بيماري کبدچرب غير الکليک
تعريف کبد چرب ، بيماري کبد چرب غير الکلي ، استئاتو هپاتيت غير الکلي
AFLD به طيف گسترده اي از بيماريها ي کبدي بر ميگردد . که از يک کبد چرب ساده ( استئاتوز ) تا استئاتو هپاتيت غير الکلي ( NASH) و سيروز ( اسکار پيشرفته و غير قابل برگشت کبد ) متفاوت است.
شيوع آن در ايالات متحده و اروپا حدود 4 تا 20 در صد است.افزايش شيوع اين بيماري ارتباطي مستقيم با افزايش چاقي در نزد اين جمعيت دارد.در تمامي مراحل NAFLDتجمع ( انفيلتراسيون )چربي در سلولهاي کبدي ديده ميشود . در مرحله NASH علاوه بر تجمع چربي درجات متغيري از التهاب ( هپاتيت ) و اسکار (فيبروز ) نيز ديده ميشود.
ترم غير الکلي به اين دليل به کار ميرود که NAFLD و NASH دراشخاصي ديده ميشود که سابقه مصرف مقادير زياد الکل را ندارند. گر چه تصوير هيستولوژيک ان مشابه تغييرات کبد الکلي است.چربي رسوب يافته در مرحله استئاتوز از جنس تري گليسيريد است و اين نوع تجمع چربي در سلولهاي کبدي ،متفاوت از سلولهاي چربي ساير جاهاي بدن ( اديپو سيتها ) مي باشد .کبد چرب در اصل ضرري براي بدن ندارد ( خوش خيم ) و به خودي خود اسيبي به بدن نمي زند. در مرحله NASHوجود سلولهاي التهابي ميتواند سبب تخريب سلولهاي کبدي شده ( نکروز هپاتو سلولر ) و در نهايت باعث اسکار کبد و سيروز شود.
سيروز حاصل از NASH مرحله اخر وبسيار شديد NAFLD است.تمامي بيماراني که به درجاتي مبتلا به يکي از مراحل NAFLD هستند ريسک فاکتورهاي مشابه دارند.NASH و NAFLD در اصل باعث بروز کبد چرب اوليه مي شوند در حاليکه يک سري بيماريهاي ديگر نيز هست که به طور ثانويه سبب ايجاد کبد چرب مشوند. مثل بيماري کبد الکلي ، هپاتيت مزمن C ، هپاتيت مزمن B ،هپاتيت مزمن اتوايميون ،بيماري ويلسون . که از اين ميان بيماري کبد الکلي شايعترين علت بروز کبد چرب ثانويه است .
در تمامي موارد اخير بروز اختلات کبدي جداي از NAFLD است و به نظر ميرسد عارضه اسيب سلولي باشد.
يک شکل ديگري از بيماريهاي کبد چرب ثانويه که ارتباطي نيز با دسته بندي قبلي ندارد انهايي است که اختلال در متابوليسم چربي عامل رسوب چربي در سلول کبدي است و نه اسيب مستقيم سلولي .از اين دسته بيماريها ميتوان به مصرف بعضي از داروها ( مثل پردنيزون ) ، بعضي اعمال جراحي سيستم گوارش براي درمان چاقي (bariatric surgery ) ، سو تغذيه ، نقص در پروتئين هاي مسئول متابوليسم چربي اشاره کرد . به همين خاطر تمامي علل ثانوي بروز کبد چرب را قبل از تشخيص NAFLD مي بايست کنار گذاشت.
تاريخچه NAFLD و NASHدرسال 1980 دکتر ج- لودويگ طي مشاهدات خود متوجه شد دسته اي از اشخاص که همگي چاق ، ديابتي با کلسترول بالا هستند از بيماري کبدي رنج مي برند که دقيقا" مشابه بيماري کبد الکليک است در حاليکه هيچکدام از انها سابقه مصرف الکل نداشته اند لذا براي اولين بار ترم استئاتو هپاتيت غير الکلي بکار برده شد.
امروزه اطلاعات ما بيشتر بر روي پريوالانس ( تعداد موارد مشاهده شده در يک مقطع زمان ) بيماري در نزدافراد با ريسک بالااست تا انسيدانس ان (تعداد موارد جديد در سال ) . ريسک فاکتور اصلي مقاومت به انسولين است و به تبع ان اضافه وزن وچاقي.
BMI چيست و ارتباط ان با NASHو NAFLD چگونه است ؟اند کس توده بدن (BMI ) متدي است که درجه چاقي را مشخص ميکند.و نحوه محاسبه ان به صورت تقسيم نمودن وزن بدن ( کيلو گرم ) بر مجذور قد ( متر ) مي باشد .در بالغين BMI نرمال بين 20 تا 25 است.
25 تا30 را اضافه وزن ، 30 تا 35 را چاق ، 35 تا 40 راچاقي بارز ، 40 تا 45 را چاقي مرضي ، 45 تا را فوق چاق ، و BMI بالاي 50 را چاقي فوق چاقي مرضي ميدانند.
علاوه بر روش بالا ،چاقي را مي توان بر اساس انتشار چربي بدن نيز تعريف نمود. چربي که عمدتا" در ناحيه هيپ قرار دارد چاقي به شکل گلابي ( gynoid ) و چربي که در ناحيه شکم قرار دارد چاقي به شکل سيب (Android ) ايجاد مي کند. چربي ناحيه شکم چاقي است که در نزد افراد مقاوم به انسولين ديده ميشود.
چاقي شکمي در مردان وقتي است که نسبت محيط کمر به لگن بيشتر از يک باشد و يا محيط دور کمر بيشتر از 102سانتي مترباشد.چاقي شکمي در زنان وقتي است که نسبت محيط کمر به لگن بيشتر از 8/0 و يا محيط کمر بيشتر از 88 سانتيمتر باشد.
در حقيقت اندازه گيري دور کمر به تنهايي ،مي تواند بهترين معرف شکل انتشار چربي در بدن ( که ارتباط قوي با مقاومت به انسولين دارد ) باشد.
اساس محدوده هاي نرمال ارائه شده براي BMI و اندازه دور کمردر بالغين ، نه شکل ظاهري بلکه ريسکهاي شاخص عوارض پيدا شده مرتبط با اضافه وزن ( BMI – related morbidity ) مثل بيماري عروق کرونر و ديابت است در حاليکه در کودکان محدوده نرمال BMI بسته به نژاد و سن فرق ميکندلذا تا سن 16 سالگي حداکثر نرمال BMI کمتر از 25 خواهد بود . بنابر اين اضافه وزن در بچه ها بشکل درصدي از وزن بالاي وزن ايده ال بيان ميشود.
سمپتوم هاي سمپتوم NAFLD , NASH :
سمپتوم ها تقريبا" در هر دو مشابه و اغلب خفيف و غير اختصاصي است . شروع ان در بالغين مي تواند در هر سني باشد ولي در کودکان معمولا" بعد از سن 10 سالگي است. شکايت بيمار مي تواند درد مبهمي زير دنده سمت راست باشد. اين درد شديد ، ناگهاني نبوده و علت انرا عمدتا" کشش کپسول کبدي در اثر بزرگ شدن يا التهاب کبد مي دانند.البته لازم به ذکر است که اغلب بيماران بدون سمپتوم هستند.در واقع در اين بيماري شما هيچوقت سمپتومهاي شديد وحاد نارسايي کبد را نمي بينيد ( زردي پوست ، ضعف و خستگي شديد ،بي اشتهايي ، تهوع و استفراغ و گيجي ) بلکه بيماران بيشتر علائم کلاسيک مقاومت به انسولين را نشان ميدهند . همان طوري که در بالا نيز ذکر شد چاقي بخصوص چاقي شکمي شايعترين يافته است.علاوه براين اگر بيمار ديابت طول کشيده داشته باشد عوارض مربوط با ان مثل رتينو پاتي و يا نفروپاتي ديابتي ،بيماري عروق کرونر نيز ممکنست ديده شود.هيپرتانسيون نيز شايع است.
اکا نتوزيز نيگريکانس ( پيگمانتاسيون تيره پوست در نواحي حفره ارنج و گردن ) مي تواند نشانه مقاومت به انسولين باشد و خيلي اوقات نيز در بچه هاي مبتلا به NASH ديده ميشود . وجود يک کبد کاملا" بزرگ با قوام نرم و لبه گرد در لمس مي تواند مويد وجود يک کبد چرب باشد .
بروز سيروز NAFLD معمولا" در دهه هاي 5و6 عمر رخ ميدهد احتمالا" پس از سالها NASH ، عمدتا"در اين مرحله بيمار ديابت وابسته به انسولين دارد.بيمار سيروزي مي تواند بدون سمپتوم باشد و يا علائم تي پيک سيروز جبران شده يا نشده را نشان بدهد.
علائم سيروز جبران شده : شامل کبد بزرگ و سفت ،اسپايدر انژيوما ،اريتم پالمار ، موي نازک نقره اي ،از دست رفتن موي بدن و عروق کولترال شکمي ، قاعدگي نامنظم و يا عدم قاعدگي در زنان قبل از سن يائسگي بيضه هاي اتروفيه و گاهي اوقات پستانهاي بزرگ و دردناک ( ژنيکو ماستي ) در مردان . علائم سيروز جبران نشده : تمامي موارد بالا است بجز کبدي که چروکيده شده ، ادم اندام تحتاني ، اسيت ، خونريزي مري ( واريس ) ، و گيجي ( انسفالو پاتي کبدي ) چندين سندروم وجود دارد که همراه با کبد چرب هستند : مثل سندروم تخمدانهاي پلي کيستيک ،( چاقي ،هيرسوتيسم ،مقاومت به انسولين ) ،سندروم ليپو ديستروفي مادرزادي .
NAFLD اوليه بيماري است که اساسا"در جوامع پيشرفته ديده مي شود. کشورهايي که نوع زندگي انها توام با رژيم
پر کالري و مصرف قند زياد و بدون تحرک همراه با مصرف چربي فراوان است که اين موارد سبب بروز ديابت قندي نوع 2 و چاقي مي شود. بايد بدانيد مصرف سيگار در بروز بيماري دخالتي ندارد.
NASH بطور تي پيک بيماري زنان ميانسال با اضافه وزني است که اساسا" چربي شکمي دارند . گرچه وقوع اين بيماري در نزد مردان رو به افزايش است.
ارتباط BMI و ترانس امينازهاي کبدي :
همان طوري كه ميدانيد NAFLD مي تواند سبب افزايش ترانس امينازها در بيماران چاق شود .لذا در مقايسه با يك BMI نرمال ( كمتر يا مساوي 25 ) به طور تقريبي مي توان ريسك افزايش ترانس امينازها را در پيش بيني كرد. بدين شكل که در مردان سطح اين انزيمها درBMI 25 تا 30حدود 2 برابر ، BMI 30 تا 35حدود 4 برابر ، BMI حدود 35 تا 40 حدود 5 برابر ، و در BMI بالاي 40 حدود 6 برابر مي شود.اين ارقام براي زنان با BMI 25 تا 30 حدود 2 برابر ، BMI 30 تا 35 حدود5/2 برابر ،BMI 35تا40 حدود 4 برابر و براي BMI بالاي 40 حدود 6 برابر خواهد بود .
علل واقعي NAFLD و NASH چيست؟
گرچه علت واقعي NASH همچنان نا شناخته است ولي انچه كه مسلم است پروسه شايع در تمامي مراحل بيماري كبد چرب اوليه ( NAFLD )مقاومت به انسولين است .سلولهاي هدف براي انسولين اساسا" سلولهاي چربي ( اديپوسيتها ) ، سلولهاي عضلاني ( ميوسيتهاي مخطط ) ، و سلولهاي كبدي ( هپاتوسيتها ) است.در مقاومت به انسولين نقص گيرنده هاي انسوليني سبب كاهش اثر انسولين ميگردد .لذا پانكراس با توليد بيشتر انسولين سعي در تثبيت قند خون مي كند كه در مراحل اوليه اين مهم حاصل مي شود اما به قيمت افزايش وزن و يا چاقي .به مرور با گذشت زمان و تداوم مقاومت موجود نسبت به انسولين ، سطوح خيلي بالاي انسولين نيز ديگر موثر نخواهد بود در نتيجه با افزايش قند خون بيمار به ديابت قندي نوع 2 مبتلا خواهد شد .
در ادامه روند پروسه بيمار در نهايت نياز به تجويز انسولين پيدا ميكند ( ديابت تايپ 2 وابسته به انسولين ) كه اين نوع ديابت با تايپ Juvenile يا تايپ 1 بسيار متفاوت است .
چنانچه نقص موجود در گيرنده هاي انسولين ژنتيكي باشد مقاومت به انسولين مي تواند در مراحل خيلي زودتر زندگي شروع شود. ولي معمولا" اين اختلال در مراحل ديرتربه همراه بروز چاقي اكتسابي عارض مي شود. يك زندگي بدون تحرك و رژيم غذايي غني از كربوهيدرات و قند وچربي بروز مقاومت به انسولين راتسريع مي بخشد.علاوه بر ان درجه مقاومت به انسولين با افزايش BMI و چربي شكمي ( دور كمر بزرگ )و افزايش ليپيدهاي سرم ( كلسترول LDL و TG ) نيز بالا ميرود.
مقاومت به انسولين سبب تغييراتي در پروسه متابوليسم گلوکز و چربي در کبد ،عضلات و سلولهاي چربي مي شود.نتيجه اين تغييرات افزايش برداشت و انفيلتراسيون چربي در سلولهاي کبدي است.سير اين بيماري در نهايت بروز سيروزو کانسر اوليه کبدي است.سيروز NASH را سيروزBurned out مي نامند چون وقتي بروز مي کند که انفيلتراسيون چربي و التهاب مربوطه در کبد از بين رفته است.براي اين موضوع دو علت مطرح است يکي کاهش چربي که توسط وريد پورت به کبد مي ايد و ديگري خروج تري گليسيريد از کبد به دليل کاهش ترشح انسولين است .
علاوه بر اين در اغلب گزارشات مشخص شده که حداقل 50 درصد سيروزهاي کريپتوژنيک ( سيروز با علت نا شناخته ) در زمينه چاقي يا ديابت قندي تايپ 2 طول کشيده ، بروز ميکند لذا بنظر ميرسد مقاومت به انسولين وبه تبع آن NASH
مي تواند اساس بروز اين نوع سيروز باشد. بخصوص که درصد بالايي از افراد با سيروز کريپتوژنيک پس از پيوند کبد مجددا" دچار عارضه در کبد پيوند شده گشته اند و بنظر ميرسد چون سير بروز ان بطئي و کند است زمان بروز ان دهه6 عمر خواهد بود. وقوع عارضه هپاتوسلولار کارسينوما بدنبال سيروز حاصل ازNASH 1 تا 2 درصد در سال خواهد بود.گر چه پروسه مسبب ان همچنان ناشناخته است ولي بنظر ميرسد ترميم و رشد مجدد سلولهاي کبدي در بروز ان دخالت دارد.
شايعترين تغييرات بيوشيميايي خون در NASH :
افزايش ترانس امينازها بطور خفيف تا متوسط ( 5/1 تا 2 برابر حد نرمال ) . اين تغييرات ماه به ماه فرق ميکندو بيشتر اوقات ALT > AST است. البته تحقيقات اخير نشان داده در خيلي از بيماران NASH و حتي سيروز حاصل از آن سطح ترانس امينازها طبيعي بوده و اين نشانه ان است که شيوع بيماري خيلي بيشتر از چيزي است که حدس زده مي شود.
متاسفانه هيچ روش تصويربرداري و يا بيوشيميايي وجود ندارد که بتواند تغييرات ساده کبد چرب را از متمايز نمايد.ساير آزمايشات خوني کبد مثل بيليروبين ، الکالن فسفاتاز ، معمولا" نرمال است . با وجود اين بطور تي پيک GGTP گاما گلوتاميل ترانس پپتيداز افزايش نسبي داشته است.سطح فريتين نيز مي تواند بطور بارز افزايش يافته باشد. ( حدود 50% بيماران NASH ) ولي اشباع ترانسفرين معمولا" نرمال است لذا بنظررسوب مختصر اهن در کبد وجود دارد (Iron Overload )
تستهاي بيو شيميايي مرتبط با مقاومت به انسولين :
افزايش کلسترول توتال ، LDL ،تري گليسيريدو قند خون و کاهش HDL تستهاي انعقادي بخصوص INRتشخيص NAFLD و NASH پس از کنار گذاشتن ساير علل افزايش خفيف ترانس امينازها مثل بيماري کبد الکلي ، هپاتيت دارويي ،هپاتيت مزمن B يا C ، هپاتيت اتو ايميون ، هموکروماتوز ژنتيکي ، کمبود الفا يک انتي تريپسين ،و بيماري ويلسون خواهد بود .
ليست داروهايي که سبب NAFLD ثانويه ميشوند :
اميودارون ، ضد ويروسها ، اسپيرين ، ضد التهابهاي غير استروييدي ، کورتيکو استروييدها ،
متوترکسات ، تاموکسي فن ، تتراسايکلين ، اسيد والپروئيک ،
نکته : سيگار کشيدن ريسک بروز NASH را افزايش نمي دهد.
تصوير برداري در کبد چرب :
يک سونوگرافي با کيفيت خوب مي تواند براي کبد چرب بسيار حساس ( تمامي کبدهاي چرب را تشخيص ميدهد ) و بسيار اختصاصي ( فقط کبدهاي چرب را مشخص ميکند ) باشد. البته حساسيت سونو در تشخيص با افزايش ضخامت چربي شکم کاهش مي يابد.
CT scan در تشخيص کبد چرب و درجه انفيلتراسيون کبد مناسب است ولي وجود رسوب اهن در کبد ارزش تشخيصي انرا محدود ميکند.
بهترين تکنيک تصوير برداري در کبد چرب MRI است.
براي تشخيص کبد چرب غير الکلي از شاخص هاي زير استفاده مي شود :
__ علائم کلينيکي و / يا بيوشيميايي مقاومت به انسولين
__ افزايش مزمن ALT به مدت طولاني
__ علائم کبد چرب در سونوگرافي
__ رد نمودن ساير علل افزايش ALT و کبد چرب
يک مشکل در تشخيص ، بيماراني هستند که از ترکيبات Statin جهت پايين اوردن کلسترول خون استفاده مي کنند . اين داروها سبب افزايش انزيمهاي کبدي مي شوند بدون انکه به کبد آسيبي برسانند در اين حالت NAFLD وقتي حدس زده مي شود که با قطع اين داروها ALT همچنان بالا بماند.
تشخيص قطعي کبد چرب و تعيين شدت بيماري و پيش اگهي با انجام بيوپسي کبدي است .
در شرح حال بايستي سابقه مصرف و مقدار مصرف الکل را در نظر گرفت. يک واحد از يک نوشابه الکلي شامل 10 گرم الکل ( اتانول ) است و اغلب متخصصين معتقدند حداقل مصرف روزانه 4 واحد براي زنان و 6 واحد براي مردان به مدت حداقل يک سال مي تواند سبب بيماري کبدي مرتبط با الکل شود. گرچه در افرادي که مقاومت به انسو.لين دارند مصرف مقادير کمتر نيزمي تواند سبب بيماري شود.انجام بيوپسي کبد نبايستي صرفا" به اشخاصي که افزايش ترانس امينازدارند محدود شود چون تحقيقات نشان داده تا 30 درصد بيماران NASH تائيد شده در بيوپسي کبدي ، تستهاي کبدي نرمال داشته اند. علاوه بر اين درجه آسيب کبدي رابطه مستقيمي با سطح انزيمها ندارد .ديده شده افراد سالمي که BMI بيشتر از 23 kg /m2 دارند سطح انزيم کبدي انها بالاتر از کساني است که BMI زير اين مقدار دارند. به همين خاطر به نظر ميرسد عددي را که به عنوان حداکثر مقدار نرمال قرار مي دهيم بايستي بر اساس BMI تعديل نمود.پس در اشخاصي که علائمي از مقاومت به انسولين همراه با افزايش خفيف ترانس امينازها داشته و در سونو علائم کبد چرب دارند بخصوص ا گر با کاهش وزن انزيمهاي کبدي کاهش يابد و يا طبيعي شود. احتمال وجود کبد چرب تقويت مي شود گر چه تشخيص قطعي با بيوپسي کبد است.
چگونه مقاومت به انسولين سبب بروز NASH مي شود؟
تقريبا" همه بيماران NASH به درجاتي مقاومت به انسولين دارند. ولي درصد کمي از اين بيماران دچار اين عارضه مي شوند.بنظر مي رسد علل ديگري نيز در بروز اين بيماري دخالت دارند.
ممکنست تجمع چربي در کبد سبب بروزNASH شود .طبق اين تئوري مقادير زياد چربي منبع پر اکسيداسيون ( برداشتن الکترون از مولکولها ) خواهد بود . بدنبال اين پروسه راديکالهاي ازاد ي توليد مي شود که بنوبه خود سبب اسيب پروتئينها و ارگانلهاي درون سلولي کبدي مي شود.
در نهايت اين اسيب سبب مرگ سلولي و يا شروع روندي ميگردد که نتيجه ان برداشته شدن سلولهاي اسيب ديده کبدي ميگردد.
نظريه دو ضربه اي: طبق اين نظريه ضربه اول سبب استئاتوز ( کبد چرب ) ميگردد.
سپس واقعه ( ضربه ) دوّم سبب بروز NASH مي شود .حال اين ضربه مي تواند يکي از تئوريهاي زير باشد .
1. هورمونهاي کوچک ( سيتوکينها ) مثل TNF-α که در پروسه التهاب نقش دارد سبب مرگ سلولي و حتي افزايش مقاومت به انسولين مي شود .
2. اختلال کارکرد ارگانلهاي درون سلولي ( ميتوکندريها )که مسئول توليد انرژي درون سلولي هستند سبب کاهش انرژي سلولي و مرگ سلولي ميگردد.
3. انزيمها ( سيتو کرومها ) که در مسيرهاي مختلف متابوليکي نقش دارند سبب افزايش پر اکسيداسيون و در نتيجه مرگ سلولي مي شوند.
4. ممکن است گيرنده هاي هسته سلولي که در شروع اثرات انسولين دخالت دارند دچار نقص شوند و اين خود عامل بروز مقاومت به انسولين ، التهاب کبدي و ايجاد اسکار باشد.
5. در نهايت بنظر ميرسد مقاومت به لپتين (هورمون بسيار کوچکي که توسط سلولهاي مغز ، چربي و معده دز پاسخ به خوردن ترشح مي شود و اثر اصلي ان کنترول اشتهاء است ) باعث بروز NASH مي شود .اين بيماران سطوح بالايي از لپتين را دارند ولي اشتها يشان از بين نرفته است و بنظر ميرسد نسبت به اثر ضد اشتهاء لپتين مقاوم هستند.اثر ديگر لپتين کنترول پروسه التهاب و اسکار درون سلول کبدي است.علاوه بر ان مقاديرکافي ان حساسيت به انسولين را افزايش ميدهد. لذا وجود مقاومت به انسولين نشانه اختلال در عملکرد گيرنده هاي لپتين مي باشد. بمانند هپاتيت ويروسي مزمن و بيماري کبد الکلي همه بيماران NAFLD ريسک يکساني براي اسيب کبدي ندارند. پس اينطور نيست که همه بيماران ديابتي و يا چاق به کبد چرب مبتلا
شوند همانطوريکه همه بيماران کبد چرب نيز دچار NASH نمي شوند. و همه بيماران NASHنيز دچار سيروز نمي شوند.
بنظر ميرسد علت اصلي NASH تغيبير در متابوليسم چربي بدليل وجود فاکتورهاي محيطي و ژنتيکي است.
NAFLD با مقاومت به انسولين و سندرم متابوليک ( چاقي . هيپر ليپيدمي ترکيبي ، ديابت قندي و پري فشار خون ) مرتبط است.
درمان کبد چرب و استئاتو هپاتيت غير الکلي :
تا کنون درمان قطعي منفردي براي اين بيماري يافت نشده است ولي حس کلي بر ان است درکساني که اضافه وزن دارند ، کم کردن وزن و تصحيح سطوح کلسترول و تري گليسيريد و قند خون مي تواند در کبد چرب غير الکلي مفيد باشد.به ازاء هر کيلو کرم کاهش وزن ترانس امينازها 8 % کاهش مي يابند .
انجام اعمال جراحي جهت کوچک کردن معده در بيماران با Morbid Obesity توانسته در کم نمودن وزن ، کاهش انزيمهاي کبدي و پسرفت کبد چرب موثر باشد ولي خود کاهش وزن سريع نيز مي تواند سبب کبد معيوب شود.
اطلاعات موجود در مورد اثر داروهاي کاهنده قند و چربي خون بسيار کم است. Troglitazoneاثرات انسولين را افزايش مي دهد . گرچه مصرف ان بدليل اثرات هپاتو توکسيسيته منسوخ شده ولي ديده شده مصرف 6 ماهه ان باعث کاهش بارز ترانس امينازها گرديده است البته تغييرات هيستولوژيک کبد متوسط بوده است .
مصرف جم فيبروزيل ( داروي انتي ليپيدميک )نيز سطح ترانس امينازها و تري گليسيريد سرم را کاهش مي دهد. کلو فيبرات نيز مزيت چنداني نسبت به جم فيبروزيل ندارد.
متفورمين ( Gluco phage ) هم سطح ترانس امينازها و هم انفيلتراسيون چربي کبد را کاهش ميدهد ( از طريق افزيش حساسيت به اثر انسولين)
امروزه مصرف ترکيبات Statin نيز جهت کاهش کلسترول و تري گليسيريد مورد توجه قرار گرفته است.
مصرف ترکيبات انتي اکسيدان مثل ويتامين E نيز در بعضي تحقيقات موثر بوده است.
در يک تحقيق ديده شده مصرف يک سال ursodiol در بيماران NASH توانسته ترانس امينازها را کاهش و بيوپسي کبد را بهبود بخشد ولي در تحقيقات ديگر تاييد نشده است.
چون پروسه بروز استئاتو هپاتيت غير الکلي چند عاملي است لذا کلاسهاي متفاوتي از درمان بکاربرده ميشود
1- عوامل افزايش دهنده اثر انسولين دربدن مثل Pioglitazone و rosiglitazone از خانواده thiazolidinediones و متفورمين
2- داروهاي کاهنده چربي خون مثل statin ها و جم فيبروزيل
3- داروهايي که جريان خون را افزايش مي دهند مثل Pentoxy filline
مجموعه اين درمانها در کنار کاهش وزن و ورزش موثر خواهند بود.
منابع:
1_ Harisson 2009
2_ Adams LA ,Angulo 2006
3- Clark JM, Dihel AM 2003
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید