پيشگيرى از اجراى قوانين بعدى اسلام
نكتهى بسيار حساسى كه غاصبين اظهار نمىكردند ولى بعنوان يك مسئلهى مهم در دل داشتند اين بود كه هنوز بسيارى از قوانين اسلام تبيين نشده بود و مقامى متصل به وحى لازم بود تا آنها را بيان كند.
پيدا بود كه امثال ابوبكر و عمر نه قادر بر چنين كارى هستند و نه مردم آنان را بدين عنوان مىپذيرند. چشمها همه به اهلبيت عليهمالسلام دوخته شده بود كه بقيهى احكام الهى را چگونه بيان مىكنند، و غاصبين در صدد انحلال اين مسئله بودند.
آنها خوب مىدانستند كه اگر امروز بيانات اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام را دربارهى فدك بپذيرند فردا هم بايد منتظر بيان احكام ديگرى از اسلام باشند. اين هم باعث توجه مردم به خانهى وحى بود و هم مانع بدعتها.
لذا با كمال صراحت، پس از شنيدن آن همه استدلالهاى قرآنى و استناد به قوانين وضع شده از سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كه هم اميرالمؤمنين عليهالسلام و هم فاطمه عليهاالسلام بيان كرد
گرفتن منبع مالى از اهلبيت
حضرت خديجه عليهاالسلام درس خوبى از خود به يادگار گذاشته بود كه درخت نو پاى اسلام را با ثروت انبوه خود پروريد و از ضربههاى بىامان دشمن نجات داد تا جايى كه خود پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به اين مطلب تصريح فرمود: «اسلام به شمشير على عليهالسلام و اموال خديجه پا گرفت».
اكنون نوبت فاطمه عليهاالسلام بود كه با ثروتى كه در اختيار داشت درخت نوپاى ولايت را از ضربههاى سهمگين دشمن نجات دهد. با توجه به فقر شديد مردم در اول اسلام و اينكه فدك ثروتى نسبتاً مهم بحساب مىآمد، غاصبين وحشت شديدى از اين اموال داشتند كه هم تقسيم آن بين فقرا توسط فاطمه عليهاالسلام اثرات نامطلوبى بر كار آنان مىگذاشت و هم مىترسيدند
اميرالمؤمنين عليهالسلام آنرا در راه هدف خود صرف كند و بر عليه آنان اقداماتى نمايد. لذا خود ابوبكر به اين مطلب تصريح كرده كه ما با گرفتن بنيهى مالى از خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از اين جهات خيال خود را آسوده مىكنيم. (1)
نشان دادن قدرت بدعت و قانونگذارى توسط غاصبين
يكى از اهداف غاصبين آن بود كه در اعلا درجهى جهل به احكام الهى و قوانين اجتماعى مىخواستند خود را بعنوان قانونگذارانى كه در قبض و بسط امور يد دارند جلوه دهند. آنها هم براى بدعتهاى آيندهى خود نياز به چنين خودنمايى داشتند و هم براى مسائلى كه هر ساعت براى اسلام پيش مىآمد و بالاخره بايد جوابى براى آن آماده مىكردند. و پيداست كه قانون از قداست خاصى برخوردار است و بايد نمود كار را طورى پيش بياورند كه ظاهر دينى آن حفظ شود.
غصب فدك را با همين نقشه آغاز كردند، و پس از جعل حديث «ان اللَّه ابى ان يجمع النبوة والخلافة فى اهل بيت واحد» كه ايامى پيش دست به جعل آن زده بودند، اكنون اقدام به دومين جعل در اسلام نمودند و حديثى تحت عنوان «النبى لايورّث» آماده كردند كه اين اقدام ضد دينى خود را دينى جلوه دهند، و از قداست نام پيامبر صلى اللَّه عليه و آله استفاده كنند. با عنوان حديث آنحضرت به جنگ دين بيايند و عملاً ثابت كنند كه قادر به چنين كارى هستند.
از سوى ديگر بعنوان اينكه مىخواهيم درآمد فدك را در راه جهاد با مرتدين به مصرف برسانيم و با آن اسلحه بخريم و لشكر مسلمين را نظام بدهيم ظاهر جالبى به كار خود دادند. لابد تاريخ فراموش كرده است كه با همين اموال خالد بن وليد را سراغ قبيلهاى فرستادند كه بخاطر استقامت بر خلافت اميرالمؤمنين عليهالسلام و نپذيرفتن حكومت غاصبين مورد حمله قرار گرفتند و مالك بن نويره بدست آنان كشته شد و خالد در همان شب با همسر او زنا كرد!!
همچنين با شاهد خواستن از فاطمه عليهاالسلام چنين وانمود كردند كه در مسئلهاى كه اموال مسلمين مطرح است حتى از فاطمه عليهاالسلام شاهد مىخواهند و گويى اين اندازه پايبند به احكام دين هستند!
از جهتى ديگر اجماع مسلمين را مطرح كردند و اينكه غصب فدك هر اندازه خلاف و ضد دين باشد مردم طرفدار آن هستند و ما بخاطر مردم اين كار را مىكنيم و الا خود چنان تمايلى به آن نداريم. با اين كار رنگ تقدس ديگرى به كار خود دادند و بعنوان يكى از پايههاى قانونگذارى خود آن را مستحكم نمودند.
اينها همه بعنوان قدرتنمايى بود تا نشان دهند با سابقهى جهل مطلقى كه دارند اخيراً قادر به بدعتگزارى هستند و گويا چيزهايى از دين فهميدهاند و كمكم مشغول تكميل مراحل آن هستند. البته اسلام يك روز و دو روز نبود كه اين جهل ظاهر نشود و اين مقدس نمايى برهم نريزد. در طول خلافت غاصبانه هر روز سؤالهاى دينى تازهاى پيش مىآمد و مسائل تازهاى مطرح مىشد كه ناآگاهى غاصبين نسبت به احكام دين روز بروز روشنتر مىگشت و آنچه درصددش بودند به طور معكوس ظهور مىكرد
تحريك مردم در مخالفت با اهلبيت
غاصبين با توجه به خونهاى ريخته شده در بدر و اُحد كه اميرالمؤمنين عليهالسلام شجاع آن ميدانها بود و همين مردم پدران و فاميل خود را به شمشير على عليهالسلام از دست داده بودند، توانستند نظر مردم را بر ضد آن حضرت تحريك كنند، و آنان را نسبت به هرچه به نفع آنحضرت تمام مىشود مخالف نمايند.
از سوى ديگر اخلاق جاهلى كه هنوز آثار آن در مردم باقى بود و گاهى سر از تعصبات بيجا و گاهى از فرهنگ پايين مردم درمىآورد، وسيلهى خوبى براى تحريك عواطف و ضماير مردم بود. اينكه حقى به خاندان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اختصاص داشته باشد مسئلهاى بود كه خيلى راحت مىشد مردم را بر ضد آن تحريك كرد. اينكه ثروت بزرگى در اختيار فاطمه عليهاالسلام باشد مطلبى بود كه خوب مىشد از آن استفادهى منفى برد. اينكه فدك مايهى عظمت على و فاطمه عليهماالسلام باشد نقطهاى بود كه به راحتى مىشد آن را به رخ مردم كشيد.
اين مجموعه را غاصبين بخوبى درك مىكردند و از آن براى جمع مردم بر ضد خاندان رسالت استفاده مىكردند و انصافاً نتايج خوبى هم مىگرفتند. آنگاه كه ابوبكر از استدلال در مقابل مقام ولايت كبرى عاجز مىشد فوراً مسائل را بر عهدهى مردم مىگذاشت و مىگفت: اين كار را مردم بر عهدهى من قرار دادند، و من خواستهى آنان را اجرا كردم، و اكنون هم حاضرم مردم بين من و تو قضاوت كنند.
حضرت زهرا عليهاالسلام هم دقيقاً همين جهت را هدف سخنان خود قرار داد و فرمود: در جايى كه خدا حكم مخالف داشته باشد و مقام عصمت سخن بگويد، رضايت و اتفاق مردم ارزشى ندارد.
كسب قدرت مالى جهت اقدام بر عليه اهل البيت
از آنجا كه منبع مالى حكومت غاصب قوى نبود و از سوى ديگر جنگهايى تحت عنوان مرتدين مطرح شده بود، نياز به يك درآمد كلان بخوبى احساس مىشد و فدك در اين جهت يك منبع استثنايى بود.
آنان بخوبى مىدانستند كه به چنگ آوردن اين منبع مشكلات بزرگى را حل مىكند، و به همان اندازه كه گرفتن آن از اهلبيت عليهمالسلام مهم است، بدست آوردن آن براى حكومت خود از آن مهمتر است.
تا اينجا اجمالى از اهداف غاصبين در غصب فدك بيان شد و اينك ببينيم چرا اهلبيت عليهمالسلام اينگونه مسئله را پىگيرى كردند
اقدامات غاصبين پس از تثبيت غصب فدك
مسئلهى غصب فدك بسيار حساب شده و با برنامهريزى از سوى غاصبين انجام شد. اگر چه اين اقدام براى آنان به قيمت گرانى تمام شد و از چند سو به آبرو و حيثيت ساختگى خود لطمه زدند، ولى اين كارى بود كه تصميم داشتند آن را به هر قيمتى انجام دهند. لذا هيچ سخن حقى را نمىپذيرفتند، و به عواطف و قضاوت مردم هيچ ارجى نهاده نمىشد. البته آن روزها با هر مسئلهاى كه به اهلبيت عليهمالسلام ارتباط داشت چنين برخوردى مىشد.
جالبتر اينكه در مقابل احتجاجات قاطع حضرت زهرا عليهاالسلام هر بار مطلبى جعل مىكردند كه فقط خودشان شنيده بودند و يك نفر از اصحاب پيامبر صلى اللَّه عليه و آله- حتى طرفداران خودشان- حاضر نمىشدند به دروغ هم كه شده بنفع آنان شهادت دهند، و لذا دست به دامان يك عرب بيابانى همچون مالك بن اوس بن حدثان شدند.
آمارى از اقدامات برنامهريزى شدهى غاصبين
با توجه به اين نكته، غاصبين مراحل زير را براى غصب فدك طى كردند تا اين حكم باطل خود را تثبيت كنند:
1. براى بدست آوردن زمينهى كار نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و دربارهى آن از حضرت سؤال كردند.
2. حديثى جعل كردند تا دستاويزى براى كار خود داشته باشند.
3. عايشه و حفصه دو دختر خود را به عنوان شاهد آماده كردند.
4. در چند مرحلهى ساختگى نشان دادند كه متمايل به بازپس دادن فدك هستند ولى باز عقبنشينى كردند، و رسماً سند دست نوشتهى خود را پاره كردند.
5. پس از نامهى تهديدآميز اميرالمؤمنين عليهالسلام به مشورت نشستند و تصميمات جديدى گرفتند و مردم را تهديد كردند.
6. پس از احتجاج اميرالمؤمنين عليهالسلام در مسجد تصميم بر قتل آنحضرت گرفتند و تا مرحلهى اجراى آن هم پيش رفتند.
7. پس از خنثى شدن توطئهى قتل، ابوبكر سخنان تهديدآميزى نسبت به مردم، و گفتههاى اهانتآميزى نسبت به اميرالمؤمنين عليهالسلام بر زبان راند، و در خاتمه با دادن سهميه از بيتالمال مردم را به سوى خود جلب كرد.
8. نيرنگ ديگر آن بود كه به عنوان رضايتطلبى نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند ولى پشيمان بازگشتند.
9. آخرين نقشهى آنان شركت در تشييع جنازهى فاطمه عليهاالسلام و خواندن نماز بر بدن آنحضرت بود، كه با پيشبينى حضرت زهرا عليهاالسلام در اخفاء دفن و قبرش نقشه بكلى خنثى شد.
اين مراحل نُهگانه نشانگر اسرار ديگرى از غصب فدك و گوشههايى از اين مقاصد شوم است. در اين بخش به بيان مفصل آنها مىپردازيم
سؤال غاصبين از اميرالمؤمنين قبل از غصب فدك
ابوبكر و عمر قبل از اقدام به غصب فدك، براى آنكه كيفيت برخورد خود را تنظيم كنند، ضمن سنجش زمينهى اجتماعى آن نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و گفتند: دربارهى آنچه از پيامبر باقى مانده چه مىگويى؟ فرمود: ما به پيامبر سزاوارتريم. گفتند: حتى آنچه در خيبر است؟
فرمود: بلى، حتى آنچه در خيبر است. گفتند: حتى آنچه در فدك است؟ فرمود: آرى، حتى آنچه در فدك است.
با شنيدن اين سخنان برآشفتند و گفتند: بخدا قسم چنين كارى نخواهد شد مگر آنكه گردنهاى ما با ارّه قطع شود!!
و با اين گفته تصميم جدى خود بر غصب فدك را صراحتاً اعلام داشتند
جعل حديث براى غصب فدك
يكى از پيشبينىهاى ابوبكر و عمر دربارهى فدك، آماده ساختن مدركى جعلى براى هدف شومشان بود.
براى اين منظور از مطرح كردن جنبههاى معنوى استفاده كردند كه انبيا عليهمالسلام درهم و دينارى باقى نمىگذارند و فقط علم و حكمت از خود به يادگار مىگذارند، و نتيجه گرفتند كه هر چيزى از اموال دنيا از پيامبر باقى بماند قابل تملك نيست و صدقه است. اين حديث جعلى بصورت جملهى «نحن معاشر الانبياء لانورث...» مطرح شد و ظاهر فريبندهاى داشت.
ظاهر فريبندهى حديث جعلى
اين مفاهيم كه براى پردازش آن وقت زيادى صرف كرده بودند و فكرهاى متعددى براى ساختن آن كمك كرده بودند ظاهر فريبندهاى داشت، چرا كه بوى قداست و پرهيزكارى از آن استشمام مىشد.
البته چون دروغگو حافظه ندارد و حديث جعلى يك حقيقت نيست كه بدان پايبند باشند، در موارد مختلفى كه اين مطلب ساختگى را مطرح كردند براحتى كلماتى كه براى اجراى اهدافشان مؤثر بود بدان اضافه مىكردند يا صورت آن را تغيير مىدادند
سخنان ابوبكر در تهديد و تطميع مهاجرين و انصار
با تخريب زمينههاى اجتماعى بدست غاصبين آنها احساس خطر جدى كردند و چارهى نهايى را در تهديد و ارعاب ديدند كه در ضمن آن تطميعهايى هم به چشم مىخورد. ابوبكر به منبر رفت و مردم را مخاطب قرار داد و گفت:
اى مردم، اين چه گوش فرادادن به هر سخنى است؟ اين آرزوها در زمان پيامبر كجا بود؟! هركس مطلبى شنيده بگويد و هركس شهادت مىدهد برخيزد. او همچون روباهى است كه شاهدش دم اوست (1)
ملازم هر فتنهاى است. اوست همان كه مىگويد: «فتنه را بعد از آنكه كهنه شده باز گردانيد». از ضعيفان كمك مىگيريد و زنان را به يارى مىطلبيد، مانند امطحال كه محبوبترين اهلش نزد او گمراه است (2)
بدانيد كه من اگر بخواهم بگويم مىگويم و اگر بگويم افشا مىكنم، ولى اگر رهايم كنيد ساكت مىمانم.
خطاب تهديدآميز به انصار
سپس رو به انصار كرد و گفت: اى انصار، سخن سفيهان شما به من رسيده است و اين در حالى است كه شما سزاوارترين مردم به حفظ عهد پيامبريد. پيامبر نزد شما آمد و شما او را پناه داديد و يارى كرديد. بدانيد كه من نسبت به كسى كه نزد ما مستحق مجازات نباشد دست و زبان باز نخواهم كرد.
تطميع مردم
ابوبكر در پايان تهديداتش وارد جنبه تطميع مردم شد و براى خريدارى فكر مردم گفت: «بعد از همهى اينها، فردا صبح همه براى گرفتن سهميههاى خود از بيتالمال بياييد»، و اين آخرين راه مؤثر بود كه براى روز مبادا ذخيره كرده بودند.
پی نوشت
1_اشاره به يك ضربالمثل عربى است. يعنى شاهد او جزئى ازخود اوست.
2ـ اشاره به يك ضربالمثل عربى است 1ـ به بخش سوم اين كتاب در ص 58 مراجعه شودند، رسماً آن را زير پا گذاردند تا نوبت فرداهايى نرسد كه بايد به سخنان ايشان گوش فرادهند!
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید