فرقه شيخيه، براساس تعاليم شيخ احمد احسايي، در نيمه اول قرن سيزدهم هجري قمري، به وجود آمد. پيروان اين فرقه، مجموعاً از مردم بصره، حله، کربلا، قطيف، بحرين و بعضي از شهرهاي ايران بودند . اساس اين مذهب، مبتني بر امتزاج تعبيرات فلسفي قديم متأثر از آثار سهروردي با اخبار آل محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است . آموزههاي شيخ احمد، علاوه بر آنکه مايه انشعاب داخلي فرقه شد، زمينهساز پيدايش دو فرقه منحرف «بابيت» و «بهائيت» نيز گرديد .
نام ديگر اين فرقه، کشفيه ميباشد. کشفيه حاکي از کشف و الهامي است که شيخ (براي خودش) و اتباعش (براي وي) مدعي بودند . سيد کاظم رشتي، جانشين شيخ احمد در وجه تسميه شيخيه به «کشفيه» مينويسد:
«مراد از شيخي يا کشفي، اصحاب شيخ بزرگوار الشيخ احمد بن زينالعابدين احسايي ميباشند و منسوبين به آن به کشفيه موسومند، چرا که خداوند سبحان، حجاب جهل و کوري در دين را از بصيرتها و چشمهاي ايشان برداشته و ظلمت شک و ريب را از قلوب و ضماير آنها برطرف کرده است .»
اين فرقه به «پشت سريه» ـ در مقابل «بالا سريه» ـ موسومند. شيخيه را بدين جهت پشت سريه ميناميدند که نامبرده [شيخ احمد] در حائر شريف حسيني با پيروان خود، پشت سر مبارک نماز ميخوانده، ليکن مخالفان او طرف بالا سر مبارک به اقامه جماعت ميپرداختند و آنها را بالا سريه ميناميدند .»
حاج محمد کريمخان کرماني ـ از رهبران شيخيه ـ در اين بابا مينويسد:
«چون شيخ مرحوم مادام که در کربلا بودند، نماز را به جهت حرمت امام(عليه السلام)، پشت سر امام ميکردند… و مخالفان ايشان برعکس ايشان، مساوي با امام ايستادن را تجويز کردند، بلکه پيش روي قبر امام، نماز کردن را تجويز کردند… و حاصل آنکه بالاسري کسي است که شيخ را و سيد را و اتباع ايشان را در اقتدا کافر ميداند .»
مناظره علمي آيت اله برغاني با شيخ احمد احسايي
زمان اين رويداد به سالهاي آخر زندگي احسايي باز ميگردد. وي در زماني که از کرمانشاه، عازم مشهد بود (سال ???? هـ.ق) گويا در ميانه راه، چندي در قزوين توقف داشت . علماي قزوين در نماز به وي اقتدا ميکردند و او مورد احترام آنان بود. تا اينکه روزي به بازديد شهيد ثالث رفت.
پس از طي تعارفات مرسومه، برغاني و احسايي در رابطه با معاد مناظره کردند. شهيد قائل به معاد جسماني با بدن عنصري و شيخ قائل به معاد با بدن هور قليايي بود که در نهايت با مداخله يکي از شاگردان شيخ، جلسه با تلخي خاتمه يافت.
اين جريان در قزوين منتشر شد و بالتبع رکن الدوله علينقي ميرزا حاکم قزوين نيز از آن باخبر گشت. وي خواست بين برغاني و احسايي آشتي ايجاد کند. لذا محفلي ترتيب داد و علماي قزوين و نيز شهيد و شيخ را دعوت کرد. اما تلاشهاي حاکم قزوين مؤثر واقع نشد و اين بار شهيد به طور صريح و قاطع، شيخ را تکفير کرد. پس از اين جريان، احسايي به ناچار قزوين را ترک کرد. علاوه بر شهيد ثالث، علماي ديگري نيز به تکفير احسايي پرداختهاند که از ذکر آنها خودداري ميشود.
تکفير احسايي توسط ملا محمدتقي برغاني، نقطه عطفي هم در زندگي برغاني و هم در زندگي احسايي محسوب ميشود. زيرا تکفير برغاني موجب گشت تا علماي ديگري نيز به تکفير احسايي بپردازند و اين امر سبب شد تا احسايي به لحاظ موقعيت ديني، علمي و اجتماعي در سراشيبي سقوط اقرار گيرد. اين تکفير در زندگي برغاني نيز از اين جهت نقطه عطف محسوب ميشود که وي از اين به بعد با حدت و شدت زايد الوصفي به مبارزه با احسايي و طرفدارانش پرداخت و مورد کينه و عداوت شيخيه واقع گشت.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید