مقدمه
دين اسلام دين رحمت وپيام آور صلح وصفا است و اين قاعده يكي از اصول اوليه اسلام است و براي تحقق صلح و عدالت درجامعه و ازبين بردن ريشه هاي ظلم ، تبعيض و بي عدالتي تلاش كرده ومي كند.آيات و روايات فراواني درمدح وستايش عدالت و مذمت و ستم وارد شده كه به برخي از آنها در مقدمه متذكرمي شويم:اسلام براي اتحاد ، صلح و صفا و اينكه فطرت انسانها ر ا بيدار كند تا همه به ريسمان توحيد كه نتيجه آن صلح وصفا است متمسك شوند و از اختلاف وتفرقه دوري كنند مي فرمايد: پيامبران وپيروان آنها امت واحده هستند إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّتَه وَاحِدَه وَ أَنَارَبُّكُم فَاعبُدُونِ(1) يعني اين پيامبران بزرگي كه به آنها اشاره كرديم و پيروان آنها) همه امت واحدي بودند (وپيرويك هدف و من پروردگار شما هستم مرا پرستش كنيد.از ديدگاه قرآن كريم براي رسيدن انسانها به كمالات معنوي ، عدالت اجتماعي از مقدمات لازم به حساب مي آيد لذا برقراري قسط وعدالت از اهداف بعثت انبياء شمرده شده است :لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلنَا مَعَهُم الكِتَابَ وَ المِيزَانَ لِيَقُومَ لِلنَّاسُ بِالقِسطِ(2). همانا ماپيمبران خود را با ادله و معجزه ات (به سوي خلق) فرستاديم وكتاب و ميزان به ايشان داديم تا مردم به راستي وعدل گرايش پيدا كنند.و براي تحقق اين هدف مؤمنين را به عدالت و قسط فرمان دهند: يَاايُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالقِسطِ(3) اي اهل ايمان برپاكننده عدالت باشيد.شهيد مطهري مي نويسد: ( اسلام طرز تفكرها را عوض كرد به اين معنا است كه ارزش ها را بالا و پايين آورد ، ارزش هايي كه درحدّ صفر بود)مانند تقوا( در درجه اعلي قرارداد...و ارزش هاي خيلي بالا را از قبيل خون ونژاد وغير آن را پايين آورد...عدالت يكي از مسائلي است كه به وسيله آن اسلام حيات و زندگي را از سر گرفت و ارزش فوق العاده يافت)(4)
ضروت تأ ليف اين مقاله
در برابر اين خيزش بزرگ اسلام پذيري در شعاع وسيع كه بر اساس معارف ناب اسلام و پيامبر(ص ( جانهاي تشنه انسانهاي خداجو و اصلاح طلب و عدالت خواه را سيراب و اغنامي سازد ريشه هاي ظلم و تجاوزگري و زياد خواهي هاي را كه قدرت مداران رو ا ميدارد نمايانمي كند و راها ي چاره ارائه مي دهد و ملّت ها را به هويت انساني و آزادگي باز مي گرداند، تا ازسر گرداني ها انحطاط ها فريب كاري ها و آلودگي هاي فكري و اخلاقي رهايي بخشد جهان خواران به خصوص محافل غارتگر صهيونيستي و جيره خواران آنان تاب تحمّل آموزه هايانسان ساز و جامعه عدالت پيشه و شرافت و كرامت انساني را ندارد. سال ها توطئه هاي مستقيم و غير مستقيمي را براي مهار روح اسلام خواهي انسانهاي دردمند كردند تا شايد با هجوم به اسلام وقرآن و شخصيت آسماني پيامبر(ص) از منزلت جذّاب اسلام بكاهد و از رشد وتعالي آن جلوگيري كنند كه خوشبختانه اين توطئه ها تاكنون براي آنها نتيجه معكوس داده است .
بدين لحاظ به منظور ياد آوري اين توطئه هاي كينه توزانه در اينجا به چند نمونه اشاره مي شود:
كتاب آيات شيطاني
اين كتاب وحي و نبوّت و شخصيت والامقام پيامبر(ص) را مورد اهانت قرار مي دهد كه پس از انتشار آن در بريتانيا ، هلند ، فراسه ، سوئد ، نروژ ، پاكستان ، شمال آفريقا ، ايران و ساير كشورهاي اسلامي و حتّي كشورهاي اروپا ي موج تظاهرات و اعتراض ها و مخالفت ها و درگيري ها صورت مي گيرد سرانجام با فتواي امام خميني( رحمته الله) مبني بر( ارتداد ) نويسند محتواي كتاب ازسوي دانشمندان مختلف موهن و بي اساس اعلام مي گردد و بالاخره با اعتراض هاي گسترده مسلمانان ، نويسنده به ممنوعيت انتشار كتاب محكوم مي شود واين كتاب كه در پشت آن نقشه هاي شومي نهفته بود در عين حال كه زيان هايي به بار آورد ولي نتوانست به هدف نهايي اش براي ضربه زدن به پيامبراسلام(ص) دست يابد؛ چه اينكه عموم اتهامات آن طيّ كتاب ها و مقالات متعددي جواب داده شد.و مردود اعلام گرديد(5)
كاريكاتورها
چاپ) كاريكاتورهاي) موهن به ساحت مقدس نبي اكرم(ص) در رورنامه هاي دانماركي،نروژي و تعداد ديگري از روزنامه هاي اروپاي توطئه مرموز سياسي عداوت منشانه تحت عنوان آزادي مطبوعات نقشه ديگري براي ضربه زدن به اسلام و پيشواي محبوب ، پيام آور صلح و دوستي به منظور كاهش جاذبه اسلام و مهار گسترش روز افزون اين آئين نوراني بود؛ ولي اعتراض هاي خشم آلود علما و مقامات عراق ، فلسطين، لبنان، سودان ، عربستان سعودي ، سوريه ، مصر ، ايران و حتّي اظهار تأسف( بيل كلينتون) رييس جمهور سابق آمريكا كه حتّي تحريم محصولات (دانمارك) را در برخي كشورها تدارك مي ديد ، موجب عذرخواهي و عقب نشيني دنمارك در برابر خروش مسلمانان شد و اين حربه هم از كارايي و تخريب مؤثر باز ماند(6)
پول و كتاب رايگان
اقدامات ديگري كه نشانه اسلام هراسي و نيز جلوگيري از نفوذ و گسترش اين آئين آسماني از سوي آمريكا و منابع كليسايي است سرازير كردن دلار و كتابهاي رايگان به برخي از كشورهاي اسلامي است .به گزارش سرويس بين المللي(بازتاب) علي باپير رئييس حزب وجماعت اسلامي كردستان عراق از پرداخت حقوق هزار دلاري به كردهاي عراق براي مسيحي كردن آن ها خبر مي دهد .روزنامه (المدينه) چا پ عربستان سعودي از قول دكتر محمد هدايت نور رييس مجلس شوراي اندونزي مي نويسد: پس از حادثه ( سونامي) و زلزله در اين كشور فعالان مسيحي در مناطق مختلف زلزله زده اندونزي فعال شده و همراه با غذا و دارو ، كتابهاي ( انجيل) در ميان مسلمانان تقسيم مي كنند وي در پي سفر عمره مفرده خود به عربستان سعودي تقاضاي 50 ميليون نسخه از قرآن كرده است تا جلوي اقدامات مسيحيان را بگيرند! در حالي كه به گزارش(انجمن هاي جهاني اسلامي) كليساهاي جهان اقدام به ترجمه و انتشار انجيل به 650 لهجة محلّي كرده اند. (7)
11 سپتامبر 2001
درفا جعه هولناك 11 سپتامبر 2001 ميلادي در توطعة مرتبط با گروه القاعده دو هواپيماي مسافربري به ساختمان دو قلو ي مركزي تجارت جهاني نيويورك و يك هواپيما به ساختمان پنتاگون وزارت دفاع آمريكا در واشنگتن حمله كردند كه خسارات مالي وجاني فراواني گذاشت .هرچند تحليل كردن راجع به اين فاجعه نظرات مختلف داشتند و دارند، و بسياري آن را يك توطئة از سوي خود آمريكا براي سر پوش گذاشتن روي مشكلات داخلي ميدانند امّا مهمترين استفاده كه از اين واقعه نمودند.اينست كه اين كشتار و تخريب با تبليغات گسترده اي همراه بود و توانست به وسيله (اين تروريست هاي مسلمان ) تا حدّ زيادي چهره خشن و ناسالمي از اسلام برا ي باز دارندگي و نفوذ اسلام و به اصطلاح يك (هجوم تخريبي) را ارايه دهد!
اتّهام پاپ
پاپ بنديكت شانزدهم ، رهبركاتوليكهاي جهان در سخنراني كه در سپتامبر2006 ميلادي در دانشگا هي در شهر رگنزبرگ آلمان ايراد كرد ، دربحثي ، رابطه بين خردورزي و ايمان ، مسألة جهاد را به ميان كشيد ، و آئين اسلام را متّهم به خشونت و تقابل با علم و داناي كرد !با توجه به موارد نامبرده كه گوشه از اتّهامات ناجوانمردانه اي دشمنان لجوج و كينه توز اسلامعزيز است كه به هر بهانه سعي مي كنند بگويند - اسلام با روح بشر سازگار نيست - اسلام حقوق بشر را ناديده مي انگارد! و اين تهمت هاي ناروا را در سراسر جهان بر ضد اسلام ترويج مي كنند.ازسوي ديگر خشونت بي حدّ حصر گروه ضاله وهّابيت است كه بيش از دو قرن است كه به كشتار مؤمنين از مرد و زن ، پير وجوان حتّي طفل شير خوار در دامن مادرشان ادامه مي دهند و گويا تشنه خون انسانها هستند و در اين آواخر در عراق ، افغانستان ، پاكستان ، ...شديدتر شده است اين جنايت وبي رحمي و ظلم وستم كه در عراق هر روز اتّفاق مي افتد در تاريخ بشر كمتر سابقه داشته است.
نمونه هايي ازرفتارمدعيان صلح
بعداز ملاحظه اين موارد در تاريخ اسلام اكنون به چند مورد رفتار غير اسلامي توجه كنيد تا دريابيد كه چه تفاوت بسياري ميان اين دو سياست است ودريابيد كه خشونت واقعي را چه كساني اعمال كرده و مي كند البته به اشاره اجمالي بسنده مي شود.
1.در ماجراي جنگ ترياك ، انگليسيها حدود بيست ميليون انسان را در هند كشتند(8)
2 - وباز در همين هند ، در دوران جنبش آزادي خواهي و استقلال طلبي مردم ، انگليسيها با به راه انداختن قحطي ساختگي هشتصد هزار انسان را از بين بردند(9)
3.كمونيست به چند مورد از جنايات بزرگي كه فقط لنين (رهبر انقلاب كمونستي روسيه وبنيانگذار حزب كمونست در روسيه) مرتكب شد اشاره مي شود:
الف) اين رهبر سياسي كمو نيسم در صدد بر آمد نظام مزارع اشتراكي را پياده كند ، اما كشاورزان و كارگران زير بار نرفتند. لذا دست به رعب آفريني عمومي در كشور و ايجاد قحطي ساختگي عجيبي زد كه پيش از پانزده ميليون انسان قرباني آن شدند(10)
ب) وي بار ديگر يورش به كارگران و كشاورزان را براي واداشتن آنان به پذيرش نظام كمو نيستي آغاز كرد و با ملت جنگيد و سازمان ترورستي - كمونيستي - لنينيستي ( گيبو) دست به ضرب وقتل و تبعيد مردم زد و زندانها پر شد ، آن سان كه به اعتراف گزارشهاي رسمي حزب كمونيست ، شمار قربانيان به يكصد هزار رسيد .
ج) دو سال بعد ، يعني درسال 1932 - 1933 م ، مجدداً لنين ، براي اجراي قانون زراعي فوق به هر قيمتي ، ملّت بيچاره را تحت فشار قرار داد كه در نتيجه ، به اعتراف مقامات رسمي كمونيسم پنچ ميليون انسان قرباني آن شد(11).
4 - در جنگ آ زاديبخش الجزاير بيش از يك ميليون انسان توسط استعمار گران فرانسوي به قتل رسيدند.(12)
5 - در جنگ ويتنام ، آمريكا ييها فقط در طي يك عمليات (جياب ) نزديك به نيم ميليون انسان را به قتل رساندند.
خسارات جنگ جهاني دوم
اولاً: خسارات واقعي و ارائه آ مار دقيق اين خونريزي غير ممكن است اما مي توان رقم آن را به 50 ميليون نفر تخمين زد كه نيمي از آن را غير نظاميان تشكيل مي دهد در اتحاد شوروي 20 ميليون نفر كشته يعني 10 درصد جمعيت شمارش شده است .در لهستان اين نسبت به 15 درصد بالغ مي شود. آلما نيها پنج ميليون نفر از دست داده اند. در چين بين سه تا هشت ميليون نفر تخمين زده شده. قتل عام يهوديان به شش ميليون نفر بالغ مي شود .فقط درچند ثانيه درحمله اتمي آمريكا به ژاپن(هيرو شيما و ناكازاكي) دويست هزار نفركشته شدند (00/ 200)خود آمريكا فقط در جبهه جنگ3 00/ 00 سيصد هزار سرباز از دست داد .تنها 30 ميليون نفر جابه جا شدند . درلهستان 80 درصد وسايل حمل و نقل آن كشور از بين رفتند. چهارپايان و كشاورزي 50 درصد نابود شدند .آلمان و ژاپن اكثر شهرها جز ويراني و خاكستر چيزي باقي نماندند.ايتاليا از جنوب تا شمال كشور به ويراني كشيده شدند (13) ويا خشونت مسيحيان با مسلمانان اندلس(اسپانيا) پس از هجوم و تسلط آنان بر مسلمانان را ملاحظه كنيد:مسلمانان را مجبور مي كردند دين مسيحي را اختيار كنند در همين ايام 3 هزارنفر را سوزاندند و 13 هزار نفررا به مجازاتهاي ديگر محكوم كردندو چون سوزاندن همه دشوار بود حكم اخراج بقيه را از اندلس صادر كردن. اسقف اعظم طُليطُليه رأي داد كه همه اعراب غير مسيحي را با زن و فرزند از دم شمشير بگذرانند. هشتاد هزار كتاب مسلمين را آتش زدند .راهبي بلدا نام مي گويد: سه قسمت جمعيت مسلمين كه حدود صدو چهل هزار نفر بودند به طرف آفريقا مي رفتند كه صد هزار نفر از آنان كشته شدند وطبق تخمين ، در مجموع اين مصا ئب 3 ميليون نفررا كشتند.(14) همچنين كُشت وكشتار آمريكا در افقانستان و عراق و ساير نقاط جهان و حمايت ديگر مدعيان صلح ودوستي از اين فجايع را همه شاهد هستيم كه فقط در عراق تا كنون صدها هزار انسان كشته شدند. و خدا مي داند كه چقدربي خانمان ، معلول ، يتيم و بي سرپرست شدند. خشونت ، و جنايت كه امروز آ مريكا و هم پيمانهايش در زير سايه سكوت سازمان ملل و شوراي امنيت در زندان گوانتانامو و ابوغريب عراق مرتكب مي شوند قلم از نوشتن آن شرم دارد .باوجود اين ، بي شرمانه اسلام را متهم به خشونت مي كند چگونه صاحب اصلي فلسطين را مي كشند ، خانه ها را ويران مي كنند، مزارع را تخريب مي كنند ، حتّي به كودكان و زنان هم رحم نمي كنند يا يهوديان اسرائل را مي بينيد كه اصلاً آرمانشان اينست كه جان و مال و...غير يهودان احترام ندارند.
تفاوت از زمين تا آسمان
ملاحضه خواهيد کرد كه چه تفاوت بسياري است ميان اسلام وغير اسلام و ديديد كه چگونه اسلام عملاً حتّي وحشت زدگي يك زن ، بلند كردن صدا برخصم و … را از نظر دور نمي دارد وشخص اول اسلام پيش از آنكه قاتلش دست به كاري زند متعر ض او نمي شود اين است اسلام وصلح و صفا و محبت آن. اما سياست و خشونت غير اسلامي ، انسان و كرامت انساني وميليونها بشر را به هيچ مي گيرد و كمترين ارزشي برايشان قايل نمي شود.
اما خشونت گروه ضاله وهابيت وضربه شديد برپايه هاي اسلام
درطول تاريخ كمتر كسي به اندازة وهابي هاي متعصّب به اسلام ضربه زده است ،اسلامي كه دين رأفت و رحمت بود و توصيه مي كرد هر كاري را با نام(رحمان) و (رحيم) كه بيانگر رحمت عام وخاص خداست شروع شود.اسلامي كه مي گويد: حتي مشركان اگر براي تحقيق نزد شما آمدند آنها را پناه دهيد تا آيات قرآن را بشنوند، سپس آنها را سالم به وطن خودشان برسانيد )خواه اسلام رابپذيرند يانه ( اسلامي كه ميگويد: در برابر بديها نيكي كنيد تا دشمنان سرسخت شما از اين همه محبّت (شرمنده شوندو) دوست شما گردند .اسلام و قرآني كه ميگويد: وَ لَا تَقُولُوا لِمَن القي اليكُم السَّلام لَستَ مُؤمِنًا (15)يعني به كسي كه نزد شما (باكلامي يا عملي يا سلامي ياپيشنهادي ) اظهار اسلام ميكند نگويد تو مؤمن نيستي. اين آيه مي فر مايد: درميدان جنگ هم اگر كسي اظهاراسلام كرد جان ومالش محترم است. كسي حق ندارد به بهانه هاي واهي به كسي ضرر بزند اما مسلمان نماها مسلمين ومؤمنين را كه تمام عمرشان را صرف اسلام و قرآن نمودند، و مي كنند، و به تمام اصول و فروع اسلام اعتقاد دارند ، و مو به مو عمل ميكنند واجب القتل ميدانند. و ميكشند مگر صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ لَا يَفقَهون هستند يا اينكه برقلوبشان مهرخورده است.اسلامي كه ميگويد: هَل الدِين إِلَّاالمَحّبَه؛ آيا دين چيزي غير از محبت است(16) يا اينكه حضرت علي (ع) مي فرمايد: لَا تُقطِع صَدِيقًا وَ إِنَّ كُفرَ(17) از هيج دوستي ارتباط ودوستي ات را قطع مكن اگرچه كافر باشد.آري چنين اسلام لطيف، زيبا و پر از محبت را آن چنان خشن نشان دادند. كه دوست ودشمن را از آن بيزار ساختند.جا ذبة اسلام در عصر ما آماده است، كه كار خودش را انجام دهد. و به ( مصداق يَدخُلُونَ فِي دِينَ اللهُ افوَا جاً). گروه گروه مسلمان شوند، ولي اعمال خشن ومتعصب اين گروه متأسفانه سدّراه گسترش اسلام شد وضربة دردناكي به اسلام ومسلمين زد.به هر حال اين محصول نا مطلوب سبب شد كه متأسفانه نام اسلام دراذهان بسياري ازمردم جهان ، باخشونت توأم گردد و بهانه و دستاويز بدي به دست مخالفان اسلام دهد تا آنجا كه دربسياري ازكشور ها، مسلمانان را ( جماعتي آدمكش) معرفّي مي كنند البته تبليغات سوء آمريكايي ها و به خصوصا صهيو نيست ها نيزبه اين امر بسيار كمك مي كند. درحالي كه اسلام پيام آورصلح ، عدالت ومحبت بوده وهست. قرآن با صراحت به پيامبراسلام(ص) ميگويد: ماتوراخشن وسنگ دل قرار نداديم كه اگرچنين بود مردم ازگرد تو پراكنده ميشدند ( وَ لَو كُنتَ فَظّاً غَلِيظٌ القَلب لَانَفضُوا مِن حَو لكَ) در روايات اسلامي هما نطور كه گذشت مي خوانيم ( هل الدّينُ إلاّ الحبّ) ، آيا دين چيزي جزمحبّت است ) ،محبت به خدا ، پيامبر ، صالحان ، وهم? خلق خدا، اين آييني كه برپاي? محّبت بنا شده براثر اعما ل گروه هاي زاييد? وهّابيّت ، چنان نشان داده مي شود كه بدترين دستاويز را براي تخر يب چهر? اسلام بدست دشمنان اسلام مي دهد.
خشونت فوق العاده
خشونت فوق العادة وهّابي هايي افراطي ، چيزي نيست كه بركسي پوشيده و پنهان باشد كشتاري كه وهّابيّت در طول عمر خود ازمسلمانان - نه كفّار حربي !- كرده، بسيار وحشتناك است.سيل خوني كه درشهركربلا از شيعيان به راه انداختن ، وغارت اموال، و ويرانگري شهر كربلا، فجايع وّهابيت و قتل عام مردم طائف ، جنايات وهابيت در كربلا و ساير بلاد عراق از گذشته تا امروز، جنايات وهابيت در سوريه در سال 1225 ، جنايات وهابيت در يمن در سال 1341 ، كشتار بيت الله الحرام در حرم امن الهي در سال 1407 ، كشتار وهابيت در افغانستان در سال 1372 ، جنايات وهابيت در پاكستان، و تخريب آثار تاريخي و باستاني اسلام بدست وهابيت در مكه و مدينه (18) اين ها نشان مي دهد كه خشونت درجوهر تعليمات وهّابيّت است هيچ بوي هم از اسلام ناب نبرد. اينك بطورخلا صه آما ر اين جنايات را از سه منبع فوق الذكر مي آوريم تاخواننده گرامي بيشتر با اين گروه ضاله آشنا گردد.
وهّابيت وقتل عام مردم طائف
وهّابيان در سال 1217 به سركردگي عثمان مضايفي از سرداران نامي خود ، به دستور اميرعبدالعزيز به شهر طائف واقع در دوازده فرسخي مكه حمله بردند، و به قتل عام مردم پرداختند. آنها حتي كودكان شير خوار را در آغوش مادرانشان سر بريدند ، و گروهي را كه از شهر خارج شده بودند دنبال نمودند و بسياري از آنهارا كشتند. سپس شهررا غارت كردندو خانه ها را ويران نمودند وخبر فطح خود را به سعود پسر عبدالعزيز دادند.وهّابيها جمعي از مردان و زنان مسلمان را لخت و عريان در بيابانهاي طائف رها ساختند، و پس از سيزده روز كه به صورت گدا در آمده بودند ، وبه هركدام مشتي ذُرّت مي دادند. به شرطي اينكه وهابي شوند از كشتن آنها درگذشتند.جميل صدقي زهاوي، در خصوص فتح طائف مي نويسد:( از زشت ترين كارهاي وهّابيان، قتل عام مردم است كه بر صغير و كبير ابقا نكردند. طفل شيرخواره را بر روي سينه مادرش سر بريدند جمعي را كه مشغول فرا گرفتن قرآن بودند كشتند چون در خانه ها كسي باقي نماند، به دكانها و مساجد رفتند و هر كس بود حتّي گروهي را در حال ركوع و سجود بودندكشتند كتابها راكه درميان آنها تعدادي مصحف شريف و نسخه هايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقه و حديث بود، در كوچه و بازار افكندند وآنها را پايمال كردند.اين واقعه در سال 1217 ه اتفاق افتاد)
جنايت وهابيت دركربلا و سايربلاد عراق
در روز عيد غدير در هيجدهم ذيحجه سال 1216 ه . ق اميرسعود بن عبد العزيز وهابي با سپاهي متشكل از بيست هزار مرد جنگي به شهر كربلا حمله ور شد.سعود پس از محاصره وارد شهر گرديد و كشتار سختي از مدافعين و ساكنين و زنان و كودكان آن نمود و برخي عدد كشته شدگان را يكصد و پنجاه هزار تن نوشته اند و مي گويند جوي خون دركوچه هاي كربلا به راه افتاد و جالب اين كه اسم اين كار را(جهاد في سبيل الله) و مبارزه با نشر توحيد مي گذارند!پس وهّابي ها حرم مطهر حسين بن علي(ع) فرزند زهرا دختر پيامبر(ص) را ويران نمودند د و ضريح مبارك آن حضرت را از جاي خود كندندو ضريح حبيب بن مظاهررا سوزاندند و تمام ذخائرو نفائس حرم حسيني را چپاول كرده و اسبانشان را در صحن حرم مطهربستند ودرحرم شريف قهوه دم كردند و آن چنان درحرم مطهر ، فساد و ويراني به بار آوردند كه فاجعه كربلا وحادثه روز حره و كردارهاي بني اميه و متوكل عباسي تكرار شد.در روز عاشوراي 1425 ه ق وهابيان با نام گروه القاعده با انفجارهاي متعدد در كربلا ما بين صفوف عزاداران در روز 25 رجب 1426 ه ق مصادف با شهادت امام موسي كاظم(ع) وهابيان با نام گروه القاعده با پخش غذاهاي مسموم و ايجاد ترس، رعب و انفجار متعدد در كاظمين ما بين صفوف عزاداران امام موسي كاظم(ع) جنايت ديگري را مرتكب شدند كه باعث به شهادت رسيدن حدود 1500 نفر اعم از مرد و زن و بچه شد.پس از اشغال عراق توسط آمريكا و متحدانش ، وهابيان از اين فرصت ايجاد شده توسط اربابانشان استفاده كردند و براي اقامه اعتقادات شومشان و ضربه زدن به اسلام و ايجاد تفرقه بين مسلمين بارها و بارها مردم مظلوم عراق اعم از شيعه وسني ، عرب و كرد ، زن و مرد ، بزرگ و كوچك ، پير و جوان را هدف اقدام تروريستي خود قرار داده اند و آنها را به خاك و خون كشيده اند به حدي كه قلم از ذكر آن نا توان و شرمسار است.
جنايت وهّابيت درسوريه
درسال 1225 ه ق وهّابيان به شام (سوريه فعلي) يورش بردند و دارائي همه مردم را تاراج كردند و غلات را سوزاندند و مردمان بي گناه را كشتند وزنان را اسير كردند و كودكان را به قتل رساندند و خانه ها را ويران ساختند و فساد و آشوب به راه انداختند.
جنايت وهّابيت در يمن
در سال 1341 وهابيان با حجاج يمني كه خلع صلاح بودند و هيچ گونه وسيله دفاعي با خود نداشتند رو به رو شدند. آنان ابتدا با حجاج همراه شدند و به ايشان امان دادند ولي بعداً نيرنگ به كار بردند وقتي كه به دامنه كوه رسيدند، وهّابيان در قسمت بالا و پهناي كوه قرار گرفتند، و حجاج يمني در پايين كوه قرار گرفتند سپس وهّابيان دهانه توپ ها را به سوي حجاج يمني گرفته و همه را به گلوله بستند و تمامي حجاج يمني را وهابيان كه هزار نفر بودند، كشتند به جز دو مرد كه فرار كردند، وجريان كشتاروحشيانه حجاج يمني را به دست وهّابيان به اطلاعه مردم رساندند.
كشتا ر حجاج بيت الله الحرام درحرم امن الهي
درسا ل1407 وهّا بيا ن به حجا ج ايراني وسوريه اي ولبنا ني، درايا م حج ودرمكه حرم ا من الهي به جرم سردادن فرياد برائت از مشركين وكفار حمله كردن وكشار فجيعي ازحاجيا ن در حا ل احرام و درحرم امن الهي كردند ومكه اين حرم ا من را به د ستور ار بابا ن انگليسي و آمركايي خود نا ا من نمودند و ايرانيانرا عزادار وقلب مسلمانان آزاده جهان را جريحه دار نمودند و ايرانيا ن را به مدت 3 سا ل از به جا آوردن اعما ل حج محروم نمودند. وهّا بيا ن را در تعطيلي حج وكشتا ر حجاج نبايد سرزنش كرد چرا كه آنا ن فقط به قولي كه محمد بن عبدالو هّاب به...وانگليسي ها در ما نع شدن مردم ازحج داده است عمل ميكنند .
جنايت وهّابيت در افغا نستان
در اواخر سال 1372 شمسي شخص وهابي به نام ملاعمر در افغانستان وارد صحنه نبرد شد و از سوي كشور عربستان و پاكستان و آمريكاي ام الفساد تقويت گرديد و در شهريور 1375 شمسي كابل پايتخت افغانستان را تصرف كرد و سپس به كشتار مسلمانان و مجاهدان شيعي مذهب رو آورد و صد ها هزار مسلمان را به خاك و خون كشيدند و باعث عقب ماندگي افغانستان شد جهت اطلاع خوانندگان . چند نمونه از كشتار بي رحمانه و جنايات ضد اسلامي و انساني طالبان ذكر مي گردد. در سال 1377 شمسي اجلاسيه اي در پيشاور تشكيل دادند و 160 نفر از مفتي هاي درباري مزدور اهل سنت و وهابي جمع شده و به رايزني پرداخته و سرانجام فتوائي را صادر كردند كه همه مردان شيعه و پسر بچه هاي شيعه بالاي هفت سال به قتل برسند و زنان و دختران و پسران كمتر از هفت سال شيعه به عنوان برده و كنيز به اسارت درآيند، پس از صدور فتواي ملاهاي مزدور و از خدا بي خبر كشتار و قتل و غارت شيعيان توسط حكومت ملاعمر(طالبان) آغاز گرديد در روز شنبه 17 / 5 / 1377 شمسي زنان و مردان و كودكان شهر مزارشريف از روي بامها به رگبار بسته شدند و اهالي شهر را قتل عام كردند و پس از آن به بيمارستانها رفته و بيمارهاي شيعه مذهب را روي تخت خواب بيمارستان به شهادت رساندند و در روز دوشنبه 19 / 5 / 1377 شمسي اجساد هزاران شيعه روي زمين انباشته شده و طعمه درندگان شده بود. ملا منّان نيازي در سخنراني خود رسماً اعلام كرد كه هر كس يكي از اهالي هزاره يا يك شيعه را در خانه خود پنهان كند ما آن خانه با اهلش به آتش مي كشيم سپس گفت: اميرالمؤمنين ما (يعني ملاعمر) براي مردم مزار شريف عفو عمومي داده اما اين عفو شامل شيعه ها وهزاره اي ها نمي شود. جنايت وهّابيّت در پاكستان
در سال 1979 ميلادي با تأسيس سپاه صحابه( يك ار تش نظا مي وتروريستي). در كشور پاكستان تا به امروز هزاران نفر از شيعيا ن مظلوم و بي گناه پاكستان اعم از مرد و زن و پير و جوان به جرم دا شتن مذهب حقه تشيع ودفاع وحمايت از ولايت اهل بيت رسالت(ع) به دست صحابه و (لشكر جنگ لي) كه از عمال وهابيت مي باشند در نقاط مختلف پاكستان غالباً مغز هاي متفكر را نشانه مي روند. تعداد جوانان و فرهيختگان شيعه، كه با ترور سپاه صحابه، شربت شهادت را نوشيده و به پيشواي محبوب خود حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) پيوسته از شمار بيرون است. حما يت از ولايت اهل بيت رسا لت(ع) به دست سپاه صحابه و ) لشكر چنگ لي)تعجوانان تخريب آثار تاريخي وباستاني اسلام
اينك به اختصار توجه شما را به فهرستي برخي از آثار و اماكن تاريخي اسلام كه بيانگر فرهنگ وتمدن اسلامي بوده و به واسطه تحجر و كوته فكري فرقه ضاله وهابيت ويران شده جلب مي كنيم:بارگاه و مسجد حضرت حمزه سيد الشهداءعموي مكرم پيامبراكرم(ص) ، بارگاه ام المؤمنين حضرت خديجه كبري بنت خوليد(ع) ، بارگاه آمنه بنت وهب مادر پيامبر(ص) ، بارگاه حضرت ابوطالب پدر گرامي امير المؤمنين(ع) ، بارگاه حضرت عبدالمطلب جدپيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) ، بار گاه حضرت حوّا در جده ، بارگاه حضرت عبدالله پدرپيامبر(ص) در مدينه ، بيت الاحزان ، خانه اي كه حضرت زهرا(س) در آنجا در سوگ پدرش مي گريست . ، مسجد سلمان در مدينه منوره ، خانه حضرت زهرا(س) در كوچه حجر در مكه مكرمه ، جايگاه نفس زكيه در مدينه منوره ، خانه رسول خدا در مدينه ، خانه اي كه حضرت هنگام هجرت به مدينه در آنجا مستقر شد.، خندقي كه مسلمانان در جنگ خندق حفر نمودند. ، مسجد جوانان دراحساء ، دومين مسجد كه پس از مسجد رسول الله(ص) در آن نماز جمعه بر گزار شد. ، مسجد عباس بن علي در روستاي مطير در احساء ، زادگاه پيامبر اسلام(ص) ، در شعب هواشم در مكه مكرمه متولد شد. ، خانه ام المؤمنين حضرت خديجه بنت خويلد در مكه مكرمه ، مسجد الشمس در مدينه منوره محل يكي از معجزات بزرگ رسول خدا( ص) ، خانه حمزه بن عبدالمطلب عموي گرامي پيامبر(ص) ، خانه ارقم ، كه پيامبر( ص) و يارانش در آغاز بعثت در آن گرد مي آمدند. ، بارگاه شهداي بدر و جايگاهي كه براي پيامبر(ص) در غزوه بدر نصب نمودند. ، خانه حضرت علي(ع) كه امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در آن متولد شدند. ديوار اطراف شهر مدينه منوره ، خانه حضرت امام جعفرصادق(ع) در مدينه منوره ، محله بني هاشم در مدينه منوره ، مسجد تنبه الوداع ، مسجد البغله ويسياري ديگر از بقاع متبركه و اماكن مقدسه ، قبرستان المعلي در مكّه مكرمه كه بارگاه و مقبره برخي از اهل بيت(ع) و ياران پيامبر(ص) در آن قرار دارد. نشانه ورود وخروج فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين پس از تولد آن حضرت از كعبه ، بارگاهاي متعدد در قبرستان بقيع بارگاه ملكوتي ائمه بقيع(ع) . نكته قابل توجه اينكه اين ويرانگري هاي آثار تاريخي اسلام در حالي صورت مي گيرد كه رژيم سعودي و وهّابيان از آثار يهوديان در مدينه منوره حفاظت و نگهداري مي كنند؛ و با نصب تابلوهاي هشدار دهنده مردم را از نزديك شدن به آنها باز مي دارد.پس اي مسلمانان و اي جهانيان هشيار باشيد كه اين قوم دست از جنايت هايشان بر نمي دارد و ربطي به اسلام و قرآن ندارد و كاملاً بيگانه از اسلام است با توجّه به اين مطلب ضرورت اين بحث روشن مي گردد. مخصو صاً اينكه به نظر مي رسد كتابي راجع به اين موضوع كه صلح وخشونت را بطور مستقل شيوا وجامع از نظر قرآن واحاديث مورد بررسي قرار بدهد. وجود ندارد يا اينكه اينجانب به چنين تأليفي برخورد نكرده ام، وبنده كه نتوانستم كتاب در اين موضوع در كتاب خانه ها و كتاب فروشي ها پيدا كنم، بي ترديد. جاي اين تحقيق كه براي پايان نامه كارشناسي آغاز شده است خالي است كه انشاءالله با ياري خداوند متعال و توجهات بقيه الله الاعظم(عج) اميد است فراتر وگسترده تر از پايان نامه تأ ليف شود و انشاءالله پاسخي باشد براي شبهات و اتّها مات كه دشمنان اسلام وگروه هاي ضالة به نام اسلام در اذهان بوجود آرده ، و لازم است اين بحث به طور جدّي پي گيري شود كه آيا اسلام واقعاً آئين خشونت است ، يا دين رحمت و رأفت و صلح و محبّت؟ كه مسلماً اسلام ناب محمدي دين رحمت است، نه خشونت. براي پاسخ به اين سؤال بايد هم به سراغ قران مجيد برويم ، وسيري در آيات نوراني اين كتاب آسمان و محفوظ از تحريف داشته باشيم ، و هم پاي سخنان رهبران پاك و معصوم ديني بنشينيم ، و هم نمونه هاي از بر خورد اجتماعي و عملي آن بزرگواران را مطا لعه نموده تا با رفتاري مدّعيان تمدّن در جهان غرب مقايسه نماييم ، تا آفتاب حقيقت از پشت ابرهاي تاريك پديدار گردد.
معناي صلح
صلح درلغت به معناي محبّت و دوستي مي باشد. نزد ارباب سيا ست بنا برشروطي پايان دادن به جنگ است يا به معناي سازش ،موافقت ،امنيت وآسودگي معنا شده است يا اينكه صلح ضد فساد معنا شده است.(19) اسلام ديني است كه حقيقتاً به آشتي وصلح فرا مي خواند؛ چرا كه مي فرمايد: يأَيُّهَا الَّذينَ ءَامَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلمِ كَافَّه و لَا تَتَّّبِعُوا خُطُوَتِ الشَّيطنِ إِنَّهُ لَكُم عدوٌّ مُّبِينٌ(20). اي كساني كه ايمان آورده ايد ، همگي به صلح درآييد و از گامهاي شيطان پيروي مكنيد كه او دشمن آشكار شماست.و يا مي فرمايد: وَإِن جنحُوا للسلمِ فاجنَحْ لها اگر مخالفان تمايل به صلح نشان دادند تو نيز تمايل نشان بده .اسلام هيچ گاه مانند اين كشورهاي نبوده است كه به دروغ دم از صلح مي زنند و فقط شعار آن را سر مي دهند. و وقتي كه جنگ به راه مي افتد بمب هايشان دها ميليون انسان را نابود مي كند، وافتخار مي كنند كه مي توانند دنيا را در چند دقيقه نابودكنند. آيا ويرانگري و خونريزي افتخار دارد ؟!اما اسلام ، وقتي قرآنش دعوت به صلح مي كند ، براستي در مسير صلح حركت مي كند و ريز و درشت قدم هايش را در اين راه بر مي دارد.يكي از سيا ست هاي انسان دوستانه اسلام در جنگ ها اين است كه اسلام هرگز آغازگر جنگ نمي شود . جنگ ها و غزواتي كه در زمان رسول اكرم(ص) رخ دادبه برخي داشمندان همگي دفاعي بودند. هيچ وقت نشد كه اسلام ، ابتداءً و بي جهت ، به كفّار حمله كنند و عليه آنان جنگ به راه اندازند.اسلامي كه مي گويد حتّي مشركان اگر براي تحقيق نزد شما آمدند آنها را پناه دهيد تا آيات قرآن را بشنوند، سپس آنها را سالم به وطن خودشان برسانيد) خواه اسلام را بپذيرند يا نه. (21)( اسلامي كه مي گويد در برابر بديها نيكي كنيد تا دشمنان سر سخت شما از اين همه محبت شرمنده شوند و ) دوست شما گردند. (22)( اسلامي كه مي گويد :هلِ الدَّينُ إِلَّا المحبَّهُ(23) آيا چنيني دين چيزي جز محبت است؟جاذبة اسلام در عصر ما كه به مصداق يَدخُلُونَ في دينِ اللهِ أَفواَجاً (24). گروه گروه مسلمان شوند ولي اعمال اين گروه خشن ومتعصِّب متأسّفانه سدّ راه گسترش اسلام شده و ضربة درناكي به اسلام و مسلمين زده ومي زند.
بخش اول:
صلح ازديدگاه قرآن وسنت
الف) صلح درقرآن
با مطالعه اجما لي وتفكر در آيا ت قران مجيد به نمونه هاي فراوان از رأ فت ا سلامي در اين كتا ب آسماني دست پيدا مي كنيم كه بعنوان اصل اسا سي معرفي شده است كه به آن اشاره مي شود:
نسبت رحمت وخشونت در قرآن
درقرآن يكصد و چهارده سوره وجود دارد كه صد وسبزده سور? آن با ( بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِيم ) است كه پيام آور رأفت و رحمت و محبّت اسلامي است شروع شده و در اين كتاب آسماني تنها يك سوره بدون ( بسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِيم) است كه آن هم دليل روشن دارد.چون برائت اعلان جنگ و نبرد و بيزاري از دشمنان لجوج و عنود اسلام است كه اميدي به هدايت و اصلاح آنها نيست و روشن است كه به هنگام جنگ با دشمن كينه توز از رحمت و محبّت گفته نمي شود بنابراين اصل بررحمت و رأفت است وخشونت يك استثنا مي باشد.
بدي را با خوبي پا سخ دهيد
قرآن مي فرمايد: ادفَع بِا لَّتِي هِيَ أَحسَنُ السَّيِئَه نَحنُ أَعلَمُ بِمَا يَصِفُونَ.(25) بدي را به بهترين راه وروش دفع كن ( وپا سخ بدي را به نيكي بده ( ما به آنچه توصيف مي كنند آگاهتريم. يا اينكه مي فرمايد هَلْ جَزَاءُ الإِحسَانِ إِلَّا الإِحسَانُ.(26) آيا جزاي نيكي جز نيكي است؟ است اين آيات نشان دهنده اين مطلب است كه دين اسلام سرشار از محبّت و رحمت و دوستي است.
رحمت اسلامي فراتراز مسلمانان
و قرآن مي فرمايد: قُل لِّلَّذِين ءَامَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَايَرجُونَ أَيَّامَ اللهِ لِيَجْزِيَ قَوما بِمَا كَانُوا يَكسِبُونَ.(27) اي پيا مبر ما به مؤمنان بگو كساني را كه اميد به رستا خيز ندارند مورد عفو قرار دهند تا خداوند هر قومي را به اعما لي كه انجام مي دهند جزا دهد.طبق اين آيه شريفه رحمت و عطو فت اسلامي اختصا ص به مسلما نان و مؤمنان ندارد بلكه خداوند به مسلمانان دستور مي دهد كه با غير مسلمانان هم مهربان باشند.
صلح وآشتي برنامه اصلي اسلام
قرآن مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِي السِّلمِ كَا فَّه لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ إِنَّهُ لَكُم عَدُوٌ مُّبِينٌ.(28) اي كساني كه ايمان آورده ايد همگي درصلح وآشتي درآييد و ازگامهاي شيطان پيروي نكنيد كه او دشمن اشكار شما ست.طبق اين آيه شريفه ، صلح و آشتي برنامه اصلي اسلام است و جا لب اينكه قرآ ن كريم كساني را كه ازصلح وآشتي دوري مي كنند و آتش افروزي مي نمايند وطا لب درگيري وجنگ مي باشندتير شيطا ن معرفي مي كند ، يعني صلح وآشتي كار الهي ورحما ني و اما جنگ وآتش افروزي و خشونت كار شيطا ني و اهريمني است.و همه نداهاي تفرقه انگيز بلند گوهاي شيطا ني هستند و شيطان دشمن صلح وآشتي مي باشد(29).
مودت ورحمت پروردگار
وَ مِن ءَايَاتِهِ أَن خَلَقَ لَكُم مِن أَنفُسِكُم أَزوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيهَا وَجَعَلَ بَينَكُم مَّوَدَّه وَ رَحمَه إِنَّ فِي ذلِكَ لَأَيَاتِ لِقَومٍ يَتَفَكَّرُونَ.(30) از نشانهاي او اينكه همسراني از جنس خودتان آفريد تا دركنار آنان آرامش يا بيد و در بين تان مودت ورحمت قرار داد دراين نشا نهاي است براي گروهي كه تفكر مي كنند.مفسرين ميگويند درضمير(بينكم)دو احتمال وجود دارد،(ممكن است منظور از )بينكم) ارتبا ط بين زن و شوهر با شد يعني خداوند بين زن وشوهر مودت و رحمت قرار داد ممكن است منظور از آن ارتبا ط بين تما م انسا نها با شد كه دراين صورت طبق اين آيه كه يكي از نشانه هاي خداوند است بين تما م انسا نها محبّت ومودت ورحمت ايجاد كرده است.)(31)
رحمت الهي و مهرباني پيامبر
قرآن مي فرمايد: فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَا نْفَضُّوا مِن حَولِكَ(32) اين كه در برابر آنان(مردم) نرم و مهربان شدي و اگر خشن وسنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند.طبق اين آيه عطوفت و مهرباني پيامبر رحمت تأ ليف قلب وجمع بين جمعيتي خشن و پركينه وايجاد محبّت و صفا و صميمت بين آنها نمود كه آن هم از رحمت الهي سرچشمه گرفته است.
مبارزه با تبعيض
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتََّقُو رَبَّكُم الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَه وَخَلَقَ مِنهَا زَوجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَ نِسَاءً وَا تَّقُوا اللهَ اَّلذِي تَسَا ئَلُونَ بِهِ وَالأَرحَامَ إِنَّ الله َ كَانَ عَلِيكُم رَقِيبًا.(33) اي مردم از مخا لفت پروردگارتان بپرهيزيد همان كسي كه همه شما را از يك انسان آفريد وهمسر او را(نيز) از جنس اوخلق كرد واز آن دو مردان و زنان فراواني(در روي زمين) منتشرسا خت و از خدا بپرهيزيد. كه (همگي به عظمت او معترفيد) و هنگامي كه چيزي از يكد يگر مي خواهيد نا م او را مي بريد و نيز ازقطع رابطه با خويشا وندان خود پرهيز كنيد زيرا خداوند مراقب شما ست.بنابراين امتيازات و افتخارات موهومي كه هر دسته اي براي خود درست كرده اند از قبيل امتيازات نژادي، زباني ، منطقه اي ، قبيله اي ومانند آن كه امروز منشاء هزاران گرفتاري درجوامع شده است كه اين تبعيض متأسفانه حتّي در بين جامعه اسلامي وجود دارد، كه نبايد وجود داشته باشد چه اينكه همه از يك اصل سر چشمه گرفته است وفرزندان يك پدرو مادرند.
بني آدم اعضا ء يك پيكرند
كه در آفرينش زيك گوهرند
چوعضو بدرد آورد روزگار
ديگرعضوها را نماند قرار
احترام به اديان ديگر
قُولُوا ءَامَنَّا بِا لله ِوَ مَا أُنزِلَ إِلينَا وَ مَا أُنزِلَ إِلَي إِبرَا هِيمَ وَ إِسمَعِيلَ وَ إِسحَقَ وَ يَعقُوبَ وَ الأَسبَاطَ وَ مَا أُوتِيَ مُوسَي وَ عِيسَي وَ مَا أُوتِيَ النَّبِيُونَ مِن رَّبِّهِم لَا ُنفَرِقُ بَينَ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ.(34) بگوئيد: ما به خدا ايمان آورده ايم و به آنچه بر ما نازل شده وآنچه بر ابراهيم و اسماعيلو اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط نازل گرديده و همچنين آنچه به موسي و عيسي و پيامبرانديگرازطرف پروردگار داده شده است و ما جداي درميان آنها قا يل نمي شويم و در برابر فرمان خدا تسليم هستم.خود محوريها و تعصبهاي نژادي هرگز سبب نمي شود كه ما بعضي را بپذيريم و بعضي را نفي كنيم آنها همه معلمان الهي بودند كه در دوره هاي مختلف تربيتي به راهنما يي انسانها پرداختند و هدف آنها يك چيز بيشتر نبود و آن هدايت بشر درپرتو توحيد خالص و عدالت بود هر يك از آنها در مقطع هاي خا ص زماني خود وظايف و ويژگي هايي داشتند.
رد?امتيازات قومي
قرآن كريم ضمن توجه دادن به اينكه همه از زن و مرد مثل هم هستند و از يك مرد و زن زاده شده به آنها هشدار مي دهد كه اگرقبيله قبيله اند به اين علت است كه همديگر را بشنا سند وگرنه اين امر مايه برتري گروهي بر گروهي ديگر نيست. يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَي وَ جَعَلنَا كُم شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللهَ أَتقَكُم؛(35) اي مردم ما شما را از يك مرد و زن آفريده ايم و شما را قبيله قبيله و طايفه طا يفه قرار داديم تا يكد يگر را بشنا سيد همانا گرامي ترين شما نزد خداوند با تقوا ترين شما ست در توضيح اين آيه قرائتي در تفسير نور مي گويد:(در اين آيه به سه اصل مهم اشاره شده ا ست، اصل مساوات در آفرينش زن و مرد، اصل تفاوت در ويژگي هاي بشر ، و اصل اينكه ملاك برتري تقواست. مرد يا زن بودن يا از فلان قبيله و قوم بودن ملاك افتخار نيست زيرا كه اينها كار خداوند است و تفا وتهاي كه در شكل و قيا فه و نژاد انسانها ديده مي شود حكيمانه و براي شناسا ي يكد يگر است نه براي تفاخر، قرآن تمام تبعيض هاي نژادي ، حزبي ، قوم ، قبيله اي ، اقليمي ، اقتصادي ، فكري ، فرهنگي ، اجتماعي و نظا مي را مردود مي شمارد و ملاك فضيلت را تقوا مي داند)(36).
صلح وپرهيزازتعصب با مخا لفان بناي اوليه در اسلام بر صلح و پرهيز از جنگ و پرهيز ازتعصب جا هلي در برخورد با مخا لفان استوار است اين امردر آيه ذيل تا كيد شده ا ست.قُل يَاأَهلَ الكِتَا بِ تَعَا لُو إِلَي كَلِمَه سَوَاءٍ بَينَنَا وَ بَينَكُم أَلَّا نَعبُد إِلَّا اللهَ وَلَا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَ لَا يَتَّخِذَ بَعضُنَا بَعضًا أَربَا بًا مِّن دُونِ اللهِ فَإن تَوَ لَّوا فَقُو لُو اشهَدُوا بِأَ نَّا مُسلِمُونَ؛(37) بگو اي اهل كتاب بيا ئيد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسا ن است كه جز خداي يگانه را نمي پرستيم و چيزي را شريك او قرار ند هيم و بعضي از ما بعضي ديگر را اربا بي به جاي خدا نگيرند.
عدم اجبار وخشونت
چنانچه قرآن مي فرمايد: لَا إِكرَاهَ فِي الدِّينِ قد تَّبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ؛(38) اجباري در امر دين نيست. براي اينكه حقيقت دين روشن است راه هدايت و سعادت نيز روشن مي با شد و راه ضلا لت و بد بختي هم روشن است هر كس مي خواهد آنرا انتخاب كند و يا اينكه اين راه را اختيار با خودش است يا اينكه قرآن خطاب به پيامبر مي فرمايد: فَذَكِّر إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّستَ عَلَيهِم بِمُصَيطِرٍ.(39) اي پيا مبر به مردم تذكر بده مردم را از خواب غفلت بيدار كن به مردم بيداري و اگا هي بده و به سوي دين بخوان زيرا تو وظيفه اي جز تذكر دادن نداري. يعني خدا تو را اينطور قرار نداده كه مردم را با زور مسلمان بكني. يا اينكه قرآن مي فرمايد: ادعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِلحِكمَه وَالمَو عِظَه الحَسَنَه وَجَادلهم بِا لَّتِي هِيَ أَحسَنُ؛(40) اي پيا مبر مردم را با حكمت و دليل، موعظه، محبّت و دلسوزي و جدل احسن بسوي خدايت و اسلام دعوت بكن. از اين دو سه آيه وآيا ت ديگر قرآن به خوبي به دست مي آيد كه اسلام دين محبّت و رحمت و صلح و صميمت است نه دين شمشير و خشونت البته اگر شمشيرهم بكار مي برد كه به جاي خودش اشاره خواهد شد آن هم يك نوع رحمت و نشانه كما ل اسلام است امروز اگردشمنان لجوج و از همه جا بي خبر اگر حقيقت اسلام و قرآن را درك مي كردند ودست ازتعصب ودشمني بيجا برمي داشتنداينگونه بي شرمانه به اسلام عزيز و قرآن كريم و پيا مبر رحمت نسبت هاي ناروا نمي دادند واسلام را متهم به خشونت نمي كردند. و همچنين مسلمان نما هاي كه به نام اسلام و قرآن و پيامبر اكرم(ص) اين همه وحشي گري وجنايت مي كنند و بي رحمانه حتي مسلما نان واقعي را در طول تا ريخ كشتند و مي كشند علتش آن است كه از حقيقت قرآن و اسلام بسيار دور مي با شند و فقط نام اسلام را يدك مي كشند و بزگترين جنايت را مرتكب مي شوند و شديد ترين ضربه را به اسلام مي زنند و خودشان را مسلمان مي دانند اسلام و قرآني كه مي گويد: لَا تَقُو لُوا لِمَن أَلقَي إِلَيكُمُ السَّلَامَ لَستَ مُؤمِنًا.(41) به كسي كه نزد شما (با كلامي يا عملي يا سلامي يا پيشنهادي) اظهار اسلام مي كند نگوييد تو مؤمن نيستي. اين آيه مي فرمايد: درميدان جنگ هم اگركسي اظهار اسلام كرد جان وما لش محترم است كسي حق ندارد به بهانه هاي واهي به او ضرر بزند امّا مسلمان نما ها مسلمين و مؤمنين را كه تمام عمرشان را صرف اسلام و قرآن نمودند و مي كنند و به تمام اصول و فروع اسلام اعتقاد دارند و مو به مو عمل مي كنند واجب القتل مي دانند و مي كشند آياآنها صُمٌ بُكمٌ عُميٌ لَا يَفقَهُونَ هستند؟ يا اينكه بر قلوبشان مهر خورده است؟. آيا ايمان ندارند و درك نمي كنند كه قرآن مي فرمايد: مَن قَتَلَ نَفسًا بِغَيرِ نَفسٍ أَوفَسَادٍ فِي الأَ رضِ فَكَأَ نَّمَا قَتَلَ النَّا سَ جَمِيعًا.(42) اگركسي يك انسان رابه نا حق بكشد مانند اينست همه انسانهارا كشته است يا اينكه در جاي ديگر قرآن مي فرمايد: مَن يَقتُلُ مُؤمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزاءُه جَهَنمَ خَالِدًا فِيهاَ وَ غَضِبَ اللهُ عَلَيهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا.(43) اگر كسي يك انسان مؤمن راعمداً بكشد جزايش جهنم است و هميشه در جهنم خواهد بود و مورد خشم و غضب خداوند قرار مي گيرد و خداوند او را لعنت مي كند و براي او عذاب بزرگ آماده كرده است.اسلام و قرآن كه با اين شدت خشونت را محكوم مي كند آيا منصفا نه است كه به اسلام نسبت خشونت زد يا به نام اسلام اين همه خشو نت روا داشت و جنا يت نمود بدون شك نسبت دادن خشونت به اسلام از روي دشمني و عناد است وجانيان به نام اسلام ، از اسلام جز نام چيزي نمي دانند و اين جا نيان هم ضلا لت شان اگربيشتر ازگروه اول نباشد كمتر نيست.
ادامه دارد .....
پي نوشت ها :
1. انبياء / 92
2. حديد / 25
3. نساء / 135
4.مرتضي مطهري ،سيري در نهج البلاغه،تهران : انتشارات صدرا، ارديبهشت 1379 ،ص 125
5. احمد صادقي اردستاني، پيام هاي پيامبر (ص) ، تهران: نشر هستي نما، سال 1385 ، ص 28.
6.همان ص 30
7.همان ص33-34
8.جواهر، لعل نهرو، نگا هي به تا ريخ جهان،تهران: چاپ چاپخانه سپهر.
9.گا ندي ، زندگي من
10.محمود طلوعي ،ازلنين تاگورباچف فصل سوم (حکومت لنين) ببعد والحزب الشيوعي في الميزان ص 4_91
11.ب وج همان
12.عمار اوزگان، فاجعه الجزاير، افضل الجهاد: مترجم دكتر حسن حبيبي، ناشر نشر جهاد.
13.ميشل هانري، جنگ جهاني دوم : مترجم دكتر عباس آگاهي، مشهد: انتشارات قدس رضوي ،چاپ دوم 1374 ، ص 119_120.
14.اسدلله محمدي نيا ، حكومت مسلمين دراروپا واند لس سزمين خاطره ها به نقل از آنچه يك زن ومرد بايد بدا نند ،ناشر نصايح ،چاپ 1378،ص 496.
15. نساء / 96
16.شيخ عبا س قمي، سفينة البحار ، مؤسس? الطبع و النشر في الآستانه الرضويه المقدسه ، ج1، ص490 .
17.محمد ري شهري ومحمد تقديري، دوستي درقرآن وحديث ، مركز تحقيقات دار الحديث، چاپ اول 1379، ص62.
18.ناصر مكارم شيرا زي ، وهّا بيّت بر سر دوراهي ناشر مدرسه الامام علي بن ابي طالب، 1384 و علامه سيد محمد حسن قزويني ،فرقة وهّا بي و پاسخ به شبهات آنها، نگارش وتر جمه علي دواني، ناشر انتشارات رهنمون، چاپ اول 1382 و ويژه نامه مذ هبي فرهنگي هيأت محبين كريم اهل بيت (ع) اصفهان 1386 بنا براين تا آخر بحث مربوط به وهّا بيّت پا ورقي ديگر داده نمي شود
19.خليل جرّ، فرهنگ لاروسي عربي به فارسي، چاپ خانه سپهر ، چاپ پانزدهم، ج2، ص1327وابن منظور، لسان العرب، انتشارات بيروت لبنان ، ج،8 ، ص 267 و مصطفي رحيمي نيا اردستاني ، المنجد ، تهران : انتشارات صبا ، چاپ دوم : پاييز 1380،
ج 1 ، ص601.
20. بقره / 208 .
21.توبة / 6 .
22. فصّلت / 34 .
23.خصال صدوق، ص 21 .
24. نصر / 2 .
25. مؤمنون / 96 .
26. الرّحمن / 60 .
27. جاثيه / 14 .
28. بقره / 208 .
29.محسن قرائتي ، تفسير نور، مركز فرهنگي درسهاي از قرآن ، ج1 ، ص328 .
30. روم / 21 .
31.ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسيرنمونه، تهران : دارالكتب الاسلاميه ، 1378 ، ج16 ، ص393 .
32. آل عمران / 159 .
33. نساء /1 .
34. بقره / 136
35.حجرات / 13 .
36.قرائتي ، تفسيرنور، ج11 ، ص193 .
37. آل عمران / 64 .
38. بقره،/ 256 .
39. غاشيه / 21- 22 .
40. نحل / 125 .
41. نساء / 94 .
42. مائده/ 32 .
43. نساء/ 93 .
ادامه دارد
منبع: راسخون
اسلام دين صلح ورحمت (2)
نويسنده: ج،احمدي
پيامبر اسلام رحمت است براي همه جهانيان
قرآان مي فرمايد: وَ مَا أَرسَلنَا كَ إِلَّا رَحمَتً لِّلعَا لَمِينَ(44)؛ ما تو را جز براي رحمت جها نيان نفرستا ديم.تعبير به عا لمين يعني (جها نيان) آن چنان گسترده است و مفهومي وسيعي دارد كه تمام انسانها را در تمام اعصار و قرون شامل مي شود و لذا اين آيه را اشاره به خا تميت پيا مبر اسلام مي دانند چرا كه وجودش براي همه انسا نها ي آينده تا پايان جهان رحمت است و رهبر وپيشوا و مقتد است حتّي اين رحمت از يك نظر شامل فرشتگان هم مي شود.(45) عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت پيا مبر اسلام هستند چراكه نشر آئيني نجات بخش را به عهده گرفته است كه سبب نجات همگان است حا ل اگر گروهي از آن استفاده نمايند وگروهي نكنند مربوط به خودشان است تا ثيري بر عمومي بودن رحمت ندارد.مخصو صا امروز كه فساد و تباهي و ظلم و بي دادگري از در و ديوار آن مي بارد آتش جنگهاي خانمان برانداز در هر سوشعله ور است مستضعفين عا لم در چنگال مستكبران به خاك و خون كشيده مي شوند در دنياي كه جهل و فساد اخلاقي و انحطاط فكري و خيانت و ظلم و استبدادو تبعيض هزاران گرفتاري و بدبختي آفريده و همچنين فا صله گرفتن خود مسلمين از آئين نجا ت بخش و قرآن آن حضرت همان بد بختي وگرفتاري ، ذلت وخواري وازدست دادن شكوه و عظمت وافتخارات اوليه شان همان اينجا ست كه معنا و مفهوم (رحمت للعا لمين) روشن مي شود چه رحمتي با لاتر ازاين كه آن حضرت قرآني آورده كه دواي همه دردها و درمان همه گرفتاريها است و اگر بشربخواهد از اين همه بد بختي وگرفتاري نجا ت يابد چاره جز اين ندارد كه درمقا بل قرآن ودستورات اسلام سرتسليم فرود آورد دربرابرآن خضوع نمايد لذاست كه قرآن مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَجِبُوا لله وَلِلرَسُولَ اذا دُعَا كُم لمَا يُحِيكُمَ.آيا چنين اسلامي خشونت است؟
عدا لت خواهي نسبت به انسانها
وَا ستَقِم كَمَا أُمِرتُ وَ لَاَ تَتَّبِع أَهواءَ هُم وقُل ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ الله من كِتَا بٍ وأُمِرتُ لِأَ عدِلَ بَينَكُمُ اللهُ رَبُّنَا ورَبُّكُم لَنَا أَعمَا لُنَا وَلَكُم أَعمَا لُكُم لَا حُجَتَ بَينَنَا وَبَينَكُم اللهُ يَجمَعُ بينَنَا واليه المصير(46). هما ن گونه كه مأمور شده اي استقا مت بورز و درپي هواهاي آنان نرو وبگو من خود به آنچه خداوند ازكتا ب نازل كرده است ايمان دارم و مأمور شده ام بين شما عدا لت برقرار كنم. پروردگار ما و شما همان الله است و نتيجه اعما ل ما عايد خودمان مي شود. و از شما هم عايد خودتان هيچ حجّتي بين ما وشما نيست خدا بين ما را جمع مي كند وباز گشت به سوي او ست به همين جهت است كه پيا مبر اسلام و جا نشين معصوم آن حضرت , و حضرت علي(ع) اجراي عدا لت را درحق همه انسا نها يك تكليف الهي ميدا نستند و با ظلم وبي عدا لتي به شدّ ت برخورد. مي كردند كه نمونه هاي فراوان تاريخي شا هد اين مطلب است.يا اينكه قرآن خطاب به همه مؤمنين مي فرما يد: يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوقَوَّامِينَ بِا لقِسطِ(47) اي كساني كه ايما ن آوده ايد به عدا لت قيا م كنيد يعني اينكه نه تنها پيا مبراسلام بلكه هر مؤمني به او، وظيفه دارند براي اجراي عدالت بكوشند .اما آ نچه مسلم است اين است كه اين عدالت خواهي اسلام وقرآن روزي جا مه عمل خوا هد پوشيد و جها ني خوا هد شد و با ظهور قطب عا لم امكا ن منجي عالم بشريت خليفه خدا در روي زمين وبقيه الله الاعظم(عج) اين خواست قرآن واسلام توسطه آن عدا لت گستر جهان محقق خواهد شد كه ديگرنامي از اين همه ظلم و بي عدا لتي و فسا د و تبعض باقي نماند انشاءالله.
قرآن ورعايت عهدو پيمان
قرآن مي فرما يد: وَأَوفُوا بِا لعَهدِ إِنَّ العَهدَ كَانَ مَسئُولاً. (48)وبه پيمان وفا كنيد ، چرا كه از پيمان پرسيده مي شود.يا اين كه مي فرما يد: فَمَا استَقَا مُوا لَكُم فَا ستَقِيمُوا لَهُم.(49) تا زماني كه در برابر شما وفا دارند شما نيز وفا دار با شيد.به همين جهت است كه مي بينيم از پيامبر وجا نشينان معصوم آن حضرت راجع به وفاي به عهد تأكيدات زياد ي شده است تا آنجا كه فرمو دند: كسي كه به عهد وپيمان خويش پايبند نيست دين ندارد وَلا دِينَ لِمَن لَا عَهد لَهُ(50). به همين علت است كه پيامبر اسلام به تما م عهد وپيما نها ي كه با مشركين ويهود ونصارا منعقد مي نمودند كا ملاً پا يبند بودند حتّي اگر به ضررشان تمام مي شد،مگراينكه ازطرف دشمن نقض مي شد.
تكذيب كنندگان مأيوس نباشند
قرآن مي فرمايد: فَإن كَذَّ بُوكَ فَقُل رَّبُّكُم ذُورَحمَه وَاسِعَه وَلَا يُرَدُّ بَأسُهُ عَنِ القَومِ المُجرِمِينَ.(51) اگر تراتكذ يب كنند به آنها بگو پروردگار شما رحمت وسيعي دارد امّا درعين حا ل مجا زات او از مجرمان دفع شدني نيست (راه بازگشت به سوي شما بازاست وفوراً شما را مجازات نمي كند ولي اگربه كارهاي خلاف ادامه داديد كيفرشما حتمي است) 0اين آيه به خوبي عظمت تعليمات قرآن را روشن مي سازد كه بعد از شرح اين همه خلا فكا ريهاي يهود ومشركان بازآنها رافوراً تهديد به عذاب نمي كند بلكه نخست با تعبيرهاي اكنده از محبّت ما نند ربّكم (پروردگار) ذورحمه (صا حب رحمت است) واسعه (رحمتش پهناور مي با شد) راه باز گشت را به سوي آنها گشوده تا اگركمترين آمادگي براي اين موضوع درآنها وجود داشته باشد تشويق شوند و به سوي حق باز گردند و از اشتباهات شان برگردند و ازكرده خود پشيمان شوند.
با كافران مدارا وازآنها بخوبي بگذر
فَمَهِّّلِ الكَا فِرِينَ أمهِلهُم رُوَيدا(52). حال كه چنين است كافران را اندكي مهلت بده درتوضيح اين آيه مفسرين مي گويند:( خداوند دراين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مي دهد به كافران مهلت دهد وبا آنها در راه تبليغ آئين حق همواره بايد ازعجله پرهيز كرد تا تمام كسانيكه احتما ل هدايت شان مي رود كه ايمان بياورد ونسبت به همه اتمام حجت شود)(53). قرآن مي فرما يد: وَمَا خَلَقنَا السَُمَواتِ وَالأَرضَ وَ مَا بَينَهُمَا إِلَّا بِا لحَق وإِنَّ السَّا عَه لَأَتِيَه فَاصفَحِ الصَّفحَ الجَمِيلَ(54)؛ ما آسما ن و زمين و آنچه ميا ن آن دو است جزبه حق نيافريديم وسا عت موعود (قيا مت) قطعاً خوا هد رسيد ازآنها (د شمنا ن) به خوبي صرفنظركن.دراين آيه به پيا مبراكرم دستور مي دهد كه دربرابرلجا جت ، نا دانيها ، تعصبها ، كا رشكني ها و مخا لفتهاي سر سختا نه آنان ملا يمت و محبّت نشان بده از گنا ها ن آنها صرفنظركن وآنها را ببخش بخششي زيبا كه حتي تو أم با ملا مت هم نبا شد. يااينكه خطاب به مؤمنين مي فرمايد:قُل لِّلَّذِين ءَامَنُوا يَغفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرجُونَ أَيَّا مَ اللهِ لِيَجزِيَ قَومَا بِمَا كَا نُوا يَكسِبُونَ.(55) به مؤمنا ن بگوكسا ني را كه اميد به ايا م الله (روزرستا خيز) ندارند مورد عفوقرار دهند ونسبت به آنها سخت نگيرند تا خداوند درآن روزهرقومي را به اعما لي كه انجا م داده اند جزا دهد. توضيح اينكه ممكن است آنها براثردور بودن از مبا ني ايمان ، وتربيت الهي برخورد هاي ،خشن و نا مطلوب و تعبيرا ت زشت و زننده اي داشته با شند شما با يد با بزرگواري وسعه صدر با اينگونه اشخا ص برخورد كنيد كه مبا دا برلجا جت خود بيفزا يد و فا صله آنها ازحق بيشتر شود. ونيزمي فرمايد:خُذِالعَفوَ وَأمُربِا لعُرفِ وَ أَعرِض عَنِ الجَا هِلِينَ(56). با آنها مدارا كن واز خطا ها يشان بگذر وبه نيكي ها دعوت كن واز جا هلان روي گردان.ونيزمي فرما يد: فَا عفُ عَنهُم وَاصفَح إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُحسِنِينَ(57). پس از آ نان درگذرو ازلغزش هايشان چشم پوشي كن هما نا خداوند نيكوكاران را دوست مي دارد.ازاين آيه بدست مي آيد كه عفو وگذشت از كافر نيز ازديدگاه قرآن مورد تأ ييد است از موارد احسان ونيكي شمرده مي شو راستي اگردلي مؤمن ومتوجه گوشي شنوا وچشمي بينا باشد هريك ازاين آيات به تنهاي عطو فت ورأفت اسلامي را كه هدف اين تحقيق مي باشد اثبات مي كند.ولي ما دراين تحقيق آياتي بيشتري را دراختيار جويندگان حقيقت مي گذاريم،تاهيچ گونه شبه باقي نماند.
كانوني ازصفا وانسانيت
إِنَّمَا الصَّدَ قَاتُ لِلفُقَرَاءِ وَالمَسَا كِينِ وَالعَا مِلِينَ عَلِيهَا وَ المُؤَ َّلفَه قُلُوبُهُم وَ فِي الرِّقَا بِ وَالغَارِمِينَ وَفَي سَبِيل اللهِ وَابنَ السَّبيِلِ فَرِيضَه مِّنَ الله ِ وَاللهُ عَليِكُم حَكِيمٌ.(58) دراين آيه، قرآن كريم يكي ازمهمترين منبع درآمد اسلام را ويكي ازفرايضي مهم الهي را به چند مورد اختصا ص داده است كه اگر د قت شود صلح وصميمت وصفا ي اين دين عزيز روشن مي گردد. نخست مي فرمايد:
1- زكات براي فقراء است) انما الصدقات للفقراء) .
2 - زكات براي مسا كين است(والمساكين)
3- براي عاملان و كارمندان وكاركناني هستند كه براي جمع آوري زكات واداره بيت الما ل تلا ش و كوشش مي كنند. ( والعا ملين عليها)
4- مؤلفـه قلوب كه يكي ازمصا رف زكا ت است كسا ني هستند كه به خا طر ايجا د محبّت والفت ودرواقع دستگيري شان براي رسيد ن به سعا دت وخوشبختي دردنيا وآخرت به آنها زكات داده مي شود (والمولفه قلوبهم) .اسلام برخلاف مستكبران واستعمارگران دروغ گو اگرمي خواهد مكتب اسلام را توسعه دهد با برهان ودليل توسعه مي دهد با موعظه ومحبّت توسعه مي دهد با حل مشكلات مادي واقتصا ي توسعه مي دهد نه با خشونت و شمشير.
5 - ديگرازموارد مصرف زكات آزاد سا ختن برد گا ن است (وفي الرقا ب) دراين مورد هم صلح وصفا ومحبت اسلام جلوه مي كند اسلام مي خواهد با اين كاربه اين موضوع ضد انسا ني پا يان دهد.
6 - ديگرازموارد مصرف زكات اداي دين بدهكاران است (والغا رمين)دو مورد ديگرش فِي سَبِيل الله و ابن سبيل يعني در راه خدا و واماندگان در راه كسيكه در مسا فرت جا نش در خطر است مصرف شود از همه اين موارد غير از رحمت و محبّت چيزي مشا هده نمي شود اينست دين صلح ومحبّت.وآيه ذيل نيزتكميل كنند?اين جلو? انسانيت ورحمت است:انَّ الله َيَا مُرُ بِا لعَد لِ وَ الإِ حسَانَ وَ إِيتَاءَ ذِي القُربَي وَيَنهَي عَن الفَحشَاءِ وَ المُنكَرِ وَ البَغيِ يَعِظُكُم لَعَلَّكُم تَذَكَّرُونَ؛(59) خداوند فرمان به عدل و احسان وبخشش به نزديكان مي دهد .وازفحشا و منكر وظلم وستم نهي مي كند خداوند به شما اندرز مي دهد شا يد متذ كر شويد.مفسرين مي گويند:(دراين آيه سه اصل مهم بيان شده است كه سه اصل آن جنبه مثبت و مأمور به است وسه اصل منفي و منهي عنه، احياي اصول سه گا نه عَدلِ وَ إِحسَانَ إِيتَاءَ ذِي القُربَي وهمچنين مبارزه با انحرافات سه گانه فحشا و منكر و بغي وستم در سطح جهاني كافي است كه دنياي آباد و آرام و خالي از هرگونه بدبختي و فساد و ظلم و تجاوز بسازد صلح و صفا و امنيت و محبّت را درجهان حا كم نما يد).(60) قرآن به عدالت كه جامع ترين، وسيعترين وگيراترين قانون است دستورمي دهد عدالت قانوني است كه تمام نظا م هستي برمحورآن مي گردد آسمان وزمين وهمه موجودات با عدا لت برپا هستند ?با لعَدلِ قَامَت السَّمَا وَات والأَرض? جامعه انسا ني كه گوشه كوچكي ازاين عا لم پهناوراست نيز نمي تواند ازاين قا نون عا لم شمول بركنار باشد وبدون عدل به حيا ت سا لم خود ادامه دهد .امّا ازآنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه وتأ ثيرعميقش در مواقع بحراني واستثناي به تنهاي كار سازنيست بلا فا صله دستوربه احسان را پشت سرآن مي آورد به تعبير روشنتردر طول زندگي انسا نها مواقع حسا سي پيش مي آيد كه حل مشكلات به كمك اصل عدالت امكان پذ يرنيست بلكه نيازبه ايثارو گذشت و فداكاري دارد كه با استفاده از اصل(احسان) بايد تحقق يابد(61) . شهيد مطهري مي فرما يد :(احسا ن ازنظراخلاقي با لاترازعدل است خداوند فرمان مي دهد كه نه تنها پا به حقوق مردم نگذاريد وتجاوزبه حقوق مردم نكني بلكه ازحقوق مشروع خود به مردم نيكي كنيد .ايثاريك اصل قرآني است ايثار يعني گذشت يعني مقد م داشتن ديكران برخود درآنچه ما ل خود انسان است وبه آن كما ل احتيا ج را دارد ودرعين احتياج ديگري را برخود مقدم مي دارد ايثار يكي ازبا شكوه ترين مظا هرانسا نيت است وقرآن عجيب ايثار را ستوده است دربا ره اصحاب پيامبر اسلام يعني انصار كه مها جرين را برخود مقدم داشتند مي فرمايد: وَيُؤثَرُونَ عَلَي أَنفُسَهُم وَ لَوكَانَ بِهِم خَصَا صَه.)(62) يا چرا سورة(هل اتي) نازل مي شود كه در آن مي فرمايد: وَ يُطعِمُون الطَعامُ عَلَي حَبَّه مِسكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أُسراءَ إِنَّمَا نُطعِمُكُم لوجَه الله لَا نُرِ يد مِنكُم جزاءً وَ لَا شَكُورًا. براي اينكه به اين ايثار ارج نهد. راستي يكي ازبا شكوه ترين مظا هرانسا نيت دراينآيه نهفته است،ومطلب ديگر كه بايد توجه شوداينكه در اين آيه به صورت مطلق امربه عدل واحسا ن شده كه نشا د هنده عموميت حكم احسان است و منحصر به مسلمين نيست ودراين باره دا ستا ن و روايا ت فراواني است كه در قسمت احا ديث اشاره خواد شد.
هدف قرآن واديان پايان دادن اختلافات بشر
كَانَ النَّاسُ أَمَّه وَاحِدَه فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّنَ مُبَشرِينَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الكِتَابَ بِا لحَقِِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اختَلَافَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَاءَ تهُمُ البَيِّنَاتِ بَغيَا بَينَهُم.(63) مردم درآغازيك دسته بودند ?وتضادي درميان آنها وجود نداشت به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات وتضادهاي درميان آنها پيدا شد دراين حال ? خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت وبيم دهند، وكتاب آسما ني كه به سوي حق دعوت مي كرد با آنها نا زل كرد تا در ميان مردم درآنچه اختلاف داشتند داوري كند ?افراد با ايما ن درآن اختلاف نكردند? تنها ?گروهي از? از آنها كه كتا ب آسما ني را دريا فت داشته بودند وبيّنات ونشا نه هاي روشن به آنها رسيده بود آنها به خاطر انحراف از حق و ستمگري درآن اختلاف كردند.ازاين آيه استفاده مي شود كه يكي ازمهمترين اهداف اديان الهي مخصوصا دين اسلام كه خاتم اديان وجامع ترين آئين الهي است رفع اختلاف وايجاد صلح وصفا درجهان مي باشد.زيرا هميشه نژادها ، قوميتها ، زبا ن و مناطق جغرافيايي عامل جداي جوامع انساني بوده چيزي كه مي تواند به عنوان يك حلقه اتصا ل همه فرزندان آدم را از هر نژاد و زبان و قوميت و منطقه جغرافيا يي به هم پيوند دهد اديان الهي است كه تمام اين مرزها را درهم مي شكند و همه انسا نها را زير يك پرچم جمع مي كند.براين اسا س دين اسلام و قرآن كريم از جا نب خداوند متعا ل نا زل شده است كه تااختلافات بشررا برطرف نمايد وامت واحده تشكيل دهد وپيامبراكرم وائمه معصومين ?عليهم السّلام? دراين راستا زحما ت فراواني متحمل شدند هرچند هنوزنتيجه مطلوب حا صل نشده است ولي انشاءالله درحكومت حضرت مهدي( عج) امت واحدي تشكيل خواهد شد،چون هدف اسلام وقرآن وحدت ويك پارچگي ،صفا وصميميت است نه خشونت،تبعيض وبي عدا لتي كه امروز به اسلام عزيز نسبت مي دهند يا بنام اسلام انجام مي شود درآيات ديگر قريب به همين مظمون ميفرمايد:إِنَّ هَذِهِ أُمَتُكُم أُمَه وَاحِدَه وَانا رَبُّكُم فَا عبُدُونِ.(64) اين پيامران بزرگي كه به آنها اشاره كرديم وپيروان آنها همه امت واحدي بودند (وپيرويك هدف ) ومن پروردگار شما هستم مرا پرستش كنيد.اين آيه به همه كسا نيكه ادعاي دين ومذهب وپيامبرالهي دارند (چه مسيحي چه يهودي و 000) گوشزد مي كند وهمه راتشويق مي نمايد كه همه انبيا ء يك هدف ويك مقصد داشتند هرچندبا اختلاف زمان ومحيط داراي ويژگي ها و روشهاي متفا وت بودند. امّا همه درنهايت امردريك خط حركت مي كردند و همه آنها درخط توحيد ومبارزه با شرك و دعوت مردم جهان به يگانگي وحق وعدالت گام برمي داشتند وهمه امت واحد بودند.و شما نيز اگرواقعاً درايمان تان صداقت داريد با يد امت واحده با شيد وبه همه انبياء ايما ن بياوريد و با شرمي ، بي عدالتي واختلاف مبارزه كنيد.وهمه انبيا ءو شما ازيك مبدأ سرچشمه گرفته ايد وآن اراده خدا وند يكتا است (وَ أَنَا رَبَّكُم فَا عبُدُون).َ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُم أُمَّه وَاحِدَه وَ أَنَا رَبُّكُم فَا تَّقُونَ.(65) همه شما امت واحد هستيد و من پروردگار شما يم پس بپرهيزيد.(به اين ترتيب آيات فوق به وحد ت ويگا نگي جامعه انسا ني وحذف هرگونه تبعيض وجدايي دعوت مي كند هما ن گونه كه اوپروردگار واحد است انسا نها نيز امت وا حد هستند.به همين دليل با يد ازيك برنا مه پيروي كنند هما نگونه كه پيامبرانشا ن نيز به آئين واحدي دعوت مي كردند كه اصول و اسا س آن همه جا يكي بود توحيد وشنا سا ي حق توجه به معاد وزندگي تكاملي بشرو استفاده از طيبا ت وانجام اعما ل صالح حما يت ازعدالت واصول انساني).(66)
اگردشمن تقا ضاي صلح كرد بپذير
وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّل عَلَي اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعٌ العَلِيمٌ.(67) اگرتما يل به صلح نشان دهند تونيزاز درصلح وارد شو وبرخدا تكيه كن كه اوشنوا ودانا است.با توجه به آيه قبلش كه اشاره به افزايش قدرت وآمادگي دفا عي دارد درعين حال به صلح وآشتي كه برنا مه اصلي اسلام است اشا ره مي كند و اين حقيقت صلح طلبي را روشن مي كند و مي فرما يد: اگر آنها تما يل به صلح دارند اسلام نيزدست رد به تقا ضا ي شان نزند و تما يل نشا ن بدهد.حتي اگراسلام در موقعيت قدرت باشد مي تواندبا دشمن خشونت برخوردنمايد درعين حال اسلام اجازه ظلم وخشونت را نمي دهد وآيات ذيل حاكي ازاين مطلب است: لَّايُحِبُّ اللهُ الجَهرَ بِا لسُّوءِ مِنَ القَولِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ الله سَمِيعاً عَلِيما.ً(68) خدا افشاي بدي هاي ديگران را دوست ندارد جزبراي كسي كه مورد ستم قرارگرفته است ( كه بر ستمديده براي د فع ستم وافشاي بديهاي ستمكا رجايزاست( وخدا شنوا ودانا ست.خداوند دوست ندارد كسي بدي فرد يا افراد ديگررا افشا نمايد مگردرصورتي كه بخوا هد با اين افشاگري با ظلم مبارره نما يد و دفع ظلم كند.يا اينكه مي فرمايد: الَّذِينَ ءَامَنُوا وَلَم يَلبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الأَمَنُ وَهُم مُهتَدُونَ.(69) كساني كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ظلم و ستم آلوده نكرده اند برايشا ن امنيت و ايمني است وآنان از راه يافتكان هستند.ازاين آيه روشن مي شود كه اگربشربخواهد درامنيت باشد و جامعه و جهان درصلح وصفا بسرببرد بايد انسانها برهمديگرظلم نكنند و آياتي كه ازظلم نكوهش كرده فراوان است كه به هميندو آيه اكتفا مي شود.تا كنون آيات كه مورد بررسي قرار گرفت تقريبا همه آيات براي همه انسانها ازمسلمان وغيرمسلما ن بود خلاصه اينكه: قرآن مجيدي كه صد و سيزده سوره از يكصد و چهارده سور? آن با (بسم الله الرحمن الرحيم) كه پيام آور رأفت و رحمت و محبت اسلامي است شروع شده. و دستور مي دهد بدي را به خوبي پاسخ دهيد،قرآني كه مي گويد: مؤمنين كفار را مورد عفو قرار دهند،قرآني كه امتيازات قومي را رد مي كند،قرآني كه صلح و آشتي را برنامه اصلي اسلام مي داند، قرآني كه عدالت را اساس برنامه اسلام ميداند، قرآني كه مودت و رحمت را نشانه پروردگار معرفي مي كند،قرآني كه دستور مدارا و پرهيز از تعصب با مخالفان را مي دهد،قرآني كه همه بشريت را امت واحده معرفي مي كند،قرآني كه مهمترين هدف خودش را پايان دادن اختلافات بشر مي داند، قرآني كه كشتن يك انسان بي گناه را برابر با قتل همه انسانها مي داند و... آيا چنين دين و قرآني آئين خشونت است؟ آيا بر چسب خشونت بر چنين آئين سراسر رحمت و مهرباني و عطوفت مي چسبد؟ هرگز آيا به نام چنين ديني كشتن انسانهاي بي گناه از زن و مرد، كوچك و بزرگ، مسلمان و غير مسلمان، اسلامي است؟ هرگز! باتوجه به اينكه هدفم دراين تحقيق فرا تر ازپايان نامه است و هدف اين است كه در اين موضوع تمام موضوعاتي مربوط به آن را در حدّ توان اشاراتي كرده باشم بايد ديد كه قرآن راجع به مسلمانان عنا يت ويژه دارد يا خير؟ وتا چه اندازه به صلح وصفا و محبت در ميان مسلمين تأكيد نمودا ست به صورت مختصراشاره مي شود.تا جاي اين بحث در اين موضوع خالي نباشد.
مؤمنين برادر همديگرند
إِنَّمَا المُؤمِنُون إِخوَ?ٌ؛(70) همانا مؤمنان با يكديگر برادر هستند.قرآ ن براي اينكه رابطه ميا ن دو مسلمان را بيان كند از عميق ترين واژه استفاده نموده است زيرا دوستي دو برادر براساس فطرت و طبيعت است نه جاذبه هاي مادي و دنيوي، اصل و ريشه دو برادريكي است، در ميان دو برادر اغماض و گذشت و چشم پوشي است، درشادي او شاد و در غم او غمگين است مؤمنين واقعي بايد چنين باشد.
اختلاف چرا ؟
فَأَ صلِحُوا بَينَ أَخَوِيكُم؛(71) پس ميان برادران خود(درصورت اختلاف ونزاع ) صلح و آشتيبرقرار كنيد.دراين آيه ابتدا مي فرما يد: همه مؤمنان با يكديگر برادر هستند بعد مي فرمايد: اكنون كهاينطوراست قهر و نزاع و اختلاف چرا ؟ همه با هم در صلح وصفا و محبت كنار هم باشيد. واقعاً اگر اين حق برادري كه قرآن به آن دستور داده در ميان مؤمنين رعايت شود و درحقيقت بهقرآن عمل شود كسي بي جهت خودش را ازديگران ممتاز نكند و به همد يگر با ديد برادرانه بنگرند
در جامعه عشق و محبّت، صلح و صفا و صميمت بجاي اين همه نزاع اختلاف كينه توزي دو رنگي حسد و... حاكم خواهد شد.به همين جهت است كه در بهشت كه اين اختلافات نيست صلح و صفا است ( نَزَعنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّن غِلٍّ وَ اد خُلُوهَا بِسَلَام ٍءَامِنيِنَ)(72) است. برادرانه در كنار هم انس دارند با صفا و صميمت زندگي مي كنند (اخواناً علي سررمتقا بلين هستند).هر چيزي كه برادري و صميمت شما را خدشه دار مي كند ممنوع ا ست.
الف : لَا يسخر قومٌ من قو م. گروهي از شما گروهي ديگررا مسخره نكند.
ب : ولَا تلمزوا انفسكم. يعني خودتان را (شما به منزله يك نفس واحده هستيد اگركسي برادرديني اش را عيب جوي كند گويا خودش را عيب جوي كرده ) عيب جوي نكنيد.
ج : وَلَا تَنَا بِزُوا بِا لأَ لقَابِ.(73) يعني يكديگررا با لقب هاي بد مورد خطاب قرارندهيد.
د : اجتَنِبُوا كَثيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعضَ الظَّنِّ إِثمٌ. از بسياري ازگمانها دوري كنيد زيرا بعضي ازگمانها گناه است .
ھ : ولَا تَجَسَّسُوا. دركاريكديگرتجسس نكنيد.
و : وَلَا يَغتَب بَّعضُكُم بَعضًا؛(74) بعضي ازشما ديگري را غيبت نكند.
ز : وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفشَلُوا وَتَذهَب رِيحُكُم؛(75) باهم ديگرنزاع نكنيد.
ازمجموع اين آيات اگركمي دقت شود متوجه مي شويم كه تا چه اندازه قرآن راجع به صلح وصميمت درميان مؤمنان ارزش قايل است وهم تأكيد مي كند كه شما برادر هستيد وهم ازموانع كه باعث مي شود اين برادري ومحبّت ازهم گسيخته شود برحذرمي دارد زيرا مسخره ? عيب جوي ، غيبت ? سوءظن وهمه موارد مذكوركليد جدايي ? نفاق ? فتنه ودشمني است.
الفت ميان مسلمانان
وَاذكُرُوا نِعمَت اللهِ عَلِيكُم إِذكُنتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِكُم؛(76) ياد آوريد كه شما قبل ازاسلام بايكديگردشمن بوديد ( مانند دشني يكصد بيست ساله ميان قبيله اوس و خزرج) پس خداوند ميان دلهاي شما الفت ومحبت برقرار كرد.مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَاءُ عَلَي الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم.(77) محمد رسول خدا ست وكسانيكه با اوهستند ?مؤمنين واقعي ? بركافران سختگير وبا خودشان مهربان هستند.دراين آيه يكي ازنشانهاي مؤمنين واقعي را اين مي داند كه باهمديگر در صلح وصفا وعشق و محبت رفتارمي كنند .
نسبت به مؤمنين متواضع باش
وَاخفِضْ جَنَاحَكَ لِلمُؤمِنيِنَ.(78) با ل ?عطوفت? خود را براي مؤمنان بگستروفرود آر . وَاخفِض جَنَا حَكَ لِمَنِ َّتبَعَكَ مِنَ المُومِنِينَ.(79) وبا ل خود را برمؤمناني كه ازتوپيروي مي كنند بگستر.(اين تعبير(پهن كردن با ل وپر ) كنايه ازتواضع محبّت ونرمي وملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامي كه مي خواهند نسبت به جوجه هاي خود اظهارمحبت كنند آنها را زيربا ل و پرخود مي گيرند و وهيجان انگيزترين صحنه عاطفي را مجسم مي سازند وآنها را درمقا بل حواد ث ودشمنان حفظ مي كنند وازپراكندگي نگه مي دارند).(80)
پيامبر علاقمند ،دلسوزومهربان
لَقَد جَاءَكُم رَسُولٌ مِّن أَنفُسِكُم عَزِيزٌعَلَيهِ مَا عَنِتُم حَرِيصٌ عَلَيكُم بِا لمُؤمِنِينَ رَئُوفٌ رَّحِيمٌ.(81) پيامبري ازخودتان بسوي شما آمد هرگونه ناراحتي وضرري كه به شما برسد براي او سخت نارا حت كننده است اوسخت به شما علاقمند است وعشق مي ورزد ونسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.(حرص درلغت به معناي شدت علاقه به چيزي است وجا لب اينكه درآيه مورد بحث به طورمطلق مي گويد: (حريص برشما است) نه سختي از هدايت به ميان مي آورد نه به چيزي ديگري، اشاره دارد به اينكه به هرگونه خيروسعادت شما ويا به هرگونه پيشرفت وترقي وخوشبختي تان عشق مي ورزد)(82). با توجه به اين آيا ت و رفتار كريمانه، متواضعانه و مواساتانه كه پيامبراكرم(ص) با مؤمنين داشتند نه تنها خودشان با مسلمين اينگونه برخورد نمودند بلكه به مؤمنان نيز همواره سفارش نمودند كه واقعاً جالب وشنيدني است براي نمونه به حديثي ازآن حضرت اكتفا مي شود.و مي فرمايد: هركس مؤمني را بيازارد مرا آزرده و هركس مرا بيازارد خدا را آزرده و هركس خدا را بيازارد در تورات و انجيل و زبور و قرآن ملعون است يا مي فرمايد: هركه مؤمني را به نا حق اذيت كند مثل اينست كه ده مرتبه مكّه معظمه وبيست مرتبه بيت المعمور را خراب كرده و هزارملك مقرب راكشته باشد.(83) راستي وقتي بزرگترين و اوّلين رهبراسلام با مردم اينگونه رفتارمي كند معناي صلح و صفا مودت ورحمت ودوري ازهرگونه خشونت اسلام بر طالبان حقيقت روشن است و اين موضوع در قسمت بعدي كه قسمت صلح دراحاديث است بيشتربررسي خواهد شد.
نمونه هايي ازصلح وصفا دراحاديث
اسلام براساس عفو وگذشت ، كرامت انساني و عدالت كامل دركنار صلابت وقدرت استوار گشته است. رأفت ورحمت اسلامي در رواياتي متعدد منعكس شده است به نمونه هاي ازآن اشاره مي كنيم اساس دين محبّت است امام صادق(ع) مي فرمايد: هل الدين الّا الحبٌّ ! إنَّ اللهَ عزَّوَجلَّ يقول:ُ قل اِن كنتم تُحِبُّونَ اللهَ فاتَّبعوني يحبِبكُمُ الله.(84) (آيا دين جز محبّت ورحمت چيزي ديگري است)؟ ! سپس دليل كلامشان را اينگونه بيان مي كند: زيرا (خداوند متعال) مي فرمايد: اگر خدارا دوست داريد از دستورات من پيامبر(ص) اطاعت كنيد تا محبوب خداوند شويد.يعني انگيزه عمل به دستورات الهي ، عشق ومحبت به خداوند است .در روايات ديگري از امام باقر(ع) چنين مي فرمايبد: الدّين هوالحبُّ والحبُّ هوَ الدّينُ(85). دين محبّت است و محبّت دين است. بُرَد عِجلي مي گويد: در محضر امام باقر (ع) بودم. مسافري از خراسان كه راه زيادي را پياده طي كرده بود به حضور امام شرفياب شد. پاهايش را از كفش درآورد شكافته شده و ترك برداشت بود. گفت: به خدا سوگند من را نياورد از آنجا كه آمدم مگر دوستي شما اهل البيت. امام فرمود: به خدا قسم اگر سنگي ما را دوست بدارد، خداوند آن را با ما محشور مي كند و قرين گرداند وَهَلِ الدّينُ اِلَّا الحُبُّ(86) آيا دين چيزي غير ازدوستي است؟ مردي به امام صادق(ع) گفت: ما فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان اسم مي گذاريم آيا اين كار، ما را سودي دارد؟ حضرت فرمودند : آري به خدا قسم وَ هَلِ الدّينُ اِلَّا الحُبُّ مگر دين چيزي غير از دوستي است ؟ سپس به آيه شريفة اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فا تَّبعوني يُحبِبْكُمُ اللهُ(87) استشهاد فرمود اساساً علاقه ومحبت است كه اطاعت آور است . عاشق را آن يا را نباشد كه از دستوراتي معشوق سر بپيچد ما اين را خود به چشم مي بينيم كه جوانك عاشق در مقابل معشوقه و دلباخته اش از همه چيز مي گذرد و همه چيز را فداي او مي سازد . در قرآن كريم نيز آياتي كه ازمحبت خداوند متعال نسبت به مؤمنين مطرح شده است جاي تأمل داردوحاكي ازرأفت ومحبت اين دين رؤف ومهربان است. إنَّ اللهَ يُحبُّ التَّوابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِِّرين؛(88) خدا دوست دارد توبه كنندگان و پاكيزگان را .وَ اللهُ يُحِبُّ المُحسنينَ؛ (89) خدا دوست دارد نيكوكاران را .اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَّقينَ؛(90) خدا دوست دارد خود نگه داران را .وَ اللهَ يُحِبُّ المُطَّهِّرينَ؛(91) خدا دوست دارد پاكيزگان را .اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسطينَ؛(92) خدا دوست دارد عدالت كنندگان را .وَ اللهَ يُحِبُّ الصابرينَ؛(93) خدا دوست دارد صا برين را . انَّ اللهَ يُحِبُّ المُتُوّكلينَ؛(94) خدا دوست دارد متوكلين را .
عدم تعرض حاكم به قاتل آينده اش
امير مؤمنان علي بن ابي طالب (ع) بر اركه رياست عاليه دولت بزرگ اسلامي تكيه دارد ، دولتي كه دامنه آن بيشترين بخش از جهان مسكون گسترده شده و همه كشورهاي آن روز دنيا از آن چشم مي زند و مي هراسيدند. چنين شخصي با آنكه قاتل خويش را مي شناسد و به او مي گويد: كه وي او را خواهد كشت ، امّا هرگز دست تعرّض وخشونت به سوي او دراز نمي كند ، چرا كه عدالت اقتضا مي كند تا زماني كه آن شخص دست به جنايت نزده مستحق مجازات نيست .به متن زير توجه كنيد :حضرت علي عليه السلام به عبد الرحمن بن ملجم مي فرمايد: تو مرا خواهي كشت ، و اين بيت را بار ها برايش مي خواند كه :
أريد حياته و يريد قتلي
عذيرك من خليلك من مراد
يعني: من زندگي او را مي خواهم و او در پي كشتن من است .
از دوستان قبيله مراد خود كسي را بياور كه اين كارت را معذور بدار ابن ملجم به ايشان مي گويد: اي امير مؤمنان ، اگر براستي چنين است پس مرا بكش حضرت مي فرمايد: اين روانيست كه من مردي را پيش از آنكه با من كاري بكند ، بكشم .شيعيان اين سخن را شنيدند. مالك اشتر وحارث بن اعور وعدّة ديگر از جا جستند وشمشيرهايشان را از نيام كشيدند وگفتند: اي اميرمؤمنان ، اين شخص كيست كه شما بارها اين سخن را با وي مي گوييد: شما امام ومولاي ما وپسر عموي پيامبرما هستيد. امر بفرمايد: تا اورا بكشيم .حضرت به آنان فرمود: خدايتان خيروبركت دهد ، شمشيرهايتان راغلاف كنيد وحدت اين ا مت را از هم پراكنده نكنيد...فكر مي كنيد من مردي را كه هنوز به من صدمه اي نزده است مي كشم.(95) اينست عدالت ، معناي صلح وصفا يعني دردين اسلام وسياست اسلامي كه همان اطاعت از خداي متعال است نبايد از راههاي معصيت خدا و ريختن خون بيگناهان و پايمال كردن كرامت انسان تحقق بخشد. از اين حديث علم غيبي والهي و ماورايي امام نيز بدست مي آيد كه خودش يك بحث دامنه دار است.
عدم تعرض حاكم اسلامي به تهديد كننده اش
يكي از خوارج ، اميرمؤمنان علي(ع) را تهديد به قتل كرد اما حضرت او را به حال خودش واگذاشت وابداً متعرض نشد. شنيدند كه مردي اميرمؤمنان(ع) را تهديد به قتل مي كند. او را نزد حضرت آوردند. امام فرمود :رهايش كنيد. هروقت مرا كشت آن گاه حكم او با وليّ دم خواهد بود.(96) عجبا ازاين عدالت و انسانيت !رئيس كل كشور اسلامي با آن همه قدرت اقتدار يك فرد عادي كه حتي شا يستگي آن را ندارد كه نامش در تاريخ ثبت شود ، تهديد به قتل مي كند اما متعرض نمي شود! او را نزد حضرت مي آورند وسرنوشتش در گرو امرو نهي اوست اما مي فرمايد: رهايش كنيد.
خودداري پيامبر(ص)ازكشتن پيشاپيش سران كفروعناد
پيامبرخدا گاه خبردار مي شد كه فلان شخص درصدد فتنه انگيزي ميان مسلمانان يا بدعت نهادن آيين با طلي است ، اما حضرت آهنگ قتل او نمي كرد وبه مسلمانان نيز اجازه نمي داد او را بكشد.اين بخشي ازسيا ست شكوهمند عفو وگذشت رسول خدا ( ص) و دور انديشي آن حضرت بود وهمين سيا ست به او امكان داد تا حكومت اسلامي را درمحيطي آكنده از عواطف مردم تأسيس كند.به اين چند روايت توجه كنيد:پس از آن كه رسول خدا(ص) غنايم جنگ حنين را تقسيم كرد مرد قد بلند وگندمگون كه سجده درپيشاني اش بود آمد و سلام كرد ، ولي نه به پيامبر(ص) و گفت: من ديدم كه تو با اين غنايم چه كردي .پيامبر(ص) فرمودند : چه ديدي؟مرد گفت : عدا لت را اجرا نكردي !رسول خدا(ص)ناراحت شدو فرمودند : واي برتو ! اگر عدالت نزد من نباشد پس نزد كيست ؟مسلمانان عرض كردند : او را بكشيم ؟فرمودند : رهايش كنيد ، بزودي او را پيرواني خواهد بود كه از دين بيرون مي روند چنان كه تير از بدن صيد مي گذرد. خداوند آنان را به دست كسي كه پس ازمن محبوب ترين خلق اوست از بين مي برد.واين شخص در جنگ نهروان به همراه ديگر خوارج به دست اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع ) كشته شد.(97)
عفو فراريان ازميدان جهاد
فرار از ميدان جهاد ازگناهان كبيره است وخداي متعال براي اين كار وعده آتش داده وفرمود است:وَمَن يُولِِّهِمْ يَومَئِذٍ دُوبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتَالٍ أَو مُتَحَيِّزاً إِلَي فِِئَه فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِّن اللهِ وَ مَأوَاهُ جَهَنّمُ وَبِئسَ المَصِيرُ. (98)وهر كه در آن هنگام به آنان پشت كند- مگر آنكه هدفش كنارگيري براي نبردي (مجدّد يا پيوستن به جمعي ديگر از هم رزمانش باشد) قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد وجايگاهش دوزخ است، وچه بد سرانجا مي است.هركس مرتكب اين گناه كبيره شود شرعاً سزاوار تعريز است ، چرا كه تعريز براي هر گناهي در نظرگرفته شده است . با اين حال رسول خدا(ص) مسلماناني را كه در روز اُحد از ميدان جنگ گريختند و پيامبرخد(ص)را با گروه اندكي از ياران مخلص و وفادارش تنها گذاشتن ، مورد عفو قرارداد. واين يك اصل بزرگ از اصول عفو و گذشت دراسلام است كه هم مسلمانان را در اسلامشان نگه مي دارد و هم ديگران را به اسلام جذب مي كند. اين جرم وگناه بزرگ باعث شد پيشاني و لب مبارك حضرت شكاف بردارد وحمزه سيد الشهداء ، عموي پيامبرخدا ، و حنظله غسيل الملائكه ودهها مؤمن مجاهد به شها دت رسند.
بركناركردن به سبب بلند كردن صدا
حضرت علي(ع) ابوالاسود دؤلي را به منصب قضا گماشت وبعد بركنارش نمود ، أبولأسود به حضرت گفت : چرا مرا عزل كردي در حالي كه نه خيانت كرده ام نه جنايت .فرمود : ديدم صدايت را از صداي خصمت بالاتر مي بري.(99) طرفين دعوا هردو انسانندودرمنطق اسلام محترم مي باشند ، وقاضي حق ندارد كوچكترين اهانتي به آنها روا دارد. وبلندكردن صدا روي آنها ، خود نوعي اهانت است و از آداب قضايي اسلام به دور مي باشد. بنابراين ، قاضيي كه اين كار را مي كند بايد معزول شود ، حتي اگر در علم و فضيلت واخلاق و نزديكي به اميرمؤمنين (ع شخصي همچون أبولأسود دؤلي باشد؛ چراكه در منطق علي بن ابي طالب(ع) حق جاي سازش ندارد. محدث قمي درباره ابولأسود دؤلي مي نويسد : أبوالأسود دؤلي مردي فاضل وفصيح از طبقه نخست شعراي اسلام است. او شيعه اميرمؤمنان و از بزرگان و از سرشناسان تابعين بود. اهل بصره بود وازشهسواران وخردمندان به شمار مي آيد.(100) أبوالأسود همان كسي است كه به دستور اميرمؤمنان(ع) و راهنماي آن حضرت علم نحو را پايه ريزي كرد.
رحمت اسلامي درميدان نبرد!
رحمت ورأفت اسلامي بقدري وسيع و فراگير است كه در ميدان جنگ نيز بروز و ظهور دارد ؛ به تعبير ديگر ، اسلام آن قدر به محبّت و عطوفت و رحمت اهمّيّت مي دهد كه حتّي در كانون خشونت وتندي ، پيروانش را نسبت به آن سفارش مي كند! بدين جهت در روايات مربوط به آداب جنگ ، نكات جالبي در اين زمينه به چشم مي خورد ، كه به يك نمونة آن اشاره مي كنيم:امام صادق(ع)مي فرمايد: هنگامي كه رسول مكّرم اسلام(ص) تصميم مي گرفت سربازان اسلام را به سوي ميدان جنگ روانه كند ، آنهارا فرا مي خواند و اين نكات(101) ( را به آنها گوشزد مي كرد (به گونه اي كه اگر سربازي از اين آداب تخلّف مي كرد مورد مؤاخذه قرار مي گرفت. سيروا بسم الله وفي سبيل الله و علي ملّةِ رسولِ الله ؛ يعني: به سوي ميدان جنگ حركت كنييد، امّا نه از سر هوي و هوس ، بلكه با نام وياد خدا وبراي رضاي او ، و با نيت پاك وخالي از هر گونه انگيزة غير خداي ، وبر طبق برنامه هاي اسلامي عمل كنيد.
امان دادن كمترين فرد مسلمان
از رسول اكرم(ص): المؤمنون تنكا فأُ دمائهم ويدٌ علي من سواهم يسعي بذمّتهم ادناهم.(102) مؤمنان خونهايشان برابر است، در برابر ديگران يكدست هستند و اگر كمترين آنها ( به دشمن ) امان دهد ديگران به آن احترام گذارد...آري ، كمترين فرد مسلمان ، در نظام اسلامي ، چندان ارزش دارد كه مي تواند در جنگ، به يك مشرك پناه دهد، و عموم مسلمانان ، حتي فرمانده كل نيروهاي مسلّح ، موظفند اين پناه دهي او را محترم شمارد ، اين همه ارزش قائل شدن براي انسان در هيچ حكومتي يا سيستم نظامي اي يافت نمي شود، بجز در اسلام ، اين دين انسانيّت.
كشتن زنان ممنوع
روايت شده است كه از امام صادق(ع) سؤال شد: چرا جزيه از زنان برداشته شده است؟ فرمود: چون پيامبر خدا(ص) از كشتن زنان و كودكان در دارالحرب نهي فرمود ، مگر آن كه جنگ كنند ،و حتّي در صورتي كه بجنگند ، تا جاي كه امكان دارد و بيم و خطري نمي رود بايد از كشتن آنان خودداري ورزد. حال ، وقتي رسول خدا(ص) از كشتن زنان در دارالحرب نهي مي كند به طريق اولي در دارالاسلام نبايد كشته شوند ، واگر از پرداخت جزيه خودداري كنند نمي توان آن ها را كشت وچون كشتن آن ها مجاز نيست جزيه از آن ها برداشته شده است ...مشركان و ذمّيان زمين گير ، و كور و پيري سالخورده و زن و كودكان دارالحرب نيز همين حكم (عدم جوازكشتنشان) را دارند.و به همين دليل جزيه از ايشان برداشته شده است(103). آري ، مدافع حقيقي حقوق زن در همه زمينه ها ( اسلام ( است .اما مخالفان ودشمنان اسلام زن را تبديل به كالاي ارزاني ، همچون شراب و هروئين و...كرده است اي جهانيان ! آيا- با توجه به اين روايت كه هزاران مورد مثل آن در اسلام وجود دارد اسلام از زن حمايت مي كند يا او را به انحطاط كشانده است ؟
تصفيه حسابها در جنگ ممنوع
ازحفص بن غياث روايت شده است كه گفت: از حضرت امام صادق(ع) پرسيدم: مردي از اهل حرب در دارالحر اسلام مي آورد، و بعداً مسلمانان بر آنها پيروز مي شوند ، حكم آن مرد چيست ؟فرمود: اسلام او درباره خودش و فرزندان خوردسالش مؤثر است وهمه آنها آزادند ، و فرزندان و متاعش و بردگانش متعلق به او مي با شند، اّمّا فرزندان بزرگ غنيمت مسلمانان مي با شند مگر آن كه قبلاً ( پيش از غلبه مسلمانان) اسلام آورده باشند .(104)اسلام دين حق و عدالت است ، نه دين تصفيه حسابهاي شخصي و انتقامگيري . پس هر گاه مشركي در دارالحرب اسلام آورد اسلامش پذيرفته است ، و فرزندان خوردسال و نابالغ او تابع وي مي باشند.قرآن كريم دباره اين رفتار شكوهمند و منحصر به فرد انساني صراحتاً مي فرمايد:
وَلَا تَقُولُوا لِمَن أَلقي إلِيكُم السَّلم لستَ مُؤمِنًا؛ به كسي كه نزد شما( اظهار) اسلام كند ، نگوييد: تو مؤمن نيستي .
چرا اين پيرمرد مسيحي در كشور اسلامي فقير باشد!
به داستان زير توجه كنيد و در ابعاد گوناگون آن تأمّل نمايد: شيخ حرّ عاملي در كتاب ( وسائل الشيعه ) آورده است كه : اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) در كوچه هاي كوفه راه مي رفت كه ديد مردي از مردم تكّدي مي كند . امام از مردمي كه پيرامون او بودند پرسيد: اين كيست؟عرض كردند: پيرمرد نصراني و از كار افتاده است و پولي ندارد كه با آن زندگي كند، لذا
) براي امرار معاش به ( مردم پناه آورده و...امام(ع با عصبانيّت فرمود: تا جوان بود از او كار كشيديد ، وحالا كه پير شده رهايش كرده ايد ؟سپس ، براي آن مرد نصراني مبلغي از بيت المال به صورت مادام العمر مقرّري تعيين كرد.(105) اينست مواسات و برابري ، اينست صلح و محبّت ، اينست انسانيت ، اينست حقوق بشر ، اينست كرامت انساني ، و بالاخره اينست اسلام واقعي آيا سزاوار است به چنين ديني بر چسب خشونت زد؟!.
عفو كسي كه سوء قصد به جان او داشت
در(مناقب آل ابي طالب) به نقل از اصبغ بن نباته ، آمده است كه گفت:نماز ظهر را با اميرمؤمنان(ع) خوانديم كه نا گاه مردي در هيأت مسافران وارد شد. علي(ع) فرمود: از كجا مي آيي ؟ گفت :از شام.فرمود براي چه آمده اي؟گفت: كاري دارم.فرمود: به من بگو وگرنه خودم مي گويم كه چرا آمدهاي.مرد گفت: بگو چرا آمده ام ، اي اميرمؤمنان.فرمود: فلان روز از فلان ماه از فلان سال ، معاويه جار زد كه: هركس علي را بكشد ده هزار دينار جايزه دارد. وفلان كس برخاست و گفت: من مي كشم.معاويه به او گفت :تو ؟وچون به منزلش رفت ، پشيمان شد و گفت: بروم و پسر عموي پيامبر خدا(ص) و پدر دو پسر او را بكشم؟روز دوم ، جارچي معاويه جار زد كه هركس علي را بكشد بيست هزار دينار جايزه دارد يك نفر ديگر بر خاست وگفت: من مي كشم.معاويه گفت تو ؟او هم بعداً پشيمان شد و از معاويه پوزش خواست و معاويه او را معاف داشت.روز سوم جارچي اش جار زد: هركس علي را بكشد سي هزار دينار جايزه دارد.و تو بر خاستي ، و تو حِميَري هستي.مرد گفت: درست است.حضرت علي(ع) فرمود: حالا نظرت چيست؟ مي خواهي مأموريّتت را انجام دهي يا كار ديگري بكني؟مرد گفت: نه؛ بر مي گردم.حضرت علي(ع) فرمود: اي قنبر ، شترش را آماده كن و توشه اي برايش فراهم آور خرجي اش را به او بده.(106) اين يكي ديگر از نمونه هاي مثال زدني عفو و گذشت شگفت انگيزي است كه حضرت علي(ع) در زندگي درخشانش به كار بست. مي داند كه آن مرد قصد كشتن او را داشته است و با اين حال رهايش مي كند كه هر جا مي خواهد برود ، و از آن بالاتر به قنبر دستور مي دهد شتر او را آماده كند و زاد و توشه برايش فراهم آورد و خرجي او را بدهد. نظير اين رفتار را جز در اسلام ناب نمي توان يافت؟
ابن كوّاء
ابن كواء ، مردي منافق و خارجي مذهب و ملعون و از مخالفان علي بن ابي طالب(ع)بود ، آن هم در زماني كه حكومت حضرت علي(ع) در اوج خود به سر مي برد و در آن روزگار ، بزرگترين و پهناورترين حكومت در روي زمين بود ، و حضرت علي(ع)- علاوه بر اين كه امام منصوب از جانب خداوند و پيامبر(ص) بود- بزركترين حكمران بر كره خاكي نيز بود اين شخص در محافل عموميو به گونه اي ددمنشانه به اميرمؤمنان( ع) اعتراض مي كرد. روزي حضرت علي(ع) در حال خواندن نماز صبح بود كه ابن كواء از پشت سر حضرت ، شروع به خواندن اين آيه كرد:وَلَقَد أُحِيَ إِلَيكَ وَ إِلَي الَّذِينَ مِن قَبلِكَ لَئِنْ أَشْرَكتَ لَيَحبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكونَنَّ مِن َالْخَسِرِين.َ(107) و ( خدا) به تو و به كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد. حضرت به احترام قر آن سكوت كرد تا آن ملعون آيه را به پايان برد، امام قرائتش را ادامه داد دوباره ابن كواء همان آيه را خواند باز حضرت علي(ع) به احترام قرآن ، خاموش ماند و پس از تمام شدن آيه مجدداً نمازش را ادامه داد ابن كواء براي بار سوم آيه را خواند : (به تو و كساني كه پيش از تو بودند وحي كرد كه اگر مشرك شوي حتماً كردارت تباه و مسلماً از زيانكاران خواهي شد) و حضرت علي(ع) براي سومين بار به احترام قرآن سكوت كرد ، و چون ابن كواء آيه را به پايان برد حضرت اين آيه را قرائت كرد: ( فَاصبِر إِنَّ وَعْدَ اللهِ حقُّ وَ لا يَسْتَحِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يوقِنونَ.)(108) پسصبور باش كه وعده خدا راست است ، و مبادا كساني كه يقين ندارند تو را به سبكسري وادارند.( آن گاه سوره را تمام كرد و به ركوع رفت . (109)(اين چه رأفتي است كه به مردي منافق اجازه مي دهد به شخص اول جهان اسلام ، آن هم شخصي چون اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) در حال نماز حمله برد و اورا به مشرك و بر باد رفتن اعمالش متهم كند ، ولي او به احترام قرآن كريم سكوت مي كند ، و اين حمله و سكوت سه بار تكرار مي شود و در نهايت امام نمازش را به پايان مي برد بدون آن كه به ابن كواء كاري داشته باشد ،وابن كواء هم در پي كار خود مي رود به طوري كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است.اين رحمت كجا ورفتار كشورهاي جهان امروز كجا؟آيا هرگز يك فرد معمولي جرأت مي كند با يك رئيس يا رهبر چنين رفتاري بكند؟ و به فرض كه چنين اتفاقي بيفتد ، آيا به خير و خوشي پايان پذيرد؟اين است رأفت وعطوفت اسلام واقعي پس بشنوند كساني كه مي گويند: اسلام ديني خشونت است !
ابو هريره
ابو هريره كه در برهه اي از دوران قبل از حضرت علي(ع) ، در ناز و نعمت بار آمده بود ، با عصر علي بن ابي طالب(ع) ، با حقّ ناب و اسلام دقيق و رعايت همه جانبه عدالت ، رو به رو شد ، از اين رو ، اين حكومت، خوشايند او قرار نگرفت و در برابر حضرت علي(ع) ايستاد و به مخالفت با او پرداخت و مي خواست سياست اسلام و اجراي احكام قرآن را به علي بن ابي طالب(ع) بياموزد !تو گويي از رسولخدا(ص) نشنيده بود كه بارها و بارها از فضايل وخوبيهاي حضرت علي(ع) گفته بود.
گفته هاي چون :علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه حيثما دار ؛ علي با حقّ است و حقّ با علي و بر يك محور مي چرخند ( علي وارث علمي و حكمتي ؛ علي وارث دانش و حكمت من است) أنا مدينه العلم و علي بابها فمن أراد المدينه فليأتها من بابها ؛ من شهر علم هستم و علي دروازه آن ، پس هر كس خواهد به شهر در آيد بايد از دروازه آن وارد شود. و صدها و هزارها سخن ديگر از اين قبيل.اين از طرف ابو هريره ، اما هيچ يك از اين رفتارها و برخوردها ي او در حضرت علي(ع) كمترين تأثيري نگذاشت و باعث نشد كه آن حضرت مو ضع خود را در برابر ابو هريره تغيير دهد ؛ بلكه بر عكس ، نيازها و گرفتاريهاي او را بر طرف مي كرد . به اين قطعه تاريخي توجه كنيد: ابو هريره - كه روز گذشته از حضرت علي(ع ) بد گفته بود- نزد آن حضرت آمد و خواهشهاي خود را مطرح كرد و حضرت آنهارا بر آورده ساخت ياران حضرت علي(ع) بر او خورده گرفتند ، اما حضرت فرمود :من شرم مي كنم كه جهالت او بر علم و معرفت من ، و جُرمش بر عفو و گذشت من ، و در خواستش بر سخاوت و بخشش من چيره آيد(110)
اسلام واقعي را با...مقايسه كنيد:
و اما در مقابل مي بينيم كه ابوذر (رحمه الله عليه) ، اين صحابي بزرگ و جليل القدر ، در مجلس عثمان ، از حكم شرعي سخن مي گويد اما سزايي جز ضرب و حبس و تبعيد و گرسنگي و خواري و مرگ نمي بيند! ولي ابو هريره - كه به سبب احاديث ساختگي اش از پيامبر(ص ) شهرت دارد
- اولاً : جرأت مي كند كه روبه روي علي بن ابي طالب(ع) از او بد گوي كند!
ثانياً : از رأفت اسلامي كه اميرمؤمنان(ع) آن را به اجرا در آورده است آگاه است و لذا بيم آن كه مورد خشم و كيفر قرار گيرد ، ندارد.
ثالثاً : علي بن ابي طالب(ع) ، با آن كه مي داند ابو هريره در اين رفتارش گنهكار و عصيانگر است وحق را زير پا نهاده و در پي باطل و ستم است ، او را مجازات نمي كند.
رابعاً : ابوهريره فرداي آن روز ، جرأت مي كند كه نزد حضرت علي(ع) بيايد.
خامساً : حضرت علي(ع) هم واقعاً حوايج او را بر آورده مي سازد.به طوري كه انگار اصلاً چيزي اتفاق نيفتاده است.وبعد به يارانش كه بر او خورده مي گيرند ، با منطق علم و گذشت و بخشندگي جواب مي دهد. آري ، رأفت اسلامي در يك چنين سطح بالايي است
نامه اميرالمؤمنين امام المتقين حضرت علي(ع ) به مالك اشتر
در اين قسمت به بخشهاي از نامه حضرت اميرالمؤمنين علي عليه الصلاه و السلام كه در سال38 هجري به مالك اشتركه فرماندار آن حضرت در مصر بود نگاشته شده است ، توجه شمارا جلب مي كنيم:اين نامه طولاني ترين نامه آن حضرت و جانشين بلافصل پيامبرمعظم اسلام است جامع جميع محا سن مي باشد.در اين نامه كه ما قسمتهاي از آن را مي آوريم اگر دقت شود ، صلح و صفا ، مودّت و رحمت ،كرامت انساني ، حقوق بشر آن طور كه بايد رعايت شود ، عدالت و انسان دوستي ، مبارزه ، با هر نوع تبعيض نژادي و... در آن موج مي زند، و اگر امروز فقط به همين نامه سيا سي ، اخلاقي ، اقتصادي ، نظامي ، و عبادي آن حجّت خدا عمل بشود نامي از ظلم وبي عدالتي و تبعيض نژادي و فساد اخلاقي و انحطاط فكري و اين همه آشفتگي و گرفتاري باقي نخواهد ماند.ما به جز قسمت آغازين نامه به ترجمه آن اكتفا مي كنيم.
بسم الله الرحمن الرحيم
(هذَا ما أَمَرَبِهِ عَبْدُالله ِ عَلِيٌّ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ ، مَالِكَ بنِ الحارثِ الاشترَ في عَهدِهِ إِليهِ، حينَ ولاهُ مصرَ حِبايَهَ خَراَجها ، و جهادَ عدُوَّها ، واستصلاَ حَ أَهلِها ، وَعِمارهَ بلادها(111)) .به نام خداوند بخشنده و مهربان ، اين ، فرمان بنده خدا ، علي اميرمؤمنان ، به مالك اشتر پسر حارث است ،در عهدي كه با او دارد ، هنگامي كه او را به فرمانداري مصر بر مي گزيند تا خراج آن دياررا جمع آورد. و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح ، و شهرهاي مصر را آباد سازد.
پي نوشت ها :
44. انبياء /107 .
45.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه ، ج 13 ، ص 526 .
46. شوري / 15 .
47. نساء/ 135 .
48. اسراء / 34 .
49. توبه / 7 .
50.صادقي اردستاني ، پيامهاي پيامبر، ص 210 .
51. انعام /147 .
52. طارق / 17 .
53. مكارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه ، ج 26 ، ص 378 .
54. حجر/ 85 .
55. جاثيه / 14 .
56. اعراف / 199 .
57. مائده / 13 .
58. توبه/60 .
59. نحل /90 .
60.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 11 ، ص372 با كمي توضيح .
61.مكارم شيرازي و ديگران، تفسرنمونه، ج 11 ، ص 366 با كمي تصرف .
62. مرتضي مطهري ، كتاب انسان كامل ،تهران ، قم : انتشارات صدرا ، چاپ بيست و هفتم ، ص29 و سورة حشر، /9 .
63. بقره /213 .
64. انبياء /92 .
65. مؤمنون /52 .
66.مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، ج14 ، ص 257 .
67. انفال /61 .
68. نساء/148 .
69. انعام /82 .
70. حجرات /10 .
71.همان
72 حجر/47 .
73. حجرات /11 .
74. حجرات /12 .
75. انفال /46 .
76. آل عمران /103 .
77. فتح /29 .
78. حجر /88 .
79. شعراء /215 .
80.مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 11 ، ص132 .
81. توبه /128 .
82.مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، ج8 ، ص207 .
83.شهيد سيد عبدلحسين دست غيب، گناهان كبيره، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1379 ، ج2 ، ص304 .
84.محمد ري شهري ، منتخب ميزان الحكمه، مركز تحقيقات دار الحديث ، باب 658 ، حديث 3097 ، جلد دوم ، ص 215 .
85.نور الثقلين، ج 5 ، ص 275 ، حديث 49 .
86.شيخ عباس قمي ، سفينه البحار، ج1 ، ص201
87.شيخ عباس قمي ، سفينه البحار، ص662
88. بقره /222 .
89. آل عمران /148 .
90. توبه /7 .
91. توبه /108 .
92. حجرات /9 و ممتحنه، /8 .
93.آل عمران/146 .
94.آل عمران /159 .
95.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه ، انتشارات دار احياء التراث العربي بيروت لبنان ،ج 9، ص 118
96.ميرزا حسين ، نوري طبرسي، مستد رك الوسا ئل ، نشر مؤسس? آل البيت ، ج18ص 259
97.شيخ مفيد، الا رشاد ، انتشارات علميه اسلاميه، ج1، ص 148_149
98. انفال/ 16
99.ميرزا حسين، نوري طبرسي مستدرك الوسا ئل ، نشر مؤسس? آل البيت ،ج17، ص359.
100.شيخ عباس ، قمي ، سفينةالبحار، چاپ مؤسس? الطبع و نشر في الآستانه الرضويه ، ج 1 ، ص 669.
101.محمد بن الحسن الحر عاملي ، وسائل الشيعه، انتشارات بيروت لبنان ، جلد 11 ، ص43 .
102.محمد ري شهري ، منتخب ميزان الحكمه، ص 60 ، ح 642 .
103.شيخ صدوق ، من لا يحضر الفقيه ، انتشارات جامعه المدرسين في الحوزه العلميه في قم المقدسه ، ج2 ، ص52 و الحر عاملي ، وسائل الشيعه ، كتاب جهاد ج11 .
104.شيخ طوسي ، تهذيب الاحكام ، ناشر دار الكتاب الاسلاميه ، چاپ چهارم 1365 ، ج6 ، ص115 ، ب ،67 ، ح 1
105.الحر عاملي ، وسائل الشيعه، ج15 ، ص66 ، ب19
106.محمد بن علي بن شهر آشوب ابي جعفر رشيد الدين ، المنا قب آل ابي طالب ، قم : مؤسسه انتشارات علامه ، فصل في اخباره بالغيب ، ج 2 ، ص260- 261.
107.زمر/65 .
108. روم /60 .
109.محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، مؤسسه الوفا ، بيروت لبنان ، ج41 ، ص 48 . ب 104 .
110.محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار، ج 41 ، ص 49 ، ب 104 .
111.نهچ ا لبلاغه ، نامه حضرت علي(ع) به ما لك اشترپسر حارث .
ادامه دارد
گروهاي مردم
و مهرباني و محبّت و ملاطفت با مردم را در دل خويش جاي ده ، و هرگز به سان جانور درنده مباش كه خوردن آنان را غنيمت شماري ؛ زيرا كه مردم دو دسته اند ، يا برادر ديني تو هستند ، و يا هم نوع تو (منظور غير مسلمانان است ) ، كه (در هر صورت (از آنان لغزشي سر مي زند ، و دستخوش آفتها مي شوند ، و عمداً يا سهواً خلاف مي كنند، بنابراين آنان را مورد عفو و گذشت قرار ده همچنان كه تو خود دوست داري و مي پسندي كه خداوند تو را مورد عفو و گذشت قرار دهد ؛ زيرا كه تو مافوق آنها هستي ، و كسي كه تو را فرمانروايي داده مافوق توست ، و خدا مافوق كسي است كه تو را به فرمانرواي گماشته است ، و از تو خواسته است كه كارشان راانجام دهي وآنان را سبب آزمايش تو قرار داده است.
رازداري
و بايد دورترين رعيت از تو و منفورترين آنان به نزد تو كساني باشند كه از مردم عيب جو ترند زيرا ، (طبيعي است) در مردم عيبهايي وجود دارد و والي به پوشاندن آنها سزاوارتر است پس ، در بر ملا شدن عيبهايي كه از تو پنهان است كنجكاوي مكن ، بلكه بر توست كه آنچه برايت آشكار شود پاك گرداني و ( عيبهاي مردم را توجيه و پرده پوشي كني ) ، و درباره آنچه از تو پنهان است خداوند ، خود ، داوري خواهد كرد.بنابراين ، تا مي تواني عيب پوشي كن تا خداوند هم عيبهاي تو را كه دوست داري از مردم پنهان بماند ، پوشيده بدارد گره هر كينه را از مردم بگشاي(با خوشرفتاري با مردم كينه هارا از دلهاي مردم بزداي ) و سبب هر دشمني و كينه خواهي را از خود بر كَن ، و از آنچه برايت روشن نيست چشم پوشي نما ، و سخن سخن چين را زود باور مكن، زيرا كه سخن چين صداقت و راستي ندارد ، هر چند خود را از خيرخواهان وانمود كند .
نيكي كردن به ملّت
بدان كه هيچ چيز بيشتر مايه خوشبيني والي به رعيتش از اين نيست كه به آنها احسان كند ، و زحمت و هزينه هاي آنها را بكاهد ، و آنها را مجبور به كاري كه موظف به آن نيستند نكند. پس بايد در اين باب كاري كني كه تو را به رعيّتت خوشبين گرداند ؛ زيرا كه خوشبيني رنج بسياري را از تو دور مي كند، و سزاوارترين كسي كه بدو بدبين باشي آن كسي است كه با او بد رفتاري كرده اي.
رسيدگي به رفتار و عملكرد كارمندان نيز به كارهاي آنان رسيدگي كن ، و بازرسهاي راستگوي و وفادار بر آنها بگمار ،زيرا ، رسيدگي و بازرسي نهاني به كارهاي ايشان آنان را به امانتداري و مدارا با مردم وا مي دارد. دستياران را نيز زير نظر بگير ، و اگر يكي از آنان دست به خيانت گشود و گزارشهاي جاسوسان و بازرسانت آن را تأييد كرد به گواهي همان گزارشها اكتفا كن و او را كيفر بدني ده ، وهر چه از كار خود به دست آورده از او باز ستان ، و خوار و بي مقدارش گردان ، و داغ خيانت بر او زن ، و طوق ننگ بدنامي را بر گردنش آويز.
توجه به مستضعفان
ديگر آن كه خدا را خدا را ، درباره طبقه پايين و بيچاره يعني مستضعفان و نياز مندان و بينوايان و زمينگيران و دردمندان ؛ همانا در اين طبقه محروم گروهي خويشتن داري كرده ، و گروهي به گداي دست نياز برمي دارند پس به خاطر خدا حقّي را كه خداوند براي اين طبقه قرار داده است ، پاس بدار. و بخشي از بيت المال و سهمي از غلاّت زمين هاي غنيمتي اسلام در هر شهري را به اين طبقه اختصاص بده ؛ زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمي مساوي است و تو مسؤول رعايت آن مي باشي پس مبادا سر مستي حكومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد ؛ زيرا هرگز داشتن كارهاي فراوان و مهم توعذري براي ترك مسؤوليتهاي خُرد وكوچك نخواهد بود.پس توجه خود را از آنان بر مگير ، و متكبرانه از آنان روي مگردان ، و به امور آنان كه به تو دسترسي ندارند و چشمها به آنان با حقارت مي نگرند و ديگران ايشان را كوچك مي شمارند ، رسيدگي كن و براي اين اقشار ، از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فرو تنند فردي را انتخاب كن تا مشكلات آنان را به تو گزا رش كنند سپس در رفع مشكلاتشان به گونه اي عمل كن كه نزد خداوند ، آن گاه كه ديدارش مي كني ، معذور باشي ؛ چراكه اين گروه از مردم بيش از ديگران نيازمند دادگري هستند ، پس با اداكردن حق همة اينان نزد خداوند عذر و حجّت داشته باش.
يتيمان و كودكان
وبه يتيمان و سالخوردگان نيز كه چاره اي ندارند و دست نياز خواهي بر نمي دارندرسيدگي كن و اين وظيفه اي سنگين بردوش زمامداران است ، هر چند حق ، تمامش سنگين است ، اما خدا آن را بر مردمي كه عاقبت طلبند سبك مي گرداند پس در اين راه شكيبايي ورزيدند و به درستي و راستي وعده اي كه خدا به ايشان داده است اطمينان كردند.
نيازمندان
پاره اي از وقت خود را به نيازمندان اختصاص بده تا در آن وقت شخصاً به كار آنان بپردازي ، و همگان را به حضور پذير ، و در آن مجلس به خاطر خدايي كه تو را آفريده است فروتن باش سربازان و نگهبانان و افراد پليس خود را از تعرّض به آنها باز دار تا گوينده شان بدون ترس و لرز با تو سخن به گويد، چرا كه خود بارها از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: لن تقدس أمه لايؤخذللضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع ؛ ملّتي كه ضعيف آن حق خود را بي ترس و لرز از قوي نستاند هرگز روي سعادت را نمي بيند. آن گاه ، خشونت و درشتگري هاي آنان و نا تواني شان در سخن گفتن را تحمل كن ، تند خويي و تكّبرت را از آنان دور ساز تا بدين وسيله خداوند سايه هاي رحمتش را بر تو بگستراند و پاداش طاعتش را بر تو واجب گرداند ، آنچه به مردم مي بخشي گوارا داشته باش ، و اگر چيزي را از كسي باز مي داري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد.
در ميان مردم باش
هرگز خود را از مردم به مدت طولاني پنهان مدار ؛ زيرا ، پنهان شدن حكمرانان ازمردم شاخه اي از تنگ خويي كم اطلاعي در امور است ، و نهان شدن از مردم زمامداران را از دانستن آن چه بر آنان پوشيده است باز مي دارد و در نتيجه كار بزرگ در نظرشان كوچك مي نمايد و كار كوچك ، بزرگ ، زيبا زشت و زشت، زيبا ، وحق با باطل آميخته مي شود.حكمران هم بشر است و آن چه را كه مردم از او پنهان بدارند نمي داند ، و حق را نيز نشانه هايي نباشد كه با آنها انواع راست از دروغ شناخته شود ، و تو از دو حال خارج نيستي يا انساني هستي كه در راه حق گذشت و بخشش داري ، پس سبب پنهان شدنت از حق واجبي كه عطاكني يا كار نيكويي كه انجام دهي چيست؟ يا انساني مبتلا به بخل هستي ، كه در اين صورت بزودي مردم ، وقتي از بذل و بخشش تو نو ميد گردند ، از درخواست كردن از تو باز ايستند از اين گذشته ، بيشتر كارها و نيازهاي مردم به تو از مواردي است كه براي تو رنج و هزينه اي ندارد، مانند شكايت كردن از ستمي يا درخواست انصاف و دادرسي در معامله اي.
هميشه با حق باش
وحق را درباره كسي كه سزاوار آن است ، از خويش و بيگانه ، اجرا كن ، و در اين كار شكيبا باش و پاداش از خدا خواه ، در اجراي حق و) عدالت ( به خويشاوندان و نزديكانت زيان رسد ، و سختي و گراني اين كار را به خاطر عاقبتش تحمل كن كه عاقبت آن خوش و پسنديده است. اگر رعيت بر تو گمان ستمگري برد ، دلايل كار خويش را براي ايشان توضيح بده و با اين روشنگري ات بدگمانيهاي آنان را از خود دور گردان ، كه با اين رفتار نفس خويش را رياضت دهي (وبه عدالت عادتش دهي) ، با رعيت خويش مهربان شوي ، و با اين روشنگري به مقصود خود كه همانا قرار دادن آنان در مسير حق است ، نايل آيي.هرگز صلحي را كه دشمنت تو را بدان فرا مي خواند و رضاي خدا نيز در آن است ، ردّ مكن ؛ چرا كه صلح مايه آسايش سپاهيانت و آسوده گشتن تو از دغدغه هايت ، و امنيت سر زمينت مي باشد ، اما پس از صلح با دشمنت از او كاملاً بر حذر و محتاط باش ؛ زيرا دشمن گاه براي غافلگير كردن تو نزديك مي شودپس همواره هشيار باش و از خوش گماني بپرهيز.
وفاداري و امانتداري
اگر با دشمن خود پيمان بستي يا به او امان دادي به پيمان خويش وفادار بمان وبه عهدي كه داده اي پايبند باش و از عهد و زنهاري كه داده اي با جان خويش دفاع كن ؛ زيراكه مردم با وجود عقايد گوناگون و انديشه هاي متفاوت بر هيچ يك از واجبات خداوند به اندازه وفاي به عهد و احترام به آن همداستان نيستند.حتي پيش از اسلام ، مشركان نيز وفاي به عهد را در ميان خود لازم مي شمردند چون عواقب ناگوار پيمان شكني را دريافته بودند پس در آن چه به عهده گرفته اي خيانت مكن و پيمانت را مشكن ، و دشمنت را مفريب ؛ چرا كه تنها نادان شور بخت است كه بر خدا دليري و گستاخي مي كند، خداوند پيمان خويش را ، از سر مهر و رحمتش ، مايه امان در ميان بندگانش قرار داده است ، و حريمي كه در استواري آن بيارَمند و در پناه آن جاي گيرند پس نه پيمان شكني رواست و نه خيانت و فريبكاري و پيماني مبند كه بهانه و علت تراشي در آن راه داشته باشد ، و پيمان محكم و استوار ببند و به سخنان نا به جا و چند پهلو مانند) توريه و تعريض( تكيه مكن.
از خونريزي بپرهيز
از بنا حق ريختن خونها بپرهيز، زيرا كه هيچ چيز بسان خونريزي بناحق ( كيفر) خداوند را نزديك و رنج را بزرگ نكند و نعمت را از كف نبرد و عمر را كوتا نسازد ودر روز رستاخيز خداي سبحان ابتدا به داوري ميان بندگاني كه خونريزي كرده اند مي پردازد.پس مبا دا كه پايه قدرت خود را با بناحق ريختن خونها تقويت كني ؛ چراكه خونريزي نه تنها قدرت را به سستي و ناتواني مي كشاند بلكه آن را از ميان بر مي دارد و به ديگران منتقل مي سازد. اگرمرتكب قتل عمد شدي نه در برابر خدا معذوري نه در برابر من ؛ زيرا قتل عمد موجب قصاص مي شود و اگر دچار خطايي شوي و تازيانه يا شمشير رياست تو در كيفر دادن از حدّ بيرون رفت( چه آن كه در مشت زدن و بالاتر از آن بيم قتل است) مبادا نخوت حكومت تو را از پرداخت خونبها به اولياي مقتول مانع گردد .
انحصار طلبي ممنوع
زنهار از به انحصار درآوردن چيزي كه مردم در آن سهم يكسان دارند ، و يا تغافل از كاري كه به تو مربوط مي شود و همه از آن اگاهند ؛ زيرا آنچه را كه به ناروا گرفته باشي از چنگ تو در آورند ، و پرده از كارهايت كنار رود و داد مظلوم از تو گرفته شود.مهار خشمت را در اختيار گير و بر تندي عصبانيت و ضرب دستت وتيزي زبانت مسلّط باش ، و با خود داري از هيجان و به تأخير افكندن خشم و تندي خويشتن را از اين صفات ( مذموم ) نگهدار تا آن كه خشمت فرو نشيند و بر خود مسلّط شوي ، و تو هرگز بر خود مسلّط نشوي مگر آن كه بيشتر فكر و ذكرت ياد معاد و بازگشت به سوي پروردگارت باشد.بر توست كه همواره حكومتهاي دادگر يا راه و رسمهاي نيكويي كه در گذشته بوده يا حديثي كه از پيامبر(ص) بر جاي مانده يا واجبي را كه در قرآن آمده است به ياد آوري و به آن چه ما به دان عمل مي كرده ايم و تو شاهد آن بوده اي اقتداكني و بكوشي تا آن چه را من در اين عهدنامه به تو سفارش كردم و بدين وسيله حجت خويش را بر تو تمام ساختم تا آن گاه كه نفست به هوي و هوس شتابد ، بهانه اي نداشته باشي ، پيروي كني.(112) رحمت اسلامي و ساير جانداران!رأفت و رحمت اسلامي نه تنها تمام انسانها را(با قطع نظر از كيش و آيين آنها ) شامل مي شود، بلكه ساير موجودات و جانداران را نيز در بر مي گيرد!بر همين اساس در تعاليم اسلامي ، رواياتي وجود دارد كه پيرامون حقوق حيوانات سخن مي گويد، به نمونه آن اشاره مي كنيم، تا هرچه بيشتر با گسترة رحمت و محبّت اسلامي آشنا شويم:پيامبر گرامي اسلام(ص) براي چهارپايان شش حق بيان فرموده ، كه صاحبان اين حيوانات بايد اين حقوق را محترم بشمارند، و آن را رعايت كنند. )يَبْدَءُ بِعَلَفِها اِذا نَزَلَ) هنگامي كه به منزل مي رسد، اوّل به سراغ آب و غذاي حيوانات برود؛ آن را سيراب كند و غذايش دهد ؛ سپس به فكر غذاي خويش باشد.( وَيَعرِضُ عَلَيْها الماءَ اِذا مرَّبِه) ؛به هنگام سفرو در بين راه، هرجا به نهر آبي رسيد، حيوان را به كنار آب ببرتا اگر تشنه بود آب بخورد.( وَلا يضرِبُ وَجْهَها فَاِنَّها تُسَبِّحُ بحَمْدِ رَبَّها) ؛اگر مي خواهيد حيوان با سرعت بيشتر حركت كند، با تا زيانه بر سر و صورتش نزند؛ زيرا حيوانات نيز به ذكرو تسبيح خداوند مشغول هستند، و سزاوار نيست بر سر و روي حيواني كه تسبيح خدا مي گويد تازيانه زده شود.( وَ لا يَقِفُ علي ظَهرِها اِلا في سَبيلِ اللهِ) بر پشت حيوانِ متوقّف ، سوار نگردد،) مگر در راه خدا(مثلاً در ميدان جنگ، كه در آن جا سوار بودن بر حيوان در حال توقّف هم اشكالي ندارد، چون اگر به خاطر رعايت حال حيوان پياده شود، احتمال غافلگيري توسّط دشمن مي رود .) وَ لا يَحمِلُها فَوْقَ طاقَتِها( حيوانات هم قدرت و تحمل محدودي دارند، بايد توانايي حيوان را درنظر بگيرد، وبيش از توانش بر او حمل نكند.وَ لا يُكَلَّفُها مِنَ الْمَشْيِ اِلا ما تُطيقُ( نه تنها در مورد باركشي ، بلكه در طيّ مسافتها و سفرها نيز بايد مراعات حيوانات را نمود، و به اندازه طاقت و تحمّلشان از آنها سواري گرفت.(113)
مهرباني با حيوانات در فرمايشات حضرت علي(ع)
پس آنچه نزد تو گرد آيد سريعاً نزد ما بفرست تا آن را در جاي كه خداوند فرمان داده است صرف كنيم و چون آنها را به امين خود سپردي به او سفارش نما كه ميان ماده شتر و بچه شيرخواره اش جداي نيندازد ، و هرچه شير دارد ندوشد كه اين به بچه اش لطمه زَنَد ، و يا سواري آن را خسته و وامانده نسازد ، و در دوشيدن و سواري ميان آن و شترهاي ديگر عادلانه عمل كند و بايد حيواني را كه خسته شده است استراحت دهد ، و آن را كه سُمش ساييده و از رفتن ناتوان گرديده است آرام و آهسته براند .و از هر بركه و آب گاهي كه مي گذرند آنها را بر سرآب برد ، وآنها را از زمين هاي گياهدار به راهها و جادها ي بي گياه نَبَرد ، و هر از چند ساعتي استراحتشان دهد ، و در جاهايي كه اندك آب و گياهي وجود دارد مهلت شان دهد.(114)
نتيجه اين قسمت:
اين امور ، دستورات ظريفي است كه در دنياي امروز نه تنها به آن عمل نمي شود و كسي به آن توجّهي ندارد، بلكه بسياري قدرت درك و تحليل آن را هم ندارند؛ راستي! آييني كه به تمامي اين ريزه كاريها توجّه دارد و پيراوانش را به آن دستور مي هد، آييني كه سر و پا رحمت و محبت،صفا وصميميت،مواسات و برابري است، ديني كه قانون اساسي آن محبت است ، ديني كه در ميدان جنگ دم از رحمت مي زند، ديني كه رحمتش نه تنها شامل همه انسانها( ازمسلمان وغيرمسلمان) بلكه شامل حيوانات نيز مي شود، آيا به چنين ديني بر چسب خشونت مي چسپد ؟ آياسزاواراست به چنين ديني نسبت خشونت زد؟ آيا جنايت كه امروز وهّابيّت والقاعده مرتكب مي شود ازاين تعاليم(رحمت للعالمين)مايه گرفته است؟ هرگز!
ج) سير? عملي اسلام با مخالفانش
پيامهاي صلح پيامبر اسلام با مخالفان حاكي از اين است كه سيا ست اسلام بر انكار استقلال داخلي مخالفانش استوار نيست با وجود جهاني بودن دين اسلام ، موجوديت و استقلال ملّت و اديان ديگر در قلمروحكومت اسلامي موجود و محفوظ بوده دليل اين مطلب نامه هاي است كه رسول اكرم براي گروهي از سران و حاكمان نوشتند و از اين طريق موجوديت آنان را به رسميت شناختند. دليل ديگر پيمان نامه هاي است كه در دوران حكومت پيامبر اسلام با ملّت هاي گوناگون امضاء شده است.در تمام موارد تا هنگام كه ملّت هاي غير مسلمان به پيمان خودوفادار بودند اسلام پيمان صلح را نقص نمي كردند زيرا نقض پيمان از نظر اسلام گناهي نا بخشودني است.در سيره ي پيامبر(ص) پيمانهاي صلح و همكاري فراواني ديده مي شود كه بررسي كامل آن ، به تدوين چندين جلد كتاب نياز دارد.(جهت اطلاع بيشتر به كتاب مكتب الرسول)مراجعه شود امّا ما در اين قسمت به صورت خلا صه در سه فصل كه هر فصل آن حاكي از رفتار مسا لمت آميز اسلام وپيامبر مكرم(ص) آن با مخالفانش است كه در هر فصل آن به دونمونه اشاره مي كنيم وآن سه فصل پيمان نامه هاي صلح اسلام با مخالفان ،رفتار مسالمت آميزاسلام درمقابل دشمناني كينه توز وخشونت طلب ونامه هاي پيا مبر اكرم(ص)به زمام داران جهان است.
فصل اول
الف) پيمان يا منشور مدينه
اين پيمان ، نخستين قرارداد بين المللي در اسلام و مهم ترين و جامع ترين پيماني است كه توسط پيامبر(ص) بين مسلمانان ، مشركان و يهود منعقد شد. در اين پيمان ، رابطه ي بين مسلمان(اعم از مهاجر و انصار ) و رابطه ميان مسلمانان و يهود و هم چنين رابطه ميان مسلمانان و مشركان و وظايف هر دسته مشخص شده هدف اساسي اين پيمان ، حفظ امنيت و هم زيستي مسالمت آميز جوامع گوناگوني بود كه در مدينه مي زيستند.
به قسمتهاي از آن پيمان توجه شما را جلب مي كنيم:
بزرگ ترين قرار داد و سند تاريخي
بسم الله الرحمن الرحيم
پيماني است كه ( محمد) رسول خدا ، ميان مسلمانان قريش ، يثرب وكساني كه از آنان پيروي كرده و با آن ها به جهاد برخاستند منعقد ساخته است.
بند اوّل
1. امضا كنندگان پيمان، ملت واحدي را تشكيل ميدهند .مهاجران وقريش،به رسم سابق خويش قبل از اسلام درپرداختن خون بها باقي هستند. اگر فردي از آنها كسي را كشت ، يا فردي از آنان اسير گرديد؛ بايد به كمكِ هم خون بهايش را بپردازد و اسير خود را بخرند...
2 مسلمانان بايد افراد از پاي درآمده را كمك كنند و در مخارج سنگيني كه بر اثر دادن خون بها، آزاد كردن اسير دامن گير مؤمني مي گردد، بايد او را ياري كنند.
3 .مؤمنان پرهيزكار بايد بر ضد هر فردي كه از آنان سر كشي كند، يا در صدد بيداد و ستم درآيد ، متحد شوند؛ اگرچه مجرم فرزند يكي از آنها باشد...
4 . پيمان و عهد خدا با تمام مسلمانان يكي است از اين رو ، پست ترين آن ها مي تواند تعهداتي در برابر كفّار به ذمه بگيرد( اگر مسلماني به كافري پناه داد تمام مسلمانان بايد امان او را محترم شمارند) .
.5 مسلمانان دوست و پشتيبان يكديگرند.
6. هر فردي از يهوديان از ما پيروي كند و اسلام بياورد ، از كمك و ياري ما بر خوردار خواهد بود، و تفاوتي ميان او و مسلمانان ديگر نخواهد بود و كسي حق ندارد او را ستم كند و يا ديگري را بر ضد وي تحريك كرده و دشمن او را ياري كند.
7. در عقد پيمان صلح بايد مسلمانان متحد شوند، و هيچ مسلماني بدون جلب نظر مسلمانان ديگر جز عدالت و مساوات نمي تواند صلح برقرار كند.
8 . گروه هاي مسلمانان به تناوب به جهاد مي روند، تا خوني كه از آن ها در راه خدا ريخته مي شود مساوي باشد.
9. مسلمانان بهترين مسلك و محكم ترين آيين را دارند...
10. هرگاه مسلماني بي جهت مسلماني را بكشد و جنايت از طريق دلايل شرعي ثابت گردد، شخص قاتل اعدام مي گردد مگر اين كه اولياي مقتول از او درگذرند و در هر صورت وظيفة مسلمانان اتحاد و يگانگي برضد قاتل است.
.11هر فردي كه به مندرجات اين پيمان اعتراف كند و به خدا و رسولش ايمان بياورد، حق ندارد بدعت گذار و يا جنايت كاري را ياري كند، يا به او پناه دهد و هر كس او را ياري كند، يا پناه دهد خشم خداوند بر او باد و هرگز غرامت و خسارتي از او پذيرفته نيست.
.12 مرجع حل اختلاف هميشه خدا و محمد(ص) است.
بند دوم
14 .تا آن جا كه مسلمانان براي حفظ مدينه مي جنگند ، يهوديان بايد به سهم خود هزينه جنگي بپردازند. (چون يهوديان نيز در مدينه ساكن هستند و مدينه متعلق به آنها هم است)
15. يهوديان بني عوف (بني عوف تيره اي از انصارند) ، با مسلمانان متحد و در حكم يك ملتند و مسلمانان و يهوديان در آيين و دين خود آزادند ، بندگان آن ها از اين بند مستثني نيستند ، يعني آنان هم در آيين خود آزادند، مگر گناه كار و بيدادگران كه آنان فقط خود و اهل بيت خود را هلاك مي كنند. (زيرا معمولاً اهل بيت ظالم از خود وي پيروي مي كنند) منظور از استثنا اين است كه روابط و اتحاد در ميان آن دسته از يهود و مسلمان بر قرار است كه ظالم و بي دادگر نباشد...
16 .بايد خوبي و نيكي امضا كنندگانِ اين پيمان بر گناهانشان پيروز گردد.
17 .هم پيمانان تيره بني ثعلبه حكم آنان را دارند.
18 .كساني كه با يهود هم رازند، حكم خود آنان را دارند.
19 .هيچ كس حق ندارد بدون اجازة) محمد) از اين اتحاديه بيرون برود.
20 .خون هر مجروحي(تا چه رسد به مقتول)از اين افراد محترم است و هر كس خون كسي را بريزد قصاص دامن گير او شده و سر انجام خود و اهل بيت خود را هلاك كرده است ؛ مگر اين كه قاتل ستم ديده باشد.
21 .در جنگ هايي كه يهوديان و مسلمانان دوشا دوش هم مي جنگند، هزينه هركدام بر عهده خود آن هاست و هر كس كه با متحدان اين پيمان به جنگند بايد متحداً با او جنگيد.
22 .مناسبات هم پيمانان بر اساس خوبي و نيكي است و بايد از بدي دور باشند.
23 .هيچ كس نبايد در حق هم پيمان خود ستم كند؛ در چنين صورتي بايد ستم ديده را ياري كرد.
24 .داخل (يثرب) براي امضا كنندگان اين پيمان منطقة حرم اعلام مي گردد. (همه در امن و امان هستند)
25 .جان همسايگان ، كساني كه پناه داده شده اند، بسان جان ما است نبايد به او ضرر رسانيد.
26 .هيچ زني جز با اجازة كسانش پناه داده نمي شود.
27 .مرجع اختلاف براي امضاكنندگان اين پيمان اعم از مؤمن و غيره (محمد) است. خداوند با كسي است كه اين پيمان را بيشتر محترم شمارد.
بند سوم
28 .امضا كنندگان اين پيمان، دفاع مشترك( يثرب) را بر عهده دارند.
29. هرگاه مسلمانان ، يهود را براي صلح با دشمن دعوت كردند بايد بپذيرند و هرگاه چنين دعوتي از طرف يهود انجام گيرد، مسلمانان بايد قبول كنند، مگر اين كه دشمن با آيين اسلام و نشر آن مخالف باشد.
30 .يهوديان اوس، اعم از غلام و آقا مشمول اين قرار داد مي باشند.
بند چهارم
31 .اين قرار داد از ظالم و مجرم حمايت نمي كند.
32 .هركس در مدينه بماند، در امان است و هر كس از آن جا بيرون برود ، در امان است مگر ستم كار و گناه كار.اين پيمان را با اين جمله ختم كرده است:و إن الله جار لمن برّ واتّقي و محمد رسول الله ؛خدا پناه دهندة نيكوكاران و پرهيزكاران است و محمد پيامبر خداست.اين قرار داد سياسي- كه ما به قسمت هاي از آن اشاره كرديم - نمونه كاملي از روح آزادي عقيده ، رفاه اجتماعي ، لزوم همكاري در امور همگاني در اسلام است بالاتر از همه، اين پيمان اختيارات رهبرو مسؤليت عموم امضاء كنندگان را روشن كرده است(115).
ب) صلح حديبيّه(پيمنان صلح پيامبر بامشركان مكه)
پيامبراسلا(ص) به مسافرتي صلح جويانه و مسالمت آميز دست زد بدين قرار كه كارواني حدود هزارچهارصد تا ششصد نفر را براي حج آماده و از قبايل عرب، هرچند مشرك بودند، به همراهي دعوت كردند؛ تا بدين وسيله، هم تبليغي براي اسلام شده باشد و هم چهره ي واقعي قريش كه خود را پرده دار كعبه و مناديان امنيت و صلح مي دانستند، آشكار شود، كاروان در منطقه ي( حديبيه) با لشكر مسلح دشمن مواجه شد كاروان پيامبر(ص) به طور رسمي تصميم خود را بر حج خانه ي خدا ميان مسلمانان اعلام كردند، و به وسيله پيك هايي، به مشركان قريش نيز ابلاغ كرد از آن جا كه نبرد با حاجيان ، عملي بسيار زشت و بر خلاف سنت هاي ديرين عرب بود، به ويژه از جانب مكيان كه هميشه به ميزباني حجاج از هرطايفه و قشري افتخار مي كردند،در تصميم به جنگ با مسلمانان مردد شدند و سرانجام پيمان نامه ي (صلح حديبيه) ميان قريش و رسولخدا(ص) منعقد شد بر اساس اين پيمان، مقرر شد روابط حسنه بين قريش و مسلمانان بر قرار شود.(116)
متن پيمان حديبيه
سرانجام پس از توافق در عناوين پيمان، قراردادي ميان پيامبر و قريش ، تحت شرايطي بسته شد كه موادي آن را ياد آور مي شويم:
1. قريش و مسلمانان متعهد مي شوند كه مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد يكديگر ترك كنند تا امنيت اجتماعي و صلح عمومي در نقاط عربستان مستقر گردد.
2 .اگر يكي از افراد قريش بدون اذن بزرگتر خود از مكه فرار كند و اسلام آورد، و به مسلمانان به پيوندد؛ محمد(ص) بايد او را به سوي قريش باز گرداند، ولي اگر فردي از مسلمانان به سوي قريش بگريزد؛ قريش موظف نيست آن را به مسلمانان تحويل دهد.
3 . مسلمانان و قريش مي توانند با هر قبيله اي كه خواستند پيمان برقرار كنند.
4. محمد(ص) و ياران او امسال از همين نقطه به مدينه باز مي گردند، ولي در سالهاي آينده مي توانند آزادانه ، آهنگ مكه نموده و خانه خدا را زيارت كنند؛ مشروط بر اينكه سه روز بيشتر در مكه توقف ننمايند، و سلاحي جز سلاح مسافر ، كه همان شمشير است همراه نداشته باشد.
5 .مسلمانان مقيم مكه ، به موجب اين پيمان مي توانند آزادانه شعائر مذهبي خود را انجام دهند، و قريش حق ندارد آنهارا آزار دهد ، و يا مجبور كند كه از آيين خود بر گردند و يا آئين آنها را مسخره نمايد.
6 .امضاءكنندگان متعهد مي شوند كه اموال يكديگر را محترم بشمارند ، و حيله و خدعه را ترك كرده و قلوب آنها نسبت به يكديگر خالي از هر گونه كينه باشد.
7 .مسلماناني كه از مدينه وارد مكه مي شوند، مال و جان آنها محترم است. (117)
سروش آزادي
سروش آزادي از لا به لاي اين پيمان به گوش هر خردمند بي غرضي مي رسد. با اين كه هر يك از مواد اين پيمان قابل تقدير است، ولي نقطه حساس و شايان توجه آن، همان ( ماده دوم) است كه آن روزخشم گروهي را برانگيخت. ياران پيامبر از اين تبعيض، فوق العاده ناراحت شدند و حرف هاي را زدند كه نبايد دربارة تصميم رهبري مانند پيامبراسلام بزنند؛ اين ماده مانند مشعل فروزان هنوز مي درخشد طرز تفكر پيامبر را در نحوة تبليغ و اشاعه اسلام معرفي مي كند و از ظاهر آن، احترام وصف ناپذيري كه آن رهبر عالي قدر به اصول آزادي قايل بود، كاملاً هويداست. پيامبر گرامي در برابر اعتراض دسته اي از ياران خود، كه چرا ما پناهندگان قريش را تحويل دهيم، ولي آنان موظف به تحويل فراري ما نباشند، چنين فرمود: مسلماني كه اززير پرچم اسلام به جانب شرك فرار كند و محيط بت پرستي و آيين ضد انساني را بر محيط اسلام و آيين خدا پرستي ترجيح دهد حاكي از اين است كه اسلام را از جان و دل نپذيرفته و ايمان او بر پايه صحيح استوار نبوده است و چنين مسلماني به درد ما نمي خورد. اگر ما پناهندگان قريش را تحويل مي دهيم، از اين نظر است كه اطمينان داريم خداوند وسيله نجات آن ها را فراهم مي آورد. نظر اسلام با اصول و موازين عقل و منطق همراه بود و اين مطلب با گذشت زمان، به خوبي آشكار شد، زيرا چيزي نگذشت كه بر اثر حوادث ناگواري كه از اين ماده متوجه قريش مي شد، خود آنان، خواستار لغو اين ماده شدند. اين ماده، پاسخ كوبنده به غرض ورزي بسياري از خاور شناساني است كه اصرار مي ورزند علت پيشرفت اسلام را، همان زور شمشير قلمدادكنند. آنان نمي توانند اين افتخار را براي اسلام ببينندكه در مدتي كوتاهي چگونه بسياري از كرانه هاي زمين را فراگرفت، لذا به ناچار براي مشوب ساختن اذهان،غرض ورزي كرده ، علت پيشرفت آن را قدرت و زور بازوي مسلمانان معرفي مي كنند؛ در صورتي كه اين پيمان در شبه جزيره در حضور رهبر و در برابر ديدگان هزاران نفر بسته شد، كاملاً مي تواند روح اسلام و تعاليم عالي آن را، منعكس سازد.با اين همه،بسيار دور از واقع بيني است كه بگوييم: زور شمشير باعث پيشرفت اسلام و مسلمانان شده است(118). شايان ذكر است همچنان كه در توضيع برخي از آيات گذشت، پيمانهايي كه با كفار بسته شده تا زماني كه آنان بر عهد خود پايبند باشند لازم است رعايت شود يراي مثال عمل به قرار داد امان كه در جنگ توسط آحاد مسلمين يا فرمانده آنان با آحاد كفار حربي يا گروه هاي از آنان بسته مي شود لازم و ضروري است و حتي حاكم مسلمين حق نقض آن را ندارد.در تاريخ اسلام مشاهده مي كنيم تا زماني كه مشركان مكه بر قرار داد صلح حديبيه پايبند بودند، پيامبراكرم (ص) با وجود قدرت به آنان تعرض نكرد وفتح مكه پس از نقض هاي مكرر قرار داد مزبور صورت گرفت و يا حضرت بر پيمان خود با يهوديان اطراف مدينه تا قبل از شركت آنان در جنگ عليه مسلمانان استوار بودند، به طور كلي بايد گفت كه از ديدگاه اسلام ، فسخ يك طرفه قرارداد هايي كه با غير مسلمانان به طور صحيح منعقد شده از طرف حكومت و مسلمانان مجاز نيست. آيا ديني كه تا اين اندازه بادشمنان خودش سعه صدر نشان مي دهد وموارد فوق را اصول غير قابل تغيير خود مي داند دين خشونت است؟ چنانچه آقاي شريعتي در رابطه باحقوق اقليت ها دراسلام مي نويسد: كرامت انساني، عدالت ، هم گرايي و وفا به عقود از مباني حقوق اقليت ها به شمار مي رود،..(119).
فصل دوم
الف) رفتار مسالمت آميز بامشركان ستيزه جو
سرزمين مكه، پايگاه شرك ومشركان بود و اهل كتاب به دليل كمي افراد، در اين شهرها جايگاه نداشتند.اسلام در اين پايگاه ظهور كرد؛ بنابراين، بر محور (وحي) و( معاد) بود پيامبراسلام با ادله ي منطقي و با تلاوت آيات قرآن، روح و جان مشركان را مخاطب قرار مي دادند و از آنان مي خواستند كه تعقل و تفكر كنند و خود را از زنجيرهاي اوهام و عقايد جاهلي برهانند.در مقابل، مشركان به انكار و سخنان نا شايست زبان گشودند و انواع آزارها را ضدّ پيامبر(ص) و پيروان اندك او اعمال كردند .به تدريج ، اسلام به قلب ها جاي گرفت و گروندگان به اين آئين توحيدي روبه فزوني گذاشت. تلاش سران كافر قريش براي جلوگيري از ايمان آوردن مردم به جايي نرسيد و روش ملايم و منطقي پيغمبر اكرم(ص) نيز آنان را بيش از پيش خشمگين ساخت و بر بدرفتاري و آزار آنان افزود.هر قبيله به آزار افراد مسلمان پرداختند و آنان را به حبس، زدن ، گرسنگي، تشنگي و غيره شكنجه مي دادند. ازجمله كارهاي كافران قريش ، قتل پدر و مادر (عمار ) است ( سميه) مادر عمار، نخستين كسي است كه در راه اسلام به شهادت رسيد. (ياسر) پدر عمار نيز در مكه شهيد شد. اُميّه بن خَلف، از سران كافران، بلال حبشي را در گرماي شديد نيم روز به پشت مي خواباند و دستورمي داد سنگي بزرگي بر سينه وي نهند؛ سپس به وي مي گفت: (بايد به همين صورت بماني تا بميري يا به محمد كافر شوي و ( لات) و (عزّا) را پرسشكني. او در زير شكنجه ( اَحداَحد) مي گفت(120) چون رسول خدا(ص) ديدند كه اصحاب بي پناه ايشان سخت گرفتار و تحت فشارند و امكان حمايت از آنان نيست، به آنان فرمودند:كاش به كشور حبشه مي رفتيد،زيرا ، در آن جا پادشاهي است كه نزد وي بر كسي ستم نمي رود و آن جا سرزمين راستي است؛ باشد كه از اين گرفتاري براي شما فرجي قراردهد.(121) به دنبال آن، جمعي از مسلمانان كه از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند،ديار غريب و دوري از وطن را اختيارنموده، رهسپار حبشه شدند و اين نخستين هجرتي بود كه در اسلام روي داد.آنان در سر زمين حبشه هم از آزار قريش در امان نبودند، فرستادگان كافران قريش به حبشه رفتند و از( نجاشي) پادشاه حبشه خواستندتا مسلمانان را به مكه باز گرداند؛ ولي نجاشي به آنها پاسخ رد داد.خود پيامبر(ص) نيز مدتي به شهر طائف پناه بردندو بدين ترتيب، بت پرستان قر يش و مكه بيشتر به هيجان آمدندو حس كينه توزي و انتقام جويي آنان از پيامبر(ص) و مسلمانان تشديد شد و درطائف نيز بر پيامبراكرم سخت گيري كردند و آن حضرت را مسخره نمودند تا آن جا كه از هرطرف رسول خدا را سنگ باران مي كردند و آن حضرت را مجروح نمودند تا اين كه پيامبر اكرم(ص) مجبور شدند از طائف خارج شوند.(122) قريش در جبران شكست هاي پي در پي برآن شدند تا رسول خدا(ص) را و ياران آن حضرت را در تنگناي سخت ترين فشارها قرار دهند با اين انگيزه، چهل تن از سران قريش با هم پيمان بستند در اين پيمان قريش تعهد كردند تا از هرگونه داد و ستد و پيوندسببي با بني هاشم و بني عبدالمطلب خوداري كند با محاصره سياسي و اقتصادي قريش، مسلمانان دوره سخت را در محلي به نام( شعب ابي طالب ) گذراندند. در اين دوران ، آنچه بيش از همه چيز اهميت داشت، حراست از جان پيامبر(ص) بود؛ به ويژه ابوطالب(ع) در اين راه تلاشي ستايش انگيز از خود به يادگار گذاشت مسلمانان به مدت سه سال محاصره اقتصادي در اين سه سال فشار گرسنگي به حدّي رسيده بود كه (سعد وقاص) مي گويد: شبي از ميان دره بيرون آمدم ، در حالي كه نزديك بود تمام قوا را از دست بدهم ناگهان پوست خشكيدة شتري را ديدم ، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم، وكوبيدم و بعد با آب مختصري خمير كرده و از اين طريق سه روز به سر بردم!(123) از ديگر اعمال كافران قريش، تلاش براي قتل پيامبراكرم (ص) بود. سران قريش، كه شمار آنان به چهل تن مي رسيد، خشمگين از گسترش اسلام و به ويژه نفوذ آن در يثرب ، در دار( الندوه) اجتماع كردند ابوجهل در اين جمع پيشنهاد كرد از هر قبيله اي يك شمشيرزن انتخاب شود، آن گاه پيامبر را غافلگير كنندو خون وي را بريزند و روشن است كه كسانش به خون خواهي او نمي توانند شمار فراواني را قصاص كنند و ناگزير، به خون بسنده مي كنند كه پرداختن آن كار آساني است خداوند پيامبرش را از اين توطئه ي شوم آگاه ساخت در آيه اي از قرآن كريم آمده است : وَإِذْيمكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثّبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخرِجوكَ وَ يَمكُرُ اللهُ وَ اللهُ خَيرُ الْمَكرينَ هنگامي را كه كافران درباره ي تو نيرنگ مي كردند تا تورابه بند كشند يا بكُشند يا( از مكه ) اخراج كنند و وياد كن، نيرنگ مي كردند و خدا تدبير مي كرد، و خدا بهترين تدبيركنندگان است.(124) پيامبراسلام(ص) علي(ع) را در بسترخود خوابانيدوخود، شبانه مكه را به قصد يثرب ترك كرد. دوري و جدايي از كعبه و زادگاه بر حضرت بسيار ناگوار آمدخداوند پيامبرش را دلداري و وعده داد كه دگربار به مكه باز خواهد گشت: (اِنّ الّذي فَرَضَ عَلَيكَ القرانَ لرادُّكَ اِلي معادِ (125)در حقيقت ،همان كسي كه اين قرآن را برتو فرض كرد، يقيناً تورا به سوي وعده گاه باز مي گرداند ...بُعد ديگر تلاش مشركان قريش، جنگ هايي است كه آنان با امكانات و تجهيزات فراوان، براي نابودي مسلمانان به راه انداختن كه مهمترين اين جنگ ها (جنگ بدر) ، (جنگ اُحد) ، (جنگ خندق) و (جنگ احزاب) است كه براي جلوگيري كه از اطاله ي كلام ، از توضيع جنگ ها خودداري مي شود. پس از جنگ احزاب ، و درسال ششم هجري ، پيامبراكرم(ص) با گروهي از ياران خود به قصد زيارت كعبه از مدينه به سوي مكه رهسپارشدند. مشركان مكه آماده جنگ شدند و سوگند ياد كرند كه به هر وسيله ممكن از ورود مسلمانان جلو گيري گنندپيامبر اكرم(ص) با وجود آن كه نيروي كافي براي سر كوبي بت پرستان داشتند، با دشمنان سر سخت خود از در صلح و مسالمت وارد شدند ابتدا نماينده اي پيش سران مكه فرستادند و آنان را به صلح دعوت كردندو ياد آور شدند كه مسلمانان به قصد زيارت خانه خدا آمده اند و قصد جنگ و تعرّض ندارند. آنان ابتدا نپذيرفتند ومركب پيامبر(ص) را پي كردند؛ ولي بار دوم به پيشنهاد صلح پيامبراسلام(ص) تن دادند مشركان شرايط سنگيني براي صلح پيشنهاد دادند و پيامبراسلام(ص) آن ها را پذيرفتند كه از جمله ، تخليه ي فوري مكه بود. آري، پيامبر اكرم(ص) كه منطق شان انسان دوستي و مسالمت و احترام به تعهد ها بود، براي رفع خصومت و ايجاد محيط صلح و آرامش حاضر شدند از تمام حقوق مشروع خود بگذرد.اما مشركان آن پيمان را كه به (پيمان حديبيه) معروف شد، نقض كردند و افزون برآن، از آزار و اذيت قريش كاسته نشد. مشتي زورگو بر كعبه تسلط يافته بودندو آن را در سلطه ي خود مي دانستند و در انحصارطلبي، هيچ مرزي نمي شناختند بيش از نيمي از بعثت پيامبر(ص) به مدارا با آنان گذشت و كم ترين سودي نداشت پيامبر خدا نمي توانستند بيش از اين زورگوي را تحمل كنندو مكه مي بايست آزاد و كعبه از پليدي شرك و خرافه پاك شود؛ چه اين كه پيامبر(ص) وياران آن حضرت در آرزوي زيارتِ آزادانه ي كعبه لحظه شماري مي كردند.(126) يكي از زيباترين وبزرگ منشانه ترين بر خوردهاي پيامبراسلام(ص) اعلان عفو عمومي مكه و بخشش و مدارا با سران كفرو شرك ودشمنان ديرين خود پس از فتح مكه بود گروه هاي متعصب و لجوجي كه جنگهاي خونين عليه پيامبر به راه انداخته و هر نوع توهين و آزار و شكنجه را به آن حضرت و يارانش روا داشتند، و ياران و اصحاب آن حضرت را به شهاذت رسانيدند، امّا در فتح مك وقتي كه پيامبراكرم با ده هزار سپاه مسلح برآن ها مسلط مي شود، اين دشمنان ستمگر و كينه توز بدون قيدو شرط تسليم شدند، سكوت و وحشت بر آن ها حكم فرمابود و نفسهايشان در سينه حبس شده بود و افكار مختلف به ذهنشان خطور مي كردآنان با ياد آوري ظلمهاي شان كه بر رسول خدا و يارانش روا داشته بودند در انتظار مجازات سنگين بودند و مي گفتند امروز رسول خدا همه را از دم شمشير رد خواهد كرد.درچنين وضعيتي رسول خدا سكوت آنان را شكست و فرمود: ماذا تقولون؟ وماذا تظنون؟...مردم بهت زده و نگران ، با صداي لرزان گفتند: ما چيزي جز نيكي و خوبي درباره تو نمي انديشيم وپيامبر در مقابل شخصي كه گفت: (اليوم يوم الملحمه) يعني امروز روز انتقام است فرمود: ) اليوم يوم المرحمه( يعني امروز روز رحمت است. پيامبربا خطاب به آنان فرمود:من همان جمله را به شما مي گويم كه برادرم يوسف به برادران ستمگر خود گفت و مي گويم ( لا تثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم وهو ارحم الرحمين)(127) امروز بر شما ملامتي نيست خدا گناهان شما را مي آمورزد و او ارحم الراحمين است. پيامبر عفو عمومي را به شرح زير اعلام كرد و فرمود : شما مردم ، هم وطنان بسيار نا مناسبي بوديد، رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانه ام بيرون ساختيد و در دورترين نقطه كه به آنجا پناهنده شده بودم با من به نبرد بر خاستيد، ولي من با اين همه جرايم شما را بخشيدم و بند بردگي را از پاي شما باز مي كنم و اعلام مي كنم اذهبوا فانتم الطلقاء، برويد دنبال زندگي خود همه شما آزاد هستيد.(128) يامبراكرم(ص) حتّي بدترين افراد را كه نخست خون شان را مباح اعلام كرده بود مورد عفو قرار داد. مانند: عكرمه بن ابوجهل را آتش افروز جنگهاي پس از جنگ بدر بود به در خواست همسرش ، پيامبر او را بخشيد.هم چنين صفوان بن اميه را ، او علاوه بر جنگهاي خونين عليه اسلام و پيامبر(ص) مسلماني را به خاطر انتقام خون پدرش اميه كه در جنگ بدر كشته شده بود، در مكه جلوي ديدگان مردم بهدار آويخته بود لذا پيامبراكرم(ص) در ابتدا خون او را هدر اعلان كرده بود وي از ترس مجازات تصميم گرفته بود كه از طريق دريا از حجاز خارج شود، كسي او را نزد پيامبر شفاعت كرد، آن حضرت با كمال مدارا و مهرباني بزرگترين جاني زمان را مورد عفو قرار داد، و عمّامه خود را كه با آن وارد مكه شده بود به عنوان نشانه امان به او داد صفوان پس از اين امان وارد مكه شدپيامبر با كمال بزرگواري و آزادمنشي به وي فرمود :جان و مال تو محترم است ولي خوب است كه مسلمان شوي او دو ماه مهلت خواست كه درباره اسلام به فكر و بررسي بپردازد؛ رسول خدا فرمود: به جاي دو ماه چهارماه به تو مهلت مي دهم تا با بصيرت كامل دين اسلام را اختيار كني صفوان قبل از چهار ماه به دين اسلام شرفياب شد.(129) و افرادي بسياري غير از اين دو مورد كه ذكر شد مورد عفو قرار گرفت كه اين دو مورد فقط براي نمونه بود ، واقعاً اگر به اين موارد توجه شود. معناي رحمت للعالمين و صلح طلبي و مهرو محبّت و صفا و صميمت و رفتار مسالمت آميز اسلام وپيامبر معظم آن درك خواهد شد.اينست كه اسلام طوفاني در دل مشركان و ديگر مخالفان به پا كرد كه قرآن مي فرمايد: ( يد خلونَ في دين الله افواجا((130)يعني فوج فوج مسلمان مي شوند و آيين اسلام را با جان و دل مي پذيرند.
ب ) رفتارمسالمت آميز با اهل كتاب(اعم ازمسيحي ويهودي)
پيامبراكرم(ص) در بر خورد با اهل كتاب، كه معمولاً اين مواجهه پس از تشكيل حكومت اسلامي در مدينه صورت گرفت ، نيز بسيار كوشيد كه براساس اصل مدارا و رحمت رفتار نمايد و با گفت وگو و عهد و پيمان براي زندگي مسالمت آميز در كنار يكديگر بكوشد. خداوند به پيامبر دستور مي دهد كه يهود و نصارا را در مسائلي كه مورد توافق در هر دو دسته و نيز اسلام است ، به وحدت وهمكاري دعوت كند: (قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم(131) با اينكه مقر حكومت اسلامي و اقتدار مسلمانان در مدينه بود و آن حضرت توانايي اين را داشت كه با اهل كتاب به شدت برخورد كند و آنان را مجبور به تبعيت از دين اسلام نمايد؛ امّا هيچ گاه پيامبر اسلام(ص) اهل كتاب را مجبور به پذيرش دين اسلام ننمود. آن حضرت با مسيحيان لطف و ملايمت مي كرد و آنان را در گزينش و پيروي كردن دين اسلام و مسيحيت كاملاً آزاد گذاشته بود. با يهوديان نيز چنين رفتار نموده و در آغاز با آنان معا هده و پيمان بسته و آنهارا در پيروي كردن دينشان آزاد گذاشته بود. درذيل به مواردي از برخوردهاي مسالمت آميزو رفتار مهربانانه پيامبر اعظم(ص) با اهل كتاب اشاره مي گردد
برخورد مسالمت آميز با مسيحيان
رفتار پيامبراسلام با مسيحيان آرام و با مداراست. پيامبر(ص) ابتدا موضع و ديدگاه خود را در مورد دين مسيحيت بيان مي كند، به تفصيل درباره تولد حضرت مريم ، كفالت وي توسط حضرت زكريا و نيز تولد حضرت عيسي(ع) سخن مي گويد، اصولي درباره حضرت عيسي و همچنين تورات و انجيل به دست مي دهد و دين خود را ادامه راه آنان مي داند؛ امّا مسيحيان ظاهراً اين ديدگاهارا نمي پذيرد و به مجادله مي پردازد. به دنبال مجادله مسيحيان، خداوند متعال توسط قرآن كريم به پيامبر اسلام(ص) اطمينان مي دهد كه آنچه درباره حضرت عيسي(ع) گفته است حق و از جانب پروردگار است و نبايد در اين باره گفتار مسيحيان او را به شك و ترديد اندازد: الحق من ربّك فلاتكن من الممترين؛(132) ( آنچه درباره حضرت عيسي(ع) گفته شد)حق(و) از جانب پروردگار توست، پس از ترديدكندگان نباش. مسيحياني كه ديدگاه پيامبر اسلام را درباره حضرت عيسي(ع) قبول ندارند، آيا آن اندازه به حقانيت گفتارو عقايدشان پايبند هستند كه تن به مباهله بدهند؟ خداوند مي فرمايد: پس هر كس پس از روشن شدن جريان با تو مجادله كند، بگو بياييد بياوريم، ما پسرانمان و شما پسرانتان و ما زنانمان، و شما زنانتان ، ما نفس خود را و شما نفس خودتان را، آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدارا بر دروغ گويان بفرستيم(133). مسيحيان نجران در پي نامه و دعوت پيامبراعظم(ص) شورايي تشكيل دادند و هيأتي را به نمايندگي در مدينه اعزام كردند، تا از نزديك با پيامبر(ص) تماس بگيرند و ادله حقانيت و دلائل نبوت وي را بشنوند و مورد ارزيابي قرار دهند. هيأت مزبور متشكل از شصت نفر بود كه در بين آنان سه نفر پيشواي مذهبي نيز قرار داشت. هيأت نمايندگي مسيحيان نجران در مدينه با پيامبر(ص) وارد مذاكره شدند و درباره آئين توحيد، پرستش خداي يگانه و حضرت عيسي(ع) بحث كردند. مسيحان حضرت عيسي را به خاطر اينكه پدر نداشت، خدا مي دانستند، در حالي كه پيامبر اسلام(ص) اين سخن را رد كرد و با تلاوت آيه قرآن در اين زمينه: ( إنّ مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكن(134) فرمود وضع حضرت عيسي از اين نظر دقيقاً شبيه حضرت آدم است كه بدون پدر از خاك آفريده شد اگر نداشتن پدر دليل بر خداي اوست، پس حضرت آدم از اين لحاظ از او شايسته تر است، زيرا وي نه پدر داشت نه مادر . مسيحيان اين استدلال پيامبر را نپذيرفتند. سرانجام پيامبر(ص) به امر خداوند متعال و نزول آيه مباهله، به هيأت نمايندگي نجران فرمود: اگر قانع نمي شويد، راه اين است كه با همديگر مباهله كنيم و بر دروغگو نفرين بفرستيم و از خداوند نيز بخواهيم كه دروغگو را هلاك و نابود سازد. هيأت مسيحيان نيز اين پيشنهاد رسول خدا(ص) را پذيرفتند. روز موعود، رسول خدا(ص) همراه علي(ع) ، فاطمه زهرا(س) و فرزندانشان حسن و حسين در مباهله حاضر شدند؛ امّا وقتي مسيحيان معنويت اين خاندان را ديدند، لرزه بر اندامشان افتاد. اسقف نجران گفت: من چهره هايي را مي بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهي بخواهند كه بزرگترين كو ه هارا از جا بركند، فوراً كنده مي شود؛ بنابراين، هرگز صحيح نيست كه ما با آنها مباهله كنيم، زيرا بعيد نيست كه عذاب دامن مارا بگيرد، همه ما نابود شويم و بر روي زمين يك مسيحي باقي نماند. لذا مسيحيان ترك مباهله را صلاح ديدند و صلح و جزيه را قبول نمودند(135). اين صلح نامه از شدت عدالت و دادگستري رهبر عالي قدر حكايت كرده و مي رساند كه حكومت اسلامي، بسان دولتهاي زورمند جهان نبوده كه از ضعف و بي چارگي طرف سوء استفاده كند و ماليات هاي سنگين را بر آنان تحميل كند، بلكه در تمام لحظه ها، روح مسالمت و دادگري و اصول انساني را در نظر گرفته و گام از آن فراتر نمي نهاد.
رفتار مسالمت آميز با يهوديان ستيزه جو
پيامبراكرم(ص) پس از مهاجرت به مدينه، براي برقراري امنيت وآرامش، پيمان دفاعي مشتركي منعقد ساختند كه در آن (اوس) و (خزرج) و (يهود مدينه) شركت داشتند. و حتي پيامبر(ص) با يهود خارج مدينه پيمان دفاعي جداگانه اي منعقد ساختند. بر اسا س اين پيمان، يهود متعهّد شدند بر ضد مسلمانان اقدام خرابكارانه انجام ندهند و در صورت لزوم، از مدينه و مسلمانان دفاع كنند و در مقابل، پيامبر متعهّد شدند از حقوق آنان حفاظت كنند و با آنان مانند افراد ملّت واحد رفتار شود. بدين وسيله همگان، مسؤل حفظ و حراست حقوق يكديگر شوند. كه در پيمان نامه يا منشور مدينه به آن اشاره شد. يهوديان آزادانه به داد وستد پرداخته، كالاهاي خود را در بازار مسلمانان مي فروختند. گسترش اسلام ميان انصار و قبايل اطراف، حسادت يهود و برخي از منافقان را عليه پيامبر(ص) برانگيخت؛ زيرا آنان هرگز گمان نمي كردند كه كار آن حضرت تا اين حد بالا بگيرد و تمام قدرتهاي محلي را تحت الشعاع قرار دهد. عبدالله بن سلام از دانشمندان يهود، پس از مذاكره با پيامبر(ص) به آيين اسلام گرويد و خبر اسلام آوردن او موجي از خشم را در طوايف يهود پديد آورد. پس از مدتي مُخيريق، يكي ديگر از دانشمندان يهود به جمع مسلمانان پيوست و حتي پيامبر(ص) را وصي و صاحب اختيار اموال خود قرار داد(136). يهود به علل گوناگوني در ابتدا به پيامبر(ص) و مسلمانان روي خوش نشان دادند و در پيمان دفاعي مدينه شركت جستند از تشكيلات مسلمانان به نفع خود و در مقابل رقيباني كه همواره از آنان در هراس بودند، سودبردند. گسترش روز افزون اسلام، سبب شد كه يهوديان به اين همكاري و همراهي با مسلمانان ادامه ندهند و به روش هاي مختلفي در تضعيف روحيه مسلمانان بكوشند. آنان پيمان خود با مسلمانان را نقض كردند، و پنهان و آشكار با دشمنان اسلام همكاري كردند. مسلمانان در مقابل اقدامهاي خرابكارانه و شايعه سازي يهود، هيچ گونه تعرّضي به آنان نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنيت مدينه كوشيدند و اعمال و رفتار تحريك آميز يهوديان را ناديده گرفته، با عفو و اغماض پاسخ مي دادند! پيامبراكرم(ص) درمراسم اجتماعي آنان شركت مي جستند واز آنان قرض مي گرفتند و بيمارانشان عيادت، و در مراسم تشييع جنازه ي يهوديان شركت مي نمودند و با آنان ابراز هم دردي مي كردند و مانند فرد عادي با آنان معامله مي كردند و ساير مسلمانان نيز يهوديان مدينه را هم پيمان خود و جزو ملّت خود مي دانستند و رفتارشان بر اساس همين اصول محكم و استوار بود(137).
رأفت با يك مرد يهودي مزاحم
شخصي مي آيد در كوچه جلوي پيغمبر را مي گيرد، مدعي مي شود كه من از تو طلبكارم، طلب مرا الان بايد بدهي. پيغمبر مي گويد: اولاً تو از من طلبكار نيستي و بيخود ادعا مي كني، و ثانياً الآن پول همراهم نيست، اجازه بده بروم. مي گويد: يك قدم نمي گذارم آن طرف بروي (پيغمبر هم مي خواهد برود در نماز شركت كند) همينجا بايد پول مرا بدهي و دين مرا بپردازي. هرچه پيغمبر با او نرمش نشان مي دهد او بيشتر خشونت مي ورزد تا آنجا كه با پيغمبر گلاويز مي شود و رداي پيغمبر را لوله مي كند، دور گردن ايشان مي پيچد و مي كشد كه اثر قرمزي اش در گردن پيغمبر ظاهر مي شود. مسلمانان مي آيند كه چرا پيغمبر دير كرد، مي بينند يك يهودي چنين ادعايي دارد. مي خواهند خشونت كنند، پيغمبر مي گويد: كاري نداشته باشيد، من خودم مي دانم با رفيقم چه كنم. آنقدر نرمش نشان مي دهد كه يهودي همان جا مي گويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ رَسولُ اللهِ) و مي گويد تو با چنين قدرتي كه داري اين همه تحمل( نشان مي دهي؟! ) اين تحمل يك فرد عادي نيست، پيغمبرانه است(138).
رأفت حضرت علي(ع) با يهودي پرخا شگر
اميرالمؤمنين علي(ع) بر منبر بود به مردم فرمود ( جمله اي كه هميشه تكرار مي فرمود): (اَيُّهَا النّاسُ سَلوني قَبْلَ اَنْ تَفقِدوني...(139) قبل از اينكه مرا در ميان خود در نيابيد هرچه سؤال داريد از من بپرسيد من جواب مي دهم. من به راههاي آسمان از راههاي زمين آگاهترم؛ يعني از زمين مي خواهيد بپرسيد، از آسمان مي خواهيد بپرسيد. محدوديتي نيست. يك وقت ديدند شخصي كه قيافه اش نشان مي داد از عربهاي يهودي است- هم قيافه اش نشان مي داد كه عرب است و هم طرز لباس و قيافه اش نشان مي داد كه يهودي است. علامتي گفته اند: يك آدم مثلاً باريك اندام بلند قد چهره كه كماني هم انداخته بود- از گوشه مجلس بلند شد، شروع كرد با خشونت صحبت كردن: ( اَيُّهَا الْمُدَّعي ما لا يَعْلَم ) اي آدم پر مدّعا كه چيزي را كه نمي داني ادعا مي كني! اين حرفها چيست كه از همه جا از من بپرسيد؟! آيا واقعاً تو مي تواني هرچه از تو بپرسند جواب بدهي؟! شروع كرد به هتّاكي كردن نسبت به حضرت علي(ع) با اينكه علي(ع) خليفه است. مثل اينكه او مي دانست كه علي چه روشي دارد و كسي نيست كه اگر كسي به او فحش هم بدهد فوراً بگويد گردنش را بزنيد. چون جسارت كرد، اصحاب يك مرتبه از جا حركت كردند و مي خواستند به او حمله كنند. فوراً علي(ع) جلويشان را گرفت. جمله اي دارد كه من به اعتبار آن جمله اين حديث را نقل كردم، فرمود: (اَلطَّيْشُ لايَقومُ بِهِ حُجَجُ اللهِ) با فشار، حجج الهي را نمي شود اقامه كرد. حرفي زده و به من گفته؛ سؤالي دارد بگذاريد بيايد پيش من سؤالش را بپرسد؛ اگر جواب دادم خودش از عملش پشيمان مي شود. شديداً جلوي آنها را گرفت(140).
سفارش پيامبردرباره ي يهود و نصاراي يمن
پيامبراكرم(ص) در دستور العمل ارشادي و حكومتي به (عمرو بن حزم ) - كه او را به يمن فرستاده بودند تا مردم را به آموزه هاي اسلام فرا خواند- نوشتند كه براي همه ي اقشار مردم يمن، حتّي يهود و نصارا، دستورهاي اسلام را اجرا كند. در فقره 21 اين دستور العمل آمده است: واِنَّهُ مَن اَسلَمَ مِن يَهوديٍ اَو نصرانيٍ اِسلاماً خالِصاً مِن نَفسِهِ وَ دانَ بِدينِ الا سلام فَاِنَّهُ مِنَ المؤمنينَ لَهُ مِثلَ ما لَهُم وَ عَلَيهِ مِثلَ ما عَلَيهِم؛ ومَن كانَ عَلي نَصرانيه اَو يَهوديه فَاِنَّهُ لايُغّيرعنها؛هر يهودي و نصراني (مسيحي ) كه مسلمان شود و اسلام پاك و خالصي اظهار كند، از جمله ي گروه مؤمنان و مسلمانان است؛ هر آنچه مسلمانان دارند، شامل او نيز مي شود و در نفع و ضرربا آن ها شريك است و هركه در يهوديت يا نصرانيت خود باقي بماند، هرگز به ترك دين خود وادار نمي شود(141).
فصل سوم:
نامه هاي پيامبراكرم(ص) به زمامداران جهان
هنوز چند سالي از آغاز رسالت نگذشته بود كه آوازه ي پيامبر(ص) در سراسر گيتي طنين انداز شد. دعوت اسلامي، همه ي سرزمين عرب را فراگرفت و از آنجا به نقاط ديگر سرايت كرد. هيأت هاي مذهبي و قومي از نقاط مختلف به مدينه، پايگاه پيامبر(ص) و مسلمانان مي آمدند و آزادانه به تفحّص و گفتگو مي پرداختند و عده اي نيز آزادانه به دين اسلام مشرف مي شدند. پيامبر اسلام(ص) در عين بيان دستورهاي الهي و دعوت حق، نهايت تواضع و فروتني را در برابر آنان اعمال مي كردند.
پيامبراكرم(ص) در نامه هايشان به رؤساي دولت ها، هيچ گاه پيشنهاد ادغام آن ها در دولت اسلامي را مطرح نكردند، بلكه فقط به قبول رسالت و گرويدن به آيين اسلام فراخواندند و در مواردي به بقاي مُلك و سلطنت آنان تصريح، و تداوم حاكميت آنان بر قلمرو سر زمين خويش را تضمين فرمودند. جالب اينكه نتيجه سرپيچي آنان از اين دعوت الهي را مجازات آخرتي دانسته اند؛ براي مثال، حضرت در ناه اي به پادشاه ايران يا قيصر روم فرمود: اگر اين دعوت را نپذيري، گناه ملت مجوس يا مردم مصر و... به عهده ي تو خواهد بوده چه اين كه با عدم پذيرش سلاطين، مردم اين سرزمينها نيز از آزادي عقيدتي و گرويدن به اسلام محروم مي ماندند. روش مسالمت آميز پيامبراكرم(ص) با مخالفان باعث شد كه افراد، گروه ها و هيأت هاي مذهبي فراواني، آزادانه به مدينه مهاجرت كنند. برخي از اين هيأت ها به نمايندگي از پادشاهان، مانند پادشاه حبشه وشاهان حمير، به مدينه اعزام شده بودند. حدود چهل هيأت مذهبي يا سياسي به مدينه آمدند و شهر پيامبر(ص) پذيراي آنان بود. رسالت پيامبراكرم(ص) رسالت جهاني و براي همه مردم دنيا بود. پيامبر(ص) از همان روزهاي اوّل بعثت اعلام كرده بودند كه رسالت ايشان به زودي در همه جا گسترده خواهد شد و گنج هاي قيصر و كسري زير سلطه ي اسلام در خواهد آمد. هنگامي كه اسلام در سرزمين حجاز به اندازه كافي نفوذ كرد، پيامبر(ص) نامه هاي متعددي براي زمامداران بزرگ آن عصر فرستادند و در قسمتي از اين نامه ها، به قدر مشترك ميان اديان آسماني، يعني (توحيد( دعوت كردند كه به دو نامه از اين نامه ها اشاره مي شود:
الف ) نام به قيصر روم
بسم الله الرحمن الرحيم
مِن محمدِ بنِ عَبدِاللهِ، اِلي هر قَل عظيمِ الرّوم. سلامٌ علي مَن ِ اتَّبِعَ الهُدي. اَمّا بَعدُ فانّي اَدعوكَ بِدِعايَه الاسلام، اَسلِم تَسلِم ، يؤتِكَ اللهُ اجرَكَ مَرَّتَينِ، فاِن تَوَلّيتَ فَاِنّما عليكَ اِثمُ الاريسين، (ويا اَهلَ الكتاب تعالَوا اِلي كَلِمَه سَواءُ بَينَنا وَ بَينَكم الاّ نَعبُدَ الاّ اللهَ وَ لا نُشرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لايَتَّخِذ بَعضُنابعضاّ ارباباً من دون الله فَِان تَوَلَّوا فَقولوا اشهَدوا بِِاَنّا مُسلِمونَ(142)به نام خداوند بخشنده ي مهربان. از محمد، فرزندعبدالله به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود برآن ها كه پيروي از حق كنند. تو را به اسلام دعوت مي كنم. اسلام آور تا در امان و سلامت باشي. خداوند به تو دو پاداش مي دهد (يكي پاداش ايمان خود و ديگر پاداش كساني كه به پيروي تو ايمان مي آورند). اگر از آيين اسلام روي بگرداني، گناه اريسيان (نژاد رومي و جمعيت كاركران) نيز بر تو خواهد بود. (اي اهل كتاب! ما شما را به يك اصل مشترك دعوت مي كنيم كه غير از خدا را نپرستيم، كسي را شريك او قرار ندهيم و بعضي از ما، بعضي ديگر را به خداي نپذيرد. هرگاه آنان از آيين حق سر بر تابند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم). قيصر روم پس از دريافت نامه، آن را گشود. آغاز نامه كه با (بسم الله الرحمن الرحيم ) بود، توجه او را به خود جلب كرد و گفت: من غير از نامه (سليمان) تاكنون چنين نامه اي نديده ام. بعد مترجم خود را خواست نامه را بخواند و ترجمه كند. قيصر ، دحيه را خواست و او را احترام كرد و پاسخ نامه پيامبر را نوشت و هديه اي نيز ارسال و مراتب ايمان و اخلاص خود را در آن منعكس كرد(143).
ب ) نامه پيامبر(ص) به پادشاه حبشه
بسم الله الرحمن الرحيم
مِن مُحمدٍ رَسولِ الله اِليَ النّجاشِيِ عَظيمِ الحَبَشَه. سلامٌ عَلَيكَ فَاِنّي اَحمَدُ اللهَ الَّذي لا اِلهَ اِلا هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلامُ المؤمِنُ المُهَيمِنُ، وَ اَشهَدُ اَنَّ عيسي بنَ مَريم روحُ اللهِ وَ كَلِمَتُهُ القاها اِلي مريمَ البتولِ الطَّيّبَه الحَصينَه فَحَمَلَت بِعيسي، فَخَلَقهُ مِن روحِهِ وَ نَفَخَهُ كما خَلَقَ آدمَ بِيَدِهِ. وَ اَنّي اَدعوكَ اِليَ الله وَحدَهُ لاشَريكَ لَهُ وَ الموالاه علي طاعَتِهِ، و اَن تتبَعَني وَ تُؤمِنُ بِالَّذي جائَني، فاِنّي رَسولُ الله وَ اَنّي اَدعوكَ وَ جُنودَكَ اِلَي الله عَزَّوَجَلَّ، وَ قَد بَلَغتُ وَ نَصَحتُ فَاَقبلوا نَصيحَتي وَالسّلامُ علي مَنِ اتّبِعَ الهُدي(144)؛ به نام خداوند بخشنده ي مهربان. نامه اي است از محمد، پيامبرخدا به نجاشي، زمام دارحبشه. درود بر شما! من خداي را كه جز او خداي نيست، ستايش مي كنم؛ خداي كه از عيب و نقض منزّه است و بندگان فرمان بردار او از خشم او در امان اند و او به حال بندگان ناظر و گواه است. گواهي مي دهم كه عيسي فرزند مريم، روحي از جانب خدا و كلمه اي است كه در رحم مريم زاهد و پاك دامن قرار گرفته است.خداوند با همان قدرت و نيروي كه آدم را (بدون پدر و مادر ) آفريد، او را نيز (بدون پدر) در رحم مادرش پديد آورد. من تو را به سوي خداي يگانه كه شريك ندارد دعوت
مي كنم و از تو مي خواهم كه هميشه مطيع و فرمان بردار او باشي و از آيين من پيروي نمايي و ايمان به خداي آوري كه مرا به رسالت خود مبعوث فرمود.(زمام دار حبشه آگاه باشد كه) من پيامبر خدا هستم. و تو و تمام لشكريانت را به سوي خداي عزيز دعوت مي كنم. من (به وسيله اين نامه و اعزام سفير)، به وظيفه ي خطيري كه بر عهده داشتم، عمل كردم و تو را پند و اندرز دادم؛ بنابراين اندرز مرا قبول كن. درود بر پيروان هدايت! نجاشي نامه اي نيز به پيامبر اكرم(ص) نوشت و با صراحت به مسلما ن شدن و قبول دعوت اقرار كرد: به نام خداوند بخشنده ي مهربان. نامه اي است به محمد رسول خدا(ص)، از نجاشي. درود كسي كه جز او خداي نيست، (و) درود كسي كه مرا به اسلام هدايت نمود، بر شما باد! نامه شمارا درباره ي نبوت و بشريت حضرت عيسي زيارت نمودم. به خداي زمين و آسمان سوگند! كه آنچه بيان نموده بوديد، عين حقيقت است و من هيچ مخالفتي با آن ندارم و از حقيقت آيين شما نيز آگاهي يافتم و درباره مسلمانان مهاجر، تا آن جا كه مقتضيات ايجاب مي كرد، خدمات لازم به عمل آمدو من اكنون به وسيله اين نامه گواهي مي دهم كه شما فرستاده ي خدا و شخص راست گو كه كتاب هاي آسماني او را تصديق مي كنند هستيد، و من در حضور پسر عموي شما (جعفر بن ابي طالب ) مراسم اسلام و ايمان و بيعت را انجام دادم. من براي ابلاغ پيام و اسلام خود، فرزندم (اريحا) را رهسپار محضر مقدستان كرده و صريحاً اعلام مي دارم كه من جز خود، ضامن كسي نيستم و اگر دستور فرماييد،خود رهسپار خدمت پرفيضتان شوم. درود بر شما اي پيامبر خدا!(145) با توجه به نامه هاي پيامبر(ص) به سران كشورها، روشن مي شود كه اسلام از همان آغاز فكر هم زيستي مسالمت آميز با پيروان اديان الهي را مطرح ساخته است. در بيش تر نامه هايي كه پيامبراكرم(ص) براي پادشاهان جهان كه داراي اعتقاد الهي بودند، فرستاد، متن آيه ي ذيل كه همان اعلاميه جهاني است. مطرح شده است: قُل يا اَهلَ الكِتابِ تَعالُوا اِلي كَلِمَه سَواءٍ بَيننا وَ بَينَكُم اَلاّ نَعبُدَ اِلاَّ اللهَ و لا نُشرِكَ بِهِ شَيئاً وَ لا يَتَّخِذ بَعضُنا بَعضاً ارباباً مِن دونِ الله فَاِنْ تَوَلَّوا فَقولوا اشْهَدوا بِاَنّا مُسلِمون(146) . در اسلام ، جنگ براي كسب قدرت و ازدياد ثروت به شدت محكوم شده است. اصالت در اسلام، همان (صلح ) و استفاده از روش هاي مسالمت آميز و دعوت به اصول مشترك است. خداي بزرگ در قرآن مي فرمايد:يَاأَيُهَا الَّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ في سَبِيلِ الله فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقَي إِليكُمُ السَّلاَمَ لَستَ مُؤمِناً تَبتَغُونَ عَرَضَالْحَيَاه الْدُّنْيَا فَعِندَ اللهِ مَغَانِمُ كَثِيرَه كَذَلِكَ كُنتُم مِن قَبلُ فَمَنَّ اللهُ عَليكم فَتَبيَّنواإِنَّ اللهَ كانَ بِما تَعمَلونَ خَبيراً(147) ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه در راه خدا گام بر مي داريد (و به سفري براي جهاد مي رويد) تحقيق كنيد و به كسي كه اظهار صلح و اسلام مي كند، نگوييد(مسلمان نيستي) به خاطر اين كه سرمايه ي ناپايدار دنيا (و غنايم)را به دست آوريد؛ زيرا غنيمت هاي بزرگي در نزد خدا (براي شما) است... بنابراين، نامه هايي كه پيامبراسلام(ص) به اميران، سلاطين، رئيسان قبايل وشخصيت هاي برجسته ي معنوي و سياسي براي دعوت به اسلام نوشته اند، از شيوه مسالمت آميز دعوت آن حضرت حكايت مي كند. حدود 185 نامه از پيامبر(ص) براي تبليغ و دعوت اسلام يا جهت (ميثاق و پيمان) در دست داريم. (جهت ملاحظه نامه هاي پيامبر(ص) به مكاتيب الرسول، مراجعه شود.) همه ي اين نامه ها حاكي است كه روش اسلام در دعوت و تبليغ، منطق و برهان بوده است، نه جنگ و شمشير. نصايح، اندرزها، تسهيلات و نرمي هايي كه پيامبراكرم(ص) هنگام بستن پيمان با ملت ها و مذاهب گوناگون از خود نشان مي دادند گواه زنده بر اين مطلب است كه پيشرفت اسلام زاييده ي نيزه و شمشير نبوده است.
پيامبر وپيروانش همه را دعا مي كنند!
دعاي كه در ماه مبارك رمضان بعد از نمازهاي واجب زمزمه مي شود، و عطر آن تمام مساجد و مراكز عبادي مؤمنان را در سراسر جهان فراگرفته، نشانه اي ديگر از رحمت و عطوفت اسلامي است. بدين شكل كه مسلمانان براي رفع مشكلات همه انسانها(نه فقط مسلمانها ) دست نياز به سوي آن احد بي نياز دراز مي كنند.حسن ختام اين فصل بلكه فصل صلح در روايات كه قبل ازاين ذكر شد واين دو فصل به نحو باهم مرتبط است با بخشي از اين دعا ها كه مجسم كننده رأفت وعطوفت اسلام عزيز مي باشد ونتيجه خوبي براين فصل نيز هست خاتمه مي دهيم:( اللّهُمَّ اَدْخِل عَلي اَهلِ الْقُبُرِ السُّرور)؛ خداوندا ! بر تمام مردگان شادي و سرور نازل كن! ( اللّهُمَّ اَغْنِ كُلََّ فقيرٍ(؛ خداوندا ! تمام نيازمندان و محتاجان جامه انساني را بي نيازكن! ( اللّّهُمََ اشبِع كُلَّ جائعِ )؛ خداوندا ! گرسنگان جهان را سير بگردان! (اللّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيانٍ ) خداوندا ! همة برهنگان عالم را بپوشان! (اللّهّمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدينٍ)؛ خداوندا ! وام همة وام داران جهان هستي را ادا كن! (اللّهُمَّ فَرَّجْ عَنْ كُلِّ مَكْروبٍ)؛ خداوندا ! گره از كار همة اندوهناكان باز فرما! (اللّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريبٍ)؛ خداوندا ! تمام دور از وطنان را (سالم) به اوطانشان باز گردان! (اللّهُمَّ فُكَّ كُلَّ اَسيرٍ)؛ خداوندا ! تمام اسيران را (در هر كجاي دنيا هستند) آزاد فرما! (اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريضٍ)؛خداوندا ! همة بيماران را شفا بده!(148) حقيقتاً انسان از اين رحمت گستردة اسلامي لذّت مي برد، و بر اين سعة صدر مسلمين، آفرين مي گويد، و از اين كه بيشترين دعاهاي مسلمين جهانگير و عام است و شامل تمام انسانهاي نيازمندِ، با هر نوع گرايش فكري مي گردد، خوشوقت مي شود. آيا هيچ انسان بي غرض و با انصافي به خود اجازه مي دهد كه چنين آييني را آئين خشونت معرّفي كند!
نتيجه گيري
اوج صلح ورحمت در دين اسلام است ميبينيم در اسلام حاكم اسلامي به قاتل آينده اش و تهديد كننده خودش تعرض نمي كند، پيامبر پيشاپيش سران كفرو عناد و فراريان از ميدان جنگ راعفو مي كند ، بابت ترساندن زنان جريمه پرداخت مي كند ، به سبب بلند كردن صدابنا حق بركنار مي كند، امّا ازآن طرف مدعيان صلح ميليون ها انسان را به خاك وخون مي كشند مانند جنگهاي جهاني اول ودوم ،كشتار در افغا نستان ،عراق و... درعين حال اسلام را متهم به خشونت مي كند بايد مطا لعه كردوديد كه تفاوت ميان رفتار اسلام و مخالفان آن تا كجاست از آنجاي كه دشمنان اسلام با تمام امكانات و تبليغات مانند انتشار و تأليف كتاب آيات شيطاني توسط سلمان رشدي مرتد و كشيدن كاريكاتور ها در روزنامه هاي دانماركي و حمايت از آن به بهانه آزادي قلم و اتّهام پاپ كه اسلام را به خشونت متهم نموده است و صد ها اتّهام و تبليغات ديگر كه بر عليه اسلام نموده و مي كنند و اسلام را به خشونت متهّم مي كنند بنابراين براي پاسخ به اين اتّهامات بايد سراغ قرآن كريم رفته ونگاه كوتاه درآيات نوراني اين كتاب آسماني داشته باشيم ،وهم پاي سخنان رهبران پاك ومعصوم ديني بنيشنيم، وهم برخورد هاي اجتماعي وعملي آن بزرگواران را مطالعه نمايم وبا رفتارهاي متهم كنندگان اسلام به خشونت ومدعيان تمدن درجهان مقايسه كنيم،تا حقيقت ازپشت ابرهاي تاريك پديدارگردد. در قرآن صلح و صفا، محبّت و صميميت با عنوانهاي مختلفي كه دارد موج مي زند. قرآن مجيدي كه صد و سيزده سوره از يكصد و چهارده سور? آن با (بسم الله الرحمن الرحيم) كه پيام آور رأفت و رحمت و محبت اسلامي است شروع شده. و دستور مي دهد بدي را با خوبي پاسخ دهيد قرآني كه مي گويد: مؤمنين كفار را مورد عفو قرار دهد، قرآني كه امتيازات قومي را رد مي كند، قرآني كه صلح و آشتي را برنامه اصلي اسلام مي داند، قرآني كه عدالت را اساس برنامه اسلام ميداند، قرآني كه مودت و رحمت را نشانه پروردگار معرفي مي كند، قرآني كه دستور مدارا و پرهيز از تعصب با مخالفان مي دهد. قرآني كه بشريت را امت واحده معرفي مي كند، قرآني كه مهمترين هدف خودش را پايان دادن اختلافات بشر مي داند، قرآني كه كشتن يك انسان بيگناه را برابر با قتل همه انسانها مي داند و...آيا چنين دين و قرآني آئين خشونت است؟ آيا بر چسب خشونت بر چنين آئين سراسر رحمت و مهرباني و عطوفت مي چسبد؟ هرگز! آيا بنام چنين ديني كشتن صدها هزار مسلمان از مرد و زن، كوچك و بزرگ، مسلمان و غير مسلمان اسلامي است؟ هرگز! و نيز دراسلام احاديثي فرا واني وجود دارد كه صلح و صفا، مودت و رحمت را به خوبي منعكسمي كند ، كه اساس دين را محبت مي داند، درميدان جنگ هم از رحمت و رأفت سخن مي گويد ، امان دادن كمترين فرد مسلمان را براي همه مسلمين معتبر مي داند،دراسلام تصفيه حسابها در جنگ ممنوع است حتي پيرمرد مسيحي در كشور اسلامي نبايد فقير باشد، رحمت اسلامي حتي شامل ساير جانداران هم مي شود.... حقيقتاً انسان از اين رحمت گستردة اسلامي لّذت مي برد، وحتّي دعا هاي جهانگير و عام مسلمين كه شامل تمام انسانهاي نيازمند مي شود با هر نوع گرايش فكري كه باشد. بايد آفرين گفت بر اين رأفت و رحمت. اين دستورات اسلام دستوراتي ظريفي است كه در دنياي امروز نه تنها به آن عمل نمي شود و كسي به آن توجّهي ندارد، بلكه بسياري قدرت درك و تحليل آن را هم ندارد، راستي! آييني كه به تمامي اين ريزه كاريها توجّه دارد و پيروانش را به آن دستور مي دهد، آييني كه سرو پا رحمت و محبت و صفا و صميميت، مواسات و برابري است، ديني كه اساس آن محبت است، ديني كه در ميدان جنگ نيز رحمت و رأفت دارد، ديني كه محبّت و رحمتش نه تنها شامل انسانها(از مسلمان و غير مسلمان ) است بلكه شامل حيوانات نيز مي شود، آيا بر چنين ديني بر چسب خشونت مي چسبد؟ آيا سزاوار است به چنين ديني نسبت خشونت زد؟ آيا هيچ انساني با انصافي به خود اجازه مي دهد چنين ديني را دين خشونت معرفي كند!. آيا جنايتي كه امروز وهابيت و القاعده مرتكب مي شود از اين تعاليم (رحمت للعالمين) مايه گرفته است؟ هرگز!
پي نوشت ها :
112.نهج البلاغه، نامة 53 .
113.الحر عا ملي ، وسائل الشيعه، ج8 ، ص35 .
114.نهج البلاغه، نامة 25 .
115.جعفر سبحاني، فروغ ابديّت ، قم : مؤسسه بوستان كتاب ، چاپ 1385 ، ج2 ، ص 453 - 449 .
116.رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام سيرة رسول خدا ،انتشارات دليل ما، چاپ پنجم 1386 ، ج1 ، ص580 .
117.جعفرسبحاني، فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام ، نشر مشعر ، چاپ دهم پاييز 1377 ، ص 372 - 371 .
118.جعفرسبحاني، فروغ ابديّت، ، ص 681 - 680 .
119.روح الله شريعتي، اقليت هاي ديني،انتشارات كانون انديشه جوان، چاپ اول 1385 ، ص 43- 42 .
1202.محمد ابراهيم آيتي، تاريخ پيامبر اسلام ،انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم 1362 ، ص 127 ، شهيد مرتضي مطهري ، جاذبه و دافعة حضرت علي(ع)، تهران: انتشارات صدرا خرداد 1383 ، ص78 .
121.آيتي، همان، ص129 .
122.آيتي ، تاريخ يعقوبي،انتشارات علمي فرهنگي ، چاپ 1382 ، ج1 ، ص 395 - 394 .
123.جعفر سبحاني، فرازهاي از تاريخ پيامبر اسلام، ، ص150 .
124.انفال/30 .
125.قصص/85 .
126.عباس علي عميد زنجاني، اسلام وهم زيستي مسالمت آميز،تهران : دارالكتب الاسلاميه ، ص 94 - 83 .
127. يوسف/ 92 .
128.فروغ ابديت، ص815 .
129.فروغ ابديت، ص822 - 821 .
130. نصر/ 2 .
131.آل عمران/ 63 .
132./ال عمران/ 60 .
133.همان، آي? 61 .
134.همان، آي? 59
135.سبحاني ، فروغ ابديت، ص 906 - 901 . ومجل? طلوع ، فصلنامه تخصصي مذاهب و فرق اسلامي ،ش 20 ، ص 171 .
136.سبحاني ، فروغ ابديت، ص455 .
137.عميد زنجاني ، اسلام و همزيستي مسا لمت آميز، ص 96 - 95 .
138.مرتضي مطهري سيري در سير? نبوي، ، تهران صدرا ص 207 .
139.شيخ عباس قمي ، سفينه البحار، ج1 ، ص586 .
140.مرتضي مطهري ، سيري در سير? نبوي، چاپ 1383 ، صدرا 1383 ، ص197 .
141.علي بن حسين الاحمدي ، مكاتيب الرسول، نشر يس ، چاپ سوم بهمن ، 1363ج1 ، ص 207 .
142.سبحاني ، فروغ ابديت، ص 697 و علي ابن حسينعلي ،مكاتيب الرسول، ج1 ، ص 105 .
143.سبحاني، فروغ ابديت، ص 700 - 698 و علي ابن الاحمدي ، مكتب الرسول، ص 112 - 109 .
144.الاحمدي مكاتب الرسول، ج1 ، ص 121 .
145.الاحمدي ، مكاتب الرسول، ص128 وسبحاني ، فروغ ابديت، ص715 .
146.آل عمران/ 64 .
147.نساء/ 94 .
1448.شيخ عباس قمي ، مفاتح الجنان، اعمال ماه مبارك رمضان .
فهرست منابع
1. قرآن
2. نهج البلاغه
3. آيتي، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبراسلام، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم 1362 .
4. آيتي، محمد ابراهيم، ترجمه ،تاريخ يعقوبي ، انتشارات علمي فرهنگي، چاپ 1382 .
5. ابن ابي الحديد ،شرح نهج البلاغه ، انتشارات دار احياء التراث العربي بيروت،جلد 9 .
6.ابن منظور، لسان العرب، انتشارات بيروت لبنان . انتشارات بيروت، جلد5 .
7. الاحمدي ، علي بن حسينعلي ، مكاتيب الرسول ، نشر يس، چاپ سوم بهمن 1363 .
8. اخلاق پيامبر(ص)، فصلنامه تخصصي دفترتبليغات اسلامي اصفهان، شماره پنجم وششم85 .
9. اوزگان، عمار، فاجعه الجزاير افضل الجهاد، مترجم دكترحسن حبيبي، ناشر نشرجهاد،
10. جرّ ،خليل، فرهنگ لاروسي عربي به فارسي، مترجم سيد حميد طبيبيان، چاپ خان? سپهر،سال چاپ 1384 ،جلد1.
11. جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام سير? رسول خدا(ص)، انتشارات دليل ما ، 1386 .
12. الحرالعاملي، شيخ محمد، بن الحسن، وسايل شيعه، انتشارات بيروت، جلد 18 حوزةعلميه قم رحيمي نيا اردستاني ، مصطفي ،ترجمه المُنجِد، تهران: انتشارات صبا ، چاپ دوم: پاييز 1380 جلد1.
14. رشيد الدين محمد بن علي بن شهر آشوب، ابي جعفر، مناقب آل ابي طالب، قم مؤسس? انتشارات علامه، ج2 .
15.ري شهري، محمد، منتخب ميزان الحكمه، مركز تحقيقات دارالحديث ز مستان1385
16. سبحاني، جعفر، فرازهاي از تاريخ پيامبر اسلام ، نشر مشعر، دهم: پاييز 1377 .
17. سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، قم مؤسّسه بوستان كتاب، چاپ 1385 .
18. شريعتي، روح الله، اقليّت هاي ديني، انتشارات كانون انديشه جوان ، 1385 .
19. شيخ صدوق، من لايحضرالفقيه، انتشارات جامعه المدرسين في الحوزت العلميه في قم المقدسه .
20. شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ناشر دارالكتاب الاسلاميه، چاپ چهارم1365، جلد6 . 1379
21. شيخ مفيد، الارشاد، مترجم سيد هاشم رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميه.
22. صادقي اردستاني ، احمد، پيامهاي پيامبر(ص) و آموزه هاي انسان ساز، تهران: نشر هستي نما،
23. طلوع ، فصلنام? تخصصي مذاهب و فرق اسلامي ، مدرسه عالي امام خميني(ره)، شمار? 20 ،
24.عميد زنجاني، عباس علي، اسلام و هم زيستي مسالمت آميز، تهران: دارالكتب الاسلاميه .
25. قرائتي ، محسن، تفسيرنور، تهران: مركزفرهنگي درسهاي از قرآن، 1375 .
26. قزويني، سيد محمد حسن، فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها، ترجم? علي دواني، ناشر انتشارات رهنمون، چاپ اول 1382 .
27.قمي، شيخ عباس ، مفاتح الجنان .
28. قمي، شيخ عباس،سفينه البحار، چاپ مؤسس? الطبع و النشر في الآستانه الرضويه المقدسه ، جلد 1 .
29. مجلسي، علامه محمد باقر،بحار الانوار، مؤسس? الوفا بيروت لبنان، ج
30.محمدي ري شهري ومحمدتقديري دوستي درقرآن حديث مترجم ،سيدحسن اسلامي مركز تحقيقات
31. مطهري، مرتضي، جاذبه ودافعه حضرت علي(ع) ، انتشارات صدرا، خرداد 1383 .
.32. مطهري، مرتضي، سيري در سير? نبوي، انتشارات صدرا، چاپ 1383 .
33. مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه،تهران: انتشارات صدرا، ارديبهشت 1379 .
34. مكارم شيرازي ، ناصر ، وهابيت برسر دو راهي، ناشر مدرسه الامام علي بن ابي طالب، 1384 .
35. مكارم شيرازي و ديگران ، ناصر، تفسيرنمونه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1378
36.نوري طبرسي، الحاج ميرزا حسين، مستدرك الوسايل، نشر مؤسسه آل البيت ،
37.نهرو، جواهر لعل، ترجمه: محمود تفضّلي ،تهران: چاپخانه سپهر، چاپ ششم.
38. هانري، ميشل، جنگ جهاني دوّم، مترجم: دكترعباس آگاهي، انتشارات آستان قدس رضوي مشهد، چاپ دوم 1374 .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید