کتاب مقدس را در بر مي گيرد.
جامعه مسيحي نخستين اين گونه بود:
(42) (تازه مسيحيان ) در تعليم رسولان و مشارکت ايشان و شکستن نان و دعاها مواظبت مي نمودند (43) همه خلق ترسيدند و معجزات و علامات بسيار از دست رسولان صادر مي گشت (44) همه ايمانداران با هم مي زيستند و در همه چيز شريک مي بودند (45) و املاک و اموال خود را فروخته ، آنها را به هر کس به قدر احتياجش تقسيم مي کردند (46) هر روزه در هيکل به يک دل پيوسته مي بودند و در خانه ها نان را پاره مي کردند و خوراک به خوشي و ساده دلي مي خوردند (47) و خدا را حمد مي گفتند و نزد تمامي خلق عزيز مي گشتند (اعمال رسولان 2:42- 47).
اين عزت با گذشت زمان ، نخست از جانب يهود و سپس از جانب امپراطوري روم به دشمني مبدل شد.
در اورشليم جامعه اي از مسيحيان يهودي الاص به رهبري يعقوب رسول پايه گذاري شد و تعداد افراد آن در همان شهر و سپس در ساير مناطق فلسطين گسترش يافت . فرستادگاني نيز مانند پولس و برنابا بشارت را به اقوام غيريهودي رساندند. به دنبال اين قضيه ، نخستين مورد از مشکلاتي که پيش روي کليسا قرار داشت ، پديد آمد و اين سؤ ال مطرح شد که آيا بت پرستان تازه مسيحي ، پيش از آنکه به مسيحيت پذيرفته شوند، بايد به دين و شريعت يهودي گردن نهند يا خير؟ عقيده پولس که مورد قبول پطرس و يعقوب نيز واقع شد، اين بود که خدا عيسي را از مردگان برخيزاند و با اين عمل راه براي دوره جديدي از نجات گشوده شد و بر اين اساس مسيحيان از اين پس به پيروي از شرع يهود ملزم نيستند.
آنگاه مسيحي شدن بت پرستان به برکت تبليغ و تبشير رسولان در همه مناطق امپراطوري روم افزايش يافت و افرادي که از غيريهوديت به مسيحيت راه يافته بودند، در کليساي مسيحي اکثريت يافتند. جوامع کوچک مؤ منان نيز در شهرهاي امپراطوري از سوريه تا مصر و پس از آن در آناتولي و يونان و سرانجام در ايتاليا به وجود آمدند. بر اساس منقولات سنتي ، پطرس نخست در اورشليم ، سپس در انطاکيه و سرانجام در رم به رهبري جامعه رسولان برگزيده شد و اعدام وي در عهد نرون در شهر رم رخ داد.
9- کتاب مقدس
کتاب مقدس مسيحيان دو بخش دارد: عهد جديد و عهد عتيق . علت اين نامگذاري آن است که مسيحيان معتقدند خدا با انسان دو پيمان بسته است : يکي پيمان کهن ، به وسيله پيامبران پيش از عيسي مسيح . در اين پيمان مرتبه اي از نجات از طريق وعد، و عيد، قانون و شريعت به دست مي آيد. ديگري پيمان نو، توسط خداي متجلي يعني عيسي مسيح . در پيمان نو نجات از طريق محبت حاصل مي شود. به اين معنا که طبق اعتقاد آنان ، خداي پسر به شکل انسان مجسم مي شود، گناهان بشر را برخود مي گيرد و با تحمل رنج صليب ، کفاره گناهان مي شود. تا آنجا که تاريخ نشان مي دهد، اين عقيده ، با وجود دوري آن از عقل و منطق ، زيربناي مسيحيت بوده است . در انجيل يوحنا چنين مي خوانيم :
(16) زيرا خداوند جهان را اين قدر محبت نمود که پسر يگانه خود را داد تا هر که به او ايمان آورد هلاک نگردد، بلکه حيات جاوداني يابد (17) زيرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوري کند بلکه تا به وسيله او جهان نجات يابد (يوحنا 3:16 - 17).
آن قسمت از کتاب مقدس که درباره پيمان کهن سخن مي گويد عهد عتيق ، و آن قسمت که درباره پيمان نو سخن مي گويد عهد جديد ناميده مي شود.
در حقيقت عهد عتيق کتاب آسماني يهوديان است که مسيحيان براي آن احترام قائل شده ، آن را در آغاز خود قرار داده اند.
عهد جديد به زبان يوناني نگارش يافته است . چهار انجيل در آغاز عهد جديد وجود دارد. کلمه ((انجيل )) در زبان يوناني به معناي مژده است : مژده به فرا رسيده ملکوت آسمان يا پيمان تازه .
تمام عهد جديد مورد قبول همه مسيحيان است و اپوکريفا بين آنها وجود ندارد. البته کتابهاي اپوکريفايي عهد جديد از اپوکريفاي عهد عتيق بيشتر بوده است ؛ اما در همان دو سه قرن نخست ، مسيحيان اندک اندک بر کتابهاي موجود عهد جديد اتفاق کرده اند.
ترجمه هاي بسيار زيادي از کتاب مقدس به زبانهاي گوناگون انجام گرفته است و سازمانهاي متعددي مخصوص انتشار آنها در سراسر جهان وجود دارد. از جمله آنها انجمن کتب مقدسه است که در سال 1806 در لندن تاءسيس شد و شعبه هايي در بيشتر کشورها دارد.(8)
مجمع کتابهاي عهد عتيق و عهد جديد 66 کتاب است : عهد عتيق 39 کتاب است که فهرست آنها در بخش يهوديت گذشت و عهد جديد 27 کتاب است که از نظر موضوع به چهار بخش تقسيم مي شوند:
1. اناجيل ؛
2. اعمال رسولان ؛
3. نامه هاي رسولان ؛
4. مکاشفه .
1-9- اناجيل
گروه زيادي از ياران و پيروان حضرت عيسي (ع ) به نوشتن سيره آن حضرت اقدام کردند و نوشته هايي به وجود آوردند که بعداانجيل خوانده شد. اندک اندک چهار انجيل از اين انجيلها رسميت يافت و اناجيل ديگر متروک شد.(9)
نويسندگان انجيل اول و انجيل چهارم از حورايون و نويسندگان دو انجيل ديگر از حورايون حواريون معرفي مي شوند.
ميان سه انجيل اول هماهنگي وجود دارد و به اين دليل آنها را اناجيل همنوا مي نامند.
اين بخش مشتمل بر 4 انجيل است :
1. انجيل متي (سيره و مواعظ مسيح با اشاره به پيشگوييهاي عهد عتيق )؛
2. انجيل مرقس (قديمترين و کوتاهترين کتاب سيره و مواعظ مسيح )؛
3. انجيل لوقا (سيره و مواعظ مسيح با تکيه بر جزئيات )؛
4. انجيل يوحنا( متاءخرترين کتاب سيره و مواعظ مسيح با تاءکيد بر مافوق بشر بودن او).
2-9- اعمال رسولان
در قرن اول ، کتابهاي زيادي پيرامون سيره رسولان مسيحيت نوشته شد، اما تنها يکي از آنها رسميت يافت .
اين بخش تنها مشتمل بر يک کتاب است به نام :
اعمال رسولان (نوشته لوقا، مؤ لف سومين انجيل در شرح حال رسولان بويژه پولس ).
3-9- نامه هاي رسولان
برخي از رسولان مسيحيت نامه هايي به جوامع و افراد مسيحي عصر خود نوشته اند. آن نامه ها اندک اندک اهميت پيدا کرد و به عهد جديد راه يافت . سيزده نامه از پولس است که در آنها رهنمودها، ادعاها و مشاجرات خود را نوشته است . نويسنده نامه چهاردهم نامعلوم و نويسنده نامه پانزدهم شخصي به نام يعقوب است (وي به مکتب پولس انتقاد مي کند). نامه هاي بعدي به دو تن از حواريون به نامهاي پطرس و يوحنا نسبت داده مي شود و نويسنده آخرين نامه فردي به نام يهود است .
اين بخش مشتمل بر 21 نامه است :(مردم روم )؛
1. رساله پولس رسول به روميان
2. رساله اول پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
3. رساله دوم پولس رسول به قرنتيان (مردم قرنتس )؛
4. رساله پولس رسول به غلاطيان (مردم غلاطيه )؛
5. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
6. رساله پولس رسول به افسسيان (مردم افسس )؛
7. رساله پولس رسول به کولسيان (مردم کولسي )؛
8. رساله اول پولس رسول به تسالونيکيان (مردم تسالونيکي )؛
9. رساله دوم پولس رسول به تسالونيکيان (مردم تسالونيکي )؛
10. رساله اول پولس رسول به تيرکمان (نام شخص )؛
11. رساله پولس رسول به تيموتاءوس (نام شخص )؛
12. رساله پولس رسول به تيطس (نام شخص )؛
13. رساله پولس رسول به فليمون (نام شخص )؛
14. رساله به عبرانيان (نامه پولس يا فردي ديگر به يهوديان )؛
15. رساله يعقوب (براي عموم مسيحيان )؛
16. رساله اول پطرس (براي عموم مسيحيان )؛
17. رساله دوم پطرس (براي عموم مسيحيان )؛
18. رساله اول يوحنا (براي عموم مسيحيان )؛
19. رساله دوم يوحنا (براي عموم مسيحيان )؛
20. رساله يهودا (براي عموم مسيحيان ).
4-9- مکاشفه
قبل از آمدن حضرت مسيح (ع )، مکاشفه نامه هاي متعددي ميان يهوديان رواج داشت که کتاب دانيال در عهد عتيق نمونه اي از آنهاست . مسيحيان نيز کتابهاي مکاشفه اي تازه اي نوشتند، همچنين برخي از کتابهاي مکاشفه يهوديان را دستکاري کرده ، با آرمانهاي مسيحيان هماهنگ ساختند. کتاب مکاشفه يوحنا در پايان عهد جديد براي مسيحيان بسيار اهميت دارد. يوحنا که به اعتقاد مسيحيان ، يک حواري کم سن و سال حضرت عيسي (ع ) بود، رؤ ياي خود را در اين اثر شرح مي دهد. اين کتاب که پيشرفت مسيحيت را نويد مي دهد، در پايان عهد جديد قرار دارد. اين بخش تنها مشتمل بر يک کتاب است به نام : مکاشفه يوحناي رسول .
10- اعتبار کتاب مقدس
اعتبار کتاب مقدس را از سه ديدگاه مي توان بررسي کرد:
1. ديدگاه کلسيا؛
2. ديدگاه دانشمندان بي طرف ؛
3. ديدگاه مسلمانان .
1-10- ديدگاه کليسا
مسيحيان نسبت به کتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظري کاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يک کتاب آسماني را نسبت به آن روا مي دارند و تعبيراتي مانند کتاب خدا و وحي در مورد آن کتب معمول است . دانشمند معاصر، توماس ميشل مي نويسد:
مسيحيان معتقدند که خداوند کتابهاي مقدس را به وسيله مؤ لفاني بشري نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مي گويند که کتابهاي مقدس يک مؤ لف الهي و يک مؤ لف بشري دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند که خدا کتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براي اين منظور مؤ لفاني از بشر را براي نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اي ياري کرده که فقط چيزهايي را که او مي خواسته است ، نوشته اند.
مسلمانان توجه مي کنند که اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامي اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايي کتاب مقدس است ، جز اينکه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشري که کارگزاران وي بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشري که کارگزاران وي بوده اند، به انجام رسانده است . مؤ لفان بشري کتاب مقدس هر يک در عصري خاص مي زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان ، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاي زبان و تنگناهاي علمي دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمي گويند که خدا کتابهاي مقدس را بر مؤ لفان بشري املا کرده ، بلکه معتقدند که او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبک نويسندگي ويژه هر يک توفيق داده است .(10)
يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسي (ع ) مي دانند همچنين کتب هر يک از پيامبران ديگر عهد را تاءليف پيامبري مي دانند که نام وي در عنوان آن کتاب آمده است . مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند که آنها سالها پس از حضرت عيسي (ع ) نگارش يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها کتابهاي عهد عتيق به عنوان کتاب خدا مطرح بودند، ولي کتب عهد جديد اندک اندک در مجامع مسيحي جنبه الهي پيدا کرد.
همه مسيحيان ، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند که اناجيل کنوني زندگينامه و سخنان حضرت عيسي (ع ) است که متي ، مرقس ، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است :
(1) از آن جهت که بسياري دست خود را دراز کردند به سوي تاءليف حکايت آن اموري که نزد ما به اتمام رسيد (2) چنان که آناني که از ابتدا نظارگان و خادمان کلام بودند، به ما رسانيدند (3) من نيز مصلحت چنان ديدم که همه را من البدايه به تدقيق در پي رفته ، به ترتيب به تو بنويسم اي تيوفلس عزيز (لوقا 1:1-3).
اين نکته نيز قابل توجه است که اناجيل کنوني تنها سخنان (يا احاديث ) آن حضرت را مي آورند، و هرگز چيزي از معارف و کلمات حکمت آميز خود را به وحي نسبت نمي دهند (بر خلاف تورات کنوني که علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسي ، عباراتي از وحي را نيز مي آورد).
روشن است که طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقي بر حضرت عيسي (ع ) نازل و به او عطا شده است (آل عمران : 3و65،مائده : 46-47، مريم : 30 و حديد: 27) و آن کتاب هيچ گونه سنخيتي با اين اناجيل ندارد.
تا آنجا که تاريخ نشان ميدهد مسيحيان هرگز براي حضرت عيسي (ع ) به کتابي قائل نبوده اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگي و سخنان وي مي دانسته اند. (11) همچنين توماس ميشل مي نويسد:
پيش از نوشته شدن اناجيل ، يک سنت شفاهي وجود داشت . عيسي به عقيده مسيحيان در حدود سال 30 وفات يافت و کساني که از او پيروي کرده ، وي را شناخته ، کارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مي داشتند. هنگامي که مسيحيان نخستين براي عبادت گرد مي آمدند، آن خاطرات نقل مي شد. اندک اندک اين منقولات شکل مشخصي يافت و بر حجم آنها افزوده شد.(12)
کتاب نداشتن حضرت عيسي (ع ) معمولا در جايي ذکر نمي شود؛ زيرا اين مساءله براي مسيحيان بديهي است و هرگز وجود کتابي براي او به ذهن يک مسيحي خطور نمي کند.
ولي به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مساءله مطرح مي شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انکار مي کنند. توماس ميشل مي افزايد:
مسيحيان هرگز نمي گويند عيسي کتابي به نام انجيل آورد. آوردن وحي توسط عيسي به گونه اي که مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام معتقدند در مسيحيت جايي ندارد.
مسيحيان عيسي را تجسم وحي الهي مي دانند و به عقيده آنان ، وي نه حامل پيام ، بلکه عين پيام بوده است . بدين سبب ما مسيحيان خواستار انجيلي نيستيم که عيسي آن را نوشته يا به شاگردانش املا کرده باشد.
اکنون که روشن شد مسيحيان عيسي را مجسم شدن کلمه يا پيام خدا مي دانند، بايد توجه کنيم که بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش شاگردان اوست که از طريق الهام ، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وي را اعلام کرده اند. هر يک از انجيلهاي چهارگانه شهادتي مشخص و مخصوص از مسيح مي دهد و انجيلها، با آنکه در ديدگاه و جزئيات با يکديگر متفاوت هستند، همگي در باب هويت عيسي و ماهيت پيام الهي که به واسطه او به پيروان وي رسيده است ، اتفاق نظر دارند. از اينجاست که مسيحيان حاضر نيستند يک انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها کنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است . به عقيده آنان ، دست برداشتن از هر يک از انجيلها نقص ايمان ايشان را در پي خواهد داشت .
اين مساءله ما را به تفاوت ديگري در مفهوم وحي بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مي شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل ، نه کمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مي کنند که تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين آنها را از جانب خدا مي دانست . بديهي و مسلم است که ايمان مسيحيت بر ايمان رسولان و شاگردان عيسي استوار است و همانطور که قبلا گفتيم ، مسيحيان نخستين عقيده داشتند که روح خدا هدايت را براي جامعه آنان (يعني کليسا) فراهم کرده است .
از اين مساءله مي فهميم که خدا در 30 سال سرنوشت سازي (30 - 60 م .) که انجيل مکتوب وجود نداشت ، بلکه سخنان و کارهاي عيسي به طور شفاهي نقل مي شد، آن جامعه را هدايت مي کرد. اين روح القدس بود که از طريق الهام ، نويسندگان اناجيل را براي نوشتن اين کتب و ثبت برگزيده سخنان و کارهاي بسيار زياد عيسي در آنها رهنمون شد. يکي از اموري که روح القدس مخصوصا به آن اقدام کرد، اين بود که ديدگاه کلامي انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مي خواست از طريق زندگي ، مرگ و رستاخيز عيسي به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايي روح القدس از ميان نوشته هاي مسيحي بي شمار، به 27 کتاب که اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست ، اقرار کرد و پذيرفت که آنها با الهام الهي نگارش يافته اند. اين نوشته ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسي ايمان مسيحي به شمار مي رفته اند.
اين درک مسيحيت از رابطه کتابهاي مقدس و وحي با درک اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتي هستند که به مقتضاي تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند که خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحي کرد و امت اسلامي به دنبال آن پديد آمد. ولي مسيحيان مي گويند که جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس ، ايمان ويژه و کتابهاي خويش را که از وحي خدا در عيسي مي گويند، پديد آورد. به همين شيوه ، جامعه مقرر کرد که کتابهاي مقدس مسيحيت مجموع 46 (13) کتاب عهد عتيق يهود و 27 کتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر.
اين توافق پيرامون کتابهاي مقدس از طريق نوعي اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين کتابهاي مقدس بين سالهاي 150-200 تهيه شد و پس از چند قرن ، کليسا به طور رسمي روشن ساخت که چه کتابهايي را بايد مقدس شمرد (همان طور که شوراي ترنت در سال 1546 چنين کاري را انجام داد). البته تصميم گيريهاي متاءخر پيرامون کتابهاي مقدس جز تاءييد عقيده سنتي مسيحيان در اين باب ، چيزي ديگر نبود.(14)
اعتقاد اهل کتاب در مورد کتابهاي آسماني به گونه اي در قرآن کريم آمده است :
و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله علي بشر من شي ء قل من انزل الکتاب الذي جاء به موسي نورا و هدي للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون کثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ کم قل الله ثم ذرهم في خوضهم يلعبون ؛ آنها خدا را درست نشناخته اند که گفتند: ((خدا هيچ چيز بر هيچ انساني نفرستاده است .)) بگو: ((چه کسي کتابي را که موسي آورد، نازل کرد که براي مردم ، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراکنده قرار مي دهيد؛ قسمتي را آشکار و قسمت زيادي را پنهان مي داريد و مطالبي به شما تعليم داده شده که شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد.)) بگو: ((خدا!)) سپس آنها را در گفتگوهاي لجاجت آميزشان رها کن ، تا بازي کنند (انعام : 91).
تفسير نمونه آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل کتاب درباره تورات وانجيل توضيح داده است .
2-10- ديدگاه دانشمندان بي طرف
از آنجا که دانشهاي عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع کرده اند و اعتقاد به ماوراي طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ ، جامعه شناسي و باستان شناسي جايي ندارد، دانشمندان کتاب مقدس را صرفا نوشته اي قديمي مي دانند که به دست انسانهايي پديد آمده است . اين افراد ارتباطگيري آفريدگار با انسان را از مقوله هاي علمي بيرون مي دانند و مي گويند معجزه را نمي توان با علم ثابت کرد. از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم ديني تشکيک مي کنند و حتي در مورد وجود خارجي انبيا(ع ) (به دليل ذکر نشدن آنان در منابع تاريخي مسبقل ) القاي شبهه مي کنند. دانشمندان بي طرف براي عهد عتيق 2500 سال قدمت قائلند و براي عهد جديد تاريخي نزديک به تاريخ سنتي کليسا يعني 1900 سال را معتقدند.
3-10- ديدگاه مسلمانان
يکي از مسائل مورد نزاع ميان کلام اسلامي و کلام مسيحي مساءله تحريف است . قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل ) تصريح مي کند: ((...و ما انزل التوراة و الانجيل # من قبل للناس و انزل الفرقان ...)) (آل عمران : 3-4).
مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل که خدا نازل کرده است ، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلي مانند بشارت به ظهور حضرت ختمي مرتبت (ص ) از آنها حذف و خرافاتي چون جسمانيت خداي متعال به آن افزوده شده است .
اهل کتاب تحريف کتاب خود را نمي پذيرند و از اين ادعا خشمگين مي شوند. آنان با اشاره به نسخه هاي خطي حدودا 2000 ساله عهد عتيق و نسخه هاي خطي حدودا 1600 ساله عهد جديد که در موزه ها و کتابخانه هاي مهمجهان نگاهداري مي شود، مي پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مکان و با چه انگيزه اي انجام گرفته است ؟ علما و محققان اسلامي پاسخهايي مي دهند، ولي پاسخهاي مذکور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است . اين عقيده براي مسيحيان غرابت دارد و نمي خواهند بپذيرند که حضرت عيسي (ع ) کتابي داشته است .
با يک مراجعه به تورات و اناجيل به آساني مي توان دريافت که آن کتب فعلا به شکل قرآن کريم نيست و به يک کتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل يک سطر عبارت منسوب به وحي وجود ندارد. سخنان حکمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسي منسوب گشته و در واقع احاديث آن حضرت است . آن کتب به گونه اي نوشته شده است که اگر عنوان ((انجيل )) از صفحات آن محو شود و براي مطالعه در اختيار مسلماني قرار گيرد، ذهن وي ابدا به کتاب انجيل معهود متوجه نخواهد شد.
خود مسيحيان آن کتابها را نوشته انسانها مي دانند، ولي براساس معيارهاي کلامي خويش به آن ارزش الهي مي دهند و به مسلمانان مي گويند کتاب آسماني بيش از اين نيست . پس قبل از هر چيز بايد مواظب باشيم که به اصطلاح معروف ((از پاپ کاتوليکتر نشويم !)) حقيقت اين است که مسيحيان هنگامي که چهار انجيل را به دست ما مي دهند و از ما مي خواهند آن را بپذيريم ، نمي گويند اين کتاب از حضرت عيسي (ع ) است ، بلکه همان طور که ديديم ، مسيحيان به طور عادي معتقدند اين کتاب پس از آن حضرت و براي بيان رسالت وي تنظيم شده است . در اسلام پيامبر مبين قرآن مجيد است ، ولي در مسيحيت اناجيل مبين حضرت عيسي (ع ) هستند.
11- قرآن مجيد و مساءله تحريف
ممکن است گفته شود که مساءله تحريف تورات و انجيل در قرآن مجيد آمده است . اما مي توان گفت که قرآن کريم از تحريف تورات و انجيل صريحا سخن نگفته است . آياتي که براي اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مي شود، به قرار زير است :
آيه اول : افتطمعون ان يومنوا لکم و قد کان فريق منهم يسمعون کلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ؛
آيا انتطار داريد شما را باور کنند با اينکه عده اي از آنان سخنان خدا را مي شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مي کردند، در حالي که علم و اطلاع داشتند؟ (بقره : 75)
آيه دوم : و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون علي الله الکذب و هم يعلمون ؛
در ميان آنها (يهود) کساني هستند که به هنگام تلاوت کتاب زبان خود را چنان مي گردانند که گمان کنيد از کتاب (خدا) است ؛ در حالي که از کتاب (خدا) نيست و مي گويند: ((آن از طرف خداست .)) با اينکه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مي بندند، در حالي که مي دانند (آل عمران : 78).
آيه سوم : من الذين هادوا يحرفون الکم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا في الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لکان خيرا لهم و اقوم ولکن لعنهم الله بکفرهم فلا يؤ منون الا قليلا؛
بعضي از يهود، سخنان را از جاي خود تحريف مي کنند؛ و هم مي گويند: ((شنيديم و مخالفت کرديم )) و ((بشنو که هرگز نشنوي !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولي اگر آنها مي گفتند: ((شنيديم و اطاعت کرديم )) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولي خداوند آنها را به خاطر کفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده کمي ايمان نمي آورند (نساء:46).
آيه چهارم و پنجم : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذکروا به لا تزال تطلع علي خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين ؛
ولي به خاطر پيمان شکني ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم ؛ و دلهاي آنها را سخت و سنگين نموديم ؛ سخنان را از موردش تحريف مي کنند و بخشي را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان از خيانتي (تازه ) از آنها آگاه مي شوي ، مگر عده کمي از آنان ، ولي از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نيکوکاران را دوست دارد (مائده : 13 و مانند آن در 41).
پيش از آنکه به آيات فوق نظري کلي بيفکنيم ، بايد اين نکته را يادآور شويم که در اين آيات ، عمل تحريف به يهود نسبت داده شده که فقط به تورات مربوط مي شود و البته بسيار دشوار است که به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف کرده اند!
به نظر مي رسد که قرآن مجيد درباره تحريف کتابهاي يهوديان و مسيحيان چيزي نگفته است ؛ زيرا:
اولا هيچ يک از آيات بالا نمي گويد که تورات و انجيل تحريف شده است ، بلکه همان طور که ديديم در يک مورد تعبير ((کلام الله )) وجود دارد که به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسي (ع ) اشاره مي کند و با تحريف کردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اکرم (ص ) ارتباطي ندارد. شايد هم آيه مذکور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد کلام الله ، يعني قرآن مجيد را يادآوري مي کند که آياتي از قرآن را مي شنيدند، ولي آن را به صورتي محرف براي ديگران نقل مي کردند تا از اعتبار قرآن بکاهند. (15) در سه مورد نيز تعبير ((کلم )) آمده است که به زودي با الهام گيري از آيه 46 سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد.
ثانيا: تحريف در آيات ياد شده به صورت گفتاري و شنيداري است : ((يسمعون کلام الله ثم يحرفونه ))، ((يلؤ ون السنتهم بالکتاب ))، ((ليا بالسنتهم )).
گفته شد که قرآن کريم در سه آيه از تحريف کلم سخن گفته است . نمونه هايي از واژه هاي تحريف شده همراه شکل صحيح آنها در آيه 46 سوره نساء آمده است :
1. ((سمعنا و عصينا)) به جاي ((سمعنا و اطعنا)). برخي يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبري ((عينو)) به معناي ((انجام مي دهيم ))، از روي طنز مي گفتند: ((عصينا)) به معناي ((عصيان مي کنيم )).
2. ((اسمع غير مسمع )) به جاي ((اسمع )) تنها.
3. ((راعنا)) به جاي ((انظرنا)).(16)((راع )) در زبان عبري به معناي بدکار است و ((راعنا)) يعني ((بدکار ما)).
بازي با کلمات و درهم ريختن آنها براي اهدافي خاص ، يکي از عادات ناپسند يهود است و نمونه هايي بي شماري از آن در کتاب تلمود وجود دارد.. همچنين به نقل کتابهاي سيره ، برخي يهوديان هنگام سلام دادن به حضرت رسول اکرم (ص )، مي گفتند: ((السام عليک )) يعني ((مرگ بر تو!)) آن بزرگوار پاسخ مي داد: ((عليک )).
دانستيم که قرآن کريم صريحا نمي گويد تورات و انجيل تحريف شده اند، بلکه از تحريف کلم سخن رفته است و اين تحريف در چند کلمه محاوره اي صورت گرفته است و ربطي به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نکرده و به قلم نيامده است . آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل کنوني نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داوري کرد.
پي نوشتها:
1- تاريخ تمدن ، ج 3، فصل 26. براي تحقيق بيشتر در اين مساءله رک .: رابرتسون ، آرچيبالد، عيسي : اسطوره يا تاريخ ؟، ترجمه حسين توفيقي ، قم : مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1378.
2- عبدالله بن المعتز، طبقات الشعراء، ص 125.
3- همان طوري که پيامبر عالي قدر اسلام نيز در دوران سختي کشيدن مسلمانان در مکه مکرمه به علت فراهم نبودن شرايط دفاع ، ايشان را از هر اقدام مسلحانه اي باز مي داشت .
4- براي نمونه رجوع شود به : نحل : 126-128، مؤ منون : 96، فرقان : 63 و 72 و فصلت : 34-36.
5- نهح البلاغه ، خطبه 194.
6- نهج البلاغه ، نامه 31.
7- بحارالانوار ج 14، ص 287، اين عبارات انجيل در ضمن مواعظ حضرت مسيح (ع ) در آخر کتاب تحف العقول تاءليف حسن بن شعبه بدون هيچ استنکاري نقل شده است .
8- شعبه آن در تهران (خيابان سي تير، جنب کليساي انجيلي ) پس از سالها فعاليت ، به تصميم نظام جمهوري اسلامي ايران در سال 1368 تعطيل شد. از ديدگاه فقه اسلامي ، تبليغ اعتقادات مسيحي (مانند فدا و تثليث ) که در اسلام باطل شمرده شده ، در جامعه اسلامي ممنوع است . بديهي است که اسلام در مقابل اين ممنوعيت ، داشتن آن اعتقادات را براي مسيحيان کاملا آزاد مي داند و گفتگوي انديشمندان اسلام و مسيحيت را توصيه مي کند. نسخه هاي فراواني از کتاب مقدس براي استفاده پژوهشگران در کتابخانه هاي عمده سراسر کشور وجود دارد.
9- انجيل برنابا که مورد توجه مسلمانان قرار گرفته است و بشارتهاي فراواني به ظهور حضرت رسول خاتم (ص ) در آن يافت مي شود، مورد قبول مسيحيان نيست و آن را جعلي مي دانند. نام انجيل برنابا در فهرستي که پاپ جلاسيوس اول قبر از بعثت حضرت رسول (ص ) منتشر کرده است ، وجود دارد، ولي مسيحيان مي گويند آن انجيل مفقود شده است و ربطي به انجيل برناباي کنوني ندارد. همچنين نوشته اي به نام رساله برنابا نزد مسيحيان وجود دارد که تا اندازه اي مورد احترام آنان است ، ولي بايد دانست که رساله ياد شده غير از انجيل برناباست .
10- ميشل ، توماس کلام مسيحي ، ترجمه حسين توفيقي ، قم : مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب ، 1377، ص 26.
11- بر عکس اعتقاد مسلمانان در مورد بيانگري پيامبر اسلام (ص ) نسبت به قرآن مجيد.
12- کلام مسيحي ، صص 43 - 44.
13- عهد عتيق نزد پروتستانها 39 کتاب است ؛ زيرا آنان 7 کتاب اپوکريفايي را نمي پذيرند.
14- کلام مسيحي ، صص 49-51.
15- مانند نيرنگ آنان در مورد ايمان صبحگاهي به اسلام و بازگشت شامگاهي به يهوديت ، به منظور بر گرداندن ايمان مسلمانان (آل عمران : 72).
16- رک .: بقره : 104.
12- اعتقادات
علم لاهوت (يا الهيات ) نزد مسيحيان به تمام مظاهر تلاش آنان براي فهم ايمان مسيحي اطلاق مي شود. علماي الهي بنيادگرا بر اين مساءله تاءکيد مي کنند که ما نمي توانيم شناختي از خدا داشته باشيم ، مگر آنچه را که خود او بر ما مکشوف سازد، و بر اين اساس ، علم الهيات به معناي دقيق آن ، علم وحي است . الهيات نزد مسيحيان ، زمينه هايي از مطالعات ديني را شامل مي شود که از علم کلام در سنت اسلامي گسترده تر است .
از جمله چيزهايي که در محدوده علم الهيات مي گنجد، موضوعات زير است :
- مطالعه در باب تعاليم کتاب مقدس ؛
- تلاش براي فهم حقايق ، در پرتو تعاليم مسيحي ؛
- تحولات تارخي در عبارات بيان کننده ايمان مسيحي در طي قرون ؛
- توضيح آنچه تنها با عقل مي توان درباره خدا دانست ؛
- بيان معناي قداست مسيحي و راههاي دست يافتن به آن ؛
- بنيادهاي اخلاق و تاءثير عملي تعاليم مسيحيت در زندگي مسيحيان .
مسيحيت با شرک ميانه اي ندارد و مسيحيان هر گاه مشاهده کنند که منابع ديني قديم ايشان مانند تورات و انجيل ، درباره خدا چيزي گفته که سزاوار ذات مقدس او نيست ، آن موارد را توجيه مي کنند و از ظاهر الفاظ آن دست بر مي دارند.
بايد توجه داشته باشيم که هنگام سخن گفتن از خدا و جهان معنا، با کمبود جدي الفاظ روبرو هستيم و از اين رو، نمي توان به آن کتابها خرده گرفت . ولي از سوي ديگر، چون آن کتابها ساخته دست بشر است ، ما مسلمانان براي توجيه آن عبارات وظيفه اي نداريم . اما هر مسلماني بايد راه انصاف را بپيمايد، بويژه اينکه قرآن مجيد فرمان مي دهد در گفتگو با اهل کتاب از بهترين شيوه پيروي کنيم (عنکبوت : 46).
همچنين بايد توجه داشت که احيانا تعبيراتي شبيه آنها در قرآن کريم نيز يافت مي شود (مانند نسبت دادن مکر، کيد، خدعه و انتقام به خداي متعال ) با اين تفاوت که اين تعبيرات از خود خداوند صادر شده و توجيه آنها وظيفه عقلي و شرعي هر مسلماني است . درحالي که اهل کتاب معتقدند کتاب آسماني آنان از بشرهاي ناتوان و خطاکاري صادر شده و کاستيهاي آن کتاب به همين علت است . البته اين اعتقاد هيچ گاه سبب نمي شود که اهل کتاب آن سخنان را به حال خود واگذارند، بلکه برعکس ، همه ايشان پيوسته براي توجيه اين عبارات شبهه انگيز تلاش کرده اند.
برخي از مسائل بسيار دقيق و ظريف عرفاني در ميراث ديني اهل کتاب يافت مي شود و يکي از زيباترين آنها الهيات سلبي است که مي کوشد هر صفت بشري را از خداي متعال سلب کند، به گونه اي که سرانجام مي گويد با آنکه خدا قطعا وجود دارد، استفاده از کلمات ((وجود)) و ((موجود)) براي او کار شايسته اي نيست . ما مسلمانان بايد از اين تلاشها براي تنزيه خداي متعال خوشحال باشيم و يکي از شرايط لازم براي همکاري با اهل کتاب همين است .(1)
1-12- ريشه ها
در قرآن کريم مي خوانيم : (( ... و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلک قولهم بافواههم يضاهئون الذين کفروا من قبل قاتلهم الله اني يؤ فکون ؛ و نصاراي گفتند: ((مسيح پسر خداست )) اين سخني است (باطل ) که به زبان مي آورند، و به گفتار کساني که پيش از اين کافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بکشد؛ چگونه (از حق ) بازگردانده مي شود؟))(توبه : 30).
در قرون اخير عده اي از دانشمندان غربي مشاهده کرده اند که بين عقايد مسيحيان و اديان هندي تشابه عجيبي وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدند که عقايد تثليث ، فدا، تصليب و ساير مسائل اعتقادي مسيحيان عينا در مذاهب بت پرستان وجود داشته و در اعتقادات بني اسرائيل سابقه اي نداشته است .
دانشمندان محقق ، حتي در برابر جمله هايي از انجيل ، عبارتهاي مشابهي در کتابهاي هند و بودايي يافتند که حيرتشان را برانگيخت . آنان ديدند که حتي لقبهاي گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان ، فدا شونده و غير اينها که به مسيح (ع ) اطلاق مي شود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخي آن اديان بيشتر است ، دانشمندان نظر دادند که اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باب بايد از آن اديان گرفته شده باشد.
در سال 1947 در بيابانهاي فلسطين ، در غارهايي بر کرانه بحرالميت ، طومارهايي کشف شد که يک جنبش فکري را در باب مسيحيت پديد آورد.ين طومارها که شامل بخشهايي از کتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است ، حدود 2000 سال قدمت دارد يعني خط آنها در حدود عمر حضرت مسيح (ع ) نوشته شده است .
دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند که آنها به فرقه اي از يهوديان به نام اسنيان مربوط مي شود که در بخش يهوديت به آنان اشاره شد. اين فرقه در صحراها زندگي مي کردند و افکاري عرفاني داشتند و انتظار مسيحاي بني اسرائيل را مي کشيدند. آنان نوشته هاي خود را در کوزه کردند و در غارهايي در کناره بحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشت نامعلوم گرفتار شدند و خبري از ايشان باز نيامد.
کشف اين طومارها انعکاس عجيبي در محافل علمي جهان داشت . در ابتدا برخي آنها را جعلي مي پنداشتند، ولي پس از آزمايشهاي فني ، اعتبار آنها ثابت شد.
برخي دانشمندان گفتند: طومارهاي کشف شده ديدگاه علمي ما را نسبت به حضرت مسيح (ع ) و آغاز مسيحيت تغيير خواهد داد.
تاکنون چند هزار کتاب درباره اين طومارها نوشته شده است ، از آن جمله کتابي است به نام مفهوم طومارهاي بحرالميت نوشته يک روحاني آزاد انديش مسيحي به نام اي . پاول ديويس که بسيار جالب توجه است . در اين کتاب پس از تحقيق محتويات طومارهاي مذکور چنين آمده است :
نظريه اي که يک تن مسيحي عامي درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مي کند اين است که مسيح بشارت خود را تبليغ کرد، به عنوان مسيح و منجي مرد، از مردگان برخاست و کليساي مسيحي را تاءسيس کرد که در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت ...
همچنين يک مسيحي عامي اظهار مي دارد که عيسي يک تن يهودي بود که سنن و فرهنگ يهودي را به ارث برده بود.علاوه بر اين اظهار مي کند که رسولان برداشتهايي از بشارت عيسي داشتند و تعاليم او را بسط دادند و مي گويند که رسولان بر اثر تجربيات شخص خويش دريافتند که او منجي و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است .
به هر حال ، يک عامي اعتقاد مسيحي را چنين بيان مي کند و ابدا به ذهنش خطور نمي کند که مقدار زيادي از آن اعتقادات پيش از مسيحيت وجود داشته است ...و نمي داند که پايه و اساس بسياري از آن اعتقادات در کتاب مقدس يافت نمي شود.
چيزي که عامي نمي داند، اما دانشمند مي داند اين است که در عصر مسيح و پس از آن بت پرستان براي خدايان خود باورهايي داشتند و نامهايي مي گفتند که عين آنها در عقيده مسيحي اظهار شده است . ميترا منجي بشريت بود، و همين طور تموز، ادونيس و اوزيريس . اعتقاد به فادي بودن مسيح که سرانجام در مسيحيت وارد شد، يک اعتقاد يهودي نبود و مسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.
مسيحاي مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودي الاصل پسر خدا نبود، بلکه پيامبري از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش کفاره گناهان ديگران شود، بلکه قرار بود که از راه ايجاد حکومت مسيحايي بر روي زمين ، مردم را نجات دهد. مسيحيان يهودي الاصل به نجاتي که به ايشان اجازه دخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلکه به نجاتي که نظام جديدي روي زمين تاءسيس کند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گر چه به فناپذيري روح و جاودانگي جان معتقد بودند.
عقيده مسيحي هنگامي ميان بت پرستان رواج يافت که عقيده به عيسي به عنوان خداي نجات بخش پديد آمد. اين عقيده کاملا بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مي شد. همچنين روز 25 دسامبر (انقلاب شتوي ) سالروز تولد ميترا بود که توسط مسيحيان ، سالروز تولد عيسي شد و حتي روز سبت (شنبه ) يعني هفتمين روز يهوديان که توسط خداوند در شريعت موسي (تورات ) مشخص شده و خداوند آن را تقديس کرده بود... تحت تاءثير انديشه هاي ميترايي به روز اول (يکشنبه ) که روز خورشيد فاتح است ، تبديل شد.
در زمان گسترده شدن مسيحيت ، در حوزه مديترانه منطقه اي نبود که فکر مادر باکره و فرزند او که بايد (در راه گناهان ) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولا زمين الهه اي بود که در هر بهار باکره مي شد. فرزند وي ميوه زمين بود که براي مردن به دنيا مي آمد، و همين بود که مي مرد در زمين دفن مي شد تا تخم ميوه بعدي باشد و دوره تازه اي را به وجود آورد. اين افسانه رستني بود که داستان غم انگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده را به گونه اي ماهرانه پديد آورد.
گردش فصول روي زمين به گردشي مانند آن در آسمانها مربوط مي شد. اين عقيده نيز وجود داشت که الهه باکره همان برج سنبله است که درست هنگامي که ستاره شعراي يماني در مشرق ، تولد تازه خورشيد را اعلام مي کند، اين برج در قسمت شرقي آسمان طالع مي شود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باکره بود که توسط خورشيد عطا مي شد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان در آميخت و اين دو با افکار قهرمانان واقعي و غير واقعي عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فدا شونده پديد آمد.
غاري که زادگاه عيسي محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود که پس از بزرگ شدن ، اوزيريس گرديد و مقرر بود براي رهايي قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود. تعداد زيادي از اين مسلکهاي معتقد به فدا وجود داشت که توسط نويسندگاني چون فريزر در کتاب شاخه زرين و دانشمند متخصص ادبيات يونان و روم استاد ژيلبر موري شرح داده شده است .
در اين مسلکها آيينهايي وجود داشت که پس از اين ، آيينهاي مسيحي ناميده شد. شام آخر (عشاي رباني ) به ميترا پرستي تعلق داشت که از آن عاريت گرفته شد و با شام مسيحيت فلسطيني ترکيب شد. به تنها آيينها، بلکه يک مجموعه اعتقادات از قبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستي گرفته شد. نه تنها اعتقادات مذهبي ، بلکه شماري از تعاليم اخلاقي نيز از مسلک کساني که به مسيحيت مي گرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمي اخلاقي نيز وجود دارد که از غير آن مسلکها گرفته شده است ، مانند تعاليم رواقيان .
ارتباط مسيحيت با بت پرستي به اندازه اي زياد است که اگر اصولا يک هسته مسيحيت يهودي الاصل نيز در کار باشد، مسيحيت کنوني از آن بهره اندکي دارد. بايد به خاطر داشت که پس از عيسي به ندرت به او معلم گفته شد. وي مسيح و نجات دهنده و خداوندگار مسيحيان شده بود.(2)
نويسنده کتاب مي افزايد:
يک عامل اصيل براي فاتح ساختن مسيحاي يهود در رقابت مسلکهاي معتقد به فدا، پولس ترسويي است که يوناني مآب و قديس ملهم يهودي با درکي ژرف از مسلک بت پرستي بود. او براي ترکيب و به هم پيوند دادن ، استادي ماهر بود و هم او نخستين کسي است که انديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايي و يهوه فرقه اسني را به خداي ناشناخته تپه اروپاگوس در سر پروراند.
دانشمندان مغرب زمين کتابهايي مستند و بي شماري در اين باب نوشته اند. خلاصه اي از مباحث ايشان در کتاب افسانه هاي بت پرستي در آيين کليسا نوشته محمد طاهر تنير آمده است (در اين کتاب تصاويري از قبيل تصوير يکي از بتان آيين هندو که به نشانه تثليث سه سر دارد، به چاپ رسيده است .)
يکي از القاب حضرت عيسي کلمه (Logos) است که از فلسفه هاي قديم يونان گرفته شده است . مسيحيان ، به خصوص با استناد به انجيل يوحنا، ايمان دارند که عيسي انساني است که کلمه خدا در او زيست مي کند؛ يعني پيام ازلي که خداي حکيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساي انسان ، در ميان بشر خيمه خويش را برافراشت . پيام ازلي با قرار گرفتن در عيسي ، به شکل انساني زيست مي کرد که مانند همه مردم براي تحصيل لقمه اي مي کوشيد، مي خورد و مي نوشيد، دوستان و خويشاونداني داشت ، رنج کشيد و مرد.
2-12- خدا، خداوند و پسر خدا
استعمال واژه خدا در دين مبين اسلام اهميت و محدوديتي دارد که اديان ديگر از آن بي خبرند. مثلا در تورات کنوني چنين آمده است : ((و خداوند به موسي گفت : ببين تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون نبي تو خواهد بود))(خروج 7:1).(3)
آنچه گفتيم مخصوص لفظ ((خدا)) بود، اما لفظ ((خداوند)) (معادل ((رب )) در عربي و ((Lord))در انگليسي ) اعم از خالق و مخلوق است ، و به همين دليل حضرت يوسف (ع ) آن را در مورد پادشاه مصر به کار برده است : ((يا صاحبي السجن اما احدکما فيسقي ربه خمرا...و قال للذي ظن انه ناج منهما اذکرني عند ربک فانساه الشيطان ذکر ربه ...))(يوسف : 42-41 و 50). اين کلمه به معناي مولي ، مالک و صاحب است .(4)
لقب تشريفي ((پسر خدا)) در اديان گوناگون به انبيا و مؤ منين اطلاق شده است . در مورد حضرت سليمان (ع ) از قول خدا چنين مي خوانيم : ((او را برگزيده ام تا پسر من باشد و من پدر او)) (کتاب اول تواريخ ايام 28:6) و درباره بني اسرائيل ((خداوند چنين مي گويد: اسرائيل پسر من و نخست زاده من است )) (خروج 4:22) و در اناجيل چهارگانه و ساير کتب عهد جديد اين اصطلاح به تکرار، آمده است . مثلا سخن زير از حضرت عيسي (ع ) نقل شده است :
من به شما مي گويم که دشمنان خود محبت نماييد و براي لعن کنندگان خود برکت بطلبيد و به آناني که از شما نفرت کنند احسان کنيد و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند دعاي خير کنيد تا پدر خود را که در آسمان است پسران شويد؛ زيرا که آفتاب خود را بر بدان و نيکان طالع مي سازد و باران بر عادلان و ظالمان مي باراند (متي 5:44-45)
يوحنا، نويسنده انجيل چهارم نيز درباره مؤ منان به حضرت عيسي (ع ) چنين مي گويد: و اما به آن کساني که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، يعني به هر که به اسم او ايمان آورد (يوحنا 1:12).
در قرآن کريم نيز مي خوانيم ((و قالت اليهود و النصاري نحن اءبناء الله و اءحبّاؤ ه ...)) (مائده : 18).(5)
اسلام با وجود پذيرفتن برخي القاب تشريفي مانند ((يدالله )) و ((بيت اللعه ))، استعمال عنوان ((پسر خدا)) را تحريم کرده است ؛ زيرا اين عنوان موجب گمراهي اهل کتاب شده است . اين تحريم عنوان ثانوي دارد، مانند تحريم جمله ((راعنا)) در سوره بقره ، آيه 104.
در کتاب عهد جديد نصي که بر تثليث دلالت کند وجود ندارد و عباراتي نظير ((پدر و پسر و روح القدس )) (متي 28:19) براي کسي که با ذهن خالي با اين عبارت برخورد مي کند، چنين مفهومي را نمي آفريند و نمي تواند هزاران شاهد ديگر عهد عتيق و عهد جديد را در تاءکيد بر توحيد مخدوش سازد، همان طور که کنار هم قرار گرفتن خدا و رسول و ملائکه در آيات قرآن مجيد نشانه تثليث نيست .
يافت نشدن نصي بر تثليث در عهد جديد برخي جاهلان را تحريک کرد تا آن کتاب بشر ساخته را تحريف کنند و تثليث را در آن جا دهند. آنان نتوانستند براي اين خيانت ، به اناجيل که محتويات معروفي داشتند، دستبرد بزنند؛ از اين رو، به سراغ رساله اول يوحنا (5:7-8) رفتند و متني را مبني بر وحدت پدر و کلمه و روح القدس به آنجا افزودند.
علاوه بر اين محققان غربي با بررسي نسخه هاي خطي واجد و فاقد اين عبارت اثبات کرده اند که عبارت مذکور تنها در نسخه هاي خطي متاءخر يافت مي شود.
فقدان نص بر تثليث و محدوديت و اجمال عبارات مربوط به الوهيت عيسي ، مسيحيان را بر آن داشت که اصطلاح ((پسر خدا)) را در مورد آن حضرت توسعه دهند و اين اصطلاح را از معناي تشريفي به معناي حقيقي متحول کنند. البته آنان تا سه قرن در باب الوهيت عيسي اختلاف داشتند. هنگامي که اوايل قرن چهارم اسقفي برجسته به نام آريوس بر ضد اعتقاد به الوهيت عيسي قيام کرد و مجادلات بالا گرفت ، قريب 300 اسقف به دعوت قسطنطين ، نخستين قيصر مسيحي ، در شهر نيقيه آسياي صغير به سال 325 م . شورايي تشکيل دادند. در اين شورا قول به الوهيت عيسي با اکثريت قاطع پذيرفته شد و نظر آريوس مردود اعلام گرديد. در قطعنامه آن شورا که به نام قانون نيقاوي معروف است در مورد عيسي چنين مي خوانيم :
عيسي مسيح پر خدا، مولود از پدر، يگانه مولود که از ذات پدر است ، نور از نور، خداي حقيقي ، که مولود است نه محلوق ، از يک ذات با پدر،... او به خاطر ما آدميان و براي نجات ما نزول کرد و مجسم شده ، انسان گرديد... لعنت باد بر کساني که مي گويند زماني بود که او وجود نداشت و يا اينکه پيش از آنکه وجود يابد نبود، يا آنکه از نيستي به وجود آمد و بر کساني که اقرار مي کنند وي از ذات يا جنس ديگري است و يا آنکه پسر خدا خلق شده يا قابل تغيير و تبديل است .(6)
به ارشاد ائمه طاهرين و علماي اسلام و به گفته محققان غربي ، مسلم شده که اعتقادات کنوني مسيحيان محصول فعاليتهاي پولس است .
درست است که وي در رساله به کولسيان 1:15 عيسي مسيح (ع ) را نخست زاده تمامي آفريدگان خوانده است ، اما در رساله به فيلپيان 2:1-11 مي گويد:
(عيسي ) با خدا برابر بودن را غنيمت نشمرد، ليکن صورت غلام را پذيرفت و در شباهت مردمان شد؛ خويشتن را فروتن ساخت ، و تا به موت ، بلکه تا به موت صليب مطيع گرديد...
شرح احوال و افکار پولس در کتاب اعمال رسولان و نامه هاي او موجود است ؛
همچنين در آغاز و انجام انجيل برنابا از وي به شدت انتقاد شده است .(7) برخي احاديث اسلامي نيز پولس را مسئول گمراهي مسيحيان مي دانند.(8) در گذشت پولس در حدود 64 تا 67 م . بوده است .
به اعتقاد مسيحيان و محققان اناجيل همنوا چند دهه بيش از انجيل يوحنا نوشته شده اند. انجيل يوحنا قريب سال 100 م . نوشته شده است ، يعني 30 سال بعد از مرگ پولس ، زماني که افکار وي مسلط بوده است . با يک مقايسه اجمالي بين محتويات سه انجيل همنوا از يک سو و انجيل يوحنا از سوي ديگر، بروشني معلوم مي شود که اناجيل همنوا از يک سو و انجيل يوحنا از سوي ديگر، بروشني معلوم مي شود که اناجيل همنوا در مورد حضرت عيسي (ع ) چندان غلو نمي کنند، اما در سراسر اين انجيل اخير مطالب غلوآميزي مانند الوهيت آن حضرت وجود دارد. مثلا مي گويد علت مخالفت يهوديان با عيسي آن بود که وي خود را خدا مي خواند (يوحنا 10:31 - 38).
در سخناني که از حضرت عيسي مسيح (ع ) در اناجيل چهارگانه ثبت شده ، آن حضرت بارها با تعبير ((خداي من )) از خداي عزوجل ياد کرده است . مثلا در يوحنا 20:17 مي خوانيم : ((نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي روم .)) همچنين نماز و عبادت و التجاي وي به درگاه خدا را آورده اند. مخصوصا اينکه وي پيش از دستگيري ، طي چندين مرحله به درگاه خدا تضرع کرده است و در متي 27:46 و مرقس 15:34 مي خوانيم که آخرين سخن عيسي بر دار اين بود که فرياد زد: ((الهي الهي ، چرا مرا واگذاردي ؟.))
3-12- تثليث
کلمه ((تثليث )) هرگز در کتاب مقدس مسيحيان وارد نشده است و نخستين کاربرد شناخته شده آن در تاريخ مسيحيت به سال 180 م . باز مي گردد. البته به تصور مسيحيان ، ريشه هاي مفهوم سه گانگي در عهد جديد احساس مي شود و عبارت اعطاي حق تعميد در پايان انجيل متي ، آن را صريحا بيان کرده است : ((ايشان را به اسم اب و ابن و روح القدس تعميد دهيد.))
نويسندگان عهد جديد عادت دارند خدا را پدر بنامند. اين اصطلاح از يهوديت آمده است . به گزارش انجيلها، عيسي به شاگردان خود تعليم داد که در دعاهاي خويش ، خدا را پدر آسماني بخوانند (متي 6:9). همچنين عيسي گفت : ((نزد پدر خود و پدر شما و خداي خود و خداي شما مي روم )) (يوحنا 20:17).
نويسندگان مسيحي عرب براي فهميدن رابطه عيسي و خدا و بيان اين رابطه از مفهوم حلول و اتحاد در آثار صوفيان بهره مي گيرند. به علت وجود همين رابطه ويژه ، عيسي پسر خدا خوانده شده است که البته مسيحيان از آن تولد جسماني نمي فهمند؛ زيرا انديشه فرزند داشتن خدا در اسلام و مسيحيت به يک اندازه ممنوع است .
غالبا، عهد جديد روح القدس را روح خدا مي نامد. مفهوم روح القدس در مسيحيت با مفهوم آن در اسلام تفاوت دارد. از ديدگاه سنت مسيحي و کتابهاي مقدس ، روح القدس جبرئيل فرشته خدا يا آفريده اي از آفريدگان و جداي از خدا نيست . به عقيده مسيحيان وي خود خداست که در قلوب مردم و در جهان زيست مي کند و به عمل اشتغال دارد. او وجود توانا و فعال خدا در جهان است و عيسي به وسيله همين روح القدس در شکم مادر قرار گرفت و توسط او، کمي قبل از آغاز بشارت ، براي تجربه شدن به بيابان برده شد. همچنين انجيلها روح القدس را به شکل کبوتري ترسيم کرده اند که پس از غسل تعميد در رود اردن بر عيسي فرود آمد و در او استقرار يافت . روح القدس جامعه مسيحيت را ارشاد مي کند، تعليم ميدهد، رازهاي خدا را مي گشايد و به نويسندگان کتابهاي مقدس الهام مي بخشد. وي در عهد جديد به اين نامها خوانده شده است : تسلي دهنده ، روح حکمت و ايمان ، روح شجاعت ، محبت و شادي .
با گذشت زمان و در طول تاريخ کليسا مسيحيان مدعي شدند که طبيعت سه گانه خدا يک راز است و نمي توان آن را با تعابير بشري بيان کرد. با آنکه نويسندگان ، عارفان و متکلمان مسيحي به کمک کتاب عهد جديد، براي دست يافتن به برخي از آنچه به ذات خدا مربوط مي شود، کوشيده اند، ولي همگي به نافرجامي کوششهاي خود براي توجيه تثليث اعتراف دارند.
انديشمندان مسيحي در طول نسلها، براي بيان راز خداي سه گانه ، به مفاهيم و مکاتب فلسفي زمان خود متوسل شده اند. پاپها و شوراهاي کليسايي برخي از اين بيانها را درست و برخي ديگر را نادرست اعلام کرده اند.
از آنجا که مسيحيان معتقدند روح القدس پيوسته کليسا را ارشاد مي کند، آنان از روي ايمان خود مي گويند که فهميدن راز تثليث پيوسته به کمک پاپها، شوراها، انديشمندان و عارفان ، به رشد و پيشرفت خود ادامه خواهد داد. نخستين شوراهاي کليسايي اعلام کردند که خدا يکتا، ولي داراي سه اقنوم است . کلمه اقنوم از ريشه يوناني و به معناي راه وجود است . بر اين اساس ، اقانيم سه گانه سه راه يا سه حالت براي وجود خدا و عمل اوست .
نويسندگان مسيحي عرب زبان براي رساندن مفهوم تثليث ، از واژه يوناني الاصل ((اقنوم )) و از کلمه ((صفت )) (به معناي مظهر) استفاده کرده اند. معادل لاتيني کلمه ((اقنوم )) persona (به معناي نقاب ) است
4-12- فدا
به عقيده مسيحيان ، عواقب گناه در بيرون طبيعت آدمي باقي نمي ماند. در زبور داوود بارها اين دعا آمده است : ((مرا از عصيانم به کلي شستشو ده و از گناهم طاهر گردان )) (مزامير 51:2). مردم به خاطر فرو رفتن در حالات جامعه گناهکار بشري خود را آلوده و ناپاک مي يابند و در بيشتر اديان ، شستن بدن نشانه اعتراف به آلودگي گناه و سرايت آن و نشان دهنده نياز انسان به تطهير روح از طريق توبه است .
آنان معتقدند که اثر وضعي تجاوز به ساحت الهي ، جهان آفرينش و نظام اخلاقي پس از توبه نيز همچنان باقي است . اين قضيه شخص گناهکار را پشت سر مي گذارد و همه نژاد بشر را آلوده مي سازد و موجب مي شود که احساس آلودگي کنيم و خود را نيازمند پاک شدن مجدد بدانيم . در مسيحيت ، ناديده گرفتن زياني که گناه بر نظام اخلاقي وارد مي کند و تاءکيد بر جنبه شخصي و فردي گناه ، کوچک شمردن آمرزشي است که خدا عطا مي کند و مي تواند به منزله سبک شمردن کارهاي بد تلقي گردد.
همان طور که همه مردم در آسيب وضعي گناه شرکت دارند، يک نماينده از بشريت مي تواند کفاره اين گناه باشد. به عقيده مسيحيان ، عيسي کفاره آن آسيب را يک بار و براي هميشه محقق ساخت و معتقدند که وي با تسليم شدن کامل و اطاعت مطلق ، ديواري را که گناه بين خداي بي نهايت شايسته و انسان متمرد قرار داده بود، منهدم کرد. اين انهدام و کفاره شدن را کسي نمي تواند انجام دهد، مگر آن کس که خود کاملا بي گناه و متحد با حکمت الهي باشد.
برخي اوقات ، شماري از واعظان مسيحي عمل کفاره شدن عيسي را به تسکين خاطر خداي خشمناکي تفسير کرده اند که خواستار مرگ فرد برگزيده خود بود. بيشتر علماي مسيحي اين انديشه را رد کرده اند.
برخي اوقات مسيحيان مي گويند: عيسي قرباني شد. اين انديشه از قربانيهاي فراوان يهوديت گرفته شده است . مسيحيان عمل قرباني را لازم نمي دانند و عيسي را قرباني هميشگي مي شمارند. کاتوليکها نان و شراب عشاي رباني را ((قرباني )) مي نامند.
کاهنان يهود هنگام انجام مراسم قرباني مقداري از خون آن را به مذبح - به نشانه خدا - و به قوم مي پاشيدند. اين عمل به معناي آن بود که قرباني ميان خداي متعال و قوم بني اسرائيل اتحاد پديد مي آورد. قرباني با پيمان برابر بود؛ زيرا با قرباني و پيمان ، خداي متعال خداي آنان مي شد و آنان قوم او!
از نظر مسيحيان ، مرگ عيسي عهد جديدي را ميان خدا و تمام بشريت ، و نه فقط قوم يهود، منعقد کرد. به ادعاي انجيلهاي موجود، عيسي هنگام شام آخر، نان و شراب به جديد که در راه شما و بسياري به جهت آمرزش گناهان ريخته مي شود.)) به عقيده مسيحيان ، زندگي تازه اي که از فدا شدن عيسي پديد آمد، به گونه اي است که اثر عيني و اجتماعي گناه نمي تواند در آن مانعي ايجاد کند و نوع بشر، از طريق نماينده خويش يعني عيساي مصلوب ، با خداي عزوجل از در مصالحه وارد مي شود.
13- هفت آيين مقدس
به عقيده مسيحيان ، مسيح که از مردگان برخاست ، در جامعه مسيحي زيست مي کند و همراه آن است . همچنين وي پيوسته همان کارهايي را انجام مي دهد که در طول حيات خود در فلسطين انجام ميداد؛ مانند: تعليم ، دعا، خدمت ، شفا دادن بيماران ، غذا دادن به گرسنگان ، عفو بدکاران و تحمل رنج و مرگ . کارهاي غير آشکار مسيح در زندگي کليسايي به وسيله آيينها آشکار مي شود؛ به ديگر سخن ، هنگامي که يک مسيحي در مراسم مربوط به يکي از آيينها شرکت مي کند، ايمان دارد که با اين عمل به ملاقات مسيح که از مرگ برخاسته و فيض خداي نجات بخش را به وي بخشيده است ، ميرود.
تقريبا همه مسيحيان اتفاق نظر دارند که دو آيين اصلي عبارتند از تعميد و عشاي رباني . مسيحيان کاتوليک و ارتدوکس پنج آيين ديگر بر اينها مي افزايند و مجموع آيينها را به هفت مي رسانند. فرقه هاي پروتستان در تعداد آيينها اختلاف دارند، ولي اکثريت قاطع آنان دو آيين اول يعني تعميد و عشاي رباني را قبول دارند. برخي کليساهاي پروتستان ، مانند کويکرها و سپاه نجات هيچ يک از آيينها را نمي پذيرند.
1-13- تعميد
نخستين و اصلي ترين آيين که براي همه ضرورت دارد، تعميد است . انسان با تعميد به جامعه مسيحيت وارد مي شود و رسالت دائمي کليسا را بر عهده مي گيرد. اين رسالت عبارت است از گواهي دادن به کارهاي نجات بخش خدا به وسيله عيسي . به عقيده هر مسيحي ، تعميد وسيله اي است که خدا با آن همه آثار زندگي و مرگ عيسي را عطا مي کند. هر مسيحي فقط يک بار، هنگام ورود به جامعه مسيحيت ، تعميد مي پذيرد.
تعميد اصولا با گونه اي از شستشو انجام مي گيرد. در برخي کليساها رسم است که با ريختن آب بر سر شخص ، وي را تعميد مي دهند. در بعضي کليساهاي ديگر رسم است که شخص براي تعميد به زير آب مي رود و بيرون مي آيد. کليساهايي نيز تعميد شونده را به آبهاي طبيعت ، مانند نهرها و درياچه ها، مي برند. هنگام تعميد، کشيش اين عبارت را که از آخر انجيل متي اقتباس شده است ، مي خواند: ((تو را به نام پدر، پسر و روح القدس تعميد مي دهم .)) برخي کليساهاي پروتستان تنها به نام عيسي تعميد مي دهند.
عيد پاک مهمترين جشن ديني مسيحيان است که به مناسبت پيروزي حضرت عيسي مسيح (ع ) بر مرگ و برخاستن وي از مردگان ، در سومين روز تصليب وي نزد مسيحيان برگزار مي شود.
واژه فرانسوي ((پاک )) Paques همان کلمه عبري ((پسح )) است که از طريق يوناني و لاتيني به فرانسوي رفته و به مرور زمان به اين شکل در آمده است . به گفته انجيلها، به صليب رفتن و رستاخيز حضرت عيسي (ع ) در ايام عيد فصح يهود بوده است .
عيد پاک نخستين يکشنبه پس از نخستين بدر شدن ماه پس از اعتدال ربيعي است و روي اين حساب ، وقوع آن از 2 فروردين تا 5 ارديبهشت (22 مارس تا 25 آوريل ) امکان دارد. عيد فصح يهود (ياد بود نجات بني اسرائيل از دست فرعونيان ) که در طي يک هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطين تا 22) نيسان عبري برگزار مي شود، در برخي از سالها با عيد پاک مسيحيان مصادف مي شود.
برخي از مراسم مسيحيان در عيد پاک عبارت است از: شب زنده داري ، تلاوت کتب مقدسه ، مناجات و دعا، برگزاري مراسم عشاي رباني ، جستجوي نمايشي جسد عيسي (ع ) و اعلام رستاخيز وي ، جشن و چراغاني ، اهداي تخم مرغ رنگين و...
قبل و بعد از عيد پاک نيز مراسم عبادي مفصلي دارند که براي آشنايي با گوشه اي از آنها بايد در زمان مناسب به برخي کشورهاي مسيحي مانند ايتاليا مسافرت کرد و از نزديک آنها را ديد؛ و گرنه که از اين مراسم در کتابها داده مي شود و حتي فيلمهاي آن به شدت غلط انداز است .
به هر حال مراسم عيد پاک به مراتب از جشنهاي کريسمس و اول ژانويه ديني تر است و جنبه عبادي بيشتري دارد و به ترتيب زير انجام مي شود:
1. هنگام غروب پنجشنبه ، ياد بود شام آخر عيسي برگزار مي شود؛
2. حدود ظهر جمعه ، مسيحيان خاطره مرگ عيسي بر صليب را گرامي مي دارند؛
3. بين غرب شنبه و صبح يکشنبه ، به مناسب رستاخيز عيسي و بازگشت به زندگي تازه جشن عيد پاک بر پا مي شود.
مهمترين اين يادبودها جشن عيد پاک است که قبلا در غروب شنبه آغاز مي شد و در شب ادامه مي يافت و خاتمه آن هنگام سپيده دم يکشنبه بود که به گفته اناجيل ، زمان برخاستن مسيح از مردگان بوده است .اين در عصر ما مختصر شده و فقط دو تا چهار ساعت طول مي کشد. در اين مراسم ، تازه مسيحيان پيوستن خود به جامعه مسيحيت را اعلام مي کنند و تعميد مي گيرند. اعضاي قديمي نيز ايمان خود را، با تعهد به زندگي مسيحي راستين ، تجديد مي کنند.
2-13- تاييد (يا تثبيت ايمان )
نيمه دوم از سلوک و پيشرفت در زندگي مسيحي تاييد ناميده مي شود، که آيين دوم از آيينهاي هفتگانه است .در نيمه اول (يعني تعميد) بر نجات از گناه تاکيد مي شود و طي آن ، خدا با فرد گناهکار آشتي مي کند و وي را به زندگي بر اساس ايمان و اطاعت فرا مي خواند. ولي در نيمه دوم (يعني تاييد) بر جنبه مثبت اداي شهادت به آنچه خدا به وسيله اي عيسي براي بشريت محقق ساخته است و نيز بر کمک خواستن از روح القدوس براي انجام اين وظيفه تاکيد مي شود؛ زيرا نجات در بخشيدن گناهان منحصر نيست ، بلکه شامل پيگيري رسالت عيسي براي تغيير جهان طبق اراده نيز مي شود. تاييد به انسان براي تحمل و انجام مسووليت در جامعه به گونه اي که شايسته يک مسيحي حقيقي است ، نيرو مي بخشد.
تاييد را اسقف يا جانشين او عطا مي کند و اساس آن مسح کردن داوطلب تاييد با روغن است ، همراه اين عبارت : ((روح القدوس را بپذير، تا بتواني به مسيح شهادت دهي .)) در کليساهاي مختلف ممکن است اين عبارت اندکي تفاوت لفظي پيدا کند، ولي اصل معنا باقي مي ماند.
اگر کسي که به کليسا مي پيوند بالغ باشد، تعميد و تاييد را همزمان و به عنوان دو نيمه يک آيين مي پذيرد. هرگاه وي در کودکي تعميد يافته باشد، تاييد تا زمان بلوغ ، يعني يک بين 13 تا 16 سالگي ، به تاخير مي افتد. تبرخي کليساهاي پروتستان کودکان را تعميد نمي دهند و مي گويند قبل از تعميد، شخص بايد از روي آگاهي به پيروي از عيسي متعهد شده باشد.
3-13- ازدواج مسيحي
مسيحيان ازدواج عبارت را يک امر نمي دانند؛ زيرا ازدواج نشانه محبت خدا به بشريت است . ازدواج عبارت از يکي شدن محبت دو شخص که با يکديگر براي زندگي مشترک ، همراه با امانت داري متقابل و همکاري ، متعهد مي شوند و براي توليد مثل و تربيت فرزندان و رشد آنان در فضاي ايمان و محبت به خدا مي کوشند. از اين رو، مسيحيان ازدواج را همچون رمز و نشانه اي بشري براي شيوه رفتار خدا با انسان به شمار مي آورند، همان خداي پاک که انسانها را دوست دارد، به امور آنان اهتمام مي ورزد و به وعده هاي خود به آنان پايبند است . مسيحيان هنگام ازدواج متعهد مي شوند که يکي شدن مرد و زن را نشانه آشکاري براي محبت خدا به بشر و محبت مسيح با شاگردانش قرار دهند. به همين علت ، مسيحيان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگي مي شمارند و با طلاق و تجديد فراش در زمان حيات همسر مخالفند.
4-13- دستگذاري ، يا درجات مقدس روحانيت
با آيين دستگذاري ، انسان خود را وقف خدمت به جامعه مسيحيت و در نتيجه ، وقف خدمت به همه بشريت مي کند. درجات اصلي روحانيت سه است :
1. اسقف : وي نماينده مسيح در قلمرو معيني است که قلمرو اسقف خوانده مي شود و به نيابت از او تعليم مي دهد، رهبري مراسم عبادي را به عهده مي گيرد و خدمت مي کند.
2. کشيش : وي معاون اسقف است و به او در سه وظيفه ياد شده ، در محدوده يک گروه ، کمک مي کند.
3. شماس : وي کلام خدا را تبليغ مي کند و به مساعدت بينوايان ، سالخوردگان ، بيماران و افراد در حال احتضار مي پردازد.
ساير القاب کليسايي ، مانند پاپ ، پاتريک ، سراسقف ، کاردينال ، ارشمندريت ، موسيو و غيره نشان دهنده وظائف معيني است و ربطي به آيينهاي هفتگانه ندارد.
5-13- اعتراف
مسيحيان در آيين اعتراف از طريق توبه يا آشتي بخشايش الهي را دريافت مي کنند؛ زيرا ايشان نيز، مانند مسلمانان و يهوديان ، معتقدند که توبه موجب بخشايش الهي مي شود.
مسيحيان خداوند اين مغفرت را که همواره در دسترس بشر است ، از طريق کارهاي نجات بخش عيسي در طول زندگي وي ، براي همگان فراهم کرده است . از آنجا که گناه تنها بي حرمتي به خدا نيست ، بلکه نتايج و پيامدهايي وضعي نيز در سطح جامعه دارد، مسيحيان نشانه بخشايش را در سطح جامعه کليسايي دريافت مي کنند.
آيين توبه در طول تاريخ مسيحيت اشکال مختلفي به خود ديده است . در قرون نخست تاريخ کليسا، توبه به صورت علني انجام مي گرفت . در قرون بعدي ، اعتراف فردي به گناه پا گرفت و مرسوم شد.
6-13- تدهين (ماليدن روغن مقدس به بيماران )
اگر گناه بيماري روح است و موجب سست شدن ارتباط انسان با خدا مي شود، بيماري جسمي نيز مشکلي بشري است که حيات زميني را تهديد مي کند. در هر دو حال ، مسيحيان براي شنيدن پيام رهايي بخش خدا آماده مي شوند؛ زيرا معتقدند که خدا مسيح را براي عيادت بيماران ، شفا دادن ايشان و آماده کردن آنان در لحظات جان دادن فرستاده است . آيين تدهين بيماران نشان دهنده وجود خدا و محبت اوست و به ياد مي آورد که خدا انسانهايي را که به وسيله بيماري مورد امتحان قرار گرفته اند، فراموش نمي کند. به ديگر سخن ، هدف از اين آيين آن است که با احساس جانکاه تنهايي و بي کسي بيماران مقابله نمايد، مخصوصا در مواردي که جسم فرسوده شده و جان اندک اندک از تن مي رود و مرگ فرا مي رسد. مسح کردن بيماران با روغن مقدس مسلم مي سازد که آنان تنها نيستند، بلکه مسيح با ايشان است و آنان را به سوي خدا رهنمون مي شود. همچنين گروهي از برادران ايماني با او هستند و براي او دعا مي کنند.
7-13- عشاي رباني
عشاي رباني در ديد فرد مسيحي ، تنها يکي از آيينهاي هفتگانه نيست ، بلکه اين عمل يکي از مسائل اساسي ايمان و شعائر عبادي مسيحيت است و در عين حال يادبود و بازسازي شام آخر عيسي با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست . عيسي در آن عمل ، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند.
مسيحيان هنگامي که در اين مراسم شرکت مي کنند، باور دارند که مسيح با جسم خود نزد آنان حاضر مي شود. همچنين باور دارند همان طور که عهد خدا با قوم يهود توسط خون قربانيها بر کوه سينا استوار گرديد، به همان ترتيب ، عهد جديدي بين خدا و بشريت به وسيله خون عيسي مسيح محکم و استوار شد.
هر يک از کليساهاي مسيحي در شعائر و آيينهاي برگزاري عشاي رباني ابتکاراتي پديد آورده است ؛ ولي دو عنصر اساسي در همه مراسم ثابت است :
1. خواندن دو يا سه مقطع از کتاب مقدس ؛
2. خوردن قرباني مقدس .
هنگام تبرک نان و شراب ، پيشواي مراسم سخنان عيسي در شام آخر را تلاوت مي کند. در کليساهاي کاتوليک و ارتدوکس جز اسقف يا جانشين او يعني کشيش ، کسي نمي تواند پيشواي مراسم باشد و علاوه بر خواندن کتاب مقدس و خوردن قرباني ،
همخواني و دعاي توسل و شکر، همراه با موعظه (که معمولا بر محور مقاطع تلاوت شده و تطبيق دادن آن با زندگي روزمره مسيحيان دور مي زند) و مصافحه نيز انجام مي شود. بسياري از پروتستانها عشاي رباني را بسيار مهم مي شمارند، به طوري که مي گويند براي اجراي درست و کامل آن مراسم ، بايد کاملا آماده شد و به همين دليل ، آن را تنها در برخي از مناسبتها برگزار مي کنند و بسياري از ايشان سالي چهار بار يا ماهي يک بار مراسم عشاي رباني را برپا مي کنند. ارتدوکس مراسم عشاي رباني را در روزهاي يکشنبه و اعياد برگزار مي کنند، ولي کاتوليکا مي گويند عشاي رباني قلب عبادات روزانه است و به همين دليل ، آن مراسم را هر روز برپا مي دارند.
14- علل انتشار مسيحيت
دو عامل در رشد و گسترش دين مؤ ثر است : يکي تحمل فشار و آزار و ديگري تبليغ . دين هنگامي مي ميرد که وانهاده شود.
مسيحيان حدود 300 سال رنج کشيدند، آزار ديدند و شهيدان فراواني تقديم کردند. شالوده اين دين در همين 300 سال نهاده شد و دعوت اقوام مختلف در اين مدت ، کاميابيهاي را همراه داشت . افزايش شمار مسيحيان در امپراطوري روم موجب شد که اين دين در نيمه اول قرن چهارم در آن سرزمين رسميت پيدا کند و بر اثر عامل ديگر يعني تبليغ ، به بخش وسيعي از جهان آن روز گسترش يابد.
برخي اديان مانند تبليغ ندارند و افزايش پيروان را کمال نمي شمارند. ادياني مانند اسلام و مسيحيت براي مساءله تبليغ اهميت زيادي قائلند. هياءتهاي تبليغي مسيحيت از روزگار قديم به سراسر جهان رفته و پديدآمدن استعمار و تهاجم فرهنگي ، مسيحيت در مشرق زمين گسترش يافته است .
15- بروز اختلافات کلامي
مسيحيت در سراسر امپرطوري روم گسترده شد و متفکران ، براي بيان چگونگي ارتباط بين عيسي و خدا از اصطلاحات فلسفي و مفاهيم رايج آن عصر بهره گرفتند و بدين شيوه ، الهيات مسيحي شکل گرفت .
برخي مسيحيان نخستين تحت تاءثير انديشه هاي غنوصي (ناستيک )، انسان بودن عيسي را انکار کردند. غنوصيان وي را فرشته اي مي دانستند که معرفت اسرارآميزي از خدا براي بشر آورده است . همچنين گروهي به نام دوکتيسها (ظاهر گرايان ) مي گفتند عيسي جسم بشري ندشت و بر صليب نمرد، بلکه وي فقط از نظر ظاهر به شکل آدمي درآمده بود. کليساهاي مسيحي در قرن دوم ، تعاليم غنوصيان و ظاهر گرايان را باطل و محکوم اعلام کردند و بر حقيقت انسانيت موجود در عيسي اصرار ورزيدند.
16- مسيحيت در روم
سرانجام کليسا برپا و استوار شد، اسقفان هر يک از کليساهاي محلي را بر عهده گرفتند، به معاونت آنان اقدام کردند و شماسان علاوه بر تکفل امور سالخوردگان و بينوايان ، به انواع گوناگون نيکوکاري پيدا شدند که براي خدمت به کليسا و استواري آن از نعمتهاي الهي برخوردار شده بودند: ايشان مبشران ، شبانان ، معلمان و رسولاني بودند که با الهام روح خدا سخن مي گفتند. افرادي نيز قدرت معجزه کردن ، شفا دادن بيماران و سخن گفتن به زبانهاي مختلف را در خود داشتند.
موضع دولت روم در برابر کليساگاهي مسالمت آميز بود، ولي غالبا حاکمان رومي به آزار مؤ منان مي پرداختند و در نتيجه افراد بسياري مانند پطرس و پولس کشته شدند.
اندک اندک با گذشت زمان برخي مراکز اهميتي ويژه و قدرتي مخصوص پيدا کردند: رم ، اورشليم ، اسکندريه و انطاکيه . امور مذهبي اين چهار شهر به عهده پاتريکها گذاشته شده بود. همچنين در مناطق ياد شده قلمروهايي فرعي به نام قلمرو اسقف ايجاد شدند که زير فرمان اسقفان قرار داشتند (کلمه يوناني ((اسقف )) به معناي ناظر است ). در قرن چهارم هنگامي که قسطنطين (استانبول ) را بنا کرد، اين شهر نيز در زمره اماکن مهمي قرار گرفت که رهبري کليساي آن در دست يک پاتريک بود.
در روزگار قسطنطين (م .337 ميلادي ) جامعه مسيحيت از يک گروه مورد آزار قدرتهاي امپراطوري روم به کليساي دولتي تحول يافت و حکومت آن را به رسميت شناخت . بر اثر اين تحول ، تغيير و دگرگوني بزرگي کليسا پديد آمد و بيشتر مردم در امپراطوري بيزانس و امپراطوري روم ، به استثناي يهود، دست کم در ظاهر به مسيحيت در آمدند .هنگامي که جدايي بين کليساهاي شرق و غرب کامل شد هر يک از آن دو منطقه مستقلا مراسم عبادي ، فلسفه ، الهيات و سنت خود را شکل داد. همچنين کليساي قبطي در مصر، کليساي سرياني در سوريه و کليساي نسطوري در عراق و ايران سنتهاي قديمي خود را شکل دادند.
هنگامي که در اوايل قرن هفتم ميلادي دين اسلام در جزيرة العرب ظهور کرد و حاکمان مسلمانان اداره امور مناطق مسيحي نشين در مصر، شام ، بين النهرين و شمال آفريقا را در دست گرفتند، مسيحيان لازم دانستند به دين اسلام با ديده احترام بنگرند و مسلمانان را ياراي ايمان و هموطن ، بلکه غالبا حاکم خود قبول کنند. از سوي ديگر، يوحناي دمشقي که در عصر امويان مي زيست ، نخستين کتاب مسيحي را که به بررسي اعتقادات اسلامي مي پرداخت ، به رشته تحرير درآورد.
در قرنهاي يازدهم تا سيزدهم ، دولتهاي اروپايي جنگهاي صليبي را به راه انداختند و بر اثر آن ، دشمني و نفرت نه تنها بين مسلمانان و مسيحيان ، بلکه بين مسيحيان غرب اروپا و مسيحيان بيزانسي تا به امروز بر جاي مانده است . ويرانگريها، شکنجه ها و کشتارهايي که مسيحيان در هجوم به قدس (1099 م .) و قسطنطنيه (1204 م .) از خود بروز دادند، بدترين تاءثير را هم نزد مسلمانان و هم نزد مسيحيان شرق باقي گذاشت .
17- جدايي در کليسا
کلمه جدايي بر انفصال بين دو بخش يا گروه از مسيحيان دلالت مي کند و ربطي به اعتقاد ندارد. مهمترين جدايي در تاريخ مسيحيت بين کليساي قسطنطنيه و کليساي رم پديد آمد و آن را گاهي جدايي شرق و غرب مي خوانند. کليساي روم مي گفت کساني که کليساها را رهبري و سرپرستي مي کنند، اسقفان جهان هستند که با هم در جسم واحدي تحت اشراف اسقف رم عمل مي کنند. به نظر کليساي قسطنطنيه پنج مرکز براي مسيحيت وجود دارد که از نظر اعتبار و اقتدار برابرند: اورشليم ، انطاکيه ، رم ، اسکندريه و قسطنطنيه .
با وجود اين اختلاف نظر پيرامون قدرت ، مسيحيان تابع رم و قسطنطنيه تا قرن نهم همگي متحد بودند. در قرنهاي بعدي نيز آن دو کليسا گاهي از هم جدا مي شدند ودوباره با هم آشتي مي کردند، تا اينکه سرانجام آخرين جدايي بين رم و قسطنطنيه در سال 1054 م . پديد آمد.
شکي نيست که بيشتر جداييهاي مذهبي بر اثر اسباب و علل سياسي پيش مي آمد، ولي يک عنصر اعتقادي در جدايي اخير وجود داشت . کاتوليکها (همچنين پروتستانها) براي اظهار ايمان خود به صدور روح القدس از خداي پدر و عيساي پسر که با هم عمل کرده اند، عبارت ((و از پسر)) (و به لاتيني : Filoiouge) را به کار مي برند؛ در صورتي که ارتدوکسها به عبارت اصلي قانون ايمان بسنده مي کنند و عبارت مذکور را به آن نمي افزايد. به عقيده ارتدوکسها روح القدس فقط از خداي پدر صادر شده است . اين مساءله در واقع براي علماي الهيات اهميت دارد و توده مسيحيان اين نزاع را چيزي در حاشيه تاريخ مسيحيت تلقي مي کنند.
در دهه هاي اخير تلاش براي وحدت کليساهاي رم و قسطنطنيه شتاب بيشتري يافته است . هر يک از پاپ ژان بيست و سوم ، پل ششم و ژان پل دوم به ديدار دو پاتريک جهاني ارتدوکس ، اتيناگوراس و ديمتريوس در استانبول مبادرت کرده اند و متقابلا اين دو پاتريک براي بازديد پاپهاي مذکور به رم (واتيکان ) رفته اند. همچنين اين دو کليسا گروههايي را براي برانداختن موانع وحدت ايجاد کرده اند.
18- امپراطوري مقدس
با مسيحي شدن قسطنطني قيصر روم در آغاز قرن چهارم ميلادي ، اندک اندک کليسا نيرو گرفت و دخالت در سياست را آغاز کرد و اين دخالت رو به افزايش نهاد. در سال 800 م . پاپ رهبر مسيحيان تاج شارلماني پادشاه فرانسه را بر سر او گذاشت و با اين کار امپراطوري مقدس روم را بنياد نهاد. از اين زمان ، دخالت صريح روحانيون مسيحي در سياست شروع شد. جنگهاي صليبي و محکمه تفتيش در اين دوره بود و اين دخالتها سال 1806 رسما ادامه يافت .
يکي از ناگوارترين حوادث چند قرن اخير اين است که هرگاه دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين قدمي به سوي ترقي و پيشرفت برداشتند، فرياد اعتراض ارباب کليسا بلند شد. اين رفتار ناپسند چهره تابناک دين را تيره کرد و مردم را وادار ساخت که بر کليسا بشورند.
بر اثر دخالتهاي نارواي کليسا در امور سياسي و اجتماعي مردم ، دانشمندان و انديشمندان مغرب زمين به اين نتيجه رسيدند که دخالت دين در سياست تنها به نفع پدران روحاني است و عامه مردم از آن زيان مي بينند. مردم نيز که از فشارهاي کليسا ناراضي بودند، اين انديشه را پسنديدند و پس از سالها مبارزه فکري و مسلحانه توانستند خود را از قيد کليسا برهانند.
نوشته هاي علوم سياسي در اروپاي قرون وسطي درباره اينکه کدام يک از کليساي کاتوليک رومي و پادشاهي مقدس روم برتر است ، بحث مي کرد. در قرن سيزدهم توماس آکويناس در کتاب خلاصه الاهيات از نقش کليسا دفاع کرد و در قرن چهاردهم دانته اليگيري در کتاب پيرامون سلطنت از مسيحيت متحد زير فرمان امپراتور و پاپ سخن گفت .
براثر فشار امپراتور فيليپ چهارم ، مقر پاپ در سال 1309 م .از رم ايتاليا
به شهرآوينيون در فرانسه منتقل شد و اين وضع تا سال 1377 م . يعني قريب هفتاد سال ادامه يافت و از باب تشبيه به تبعيد يهوديان به بابل در قرن ششم قبل از ميلاد، آن را تبعيد بابلي پاپها ناميدند.
هنگامي که مقر پاپي به رم برگردانده شد، باز هم پاپهايي در آوينيون برخاستند که بعدا ناپاپ ناميده شدند. اين مساءله که انشقاق بزرگ ناميده مي شود، از سال 1377 م . تا 1417 م . يعني چهل سال ادامه يافت .
در اوايل قرن پانزدهم بر اثر شدت گرفتن اختلافات ، سه پاپ در کليساي کاتوليکها به رقابت برخاستند، زيرا علاوه بر پاپ رم به نام گرگوري دوازدهم و ناپاپ آوينيون به نام بنديکت سوم ، امپراطور فرد سومي را به پاپي برگزيد که جان بيست و سوم ناميده شد. بدين شيوه ، مسيحيت در برابر سه مدعي قرار گرفت که هر يک خود را بر حق مي دانست و دو حريف ديگر را بر باطل . شوراي کنستانس (1414-1418) که براي بررسي اين مساءله و برخي مسائل ديگر تشکيل شد، در سال 1417 هر سه مدعي را برکنار کرد و پاپ رهنمود داد که براي کسب قدرت اصول اخلاقي را در نظر نگيرند.
در قرن شانزدهم نيکولو ماکياولي در کتاب لوياتان گفت که قدرت حاکم نبايد محدود شود؛ زيرا قدرت وي از قرارداد اجتماعي نشاءت مي گيرد و براساس آن حکومت موظف به تاءمين امنيت اجتماعي و فراهم کردن خواسته هاي مردم است . در همان قرن جان لاک بر اين موضوع پافشاري کرد و گفت هرگاه حکومتي از انجام تعهدات خود در قبال مردم سرباز زند، بايد آن را سرنگون کرد.
قدرت سياسي پاپ پس از سالها آرامش ، در اواخر قرن هجدهم رو به کاستي نهاد. رهبران فرانسه و ايتاليا از طريق نظامي و مراجعه به آراي عمومي ، کاخها و املاک پاپ را گرفتند و به فرمانروايي سياسي وي پايان دادند.
تسليم کردن پاپها کار آساني نبود. از اين رو، دولت ايتاليا در قانون تضمينات (18 اکتبر 1870) شماري از کاخها را به پاپ برگرداند و ملزم شد گونه اي حق سياسي براي وي قائل شود.
پاپ قانون تضمينات را نپذيرفت و اين امر موجب قطع روابط واتيکان با دولت ايتاليا به مدت شصت سال شد. سرانجام پس از سه سال مذاکره ، معاهده لاتران (11 فوريه 1929) بين واتيکان و ايتاليا به امضا رسيد و مساءله رم حل شد.
معاهده جديدي در آوريل 1984 بين واتيکان و ايتاليا به امضا رسيد و جايگزين معاهده لاتران شد.
19- رهبانيت
از زمان حواريون تاکنون ، برخي مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوه زندگي خود قرار داده اند. عيسي هرگز ازدواج نکرد و تعليم داد که افرادي به خاطر ملکوت خدا مجرد به سر خواهند برد (متي 12:19). البته بيشتر رسولان ، از جمله پطرس ، ازدواج کرده بودند، ولي پولس مجرد مي زيست و وضع او نادر بود. تجرد در آغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسي و فرارسيدن روز پاياني ارتباط داشت . با گذشت زمان و روشن شدن اينکه بازگشت اينکه بازگشت عيسي نزديک نيست ، برخي مسيحيان ، به نشانه حيات جديدي که بايد در مسيح ايجاد کرد و به نشانه روابط جديد در جامعه مسيحيت - روابطي که نه بر قرابت جسماني ، بلکه بر ايمان به خدا استوار بود - تجرد را برگزيدند.
بايد يادآور شد که از همان روزگار حواريون ، زندگي زناشويي از ديدگاه مسيحيان راه طبيعي پيروي از مسيح و اداي شهادت به تعاليم او بود. پيوسته در طول تاريخ مسيحيت ، تجرد يک شيوه استثنايي براي افرادي محدود از مسيحيان تلقي شده است که احساس مي کنند به طور خاص دعوت شده اند تا حيات ايماني خود را به آن شيوه ادامه دهند.
هنگامي که در قرون نخستين ، طوفان آزارهاي سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت ، آنان براي پيروي از انجيل در ميان آن خطرهاي بزرگ گروه کوچکي با روابط تنگاتنگ پديد آورند. هنگامي که در زمان قسطنطين مسيحيت دين فرمانروايان شد و بيشتر شهروندان مسيحيت را پذيرفتند، سطح دينداري مردم به طور طبيعي پايين آمد و بسياري از مسيحيان به گونه اي زيست مي کردند که با تعاليم مسيح و شيوه زندگي او شباهتي نداشت . اين دگرگوني وضع اجتماعي حرکت به سوي رهبانيت در صحرا را در پي داشت . البته روشن است که يهوديان پيش از مسيحيان به اين کار اقدام کرده بودند و همان طور که در بخش يهوديت گذشت ، گروههايي به نام اسني قبل از ميلاد، ديرهايي را نزديک قمران در کرانه بحرالميت تاءسيس کرده بودند. اين گروهها عقيده داشتند که جامعه دنيوي به گونه اي با شر آلوده شده است که دست يافتن به نجات در آن ممکن نيست و در تلاش براي دور نگه داشتن اعضاي خود از ابتلاي به گناه و فساد جامعه به زندگي در صحرا، پناه بردند.
در قرنهاي سوم و چهارم ، برخي مسيحيان همان مسلک را پيمودند و شهرهايي ، مانند اسکندريه و انطاکيه را رها کردند و زندگي زاهدانه در بيابان را برگزيده اند تا در گوشه تنهايي به دعا راز و نياز بپردازند. به محض آنکه شهرت يکي از راهبان مقدس مقيم در صحرا بالا مي گرفت ، مردم گروه گروه براي دريافت ارشاد و نصيحت و گذراندن اوقاتي در عبادت و در کنار او، به زيارت وي مي رفتند. برخي از اين زائران نزد وي مي ماندند و شيوه زندگي او را برمي گزيدند. بدين گونه ، نخستين دسته هاي رهباني که داراي زندگي مشترک بودند، در اطراف صومعه هاي ناسکان و گوشه گيران گرد آمدند.
اين پديده نخست در بيابان مصر مشاهده شد و به زودي مناطق صحرايي سوريه و جزيرة العرب را فرا گرفت . از پيشگامان تنسک و گوشه گيري در مصر، آنتوني (م . 356 ميلادي ) و مکاريوس (م . 390 ميلادي ) بودند که سخت ترين گونه زهد را انتخاب کردند. پاکوميوس (م . 346 ميلادي ) ياران و شاگرداني گرد آورند و نه صومعه بنا کرد که در هر يک از آنها صد راهب به عبادت مشغول بودند. وي نخستين کسي بود که براي سازماندهي زندگي رهباني گروهي ، آيين نامه اي تنظيم کرد.
در مقابل آنچه گذشت ، برخي از پدران کليسايي معنا و مفهوم ديگري براي رهبانيت مطرح کردند. آنان به فساد جامعه بشري معتقد نبودند و ترک آن را لازم نمي ديدند. اين افراد مشغله زيادي داشتند و فعالانه در بحث و جدلهاي الهيات و مسائل سياسي عصر خود شرکت مي کردند. با اين وصف ، همه آنان هر چندي يک بار براي دعا و تفکر به صحرا مي رفتند، همراه اين احساس که با چنين عملي مي توان اشتغالات را مهار کرد و به يادآورد که هدف زندگي پيروي کامل از تعاليم انجيل است .
باسيل قانوني را براي راهبان وضع کرد که هنوز هم کليساهاي شرقي از آن پيروي مي کنند. سپس ديرهاي باسيلي در همه مناطق بياباني سوريه ، جزيرة العرب و مناطق کم جمعيت آناتولي و يونان تاءسيس شد و راهبان به پند دادن و ارشاد شهرونداني که به زيارت ايشان مي آمدند مي پرداختند و از مسافراني که در بيابان راه گم کرده يا براي فرار از ظلم و ستم و مشکلات به آنجا آمده بودند، پناهگاه و امکانات استراحت و آرامش آنان را فراهم مي کردند.
20- اصلاح مذهبي
آفتابهايي نيز زندگي کليساي کاتوليک را در قرون ميانه به پرتگاه نابودي کشاند که شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايموني (Simony) باشد که عبارت بود از فروش منصبهاي روحاني و امتيازات کليسايي . علاوه بر اين ، پاپها، اسقفان و کشيشان تقريبا تمام نقشهاي مهم کليسايي را در انحصار خود داشتند و نقش قابل توجهي براي عامه مردم قائل نمي شدند و آنان را در امور دين و ايمان در ناداني باقي مي گذاشتند.
البته اقداماتي اصلاحي نيز در کليساي را که چهره کليسا قرون ميانه پديد آمد. برخي از اين اقدامات در عين پذيرفتن اقتدار پاپها، اصلاح مفاسدي را که چهره کليسا را زشت کرده بود، در نظر داشت . برخي ديگر کليساي کاتوليک را نمي پذيرفت و براي پيگيري يک زندگي مسيحي بهتر و همراه پرهيزکاري بيشتر تلاش مي کرد. از اين رو، در ميان اين گروه برخي اوقات افکار و عقايدي پديد مي آمد که با ايمان سنتي کليساها هماهنگ نبود و موجب تکفير آنان مي شد. کليسا و دولت دست به دست هم دادند و براي زدودن آن بدعتها، شيوه هاي غالبا بسيار قساوت آميزي با آنها جنگيدند.
1-20- شورشهاي قديمتر
مشهورترين شورشها بر ضد فساد کليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالکان از قرن دهم تا دوازدهم ميلادي )، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاي دوازدهم و سيزدهم ميلادي )، ولديها (در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايکليف (در انگلستان ، در قرن چهاردهم ميلادي ) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادي ). در سال 1232، دادگاههاي تفتيش عقايد براي رسيدگي به بدعتها تاءسيس شد و کساني که به نظر گردانندگان آن گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعدام محکوم مي شدند.
2-20- مارتين لوتر
در حالي که بسياري از کارگزاران کليسا مردم را به اصلاح دين فرا مي خواندند، جريان بخشش نامه ها غوغايي برانگيخت و شکاف در کليساي غربي را قطعي کرد. قضيه از اين قرار بود که تني چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زبر پاگذاشتند و در همه جا اعلام کردند که هر مؤ مني مي تواند با پرداخت مقداري پول به کليسا خود را از مجازات بازخريد کند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م . 1546) قيام کرد و در سال 1517 اعلاميه اي مشتمل بر 95 ماده انتشار داد که در آنها با کاتوليکها مخالفت کرده بود. برخي از اين موارد عبارتند از:
- نجات فقط از راه ايمان به دست مي آيد؛
- کتاب مقدس تنها منبع ايمان مسيحي است ؛
- نبايد معتقد بود عشاي رباني قرباني است ؛
- رهبانيت ونذر کردن براي آن باطل است ؛
- افراد غير روحاني بايد نقش مهمتري در مراسم عبادي و رهبري ديني داشته باشند؛
- کليساهاي محلي بايد از کليساي رم مستقل شوند؛
- برخي اعمال کاتوليکي ، مانند حج ، روزه و اعتراف به گناه بايد ترک شود؛
- بايد با کارهاي غير قانوني ، مانند فروش بخشش نامه ها و مناصب روحاني برخورد شود.
لوتر درصدد بود کليسا را طبق تعاليم اصلي کتاب مقدس اصلاح کند (و به همين دليل ، نهضت وي اصلاح انجيلي ناميده شد). وي همچنين مي گفت بايد به ايمان جامعه مسيحيان نخستين بازگرديم . لوتر فرمانروايان آلمان را تشويق مي کرد که سلطه پاپ را مردود شمارند و مردم را به پذيرش اصلاح شده در کشورهاي اروپاي شمالي (آلمان ، نروژ، سوئد، دانمارک و فنلاند) گسترش يافته است .
3-20- مصلحان ديگر
ديري نپايد که با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخي مربوط به ايمان و چنددستگي آنان ، حرکت اصلاح از هم پاشيد و برخي از ايشان کليساهاي ويژه اي تاءسيس کردند. زوينگلي (Zwingili) (م .1531) رهبري اصلاح دين در سويس را بر عهده گرفت و در مساءله حضور مسيح در عشاي رباني از لوتر جدا شد. همچنين ژان کالون (Calvin) (م .1564) که يکي از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردود دانست وانديشه انتخاب پيشين در رستگاري را به مسيحيت وارد کرد. بيشترين تاءثير وي در سويس ، هلند، فرانسه و اسکاتلند بود.
آناباتيستها يعني طرفداران تجديد تعميد، نهضت واحدي ايجاد نکرده بودند، بلکه چند گرايش پروتستان که تعميد کودکان را نمي پذيرند و تاءکيد بر آن داشتند که فرد بايد از روي بينش عيسي را به عنوان منجي بپذيرد، به اين نام خوانده شدند. اين گروهها بر پرهيزکاري باطني ، عمل روح القدس در فرد مسيحي ، ساده زيستن ، مسالمت جويي ، نفي خشونت و ابطال سلطه کليسايي و کشوري اهتمام داشتند. کليساهايي که از اين موج فکري وعقيدتي پديد آمده اند، عبارتند از: کويکرها، موراويها، منونيها و تعميديها. کويکرها را دوستان (Friends) يا انجمن ديني دوستان نيز مي نامند
4-20- اصلاح در انگلستان
اصلاح پروتستان در انگلستان ، با يک جدايي که در روزگار هنري هشتم پديد آمده بود، آغاز شد. در حالي که اعتقادات کاتوليکها را قبول داشت ، اقتدار پاپ را رد مي کرد و هنوز کليساي انگلستان با اين ويژگي مشخص مي شود و با چند کليساي ديگر در کشورهاي مختلف ، کليساهاي آنگليکان را تشکيل مي دهند. در دوران اليزابت اول ، دختر هنري هشتم بسياري از عناصر عقيده پروتستان به کليساي انگلستان راه يافت و به طور مشخص نمودهاي انگليسي اصلاح نيز پديدار شدند: پيوريتنها (puritans) که مي خواستند کليساي انگلستان را به شيوه کالون و پيروانش پاکسازي کنند؛ نهضت متديستها (Methodists) که با تلاش جان وزلي (John Wesley) تشکيل يافت و در مقابله با ايمان مبتني بر الفاظ الهيات ، بر پرهيزکاري باطني اصرار ورزيد.
لازم به ياد آوري است که همه اين امواج پروتستاني به ايالات متحده آمريکا سرايت کرد و آن کشور اکنون بزرگترين سرزميني است که اکثر مردم آن پروتستان هستند؛ همچنين امواج مذکور به استراليا، زلاندنو و آفريقاي جنوبي راه يافت و ميسيونرها آن را به آسيا، خاورميانه و آفريقا بردند.
5-20- اصلاح متقابل
کليساي کاتوليک از روي ناچاري به وارد بودن تعدادي از اتهامات مطرح شده مصلحان اعتراف کرد و بسياري از پيروان آن کليسا گفتند که تخلفات مورد اعتراض مصلحان واقعيت دارد و بايد بي درنگ آنها را از ميان برداشت . از سوي ديگر، کاتوليکها مشاهده کردند که مصلحان ، به دليل انگيزه اصلاحي خود، عناصر مهمي از ايمان مسيحي را به فراموشي سپرده اند. بر اثر اين انديشه ، نهضتي پديد آمد که براي اصلاح کليساي کاتوليک از درون مي کوشيد. اين نهضت اصلاح متقابل ناميده شد و دعوت پاپ براي برگذاري يک شروع اصلاحي بين سالهاي 1545 تا 1563 نخستين گام براي تحقق آن بود. اين شورا به مناسبت شهري که ميزباني آن را برعهده داشت ، شوراي ترنت ناميده شد و ارتدوکسها و پروتستانها در آن شرکت نکردند.
شوراي مذکور به اکثر تخلفات مورد نکوهش مصلحان پايان بخشيد و مجددا به منظور انديشه هاي مصلحان ، بر تعاليم کاتوليکي سنتي تاءکيد ورزيد. از جمله کساني که براي تثبيت اصلاح متقابل مي کوشيدند، اعضاي راهبانيتهاي نوبنياد، مانند کاپوچيها و ژزوئيتها بودند و همه سعي مي کردند کليساي کاتوليک را از درون ، با اتکا بر قدرت پاپ و نه قيام بر ضد آن ، اصلاح کنند. کشورهايي که فعاليت اصلاحي متقابل در آنها ادامه يافت ، سرزمينهايي با اکثريت کاتوليک بودند؛ مانند اسپانيا، ايتاليا، لهستان و ايرلند.
6-20- واکنش کليساي ارتدوکس
بحث و بررسي الهيات در دوران امپراطوري بيزانس در کليساي ارتدوکس شکوفا شد و اين شکوفايي که ريشه در سنتهاي قديمي داشت ، تا سقوط قسطنطنيه ادامه يافت . در قرن شانزدهم ، ارتدوکسها لازم ديدند موضع خود را نسبت به مسائل مورد نزاع کاتوليکها و پروتستانها بيان کنند. با آنکه يکي از پاتريکهاي قسطنطنيه به نام لوکاريس (م . 1638) به مواضع کالون گرايش بسيار داشت ، کليساهاي ارتدوکس اعلام کردند که در بيشتر مسائل مورد بحث به سنتها وفادار هستند و مواضعي مانند مواضع کليساي کاتوليک دارند.
7-20- شوراي واتيکاني دوم
آخرين شوراي جهاني کليسا شوراي واتيکاني دوم بود که به دعوت پاپ ژان بيست و سوم تشکيل شد. اين شورا از سال 1962 تا 1965 ادامه داشت و هدف آن نوسازي کليساي کاتوليک به مقتضاي نيازهاي عصر جديد بود. در اين شورا اسقفاني از تمام مناطق جهان شرکت کردند. همچنين ناظراني از کليساهاي ارتدوکس و پروتستان و مهماناني از اسلام ، يهوديت و اديان ديگر حضور داشتند.
شوراي واتيکاني مذکور شانزده سند منتشر کرد که هدف آنها نوسازي همه مذاهب ايمان و رفتارهاي ديني بود. مهمترين تعاليم شورا به قرار زير است :
1. منزلت ممتاز کتاب مقدس در ايمان کليسا؛
2. روحاني قلمداد شدن همه مسيحيان ؛
3. تعهد به پيگيري تلاش براي وحدت مسيحيت ؛
4. تعهد جدي به مبارزه براي برقراري عدالت ، صلح و حقوق بشر؛
5. برگزاري مراسم عبادت به زبان محلي ؛
6. وجود نجات الهي براي پيروان اديان ديگر.
عنوان يکي از سندهايي که شورا منتشر کرد، چنين است : ((اظهار نظر پيرامون رابطه کليسا با اديان غير مسيحي .)) بخش مخصوص به اسلام در سند ياد شده ، نخستين منبع کليسايي است که در آن موضوع مسلمانان به طور رسمي بررسي مي شود. اينک خلاصه اي از آن بخش : - مسيحيان بايد به مسلمانان به ديده احترام بنگرند و آنان را ارج نهند؛
- مسلمانان و مسيحيان خداي واحدي را مي پرستند که آفريدگار آسمان و زمين ، توانا و مهربان است و با بشر سخن گفته است ؛
- مسلمانان و مسيحيان به طور يکسان مي کوشند که تسليم فرمانهاي او باشند؛
- هر دو گروه ايمان خود را به ايمان ابراهيم استناد مي دهند؛
- مسلمانان به عيسي به عنوان يک پيامبر تعظيم مي کنند و مريم باکره را گرامي مي دارند؛
- مسلمانان و مسيحيان در انتظار روز داوري و رستاخيز مردگان هستند؛ - مسلمانان زندگي مبتني بر اخلاق را ارج مي نهند؛
- مسلمانان خدا را مي پرستند، بويژه از طريق نماز، روزه و انفاق .
اظهار نظر شوراي واتيکاني دوم پيرامون اسلام چنين خاتمه مي يابد:
از آنجا که در طول قرنهاي گذشته درگيريها و دشمني هاي زيادي بين مسيحيان و مسلمانان پديد آمده است ، شورا مؤ کدا از همگان مي خواهد که گذشته را به فراموشي بسپارند و صميمانه به تفاهم گرايش پيدا کنند و با يکديگر براي حفظ و تقويت صلح ، آزادي ، عدالت اجتماعي و ارزشهاي اخلاقي به سود همه افراد بشر بکوشند.
در سال 1965 پاپ پل ششم در واتيکان دبير خانه گفتگوي اديان را تاءسيس کرد و پس از آن کميته اي را براي گفتگو با مسلمانان به آن افزود که از اهداف آن ، تقويت احترام متقابل و ايجاد تفاهم ميان مسيحيان و مسلمانان از طريق سخنراني هاي علمي ، مطالعات طرحهاي مشترک در زمينه امور اجتماعي و جريانات مربوط به توسعه و اخلاق است .
21- فرقه مسيحي
مسيحيت مانند هر دين ديگر، فرقه هاي متعددي دارد که برخي از آنها باستاني و برخي نسبتا تازه هستند، همچنين برخي از آنها پيروان بسيار و برخي ديگر پيروان اندک دارند.
مسيحيان فرقه را کليسا مي نامند. در مسيحيت سه فرقه بزرگ و تعدادي فرقه کوچک وجود دارد. تفاوت بعضي از فرقه ها (مانند کاتوليک و ارتدوکس ) با يکديگر بسيار کم است ، ولي برخي از آنها(مانند کاتوليک و پروتستان ) با هم بسيار تفاوت دارند. هنگام بررسي اصلاح دين با برخي از فرقه هاي مسيحيت آشنا شديم . اينک به سه فرقه يا کليساي بزرگ مسيحيت اشاره مي کنيم :
1-21- کليساي کاتوليک
اين فرقه بسيار قديم است و تاريخ آن به عصر حواريون ، يعني حدود 2000 سال پيش مي رسد. کاتوليک يک رهبر دارند که پاپ (POPE يعني پدر) ناميده مي شود.
از آغاز نشر دعوت رسولان حضرت عيسي (ع )، تدريجا پنج کانون بزرگ مسيحيت در اورشليم ، اسکندريه ، انطاکيه ، قسطنطنيه و رم به وجود آمد. از آنجا که شالوده کليساي روم به دست پطرس نهاده شد و پولس براي مدتي معلم و رهبر آن بود، آن کليسا خود را از ساير کليساها برتر مي ديد، و تفوق آن بر ساير کليساهاي مسيحي تدريجا مسلم شد. اسقف اعظم آن کليساها از روي تعظيم پاپ (پا پاس ) خوانده مي شد و در مرافعات و اختلافات بين کليساها از راءي و فتواي وي پيروي مي شد. قبل از انتقال قطعي تختگاه امپراطوري به بيزانس ، هنگامي که اسقفهاي پنج مرکز فوق پاتريک (پاتريارک ) خوانده مي شدند، اسقف رم اين لقب را نپذيرفت و همان عنوان پاپ را براي خود کافي دانست و آن را مايه امتياز شمرد. (واژه ((کاتوليک )) (Catholic) در زبان يوناني به معناي جامع است .)
2-21- کليساي ارتدوکس
اين فرقه قريب هزار سال پيش پديد آمد و از نظر عقيدتي با فرقه کاتوليک اختلاف چنداني ندارد. ارتدوکسها رهبري واحد را قبول ندارند و مي گويند اسقف رم (پاپ ) مي تواند يکي از چند رهبر ديني باشد. کليساي ارتدوکس علاوه بر پاتريک نشين قديمي (قسطنطنيه ، اسکندريه ، انطاکيه و اورشليم )، چهار پاتريک نشين هاي جديد روسيه ، صربستان ، روماني ، بلغارستان و گرجستان را نيز در بر مي گيرد؛ همچنين کليساهاي قبرس ، يونان ، جمهوري چک ، جمهوري اسلواکي ، لهستان و آلباني ارتدوکس هستند.
مسيحيان ارمني نيز از نظر عقيدتي ارتدوکس به شمار مي روند. ارمنستان نخستين سرزميني است که مسيحيت را به عنوان دين رسمي خود پذيرفت و آن هنگامي بود که پادشاه اين سرزمين ، به نام تيرداد دوم در سال 301، به دعوت گريگوري نوربخش ، مسيحي شد. البته کليساي ارمني با کليساهاي کاتوليک و ارتدوکس متحد نيست و رهبر آن کليسا کاتوليکوس (جاثليق ) شهر اچميازين است .
ارتدوکسها در برخي مسائل کلامي نيز با کاتوليکها اختلاف دارند؛ همان طور که قبلا گفته شد، ارتدوکسها معتقدند روح القدس تنها از خداي پدر صادر شده است ، در حالي که کاتوليکها و پروتستانها صدور او را هم از خداي پدر و هم از خداي پسر مي دانند و اين تفاوت مهم است . همچنين وجود مطهر (يعني پالايشگاه گناهان در عالم پس از مرگ ) را نمي پذيرند. (واژه ((ارتدوکس )) (Orthodox) در زبان يوناني به معناي راست کيش است .)
3-21- کليساهاي پروتستان
از حدود پانصد سال پيش تا کنون فرقه هاي پروتستان بي شماري در مسيحيت پديد آمده اند. پروتستانها به رهبري متمرکز عقيده ندارند و براي روحانيت مسيحي ارزش چنداني قائل نيستند. پروتستانها بسياري از اعتقادات فرقه هاي ديگر را رد مي کنند و نوعي مسيحيت پيراسته را مي پذيرند. البته پروتستانها نيز بسياري اعتقادات غير عقلاني ، مانند تثليث و فدا را همچنان حفظ کرده اند. ((پروتستان )) (Protestant) واژه اي فرانسوي است که از زبان لاتيني آمده و معناي آن معترض است .)
22- دين مسيح در عصر حاضر
جامعه مسيحيت در آغاز باور داشت که عيسي به زودي با شکوه تمام باز مي گردد و به اين دليل آن جامعه بي صبرانه منتظر روز پاياني بود. انتظار مذکور و شوق بازگشت مسيح در بخشهاي قديمتر عهد جديد مانند رساله اول و دوم به تسالونيکيان منعکس شده است ؛ ولي رساله هاي متاءخرتر مانند رساله اول و دوم به تيموتاؤ س ، رساله به تيطس و رساله هاي پطرس به تشکيل جامعه و زندگي مسيحي در اين جهان اهتمام ورزيده اند.
با آنکه اکثريت مسيحيان با گذشت زمان دانستند که بازگشت مسيح نزديک نيست ، اقليتي از آنان بر اين عقيده باقي ماندند که وي به زودي مي آيد. ايشان مطالب کتاب مکاشفه يوحنا پيرامون جنگ بين خير و شر را تفسير لفظي مي کردند و به اين علت در انتظار بازگشت نزديک عيسي به سر مي بردند تا وي بيايد و حکومتي هزار ساله ايجاد کند، حکومتي که به روز داوري پايان خواهد يافت . از ديرباز گروههاي کوچکي به نام ادونتيست و هزاره گرا در مسيحيت پيدا شدند که تمام کوشش خود را در راه آمادگي براي آمدن عيسي در آخرالزمان مصروف مي دارند.
باري ، مسيحيت بر اساس انديشه انتظار موعود پديد آمد و پس از رفتن حضرت عيسي مسيح (ع )، پيوسته مسيحيان در سوز و گداز بازگشت دوباره وي روزگار گذرانده اند. شور و هيجان اميد به ظهور آن حضرت هنگام نزديک شدن سال 1000 و 2000 ميلادي ميان مسيحيان اوج گرفت .
مسيحيت از آغاز تاکنون ديني شديدا تبليغي بوده است . مبلغان اين آيين به سراسر جهان رفته و کاميابيهايي به دست آورده اند. آنان در آموختن زبانهاي مختلف و ترجمه کتاب مقدس و تهيه جزوات تبليغي رنگارنگ بسيار کوشا هستند. دولتهاي غربي نيز از اين فعاليتهاي تبليغي حمايت کرده اند.
پي نوشتها:
1- رک .: آل عمران : 64.
2- Davies, A. Powell, The Meaning of the Dead Sea Scrolls, New york: New American Library, 1956, pp. 89-91 .
3- ترکيبهاي ((ناخدا)) به معناي ناو خدا و ((کدخدا)) در زبان فارسي تقريبا از اين قبيل است .
4- ترکيب ادبي ((خداوند خانه )) نيز از اين قبيل است .
5- همچنين در قرن اخير، گاندي رهبر انقلاب هندوستان به منظور دلجويي از طبقه رنجديده نجسها آنان را به فرزندان خدا ملقب کرد.
6- ميلر، و.م .،تاريخ کليساي قديم در امپراطوري روم و ايران ، ترجمه علي نخستين ، تهران : انتشارات حيات ابدي ، 1981، ص 244.
7- مسيحيان انجيل برنابارا قبول ندارند.
8-براي نمونه رک .: بحارالانوار، علامه مجلسي ، ج 8، ص 311.
نويسنده:حسين توفيقي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید