قرن هاست كه بشر براي درك پديده اي به نام "بيماري رواني" تلاش مي كند. در قرن اخير روانپزشكان و روانشناسان سعي كرده اند تصويري روشن تر از اين پديده به ما عرضه كنند. بيماران رواني در همه دنيا وجود دارند. در هر فرهنگي و در هر كشوري صرفنظر از خصوصيات ، سنت ها، مذهب ، نژاد، سياست ، يا وضع اقتصادي – اجتماعي ، ممكن است براي عده اي از اعضاي آن جامعه ، روان پريشي يا پسيكوز (Psychosis )(1) پيش آيد . جوامع مختلف ، نگرش هاي متفاوتي از بيماري رواني دارند كه اغلب منفي است و لازم است كه بي تفاوتي وعدم درك ، يا انتساب ديوانگي" به اين گروه متوقف شود. زيرا اغلب ، همين نگرش هاي منفي ، رفتارهايي را دامن مي زنند كه به تحريك بيشتر فرد بيمار و وخامت حال و شدت علايم و عدم تعادل رواني او مي انجامد . عدم آگاهي جامعه از اين بيماري ، باعث ايجاد عقايد و باورهاي غلط مي شود كه باعث طرد و راندن بيمار رواني از جامعه مي شود در صورتي كه بسياري از آنان مهربانند و آرزوي داشتن زندگي آرامي را دارند . لذا لازم است كه باورها تصحيح شوند و اطلاع و آگاهي به مردم داده شود تا دنياي آنان براي مردم عادي و بخصوص آنهايي كه بيمار رواني در خانواده دارند روشن و قابل درك باشد.
بسيار مشاهده شده افرادي كه براي اولين مرتبه براي ملاقات و يا كاري به يك مركز روان پزشكي مراجعه مي نمايند بسيار نگران و مضطرب هستند كه چه پيش مي آيد و با چه نوع افرادي ملاقات خواهند نمود واين چنين نگرشي - همانطور كه در بالا اشاره گرديد - به علت عدم آگاهي جامعه از اين بيماري ها است.
به طور كلي احساسات مناسب يا نامناسب و واكنش هاي ذهني نسبت به بيمار رواني ، بيشتر بر اساس تجربيات قبلي آنان مي باشد و لازم است آنان بدانند كه احساسات نامطبوع ولي طبيعي و ناراحتي ها در هنگام ورود به مركز روان پزشكي وجود دارد . همچنين لازم است بدانيم گرچه ترس و وحشت از بيماران رواني چيزي عادي است ولي احتمال وقوع حادثه بسيار اندك است .
در ادامه ي اين موضوع در خصوص ترس پرستاران ، هنگامي به در مراكز روانپزشكي وارد مي شوند به مطالبي اشاره مي گردد. معمولاً تجربيات جديد ، شامل سنجش اضطرابي است كه در واقع پاسخ سلامتي وهوشياري افرادي است كه براي كسب دانش و تغييرات جديد آماده مي شوند. با وجود اين ، اغلب اوقات وقتي كه پرستار براي اولين مرتبه به مركز روان پزشكي وارد مي شود حالتي را كه ممكن است تحت الشعاع ترس قرارگرفته باشد پيش بيني مي كند. بعضي از علل ممكن است مربوط و يا وابسته به ترس ارثي باشد.
اما دو دليل بارزتر است:1 - بينش قبلي كليشه اي 2 - خود ترديدي
بينش قبلي كليشه اي ( ساده انديشي) عبارت است ازنظرات بيش از حد ساده و يك جور و يكنواخت شخص يا گروهي كه اطلاعات مناسبي ندارند.
متأسفانه عموم مردم ، اغلب با ساده انديشي ، فردي را كه دچار اختلالات رواني است ، ديوانه ، خارج از كنترل و خطرناك مي دانند. فيلم ها و كتاب ها همين تصورات غيرمنطقي را تقويت مي كنند و به ترس افراد مي افزايند.پرستار تازه وارد و بدون تجربه ، در چنين شرايطي كه از قبل تصور نامناسب داشته احساس ناامني مي كند.
راه حل براي اين مشكل شامل:- يادگيري و فهميدن انواع اختلالات رواني،
- انتخاب محلي امن براي ارتباط برقرار نمودن،
- آشنا شدن با سياست هاي بخش و انتظار نقش درست ارتباط با مددجو است.
فهميدن يا درك اختلالات رواني ، با فرصتي كه براي برقراري ارتباط با افرادي كه خيلي سريع تمركز حواسشان به هم مي خورد پيوسته شده است. فقط درصد كمي از افردي كه اختلال رواني دارند براي ديگران خطرناك هستند و آنها مستقيماً در يك مكان با ساير بيماران قرار نخواهند گرفت و خوب اداره مي شوند.
پرستار به زودي مددجو را به عنوان انساني كه مي خواهد براي حل مشكلاتش او را كمك نمايد مي بيند، نه اين كه از او بترسد.امنيتِ بخش مهمترين مسئله براي پرستار است ، چون او مسئول رفاه و آسايش پرسنل است. پرستار يك شخص متعهد است و دقيقاً از هر واحد آگاهي دارد و نيز با سياست ها و روش كار و نقش و انتظارات پرستار آشنا مي باشد.
پرستار كم تجربه را نمي توان در بخشي كه بيماران ناآرام دارد به كار گرفت ؛ مگر آن كه پرسنل مجرب بر آن بخش نظارت داشته باشند.پرستار نبايد در مقابل رفتار و گفتار مددجو به سرعت واكنش نشان دهد ؛ چون نتيجه ، به هم ريختگي و آشفتگي است. در چنين حالتي ، پرستار با تجربه بلافاصله به درگير نشدن مددجو كمك مي كند و او را از آن ناحيه ، هم براي حمايت از مددجو و هم براي جلوگيري از تشديد اضطراب ، دور مي نمايد .
خود ترديدي:شك و ترديد در مورد توانايي هاي خود و چگونگي كنار آمدن با بيمار ، از سه منبع اصلي نشأت مي گيرد:- اعتقاد به انجام و يا اجراي نامناسب.
- نگراني درباره خود استواري و ثابت بودن رفتار بيمار يا بهداشت رواني وي .
- ترس از كارآمد نبودن : ترس تجربه شده ي پرستارِ تازه كاري كه جهت كمك نمودن به مشكلات مددجو، نمي داند چه بگويد يا چه كاري انجام دهد. اين مسئله اغلب در پرستاران كم تجربه در رابطه با بيمار مشاهده مي شود. آنها بايد ارتباط بين مددجو و پرسنل با تجربه را درك كنند. همچنين براي ارتباط با مددجو از كلمات مناسب استفاده نمايند. ضمناً بايد به خاطر داشته باشند كه اين فرآيند ارتباطِ به ظاهر ساده ، هم علم و هم هنر است. علم مي تواند ياد گرفته شود و با انجام تمرين به صورت مهارت درآيد.
راه حل اين مشكل :- ياد دادن اصول روان پرستاري.
- ياد دادن تكنيك هاي ارتباط درماني.
- افزايش تجربه براي توانايي هاي بيشتر.
- تمرين كسب مهارت هاي ارتباط.
پرستاران فقط در مركز روان پزشكي كه اختصاص به آموزش روش هاي ارتباط درماني و تمرين با آن دارد، مهارت ارتباط را به دست مي آورند.پرستاران در خصوص انجام وظيفه ي بيشتر ، نياز به منطقي بودن دارند.
پرستاران تازه كار با فرصت و زمان و توجه ، ماهر مي شوند و به طور خودكار موفق مي گردند.
1 – روان پريشي يا پسيكوز ( بيماري شديد رواني ) : اصطلاح پسيكوز به طور كلي به انواع شديدتر اختلالات رواني مثل اختلالات رواني عضوي ، اسكيزوفرني ، و اختلالات خُلقي اطلاق مي شود. براي تعريف دقيق اين اصطلاح ، ملاك هاي بيشماري پيشنهاد شده است . شدت بيماري ، يكي از ملاك هاي بديهي است ؛ اما حالاتي كه در اين طبقه قرار مي گيرند ، در فرم هاي خفيف و شديد مشاهده مي گردند . فقدان بينش را هم يكي از ملاك هاي پسيكوز مي شمارند. اما تعريف بينش خود امر دشواري است . ملاك صحيح تر، ناتواني تفكيك تجربيات ذهني با واقعيت است (Reality testing ) ، چون استفاده از اين سه ملاك چندان آسان نيست ، مي توان گفت كه " پسيكوز " اصطلاح رضايت بخشي نيست.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید