زمينههاي تاريخي
تاريخ پر فراز و نشيب شمال آفريقا از هنگام فتح اسلامي در قرن اول هجري تا گسترش قلمرو اسلامي در اندلس و تا هنگامة فتور و سستي مسلمين در آن ديار و تهاجمات دولتهاي مسيحي اروپايي به قلمرو اسلامي، شاهد حضور مخلصانه و پرشور صوفيان مجاهدي بوده است که در بسط و گسترش اسلام، حراست و پاسداشت حدود و ثغور مسلمانان، نشر و ترويج آموزههاي اسلامي در ميان مردم، و مقاومت در برابر استبداد داخلي و مهاجمان خارجي نقش بسزايي ايفا نموده و شگفتيها آفريدهاند. در يک جمله ميتوان گفت اسلام در شمال آفريقا واجد صبغهاي صوفيانه بوده و هست. در اين سرزمين دريافت صوفيانه بر ديگر تلقيها از اسلام غلبه دارد و از اينروست که وهابيت در آنجا رونق چنداني ندارد.
نخستين نشانههاي تصوف در مغرب، به قرن چهارم و پنجم هجري بازميگردد که ابتدا توسط حجاج مغربي وارد اين سرزمين گرديد. در آغاز شکل و شيوة غالب تعاليم، شعاير و نگرشها تقليدي بود از آنچه در شرق اسلامي جريان داشت و بزرگان و اولياي طرقْ به شاگردي اقطاب بزرگ تصوف شرق اسلامي افتخار ميکردند (رک: الفاسي، 1998: فصل اول).
پيروي از مکتب شرقي تصوف در حدود دو قرن طول کشيد (حرکات، 1965: 195)، تا اينکه در قرن هفتم هجري ابوالحسن شاذلي «مؤسس طريقت شاذليه»، سمت و سويي مغربي به آموزههاي تصوف بخشيد. از آن پس تاکنون، تصوف در مغرب، در چارچوبي متفاوت از تصوف شرقي ادامة حيات داده و مدارس و مکاتب و نحلههاي مختلفي را در دامان خود پرورانده است. صوفيان در آغاز، به نشر و تبليغ اسلام در خارج از شهرها يعني قبايل و صحاري و مناطق دورافتاده همت گماشتند؛ اما در قرن هشتم و با عبور از مرحلة تبليغي به سياست نيز پرداختند و حکومت تشکيل دادند. اولين طريقة مستقل صوفيه در مغرب، در قرن هشتم هجري به دست ابوعبدالله محمد بنسليمان جزولي شکل گرفت. به طور خلاصه ميتوان عملکرد طريقتهاي مختلف تصوف در مغرب را از قرن هشتم تا دوران معاصر چنين برشمرد:
1. طريقتهايي که اقدام به تشکيل حکومت کردند؛ همچون طريقت «جزوليه».
2. طريقتهايي که هدف آنها، معطوف به حمايت و تقويت شريعت بود؛ مانند «ناصريه» و «درقاويه».
3. طريقتهايي که از اقتدار اجتماعي گستردهاي برخوردار بودند؛ مانند «کتّانيه» (رک: ظريف، 1992: 84).
با مروري بر تاريخ تحولات مغرب آشکار ميشود که تاريخ مغرب، به نوعي تاريخ اقتدار و حاکميت طرق مختلف صوفيه است. تصوف در مغرب نه تنها بستري جهت تعليم و تربيت روحي معنوي بود، بلکه گسترهاي براي جهاد و مبارزه نيز تلقي ميشد. اقتدار فرهنگي، اجتماعي و بعضاً سياسي صوفيان موجب شد که تعاليم و آموزههاي آنان با مذهب مالکي ممزوج گردد و دينداري در اين کشور در قالب تصوف بروز نمايد.
تبارشناسي طريقت بودشيشيه
از جمله طريقتهاي صوفيانة فعال که امروزه نيز در کشور مغرب پيروان و هواداراني دارد و در عرصههاي مختلف فرهنگي اجتماعي به فعاليتهايي مشغول است طريقت بودشيشيه ميباشد. اين طريقت صوفيانه سلسله به شيخ عبدالقادر گيلاني ميرساند و پيروان آن همانند بسياري از سلاسل تصوف قادريه، جهت تمييز و تشخص از ديگر قادريان، نام مختص به خود را پس از کلمة قادريه ذکر ميکنند. اين طريقه در نيمة قرن دوازدهم هجري بهتدريج از طريقة قادرية کبري جدا شد. مجدّد اين طريقه علي بنمحمد بودشيشهاي[1] ابن البود خليلي است. وي از قبيلة بنيازناسن بود که از قبائل مهم شرق مغرب محسوب ميشود. علي بنمحمد نسب خويش را به شيخ عبدالقادر گيلاني ميرساند و از طريق وي به امام علي بنابيطالب(ع) متصل ميگردد.
اين طريقت صوفيانه و اقطاب و مشايخ آن همواره در مقابل سلطة استعمارگران فرانسوي در شمال آفريقا بهويژه مغرب، ايستادگي ميکردند (رک: بوکاري، 2006: 3/174 به بعد). مقاومت صوفيان، مشايخ طرق و خانقاهها و زوايا بر ضد استعمار فرانسه و اسپانيا تاريخي پر فراز و نشيب و آکنده از مجاهدتها و شهادتهاست که در تنگناي اين بحث مجالي براي طرح آن نيست.
طريقت بودشيشيه در اوائل قرن بيستم در هنگامي که مرشدِ طريقه شيخ مختار بنمحيالدين بود (الجمعية المغربية، 1992: 5/1664)، به مکانت و منزلت قابلتوجهي نايل آمد و مورد توجه مردم قرار گرفت. و اين بدان سبب بود که پير طريقت يعني شيخ مختار که از همرزمان امير عبدالقادر جزائري بود بر ضد فرانسه اعلام جهاد نمود و در سال 1907، به همراه مريدانش در نبردي سخت با استعمارگران فرانسوي درگير شد؛ ولي به دليل برتري عِدّه و عُدّة فرانسويان، نيروهاي شيخ بهتدريج شکست خورده و پراکنده شدند و شيخ به اسارت دشمن درآمد. وي در سال 1914 درگذشت و ميراث درخشان تصوف جهادگر و مبارزهجو را از خود به جاي گذاشت. پس از وي شيخ بومدين بنمنصور (1877-1955) جانشين وي شد و هدايت طريقه را به عهده گرفت. در مدتي که شيخ بومدين پير طريقت بود تطوراتي در شکل و محتواي طريقت حادث گشت که بهطور خلاصه ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1. پذيرش تکثر و تنوع مصادر و منابع فکري عقيدتي طريقت که در نتيجة آن، طريقت بودشيشيه مجموعهاي شد از تعاليم طريقتهاي درقاويه، جزوليه و تيجانيه؛
2. سختگيري در قبول مريدان؛
3. تجديد نظر در مسئلة خلافت و جانشيني مرشد و قطب طريقت که تا قبل وي موروثي بود؛ لذا جانشين وي فرزندش نبود (ارحيحات، 1996: 103).
پس از درگذشت وي در سال 1955، شيخ عباس بنمختار خليفة وي گرديد و هدايت طريقت را بر عهده گرفت. در دورة وي سختگيري در قبول مريدان بهتدريج به محاق رفت؛ شيخ عباس بر اين اعتقاد بود که؛ هر کس مايل باشد ميتواند به اين طريقت بپيوندد و ما او را آنگونه که ميخواهيم تربيت ميکنيم. اين روش موجب شد مريدان بيشماري در سلک اين طريقت درآيند. پس از درگذشت شيخ عباس در سال 1972، پسرش شيخ حمزه جانشين وي شد که تاکنون (2009) مرشد و پيرو اين طريقت به حساب ميآيد (الجمعية المغربية، 1992: 5/1665). طريقة بودشيشه همواره سعي دارد از سياست و مسائل آن اجتناب کند و هيچگونه برخوردي با نظام حاکم نداشته باشد (گفتوگوي شفاهينگارنده با مريدان نزديک به شيخ حمزه پير طريقت بودشيشيه در شهر رباط).
بنيانگذار طريقت عدل و احسان
شيخ عبدالسلام ياسين، قطب و مرشد جماعت «عدل و احسان»، در سال 1928 در شهر «مراکش» در کشور مغرب به دنيا آمد. وي در سال 1965 به طريقت «بودشيشيه» پيوست و مدتي ملازم و مصاحب شيخ اين طريقت، حاج عباس قادري گرديد. اما در زمان شيخ حمزه، به دليل انحراف و سستي طريقت و اتباع آن و نيز راهيابي دنيا دوستي نفرت از مرگ در ميان آنان و در نتيجه، قعود آنان از جهاد و مبارزه، از اين طريقت جدا شد. پس از گسستن وي از طريقت، عبدالسلام مبارزه و جهادي که به نظر وي فريضه محسوب ميشد در دو کتاب خود به نام اسلام بين دعوت و دولت و اسلام فردا تشريح نمود. نقطة اوج مبارزهجويي وي نامهاي بود با عنوان «اسلام يا طوفان» که آن را در سال 1974 خطاب به پادشاه نوشت. در اين نامه ضمن نصيحت به پادشاه، وي را از راهي که در پيش گرفته و فرجامش تباهي ملک و ملت است، بر حذر ميدارد. به دنبال اين نامه، عبدالسلام به اتهام اهانت به پادشاه و مقدسات، دستگير و به سه سال و نيم حبس محکوم گرديد. پس از آزادي از زندان در سال 1978، با اينکه از هرگونه فعاليت تبليغي منع گرديده بود، فعاليتهاي روشنگرانة خود را ادامه داد و يک سال بعد در فوريه 1979، مجلّة الجماعة را منتشر کرد. وي در سپتامبر 1981 جنبش «اسرة الجماعة» را تأسيس کرد؛ اما دولت با فعاليت علني آن مخالفت نمود. در سال 1983 نشرية «صبح» را با شعار «اليس الصبح بقريب» منتشر کرد که پس از دو شماره توقيف شد و عبدالسلام به همراه بسياري از اعضاي جنبش به زندان افتادند. عبدالسلام پس از آزادي از زندان در سال 1985 به فعاليتهاي سياسيـمذهبي خود ادامه داد تا اينکه در 1989 در منزل خود تحت بازداشت قرار گرفت. اين وضعيت تا درگذشت حسن دوم، پادشاه مغرب، در سال 2000، ادامه داشت (رک: ظريف، 1995: فصل اول).
شيخ عبدالسلام تأليفات بسياري دارد[2] که در آنها به تبيين و تشريح ديدگاههاي خود بهويژه در زمينه جامعة و نظام سياسي مطلوب و چگونگي نيل به آن پرداخته است. مهمترين بخش تأليفات و فعاليتهاي او را بايد در تلفيق تعاليم معنوي صوفيانه با زندگي مادي در جهان امروز، جستوجو نمود؛ يعني پيوند بين تصوف، مدنيت و فقه مالکي.
نقد و نفي حاکميت
اگرچه انديشة تأسيس «عدل و احسان» به اوايل دهة هفتاد ميلادي بازميگردد، ولي شکلگيري ساختار تشکيلاتي آن، به اوايل دهة هشتاد ميلادي مربوط ميشود. جنبش «عدل و احسان» تجارب عمومي جنبشهاي اسلامي را به عين عنايت نگريست و کاستيها و بايستگيهاي آن را مد نظر قرار داد. الگوي رفتاري جنبشهاي اسلامي از اوايل دهة شصت ميلادي چنين بود که به نقد اوضاع و شرايط موجود ميپرداختند و خواستار رعايت و پاسداشت شريعت از سوي نظامهاي حاکم بودند. اين خط مشي بهتدريج متحول شد و اسلامگرايان متأثر از رقيبان چپگراي خود جرئت و شهامت اين را يافتند تا مرحلة جديدي را آغاز نمايند. شايد بتوان اين مرحله را مرحلة خودباوري و استقلال فکري و فرهنگي از رقباي چپگرا و حاکميتها ناميد. آنان در اين مرحله بهتدريج آرا و انديشههايي را در خصوص نظام اجتماعي و حاکميت سياسي مطرح ساختند که جنبة الگو و بديل داشت و با رقباي خود چالش ميکرد. از منظر «عدل و احسان» در ابتدا لازم بود با بيان کاستيها و نادرستيهاي وضع موجود، مشروعيت حاکميت مورد مناقشه قرار ميگرفت تا بهتدريج زمينة طرح بديل فراهم گردد. به نظر شيخ عبدالسلام، ارائة بديل بايستي بهتدريج و ضمن مراحل مختلف انجام گيرد و هر مرحله بستر اجتماعي و فرهنگي را جهت طرح مراحل بالاتر فراهم کند. مظاهر اين خط مشي نوين را ميتوان چنين برشمرد:
عبدالسلام در ماه مي 1980 طي سخنراني خود تحت عنوان «گفتوگويي با نخبگان مغرب» ــ که به زبان فرانسه، زبان فرهيختگان و روشنفکران کشورش، ايراد کرد ــ ضمن تشريح بحران انديشه و عمل مليگرايي در جهان عرب و بهويژه مغرب، از نخبگان فرهنگي سياسي مغرب خواست در ديدگاه خود در قبال جنبش اسلامي تجديدنظر کرده، به اين جنبش بپيوندند.
يک سال بعد با انتشار نامة مفصلي تحت عنوان «پيام پادشاه از ديدگاه اسلامي» (ظريف، 1995: ص44)، پيام پادشاه به مناسبت آغاز قرن پانزدهم هجري را مورد نقد و بررسي قرار داد و ضمن تشريح وضع موجود امت اسلامي و تأکيد بر ضرورت نصيحت حکام، به تبيين اوضاع جاري مغرب پرداخت. وي در اين نامه تصويري گويا از جامعة مغرب به دست ميدهد؛ جامعهاي که در آن استبداد، فقر و فسادِ گسترده، وابستگي سياسي و فرهنگي و اقتصادي، بوروکراسي فاسد، نظام آموزشي ناکارآمد و فرهنگ منحط و فاسد نهادينه شده است. وي سپس به حقوق افراد جامعه، مانند حق ايجاد تشکل و احزاب، حق آزادي بيان، حق انتخاب لباس و ظاهر (حجاب و ريش)، حق مسافرت و حق فعاليتهاي ديني اشاره ميکند و خواستار پايان کنترل پليسي جامعه و همچنين آزادي زندانيان سياسي ميشود. سه سال بعد در سال 1994 عبدالسلام با انتشار کتاب گفتوگو با فرهيختگان دمکرات، گامي ديگر در فراهم کردن مقدمات ارائة بديل اسلامي برداشت. شايان ذکر است که اين کتاب هنگامي عرضه شد که حاکميت با ايجاد فضاي باز سياسي درصدد مشارکت دادن احزاب مخالف سکولار (جبهه دمکراتيک) در دولت برآمد. اين احزاب ضمن مصالحه با حاکميت، مشارکت در قدرت را پذيرفتند که نتيجه اين خط مشي خارج کردن اسلامگرايان از منازعة قدرت و سياست بود.
عبدالسلام در اين کتاب ضمن تشريح اهداف واقعي اصلاحات رسمي و کنترلشده از سوي حاکميت، ديدگاههاي «عدل و احسان» را در خصوص اصلاحات در فرهنگ، سياست، تعليم و تربيت، توسعه و حقوق بشر تبيين ميکند. در اين اثر، نظام بديل اسلامي از منظر «عدل و احسان» به طور ضمني تشريح ميگردد (رک: ظريف، 1996: فصل دوم).
اين تحول کيفي در جنبش اسلامي، يعني گذار از مرحلة مطالبه از حاکميت براي احترام به قوانين شرع و پاسداشت هويت اسلاميِ امت به مرحلة ارائه بديل، بهتدريج وضعيت عمومي جنبش اسلامي در جهان عرب را متحول کرد.
اسلامگرايان مناطق مختلف عربي هر يک با توجه به شرايط و موقعيت ويژة خود، از اين تحول به گونهاي خاص متأثر شدند. اين جنبشها با عنايت به شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعة خود، سعي کردند با استفاده از شرايط و فرصتهاي موجود داخلي، خطي مشي جديد خود يعني «ارائة بديل» را تقويت کنند. اسلامگرايان مغرب نيز در قالب جنبش «عدل و احسان» و با نظر به شرايط خاص اين کشور، به تقويت و تعميق تجربة جديد خود همت گماردند. از جمله اين شرايط ويژه، ميتوان به موضعگيري صريح برخي خطباي جمعه و عالمان مستقل مانند عبدالعزيز بنصديق و عبداللطيف جسوس در مقابل حاکميت اشاره نمود. اشاره به اين دو نمونه از عالمان که مسيري متفاوت با مجموعة سازمان و تشکيلات علما و فقها در پيش گرفتند، تصويرگر فضايي است که در آن، دو گونه درک و دريافت از اسلام، يعني اسلام رسميِ توجيهگر و نظريهپرداز نظام سلطنتي و اسلام مردمي و انقلابي و مبارزهجو، در چالشي سخت در مقابل هم قد برافراشتهاند. جنبش «عدل و احسان» با استفاده از اين فضا و بستر فراهمآمده که نوعي وحدت نظر بين انديشههاي «عدل و احسان» و موضعگيري برخي علماي دين را تداعي ميکند، اقدام به تبيين مواضع عقيدتي سياسي خود نمود. در اين خصوص جنبش «عدل و احسان» از عالمان دين و فقيهان ميخواهد رابطة خود را با قدرت و حاکميت قطع نمايند و در بيان امر به معروف و نهي از منکر، هيچ مصلحتي را جز رضاي خداوند در نظر نگيرند و زندگي اشرافي که لازمة آن خوف از اظهار حق است را رها نمايند. از سوي ديگر، اين جنبش با اعلام حمايت و همبستگي با علمايي که در اثر اظهار حق و موضعگيري در قبال سياستهاي وزارت اوقاف، تحت فشارهاي امنيتي قرار ميگيرند، از شرايط ايجادشده جهت تثبيت موقعيت خود و تشريح ديدگاههاي جنبش بهره ميگيرد. (رک: ظريف، 1999: ص56).
پينوشتها:
* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[1]. کلمه «بودشيش» ماخوذ از «شيش»، نام نوعي غذا، است. وجه تسمية مجدّدِ اين طريقه به آن، اين بوده است که در زماني که وي رياست معنوي طريقه را بر عهده داشت، به علت قحطي سخت و طولاني، مردمان از نقاط مختلف به زاوية وي روي آوردند و به دستور وي از مردم با «شيش» پذيرايي ميشد.
[2]. تأليفات شيخ عبدالسلام ياسين عبارتاند از: الاسلام او الطوفان، (1974 ـ نصيحت به پادشاه و بيان عواقب شوم ستم و استبداد)؛ نظريات في الفقه والتاريخ (1989 ـ ارتباط فقه و تاريخ ـ قوانين فقه جامع)؛ مقدمات في المنهاج (1989 ـ مفاهيم بنيادي حرکت انقلابي نبوي(ص))؛ شذرات (1992 ـ ديوان شعر)؛ رسالة التذکير (1995 ـ مجموعه نصايح و مواعظ به دانشجويان و يادآوري مسئوليتهاي خطير آنان)؛ منظومة الوعظيه (1996 ـ مواعظ عمومي در زمينة دعوت اسلامي، به همراه قصيدهاي بلند)؛ الاسلام بين الدعوة والدولة (1972 ـ تبيين ويژگيها و مناسبات دين و سياست در اسلام)؛ الاسلام غداً (1973 ـ تبيين طرح و برنامة اسلامگرايان بهعنوان بديل نظامهاي سکولار غرب گرا)؛ اسلام و تحدي المارکسية اللنينية (1978 ـ نقد مارکسيسم لنينيسم و تشريح مباني عدالت اجتماعي در اسلام)؛ اسلام و القوميه العلمانيه (1989 ـ مليگرايي و ارتباط وثيق آن با سکولاريزم و بيان ديدگاه اسلامگرايان در اين خصوص)؛ محنة العقل المسلم بين سيادة الوحي و سيطرة الهوي (1994 ـ توصيف ويژگيهاي خرد و خردورزي در اسلام)؛ حوار مع الفضلاء الديمقراطيين (1994 ـ طرح و ارائة بديل اسلامي به روشنفکران)؛ في الاقتصاد (1995 ـ اقتصاد اسلامي)؛ البواعث الايمانيه والضوابط الشرعيه، الشوري والديمقراطيه (1996 ـ بيان نقاط افتراق و اشتراک شوري و دمکراسي)؛ حوار الماضي و المستقبل (1997 ـ تجارب تاريخي جنبش اسلامي و چشمانداز آيندة آن)؛ حوار مع صديق آمازيغي (1997 ـ تشريح مطالبات قوم بربر و بيان ديدگاه اسلامگرايان)؛ الاسلام و الحداثه (به زبان فرانسه) - (1998 ـ اسلام و نوگرايي)؛ المنهاج النبوي، تربيتاً و تنظيماً و زحفاً (1981 ـ طرح و برنامة اسلامي بديل و چگونگي تحقق آن)؛ الاحسان (1998 ـ تربيت ايماني و سلوک معنوي)؛ تنوير المؤمنات (1996 ـ زن در اسلام)؛ الاسلام و الثوره (به زبان فرانسه) ـ (1980 ـ راهبرد انقلاب و دگرگوني از منظر اسلامي) شايان ذکر است که بيشتر کتابهاي شيخ عبدالسلام را انتشارات افق منتشر ميکند و اکثر اين آثار بدون تاريخ و مکان نشر وبعضاً بدون ذکر ناشر است.
علل توفيق طريقت صوفيانة عدل و احسان
در قسمت قبل شرايط و عوامل بيرونياي که به حرکت «عدل و احسان» کمک کردند تا تجربه اسلامي خود را تثبيت کند، به اختصار بيان شد. اکنون به تشريح ويژگيهاي دروني طريقت صوفيانة «عدل و احسان» ميپردازيم و به راهبردها، سازوکارها و علل موفقيت اين حرکت در جذب و سازماندهي و قوت روزافزون آن اشاره ميکنيم.
شايد بتوان گفت گوهر انديشة شيخ عبدالسلام ياسين، آشتي و ايجاد تعامل بين تصوف و جهاد است (ظريف، 1995: 214). همانطور که يادآور شديم خاستگاه و آبشخور حرکت سياسي وي، تعاليم صوفيانه، البته با قرائتي ويژه بوده است.[3] از منظر وي، تصوفْ تربيت و تزکية نفس، و جهادْ اهتمام به ابعاد حکومتي و سياسي اسلام است؛ از اينرو، رکن رکين هر حرکت موفقي را «تربيت و تزکية ايماني» از يک سو و «تشکّل جهادي» از سوي ديگر ميداند. منش و رفتار صوفيانه و قرائت ويژة عقيدتي سياسي از اين تعاليم، تأثير عميقي بر ساختار، آموزهها و خط مشي جنبش «عدل و احسان» نهاده است.
تربيت و تزکية ايماني يا سلوک صوفيانه
عبدالسلام متأثر از تعاليم صوفيانه، بر اين باور است که تشکيلاتِ فاقد تربيت و تزکية ايماني، جسمي بيروح است و در اين خصوص، به تجربه نبوي(ص) در مکه و مدينه و تقدم جهاد اکبر بر جهاد اصغر استناد ميکند، (رک: ياسين، 1981: 68 به بعد). تربيت و تزکية ايماني از ديدگاه وي، شامل دو عرصة فردي و جمعي (گروهي) ميشود. آنچه عبدالسلام به اعضاي جنبش در عرصة فردي توصيه ميکند، دستورالعملي است تحت عنوان «يوم المؤمن و ليلته». اين توصيهنامه به صورت يک جزوه چند صفحهاي بين اعضا و هواداران به صورت گسترده توزيع ميگردد و بيشتر اعضا و هواداران مضامين آن را حفظ کرده، به آن عمل ميکنند.
طريقت صوفيانه «عدل و احسان» بر آن است تا با اين توصيهنامه، رفتار فردي اعضاي اين جنبش را در يک چارچوب سلوک صوفيانه قرار دهد. در اين توصيهنامه آمده است:
بر هر مؤمني واجب است که برنامة زندگي روزانهاش، مبتني بر اصول ثابتي باشد؛ به گونهاي که آن اصول در تمام حالات، اعم از عبادت، جهاد، کار، فعاليتهاي اجتماعي و خانوادگي و غيره، راهنماي سلوک و نشاط و حرکت وي باشند. هر مؤمني اوقات معيني را صرف کار، خانواده، مدرسه و ساير فعاليتها مينمايد. بايسته است که اشتغال به امور دنيوي، به هيچ عنوان، او را از اقامة نماز در اول وقت باز ندارد و حتيالمقدر نماز را به جماعت و در مسجد اقامه کند. بر هر مؤمن مجاهدي فرض است که در وقت نماز، در هر مکاني که هست نمازگزاران را گرد آورد و نماز جماعت را با آداب لازم و دقايقي وعظ و دعوت، اقامه نمايند.
1. بايسته است هر مؤمني دقايقي قبل از فجر بپا خيزد و پس از اقامة نماز شب، طلب استغفار نموده تا در زمرة «المستغفرين بالاسحار» محسوب گردد.
2. پس از نماز صبح وقت بس مبارکي است که بايسته است هر مؤمن مجاهدي در آن به قرائت و تدبر در قرآن مشغول باشد.
3. اوقاتي در روز، حداقل يک ربع ساعت، به ذکر شريف «لا اله الا الله» اختصاص يابد.
4. کثرت ذکر صلوات بر پيامبر گرامي اسلام(ص) و تخصيص شب و روز جمعه به ذکر صلوات.
5. محاسبة نفس هر شب قبل از خواب، تجديد توبه و زود خوابيدن جهت بيداري و مناجات شبانه.
6. اولين فريضة واجب پس از نماز و تلاوت و ذکر، تحصيل حداقلي از علوم دين است و اگر مؤمن مجاهد، دانشآموز يا دانشجو باشد، بايد پس از اداي اين واجبات به درس و تحصيل علم بپردازد که جهاد وي در اين مرحله، جديّت در تحصيل علم و نايل آمدن به عاليترين درجات و مدارک است تا از اين رهگذر بتواند نقش مؤثرتري را در مجاهدت و دعوت ايفا نمايد.
7. بايسته است اوقاتيبه امور خانواده، زيارت دوستان و مؤمنان اختصاص يابد.
8. بر هر مؤمن مجاهدي لازم است، حداقلي از احکام دين را بهخوبي فراگيرد و با اختصاص اوقاتي براي تفقه در دين، آگاهي خود را از احکام شريعت تعميق بخشد؛ چراکه خداوند سبحان اعمال خالصانة صحيح و استوار را قبول مينمايد و عمل صحيح و استوار، عملي است که مطابق سنت حضرت رسول(ص) باشد.
9. شايسته است هر مؤمن مجاهدي، اوقات گرانبهاي عمر خويش را سرمايهاي بداند که در قبال صرف آن، بايد رضا و ملاقات خداوند را کسب نمايد؛ لذا در استفاده از اين سرمايه نهايت دقت و مراقبت و صرفهجويي را بنمايد و از تضييع آن با ملاقاتهاي طولاني، گفتوگوهاي کمفايده و مانند آن، اجتناب نمايد (رک: ياسين، 1995: 29 به بعد).
در اين تعاليم بهوضوح ميتوان آموزههاي تصوف را مشاهده نمود. شايد يکي از علل توفيق اين طريقت صوفيانه همين باشد که پيروان اين طريقت علاوه بر آنکه در يک حرکت سياسي، سازمان يافتهاند، مريدان وفادارِ مرشد طريقت، يعني شيخ عبدالسلام ياسين، نيز هستند. اين آموزههاي فردي هنگامي که با برنامههايي گروهي همراه شوند، جنبة هويتبخشي و تمايزطلبي گروه را تقويت ميکنند و باعث همبستگي و انسجام اعضا خواهند شد. از سوي ديگر با توجه به مباني و تعليمات صوفيانة اعضا که لازمة آن شرح صدر و وسعت مشرب و حسن ظن به عالم و آدم است، پيروان طريقت شيخ عبدالسلام در تعامل با ديگران با رفتار و عمل خويش آنان را تحت تأثير قرار ميدهند و به فراتر از ظواهر احکام و مناسک، يعني حقيقت معنوي اسلام، دعوت مينمانند.
در عرصة فعاليتهاي گروهي نيز طريقت «عدل و احسان» با ارائه برنامهاي تحت عنوان «برنامة تربيتي مرحلهاي»، سعي کرده است با بسط و تعميق «تربيت و تزکية ايماني» در عرصة جمعي، اعضا و هواداران را در دو زمينة «خانواده» و «شعبهها» سازماندهي کند.
برنامههاي خانوادگي
در تعليمات اين طريقت خانواده مکان مناسبي معرفي شده است که مؤمن مجاهد در آن ميتواند آفاق ايمان و ارتباط با خداي سبحان را گسترش دهد. به خانوادهها توصيه شده است نامي براي خود برگزينند که نشاندهنده يکي از شخصيتهاي اسلامي يا رويدادهاي مهم تاريخ اسلام باشد؛ نامهايي مانند خانواده اُحد، خانواده خندق و مانند اينها. سعي شود افراد خانواده آگاهي لازم را از معنا و مفهوم نامي که انتخاب ميکنند کسب نمايند تا از اين رهگذر ضمن نشر و تعميق فرهنگ اسلامي، ارتباط وثيقي بين افراد و خانوادهها، با رويدادها و شخصيتهاي مؤثر در تاريخ امت اسلامي ايجاد شود.
حرکت «عدل و احسان» از دو عامل جهت تعميق آموزهها و تعليمات خود در سطح خانواده بهره ميبرد: برنامه ملاقاتهاي خانوادگي و برنامههاي تفريحي گروهي. برنامه ملاقاتهاي خانوادگي اين گونه بيان شده است:
لازم است هر خانوادهاي حداقل دو ملاقات در هفته ترتيب دهد، در اين ملاقاتها تمام اعضاي خانواده شرکت مينمايند. انتخاب روز و ساعت ملاقات بستگي به تمايل خانواده دارد. جهت ملاقات اول، حداقل دو ساعت اختصاص يابد و با برنامهريزي قبلي سعي ميشود از وقت به نحو مطلوبي استفاده شود.
نمونة برنامة پيشنهادي اين ملاقات چنين است: جلسه با تلاوت آياتي از قرآن کريم آغاز ميشود و سپس يکي از افراد خانواده دعاي استفتاح بالصلاة علي النبي(ص)[4] را قرائت مينمايد. سپس برنامة درسي آموزشي شامل «فقه و قصص انبيا، سيرة نبوي، تفسير و تجويد، حديث و زبان عربي»، متناسب با سطح آگاهي اعضاي خانواده ارائه ميگردد. به منظور تقويت حس مشارکت و مسئوليتپذيري، تقسيم وظايف بر اساس تواناييهاي هر يک از افراد خانواده صورت ميپذيرد. در اين ديدارها مسائل و مشکلات فردي و جمعي خانواده مطرح ميشود و چارهجوييهاي لازم براي حل آنها ارائه ميگردد.» (رک: ظريف، 1992: 361).
در اين گونه برنامهها ضمن قرار گرفتن خانوادهها در يک فضاي معنوي و روحاني که ضامن استمرار وفاداري به طريقت است، آموزهها و تعاليم لازم ارائه ميگردند. چنين تعليم و تربيتي از يک سو موجب ارتقاي سطح دانش و معلومات افراد ميگردد و از ديگر سو موجب تعميق انسجام دروني و هويت جمعي خانوادهها بر محور تعاليم صوفيانه ميشود.
امّا نوع ديگري از ملاقات که مهمتر و مفصلتر است، برنامة سير و سلوک جمعي است:
افراد خانواده در روز معيني روزه ميگيرند. از هنگام افطار برنامة ملاقات و مصاحبت شروع ميشود و سپس افطار آغاز ميشود. پس از افطار، يکي از افراد که از قبل معين شده است کلماتي در نصيحت و وعظ القا مينمايد و چنانچه لازم باشد دربارة آن بحث جمعي انجام ميشود... پس از نماز جماعت صبح، مؤمنان به نيايش مشغول ميشوند و براي خود و خانواده و آفتاب، به صورت جمعي قرآن تلاوت شود و جلسه با نصيحت و موعظه پايان يابد (رک: همان: 362).
دومين عاملي که حرکت «عدل و احسان» جهت تعميق آموزههاي صوفيانة خود در بين اعضا و هواداران به کار ميگيرد، برنامههاي تفريحي گروهي است:
بايسته است هر خانوادهاي برنامهاي براي تفريح و گردش ماهيانه تدارک ببيند. اين برنامهها لزوماً بايد در خارج از شهر در مناطق خوش آب و هوا اجرا شود تا موجب تجديد قواي روحي و جسمي گردد. خانوادة ميزبان دو گروه را به اين برنامة تفريحي دعوت ميکند: يکي خانواده يا خانوادههايي که مايلاند با تعليمات و برنامههاي طريقت «عدل و احسان» آشنا شوند و دوم خانواده يا خانوادههايي که در شعبة واحدي فعاليت مينمايند. پذيرايي به عهدة خانواده ميزبان است و شايسته است جميع مدعوين به طور جدّي در تمام برنامهها مشارکت نمايند. نمونة عملي چنين برنامهاي ميتواند چنين باشد: بعد از نماز صبح به طرف مکانِ از قبل تعيينشده، حرکت کرده، پس از استقرار در محل، برنامه را با تلاوت قرآن آغاز ميکنند. ميزبان ضمن برشمردن اهداف برنامه، بر حسب توانايي اشخاص، وظايف را تقسيم ميکند. عدهاي به آماده کردن صبحانه، عدهاي به تهيه آب و آتش و عدهاي به سامان دادن محل نماز و استراحت مشغول ميشوند. هنگام تناول صبحانه وقت مناسبي است که افراد تازهوارد به جمع معرفي شوند. پس از صرف صبحانه، آياتي از قرآن به صورت گروهي تلاوت ميشود و سپس همه آماده ميشوند تا از سخنراني يکي از افراد که از قبل مطالبي را آماده کرده است، بهره برند که بيش از نيم ساعت به طول نميانجامد. در پايان نيز گفتوگوي جمعي در خصوص مطالب ارائهشده انجام ميگيرد. سپس هنگام ورزش فراميرسد که بايد وسايل آن از قبل فراهم شود. اندکي قبل از نماز ظهر، همگي با تجديد وضو و ذکر و استغفار به استقبال نماز ميروند. پس از نماز يکي از حاضران دقايق کوتاهي به وعظ و نصحيت ميپردازد. اين کار به اين منظور است که در وقت ضرورت، همة افراد توانايي ايراد سخن در جمع را داشته باشند. پس از نمازهاي مستحبي، وقت تناول نهار فراميرسد. پس از صرف غذا، اندکي استراحت ميکنند، سپس کودکان و نوجوانان برنامة سرود و تواشيحخواني را اجرا مينمايند. شايسته است اين برنامه به بهترين نحو انجام شود. سپس همگي آمادة نماز عصر شده، پس از اقامة نماز، پيشنهادات و انتقاداتْ پايانبخش برنامه است. بايسته است نکات مثبت و منفي به طور جدي مورد توجه قرار گيرد تا برنامههاي آينده غنيتر و شايستهتر اجرا گردد (رک: همان: 363).
همانگونه که يادآور شديم، عبدالسلام ياسين شالودة يک جنبش موفق را «تربيت و تزکية ايماني» و «تشکل جهادي» ميداند. اکنون به رکن دوم نظرية وي يعني تشکل جهادي ميپردازيم.
ساختار تشکيلاتي
به باور عبدالسلام مشي پيامبر(ص) مشتمل بر تربيت ايماني[5] و تشکل جهادي بود. بنابراين، پيشگامان شجاع و مؤمن بايد با مجاهدتهاي خويش براي آينده برنامهريزي کرده، راه را براي حرکت امت اسلامي هموار نمايند. اين تشکيلات درصدد است به گونهاي طي طريق نمايد که افراد را از حيث فکري، روحي، جسمي و اخلاقي براي مؤمنانه زيستن در جهان امروز مهيا نمايد.
عضوگيري، جذب و سازماندهي
اين طريقت بر آن است تا با جذب افراد مستعد به تربيت آنان پرداخته و صوفيان مجاهدي را پرورش دهد که از يک سو اهل سير و سلوک و عوالم معنوي باشند و از سوي ديگر در جهاد و مبارزه اجتماعي سياسي حضور يابند. از اينرو بايسته است اعضاي جديد با برنامهريزي دقيقي، انتخاب شوند. جذب و سازماندهي اعضا و هواداران در سطح شعب و دفاتر جنبش، از سه طريق جلسات گروهي پانزده روز يکبار، برنامههاي ورزشي، و کتابخانه انجام ميگيرد.
جلسات گروهي. نقبا، يعني اعضاي مهم هر شعبه، دو بار در ماه گرد هم ميآيند و به بحث و بررسي کتاب المنهاج النبوي اثر شيخ عبدالسلام ياسين ميپردازند. اين مباحثة گروهي بدين منظور است که ديدگاههاي آنان دربارة مسائل مختلف به يکديگر نزديک شود و همديگر را بهتر بشناسند؛ از اينرو توصيه ميشود که شرکتکنندگان در جلسه با مطالعة قبلي، به بحث و تحليل مضامين مطرحشده در کتاب همت گمارند.
برنامههاي ورزشي. لازم است کلية اعضاي شعب و دفاتر به تقويت و نشاط جسمي خود اهتمام ورزند و با تشکيل تيمهاي مختلف ورزشي و ترتيب مسابقات بين شعب، مراتب صحبت و جماعت[6] را تقويت نمايند. همچنين با انجام مسابقات با ساير گروههاي ورزشي، ميتوانند اخلاق و مروّت اسلامي را تجسم بخشند تا از اين طريق، با عمل خود، ديگران را با جنبش «عدل و احسان» آشنا نمايند.
کتابخانه. يکي از ابزارهاي لازم جهت نشر دعوت، ايجاد کتابخانه، نوارخانه و استفاده از وسايل سمعي و بصري است. بايسته است تمام شعب در تهيه و تدارک چنين لوازمي اهتمام بليغ ورزند و با توزيع و استفادة صحيح، سطح آگاهي و شناخت اعضا را ارتقا بخشند (البرنامج التربوي المرحلي: 25).
پينوشتها:
* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[3]. در دهة 1960 در دوران زمامداري عبدالناصر که جنبش اخوان المسلمين در مصر بهشدت سرکوب و رهبران آن اعدام شدند، حاکمان مغرب که در مقابل شعارهاي ناسيوناليستي ناصر احساس خطر ميکردند، اجازه دادند کتابهاي اخوان المسلمين در مغرب در تيراژ وسيع تجديد چاپ شود. اين آثار بهويژه کتابهاي حسن البناء، تأثير ژرفي بر سلوک رفتاري و تربيتي گروههاي اسلامگرا بر جاي گذارد. اين تأثير در انديشههاي اخلاقي تربيتي عبدالسلام ياسين نيز به وضوح آشکار است.
[4]. دعايي است معروف که با جمله «ان الحمدلله نحمده و نستغفره...» آغاز ميشود و معمولاً مؤمنين بعد از نمازهاي واجب ميخوانند.
[5]. عبدالسلام ياسين، در کتاب المنهاج النبوي مجموعهاي از متون و منابع را معرفي ميکند که ميتواند در تعميق تربيت ايماني، مؤثر باشد، اين مجموعه عبارتاند از:
- در حفظ و تجويد و تفسير قرآن کريم: مطالعه کتابهاي التبيان اثر نووي، تفسير ابنکثير، احکام القرآن اثر ابيبکر بنالعربي و تفسير في ظلال القرآن اثر سيد قطب.
- در حديث: صحيح بخاري، صحيح مسلم و کتابهاي سنن.
- در عقائد: کتاب کبري اليقينيات الکونيه، اثر سعيد رمضان البوطي.
- در عبادات: کتاب فقه السنة، اثر السيد سابق و کتاب نيل الاوطار، اثر شوکاني.
- در سيره نبوي: سيره ابنهشام و کتاب فقه السيره، اثر سعيد رمضان البوطي.
- در فقه نبوي: کتاب الاذکار، اثر نووي و کتاب زاد المعاد اثر ابنقيم الجوزيه.
- در سير و سلوک: کتاب قوت القلوب، اثر ابيطالب مکي و کتاب الرسالة القشيريه، اثر امام قشيري و کتاب احياء العلوم، اثر غزالي.
- در فقه دعوت: آثار حسن البناء، مودودي، سعيد حوي، يوسف قرضاوي و ابيالحسن الندوي.
- در تاريخ اسلام: کتاب رجال الفکر و الدعوة و ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمين، اثر ابوالحسن الندوي.
- در سرگذشتنامهها: کتاب صفوة الصفا، اثر ابنالجوزي و کتاب الاسلام بين العلماء والحکام، اثر عبدالعزيز الندو.
- در زبان و ادبيات عرب: کتاب مفردات الفاظ القرآن، اثر راغب اصفهاني و کتاب النحو الوافي، اثر عباس حسن و کتاب الصرف، اثر الحواني.
[6]. مراتب صحبت و جماعت اصطلاحي صوفيانه است که صوفيان جهت حفظ ارتقاء و تعالي بخشيدن به برنامههاي سلوکي خود مدنظر قرار ميدهند.
ويژگيهاي سازماني طريقت عدل و احسان
چنانکه در قسمت قبل گذشت، يکي از ويژگيهاي آشکار جنبش «عدل و احسان»، گرايشهاي صوفيانة بدنة جنبش است؛ خصوصيتي که در اثر آموزههاي صوفيانة شيخ عبدالسلام در مواضع و آثارش، در سطوح مختلف اعضا و هواداران رسوخ يافته است. اين آموزهها شخصيتي شبهکاريزما براي شيخ ايجاد کرده و ارتباط تشکيلاتيِ سازمانيافتة بين اعضاي يک جنبش با اهداف سياسي را به ارتباط مريد و مرادي فروکاسته است.[7] البته اين بدين معنا نيست که تصميمگيري در سطح رهبري اين جنبش، يک طرفه و پشت درهاي بسته اعمال ميشود، بلکه شورا و مشورت نقش مهمي در اتخاذ تصميمات و مواضع آن ايفا ميکند (گفتوگوي شفاهي نگارنده با محمد يتيم از روشنفکران اسلامگراي متمايل به «عدل و احسان»).
آنچه از خلال تعليمات، مکتوبات و مصاحبه (گفتوگوي شفاهي نگارنده با منير رگراگي عضو بلندپاية عدل و احسان) با اعضاي بلندپاية جنبش، در خصوص چگونگي هدايت و مديريت جنبش به دست ميآيد، عبارت است از اينکه مرشد، پير يا رهبر جنبشْ قدرت تصميمگيري را در انحصار خود ندارد و اين مجمع يا کنگرة عمومي جنبش است که تصميمگيرندة نهايي محسوب ميشود. در واقع کنگرة عمومي در سلسله مراتب قدرت، در رأس هرم قرار دارد. نحوة اعمال قدرت کنگره به طرق ذيل است:
انتخاب شوراي ارشاد جنبش که يکي از اعضاي آن مرشد يا رهبر جنبش است. اين شورا بهمثابة دفتر سياسي احزاب عمل ميکند و وظيفة آن کمک به رهبر جنبش در هدايت جنبش است. يکي از وظايف مهم اين شورا، اشراف و نظارت بر امور معنوي و تربيتي جنبش ميباشد. مجمع عمومي ميتواند با دو سوم آرا، مرشد را عزل کند و در صورت استعفاي وي، جانشين او را تعيين نمايد. رهبر تنها از طريق مجمع عمومي است که ميتواند شوراي ارشاد را منحل نمايد. مرشد ميتواند در مواقع ضروري و حساس، شخصاً و بدون مشورت با شوراي ارشاد تصميماتي اتخاذ نمايد و در اين خصوص به سيرة خليفة دوم استناد ميشود. اعضاي مجمع عمومي عبارتاند از: نمايندگان شعب و دفاتر در سطح کشور، شوراي ارشاد و اعضاي کميته اجرايي. اين مجمع هر سه سال يکبار به رياست رهبر جنبش تشکيل ميشود و ضمن تحليل و بررسي خط مشي دعوت و جهاد، راهبرد آينده را نيز مشخص ميکند. البته ممکن است مجمع عمومي به منظور تصميمگيري در مسائل مبرم و حياتي مانند عزل يا استعفاي رهبر، عزل يا استعفاي اعضاي شوراي ارشاد و مانند آن به طور اضطراري تشکيل جلسه بدهد.
نظارت مستمر. از ديگر ويژگيهاي اين جنبش، کوشش مستمر در بهبود ساختار، آموزهها و راهبردهاي جنبش است. لذا صحبت و مناصحه که از مباني مهم نظري و عملي تصوف محسوب ميشود از اصول ثابت و مؤکد محسوب ميشود و ارتباط مستقيم، رو در رو و صريح اعضا و مسئولان از يک سو، و موج انتقادات، تخطئهها و بعضاً رقابتهاي سياسي مذهبي از طرف ساير گروهها و جمعيتها از سوي ديگر و همچنين فشارهاي مضاعف نيروهاي امنيتي در سرکوبي و مهار اين جنبش که در سالهاي اخير به بزرگترين جنبش اسلامگراي صوفيانة مغرب تبديل شده، همگي موجب گرديده است تا رهبران اين حرکت، در نظارتي دايم و مستمر براي بهبود کيفي و کمي اوضاع جنبش بکوشند. از ديدگاه جنبش، امراض و انحرافاتي که عموم جنبشهاي اسلامي را تهديد ميکند به بيماريهاي اصلي و فرعي تقسيم ميشوند. سرچشمة بيماريها و انحرافات اصلي، نقص در تربيت و تهذيب اخلاقي است که خود موجب دو بيماري اختلاف و نافرماني از اوليالامر ميگردد و ريشههاي روحي رواني اين دو بيماري در امور ذيل قابل مشاهده است: ادعاي دروغين مجاهدت که علاج آن صدق است؛ برتريطلبي که علاج آن تواضع است؛ اعمال رأي شخصي در مقابل رأي مرکزيت جنبش که علاج آن وفاي به عهد و عقد بيعت است؛ تکيه بر علل و اسباب ظاهري که علاج آن توکل بر خداوند است؛ ضعف روحيه و معنويت که علاج آن ذکر و حضور قلب است؛ اختلاف در تصميمگيري که علاج آن شورا و مشورت است؛ سرپيچي از اوامر صادره که علاج آن امر به معروف است؛ دوستي دنيا که علاج آن، دوستي رسول الله(ص) و مؤمنان است. اما امراض و بيماريهاي فرعي که از امراض اصلي سرچشمه ميگيرند، عبارتاند از فرصتطلبي، تصميمات بدون مطالعه، عوامزدگي، شور و حماسة ناگهاني، و استبداد رهبري. راه علاج بيماريهاي فرعيْ اهتمام به تربيت، مراعات دقيق معيارها و ضوابط در عضوگيري، وضع معيارهاي صريح و روشن جهت عزل رهبر مستبد و منحرف، و رعايت نظام کيفري است که با اعادة تربيت، نصيحت و اخراج از جنبش اعمال ميگردد (گفتوگوي شفاهي نگارنده با منير رگراگي عضو بلندپاية «عدل و احسان»).
در اين ديدگاهها تعاليم صوفيانه بنيان نظري و عملي اين جنبش را تشکيل ميدهد و گويي در سير و سلوک صوفيانه، بُعدي اجتماعي نيز لحاظ شده و مجموعة آموزههاي تصوف صبغة عصري به خود گرفته است؛ بگونهاي که يک طريقت صوفيانه را بهشدت درگير سياست کرده و قرائتي سياسي اجتماعي از تصوف ارائه نموده است.
خط مشي داخلي. به باور «عدل و احسان»، هيچ گروهي نميتواند به يک سازمان منسجم مؤثر تبديل گردد، مگر اينکه سه ويژگي در آن حکمفرما باشد و چگونگي تعامل افراد در داخل سازمان را تبيين کند: محبت، شورا و اطاعت. هر گروهي که براساس محبت خداوند تأسيس نشده باشد، نخواهد توانست در جامعة فتنهزدهاي که مبتني بر کينة طبقاتي، درگيريهاي حزبي و گرايشهاي قومي است تأثير بگذارد. محبت خداوند در دو بُعد تجلي مييابد: بُعد اول رحمت و مودّت بين اعضاي گروه است که مقدمهاي بر تقويت نيروي جهاد است، به گونهاي که قادر به عقب نشاندن دشمن باشند؛ بُعد دوم، اعمال قهر و شدّت عليه کفار است. محبت و مودّت بين اعضا، نبايستي به اين منجر شود که عضوي از مسئوليت شانه خالي کرده، وظيفة خود را به ديگري واگذارد يا اينکه عضوي در انديشه و عمل متکي به ديگري باشد. در اينجا اهميت شورا و مشورت، آشکار ميگردد که تصميمگيريها و تقسيم وظايف و مسئوليتها بايد مبتني بر شورا باشد و عاملي که ميتواند ضامن تحقق تصميمات شورا باشد اطاعت است؛ اطاعتِ بدنة سازمان از رهبري. البته منظور اطاعت کورکورانه نيست، بلکه اطاعت از تصميماتي است که از طريق شورا در سطح رهبري اتخاذ شده است. بدين صورت تعارض بين وجوب اطاعت و وجوب نصيحت و شورا نيز برطرف ميشود.
عقد امارت. لازمة هر سازماني وجود عهدي است که بين بدنة سازمان و رهبري، ايجاد تعهد ميکند؛ اين ميثاق قبل از تشکيل دولت خلافت موعود، «عقد امارت» ناميده ميشود که بين جماعت مسلمانان، يعني اعضاي سازمان، و امير جماعت، يعني رهبر و مرشد سازمان، منعقد ميگردد؛ اما پس از تشکيل دولت خلافت موعود، «بيعت» ناميده ميشود.
خودکفايي عقيدتي. هر حرکت سياسي اجتماعياي که به دنبال تغيير و تحول در نظام و ارزشهاي حاکم است، بايد موضع خود را در قبال سياستهاي حاکم آشکارا اعلام کند. چنين حرکتي سياست حاکم را قاطعانه نفي مينمايد و آموزة ديگري را جانشين آن کرده و به پيروان خود ارائه ميکند؛ بدين وسيله از سياست حاکم سلب مشروعيت مينمايد و با ايجاد نوعي خودکفايي عقيدتي، اعضا و هواداران خود را به سلاح فکري در مقابل رقيب مسلح ميکند. حرکت «عدل و احسان» توانسته است نوعي خودکفايي نظري و فکري بين اعضا و هوادارانش ايجاد نمايد. مرجعيت فکري و عقيدتي آنان کتاب المنهاج النبوي است که شيخ عبدالسلام ياسين در سال 1981 منتشر کرده است.
منابع مالي. هر عضو جديد پس از آنکه با فضاي فکري و جهادي جنبش آشنا شد و دريافت که مسئوليت سترگ جهاد پيگير را فقط مؤمنان مجاهد و صادق ميتوانند به انجام برسانند و صدق مؤمنان و مجاهدان معلوم نميشود جز آنکه برهان آشکاري در اثبات آن داشته باشند که همانا انفاق مالي است، بهتدريج و به ميزان توانايي خود به ياري جنبش خواهد شتافت. از ديدگاه جنبش، بايسته است مؤمناني که از استطاعت بيشتري برخوردارند، از مخارج زندگي مرفه خويش بکاهند و سهم بيشتري در کمک به حرکت جهادي به عهده گيرند. هر عضو حرکت بايستي صندوقي جهت حمايت از دعوت و جهاد در نظر گيرد و کمکهاي مردم، هواداران و ساير موارد را در آن به ثبت برساند. بخش مالي جنبش، با محاسبه و نظارت دقيق و لحاظ کلية احتياجات افراد و مخارج مختلف دعوت و جهاد در سطوح مختلف جنبش، درآمدها و هزينهها را معين مينمايد. در خصوص استقلال مالي حرکت عدل و احسان، عبدالسلام ياسين ميگويد: «ما دست کمک به سوي کسي که از ما نيست دراز نميکنيم تا آزادي و استقلالمان خدشهدار نشود» (ياسين، 1973: 470).
توصيف جامعه. از ديگر نکات قابل توجه در تشريح ويژگيهاي جنبش «عدل و احسان»، نگرش و تحليل آنان از وضع موجود جامعة مغرب است. انديشه، آموزهها و ادبيات رايج اخوان المسلمين در دهة 1960 که متأثر از ابوالاعلي مودودي و سيد قطب بود، نه تنها جوامع غربي را مجتمعات جاهلي ميناميد، بلکه اين ويژگي را به جوامع اسلامي نيز تسرّي ميداد و بالطبع احکامي بر آن مترتب ميکرد؛ اما شيخ عبدالسلام اين نگرش را به کلي نفي ميکند و ضمن ابطال ادلة آن، جوامع اسلامي را مجتمعاتي مفتون يا فتنهزده توصيف ميکند.
عبدالسلام در کتاب الاسلام غداً که در سال 1973 منتشر شد، به تفصيل نظرية اخوان را نقد، و طرح بديل خود را ارائه ميکند. وي بر اين باور است که جوامع ما فتنه زدهاند نه جاهلي. گرچه در ميان ما مسلمانان و حتي برخي رهبران ما، اهل رده هم يافت ميشود، ولي امت اسلاميِ به استضعاف کشيدهشده همچنان امت محمد(ص) است. اگر ما بر اين اعتقاد باشيم که جوامع اسلامي جوامعي جاهلي است و از دين خداوند خارج شده است، حکم به کفر خويشتن نمودهايم.[8]
وي در توصيف جوامع اسلامي فتنهزده يا مفتون ــ که اصطلاحي قرآني است ــ ميگويد که فتنه در جوامع اسلامي پشتوانههاي اجتماعي و سياسي دارد. پشتوانة اجتماعي فتنهْ اسراف و تبذير و ايمان مطلق به عقل ابزاري است و پشتوانة سياسيِ آن، نظامهاي استبداديِ حاکم بر جوامع اسلامي هستند. تجليات و مظاهر نظامها و جوامع مفتونْ ناسيوناليسم، سکولاريسم و دمکراسي هستند (1973: فصل فتنه).
يکي از نتايج مهم چنين توصيف و تبييني، نفي هرگونه خشونت در تغيير وضعيت موجود جوامع و نظامهاي حاکم است. در اين تبيين، تنها راهحلْ تربيت ايماني مجاهدان است تا طليعهدار حرکتي تربيتي معنوي باشند و زمينه را جهت تحولي عميق در ابعاد مختلف جامعه فراهم آورند. پس از طي اين مرحله است که تحقق وعدة الاهي فراميرسد.
قرائت صوفيانه. نکتة قابل توجه ديگري که در طرز نگرش جنبش به واقعيت موجود جامعة مغرب مشاهده ميشود، به کارگيري شيوة غالب و رايج دينداري در مغرب، يعني تصوف است. بيشتر آموزههاي ديني در مغرب بهشدت تحت تأثير قرائت صوفيانه از اسلام قرار دارند. تجلي اين پديده را ميتوان در کثرت شگفتانگيز زاويهها، خانقاهها، مزار اوليا و صلحا، و اهتمام گسترده به مجالس ذکر و مدايح و تواشيح مشاهده نمود. وجود فرقهها و طرق مختلفِ نحلههاي تصوف با گرايشها و روشهاي مختلف، و ساماندهي مراسم، مجالس، بزرگداشتها و تعظيم و تکريم صلحا و اولياي بزرگِ طرقْ شکل غالب دينداري در مغرب را کاملاً متفاوت با آنچه در شرق اسلامي و عربي رايج است ترسيم ميکند.
عدم توفيق وهابيت در مغرب نيز ناشي از تعارض آموزههاي حنبلي با مبادي مذهب مالکي است که تأويل و تسامح را در حد رضايت عموم جايز ميشمارد. حتي ميتوان يکي از علل ناکامي «جنبش جوانان اسلامي» را که طلايهدار اسلام سياسي در مغرب بود، در عدم توجه آنان به شکلِ دينداري در اين سرزمين دانست. اين جنبش در بعد سياسيْ ايدئولوژيک، انديشة انقلابي ملهم از مودودي و سيد قطب را ترويج ميکرد و در بعد عقيدتي و شعائري به اسلام وهابي گرايش داشت.
همان گونه که توجه به قوانين، مناسبات و خصوصيات عام و کلي نقش مهمي در موفقيت يک حرکت سياسي اجتماعي دارد، توجه و اهتمام به ويژگيهاي اختصاصي هر جامعهاي نيز نقشي اساسي در پيروزي يا شکست آن حرکت ايفا مينمايد. علت توجه و عنايت جنبش «عدل و احسان» به پديدة تصوف نيز همين عامل است. رهبر جنبش «عدل و احسان»، خود پيشينهاي صوفيانه داشته است و علي رغم خروج از طريقت (به علت سستي آنان در جهاد)، در کنار جهاد و مبارزه توجه ويژهاي به تعاليم تصوف داشته است.
البته جنبش «عدل و احسان» خود را بهعنوان يک طريقت جديد مطرح نمينمايد؛ زيرا مردم نظر چندان مثبتي به فرقهها و طرق فعلي سنتي تصوف ندارند. علت اين نگرش سابقة سوء برخي طرق و نحلههاي تصوف در همراهي با استعمارگران و نيز مخالفت آنها با هر گونه فعاليت سياسي است ـ که بعضاً از سوي دربار و وزارت اوقاف نيز حمايت ميشوند.
جنبش «عدل و احسان»، هر گونه ارتباطي را با فرق و طرق موجود نفي ميکند و و هر گونه تعاون و همکاري با آنان را در خصوص تبليغ و دعوت اسلامي رد مينمايد؛ زيرا راه روش آنان را براي نشر و گسترش دعوت اسلامي جدي و نتيجهبخش نميداند. با اين همه، آنان را خارج از دين نميشمارد و قضاوت دربارة عقايد و آراي آنان را به خداوند واگذار ميکند. با توجه به اين مسائل، ميتوان هدف جنبش «عدل و احسان» از توجه به آموزههاي تصوف را چنين توضيح داد:
اولاًتعميق تربيت و تزکية ايماني در ميان اعضاي جنبش، زيرا برخي آموزههاي تصوف نقشي محوري در آن ايفا مينمايد؛ ثانياً تبديل اسلام به خط مشي گستردة مردمي تا آن را از اسلام رسمي درباري کاملاً متمايز کند و ثالثاًتسهيل نشر آموزههاي جنبش در روستاها و بين قبايل، زيرا نفوذ و آموزههاي تصوف در آن مناطق از قوّت بسياري برخوردار است.
خاتمه
جنبش «عدل و احسان» حرکتي سياسي اجتماعي است که درصدد ايفاي نقش در جامعه و ارائة مدل بديل حکومت ميباشد. اين جنبش تأثير گسترده و عميقي بر جامعه مغرب نهاده است؛ بهگونهاي که به بزرگترين نيروي مخالف نظام پادشاهي تبديل شده است. از سوي ديگر ميتوان اين جنبش را طريقتي صوفيانه دانست که بر معنويت و تهذيب نفس پاي ميفشرد. تعاليم صوفيانه در اين جنبش نقشي محوري دارند و فقه و شريعت نيز بر اساس اصول تصوف تأمل ميشوند. اين نگاه صوفيانه بر انديشههاي سياسي اين جنبش نيز حاکم است؛ مثلاً در توصيف جامعة مطلوب و آرماني، آموزههاي رايج فقه مالکي در حوزه سياست و حاکميت بهطور برجستهاي لحاظ نميشود (برخلاف جوامع شرقيِ فقهمحوري مانند ايران و عربستان) و در مقابل به نقش محوري آموزههاي صوفيانه ارج نهاده ميشود. اين نگرش علاوه بر آنکه در ميراث تاريخي، اجتماعي و فرهنگي خطة غرب اسلامي ريشه دارد با بينش و رويکرد سران اين طريقت نيز مرتبط است؛ زيرا آنان بر اين باورند که اصول حکومتداري، تأسيس نظام سياسي و مهندسي نظام اجتماعي را بايد از تصوف و نه فقه اخذ نمود و نظام سياسي اجتماعي مطلوب را براساس آموزههاي صوفيانه بنيان نهاد (برخلاف انديشمندان خطة شرق اسلامي که به دليل سيطرة فقه و فقاهت، جامعه مدني و نظام سياسي را از درون فقه استخراج کرده و بخشي از فقه را متکفل تبيين و تشريح احکام السلطانيه، فقه الدولة يا فقه سياسي دانستهاند).
بررسي و مطالعة جنبش عدل و احسان در کشور مغرب در منتها اليه خطة غرب اسلامي و مقايسة آن با جنبشها و حرکتهاي مشابه در شرق اسلامي اولاًتفاوتهاي موجود در عرصة انديشه و عمل پارههاي مختلف جهان اسلام را آشکار ميکند و ثانياًنمونهاي موفق از تلفيق و سازگاري بين بعد معنوي و عرفاني اسلام با مقتضيات جوامع امروزي را به نمايش ميگذارد.
پينوشتها:
* کارشناس ارشد رشتة عرفان و تصوف
[7]. از جمله انتقادات نظري ديگر تشکلهاي اسلامگرا به «عدل و احسان»، همين مسئلة فروکاستن روابط، مباني تصميمگيري، و خط مشي يک تشکيلات سياسي به يک رابطة بين مريد و قطب در يک طريقت صوفيانه است. منتقدان بر اين باورند که هر گونه فعاليت سياسي اجتماعي بايد کاملاً واقعگرايانه و مبتني بر تحليل دقيق نيروها و قواي بازيگر در صحنة قدرت و اجتماع باشد نه بر مبناي يک رابطة مريد و مرادي. و نبايد خضوع در سير و سلوک معنوي در مقابل شيخ را به ساحت سياست و مسائل عيني و عملي صحنة چالش قدرتها سريان داد.
[8]. توصيف جوامع اسلامي به صفت جاهليت، پيآمدهاي سياسي اجتماعي و عملي خطيري به دنبال داشت که کمترين آن، ايجاد اختلاف و انشقاق در ميان گروههاي اسلامگرا بود. اکثر اين گروهها، تحت فشار شديد نظامهاي سياسي حاکم قرار داشتند. اختلافهاي داخلي و فشارهاي پليسي، موجب تضعيف کيفي و کمي اسلامگرايان گشت و در مواردي منجر به فروپاشي و انحلال آنان گرديد. پس از آشکار شدن آثار سوء اين نگرش، جمع کثيري از اسلامگرايان، آثاري در رد و تخطئة اين نگرش به رشتة تحرير درآوردند که از جمله مهمترين اين آثار، کتاب دعاة لا قضاة، اثر حسن اسماعيل الهضيبي، دومين مرشد اخوان المسلمين در مصر بود که به تفصيل، مباني و اصولي را که مورد استناد اين طرز تفکر بود مورد بحث و انتقاد قرار دارد. کثرت و قوت استدلال اين گونه آثار انتقادي موجب شد تا انديشة افراطي مذکور در دهة هفتاد ميلادي از رونق بيفتد و گروههاي اسلاميِ حامل اين نگرش، در اقليت قرار گيرند. ولي در اواخر دهة هفتاد و اوايل دهة هشتاد، مجدداً اين نگرش با الهام از حادثة سقوط رژيم پادشاهي در ايران احياء شد و سراسر منطقة خاورميانه را موجي از اقدامات گروههاي انقلابي اسلامي که خواستار سرنگوني رژيمهاي حاکم بودند فراگرفت.
کتابنامه
«البرنامج التربوي المرحلي»، اين جزوه که بدون ذکر مؤلف، ناشر و سال نشر منتشر ميشود برنامههاي داخلي جنبش «عدل و احسان» را تشريح ميکند. اين جزوه در بين اعضا و هواداران طريقت توزيع ميگردد.
ارحيحات، احمد (1996)، الدعوة الي الله في رحاب التصوف، بيجا: بينا.
بوکاري، احمد (2006)، الاحياء و التجديد الصوفي في المغرب، 3ج، الرباط: وزارة الاوقاف.
الجمعية المغربية للتأليف والترجمة والنشر (1992)، معلمة المغرب، سلا: الجمعية المغربية.
حرکات، ابراهيم (1965)، المغرب عبر التاريخ، دارالبيضاء: بينا.
ظريف، محمد (1992)، الاسلام السياسي في المغرب، دارالبيضاء: مکتبة الامة.
ـــــــــــــ (1995)، جماعة العدل والاحسان، دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
ـــــــــــــ (1996)، المغرب في مفترق الطرق، دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
ـــــــــــــ (1999)، الاسلاميون المغاربة، دارالبيضاء: المجلة المغربية لعلم الاجتماع السياسي.
الغزالي، احمد (1988)، مساهمة في البحث عن زوايا بني يزناسن، فاس.
الفاسي، علال (1998)، التصرف الاسلامي في المغرب، الرباط: مؤسسة علال الفاسي.
ياسين، عبدالسلام (1973)، الاسلام غداً، بيجا: افق.
ـــــــــــــ (1981)، المنهاج النبوي، بيجا: افق.
ـــــــــــــ (1995)، رسالة التذکير، بيجا: افق.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید