مدت ها قبل از استقرار نهايى اسلام در افريقا، مردان مقدس و مرشدان، با بخش هايى از اين قارّه تصادفاً ارتباط پيدا كرده بودند. [1] مبلغان صلح جوى مسلمان و اشراف زادگان بازرگان قبل از اسلامى شدن كامل اين مناطق، از آنجا عزيمت كرده و با آرامى آنجا را ترك كرده بودند، به گونه اى كه ساكنان آن مناطق آنها را از ياد برده بودند. بسيارى از بازرگانان اوليه نيز به سبك خود مبلّغ بودند. هر گاه آنان به صورت كاروانى سفر مى كردند و براى تجارت يا استراحت توقف مى كردند، نمازشان را به جماعت مى خواندند. اين عمل بر ساكنان محلى تأثير بسيارى مى گذاشت. بازرگانان، آرام آرام و به تدريج، هر چه كه بوميان افريقا به آيين آنها علاقه مند مى شدند، بازرگانان، معلّمان و مردان مقدّسى را كه داوطلب تعليم اسلام به بوميان بودند با خود به آن مناطق مى بردند. اين مردان مقدس و صوفى عقائد و اصول اسلام را به بوميان مى آموختند و عملا انجام شعائر و مناسك را به آنها نشان مى دادند و بركت (نيروى معنوى رازآلود) خود را در جمع بين امور دنيايى و دينى به كار مى گرفتند. برخى از مبلغان اوليه زندگى خود را وقف اين هدف كردند و با وجود سختى هاى بسيار، ساليانى را در مناطق بيگانه سپرى كردند. «اين پيشگامان مصمم اسلام، همانند نقش آفرينان در يك فرهنگ مكتوب كه اسرارشان به طور مستقيم تنها براى فرهيختگان و تحصيل كردگان قابل دسترسى است، در جوامعى كه با آنها مواجه مى شدند تأثير چشم گيرى مى گذاشتند».(1) آن سرزمين ها را آنان به عنوان محل زندگى خويش قرار مى دادند و غالباً در آنجا ازدواج كرده، عضوى از اعضاى آن كشورها شدند. آنان در هر وضعيتى مردم محلى را راهنمايى مى كردند، و هر گاه لازم بود تفاوت ميان اعمال خالص اسلامى با اعمال التقاطىِ بومى را خاطرنشان مى كردند.
گرايش هاى اسلامى و صوفيانه همزمان وارد آفريقا شدند و گسترش آنها نيز توأمان بود. صوفيان به عنوان مبلّغان منفرد يا به عنوان اعضاى طريقه هاى سازمان يافته، از پيشگامان در تغيير دين افراد محلى بودند و قبائل را به نحو سطحى مسلمان مى كردند. سِرْ هاملتون كيب[2] تحولات بعدى را چنين وصف مى كند:
موفق ترين مأموريت ها غالباً مأموريت مشترك مردان قبائل بود، هرچند بسيارى ازآنان بى فرهنگ، خَشِن و بى نزاكت بودند. آنها شالوده هايى را پايه ريزى كردند كه برپايه آن، تأثيرات شريعت والاهيات رسمى درنسل هاى بعدى كاملا به بارنشست.
گسترش بى وقفه مرزهاى دينى اسلام در قرن هاى بعدى در افريقا، هند، اندونزى، و از طريق آسياى ميانه در تركستان، چين و جنوب شرقى اروپا، عمدتاً مرهون آنها مبلّغان صوفى بود.(2)
تصوف به سرعت در شمال افريقا گسترش يافت و از طريق اسپانيا وارد مغرب شد و از قرن هفتم هجرى/سيزدهم ميلادى به سرعت گسترش يافت و مرشدان صوفى ساختنِ زاويه ها را آغاز كردند.
ازقرن نهم هجرى/ سيزدهم ميلادى فرقه هاى صوفى اى به وجود آمدند كه ويژگى هاى برجسته اى داشتند كه هم اينك نيز به همان ويژگى ها شناخته مى شوند.(3) پس از آن كه طريقت ها و فرقه هاى صوفى شكل گرفتند، زاويه ها ، تكايا و رباط هاى صوفى توسط هر فرقه اى ساخته شد. آقاى تريمينگهام[3] مى گويد: «اين رباط ها پست هاى مرزى را تقويت مى كردند; پست هايى كه غالباً مبلّغان بانفوذ اسلام نگهبانان آنها بودند.(4)
سلسله هاى صوفيه
شمارى از سلسله ها يا طريقت هاى صوفيانه وجود دارند كه اكثر مسلمانان آفريقا با آنها پيوند دارند. اين فرقه ها مبلغانى را براى ترويج به مناطق غيرمسلمان مى فرستادند. رباط يا زاويه مكانى براى درس، اطعام و اقامت مسافران بود. اى.اس. تريتون[4] مى گويد: «رباط ها در افريقا مراكز تمدن بوده اند».(5) بعدها اين طريقت ها نسبت به همديگر حسادت ورزيدند و رقابت شديدى را در تبليغ و ترويج اسلام آغاز كردند. كسانى كه پيرو فرقه صوفى خاصى شدند، دلبستگى و احترام خود را به يك شيخ يا مراد معنوى ابراز مى نمودند. اين رهبران معنوىِ فرقه هاى صوفى، مطالعه متون مقدس اسلام و روايات شرعى و نيز روش هاى نمازخواندن و عبادت را به گروه هاى كوچكى از شاگردان علاقه مند آموزش مى دادند. آنان تبليغ مى كردند كه رستگارى از طريق عمل و پايبندى شديد به اصول اخلاقى اسلام و اشتياق به ترويج اين دين حاصل مى شود. تمامى اعضاى فرقه برابر تلقى مى شدند. و مى بايد از اصول رفتارى اى كه استاد معنوىِ فرقه تدوين مى كرد پيروى مى كردند. اين طريقه ها بر طبق اين توصيه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عمل مى كردند كه اين دنيا مزرعه اى است براى جهان ديگر و آدمى بايد در اينجا سخت كار كند تا در آنجا محصول خود را برداشت كند.
فرقه هاى صوفى فعاليت هاى اصلاحى مختلفى را با هدف بازگشت به معنويت و خلوص اسلام، همانطوركه در زمان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود، صورت مى دادند. فرقه هاى صوفى معمولا مدعى داشتنِ سلسله نسب معنوى اى هستند كه به صحابه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و از طريق آنان به خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بازمى گردد. اين امر، اين ادعا را كه پيرو يك فرقه صوفى بايد از فضيلتِ دينىِ بالاترى نسبت به مردم عادى برخوردار باشد، مشروع مى سازد.
حركت انضباطى و اصلاحى شديدى را كه در يك رباط اجرا مى شد در فعاليت هاى يك رباط در قرن پنجم هجرى و يازدهم ميلادى كه در جايى از ساحل موريتانى با اقيانوس اطلس ساخته شده بود، مشاهده كرد.(6) هدف اصلى اين جنبش ها تعليم اصول اسلام به قبائل نيمه مشرك بود كه به اسلامِ ظاهرى ايمان آورده بودند. رهبر اين رباط فرد مقرراتىِ خشنى به نام عبدالله بن ياسين بود كه رسالت اصلاحى خود را در ميان قبائل بربرِ كشور مغرب، يعنى گودالا،[7] از سال 430ق/39ـ1038م تا سال 450ق/59-1058 آغاز كرد. به گفته ابن ابى زر، عبدالله بن ياسين حركت خود را در ميان مردمى آغاز كرد كه نماز نمى خواندند، نام خداوند را بر زبان نمى آوردند و به ندرت از شهادتين اطلاعى داشتند; مردمى كه به خاطر پيروى از هوس هايشان گرفتار فراموشى و روى گردانى از خدا شده بودند.(7) عبدالله بن ياسين را شمار زيادى از افرادى كه مريد او شده بودند در آن رباط احاطه كردند. او آنگاه تبليغ اسلام به بربرها را آغاز كرد. اين حركت اسلامى به نام المُراويد يا المرابطون معروف است (زيرا اين حركت از آن رباط شروع شد).
البكرى، قواعد سختگيرانه عبدالله در مورد مراسم مذهبى را وصف كرده است: مجازات تأخير در اقامه نماز بيست ضربه تازيانه، مجازات ترك سجاده پنج ضربه تازيانه، و مجازات بلند كردن صدا در مسجد را ضابطان تعيين مى كردند.(8) عبدالله بن ياسين سرانجام در جهاد عليه فرقه بدعت گذار برگهاوات[8] جان خود را از دست داد. تعاليم گمراه كننده اين فرقه عبارت بود از: ارائه قرآنى جديد مشتمل بر هشتاد سوره، روزه گرفتن در ماه رجب به جاى ماه رمضان، برگزارى عيدقربان در يازدهم محرم، اجراى نماز جمعه در روز پنج شنبه، و تحريم خوردن تخم مرغ ، ماهى و سر حيوانات.(9)
به زودى تصوف مرابطون مشخصه اسلام در سنگامبيا شد. امروزه نيز اين تصوف عامل مهمى در حيات دينى مردم آن سرزمين است. مرابطون موريتانيايى اسلام را به مناطق زيادى در جنوب رودخانه سنگال معرفى كردند.(10) امروزه بيشتر مسلمانان غرب آفريقا عضو يكى از فرقه هاى مهم صوفى هستند. مرابطْ نام معلّم معنوى، و طالبْ[9] نام شاگرد معنوى او است كه راهنمايى در اعمال دينى را از او دريافت مى كند.
نيازى ندارد كه در اينجا وارد جزئيات مربوط به گسترش فرقه هاى صوفى در شمال آفريقا و كشور مغرب شويم، زيرا از موضوع بحث ما خارج است. در اينجا تنها مى توان به يكى از مهم ترين فرقه هاى اخير به نام سَنوسيه[10] پرداخت. در پايان اين مقاله فهرستى از بيشتر فرقه هاى آفريقايى ارائه مى شود كه زمان به وجود آمدن آنها را نيز نشان مى دهد. ما گسترش و رشد اين فرقه ها را در شرق آفريقا، شرق سودان و غرب آفريقا با مقدارى تفصيل بررسى خواهيم كرد.
در دوره فونگ[11] كه از سال 906ق/1500 م آغاز شد نفوذ صوفيان در شرق سودان عمدتاً از حجاز سرچشمه مى گرفت. در اين ناحيه بيش از بيست فرقه مختلف صوفى وجود دارد كه برجسته ترين آنها شاذليه و خَتْميّه هستند، كه ختميّه به عنوان طريقه ميرقانيه هم معروف است. هم اكنون در جمهورى سودان فرقه ختميّه مشهورترين فرقه است; به ويژه در ميان اخلاف محمد احمد، مهدى سودان از سال 1259ق/1843م تا 1302ق /1885م، هر چند كه خود مهدى استاد معنوىِ فرقه سمّانيه بود.
در شمال شرق سودان و شاخ آفريقا مشهورترين طريقه، قادريه است كه توسط شريف ابى بكر بن عبداللّه العيدروس كه در سال (915ق /1255م) در عدن از دنيا رفت، در حرار در اتيوپى رواج يافت. احمديّه طريقه مشهور ديگرى است كه توسط سيد احمد ابن ادريس الفاسى (1173ق /1760م ـ1253ق/1837م) فاضل ترين اصلاح طلب مكّه پايه گذارى شد. مجاهد مشهور مسلمان شيخ عبداللّه حسن، يكى از علماى پرهيزكار سومالى از طرفداران پرشور اين طريقه بود. همو بود كه در آغاز اين قرن جهاد خود را عليه استعمار و دست اندازى مسيحيان به دشت هاى كشور مسلمان سومالى و ستيز با مسيحيانِ مناطق كوهستانىِ اتيوپى را رهبرى كرد.
گسترش تصوف در شرق آفريقا
فرقه هاى صوفى اى كه در شرق آفريقا گسترش يافتند همانند فرقه هايى هستند كه در ديگر بخش هاى جهان اسلام يافت مى شوند. فرقه قادريه شيخ عبدالقادر گيلانى پرطرفدارترين فرقه اى است كه از ناحيه اى به نام باراوا در سواحل سومالى به زنگبار وارد شد. سيد عمر الّقلَّطين (القلاتين) براى اولين بار اين طريقه را در آنجا تبليغ كرد. مدفن او در وِلْزُو كه حدوداً در چهار مايلى زنگبار قرار دارد مى باشد. قادريه فرقه مشهورى در ليندى است.
ديگر فرقه مشهور در شرق آفريقا، فرقه شاذليه است. شيخ صوفى اى كه خود را وقف ترويج تعاليم فرقه شاذليه كرد،سيدمحمد ابن شيخ بود. وى درجزايركومورو زندگى مى كرد ودر سال 1338ق /1920م از دنيا رفت. در كيلوا[12] فرقه شاذليه مشهورترين فرقه است.
فرقه رفاعيّه در سواحل (ساحل) زنگبار گسترش يافت. رفاعيّه اعمال بسيار سختى را انجام مى دهند; از جمله اين اعمال بلعيدن آتش و استفاده از ابزارهاى تيز براى سوراخ كردن بخش هايى از بدن است. اعضاى اين فرقه در حال تكرار ذكر و سرودهاى ستايش خداوند، پيامبر و شيخ احمد رفاعى از طبل و تنبور استفاده مى كنند.
همين طور طريقه عيدروسيه[16] كه به وسيله احمد دنداراوى تأسيس شد نيز در زنگبار، شمال كنيا، سومالى و جزائر كومورو پيروانى دارد، اما در مجموع قادريه بيشترين پيروان را در شرق آفريقا دارد. در اوگاندا و زنگبار شاذليه قوى ترين فرقه است و قادريه پس از آن قرار دارد.
تصوف در شرق افريقا در ابتدا مناطق ساحلى را تحت تأثير قرار داد و سپس به مناطق مركزى گسترش يافت، هر چند توفيق چندانى نيافت. مقبره هاى بزرگان صوفيه در سواحل و در جزائرى مثل لامُو يافت مى شوند. زنان سواحل شرق آفريقا به زيارت اين مقبره ها مى روند. جديدترين مقبره از صالح بن عبداللّه است كه در 1354ق/1935م از دنيا رفت و مؤسس رباط رياضات در لامُو بود. همانند برخى ديگر از بخش هاى جهان اسلام روى مقبره گل هايى گذاشته مى شود و جشن هاى سالانه عُرْس همراه با سرودهاى ستايش و ذكر در آنجا برگزار مى شود. مقبره شاه مِشهَم[19] قرار دارد كه تعداد زيادى از مردم محلى به زيارتش مى روند.
تصوف در غرب آفريقا
فرقه هاى صوفى در غرب آفريقا توسط بربرهاى شمال آفريقا گسترش يافتند; بربرهايى كه به مقبره هاى افراد مقدس توجه زيادى مى كردند، تا آنجا كه در برخى مناطق تقريباً مى توان روش آنها را پرستش قدّيسان دانست. اما دو تفاوت عمده در غرب افريقا وجود دارد: (الف) ستايش قدّيسان به ندرت يافت مى شود; به استثناى مردم وُلُفْ [21] به وسيله قبيله تريپوليتارى از اولاد سليمان، وارد منطقه چاد شد، اما اعضاى آنها نيز به طريقه تيجانيّه پيوستند.(11) اما طرفداران فرقه تيجانيّه و قادريّه را مى توان در تمام كشورهاى غرب آفريقا ديد.
فرقه قادريه
قادريه اولين فرقه اى بود كه وارد غرب آفريقا شد. به خاطر نفوذ عمرالشيخ (846ق/1460م ـ 960ق/1553م) كه از قبيله كنتا [24] واقع است. از همين مركز بود كه فرقه قادريه به اطراف و اكناف گسترش يافت و با نفوذ در رهبران بزرگ به آنان توانايى اجراى نهضت هاى اصلاحىِ خود را داد.
شاه عثمان دَنْ فُودْيُو از نيجريه و شيخ احمد از مِسيِنا دو نفر از اين اصلاح طلبان بودند كه جهاد عملى كردند و تحول اساسى در مردم ايجاد كردند. به دليل تأثير از زاويه اَزَوَدْ بود كه شيخ سديا الكبير (1194ق /1780م ـ 1868ق/1285م) از افراد قبيله اُولاد بيررى و نوه اش سديا بابا (1286ق/1869م ـ 1342ق/1924م) توانستند بر قبائل مُورِيشْ در موريتانى و قبائل ولف در سنگال تأثير بگذارند. سپس در آنجا تعدادى از شاخه هاى قادريه ظهور يافتند كه عبارتند از: فرقه لِسِدِيّه به رهبرى سديا بابا (م1342ق/1924م ) و فاضِلِيّه به رهبرى محمد فاضل (م1276ق /1860م) و مُريدِيّه به رهبرى احمد بامبا (م1345ق /1927م). اين شاخه ها با نيازهاى معنوى سياهان آفريقا هماهنگى داشتند. مشهورترين فرقه، مُريدِيّه است كه پيروان زيادى در اختيار دارد و به سرعت در ميان ولف ها، كه عمدتاً كشاورز، و از «بت پرستان» سنگال هستند گسترش يافته است. مركز اين فرقه در مسجد تونا است، تأكيد اين فرقه بر كشاورزان آنجا بود. رهبران اين طريقه به كشاورزى اشتراكى ترغيب مى كردند. رهبر كنونى اين فرقه شيخ فَلِيلُو مِبْك[25] است كه تمامى پيروان اين طريقه به او احترام مى گذارند.
ديگر شيخ قادرىِ مشهور، شاه عثمان دَن فُودْيُو است، كه جهاد مشهورى را براى اصلاح پيروانش آغاز كرد. نفوذ او كاملا در كشورهايى كه هم اكنون در شمال نيجريه قرار دارند تا نيجريه مركزى و زِرْما گسترش يافت. نفوذ فرقه قادريه زمانى آنچنان زياد شد كه رهبران اين طريقه در تشكيل دولت هاى جديد حالت ابزارى يافتند; دولت هاى جديد در منطقه فوتاجالون در سال 1137ق /1725م، فوتو تورو در سال 1190ق /1776م، مَسِينا در سال 1225ق /1810م، و خلافت سُكُوتُوى نيجريه در سال 1219ق /1854م. در حال حاضر، اين نفوذ و تأثير تا حد زيادى كاهش يافته است و مردم به تيجانيه گرايش يافته اند. هنوز نيز اين تمايل ادامه دارد. امروزه تيجانيه در غرب آفريقا به عنوان فرقه صوفىِ حاكم ظاهر شده است.
ادامه دارد ...
پي نوشت :
[1] مشخصات كتاب شناختىِ اين اثر از اين قرار است:
Ibrahim Doi, Abdur-Rahman, Sufism in Africa, In: Islamic Spirituality, Ed. Nasr, Seyyed Hossein, NewYork, 1997, PP.290-303.
[2]. sir Hamilton Gibb
[3]. Trimingham
[4]. A.S. tritton
[5]. Goddala
[6]. sanhaja
[7]. Lamtuma
[8]. Barghawata
[9]. ta¦lib
[10]. sanusiyyah
[11]. Fung
[12]. Kilwa
[13]. Aydarusiyyah
[14]. Lamn
[15]. Alawiyyah
[16]. al-Dandarawiyyah
[17]. Mashaham
[18]. Mombasa
[19]. Taka
[20]. Wolof
[21]. Arausilyyah
[22]. Kunta
[23]. Azawad
[24]. Timbuktu
[25].
نويسنده:عبدالرحمن ابراهيم دوى ؛ مصطفى سلطانى
فرقه تيجانيّه
فرقه تيجانيّه، كه توسط شيخ احمد بن محمد تيجانى (1230ق /1815م ـ 1150ق /1737م)، پايه گذارى شد، بعد از شكل گيرى بلافاصله مورد قبول عامه قرار گرفت. على بن عيسى (م1260ق /1844م) كه شيخ فعالى بود، همراه كاروان هاى تجارى مبلّغانى را از زاويه خودش التيماسين به مناطق كانو ، برنو و وادى ، اعزام مى كرد. به زودى در مناطق كانو ، برنو و وادى نيز زاويه هايى تأسيس گرديد.
اين فرقه با تلاش هاى عمربن سعيد فوطى پيروان زيادى را جذب كرد. درقرن سيزدهم هجرى/نوزدهم ميلادى اين فرقه درجنوب صحرا به عنوان قدرتى دينى وسياسى ظاهر شد. در شمال آفريقا ، به ويژه در مغرب ، احياى فرقه هاى صوفى تا حدى ناشى از سلطه استعمارى فرانسه بود ، زيرا اين فرقه ها به ابزارِ حاكمان مسلمان براى مقابله با گسترش سياسى امپراطورى هاى فرانسه وانگليس در كشورهاى اسلامى تبديل شده است. فرانسوى ها حاج عمر بن سعيد فوطى را «پيغمبر شيّاد» و مسلمان متعصب خطرناك مى خواندند، زيرا در تحريك مردم عليه توسعه استعمارى آنان موفق بود. تيجانيّه به پرقدرت ترين مخالفان فرانسه تبديل شد و « بسيارى از اولين حاكمان فرانسوى از شور و هيجانى كه مرابطون تيجانى مى توانستند درپيروان خود ايجاد كنند، هراسناك بودند».(13)
اتحاد حاج عمرتال با فرقه تيجانيّه نقطه عطفى در تاريخ اين فرقه بود. حاج عمر فرزند يكى از مرابطون بود كه در سال 1212ق /1797م در فوتا تورو به دنيا آمد، و در سال 1235ق /1820م به زيارت خانه خدا رفت و در آنجا به يكى از مريدان فرقه تيجانيّه تبديل شد. او در بازگشت از سفر زيارتى خود ، با اعزام مبلغان به دربار حاكمان مسلمان در غرب آفريقا، به گسترش اين فرقه كمك كرد. او از مراكز اسلامى مانند كانم ، سوكوتو ، فوتا تورو و فوتا جالون ديدن كرد. وى به عنوان يك عالم برجسته نيز شناخته مى شود كه كتاب جواهر المعانى را كه امروزه توسط شيوخ تيجانيه به عنوان منبع شناخته شده به نگارش درآورده است.
فرقه تيجانيّه را حاج عمر ، در هنگام بازگشت از سفر زيارتى ، به مردم نيجريّه معرفى كرد. وى براى مدتى در شهر برنو باكامينى اقامت گزيد، سپس به سوكوتو رفت و چندين سال را در آنجا در ملازمت سلطان محمد بلّو، فرزند شاه عثمان دن فوديو سپرى نمود. او همچنين به دامادى محمد بلّو درآمد. قادريّه در دستگاه خلافت سوكوتو حكمفرما بود، ولى به تدريج فرقه تيجانيّه مورد علاقه و پسند جوانان فرهيخته واقع شد. هم اكنون فرقه تيجانيّه نسبت به قادريه مريدان بيشترى دارد و اكثر پيروان آن را نخبگان تشكيل مى دهند. رهبران فرقه تيجانيّه به كشورهاى غربى آفريقا سفر مى كنند و پيشگامانى را به مناطق متعددى مى فرستند و اينگونه است كه اين فرقه به گسترش خود ادامه داده است. شيخ سيدى بن عمر تيجانى اهل مقره به كشورهاى متعددى در غرب آفريقا سفر كرد و پيشگامان جديد تيجانيّه را به بخش هاى شمالى و جنوبى نيجريّه اعزام كرد. شيخ ابراهيم نياسه اهل كالاك[28] و حوالى آنها بنيان گذاشت. افراد تازه مسلمان قبيله ايبو از فرقه تيجانيه پيروى مى كنند. در حال حاضر شيخ ابراهيم نوگوى مشغول ترجمه قرآن به زبان ايبوئى است.
فرقه شاذليه
اگرچه اين فرقه در غرب آفريقا تأثير اندكى داشته، در ديگر بخش هاى آفريقا گسترش يافته است. اين فرقه در ابتدا توسط يك مسلمان پولويى، به نام على الصوفى از فوتاجالون، در طى ديدارش از فز[29] به آنجا برده شد. شاگردان معنوى وى زاويه هايى را در گُمْبا، انداما و جاويا تأسيس كردند. شاذليه تا حدى در فوتا جالون تأثير گذاشتند، ولى با شروع انتشار فرقه تيجانيه توسط حاج عمر تال در آن منطقه از دور خارج شدند و پيروان شاذليه به تيجانيه گرويدند.
افول فرقه هاى صوفى در آفريقا
نشانه هاى افول به طرق مختلفى در تصوف آفريقا بروز يافته است; مثلا اين امر براى مريدان عادى بود كه خود را وقف خدمت به شيخ خودشان بكنند و او را بر شيوخ فرقه هاى ديگر برترى دهند، اما برخى افراد تا بدانجا پيش رفتند كه مى گفتند شخص بايد از شيخ خود پيروى نمايد و ديگران را فراموش كند. اين امر انحرافات مختلفى را در آيين هاى اسلامى پديد آورده است. اعتقاد به صوفيان بزرگ، كه معمولا اولياء اللّه ناميده مى شوند، غالباً چنان مبالغه آميز شده است كه مردم معتقدند تمام خيرات از آنان ناشى مى شود و تنها با وساطت آنان است كه خدا از مردم خشنود خواهد شد. مردم به زيارت قبور شيوخ مى روند، حلقه هاى گل نثارشان مى كنند، قبور را با شير شستوشو مى دهند، و همانند كعبه به دور آنها طواف مى كنند، و در صورتى كه احساس كنند خواسته هايشان تحقق يافته است، كنار قبرهاى آنان حيواناتى نظير بز، قوچ و ماكيان را ذبح مى كنند. اين احترام به شيوخ گاهى همانند پرستش آنان به نظر مى آيد. گاهى احترام و تعظيم مردم در برابر قبرها تقريباً به حد سجده مى رسد و اينان به جاى كمك خواستن از خداوند از قديسان و اولياء الله كمك مى جويند.
گرايش هاى جديد: تلاش هاى اصلاحى
درچنين اوضاع واحوالى بازتاب گفته هاى ابن جوزى و ابن تيميه هم اكنون در بخش هايى از آفريقا به گوش مى رسد و از جانب جنبش وهابى تقويت مى شود; چنان كه در كشورهاى شمال آفريقا، شمال شرق آفريقا، و شاخ آفريقا آراى متجددانه غالباً به شدّت مخالف تقديس شيوخ و اولياء و توجه مبالغه آميزى است كه به طور سنّتى به برخى از مردان مقدس معطوف مى شود.(14) مثلا، در شرق آفريقا، ماتواس[30] مخالفت با پرستش قديسان و اولياء را آغاز كرد، زيرا اين عبادت آگاهانه يا ناآگاهانه به شرك مى انجامد. به همين دليل، آنها قاطعانه با ساختن بارگاه براى سلطان سعيد مخالفت كردند.
اصلاح طلبان هم چنين برخى از اعمال فرقه تيجانيّه را البدعة السيئه[31] (بدعت هاى بد) مى دانند. در عصر روزهاى جمعه، پيروان فرقه تيجانيه حلقهوار مى نشينند، پارچه سفيدى را در وسط پهن مى كنند و زير نظر مقدّم دعاهايى را تكرار مى كنند. آنها معتقدند كه حضرت محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در هنگام وردخواندنشان حضور پيدا مى كند و روى آن پارچه سفيد مى نشيند. به نحو مشابهى، در طى خواندن مولودى وقتى كه مولودى خوان مى گويد كه «پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ما به دنيا آمد»، جمع حاضر به نشانه احترام به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برمى خيزند، زيرا آنها معتقدند كه خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اين هنگام حاضر مى شود. در اين هنگام آنها اين جمله را تكرار مى كنند: «اى پيامبر درود بر تو باد!». ظاهراً اين عمل كه در بين مردم شبه قاره هند ـ پاكستان معمول است، تأثيرى جدى برمسلمانان آفريقاى شرقى گذاشته است.
فرقه سنوسيّه
در قرن سيزدهم هجرى/نوزدهم ميلادى فرقه سنوسيه را محمد بن على سنوسى خطابى ادريسى حسنى در سيرنائيكا بنيان گذارى كرد (1201ق/1787م ـ 1275ق/1859م). اين فرقه به سرعت فراگير شد.(15) مؤسس اين طريقه ساختار اجتماعىِ ليبى را به كلى دگرگون كرد و در ايجاد ليبىِ جديد و مستقل سهيم بود.
سيد محمد بن على سنوسى در تورْش، واقع در شهر مُستَفْنِم در الجزائر به دنيا آمد. او از تبار خاندان معروف ادارسه، از نسل خليفه چهارم اسلام على(عليه السّلام) از طريق فرزند بزرگ وى حسن(عليه السّلام) ، نوه پيامبر اسلام بود. پدر او هنگامى كه وى هنوز جوان بود درگذشت و وى تحت سرپرستى مادرش بزرگ شد. او تحصيلات اوليه را در زادگاه خود و زير نظر ابورأس (م1238ق/1823م) و بِلغَندوز متوفاى (م1244ق/1829م) سپرى كرد، سپس در سال (1236ق/1821م) به دانشگاه «قرويّيّن» در شهر «فز» رفت. او در طى هشت سال در دانشگاه، تفسير قرآن، حديث[32] و فقه را فرا گرفت و با چند تن از علما و همچنين با انجمن هاى صوفى در مراكش ارتباط برقرار كرد. موفقيت هاى او در دانشگاه سبب دستيابى او به كرسى تدريس شد. او در سال (1244ق/1829م) با برخوردارى از شهرتى فزاينده به عنوان يك انسان كامل و پارسا به الجزائر برگشت. او با همراهىِ نخستين مريدان خود به صحرا ، تونس، تريپولى و سيرنائيكا مسافرت كرد و به تبليغ اسلام پرداخت. او به وحدت اسلامى در حدى گسترده تر فراخواند و از مردم خواست تا از بدعت هاى شيطانى درباورها و اعمالشان دور شوند وبه دين پيامبر، كه از افزوده هاى بعدى و شاخ و برگ ها و تفاصيل نابجا مبرّا است بازگردند.
سيدمحمد شهر فز را به قصد سفر به سوى شرق ترك كرد و در قاهره توقف كرد، و مدتى را در ميان علماى دانشگاه الازهر به سر برد. او سپس به قصد زيارت به حجاز رفت و در آنجا ماند، و به تدريس و تأملات عرفانى، و مطالعه در اوضاع و احوال جامعه اسلامى پرداخت. او از آنچه مى ديد اندوهگين بود و عزم خود را جزم كرد تا زندگى خود را وقف كمك به مردم براى بازشناختن خويش كند.
سيد محمد در طى اقامت خود در حجاز با قوى ترين پشتيبان خود، امير محمد شريف، حاكم وادى ملاقات كرد. در همين دوره بود كه او متكلم و صوفى مشهور، احمد بن ادريس فاسى، را كه استاد معنوىِ طريقه قادريّه در مراكش بود، زيارت كرد. سنوسى او را معلمى همفكر يافت و به دوست صميمى فاسى تبديل شد و در سفرى تبليغى، با وى به يمن رفت. فاسى در آنجا درگذشت، اما قبل از مرگش به مريدان خود وصيت كرد كه از تعاليم سنوسى، كه به زودى زاويه وانجمنى را نزديك مكه برپا مى كند پيروى كنند. سرانجام در حدود سال 1250ق/1840م، تصميم گرفت به وطن خود، يعنى الجزائر برگردد. اما به دليل اِشغال آن به دست فرانسويان موفّق به انجام اين كار نشد، بنابراين به سيرنائيكا رفت.
سنوسى كبير در سال 1259ق/1843م اولين زاويه خود را در مكانى موسوم به زاوية البيذا تأسيس كرد. اين مكان به عنوان مسجد، مدرسه، مهمان سرا و در صورت نياز پناهگاه نيز مورد استفاده قرار گرفته است. در مدت كوتاهى، انبوهى از اين زاويه ها در مناطق اطراف بنيان نهاده شد. اين زاويه ها داراى ساختمان هاى مشابهى بودند، كه به اندازه شش ساعت پياده روى از يكديگر فاصله داشتند، و در مناطق حساس و مهم قرار داشتند. هر روز جمعه گروه هاى مذهبىِ منظّم از مردم محل در اين زاويه ها جمع مى شدند و خطيبان مردم را به پيروى از اصول دينىِ اسلام و توجّه به جامعه اسلامى گسترده تر و فراگيرتر ترغيب مى كردند. اين زاويه ها همچنين به عنوان كانون جمعيت هاى مختلف تحت اشراف يك زعيم يا شيخ نقش آفرين بوده و مسئوليت حل اختلاف و ايجاد سازش در مشاجرات محلى را بر عهده داشته اند. در كنار هر زاويه مدرسه اى نيز وجود داشت. مردم در زمين هاى مجاور زاويه ها براى تأمين مخارج آنها كشت و زرع مى كردند. در اين زاويه ها تازه واردان اخوان (برادران) ناميده مى شدند.
تحت رهبرى هوشمندانه سنوسى، اين جنبش به چاد، آفريقاى مركزى و حجاز گسترش يافت. اما اين فرقه براى ليبى اهميت خاصى داشته است، كه به صورت نهضتى دينى، فرهنگى، و سياسى درآمد. اين حركت تأثير گسترده اى بر نبرد عليه استعمار داشت; نخست در آفريقاى مركزى و تحت رهبرى سيد المهدى پدرشاه ادريس، و پس از آن در ليبى بر ضد ايتاليايى ها از سال 1329ق/1991م تا خروج نهايى آنها در طى جنگ جهانى دوم.
سنوسى كبير آميزه اى بى نظير از استعدادهاى ذاتى بود، به گونه اى كه هم عالم دينى، هم عارف، و هم مرد عمل بود. اين فرقه از پيروان خود مى خواست كه خود را در بطن زندگىِ عملى بيشتر وقف شناخت اسلام كنند تا از روشنايى تجربه عرفانى بهره مند شوند. سنوسى كبير اصرار داشت كه پيروانش به قرآن و سنت پيامبر بازگردند، و از عادات مربوط به دوره هاى بعدى فاصله بگيرند.
بعد از گذشت چند سال، سنوسى بار ديگر به مكه رفت و در آنجا به وعظ زائرانى كه از نقاط مختلف جهان اسلام به آنجا مى آمدند پرداخت. اخوان سنوسيه، چنان تحت تأثير تعاليم استاد خود بودند كه خود به سفيران فعالى براى طريقه سنوسيه تبديل شدند و با مسافرت به نقاط مختلف زاويه هاى جديدى را بنيان نهادند. سنوسى در سال 1269ق/1853م به سيرنائيكا بازگشت، و در سال 1271ق/1855م مركز طريقه خود را از شهر البيذا به آبادى دوردست جغبوب،[33] حدود 180 مايلى جنوب توُبْروك منتقل كرد و در آنجا در حاشيه صحرا انجمن پررونقى را از پيروانش تاسيس كرد; وى در آنجا منطبق با الگوى دانشگاه الازهر در قاهره و ديگر مراكز آموزشى اسلامى در شمال افريقا دانشگاهى اسلامى را تأسيس كرد. او علماى زيادى را گرد هم آورد و كتابخانه اى مشتمل بر هشت هزار جلد كتاب و يك هزار جلد نسخه خطى بنا نهاد و سيصد شاگردِ برجسته تربيت كرد كه همگى از انگيزه اى قوى براى اصلاح بنيادين جامعه اسلامى و گسترش پيام اسلام در آفريقاى مركزى و سرزمين هاى هم جوار صحرا برخوردار بودند. اين مراكز جديد سنوسى در مسير تجارى مهمى قرار گرفت و كانون تأثير سنوسيان بر مصر، سودان، و ليبى به دور از دخالت هاى سياسى اروپاييان و ترك ها گرديد.
سنوسى كبير در سال 1275ق/1859م، پس از اين كه پايه هاى استوار جنبش سنوسيه را بنانهاد، در شهر جغبوب درگذشت، سپس در آنجا در مقبره اى باشكوه دفن شد كه هنوز هم مورد احترام سنوسيان است. موفقيت فرقه سنوسيه را از اين واقعيت مى توان دريافت كه هنگامى كه سيد محمد مهدى جانشين سنوسىِ بزرگ، رهبرى اين فرقه را در سال 1275ق /1859م، عهده دار شد، سنوسيه 146 زاويه داشت.
نتيجه
صوفى گرى در سرتاسر تاريخ اسلام در بسط و حفظ اسلام و فرهنگ آن در آفريقا نقش اساسى داشته است. صوفى گرى در آفريقا همه جنبه هاى زندگى را، از معمارى تا سياست تحت تأثير خود قرار داده است. اما بيش از همه، زمينه تربيت نسل هاى ديندار و مردان و زنان پرهيزكارى را فراهم ساخت، كه نمونه هاى برجستگى و حكمت معنوى بوده اند. در سراسر قاره آفريقا و در طى قرن ها ميليون ها نفر از آفريقاييان كه دعوت اسلام را پذيرفتند به اين شخصيت ها عشق ورزيده و از آنان تبعيت كرده اند. معنويتى كه صوفيان تعليم مى دادند تا زمان حاضر به عنوان يك واقعيت زنده در سرتاسر آفريقا، كه هم اكنون اكثريت ساكنان آن مسلمان هستند باقى مانده است.
پيوست يا ضميمه
تعدادى از فرق صوفى در آفريقا كه هم اكنون وجود دارند:
طريقت
منطقه نفوذ : قادريّه
دوره آغازِ نفوذ : سرتاسر آفريقا
در زمان عبدالقادر الجيلانى (م561ق /1166م)
شاذليه
عمدتاً در مراكش، تونس، الجزائر و اوگاندا
ابوالحسن شاذلى در تونس (م648ق /1250م)
سمّانيّه (شاخه اى از شاذليه)
مصر و سودان قرن 13ق/19م
رفاعيّه : در بيشتر مناطق آفريقا 570ق/1175م
علويّه : 653ق/1255م
احمديّه : مصر
سيداحمدالبداوى(م675ق/1276م)
برهانيّه : مصر
ابراهيم الدسوقى (م676ق/ 1277م)
جذوليّه (شاخه اى از شاذليه) : مراكش 869ق/1465م
عيسويه : مراكش، الجزائر و تونس
محمد بن عيسى (م930ق/1523م)
تيجانيّه : شمال و غرب آفريقا 1196ق/1782م
سنوسيّه : ليبى : 1253ق/1837م
درقاويّه : الجزائر، مراكش 1283ق/1823م
مدنيّه (شاخه اى از درقاويّه)
تريپوليتانى : قرن 13ق/قرن 19م
عيدروسيّه : لامو و زنگبار 915ق/1509م
علويه (شاخه اى از درقاويّه)
الجزائر : شيخ احمد العلوى (م1337ق /1919م)
عمّاريّه (شاخه اى از قادريه)
الجزائر، تونس : قرن 13ق/قرن 19م
عروسيه (شاخه اى از قادريه)
تريپوليتانى : عبدالعباس بن عروس متوفاى (م864ق/1460م)
طريقت : منطقه نفوذ
دوره آغازِ نفوذ
اوامريّه (شاخه اى از عيسويّه)
تونس : قرن 13ق / قرن 19م
بكّائيه (شاخه اى از قادريه)
سودان : 911ق/1505م
بوعليّه : مصر، الجزائر
قرن 13ق/قرن 19م
اسماعيليه : سودان
قرن 13ق/ قرن 19م
مشيشيّه : مراكش
ابن مشيش (م623ق/1226م)
يوسفيّه (شاخه اى از شاذليه) : مغرب
قرن 10ق/قرن 16م
خاتميه يا ميرقانيه (شاخه از جنبش ادريسيه)
سودان : 1269ق/1853م
مريديّه (شاخه اى از قادريه)
سنگال : احمد بومبا (م1345ق/1927م)
حداديّه : اوگاندا
يادداشت ها
1. آى. ام. لويس، اسلام در مناطق استوايى افريقا، (لندن: انتشارات دانشگاه آكسفورد، 1966م)، ص27.
2. اچ. اى. آر. گيب، ديانت محمدى، (لندن: انتشارات دانشگاه آكسفورد، 1964م)، ص14.
3. رك: جى.اس. تريمينگهام، تاريخ اسلام درغرب افريقا، (لندن:انتشارات دانشگاه آكسفورد، 1968م)، ص158.
4. همان، ص23، شماره 20.
5. اى. اس. ترايتون، اسلام، (لندن: كتابخانه دانشگاه هوتچينسون، 1962م)، ص97.
6. تريمينگهام، تاريخ اسلام، ص23.
7. ابن اباذر الفاسى، روض القرطاس: تاريخ پادشاهى مغرب، مترجم: اى. بيومير، (پاريس: ايم پريرى ايمپريال، 1860م)، ص170.
8. البكرى، Description de L'Afrique Septentrionalec، ترجمه و ويرايش: بارون مك گيوچين، (پاريس، گيوتنر، 1913م)، ص169ـ70.
9. همان، ص13ـ41، 204.
10. ام.اى.كلين، اسلام وامپرياليسم در سنگال، (استنفورد: انتشارات دانشگاه استنفورد پاريس، 1968م)، ص63.
11. تريمينگهام، تاريخ اسلام، ص91.
12. تريمينگهام، طريقت هاى صوفى در اسلام، ص88.
13. كلين، اسلام و امپرياليسم در سنگال، ص96; نيز رك: جى. ام. ابوالنصر، تيجانيّه (لندن: انتشارات دانشگاه آكسفورد، 1965).
14. لوئيس، اسلام در مناطق استوايى آفريقا، ص9.
15. درباره طريقت سنوسيه رك: اِن. زياده، سنوسيه: پژوهشى درباره جنبش هاى تداوم يافته در اسلام (ليدن: بريل، 1958).
پي نوشت :
[26]. Kaolak
[27]. Afikpo
[28]. Engugu-Ezike
[29]. Fez
[30]. Matwas
[31]. al-bid: atal sayyi'ah
[32]. Hadith
[33]. Jaghbub
نويسنده:عبدالرحمن ابراهيم دوى ؛ مصطفى سلطانى
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید