زندگينامه
آگوستين به سال ??? ميلادي در تاگاست (شهر کوچکي در آفريقاي شمالي) از پدري بت پرست به نام پاتريسويس و مادري مسيحي به نام مونيکا به جهان آمد. او را معاصر بهرام گور پدشاه ساساني مي دانند. (فروغي، ؟؛ ??) پدرش کارمند کوچکي بود. نخست در زادگاه خويش و سپس در ماداورا[1] و کارتاژ از تعليم و تربيت مبتني بر فرهنگ رومي يوناني بهره برگرفت و در زندگي لجام گسيخته بت پرستان شرکت جست و به سال ??? م. داراي پسري نا مشروع شد و او آدئوداتوس[2] نام نهاد. در نوزده سالگي به سبب مطالعه و نوشته سيسرون درباره هورتنسيوس[3] دل بسته فلسفه شد. با آيين مانوي آشنايي يافت و در حلقه مانويان درآمد، ولي در سال ??? نادرستي اتديشه هاي آنان را دريافت. در کارتاژ و روم ??? و ميلان ??? به آموزگاري فن بلاغت و سخنوري پرداخت و با موفقيت از عهده اين حرفه برآمد و در ??? در ميلان تحت تاثير اسقف آمبروزيوس که از شخصيت هاي بزرگ مسيحي بود به آموختن اصول و مباني دين مسيح به منظور آمادگي براي غسل تعميد و گروش به آئين مسيح پرداخت، در سال ??? شغل آموزگاري فن سخنوري را رها کرد و چندي در مزرعه يکي از دوستانش در حومه ميلان با مادرش مونيکا و پسرش و گروهي دوستان به سر برد و اوقات خود را وقف فلسفه کرد. در سال ??? به دست آمبروزيوس غسل تعميد يافت و اندکي پيش از آنکه به آفريقا برگردد، مادرش مونيکا در استيا (حومه رم) درگذشت. آگوستين از ??? تا پايان زندگي در آفريقا ماند. به سال ??? اسقف والرويس در شهر "هپو" او را بر خلاف ميلش در جرگه روحانيون درآورد و در سال ??? به مقام اسقفي رسيد و از همين شهر کوچک آوازه اش به تمام جهان راه يافت. (ياسپرس، ????؛ ?و?)
آگوستين، در دوره نوجواني خويش، برانداختن مسيحيت را به دست قيصر روم و برقراري دوباره آن را به همت تئودوزيوس[4] و موقوف شدن آئين بت پرستي را به چشم ديده بود. هنگامي که آگوستين سنين کمال و پختگي را مي گذراند آلاريش[5] رم را فتح کرد. آگوستين به سال ??? در روزهايي که لشکريان ژرمني گايزريش شهر هپو را محاصره کردند، درگذشت. (ياسپرس، ????؛ ?و?)
آگوستين داراي توده عظيمي از کتاب، وعظ، نامه، تفسيرهاي کتاب مقدس و نوشته هاي درسي است که در آن ميان سه اثر از اهميت خاصي برخوردار است.
اعترافات نوشته شده در حدود ??? ميلادي داراي ?? دفتر است. در ? دفتر اول تمام گناهان و خطاهاي زندگيش را از نوزادي تا شيرخوارگي اعتراف مي کند، در دهمين دفتر به گناهاني که هنوز در او باقي است و شرح وضع فعلي زندگيش مي پردازد؛ سه دفتر آخر بيانگر ترديدهاي او درباره نص کتاب مقدس و جهل اوست. وي با اعترافاتش نشان مي دهد که دانشمندترين فرد تمام دوران هاست. (کلارک، ????؛ ???) در لابلاي شرح زندگاني خويش، شرح انديشه هاي فلسفي و ديني، همچون نيروهايي که خود را تحت رهبري احساس مي کند، نمايان مي شود. نيت اعترافات به گفته آگوستين هنگامي که به بازخواني آن پرداخت، روي هم رفته اين بود که ذهن انسان را متوجه خدا کند. او خوب از عهده اين کار برآمد چنانکه بر خلاف اغلب متن هاي ادبيات اروپايي، نسخه هاي متعدد آن از دوران دست نوشته ها جان سالم به در برد، همانگونه که ويرژيل محبوب آگوستين از آن دوران به سلامت جست. (کلارک، ????؛ ?)
درباره اقانيم سه گانه: اين کتاب که ميان سال هاي ??? و ??? پديد آمده حاوي انديشه هاي ژرف او مي باشد.
کشور خدا: اين کتاب ميان سال هاي ??? و ??? نوشته شده و دفاع از آيين مسيح است پس از فتح روم به دست آلاريش و در عين حال تشريح و توجيه ايمان مسيحي و آگاهي تاريخي مسيحي است.
سنت آگوستين نظريات بسيار مفصلي خصوصا در زمينه الهيات دارد. مقداري از نوشته هاي او درباره مسايل مورد نزاع او بود و سپس فراموش شد؛ ولي مقدار ديگري از آثار او خصوصا مسايل مربوط به دين مسيحيت نفوذ خود را تا دوران جديد حفظ کرده است. آنچه در اين رساله در خصوص او ذکر خواهد شد شامل موارد زير است.
فلسفه آگوستين
براي آگوستين هيچ يک از چيزهايي که در جهان مي بيند و تجربه مي کند مستقلا و به عنوان خود آن چيزهاي برايش اهميت ندارد. انديشه اش بر خلاف انديشه رايج مردمان است. يگانه هدفش که همه چيز را در خدمت آن قرار مي دهد اين است: "آنچه مي خواهم بدانم و بشناسم خداو روح است. تو را مي خواهم بشناسم، خود را مي خواهم بشناسم." (ياسپرس، ????؛ ??)
پيش از آگوستين هيچ کس اينگونه روبه روي روح خويش نايستاده است. نه هراکيلت "مرزهاي روح را مي تواني شناخت، ژرفاي آنرا پاياني نيست." و نه سقراط و افلاطون که تمام همشان صرف رستگاري و نيکبختي روح است. سخن آگوستين چنين است:
"آدمي گودالي است که ژرفنايش پاياني ندارد. خدايا، تو موهاي او را شمرده اي ولي راستي اين است که شمردن موهاي تن او آسان تر از شمردن احساس ها و ميل ها و آرزوهاي دل اوست." (ياسپرس، ????؛??)
آگوستين نخستين کسي است که اين انديشه را با عبارات گوناگون بيان کرده است: يقين به اينکه "من هستم" ترديد درباره تمام حقايق را از ميان برمي دارد.
"آدميان در اينکه آيا نيروي زيستن و خواستن و انديشيدن خاص هواست يا آتش يا دماغ يا خون يا اتم ها ترديد کرده اند... ولي کيست ترديد کند در اينکه خود او زنده است و به ياد مي آورد و درمي يابد و مي خواهد و مي انديشد و مي داند و داوري مي کند؟ حتي هنگامي که ترديد مي کند، در مي يابد که ترديد کننده خود اوست. بنابراين ترديد، هستي حقيقت را ثابت مي کند: چون ترديد مي کنم پس هستم، زيرا خود ترديد هنگامي ممکن است که من هستم" (ياسپرس، ????؛ ??)
در يقين به هستي، به ادراک آنچه برتر از دسترس همه ادراک ها و همه شناسايي اشيا در جهان است، دست مي يباد. " ما حس ديگري داريم برتر از حس هاي جسمي و آن حس دروني آدمي است که به نيروي آن در مي يابيم چه موافق حق است و چه خلاف حق و همچنين درمي يابيم که موافق حق با شکل برين حق مطابقت دارد و مخالف حق با آن فرق دارد. اين حس عمل مي کند بدون آنکه به بينايي چشم نيازي داشته باشد." (ياسپرس، ????؛ ??)
براي آگوستين خرد و ايمان دو منبع نيستند که نخست از هم جدا باشند و سپس به هم برسند، بلکه خرد در ايمان است و ايمان در خرد. آگوستين مبارزه اي ميان آن دو، که با شکست و تسليم خرد به پايان برسد، نمي شناسد. از اين رو براي او يقين مذهبي به حقيقت از راه نتيجه گيري از جمله هاي صريح کتاب مقدس به دست نمي آيد. بلکه ايمان او به صورتي زنده و حاضر و موثر و آزاد در برابر کتاب مقدس قرار مي گيرد. (ياسپرس، ????؛ ??)
در مقام نبرد با پيروان آيين ماني با دليل و برهان کار مي کند و مي کوشد بطلان دانش پنداري آنان را درباره جهان و ستارگان و رويدادهاي کيهاني و نبرد دو نيروي کيهاني، به دلايل روشن و قابل فهم ثابت کند. مانويان را با اين جمله نکوهش مي کند: "مرا بر آن داشتند که کورکورانه بپذيرم و ايمان بياورم." (ياسپرس، ????؛ ??)
آگوستين با مايه گرفتن از فلسفه نوافلاطوني و به سائقه ايمان به خداي يکتا کتاب مقدس چنين مي انديشد: " چون خدا را نمي توان از راه ادراک بي واسطه دريافت، يگانه راه شناختن او عروج به سوي اوست و دلايل اثبات هستي خدا دراين عروج به آدمي ياري مي رساند." آگوستين اين دلايل را به نحو مرتب و مجرد نمي آورد، بلکه مي کوشد تا به وسيله آنها شنونده را بر آن دارد که خدا را در برابر خود حاضر احساس کند. مي گويد: "پي بردن به اينکه جهان براي منظوري ساخته شده و از نظم خاصي برخوردار است ما را به سوي خدا رهبري مي کند و جهان محسوس دليل هستي آفريننده نامحسوس است." (ياسپرس، ????؛ ??)
آگوستين مساله تثليث را با بياني رمزي تبيين کرد و بر آن شد که اين هر سه، مظاهري از يک شخصيت هست که به ترتيب آنها را داننده، خواهنده و دريابنده ناميده است. وي معتقد بود که فهم وجود و ماهيت ذات باري امري است برتر از فکر و انديشه انسان. همين اندازه بايد گفت که او کمال دانش و توانايي و اراده خير و صفات او همه دانايي و مهرباني و همه توانايي است. (آدي، ????؛ ???)
اگوستين مي گويد که دشوارترين وظيفه او عبارت است از رد کردن عقايد فلاسفه که مسيحيان با برخي از بهترين آنان توافق دارند- مثلا در مورد بقاي روح و آفرينش جهان به دست خدا. (راسل، ????؛ ???)
در کتاب اگوستين شرح بسيار موافقي از فلسفه افلاطون بيان مي شود و نويسنده افلاطون را برتر از همه فلاسفه ديگر مي نشاند. به گفته او، ديگران همه بايد ميدان را براي افلاطون خالي کنند. "بگذار که طالس با آب و انکسيمنس با هوا و رواقيان با آتش و اپيکوروس با ذرات خود دور شوند." همه اين فلاسفه مادي بودند، حال آنکه افلاطون چنين نبود. افلاطون دريافته بود که خدا چيزي نيست که جسميت داشته باشد، بلکه همه اشيا وجود خود را از وجود لايزال و لايتغير خدا دارند. و نيز افلاطون درست مي گفت که ادراک حسي ماخذ حقيقت نيست. افلاطونيان در منطق و اخلاق بر ديگران فضيلت دارند و از همه به مسيحيت نزديکترند. "مي گويند که فلوطين، که زمانش چندان دور نيست، فلسفه افلاطون را از هر کسي بهتر مي فهميد." اگوستين مقام ارسطو را پايينتر از افلاطون ولي بالاتر از فلاسفه ديگر مي داند، ولي مي گويد که افلاطون و ارسطو هر دو خدايان را خوب مي دانستند و معتقد به پرستش آنان بودند. (راسل، ????؛ ???)
زمان در فلسف? سنت آگوستين
انديشه هاي فلسفي آگوستين دربار? ماهيت زمان ، از يک علاق? ديرپاي فسلفي نشأت مي گيرد. دريک فراز مشهور در فصل چهاردهم اعترافات ، مي گويد:
"...پس زمان چيست؟ اگر کسي اين سوال را از من بپرسد ، من مي دانم که زمان چيست. اما اگربخواهم آن را براي او تشريح کنم، قادر به انجام اينکار نخواهم بود..."
موقعي که آگوستين به راستي مي کوشد تا چيستي زمان را شرح دهد ، دچار تضادگوئيهايي مي شود. بطورمثال، او استدلال مي کند که ما زمان را به طرق مختلف مي سنجيم، با اين وصف اگر دربار? ماهيت زمان به دقت بينديشيم به نظر نميرسد که زمان يک چيز قابل سنجش باشد؛ زيرا زمان گذشته به محض سپري شدن، ديگروجود نخواهد داشت. زمان آينده نيز وجود ندارد چون هنوزفرا نرسيده است. همچنين زمان حال به محض اينکه به وجود مي آيد مبدل به زمان گذشته مي شود. زمان نوعي امتداد است، اما آگوستين نمي تواند بگويد که چه چيزي امتداد دارد. وي مي گويد که ما قادريم حرکت يک جسم را مشاهده کنيم، اما:
" آيا من مي توانم محاسبه نمايم که حرکت يک جسم از يک نقطه به نقطه اي ديگر چه مدت زماني طول مي کشد - فقط در صورتي که آن حرکت را با زمان شروع حرکتش بسنجم؟"
چنين مي نمايد که آگوستين به اين نتيجه مي رسد که ما، زمان را براي سنجش وقت به کار مي بريم و همين امر هيچ کمکي به او نمي کند تا بگويد که زمان چيست. وي سرانجام به اين نتيجه دست مي يابد که زمان " يک نوع خاص وجود " است و مطلب ديگر اينکه آنچه را که ما هنگام سنجش زمان اندازه گيري مي کنيم، درواقع برداشتها يا حافظه هاي ذهني ما دربار? زمان است{ونه خود زمان}. وي خطاب به ذهنش مي گويد:
" در اثر وجود تواست که من برهه هاي زمان را مي سنجم. اين برهه هاي زماني مخلوق برداشتهايي است که حرکت اشياء درتو باقي مي گذارد - من، خود آن چيزهايي را که حرکتشان پايان يافته و در تو تأثير گذارده اند اندازه گيري نمي کنم. من به هنگام اندازه گيري برهه هاي زمان به روش مزبور عمل مي کنم. بنابر اين، خواه اينها برهه هاي زمان باشند يا چيزديگري، من به هيچ رو زمان را اندازه گيري نمي کنم."
آگوستين به اين طريق راه حلي را براي معضل نبودن زمانهاي گذشته و آينده مي يابد،زيرا مي پذيرد که تقسيم بنديهاي زماني، مخلوق برداشتها و حافظه ها و توقعاتي است که اينک در ذهن وجود دارند. به طورمثال، سخن گفتن از يک زمان طولاني در گذشته، يعني سخن گفتن از يک حافظه موجود و دراز مدت دربار? مقداري زمان سپري شده. هنگامي که ما از زمان آينده سخن مي گوييم، در واقع از توقعات ذهني خود حرف مي زنيم.
دربار? انديشه هاي آگوستين پيرامون زمان، انتقادات زيادي را مي توان به عمل آورد. برخي انديشه هاي او درباب تحليل عقل سليم انسان از زمان،که به زعم او فقط ارزش ظاهري دارد،بالا خص محل ايراد بوده و موجب اشاع? سريع مشکلات مي شود. معذالک اين نوع رهيافت نيز براي خود محاسني دارد: تنزل سريع آن در شکل رهيافتي ضدونقيض و بيهوده، خود موجب و محرک انتقاد و پيگيري اصول جديد در کارتحقيق مي گردد. همچنين بيانگر تلاش مشتاقانه و بي شائبه آگوستين براي جستجوي حقيقت و سعادت است. وانگهي گرايش وي براي طرح پرسشهاي تازه و انجام تحقيقات بيشتر، به اين معناست که از يک علاقه و زنده دلي مستمر برخوردار است، به طوري که به صورت يک عامل توانمند در تفکر مذهبي سده هاي ميانه و در عصر جنبش اصلاحات مذهبي در مي آيد. درسد? بيستم ميلادي، عقايد آگوستين دربار? زمان، نقط? شروعي براي ويتگنشتاين به لحاظ نقش زبان و معنا در تحقيقات فلسفي او به شمار مي آيد. (www.nirovana.blogfa.com)
شهر خدا
کلم? ستيي زن Citizen يا Citoyen سيتواين از همان کلمه شهروند گرفته شده که معني تبع? يک دولت را ميدهد. براي اولين بار کلمه Civitas Dei که از سنت اگوستين براي دولت الهي بکار برده شد. از همين کلمه شهر بوجود آمده که ميتوان آنرا شهر خدا يا ساحه خداوندي تعبير کرد. (www.andishaenau.com)
آگوستين در تلاش براي برآوردن نيازهاي مردم براي دفاع در برابر تاراج گري و حفاظت از مردم در برابر جنايت، بزرگترين اثر فلسفه سياسي مسيحي تا آن زمان، يعني شهر خدا را تصنيف کرد که خود اثر برجسته ديگري در فرهنگ جهان است. (کلارک، ????؛ ??)
جايگاه کساني که از هر دو جهان فارغ بوده اند شهر خداست، که در مقابل آن شهر جهان وجود دارد. شهر زميني مربوط به حفاظت کالبد مادي انسان و شهر خدا مربوط به سرنوشت روحاني اوست. محبت و وفاداري انسان از اندازه فزون است و برخي اوقات او را گرفتار کشمکش مي کند. حتي در روزگار آگوستين نيز نزاعي درباره پذيرش خدايان سنتي روم و خداي مسيحيت وجود داشت. وي يقين داشت که سرانجام بايد شهر خدا همه اشيا را تحت نفوذ خود درآورد و بايد مردمان خود را در اختيار آن بگذراند و از قوانين آن پيروي کنند، زيرا که وحدت و پاکي حواريان و قدرت کليسا همه از آنجا سرچشمه مي گيرد. افکار وي اساس نظري قدرت، در حوزه کليسا قرار گرفت. (آدي، ????؛ ???)
در سال ??? که شهر رم به تصرف گوتها درآمد، کافران چنانکه طبيعي بود اين مصيبت را نتيجه پشت کردن به خدايان قديم دانستند و گفتند تا زماني که مردم ژوپيتر را مي پرستيدند شهر رم نيرومند بود، ولي اکنون که امپراتور از او رويگردان شده، ديگر ژوپيتر از مردم حمايت نمي کند. اين استدلال کافران پاسخي لازم داشت. "شهر خدا" که به تدريج ميان سالهاي ??? و ??? نوشته شد، پاسخي بود که آگوستين قديس بدين استدلال داد. اما اين کتاب در حين نوشته شدن ميدان پهناورتري را در برگرفت و نقشه کاملي از تاريخ و نظرگاه مسيحيت، پديد اورد که شامل گذشته و حال و آينده مي شد. اين کتاب در سراسر قرون وسطي خصوصا در مبارزه ميان کليسا و سران حکومتها تاثير فراوان داشت.
"شهر خدا" نيز مانند ساير کتابهاي بزرگ، در حافظه کساني که آن را خوانده اند پس از دوباره خواندن شکل بهتري به خود مي گيرد. اين کتاب حاوي مطالب بسياري است که امروزه کمتر کسي مي تواند بپذيرد، و غرض اصلي آن هم در ميان انبوه حشو و زوائدي که متعلق به عصر اگوستين است قدري گم و ناپيدا شده است. اما مفهوم وسيع تضاد ميان شهر اين دنيا و شهر خدا الهام بخش گروه کثيري باقي مانده و حتي امروز هم ممکن است به شکل غير نظري بار ديگر بيان شود. (راسل، ????؛ ???)
"شهر خدا" با ذکر ملاحظاتي از غارت رم آغاز مي شود و غرض از طرح اين ملاحظات اين است که گفته شود در دوره هاي پيش از مسيحيت از اين بتر هم رخ نموده است. اگوستين مي گويد که در ميان همين کافراني که اينگ گناه غارت رم را به گردن مسيحيت مي اندازند، بسيارند کساني که در هنگام غارت به کليسا پناه آورند، زيرا که گوتها چون خود مسيحي بودند حرمت کليسا را نگاه مي داشتند؛ حال آنکه در غارت تراوا معبد يونو جان پناهندگان را حفاظت نمي کرد، و خدايان هم شهر را از ويراني حفظ نکردند. روميان از ويران ساختن معابد شهرهايي که به تصرف در مي آوردند خودداري نداشتند، و غارت رم از اين لحاظ از غالب شهرها سبکتر بود، و اين از برکت مسيحيت است. (راسل، ????؛ ???)
سپس به شرح خباثت کفار مي پردازد. مثلا: " نمايشهاي شما، اين مناظر پليد و اين اباطيل دور از عفت در ابتدا به سبب فساد مردم به رم نيامده، بلکه به فرمان مستقيم خدايان شما آمد." بهتر است که انسان مرد باتقوايي چون اسکيپيو را بپرستد تا آنکه به پرستش اين خدايان فاسد بپردازد. اما در مورد غارت شهر رم، مسيحيان از اين امر آزرده خاطر نخواهند شد، زيرا که آنان در زيارتگاه شهر خدا پناه دارند."
در اين دنيا هر دوشهر-زميني و آسماني- با هم مخلوط شده اند؛ ولي در دنياي ديگر آمرزيدگان و مطرودين درگاه خدا از يکديگر جدا خواهند شد. در اين دنيا ما نمي توانيم بدانيم که چه کساني، حتي در ميان آنان که به ظاهر دشمن ما هستند، سرانجام به صف آمرزيدگان خواهند پيوست. (راسل، ????؛ ???)
"شهر خدا" عبارت است از مجمع برگزيدگان. علم بر وجود خدا فقط به ياري مسيح ميسر است. موضوعاتي هست که به وسيله عقل مي توان کشف کرد (مانند مطالب فلسفي) وليکن براي حصول علم ديني بايد به اسفار کتاب مقدس رجوع کرد. ما نبايد در پي اين باشيم که مفهوم زمان و مکان را پيش از آفرينش جهان دريابيم، زيرا که پيش از آفرينش زمان وجود نداشته است، و درجايي که جهان نباشد مکاني نيست. (راسل، ????؛ ???)
عمر اين جهان کمتر از شش هزار هزار سال است. برخلاف تصور برخي از فلاسفه تاريخ تکرار نمي شود. "مسيح يکبار به خاطر گناهان ما مرد."
اجداد نخستين ما اگر مرتکب گناه نمي شدند نمي مردند؛ ولي چون مرتکب گناه شدند همه اعقاب آنها مي ميرند. خوردن سيب (شجره ممنوعه) نه فقط مرگ طبيعي بلکه مرگ ابدي، يعني لعنت را نيز باعث شد. (راسل، ????؛ ???)
طبق استدلال اگوستين"دولت بايد حکم بازوي دنيوي کليسا باشد. دولت وظيفهء ادارهء جامعه را دارد، که در آن علايق روحاني برتر از علايق ديگر است".(Hammondwohr, ????) نظريهء تيوکراسي ( به معني حکومت الهي روحانيون) در همين وقت رنگ ويژه يي اختيار مي کند. در الهيات اگوستين قدرت دولت تابع قدرت شرعي است که نيروي لا يزال الهي منشأ مي گيرد. به عبارت ديگر، با آن که کليسا از دولت جدا است، دولت تنها در صورتي مي تواند جزء وابسته"شهر خدا" باشد که در تمام امور مذهبي از کليسا متابعت کند. متوليان مذهبي با اين ادعا که گويا روح مقدم بر جسم است، استلال مي ورزند که دين و عقيده (قدرت شرعي) هم ما فوق حکومت (قدرت عرفي) است. (آصفي، ????)
منابع و ماخذ
- آدي آلبرت (????) سير فلسفه در اروپا؛ مترجم: علي اصغر حلبي، تهران، انتشارات زوار
- راسل برتراند (????) تاريخ فلسفه غرب؛ مترجم: نجف دريا بندري، تهران، کتاب پرواز
- فروغي محمد علي (؟) سير حکمت در اروپا؛ تهران، انتشارات زوار
- کلارک جيلين (????) اعترافات آگوستين؛ مترجم: رضا عليزاده، تهران، نشر مرکز
- ياسپرس کارل ( ????) آگوستين؛ مترجم: محمد حسن لطفي، تهران، انتشارات خوارزمي
- the “City of God” (Hammondwohr, Penguin) ????Saint Augustine به نقل از اسد آصفي (??.??.??) جداسازي دين از دولت
http://www.goftaman.com/daten/fa/articles/par?/article???.htm
- اسد آصفي (??.??.??) جداسازي دين از دولت
http://www.andishaenau.com/??/articles?_shumorae??.htm
- ظهور حاکميت و واسطه هاي تحکيم آن؛ ماهنامه انديشة تفاهم ، شماره ??، چاپ کانادا
http://www.nirovana.blogfa.com
پي نوشت:
1. Madaura
2. Adeodatus
3. .Hortensius سخنور رومي است که سيسرون پس از مرگ او نوشته معروفي درباره او به رشته تحرير درآورد.
4 . قيصر روم از ??? تا ??? ميلادي
5. آلاريش اول شاه گتهاي غربي است که در سال ??? ميلادي شهر رم را فتح کرد.
به نقل از: http://www.iranscape.com
نويسنده : سيده ندا قاضي زاده
نويسنده : عليرضا منعام
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید