چكيده : ناامني محيط کار و تبعيضات موجود در بین زنان و مردان هرچند پديده اي تازه نيست و از گذشته تا به حال وجود داشته است اما اجبار زنان به داشتن مشاغل کم درآمد و نيمه وقت ، وضعيت آنها را با مخاطره دچار ساخته است . در اين تحقيق برخي از مهمترين مسائل و مشكلات زنان در محيط كار زنان مورد بررسي قرار گرفته است .
اما از آنجا كه ممكن است تفاوتهاي فردي بين زنان و مردان بر اين مشكلات موثر باشد ، در آغاز کارخود را با تفاوتهاي فردي و شخصيتي موجود بين دو جنس اول و دوم شروع نموديم . سپس كار زنان را درگذار زمان بررسی كرده و به اشتغال زنان به عنوان يك فرايند طولي در زمان نگاه افکنده ایم . در ادامه برخي از مكاتب فمينستي تاريخچه آن و ديدگاه هاي آنها مورد برسي قرار مي گيرد .
بعد با توجه به اهميت كار زنان ، آن را به دو بخش تقسيم نموده ايم .
كار زنان در خانه و ديگري كار زنان در بيرون از خانه و سپس ويژگيهاي هر يك به طور مختصر ارائه شده است . بررسي موانع و مشكلات اشتغال زنان كه موضوع تحقيق و مهمترين سوال تحقيق مي باشد . در اين قسمت قرار دارد و در آن مهمترين مشكلات زنان از ديدگاه هاي مختلف بررسي شده است . و در ادامه اشتغال زنان را مورد بررسي قرار داده ایم .
در انتها ، نتيجه گيري و ارائه راهكارهاي موجود است ، كه در آن برخي راه حل پيشنهادي نيز ارائه گرديده است .
مقدمه :
در مورد نقش زنان در جامعه بايد در يك جمله گفت « زنان جهان را تغذيه مي كنند » بدين معني كه در واقع زنان از چند طريق جهان را تغذيه كرده اند . همه مردان و زنان اين جهان در مهمترين دوران زندگي ، يعني دوران جنيني خود از مادر تغذيه مي كنند و پس از آن هم از شير يا مهر ماد در دوران كودكي برخوردار مي شوند و نهايتا" در دوران بعدي عواطف مادر غذاي روح همه ي انسان هايي است كه در اين جهان زندگي مي كنند علاوه بر اين ، همياري زنان در گردش اقتصاد خانواده در طول اعصار وجود داشته ، در جوامع شهري و روستايي به طرق مختلف ديده مي شود و حتي در بعضي مناطق باراصلي كار در خانه ، تربيت فرزندان ، كار در مزرعه تنها به دوش زنان است زنان در عرصه خدمات كشاورزي در اغلب كشورها و خصوصا" در كشورهاي در حال توسعه كارهاي سنگين ، خسته كننده را بر عهده دارند و همزمان بايد ارائه خدمات و مراقبت از اعضاي خانواده را نيز به عهده داشته باشد .
زنان حدود نيمي از جمعيت جهان را تشكيل مي دهند . آنها با احتساب فعاليتهاي اقتصادي بي مزد در خانه ، نزديك به 55 درصد كل كار جهان را انجام مي دهند . اين رقم حتي بدون در نظـر گرفتـن خدمات مراقبتي است كه نه به رسمـيت شنـاخته مي شود و نه مزدي براي آن منظور مي گردد . آمارهاي رسمي رقم بسيار پايين تري براي زنان « فعال به لحاظ اقتصادي ذكر مي كنند و اكثر اوقات سهم اقتصادي زنان را در خانواده ، در كشاورزي و روند توليد غذا و توليد ديگر محصولات ناديده مي گيرند . »
به دنيا آوردن كودك ، بزرگ كردن وي و مراقبت از خانواده به ندرت به عنوان كارهايي كه ارزش اقتصادي دارند به حساب آمده اند. آمار زنان در بخش كشاورزي به عنوان نيروي مولد كار ( بر طبق گزارش دفتر امور زنان نهاد رياست جمهوري در سال 1376 ) حاكي از مشاركت 70 درصد آنان درزراعت برنج ، 90 درصد در توليد سبزي و صيفي ها و 50 درصد در زراعت پنبه و دانه هاي روغني در مناطق روستايي كشت اين محصولات است .
البته امروزه با پيشرفت هاي به عمل آمده ، زنان بيشتر در قبال كارهايي كه انجام مي دهند مزد مي گيرند . تحقيقهاي به عمل آمده نشان مي دهد كه نسبت زنان به مردان در جمعيت فعال به لحاظ اقتصادي در 20 سال گذشته تقريبا" دو برابر شده است . تحقيق جهاني سال 1994 در مورد نقش زن در توسعه ، سه عامل را سبب ضعف حضور زنان در سطح تصميم گيري ، خاصه در بخش خصوصي معرفي مي كند .
1 . سلطه فرهنگ مردانه ي مديريتي
2 . استمرارتأثيرات فعلي تبعيضات گذشته
3 . عدم شناخت سهم بالقوه و بالفعل زنان در مديريت اقتصادي
عوامل اجتماعي – فرهنگي متفاوتي بر شدت اين نابرابري مي افزايند . با توجه به اينكه در طول 30 سال گذشته يك انقلاب آموزشي در اكثر كشورهاي جهان بر پا شده است ، در همه جا شماردانش آموزان افزايش يافته ، بودجه آموزش ابتدايي بالا رفته و اقدامات در سطح ملي و بين المللي براي ارتقاي ميزان باسوادي انجام شده است . زنان نيز از اين م انقلاب آرام » بهره مند شده اند . امروز دختران و زنان بيشتري وارد مدرسه مي شوند .با وجود اين پيشرفت ها ساليان غفلت ، سبب نرخ بالاي بيسوادي در ميان زنان ، خاصه زنان روستايي در بسياري از كشورهاي در حال توسعه شده است كار طاقت فرسا و بي سوادي خاصه هاي اكثر زنان بالغ روستايي در بيشتر كشورهاي در حال توسعه است . به موجب گزارش اموزش جهان در سال 1993 سازمان فرهنگي ؛ علمي و آموزشي ملل متحد ( يونسكو ) در حدود 587 ميليون نفر زن در سراسر جهان بي سواد هستند . اين تبعيضات جنسيتي حتي در زمينه تغذيه آنها نيز تاثير گذاشته است . بدين صورت كه در برخي از جوامع زنان ودختران معمولا" غذاي كمتري نسبت به مردان و پسران دريافت مي كنند و يا سهم غذاي كمتري از غذاي با كيفيت خانوار را به خود اختصاص داده اند . مهمترين مشكلات تغذيه اي زنان و دختران در كشور خودمان – ايران – كم خوني ، فقر آهن و اختلالات ناشي از كمبود يد است . بله زنان جهان را تغذيه مي كنند ، ولي خود اغلب از تغذيه كافي بهره مند نمي شوند . متأسفانه شرايط اجتماعي – فرهنگي جامعه به خصوص در مناطق كم جمعيت و توسعه نيافته زنان نيز خود را همطراز و همسنگ مردان نمي بينند و در اين شرايط دشواريهاي زيادي را به جان مي خرند ، از امكانات موجود در خانواده استفاده نمي كنند و با توجه به شرايط موجود در زمره ي اسيب پذيرترين قشرهاي اجتماع به حساب مي آيد . ضروري است كه دختران جوان تحصيل كنند ، اعتماد به نفس خويش را افزايش دهند و از امكانات شغلي مناسب استفاده نمايند شركت معنادار زنان در تصميم گيريهاي عمده فقط براي زنان مفيد نيست ، بلكه جامعه از آن بهره مي برد . توانمند سازي زنان سطح فكري ، فرهنگي جامعه را به طور فزاينده اي بالا مي برد و زنان به عنوان پرورش دهندگان نسلهاي آتي هر چه توانمندتر ، آگاه تر و در عرصـه ي دانش و فن آوري مفيـد تر باشند ، نسل اتي از آن بيشتر بهره منـد مي شود و توسعه ي جوامع تنها با بودن در عرصه تفكر و خدمت معني مي يابد .
با توجه به مطالب عنوان شده دربالا و با توجه به اهميت نقش زنان در جامعه حال بايد دريافت كه در تمام صحنه هاي زندگي اجتماعي كه اين قشر را در خود جاي داده است ، در محيط كار و بيرون از منزل چه مسائلي را رو در روي خود مي بيند .
مسأله اشتغال و مشاركت به همراه زيربناي فرهنگي قوي ، يكي از مسائل مهمي است كه در هر جامعه نشانه رشد و توسعه آن كشور محسوب مي شود طبق سرشماري سال 1365 زنان نيمي از جمعيت كشور را تشكيل مي دهند و از سال 1970 نقش زنان در نيرو كار افزايش يافته است و تقريبا" در همه جا زنان بيشتر در خارج از خانه كار مي كنند .
اكنون زنان در بيشتر موقعيتهاي اجتماعي حضور دارند . هر جا كه زنان حضور دارند عدم حضورشان به خاطر توانايي ها يا علاقه آنها نيست ، بلكه براي آن است كه به عمد كوشش شده است تا آنها را از صحنه بيرون رانند .زنان در هر كجا كه حضور دارند ، نقشهايي را ايفا كرده اند كه با برداشت همگاني از آنها براي مثال به عنوان كدبانوها و مادران غير فعال ، بسيار تفاوت دارند .
علي رغم حضور مثبت و روزافزون زنان در جامعه ، متأسفانه جايگاه زنان در جامعه هنوز در امتداد همان وظايفي است كه جامعه مرد سالار به زنان تفويض كرده و امروزه تنها عرصه آن گسترده تر شده است . در بسياري از ادارات زنان به عنوان كارمندهاي اداري و دفتري استخدام شده اند و كمتر در مسئوليتهاي بالا جاي دارند . يعني به نوعي همان وظايفي كه زن در خانه و در قبال خانواده براي برقراري نظم ، اراءه خدمات ، مشاوره ، برقراري روابط عاطفي و مواظبت از ديگران عهده دار است در محيط كار نيز بر دوش دارد . به عبارت ديگر هنوز حضور و سهم زنان در صدر هرم هاي قدرت و در رئوس كارهاي مديريتي ، فني ، عمراني و علمي بسيار ناچيز است و آنچه هم كه وجود دارد بيشتر نمايشي است تا واقعي . زيرا در تمام تصميم گيريهاي نهايي بسياري از مواقع زنان بايد تسليم ساختار مرد سالار جامعه شوند . حاشيه نشيني زنان در مكانها و فضاهاي علمي در دانشگاه ها ، كنفرانس ها ، جلسه هاي سخنراني نيز شكل ديگري است از ارزش گذاري مقام و منزلت زنان در جامعه امروزي ايران . در بسياري از اين اماكن بهترين و بيشترين جايگاه به مردان اختصاص مي يابد ، جايگاه هاي كناري و حاشيه اي و يا دور افتاده به زنان تعلق مي گيرد . براي خروج از خانه و محيط هاي بسته ، زنان بايد حضور خود را در جامعه و عرصه هاي عمومي افزايش دهند و « بودن خود را پررنگ تر نمايند . تا حضور زنانه در جامعه و در كليه عرصه هاي عمومي واقعي ، زيرا در تمام تصميم گيريهاي نهايي بسياري از مواقع زنان بايد تسليم ساختار مرد سالار جامعه شوند . حاشيه نشيني زنان در مكان ها و فضاهاي علمي در دانشگاه ها ، كنفرانس ها ، جلسه هاي سخنراني نيز شكل ديگري است . از ارزش گذاري مقام و منزلت زنان در جامعه امروزي ايران . در بسياري از اين اماكن بهترين و بيشترين جايگاه به مردان اختصاص مي يابد ، جايگاه هاي كناري و حاشيه اي و يا دور افتاده به زنان تعلق مي گيرد . براي خروج از خانه و محيط هاي بسته ، زنان بايد حضور خود را در جامعه و در عرصه هاي عمومي افزايش دهند و « بودن » خود را پررنگ تر نمايند .تا حضور زنانه در جامعه و در كليه عرصه هاي عمومي به صورت امري طبيعي در آيد . اما حتي اين حضور زماني پرمعنا خواهد بود كه منجر به آزادي عمل و نيز پيدايش نگرشهاي جديد ، پذيرش تفاوتها ، بينش هاي رفتاري قابل انعطاف و نهايتا" رعايت حقوق شهروندي آنان شود . زنان بايد جرآت اين را پيدا كنند از حاشيه نشيني بيرون آيند و جاي خود را در مركزيت جامعه و در زندگي شهري و شهروندي به عنوان تصميم گيرنده پيدا كنند . اين مكان در هر فرصتي و در هر زماني قابل اشغال است و مي توان نشان داد كه حضور فعال ، سالم ، خلاق و آزاد زنان در شهر حركت به سوي جامعه اي پويا ، سالم ، كم تنش و متكثررا تسهيل خواهد نمود . براي رسيدن بدين مقصود سوالاتي وجود دارد كه بايد بدانها پاسخ داد و از اين پاسخ ها راهكارهاي مناسب جهت نيل به مقصود استفاده كرد .
از جمله اين پرسشها اين است كه : نقش زنان در انجام دادن وظايف در خانواده ، سازمان و در مقياس وسيعتر ، در بازار كار ، چه ميزان است .
چرا درصد مديران زن در سازمانها به ميزان چشم گيري كتر از مديران مرد است ؟
اگر پذيرفته باشيم كه زنان همپاي مردان در كاهش يا افزايش سود و زيان سهم دارند . پس به چه دليل تعداد مديران زن تا اين ميزان كمتر از مديران مرد است ؟
اگر بخواهيم سازمانها را فعالتر سازيم چگونه مي توان از تواناييهاي بالقوه زنان در كار ، بهتر استفاده كنيم ؟ كدام عامل باعث شده است نقش زنان در كار كمتر باشد ؟
و تفاوتهاي موجود بين زنان و مردان در چه زمينه هايي است؟
<!--[endif]-->تفاوت هاي فردي موجود بين زنان و مردان :
جدا از تفاوتهاي جنسيتي و به ويژه ساخت بدن زنان و مردان ، علل و عوامل مربوط به تفاوتهاي موجود بين آنان را مي توان به « توارث » و « محيط » نسبت داد جامعه شناسان ، محيط را عامل اصلي و روانشناسان هر دو عامل يعني توارث و محيط را در تفاوتهاي موجود بين زنان و مردان موثر مي دانند . ضمنا" نتايج بررسيها حاكي از آن است كه اهميت نسبي محيط و وراثت در رابطه با شكل گيري ابعاد مختلف شخصيت آدمي ، يكسان نيست براي مثال ، اهميت نسبي توارث در هوش بيش از محيط و اهميت نسبي محيط در خلق و خوي ، بيش از وارثت است . زن و مرد از همان آغاز و حتي از لحظه انعقاد نطفه ، با يكديگر تفاوت دارند به عبارت ديگر ، مرد محصول تركيب دو كروموزوم y , x ، و زن محصول تركيب دو كروموزوم x , x است . ضمنا" مي دانيم كه ژنهاي موجود در كروموزوم y غير از ژنهايي است كه در كروموزوم x وجود دارد . بررسيهاي آماري نشان مي دهد كه در سراسر دنيا ، تعداد نطفه هاي پسر به مراتب بيش از تعداد نطفه هاي دختر است ؛ يعني ، در مقابل هر 100 دختر ، تقريبا" 106 پسر به دنيا مي آيد و ميزان مرگ و مير در بين زنان و مردان ، متفاوت است . در مجموع مي توان گفت جنس مرد آسيب پذيرتر از جنس زن است بعضي از بيماريها ، نظير لخته شدن خون در عروق ، سكته هاي قلبي ، هموفيلي و نظاير آن بيشتر در بين مردان ديده مي شود و تعداد افراد مبتلا به لكنت زبان و كور رنگي نيز در بين مردها ، بيشتر از زنان مشاهده مي شود . جاي ترديد وجود ندارد كه اجتماع و آثار رفتار ديگران ، مي تواند تفاوتهاي موجود بين زنان و مردان را تضعيف يا تشديد كند . براي مثـال ، نتـايج تحقيقات زيست شنـاسان نشان داده است كه جنس نر به دليل وجود هورمونهـاي « آندروژن » در خون و تمايز مغز در جهت نر بودن ، از جنس ماده پرخاشگر تر است .از طرف ديگر ، رفتار ديگران مي تواند اين نوع تمايل يا ويژگي شخصيتي را كمتر يا بيشتر كند . براي مثال در بسياري از جوامع ، خشونت و پرخاشگري را حق قانوني پسر مي دانند ، ولي از دختر مي خواهند كه آرام باشد . به پسر اجازه داده مي شود كه تفنگ بازي كند ، اما به دختر اجازه چنين كاري داده نمي شود و نظاير آن . به طور كلي مي توان گفت كه بين زن و مرد تفاوتهاي اساسي وجود دارد و آداب و رسوم ، تعليم و تربيت و انتظارات يك جامعه ، مي تواند اين تفاوتها را تشديد يا تعديل كند . ( روانشناسي كار ، دكتر محمود ساعتچي ص 256 )
دختر و پسر از نظر قد و وزن با هم تفاوتهايي دارند ؛ پسرها از نظر افزايش قد و وزن از آغاز تولد تا حدود 11 و 12 سالگي سرعت بيشتري نسبت به دخترها دارند ، ولي از آن به بعد و تا پايان دوره ي 15 و 16 سالگي ، دخترها جلو مي افتند . از نظر رشد دستگاههاي بدن ، استخواني شدن ، دندان در آوردن و به طور كلي اعمال و رفتار ، هميشه دخترها جلو هستند . زنها از نظر شنوايي بهتر از مردها هستند . زنها نسبت به الگوهاي شنوايي و مردها به الگوهاي بينايي ، حساسيت نشان مي دهند . در سنين بالا 35 درصد از زنها و در مقابل 45 درصد از مردها به سمعك نياز دارند . همچنين 45 درصد از زنها و 35 درصد از مردها به عينك نياز دارند . دخترها بيشتر در آزمونهاي كلامي و پسرها بيشتر در زمينه هاي عملي موفق هستند ، دخترها از نظر سيالي كلامي بهتر از پسرها هستند ؛ ادراك كلامي مردها بهتر از زنها و علايق ديني ، اجتماعي و زيبايي شناسي زنها بيشتر از مردهاست ؛ زنها به مسايل اخلاقي و مردها بيشتر به مسايل سياسي علاقه نشان مي دهند ؛ دختران جوان بيشتر از پسران جوان علاقمند به رسيدگي به وضع افراد كوچكتر از خود هستند ، كوچكترها را نوازش مي كنند و به رفع مشكلات آنان مي پردازند . ضمنا" بايد دانست كه وجود تفاوت بين زن و مرد ، به معناي برتري يكي بر ديگري نيست . همچنين از نظر قدرت بدني ، مردان برتري آشكاري بر زنان دارند اما زنان در عوض از اندام ظريف تر و زيباتري برخوردارند ، صدايشان نازك و لطيف است و داراي پوستي زيبا ، لطيف و ده برابر حساستر از پوست مرد مي باشد . با اين همه ، حجم مغزشان كوچكتر از مغز مردان است . هر چند كه تحقيقات اخير نشان داده است كه اين مطلب ظاهرا" نبايد چندان اهميتي داشته باشد . زيرا اولا" حجم مغز ، به تنهايي تعيين كننده در شدت قواي ذهني نيست ، ثانيا" در ساختمان مغز بخشهايي نيز وجود دارد كه كار آنها تقويت و هدايت قوه ي تخيل و احساس در انسان است . كه اين قسمت در مغز زنان بيشتر از مردان مي باشد . زنان از همان هنگام تولد ، براي اجراي وظايف حيات مجهزتر از مرد است و به همين جهت بلوغ او زودتر فرا مي رسد و دوره ي جوانيش كمتر است ، تحملش در برابر شرايط نامناسب بيشتر است و به طور متوسط تقريبا" هفت سال بيشتر از مردها عمر مي كند . ( روانشناسي زن )
از نظر ذهني ، دريافت ها و انفعالات ذهني نظير تصور ، تخيل ، يادگيري و يادآوري و ...... همگي از يك حس غريزي اصلي در زن متاثر مي شوند و آن حس ديگر خواهي و حفظ و استمرار نوع است . زنان به طور كلي در فراگيري علوم و فنوني كه با انفعالات عاطفي و حسي نوع دوستي عزيزي آنها مرتبط باشند از مردان جلوتر هستند . آنها از نوعي بينش حسي بهرهمندند كه خارج از دايره اراده ايشان است . زنان تند هوش هستند ، از قدرت بينش ، تصور ، تخيل و حس دم سازي بالاتري نسبت به مردان برخوردارمي باشند اما در مسائل استدلالي و نظري به پاي آنها نمي رسند . ( روان شناسي زن ، صص 36 – 33 )
زنان با گروه و نوع – به طو غريزي – راحت تر از جنس مذكر ارتباط عاطفي و كلامي برقرار مي كنند به طوري كه هم زمان مي تواند حس كند ، بينديشد و آنگاه انديشه ي خود را به مخاطبان خود از طريق روش كلامي منتقل سازد اما مرد بايد نخست درباره احساساتش فكر كند و آنگاه سخن بگوييد . و اين تفكر كه زنان در علومي چون فلسفه ، رياضيات ، حقوق و سياست نمي توانند صاحب مقام و منزلتي شوند و در علومي چون هنر ، ادبيات ، مي تواند موفق باشد قضاوتي نادرست بيش نيست واقعيت اين است كه زن بر خلاف مرد به آساني مي تواند مشغله ي خود را تغيير دهد و يا چندين كار را با هم انجام دهد . و حتي با جديت تمام به انجام اموري مشغول شود كه منافع يا رضايت گروه يا نوع باشد . فلذا اگر مي بينيم زن در عمل ، به علومي چون فلسفه ، رياضيات و يا حقوق و سياست به ندرت روي مي آورد بدان خاطر است كه زن ، نفع گروه يا نوع را – و لو به اشتباه در ترويج و بالندگي اين علوم نمي داند و اگر روزي بتوانيم در اين تفكر خود تجديد نظر كنيم مي توانيم به تقسيم علوم بين زنان و مردان راحتر و صحيح تر قضاوت كنيم . ( حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، صص 139 ، 138 )
از لحاظ روحي – رواني تفاوتهاي فردي بين زنان و مردان را مي توان در چند مقوله مورد بررسي قرار داد همچون حواس پنجگانه ، گرایشها و هیجانات .
تحقيقات علمي ثابت كرده است كه حواس پنچگانه به طور كلي در زنان قوي تر از مردان مي باشد آنان از حس بينايي بهتري نسبت به مردان برخوردارند ، از قدرت شنوايي بالاتري بهره مند هستند و محل صداها را بهتر از مردان تشخيص مي دهند و نسبت به مردان داراي حس بويايي قوي تري نيز مي باشند . پوست زنان تقريبا" ده برابر پوست مردان حساس است و نسبت به لمس و كنشهاي عاطفي و همچنين درد ، حساسيت بيشتري از خود نشان مي دهد .
زنان معمولا" درونگرا تر از مردان هستند .آنها بسيار بيشتراز مردان در باطن خويش تأمل مي كنند و از آنجا كه نوعا" ايثارگر تر و ديگر خواه تر از مردان هستند . زنان پيوسته مايلند ايثار خود را با يك نيرو و عنصر غيبي و قدسي پيوند داده و توجيه كنند . آنها در واقع گرايش قلبي بيشتري نسبت به دين دارند و مسايل روحي ئ معنوي را با روان خود سازگارتر مي يابند . زنان پيوسته گريزان از تنهايي و شائق به اجتماع هستند. زيرا دنيا بدون ديگران براي آنها معنايي ندارد .
دين گرايي زن در واقع امر ، ناشي از صفات عقلي و عاطفي اوست . در كل بايد گفت زنان از احساس مذهبي قوي تري برخوردارند . و از كجا معلوم كه همين احساس مذهبي نيست كه زنان را قادر به تحمل رنجهاي بسياري مربوطبه گروه و نوع و همچنين مشتقات زاد و ولد و مراقبت از فرزندان مي سازد . همچنين غرايز و تمايلات فطري زن تقريبا" از وحدت ، روشني و كمال بيشتري نسبت به غرايز مرد برخوردار است .چنانچه في المثل غريزه جنسي زن به هيچ روي از غرايز ديگر او نظير كنش عاطفي ف منفك و مستقل عمل نمي كند . اما در مرد چنين نيست .
زنان اصولا" بيشتر و زودتر از مردان دچار هيجان مي شوند . ترس ، خشم و محبت ، نقشي اساسي در ارگانيسم روحي زن ايفا مي كند و فشار روحي در ميان آنان بسيار بيشتر از مردان مي باشد . زن همچنين عاطفي تر از مرد است . و در عشق برتري آشكاري بر مردان دارند و هم پايدارتر هستند . اما مردان در دوستي از زنان شايد براي همين باشد كه زنان با همجنسان خود ، بيشتر آشنا مي شوند و نه دوست . در ميان انان كمتر كسي پيدا مي شود كه استانه ي رابطه اش با همجنس خويش از حد اشنايي تا مرحله ي دوستي اوج گرفته باشد . همچنين بايد گفت كه عموما" كيفيت عكس العمل يا واكنشهاي عاطفي زن و مرد نيز با هم متفاوتند .به عنوان مثال هر دو هم داراي غيرت هستند و هم از حسادت برخوردارند آما كيفيت آنها باغ هم تفاوت دارد . عمق و شدت غيرت و حسادت در مردان بيشتر از زنان است ، زيرا مردان برخلاف زنان تقريبا" همه چيز را براي خود مطالبه مي كنند . اما درعوض وسعت غيرت و حسادت زن بيشتر از مرد است . به نظر مي رسد طبيعت و ساختمان فيزيولوژيك و رواني زن و مرد چنان ساخته شده است كه اين دو جنس رابطه ي تعاملي – تكاملي با هم دارند و لذا نمي توان گفت كدام جنس نوعا" جنس كاملتر يا برتري است ؟
از لحاظ اخلاقي و رفتاري : زنان بسيار سخت گيرتر از مردان هستند ، نسبت به قوانين اخلاقي ، اعتناي بيشتري نشان مي دهند اما در عين حال توجه چنداني به قوانين وضعي و دولتها ندارند ، بيشتر عشقشان معطوف به خانواده و كودك است . همچنين زنان از لحاظ اخلاقي بسيار بيشتر از مردان ميل به از خودگذشتگي و ايثارگري دارند ، در حالي كه مردان ، بيشتر تمايل به عدالت دارند تا ايثارگري.
اما از نظر رفتاري ، ضعف جسماني و وابستگي اقتصادي زن موجب محافظه كاري او شده و به نحو بارزي از جسارت وي كاسته است . زن كمتر از مرد اهل ريسك كردن است . كمتر جسارت سنت شكني را به خود مي دهد و كمتر از مرد اهل انتقاد است و به خاطر همه اين جهات است كه بيشتر دوست دارد مرنوس باشد اما مرد پيوسته به رياست علاقمند است . ( حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد )
همانطور كه دربالا اشاره شد زن و مرد از برخي جهات با همديگر تفاوت دارند و اســـلام بــا تـوجـه به ايـن تفـاوتهـاي طبيـعي موجـود بيــن زن و مــرد « تساوي در حقوق » ايشان را نادرست مي شمارد و لذا نوع ديگري از حقوق را ( حقوق طبيعي ) که ریشه در تفاوت دارد طرف توجه قرار مي دهد و آن را در تمامي احكام و قوانين مربوط به زن و مرد جاري مي سازد كه اين تفاوتها در اموري چون جهاد ، شهادت ، ديه ، نفقه و .... نمايان است و چون توضيح در مورد هريك از موارد فوق خارج از اهداف تحقيق مورد نظر و خارج از حوصله بحث مي باشد لذا از بيان آن خودداري مي كنيم .
تاريخچه كار زنان :
زنان از روزگار قديم در سرنوشت كشورها و تمدن عصر خود سهم قابل توجهي داشته اند و شايستگي آنان تا آن ميزان بوده است كه حتي به مقام سلطنت و نيابت سلطنت نيز برگزيده مي شدند . از نيروي كارزنان در مواقع مختلف استفاده شده است . و پا به پـاي مـردان و در صدور نيروي مجـاهدان و آزاديخواهـان ، حركت مي كرده اند . زناني كه در پشت جبهه ها مقدمات جنگي را فراهم مي آورده اند يا پرستاري مجروهان جنگي را به عهده داشته اند ، در كنار مردان خود بوده اند . زنان در ارشاد مردم جوامع مختلف و تغيير رفتارها از ناداني به حقيقت بيني ، بسيار مؤثر بوده اند . مسلمانان بهترين نمونه ي اين قبيل زنان را زنان عالي قدر صدر اسلام مي دانند كه با رشادت و جانبازي خود ، هاديان طريقت را از يوغ اسارت رهايي بخشيده و جهاني را مرهون معنويت خود ساخته اند .
تاريخ كار زنان نشان ميدهد كه زنها همراه با فرزندآوري به انواع و اقسام فعاليتها اشتغال داشتهاند هم فعاليتهاي كه زنانه بوده است و هم فعاليتهايي كه امروزه به عنوان مشاغل مردانه و طاقتفرسا شناخته ميشوند زنان برده يوناني در معادن نقره و آهن كار ميكردند، سنگ آهن را به آسياب ميبردند و آن را ميشستند. اكثريت زنها در صنايع رسيدگي و بافندگي مشغول به كار بودند عدهاي ديگر در پشمچيني گوسفندان، آمادهسازي پشم، شستن پشم در آب داغ، نساجي آن نقش داشتند. دستهاي ديگر در زمينهي صنايع دستي و بخصوص كار با طلا ( طلادوزي ) كار مي كردند حتي پيش از پيدا شدن آسيابهاي آبي، زنها آسيابهاي دستي را ميچرخاندند، اما جالب توجه است كه پس از آنكه استفاده از چرخ آبگرد براي آسيابهاي آبي، زنها، آسيابهاي دستي را ميچرخاندند، اما جالب توجه است كه پس از آنكه استفاده از چرخ آبگرد براي آسيابها متداول شد اين شغل به مردان واگذار شد. در اروپاي قرون وسطي زنان نيز مانند مردها در ديرها تجمع مييافتند و برخي راهبهها در كارگاه كار ميكردند. در شهرها نيز اصناف « زنانه » وجود داشت. تا قرن سيزدهم فعاليتهايي مانند بافندگي، دوزندگي، تزيين پارچه و لباس شغل زنها بود.
گذشته از اين مشاغل خاص زنانه در سدههاي دهم تا چهاردهم زنها و مردها در همهي مشاغل كار ميكردند. در قرون وسطي زنان كاتب و پزشك بسياري وجود داشت، در دانشگاهها زنان بيشماري درس پزشكي ميخواندند.
حتي در برخي از مشاغل مانند كفاشي، كمربندسازي، قفلسازي و غيره نيز زنان پس از فوت همسر به مقام استاد كار ميرسيدند. اين قوانين و انتخاب مشاغل بتدريج تحت سلطه جنسيت قرار گرفتند. در بعضي از اصناف زن بيوه تنها يك سال پس از فوت همسر ميتوانست كارگاه خود را اداره كند بعد از يك سال فقط در صورت ازدواج با مردي از صنف ديگر كليهي حقوق خود را از دست مي داد. بررسيهاي جديد ثابت كرده است كه تعقيب، آزار و ايذاء ساحرهها كه در سده چهاردهم رخ داد، متوجه زناني بود كه در صومعههاي « بگين » زندگي ميكردند علت واقعي ساحره سوزاني، بر هم زدن تجمعات زناني بود كه به صورت سازمان يافته در صومعه، زندگي ميكردند، يا داراي اصناف خاص خود بودند، و از رونق بازار نيروي كار مردان ميكاستند . از طريق آزار و اذيت زنان، تحت لواي ساحره بودن زنان از بسياري فعاليتها منع شدند.حتي در سال 1516 در پاريس قانوني تصويب شد كه به موجب آن زنان از حقوق مدني، حق قضاوت، حق انجام معامله يا بر عهده گرفتن مقامات دولتي، يعني حقوقي كه در دورهي فئودالي داشتند منع شدند. با صنعتي شدن و به كارگيري هر ماشين جديد چندين مرد بيكار ميشوند، اما بايد در نظر داشت كه اين مردان به نوبهي خود باعث بيكاري شدن چندين زن و راندن آنها از حيطهي كار ميشدند. صنعتي شدن در اوايل باعث تعارضهاي شديد ميان كارگران، بخصوص كارگران مرد و زن شد. زنان براي باقي ماندن در كار حاضر به قبول دستمزدي پايينتر نيز بودند.زن بافنده ماهر روزي يك فرانك و مرد ماهر روزي چهار فرانك مزد ميگرفت. در سال 1870 متوسط دستمزد زن در پاريس 14/2 فرانك و متوسط دستمزد مردان 75/4 فرانك بود. با وجود دستمزدهاي پايين ، بازار كار از زناني كه به دنبال كار، حتي با دستمزدهاي پايينتر نيز بودند، اشباع شده بود. در سالهاي 60 قرن نوزدهم در پاريس در برابر 21000 مرد بيكار، 35000 زن بيكار وجود داشت. صاحبان صنايع از اين موضوع به عنوان حربهاي در برابر افزايش دستمزد كارگران مرد استفاده ميكردند كه باعث خشم مردان نسبت به زنان كارگر ميشد حملات شديد كارگران مرد در ابتدا متوجه زنان و تقاضا براي اخراج آنها از كارخانهها بود اين اعتراضات بطور كلي در برگيرنده محورهاي زير بودند.زنان موجوداتي ضعيفتر هستند كه مردان بايد از آنها مراقبت كنند، نه آنكه شخصاً مسئوليت خود را بر عهده بگيرند. مرد وظيفهي نانآوري را بر عهده دارد و بايد براي او امكانات كار فراهم گردد.
اساس جامعه خانواده است، مرد تنها قسمتي از اين سلول اجتماعي است كه ميتواند با جامعه ارتباط برقرار سازد ـ شاغل بودن زن، سبب رقابت در كار مردان و كاهش دستمزدها ميشود. به عبارت ديگر زن شاغل، علت بيكاري مردان هستند. فرض نهفته در اين ادعاها اين بود كه هر زني تحت سرپرستي پدر و سپس شوهر قرار دارد و بدين علت ضرورتي براي كار او وجود ندارد. تصويري از زنان كه پدر و شوهر نداشتند و مجبور به امرار معاش بودند نبود. به نظر آنها زندگي اين زنان استثنا بود كه با الگوي رايج زمان مطابق نبود. گروههايي مختلف بر ضد كار زنان جبههگيري كردند و در برابر آنها جنبشهاي زنان نيز وجود داشت كه با وجود سختيها و مشقات در كسب حقوق كار و حقوق مدني زنان تلاش كردند. شرايط تخاصمي، ميان زنان و مردان تا شروع جنگ اول جهاني ادامه داشت.شابد بتوان گفت زنان برنده واقعي جنگ اول بودند. در طول جنگ از وجود زنان در تمام شعب اقتصادي استفاده ميشد آنها به دفاتر مراكز بازرگاني، وزارتخانهها ، بيمارستانها و طبيعتاً كارخانهها راه يافتند پس از پايان جنگ زناني كه آموزش و مهارت بالا داشتند در شغل خود ماندند. زنان طبقهي پايين كه تا آن زمان براي امرار معاش مستخدم خانهها بودند نيز در شرايط كارخانهاي باقي ماندند. پس از جنگ به علت تعداد زياد مردان كشته شده تا حدودي شرايط تخاصمي ميان دو جنس تغيير يافته بود، زيرا از يك طرف نيروهاي كاري كاهش يافته و از طرف ديگر اكنون زنان از تمام طبقات اجتماعي به بازار كار وارد شده و حاضر به بيرون رفتن نبودند. آلمان در فاصلهي ميان دو جنگ بالاترين تعداد زنان شاغل در اروپا را داشت ( يازده و نيم ميليون زن ) در بررسيهاي كه به عمل آمد مشخص شد كه تنها علت ادامهي كار آمدن زنها ضرورت اقتصادي بود.با اين وجود شرايط سياسي اين وضعيت را تحمل نكرد. در آلمان در زمان ركود و پس از روي كار آمدن حزب ناسيونال سوسياليست مجدداً نگرش منفي نسبت به اشتغال زنان، بخصوص زنان متاهل ديده شد و آرمانهاي زن آريايي خانهدار و مادر تبليغ شد اما بررسيهاي آن دوره مشخص كرد كه نيمي از زنان شاغل به علت بر هم خوردن تركيب جمعيت به سبب جنگ مجرد يا بيوه شدند و اگر كار نميكردند دولت موظف به پرداخت هزينه زندگي آنها بود از طرف ديگر بسياري از زنان شاغل را به عنوان كمك در شغل همسر فعاليت داشتند و يا درآمد شوهرشان آنقدر ناچيز بود كه بدون درآمد زن، زندگي خانوادگي نميچرخيد، در واقع از يازده و نيم ميليون زن شاغل در فاصلهي دو جنگ جهاني، در آلمان حدود شش ميليون زن مجرد و يك ميليون بيوه بودند. ( شهلا، اعزازي، 1380، ص 139 ).
براي اكثريت عظيم جمعيت در جوامع ما قبل صنعتي – و بسياري از مردم در جوامع جهان سوم امروز – فعاليت هاي توليدي و فعاليتهاي خانگي از يكديگر جدا نبودند . توليد يا در خانه ، يا در نزديكي آن انجام مي شد . در اروپاي سده ميانه همه اعضاي خانواده يا در كار بر روي زمين و يا در صنايع دستي مشاركت داشتند . در شهرها كارگاه ها معمولا" در خانه بودند و اعضاي خانواده به جنبه هاي مختلف فرايند توليد كمك مي كردند . براي مثال در صنعت بافندگي ، كودكان كار شانه زني و دفته زني را انجام مي دادند و دختران بزرگتر و مادران كار نخ ريستن را و پدران كار بافتن را انجام مي دادند . زنان در نتيجه نقش مهمي كه در فرايندهاي اقتصادي داشتند ، اغلب داراي نفوذ قابل توجه اي در درون خانواده بودند ، اگر چه از قلمروهاي مردانه سياست و جنگ بيرون نگه داشته شده بودند . زنان پيشه وران غالبا" حسابهاي كسب و كار را نگه مي داشتند ، همچنانكه زنان كشاورزان همين كار را انجام مي دادند ، و بيوه زنها به طور معمول صاحب و اداره كننده ي كسب و كار بودند . ( جامعه شناسي ، آنتوني ميدنز ، ترجمه منوچهر صبوري ، تهران ، نشر ني ، 1376 ص 206 )
با جدايي كارگاه از خانه در اثر توسعه ي صنايع امروزي اين وضع تا اندازه ي زيادي تغيير كرد . انتقال توليد به كارخانه هاي ماشيني شده احتمالا" مهمترين عاملي بود كه به اين امر كمك كرد . كاربا سرعت ماشين توسط افرادي كه مخصوصاگ براي وظايف مورد نظر استخدام مي گرديدند انجام مي شد ، بنابراين ازاين به بعد كارفرمايان با كارگران قراردادهاي فردي مي بستند نه خانوادگي . اما زمان درازي طول كشيد تا شيوه ي قديمي در نظرگرفتن خانواده ها به عنوان يك واحد ازميان رفت . اما همچنان كه اين شيوه رو به زوال رفت ، جدايي فزاينده اي ميان خانه و محل كاربرقرار گرديد . زنان بتدريج در ارتباط با ارزشهاي خانگي قرار گرفتند . اگر چه اين انديشه كه جاي زن درخانه است . براي زنان در سطوح مختلف جامعه مفاهيم متفاوتي در بر داشت . زنان دولتمند از خدمات مستخدمه ها ، پرستاران و خدمتكاران خانگي برخوردار بودند . سنگين ترين بارها بر دوش زنان فقير بود ، كه ناچار بودند هم به كارهاي خانه بپردازند و هم براي كمك به درآمد شوهرانشان در كارخانه ها كار كنند . بيش ازجنگ جهاني دوم ، صاحبان صنايع در غرب استخدام زنان كارگر را خوش يمن نمي دانستند و حتي درمشاغلي كه در محدوده ي تخصصي زنان بود ، از كارگران مرد استفاده مي كردند . اما وقوع جنگ جهاني به زنان فرصت داد تا جزء حقوق بگيران در آيند و حتي مسئوليت انجام دادن كارهاي سنگين را نيز پذيرفتند . كارفرمايان نيز ناگزير بودند حتي مشاغلي را كه لازمه تصدي آن دارا بودن تجربه و مهارت كافي بود به زنان واگذار كنند . اين روند همچنان ادامه داشت اما با اين حال ميزان اشتغال زنان در بيرون از خانه ، براي تمام طبقات ، تا قرن بيستم بسيار پايين بود . حتي تا سال 1910 ميلادي ، در انگلستان ، بيش ازيك سوم زناني را كه اشتغال درآمدزا داشتند مستخدمه ها يا خدمتكاران خانگي تشكيل مي دادند . نيروي كار زنان اساسا" شامل زنان جوان مجرد بودند كه دستمزدشان هنگامي كه در كارخانه ها يا ادارات كارمي كردند اغلب توسط كارفرمايان مستقيما" براي پدر و مادرشان فرستاده مي شد . اين زنان هنگامي كه ازدواج مي كردند ازنيروي كار كنار مي رفتند . ( جامعه شناسي ، ص 206 )
از آن زمان تاكنون ، مشاركت زنان در نيروي كار مزد بگير كم و بيش به طور پيوسته افزايش يافته است . مثلا" درسال 1944 تقريبا" 40 هزار از مجموع 100 هزار نفر حقوق بگيران يك كارخانه عظيم فولاد سازي را زنان تشكسل مي دادند . از اين تعداد 15 هزار نفر انان به كارهاي دفتري و 25 هزار نفر به كار در كارخانه هاي اسلحه سازي مشغول بودند . اين همان زناني بودند كه قبلا" به كارهايي نظير خانه داري ، تدريس و فروشندگي ، اشتغال داشتند . با اين حال در عرصه ي پر تلاطم زندگي قرن بيستم ، زنان نيز مجبور شدند پا به پاي مردان و با مشاركت آنان بار سنگين وظايف و مسئوليت هاي اجتماعي و اداري را به دوش بگيرند . ( روانشناسي كار ، ص 257)
يكي از دلايل و شايد مهمترين دليل مشاركت زنان در كار خارج از خانه – عرصه هاي اجتماعي – كمبود نيروي كار بود كه طي جنگ جهاني اول پديد آمد . طي سالهاي جنگ ، زنان بسياري كارهايي را انجام مي دادند كه پيش از آن به عنوان قلمرو انحصاري مردان در نظر گرفته مي شد . پس از بازگشت از جنگ مردان دوباره بيشتر آن مشاغل را تحويل گرفتند . اما آن الگوي از پيش تعيين شده ديگر شكسته شده بود امروزه حدود 50 درصد زنان شانزده تا شصت سال در اكثر كشورهاي اروپايي ، مشاغل داراي حقوق و دسمتزد در بيرون ازخانه دارند . مهمترين افزايش در ميان زنان متأهل بوده است . در انگلستان بيش از 40 درصد زنان متأهل با فرزندان زير سه سال اكنون داراي اشتغال درآمدزا هستند . با اين همه نسبت زنان در نيروي كار مزد بگير ، هنوز خيلي پايين تر از مردان است . بايد اضافه كرد كه گسترش سطوح اشتغال براي زنان نتيجه بيرون راندن مردان از مشاغلشان توسط زنان نبوده بلكه در اثر افزايش كلي تعداد مشاغل در دسترس پديد آمده است . ( جامعه شناسي ، ص 207 )
در اينجا بد نيست مطلبي را كه در جزء نيروي كار زن كه در سال 1957 به وسيله انجمن نيروي انساني در نيويورك و دانشگاه كلمبيا پيرامون تاريخچه كار زنان بيان شده آورده شود . در اين جزوه آمده است كه : « تقريبا" يك سوم از حقوق بگيران آمريكا زن هستند و از اين عده گروهي كارگر ، هده اي كارمند دفتري ، آموزگار ، دبير ، پژشك ، استاد دانشگاه ، مدير و ... هستند . ازدياد زنان كارگر ( اعم از مجرد يا متأهل ، تحصيل كرده يا كم سواد در كارخانه و دستگاههاي اداري ، تسهيلاتي را فراهم آورده است . بررسي ها نشان داده است كه زنان مسن بعد از آنكه مسئوليت خانوادگي آنان كمتر شد و فرزندان آنها به سن رشد رسيدند ، بيشتر به كارخانه ها رغبت نشان مي دهد . در سال 1957 ، زنان شاغل در كارخانه هاي آمريكا و اروپا حدود 50 درصد بيش از قبل از جنگ جهاني دوم بوده است و در آن سال نيز پيش بيني شده است كه در سال 1975 ، اين تعداد به 90 ميليون نفر برسد . ( روانشناسي كار ، ص 257 )
با افزايش سطح علم و دانش و رشد معنوي و عاطفي مردم ، زنان بيش از گذشته نسبت به زندگي خانوادگي ، كمك به شوهران خود و تربيت فرزندانشان ، مقيد شده اند . اما تحولات اقتصادي جهان و انقلاب اجتماعي كه در يك تا دو قرن گذشته در آمريكا و كشورهاي اروپايي و نيز در چند دهه ي اخير در كشور ما به وقوع پيوسته است . زنان وادار شده اند پا را از محيط خانه و زندگي فراتر گذارده و چون شوهران خود ، به تحقيقات و پژوهشهاي علمي روي آورند . يكي از نشانه هاي اين تحول ، فزوني گرفتن درصد زنان در دوره هاي گوناگون دانشگاه هاي ايران است . هجوم زنان به كارهاي اجتماعي دررشد صنايع نيزاثر قابل توجهي داشته است . در غرب ، كارخانه هاي لباس دوزي ، لوازم آرايش و نيز مديريت مجله ها و روزنامه هاي كثيري به دست زنان افتاد . و در مواردي نيززنان در انجام دادن وظايف مشاغل سنگين و سخت ، مانند راندن كاميون ، تراكتور و كار در كارخانه هاي اسلحه سازي ، با مردان به رقابت پرداختند . اين تحولات باعث شد توجه روانشناسان و جامعه شناسان ، نسبت به كار زنان معطوف شود . در غرب رشد اجتماعي و اقتصادي زنان از 8 تا 9 دهه گذشته ، آعاز شده است . زناني كه در كارهاي دستي به كار مشغول بودند ، ناگزير شدند دامنه ي فعاليت شان را توسعه دهند . شواهد موجود حاكي از آن است كه هر چند يكي از دلايل علاقه زنان به اشتغال در خارج از محيط خانواده ، هزينه سنگين زندگي بوده است . اما درصد قابل توجهي از زنان ، حتي اگر پول هنگفتي نيز به ارث برده باشند باز هم علاقمند به كار هستند . در چند دهه ي اخير ، علاقه ي زنان در غرب نسبت به كسب استقلال و هجوم آنان به بازار كار باعث گرديد . :
1 . جدايي فيزيكي و روانشناختي زن و مرد از هم بيشتر شود .
2 . درصد طلاق بين زن و مرد در خانواده ها ، افزايش پيدا كند .
3 . در نتيجه رها شدن فرزندان در كوچه و خيابان ها ، بر ميزان جرم و جنايت افزوده مي شود . ( روانشناسي كار ، ص 258 )
آنگونه كه عنوان شد زنان هميشه به عنوان نيروي ارزان كار در طول روزگار – قديم يا معاصر – شناخته شده اند آمارهاي هر چند اندك نشان مي دهد كه اين ارزاني در بين نژادهاي مختلف نيزمتفاوت بوده است . آمارها نشان مي دهد كه زنان متعلق به اقليت هاي نژادي ، تقريبا" سه چهارم دستمزد ساعتي زنان سفيد پوست را مي گيرند . از 11 ميليون زن شاغل ، 5 / 4 ميليون شغل نيمه وقت دارند ، كه 5 / 3 ميليون نفر آنان مادر هستند . اگر چه بيشتر زنان جوان شاغل هستند ، اما به محض مادر شدن از لحاظ ميزان درآمد از سايرين جدا مي شوند . شرايط مادر شدن شمار زنان را در مشاغل تمام وقت به نصف مي رساند ، ولي به طرز قابل توجهي تعـداد زناني كه رسما" مشغـول به كارهاي نيمـه وقت هستند را افـزايش مي دهد . ( فيگز كيت ، زنان و تبعيض ، تبعيض جنسي و افسانه فرصت هاي برابر ، ترجمه اسفنديار زندپور ، تهران ، گل آذين ، 1383ص 179 )
بر طبق تحقيقات زن و اشتغال سال 1980 كه توسطمارتين و رابرتز اجرا شد تقريبا" يك سوم تمام مادراني كه پس از تولـد اولين فرزندشـان به مشاغل تمام وقت باز مي گردند ، بعدها به مشاغل نيمه وقت روي مي آورند و علت آن فشار حاصل از انجام هر دو مسئوليت است . ( زنان و تبعيض ، ص 179 )
در طي اواخر دهه 1970 و اوايل دهه 1980 برخي از تعاوني هاي مسك با هزينه قابل توجه استفاده از تكنولوژي جديد مواجه شدند و به واسطه استخدام شمار بيشتري از زناني كه پس از مادر شدن به كار باز مي گشتند موفق به پرداخت اين هزينه شدند . اكنون تقريبا" تمام صندوق داران زن هستند . در سال 1970 تنها 4 درصد از كاركنان تعاوني هاي مسكن نيمه وقت بودند تا سال 1985 اين رقم 23 درصد افزايش يافت . ( بر ، ويوين ، جنسيت و روان شناسي اجتماعي )
بنابراين همانطور كه عنوان شد دليل واقعي استخدام زنان در مشاغل نيمه وقت اين است كه به طور قابل ملاحظه اي ارزانتر است . يك مزيت ديگر در استخدام كاركنان نيمه وقت اين است كه اگر براي انجام كاري در شرايطي كه به وجودشان نياز مبرم است به كار گمارده شوند ، احتمالا"هنگامي كه كار سبك تر است به گفت و گو و بيكار گشتن و تلف كردن وقت نمي پردازند . در نتيجه ظهور شغل هاي نيمه وقت در حال افزايش است . به عنوان مثال مشاغل نيمه وقت در شكل رسمي آن يك پنجم تمام مشاغل بريتانيا را تشكيل مي دهد و انتظار مي رود كه به مرور زمان افزايش يابد . استفاده كثير از كار انعطاف پذير ، با درآمد كمتر و شرايط تقريبا" ناچيز ، را مي توان در تمام زمينه هاي كاري كه در آن شمار زنان بسيار است يافت براي مثال در زمينه كار پرستاري ، تدريس ، صنايع تفريحي مثل سينما ، فروشگاه ها ، دربانك ها و در تعاوني هاي مسكن اما با اين وجود حتي در آموزشهايي كه جهت اشتغال نيمه وقت داده مي شود بين زنان و مردان متفاوت است و ميزان ان براي مردان بسي بيش از زنان است . البته در بين زنان و ميان نژادهاي مختلف نيز اين تفاوت ديده مي شود .
نظريه هاي طرفداري از حقوق زنان ( فمينيسم )
فمينيسم عبارت است از انتقادي كلي از روابط اجتماعي مربوط به سلطه جويي و سلطه پذيري كه عامل آن « جنسيت » باشد .
تعريفي كه در بالا به آن اشاره شد در برگيرنده ي همه كوششهايي مي شود كه با هر گونه تبعيض اجتماعي ، شخصي و يا اقتصادي عليه زنان – كه عامل آن جنسيت زنانه مي باشد – مخالف است . اين كوشش ها در تمام عرصه هاي هنري ، علوم انساني ، علوم اجتماعي و علوم طبيعي را شامل مي شود
نظريه هاي فمينيسي بخشي از يك رشته پژوهش درباره زنان است كه به طور ضمني يا رسمي ، نظام فكري گسترده و عامي را درباره ويژگيها ي بنيادي زندگي اجتماعي و تجربه انساني از چشم انداز يك زن ارائه مي كند . اين نظريه از سه جهت متكي به زنان است . نخست آنكه موضوع عمده تحقيق ونقطه شروع همه بررسي ماشين ، موقعيت و تجربه هاي زنان در جامعه است ، دوم آنكه اين نظريه زنان را به عنوان موضوعهاي كانوني در فراگرد تحقيق در نظر مي گيرد . يعني در صدد آن است كه جهان را از ديدگاه متمايز زنان در جهان اجتماعي نگاه كند . سوم اينكه نظريه فمينيستي ديدگاه انتقادي و فعالانه اي به سود زنان دارد و در پي آن است كه جان بهتري را براي زنان بسازد كه به نظر آنها بدين ترتيب جهان براي بشريت نيز بهتر خواهد شد . فمينيسم ها با افتخار مي گويند كه زنان مي توانند مدعي « نيمي از جهان » شوند
ريشه هاي تاريخي فمينيسم :
هميشه در جان يك نوع از چشم انداز فمينيستي وجود داشته است هر كجا كه زنان تحت انقياد بوده اند – كه تقريبا" هميشه و در همه جا چنين بوده است ، زناني نيز بوده اند كه اين موقعيت را تشخيص داده و به صورتي آن را مورد اعتراض قرار داده اند . برخي به اشتباه خاستگاه تاريخي فمينيسم را تا عصر هلني پيش برده اند و از افلاطون به عنوان نخستين فمينيست تاريخ ياد كرده اند . اما اين گروه از ياد برده اند كه زنان در دولت – شهرهاي يوناني جزو شهروندان شمرده نمي شدند . و در كنار بردگان فاقد رأي بوده اند . افلاطون نيز گرچه از پاره اي اصلاحات در خصوص بهبود حقوق زنان و تساوي زن و مرد در بخشي از امور و زمينه ها نظير آموزش و پرورش دفاع مي كرد ، اما در عين حال خدا را شكر مي كند . كه مرد آفريده شده است نه زن .
بايد دانست كه فمينيست به عنوان يك ايدئولوژي ، به هيچ روي جايگاه و پايه و مايه اي در عصر پيشامدرن نداشته است . ( حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، ص 362 )
در جهان غرب ، تاريخ رسمي آغاز گرفتن فمينيسم ، آثاري كه در اعتراض به موقعيت زنان منشر شده اند مشخص مي شود . به استثناي يكي دو مورد . يك چنين آثاري نخستين بار در دهه 1630 منتشر شدند و به عنوان يك جريان باريك ولي مستمر تا 150 سال ديگر همچنان ادامه داشته است . ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، جورج دتيرز ص 462 )
سابقه فمينيسم ، از تحول پيوسته و ناگسسته اي برخوردار نيست . به هر روي زنان در جوامع غربي هميشه يك گروه به نسبت كم قدرت و زير دست ، يا يك نوع اقليت بوده اند . اعتراض فمينيستي به اين منزلت اقليتي نيز هميشه « اكثريت » قدرتمندتر و مسلط تر – مردان – را تقدير مي كرده و در نتيجه پيوسته مورد مخالفت آنها بوده است
بيشترين مدارك و نوشته هاي راجع به غعاليت فمينيستي به دوران آزادي خواهانه تـاريخ غرب نـوين تعلق دارد . نخستين بانيـان اين امـر در دهه هـاي 1780 و 1790 مي باشند . ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، ص 462 )
همانطور كه عنوان شد فمينيسم محصول جامعه مدرن است و يكي از عوامل ايجاد شده جامعه مدرن انقلاب كبير فرانسه مي باشد كه فضا را براي دفاع از دوامي فمينيسم مساعد ساخت . عنصرهاي دروني شده ليبراليسم يعني ستادي شهروندان در برابر قانون ، حق مالكيت فردي ، به رسميت شناختن حقوق بشر و مبنا قرار دادن دموكراسي و نيز آزاديهاي فردي ، فمينيست ها را قادر مي ساخت در پناه اين ايدئولوژي و همچنين انقلابي كه بر مبناي آن شكل گرفته بود .از حقوق مساوي زنان در برابر مردان ، از استقلال اقتصادي زنان و از مشاركت اجتماعي و سياسي ايشان در روند تحولات جـاري دفاع كنند . در هميـن دوره بود كه پيش موج جنبش فمينيستي ، خود را در آثـار كساني چون« جان استوارت ميل » ، « هريت تايلور » و بويژه « ماري ولستون كرافت » صاحب كتاب اثبات حقوق زن در سال 1793 به ظهور رساند . ( حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، ص 365 )
اما حركت اصلي و نخستين موج فمينيسم در واقع از سال 1830 آغاز شد و تا سال 1920 تداوم يافت . عامل و موجب اصلي اين امر ، ظهور يك ايدئولوژي تازه تر و در عين حال جريان ساز در عرصه سياست و اجتماع بود سوسياليسم تخيلي بود كه بنيان گذار آن « سن سيمون » مي باشد .
ايجاد سازمانهاي اجتماعي ويژه زنان را كه – به دولت هاي متبوع خود در غرب فشار اجتماعي و رواني براي تسليم در برابر خواسته هاي تساوي گرايانه زنان وارد مي كردند – تا حدود زيادي مرهون تفكر موسياليستي و ناشي از تاثير پذيري زنان اروپا ، از نهضت سوسياليستي دانست و سازمانهايي چون اتحاديه اجتماعي و سياسي زنان كه در سال 1903 توسط خانمي به نام پانكورست تشكيل شد ، آشكارا از آرمانهاي سوسياليستي تاثير پذيرفته است . از اوايل دهه 1980 جنبش فمينيستي ، بويژه ادبيات مربوط به آن به گونه اي شگرف و تصاعدي گسترش يافته است ، روزنامه ها و نشريات پرشماري كه بويژه زنان و مروج انديشه و فرهنگ فمينيستي هستند ، به بازار آمده اند و انجمن غير دولتي و مستقل بسياري كه محور برنامه هاي آنان ، كوشش در جهت گسترش زمينه هاي فعاليت زنان و حمايت از حقوق مساوي با جنبش مخالف براي زنان است ، در سراسر كشورهاي توسعه يافته تأسيس يافته اند . فمينيسم زير تاثير ايدئولوژي هاي سياسي و اجتماعي به مكاتب اصلي و فرعي متعددي تقسيم شده است . برخي از اين انواع آشكارا در نقطه ي مقابل هم قرار گرفته اند و گاهي كاملا" با هم تناقص دارند كه اين تناقص ها ناشي از تناقص در ميان ارزش هاي بنيادين ايدئولوژي هاي سياسي مختلف نظير سوسياليسم – ماركسيسم و ليبراليسم كه مكاتب متعدد فمينيستي از همه اين ايدئولوژي ها سود برده و يا به نحوي روشن بر پايه آنها استوار هستند .وجود دارد .
حال چند مكتب مهم فمينيستي را كه داراي شهرتي مي باشد و هر كدام براي خود پيرواني دارند را ذكر كرده و سپس به طور مختصر شرحي از اعتقادات هر يك از مكاتب بيان مي كنيم
الف – فمينيسم ليبرال :
اين مكتب را مي توان عمده ترين و در عين حال ديرينه ترين مكتب فمينيسم به شمار آورد و بيشتر نوشته هاي مردم پسندي كه درباره مشاغل زنان ، برابري زن و مرد در مقام والدين ، نياز به آموزش فارغ از جنسيت براي كودكان منتشر شده اند بر پايه اين نظريه استوارند . اين نظريه بيشتر در آمريكا رشد و گسترش داشته است . رابطه متقابل آساني كه ميان فمينيسم ليبرالي و جريان اصلي عقايد سياسي آمريكـايي برقرار شده است ، مردم پسندي اين نظريه فمينيستي را برايمـان قابل فهم مي سازد .
فمينيسم هاي ليبرال براي عرصه خصوصي زنان ( امور خانه داري و كدبانويي ) ارزش ويژه اي قائل نيستند . از ديد آنان نظامي كه از دسترسي زنان به عرصه عمومي جلوگيري مي كند ، بار مسئوليت هاي عرصه خصوصي به گردن آنها مي اندازد ، آنها را در خانه هاي مجزا حبس مي كند نظامي است كه نابرابري جنسي را به بار مي آورد ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر،ص 479 )
نيروي اساسي در نظام فمينيست ليبرال تبعيض جنسي است . تبعيض جنسي از پيشداوري ها و عرف هاي تبعيض آميز عليه زنان و باورهاي پذيرفته شده درباره تفاوت هاي طبيعي ميان زن و مرد ساخته مي شود . بخاطر همين تبعيض جنسي است كه زنان از همان كودكي محدود و عليل مي شوند و به موجوداتي وابسته و ناخودآگاه افسرده اي تبديل مي سازد . از ديدگاه فمينيست هاي ليبرال جنسيت امري مصنوعي و بر ساخته ي شرايط و احوال اجتماعي است . در صورتي كه امر جنسي ، مساله ي طبيعي و بيولوژيك است . نقشهاي فرد در خانواده و در اجتماع از جنسيت او و نه از امر جنسي ريشه مي گيرد .
خانم ماري ولستون كرافت كه يك فمنيست ليبرال مي باشد معتقد است كه عاملي كه زنان را دچار نابرابري با مردان ساخته ، محروميت آنان از وسايل توسعه و پيشرفت عقل و در يك كلمه آموزش و پرورش مي باشد . ( حقوق زنان در كشاكش سنت و تجدد ، ص 372 )
به نظر فمينيست هاي ليبرال ، جامعه آمريكايي با برخورداري از نهادها و حقوق معين قانوني اش بيشتر از هر جامعه ديگر اجازه آزادي و برابري فردي را به افراد مي دهد . فمينيست هاي ليبرال برنامه هاي زير را براي از ميان برداشتن نابرابري جنسي پيشنهاد مي كنند :
بسيج در جهت كاربرد امكانات موجود سياسي و قانوني كه در حال حاضر براي تغيير وضع در دسترس مي باشد .
تامين فرصتهاي برابري اقتصادي
دگرگوني در خانواده ، مدرسه و پيامهاي رسانه هاي همگاني تا آنكه مردم ديگر در نقشهاي جنسي شديد و در بسته اجتماعي نگردند .
كوشش هاي همه افراد براي مبارزه با تبعيض جنسي در هر كجا كه روزانه با آن روبرو مي شوند . ( نظريه هاي جامعه شناسي ، ص 477 )
البته ايراداتي نيز بر اين مكتب ( طرفداريي از حقوق زنان ) وارد است مثلا" ايرادي كه هم فمينيست هاي سوسياليست و هم راديكال بر فمينيست هاي ليبرال وارد كرده اند اين است كه اين مكتب چندان علاقه اي نسبت به تغيير ساختار خانواده از خود نشان نمي دهد و از حفظ نهاد خانواده خرسند به نظر مي رسد . از طرف ديگر حمايتش از زنان ، مسايل چندان مهمي را در بر نمي گيرد و خط مشي آن از مساوات صوري فراتر نمي رود .
ب – فمينيسم ماركسيستي :
ماركسيسم يكي از معروفترين نظريه هاي مربوط به سمتگري اجتماعي را به دست مي دهد . اين چشم انداز كه با كارل ماركس و انگلس آغاز مي شود نظريه اي را درباره ستمگري طبقه اجتماعي ارائه مي كند . كه با تسلط منافع طبقه حاكم بر كارگران ، شيوع تسلط طبقاتي و بر عامل ستمگري و نقش كشمكش در الگوبندي روابط اجتماعي درون ملي و بين المللي تاكيد مي ورزد . فمينيسم ماركسيستي تحليل طبقاتي ماركسيستي را به اعتراض اجتماعي فمينيستي پيوند مي زند .
همانطور كه عنوان شد مكتب ماركسيسم با انديشه هاي كارل ماركس شكل گرفته است . فلذا ما نيز در اينجا اشاره اي كوتاه به اعتقاد ماركس در طفداري از حقوق زنان خواهيم داشت .
مهمترين انديشه هاي ماركس در اين مورد در كتاب « منشأ خانواده مالكيت خصوصي و دولت كه به همت انگلس و از روي يادداشت هاي ماركس انجام گرفته ، مي باشد .
استدلالهاي اصلي در اين كتاب عبارتند از :
1 . تابعيت زنان نه از ماهيت زيست شناختي شان بلكه از تنظيم هاي اجتماعي سرچشمه مي گيرد كه قابل دگرگوني نيست .
2 . مبناي رابطه تابعيت زنان ، در خانواده گذاشته شده است . نهادي كه به درستي از نام لاتين ( Famulus ) خدمتكار گرفته شده است ، زيرا خانواده در واقع چيزي نيست جزء نظامي از نقشهاي مسلط و تحت تسلط ما و از آنجا كه زنان از استقلال اقتصـادي محرومند بنابراين جزء متعلقات و دارايي هاي شخصي فرد به حسـاب مي آيند
3 . جامعه با ادعاي اينكه يك چنين ساختاري نهاد بنيادي همه جوامع بشري است به اين نظام خانوادگي مشروعيت مي بخشد در حالي كه شواهد باستان شناختي اين نظريه را رد مي كند . در گروه چه هاي قديمي ( تيره ها ) به خاطر آنكه اقتصادهاي ابتدايي مبتني بر شكار و گردآوري غذا ، زنان به خاطر داشتن كاركرد مستقل و تعيين كننده اقتصادي به عنوان گردآورنده سازنده و ذخيره كننده مواد غذايي از قدرت مهمي برخوردارند و به همين دليل معمولا" مادر سالار بودند .
4 . عواملي كه « شكست تاريخي و جهاني جنس زن » را به بار مي آورند عوامل اقتصادي بويژه جايگزيني اقتصاد شباني كشاورزي سبك و مزرعه داري به جاي اقتصاد شكار و گردآوري مي باشد . بر اثر اين جايگزيني مالكيت به وجود آورد كه در نتيجه آن مردان به جهت تحرك ، نيرومندي و انحصار برخي از ابزارها برتري يافتند و زنان تنزل پيدا كردند .
5 . از آن پس ، استثمار كار به ساختارهاي پيچيده ، تسلط و از همه مهمتر روابط طبقاتي انجاميد . و خانواده نيز همراه با تغييرهاي تاريخي نظام هاي اقتصادي و مالكيت به نهاد وابسته و ريشه داري تحول يافت كه منعكس كننده بي عدالتي هاي گسترده اقتصاد سياسي است . و انقياد را برزنان تحميل مي كند . ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، صفحات 447 تا 481 )
انگلس به گفتاري از ماركس اشاره ميكند. « خانواده نوين در هسته خود نه تنها داراي ويژگيهاي بردهداري بلكه سرواژ نيز ميباشد، زيرا اين خانواده از همان ابتدا وابسته به خدمات در كشاورزي بود، خانواده به صورت مينياتور داراي تمام تعارضها در خود ميباشد كه بعدها به صورت گسترده در جامعه و در دولت پديدار شدند.» تنزل مقام زن در جوامع باستان به بارزترين شكل در يونان به چشم ميخورد، در اينجا زنان به سبب رقابت با بردگان بي ارزش شدند « وجود بردهداري در كنار يكتا همسري، وجود بردگان جوان زيبايي كه با همه آن چيزي كه دارند متعلق به مرد هستند، از همان ابتدا بر يكتا همسري، ويژگي خاص آن، يعني يكتا همسري فقط براي زنان و نه براي مردان، را مهر زد و تا امروز نيز اين خصيصه خود را حفظ كرده است». انگلس معتقد است كه « اما تنزل مقام زن، به خود مردان هم بازگشت و آنان را نيز تنزل داد تا اينكه آنها را به گرداب انحراف پسر بازي افكند. (اعزازي، شهلا، 1380 ص 80 )
همانطور كه عنوان شد فمينيست هاي ماركسيست ، شالوده هر نوع نابرابري اجتماعي يا حقوقي را عوامل اقتصادي و به طور اخص مالكيت خصوصي مي دانند . آنها معتقدند كه زنان براي نيل به آزادي حقيقي بايد به مبارزه ي پرولتاريا بپيوندند . پيروان اين مكتب تقزيبا" جملگي خانواده ي تك همسري را نكوهش كرده و آن را از آثار بورژولذي مي دانند . آنان دو جنس گرايي ، همجنس گرايي زنان و چند همسري را تشويق مي كنند . خانه داري و پرورش كودكان را وظيفه ي مشترك زن و مرد مي دانند و آينده ي طبيعت انسان را كمابيش تهي از تمايزهاي جنسي و جنسيتي مي بينند . پس زنان نه بخاطر هر گونه اختلافات منافع اساسي و مستقيم ميان دو جنس بلكه بر اثر اعمال ستمگري طبقاتي و همراه با آن نابرابري در مالكيت ، استثمار كار و از خود بيگانگي ، با مردا نابرابر شده اند و در نتيجه ، راه حل نابرابري جنسي را بايد در نابودي ستمگري طبقاتي يافت . اين نابودي از طريق كنش انقلابي يك طبقه فردبگير متحد كه هم زنان و هم مردان را در بر گيرد ، تحقق پذير است . هر گونه بسيج مستقيم زنان بر ضد مردان ، يك عامل ضد انقلابي است . زيرا اين كار طبقه كارگر بالقوه انقلابي را دچار دودستگي مي كند .
ج . فمينيسم راديكال :
اين مكتب از اواخر دهه 1960 و اوايل دهه 1970 بيشتر در آمريكا و در برابر انديشه هاي سياسي جناح راست شكل گرفت . فمينيسم راديكال كه عمدتا" از دل طبقه متوسط دانشگاه ديد . آمريكايي سر زده است علي رغم پاره اي از اشتراكات با فمينيسم سوسياليست چتد تفاوت عمده با آن دارد از جمله اينكه فمينيسم راديكال ، عمدتا" مفاهيم جنسي و طبقاتي را بر جسته نمي سازد و به بيولوژي و روانشناسي بيشتر از تحليل هاي تاريخي اهميت مي دهد .
سيمون دوبوار كه يك فمينيست راديكال مي باشد معتقد است كه زنان ، طبيعت يكساني با مردان دارند ، اما يك واقعيت مهم يعني جسم آنها مانع بروز توانايي ها و استعدادهاي واقعي ايشان شده آنها را به بردگي كشانده است . جسم از نظر او تعيين كننده ماهيت حقيقي زنان نيست ، بلكه بيشتر توضيح دهنده ي تاريخ آنهاست . ( حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، صفحات 377 – 376 )
اساسي ترين موضع فمينيسم راديكال ، قايل شدن ارزش بسيار مثبت براي زنان و ابراز گلايه و خشم عميق بابت ستمگري در مورد آنان است . از ديد مكتب فمينيسم راديكال در چارچوب نظام پدر سالاري ، مردان و زنان انقياد را مي بينند و ياد مي گيرند . همين پدر سالاري است كه گناه و سركوبي خود آزادي و ديگر ازادي ، فريب و نيرنگ بازي را مي آفريند و همين پديده ها نيز به نوبه خود مردان و زنان را به انواع ديگر بيدادگري سوق مي دهند . در نظر آنها پدر سالاري كمتر از همه مورد توجه قرار گرفته ، ولي مهمترين ساختار نابرابري اجتماعي به شمار مي آيد .
فمينيست هاي راديكال معتقدند راه شكست پدر سالاري اين است كه بايد ذهن زنان را به گونه اي اساسي بازسازي كرد تا آنكه هر زني ارزش و توانايي اش را تشخيص دهد ؛ فشارهاي پدرسالارانه را از ذهن خود بر دارد تا ديگر خود را ضعيف ، وابسته و دست دوم نپندارد ؛ در اتحاد با زنان ديگر و بدون توجه به تفاوت هايشان عمل كند و از اين طريق رابطه ي گسترده خواهرانه اي سرشار از اعتماد ، حمايت ، تفاهم و دفاع را برقرار سازد . بعد از برقراري يك چنين رابطه خواهرانه دو استراتژيي را به كار ببرد : يكي روياروي شديد با هر گونه تجلي تسلط پدر سالارانه در هر كجا كه پديدار شود ؛ ديگري باز كردن حساب تا اندازه ي جداگانه براي زنان از طريق روي آوردن به فعاليت هاي اقتصادي تحت مديريت زنان ، اجتماعات زنانه ، كانونهاي خلاقيت هاي هنري زنان و برقراري روابط صميميانه با يكديگر . به نظر مي رسد فمينيست هاي راديكال قايل به برتري ذاتي جنسيت زنانه بر جنسيت مردانه هستند و حاضر به برقراري مساوات و برابري بين اين دو جنس نمي باشند و حتي فمينيست هاي راديكال جديد كشتار جمعي مردان را راه چاره براي رهايي زنان از سلطه مردان مي دانند . ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، صفحات 490 – 489 )
البتـه ايـراداتي نيـز به اين مكتب وارد است از جمله اينكه به تـدريج از نظريه هاي « تساوي جنسيت » به سوي انتقاد از « طبيعت مردانه » كشيده شده است . به گونه اي كه به گفته يكي از پيروان اين مكتب « مذكر بودن في نفسه معرف مرگ ، خشونت و ويرانگري است » (حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، صفحات 378 – 377 )
د – فمينيسم سوسياليستي :
فمينيست هاي سوسيالست اين هدف را براي خود تعيين كرده اند كه نظريه هاي فمينيستي موجود را در هم ادغام كنند آنها در صدد آن هستند كه انديشه هاي فمينيستي ماركسيستي و تفكر فمينيستي راديكال را با يكديگر ادغام كنند و يك مكتب جديد فمينيستي به وجود آورند . از اين ادغام دو مكتب فمينيسم سوسياليستي به وجود مي آيد : نخستين گونه تنها به ستمگري در مورد زنان و برشيوه اي كه از طريق آن بتوان دانش ماركسيستي ستم طبقاتي را با تحليل راديكال فمينيستي ستمگري جنسي ادغام كرد . اين نظريه پردازان در توصيف نظام مورد نظرشان از اصطلاح « پدر سالاري سرمايه دارانه » استفاده مي كنند .
نوع دوم فمينيسم سوسيالستي بر آن است تا همه ي صورتهاي ستمگري اجتماعي را توصيف و تبيين كند . اصطلاحي كه اين نظريه پردازان براي نظام مورد توصيف شان غالبا" به كار مي برند « تسلط » است .
نظريه پردازان سوسياليست هر نوع تجربه هاي ستمگري را ، چه از سوي مردان و چه از سوي زنان ، مورد بررسي قرار مي دهند . آنها حتي اين قضيه را نيز در نظر مي گيرند كه چگونه برخي از زنان با وجود تحت ستم بودن مي توانند در ستم به زنان ديگر مشاركت فعالانه اي داشته باشند . براي نمونه زنان سفيد پوست آمريكايي كه زنان سياهپوست را مورد ستم قرار مي دادند . و در واقع ، يكي از برنامه هاي فمينيست هاي سوسياليست ، رويارويي با پيشداوري ها و عرف هاي ستمگرانه است كه درون اجتماع خود زنان رواج دادند . ( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، صفحات 492 – 491 )
ماترياليسم تاريخي كه شاخص فمينيسم سوسياليستي است ، و امدادي اين مكتب را به انديشه هاي ماركسيسمي آشكارا نشان مي دهد – ماترياليس تاريخي به اين موضوع اشاره دارد كه شرايط مادي زندگي بشري در الگوبندي تجربه شخصيت و افكار انساني و نيز تنظيم هاي اجتماعي ، نقش اساسي دارند . و اين شرايط نيز با گذشت زمان بر اثر پوياييهاي درون ذاتي شان تغيير مي پذيرند – اما فمينيست هاي سوسياليست بر خلاف ماركسيست ها از پوياييهاي اقتصادي پا فراتر مي گذارند . و از شرايط گسترده تري سخن مي گويند كه زندگي بشري را ايجاد و حفظ مي كنند . جسم انسان جنسيت و نقش آن در توليد مثل و پرورش فرزندان ، خانه داري بدون اجر و مزد ، وظايف خانگي نامريي وتغذيه غذاي فمينيست هاي سوسياليستي براي تحليل نظام اجتماعي ، از يك سوي برآنند تا نظامهاي تسلط پهن دامنه را توصيف كنند و از سوي ديگر مي كوشند تا تجارب معمولي و روزانه آدمهاي ستم كشيده را جزء به جزء مورد بررسي قرار دهند ( همان كتاب ، ص 494 )
فمينيست هاي سوسياليست ، فمينيست هاي ماركسيست را به « كور جنسي » متهم كرده اند و در عين حال خود نيز مورد ايراداتي قرار گرفته اند :
نخست اينكه ، نطريه فمينيستي به خاطر تنوع فراوان آن ، گهگاه به نظر مي رسد كه به هيچ وجه يك نظريه نيست ، بلكه نوعي جر و بحث بي پايان در ميان دست اندركاران جنبش زنان است .
دومين انتقاد كه انتقادي جدي تر است ايناست كه از سوي زنان رنگين پوست مطرح شده است . اين نظريه فمينيستي با آنكه ادعا مي كند در جستجوي يك راه حل منصفـانه است ، اما بيشتـر تجربـه زنـان سفيد پوست طبقه متوسط را منعكس مي كند . البته بايد گفت كه علاوه بر مكاتب فمينيستي مختلف كه در بالا به طور مختصر اشاره اي به آن شد با گذشت زمان مكاتب فمينيستي جديدي نيز به وجود آمده اند . و در واقع نقطه شروع نظريه هاي جديد جامعه شناسي فمينيستي اين است كه نمي توان شاهد بي طرفي و بي تفاوتي نسبت به « جنس دوم » باقي ماند . و همين امر موجب تشكيل مكاتب جديد فمينيستي شده است كه از جمله اين مكاتب « مكتب اكوفمينيسم » مي باشد . پيروان اين مكتب عقيده دارند كه نظام مرد سالاري همواره با انهدام و آلودگي زمين همراه بوده است .حال آنكه زنان به خاطر ويژگيهاي بيولوژيك خود همواره نسبت به طبيعت و زمين احساس مسئوليت و نگراني مي كرده اند . و مردان را مظهر صفات جاه طلبي ، پرخاشجويي ويرانگري به ويژه در منابع طبيعي و محيط زيست مي دانند و از اين روست كه اكثر مكاتب فمينيستي هم پيمان و هم سو با مكتب « جنبش سبز » مي باشند . اگر بخواهيم نگاه فمينيست را به نظم اجتماعي مورد بررسي قرار دهيم . بايد از دو ديدگاه ياد شود : نخست نظم اجتماعي كلان و ديگري نظم اجتماعي خرد .
در كانون علايق فمينيست ها راجع به نظم اجتماعي كلان ، الگوبندي ساختاري نابرابري جنسي قرار دارد . ايدئولوژي جنسي از طريق زير فعاليت هاي توليدي زنان را به گونه اي منظم تعريف و كم ارزش مي سازد :
1 . با بي اهميت جلوه دادن برخي از فعاليت هاي زنان مانند خانه داري
2 . آرماني ساختن برخي از فعاليت هاي ديگر مانند وظيفه مادري تا حدي كه ديگر قابل تشخيص نباشد .
3 . نامرئي ساختن فعاليت هاي اساسي ديگر مانند خدمات حياتي و چند گانه زنان در توليد كالاهاي بازاري .
جامعه شناسي فمينيستي كنش متقابل در سطح خرد بر اين تاكيد مي ورزد كه افراد در پيگيري طرحهاي عيني با معاني ذهني مشتركشان چه برداشتي از يكديگر دارند .( نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، صفحات 501 – 505 )
زن و کار
محدود بودن تنوع مشاغل زنان
انتخاب شغل از طرف زنان و ايجاد فرصتهاي اشتغال و پذيرش زنان در مشاغل جديد از طرف جامعه نكتهاي است كه ريشههاي عميقي در طرز تفكر و برداشتهاي جامعه از زن و توانائيها: امكانات و استعدادهاي او دارد هنوز بسيارند كساني كه زن را از نظر هوش پايينتر از مرد ميدانند. اعتقاد به نابرابري مردان و زنان از نظر قواي بدني فكري سبب شده است كه درهاي بسياري از مشاغل به روي زنان بسته شود، و حتي خود زنان نيز در بسته ماندن اين درها بياثر نيستند.
گزارشها و بررسيهاي پيش از انقلاب حاكي است، در بحث با مديران كارخانهها، هنگام طرحريزي وظايف بسياري از شغلها در بسياري موارد، هيچ دليلي وجود نداشت كه زنان، از انجام آن وظايف بر نيايند ولي در اولين قضاوتها همواره راي بر اين بود كه اين كارها از عهدهي زن ساخته نيست. عامل موثر ديگر در محدود بودن تنوع مشاغل زنان، پايين بودن سطح سواد و تخصص و مهارتهاي زنان در مقايسه با مردان در سالهاي پيش از انقلاب شناخته شده است. با وجود افزايش سريع سطح سواد و استقبال شديد زنان از افزايش سطح تحصيلات خود همچنان بين سطح سواد و تخصص زنان و مردان تفاوت قابل ملاحظهاي مشاهده ميشود.
الگوي مشاركت زنان ايران منفي است : يكي از وجوه تمايز رشد يا عدم رشد يافتگي، الگوي مشاركت زنان در فعاليتهاي اقتصادي است. اين الگو به ابعاد و ميزان مشاركت زنان اشاره دارد. نظر كارشناسي در توضيح اين الگو كه در ايران ضد رشد و مخالف باتوسعه يافتگي است اطلاعاتي را به شرح زير در اختيار ميگذارد.
نزديك نيمي از جمعيت كشور را زنان تشكيل ميدهند، در حالي كه فقط 9% مجموع شاغلان كشور زن هستند در طي سالهاي 1355 تا 1365 به طور متوسط هر سال 0/1 درصد از ميزان اشتغال زنان كاسته شده و به اين ترتيب از هر 100 زن ده ساله و بالاتر 91 زن هيچگونه نقشي در فعاليتهاي اقتصادي نداشتهاند و تحت تكفل مردان خانواده زندگي كردهاند. اگر بپذيريم كه يكي از وجوه تمايز رشد يا عدم رشد يافتگي اقتصادي دريك كشور، ابعاد و ميزان و الگوي مشاركت زنان در فعاليتهاي اقتصادي است، متوجه ميشويم كه با كاهش بالغ بر 23700 نفر زن در فعاليتهاي شغلي مربوط به هر سال ( طي سالهاي 1355 تا 1365 ) چگونه در خلاف مسير توسعه گام برداشته شده است. ( مهرانگيز كار، 1377، ص 130 ).
مشاغل در انحصار مردان است
به لحاظ آنكه بر اساس عرف و هنجار و عادات اجتماعي و قوانين موضوعه مردان نان آور خانواده شناخته شدهاند، اكثر مشاغل در انحصار و يا در اختيار مطلق مردان قرار گرفته است. در شرايط ركود و در حالتي كه كشور با بيكاري فزاينده و گسترده روبه رو بود، كارفرماي بخش عمومي و بخش خصوصي ناچار از اولويت دادن به استخدام و بكارگيري و ابقاي مردان، در مشاغل گوناگون بوده است.
شيوهها و مناسبات توليدي و كاركردهاي بازار نقش تعيين كنندهاي در اين ميان داشتند. بدين ترتيب نوعي محدوديت در مشاغل زنان بوجود آمد كه دامنهي آن در شهرها محدود به شغل معلمي و بهياري و در روستاها محدود به مشاغل مربوط به كشاورزي شد. ( مهرانگيزكار، 1377، ص 140 ).
مشاغل كمارزش :
زنان شاغل امروز عمدتاً در مشاغل معمولي كه داراي دستمزد كمي هستند متمركز گرديدهاند. دگرگوني در سازماندهي اشتغال و نيز تصور قالبي نقش جنسي به اين امر كمك كردهاند. بروز تغييرات در پرستيژ و وظايف كاري كارمندان دفتري، نمونهي گويايي در اين زمينه است. در سال 1850، در انگلستان، 99 درصد كارمندان دفتري را مردان تشكيل ميدادند. كارمند دفتري بودن اغلب به مفهوم داشتن موقعيتي مسئوليتدار، متضمن آگاهي از مهارتهاي حسابداري و گاهي همراه با مسئوليتهاي مديريت بود.
حتي پايينترين كارمند دفتري از منزلت معيني در دنياي خارج برخوردار بود. قرن بيستم شاهد ماشيني شدن كلي كار دفتري بوده است ( كه با معمول شدن ماشين تحرير در اواخر قرن نوزدهم آغاز گرديد ). همراه با تنزل آشكار مهارتها و منزلت كارمند دفتري ـ و نيز شغل ديگري كه با آن مرتبط است يعني شغل منشي ـ به شغلي داراي منزلت خود و دستمزد اندك. به تدريج كه دستمزد و پرستيژ اين گونه مشاغل كاهش يافت زنان اين مشاغل را اشغال كردند. در سال 1986، نزديك به 90 درصد كارمندان دفتري، و 98 درصد همهي منشيها در انگستان زن بودند. زنان در اين اواخر تا اندازهاي به مشاغلي كه به عنوان مشاغل مردان تعريف شده هجوم آوردهاند، اما تا كنون فقط به ميزان محدودي به اين مشاغل دست يافتهاند. با وجودي كه زنان 46 درصد نيروي كار مزدبگير را در بريتانيا در سال 1984 تشكيل ميدادند، تنها 17 درصد موقعيتهاي بالاي مديريت را اشغال كرده بودند. زنان فقط 5 درصد كل موسسات كسب و كار را در ماليكت خود دارند، و اين موسسات كمتر از يك درصد كل دريافتيهاي موسسات كسب و كار را در مالكيت خود دارند، و اين موسسات كمتر از يك درصد كل دريافتيهاي موسسات كسب و كار را توليد ميكنند.
هنگامي كه در سال 1979 مارگارت تاچر نخستين نخستوزير زن بريتانيا شد، اين امر به عنوان گامي بزرگ به پيش براي زنان به طور كلي تلقي گرديد. در واقع، در سال 1980 مجالس قانون گذاري انگلستان شامل 1762 مرد و تنها 87 زن بود، و در حال حاضر چندان نشانهاي از تغيير در اين عدم توازن به چشم نميخورد. ( آنتوني گيرنز، 1374، ص 189 ).
كار در خانه :
در بيشتر نوشته هاي جامعه شناسي دربارة كار ، كار بي خرد _ يعني كاري كه بدون پرداخت مستقيم و خارج از حوزه يك شغل خاص انجام مي شود _ دست كم تا اين اواخر ، هرگز مورد توجه قرار نمي گرفت . كار بي خرد ، به ويژه كار زنان در حوزة خانگي تا اندازه ي زيادي ناديده گرفته مي شد . با وجود اين ، اينگونه كار به همان اندازه براي اقتصاد ضروري است كه اشتغال فرد بگيري برآورده شده است كه كار خانگي از نظر ارزش تقريبا" معادل يك سوم كل توليد سالانه در يك اقتصاد امروزي است . ارتباط زنان با كار خانگي _ متمركز ساختن فعاليتها بر نگه داري خانه و پرورش كودكان _ پيش از صنعتي شدن كه خانه يك واحد توليد بود ، چندان مفهومي نداشت . بخشي از زنان متأهل ، و عملا" همة زنان غير متأهل ، از همان آغاز صنعتي شدن به كار فرد بگيري اشتغال داشتند . اما بسياري از زنان به حوزه خانگي محدود شدند چرا كه اشتغال مزد بگيري براي مردان در محل هاي كار جداگانه به صورت هنجار در آمد . اين فرايند با كاهش تعداد خدمتكاران خانگي همراه بود . اين حقيقتي است كه بسياري از مردان نسبت به آنچه كه اگر بنا بود خودشان كارهايشان را انجام دهند ، به واسطة كار همسرانشان در خانه مي توانند كار بسيار بيشتري در مشاغل مزد بگيري خود انجام دهند .
قبل از شهر نشيني ، اكثر زنان وظايف گوناگوني را ، افزون بر مراقبت كودكان و كارهاي خانه انجام مي دادند . مثلا" نان خانه را مي پختند و مواد غذايي را ذخيره مي كردند . در يك خانوادة متوسط چيزهاي اندكي براي شستشو و نظافت وجود داشت . آشپزي ، خوردن و كار كردن در پاي چرخ ريسندگي يا كارگاه بافندگي ، همگي فضاي واحدي را اشغال مي كردند . وظايف زنان اغلب هماهنگي نزديكي با وظايف مردان داشت ، و خانه واحد توليدي يگانه اي را تشكيل مي داد . با پيدايش و توسعه محلهاي كار جدا از خانه ، توليد نيز از مصرف جدا گرديد . مردان ، يا به عبارتي « توليد كنندگان » براي كار بيرون رفتند خانه ، قلمرو زنان مكاني شد كه در آن كالاها در فرايند زندگي خانوادگي مصرف مي گرديد . بانوي خانه يك مصرف كننده شد يعني كسي كه كار نمي كند و فعاليت توليدي او از نظر پنهان شد . با وجود اين كار خانه بدون ترديد كار است ، و به همان اندازه اكثر انواع كار صنعتي خسته كننده و مستلزم صرف نيرو است . در مطالعه او كلي درباره كار خانگي ، زنان اغلب توجه را به خصيصه پايان ناپذير آن جلب مي كردند _ كاري كه هيچ گاه به پايان نمي رسد . هرگز تمام نمي شود . زنان خانه دار بر اين واقعيت كه كنترل قابل ملاحظه اي بر آنچه انجام مي دهند و زمان انجام دادن آن را دارند ، ارزش مي نهند اما ، مانند كارگران صنعتي ، آنها از بيشتر وظايفي كه صرفا" يكنواخت و عادي است _ مانند اتو كردن و گردگيري بيزارند _ روند رو به افزايش شمار زناني كه وارد نيروي كار مي شوند اثري آشكار بر فعاليتهاي خانگي داشته است . زنان متأهلي كه در بيرون از خانه اشتغال دارند كمتر از ديگران كار خانگي انجام مي دهند اگـر چه آنهـا تقريبـا" هميشـه بار اصـلي مسئـوليت مراقبت از خـانه را بر دوش مي گيرند . ( جامعه شناسي ، صص 214 و 213 )
كار زنان در بيرون از خانه :
بين دو جنگ جهاني ، تعداد زناني كه صرفا" خانه دار بودند به اوج رسيد ، اگر چه بقراي زنان غير متأهل معمول بود كه شاغل مزد بگير باشند ، اكثريت بزرگ زنان متأهل در آن زمان كار نمي كردند . در هر دو جنگ جهاني زنان تشويق به اشتغال گرديدند تا جاي مرداني را كه به نيروهاي سطح پيوسته بودند بگيرند . پس از جنگ اول آنها اخراج گرديدند ، اما بعد از پايان جنگ دوم اخراج زنان به طور كامل انجام نشد . رشد اشتغال زنان از آن پس با گسترش مشاغل خدماتي ارتباط نزديك داشته است . زنان به طور بي تناسبي در بخش خدمات متمركزگرديده اند ، اگر چه نه در مشاغل مديريت يا حرفه اي مشاغل زنان در بازار كار دومين تمركز يافته است . بازار كار نخستين شاغلف كار در شركتهاي بزرگ ،صنايع داراي تشكيل اتحاديه اي يا مؤسسات دولتي است در اين محيطها كارگران دستمزدهاي نسبتا" بالايي دريافت مي كنند و از تأمين شغلي مناسب و امكانات پيشرفته و ترفيع شغلي بهره مندند . بازارهاي كار دومين شامل شكلهاي اشتغالي است كه بي ثبات است ، تأمين شغلي و دستمزدها در آن اندك بوده و فرصتهاي كمي براي پيشرفت و ترفيع شغلي وجوددارد و شرايط كار غالبا" نامناسب است ، و پيشخدمتي ، كار خرده فروشي ،نظافت و بسياري از مشاغل خدماتي ديگر كه اكثر" توسط زنان انجام مي شود در اين دسته قرار مي گيرند . زنان همچنين بسيار بيشتر از مردان در كارهاي مزدبگيري نيمه وقت متمركز گرديده اند زنان 90 درصد كارگران نيمه وقت را در انگلستان تشكيل مي دهند و در حدود 40 درصد كل زنان شاغل در اشتغال مزد بگير نيمه وقت هستند بسياري از زنان پس از تولد نخستين كودك ، اگر نيروي كار را به كلي ترك نكنند به كار نيمه وقت انتقال پيدا مي كنند زنان مسن تر كه به محض بزرگ شدن كودكانشان به كارمزد بگيري بر مي گردند اغلب يا به انتخاب خود يا از آن روي كه مشاغل تمام وقت معدودي در دسترس آنهاست مشاغل نيمه وقت مي گيرند . ( جامعه شناسي ، صص 557 و 556 )
وضعيت اشتغال زنان در جهان تابعي از نياز جامعه ، اهداف فردي زنان از اشتغال ، فراهم بودن زمينه هاي مناسب موجود و يا شرايط خاص سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي ، اجتماعي خاص حاكم بر آن جامعه مي باشد . از سويي ديگر تحقيقات جهاني بيانگر آن است كه ضرورت ايجابي بر لزوم اشتغال زنان و داشتن درآمدي مستقل جهت ادامه زندگي و تامين نيازهاي خود و خانواده امري انكارناپذير است و ديگر زنان تنها دريافت كننده كمك محسوب نمي شوند بلكه خود نقش مشاركتي را بر عهده دارند . با عنايت به تحولات جديد اجتماعي ، در اين سالها در كشور ما نيز نگرش جديدي مورد توجه قرار گرفته است و بر مبناي آن زن توليد كننده ، مشاركت كننده و در عين حال برخوردار شونده از امكانات بدست آمده در فرايند توسعه نيز مي باشد حال آنكه اين رقم در كشورهاي صنعتي 1 / 41 درصد را به خود اختصاص مي دهد . با توجه به شرايط اجتماعي جوامع صنعتي و فراهم بودن زمينه هاي مناسب جهت اشتغال زنان و فعاليت آنان در عرصه هاي اقتصادي بيانگر آن است كه همچنان خلاء هاي فرهنگي ، اجتماعي و قانوني فراروي فعاليتهاي اقتصادي زنان در كشورهاي توسعه يافته وجود دارد .
وجود تبعيض جنسيتي در مشاغل مختلف ، تفاوت سطح دستمزد زن و مرد در شرايط يكسان سازي ، لزوم ايفاي نقش جنسيتي خاص زنان در منزل و كمبود مشاغل نيمه وقت براي زنان و زمينه ساز شدن كناره گيري از كار تمام وقت در برابر مردان ، عدم ارتقاي زنان به مشاغل بالا و سمتهاي مديريتي ، تخصيص مشاغل پرمسئوليت و كم مزد نظير پرستاري و – از عوامل مؤثر و مهم تضعيف نقش فعالانه مشاركت زنان در عرصه هاي اقتصادي جوامع پيشرفته مي باشد . در كشورهاي پيشرفته ، آنچه سبب مشاركت تقريبا" 50 درصد زنان جوامع صنعتي در عرصه هاي اقتصادي شده است . تنها كمك دولتها و تخصيص امكانات لازم از لحاظ تأمين اجتماعي و رفاهي آنان مي باشد . از سوي ديگر توسعه از طريق تغيير ساختار ، تصميم گيري در خانواده مي تواند نقش مهمي در نحوه تقسيم كار خانگي و بازار كه عنصر تعيين كننده عرصه كار زنان و تقسيم كار زنان است . ( اشتغال زنان و نقش مشاركتي آنها در توسعه ، شميم علي نيا ، نشريه جهان اقتصاد )
زنان به دلايلي چند اشتياق بيشتري به كار كردن نشان مي دهند .
1 _ عوامل اقتصادي : كه معمولا" مهمترين است زنان براي جبران كمبود درآمد خانواده و بالا بودن قدرت خريد خانه خانواده براي كسب نوعي آزادي فردي و اشتغال و يا به عنوان ايمني براي آينده خود يا خانواده شان كار مي كنند .
2 _ عوامل اجتماعي و موقعيت اجتماعي : كار كردن به جاي در خانه بودن ، وسيله اي براي استقلال يافتن و هويت شخصي
3 _ عوامل فرهنگي : علاقه به كار و يا برآورد خواستهاي شخصي ، گرايش به رفاه بيشتر _ داشتن خانه با تجملات و ماشين جزو اهداف فرهنگي است .
براي دستيابي به حداكثر مشاركت زنان در بازار كار و دستيابي به توسعه پايدار چهار استراتژي پيشنهاد مي شود .
1 _ دستيابي به حداكثر رشد اقتصادي با تأكيد بر توسعه انساني
2 _ دستيابي به حداكثر كارايي در اقتصاد
3 _ سرمايه گذاري در ظرفيتهاي انسانها
4 _ عدالت اجتماعي
كشوري كه اشتغال مناسب و در حد نياز افراد خود نمي تواند ايجاد كند زنان بيشتر از همه صدمه خواهند ديد . در جايي كه سلسله مراتب اجتماعي بر اساس قدرت جنسي ، زور و استبداد است همين مسأله در نظام خانوادگي و نيز استخدام زنان در مؤسسه ها و سازمانها ، شرايط را براي زنان از سوي مردان سخت مي كند . به طور حتم زمينه فرهنگي هم اين شرايط اقتصادي و اجتماعي را تداوم مي بخشد نظام فرهنگي با ارزشها و اهداف تعيين شده از سوي جامعه ، شخصيت زنان را طوري مي سازد كه خود آنان اين وضعيت را مي پذيرند و در ثبات آن شريك مي شوند .
امروزه اشتغال زنان يكي از مهمترين مسائل اجتماعي در هر جامعه اي است . از آنجائي كه زنان بيش از نيمي از جمعيت كشور ما را تشكيل مي دهند . پرداختن به اشتغال آنها ريشه يابي موانع و مشكلات و در پي حل آن بر آمدن جزو ضرورتهاي جامعه امروز شهري است چرا كه زنان همواره پابه پاي مردان توانسته اند در عرصه اجتماع حضور داشته باشند و تجربه نشان داده كه حضور زنان در اجتماع نه تنها مشكلي به وجود نياورده بلكه در بسياري از موارد راهگشا و تسهيل كننده امور نيز بوده است . دستيابي زنان به منابع اقتصادي ناشي از كار در خارج از خانه وتسخير فضاهاي تازه اجتماعي توسط آنان ساخت چند صد ساله خانواده را دگرگون ساخته است و ضرورتا" پيدائي تعادلي نو را در يك خانه ايجاب مي كند در درون خانه روابط سنتي زوجين بايد پايه هاي نو يابد همانطور كه توزيع وظايف بايد ساختي نو پذيرد . در خانواده هاي جديد با پيدايي تحولات جديد مخصوصاگ اشتغال زن هرم قدرت نيز صورتي بيش از پيش افقي مي يابد تا آنجا كه از دموكراتيزه كردن واحدهاي خانوادگي و حتي پيدايي فرزند مداري سخن به ميان مي ايد . اشتغال زن با ايجاد دگرگونيهاي بنيادي در ساخت شغلي جامعه ، نظام ارزشهاي سنتي ، توزيع نقشها و پايگاههاي زن و مرد ، بر روابط زن و شوهر چه آثاري بر جاي گذارده است ؟ آيا اين آثار در جهت ثبات خانواده يا تضعيف آن به كار رفته است ؟ خروج بي سابقه زن و با ابعادي گسترده تا چه حد بر سرنوشت كودكان تاثير نموده و اين تاثير در چه جهت اعمال گرديده است ؟ آيا به راستي خانواده هاي امروز آنطور كه بسياري از محققان گواهي مي دهند با پديده اشتغال زن و تعدد نقشهاي وي پس از برخورد با رقبايي تازه نظير مدرسه و وسايل ارتباط جمعي رسالتهاي ديرين خود را در برابر فرزندان از دست داده اند ؟
وقتي كه صحبت از اشتغال زنان مي شود شايد در گام نخستين نگاهها متوجه كار زن در خانه و حركت كردن همراه اعضاي خانواده براي نظم دادن به امور خانه شود در حاليكه كار زن را نبايد با اشتغال زن يكسان شمرد چرا كه بين اين دو تفاوتها ي زيادي وجود دارد :
الف ) كار زن در تمامي تاريخ وجود داشته است در حاليكه اشتغال زن پديده اي جديد است . در جوامع روستايي و عشايري كار زن بيشتر به چشم مي خورد . آنگاه كه واحد خانواده هم واحد توليد است و هم واحد مصرف ، طبيعي است كار زن چشم گير خواهد بود .
ب) كار زن زمان مشخصي ندارد زن در خانه از صبحگاهان تا ديرگاه شب به كار مي پردازد .
پ ) كار زن دستمزد مشخصي ندارد . حال آنكه اشتغال زن با انتظام زماني و دستمزد مشخصي همراه است كه فقط در اختيار زن قرار مي گيرد .
ت) كار زن معمولا" در خانه صورت مي گيرد ، حال آنكه اشتغال زن در بيرون از خانه است .
ث ) در كار زن فرآورده هاي توليد شده به هنگام تبديل به پول ، در اختيار مردان قرار مي گيرند . در حاليكه در اشتغال زن درآمد ناشي از كار زن صرفا" متعلق به اوست . بنابراين بايد به اشتغال زن به عنوان پديده اي جديد و نو نگريست كه در جامعه كنوني ما نيز به چشم مي خورد . نگاهي به تاريخ كار زنان در جامعه ايران نشان مي دهد كه همراه با تغيير و تحولات سريع در عرصه جهاني ، كشور ما نيز در اين زمينه تغييرات و دگرگونيهايي را تجربه كرده است . گشايش جامعه ايران به سوي دست آوردهاي تمدن جديد ، دگرگونيهاي بسيار به بارآورده است كه از مهمترين آنها دستيابي زنان به بازار اشتغال است اين پديده ، جامعه و مخصوصا" خانواده ايراني را از جهاتي بسيار تحت تاثير قرار داد چهرة اشتغال صورتي تازه يافته و در توليد و مصرف حد نصابهاي تازه وضع گرديده است چنانكه سرنوشت زن تغييري بنيادي يافت . اگر تاكنون زن ايراني در روستا عامل مهمي در توليد به شمار مي رفت . به هنگام اتمام كار و تبديل كالاي توليد شده به پول يعني قدرت ، فردي ديگر صاحب بلامنازع آن بود ، در شهر زن در محيط خانه و دور از محدوده هاي قدرت زندگي مي گذراند و شغل خاصي يافته بود كه « خانه داري » خوانده مي شد ، يعني تمام مكانيسمهاي اقتدار در يد قدرت مرد قرار داشت در اين زمينه اجتماعي ، زن كلايي نادر را مي يافت كه بهاي متناسب با مقتضاي ويژگيهاي جسمانيش مي پذيرفت . هرم قدرت در خانواده عمودي بود و همه اركان « پدرسالاري » تكوين يافته بود طلاق يكسويه و بدون اطلاع زن انجام مي گرفت و مفاهيمي ويژه در فرهنگ جامعه به وجود آمده بود كه به اين واقعيت تاكيد مي نمود گاه وي را « ضعيف » و گاه همچون كلاي خانه « منزل » مي خواندند زيربناي اين تصوير از واقعيت را نظام ارزشي جامعه تشكيل مي داد كه تجلي گاه عيني آن سلازمانهاي آموزشي و مشخصات ويژه آن بود .
آموزش صورتي متفاوت براي زن و مرد داشت ليكن دستيابي محدود زن به فرصتهاي آموزشي ، ضربه اي بر آزادي واقعي او در برخورداري از مواهب اجتماعي وارد مي ساخت كه نتيجة طبيعي آن پيدايي جامعه اي دوگانه در درون و مرزهاي ايران بود . بنابراين و با توجه به اين زمينه هاي اجتماعي ، در دنياي كنوني اشتغال زنان كه ابتدا از كشورهاي صنعتي شروع شد در كشور ما نيز ظهور پيدا كرد و روز به روز بر دامنه آن افزوده شد . نگاهي به آمار زنان شاغل در ايران طي چند دهه اخير مويد اين مطلب است . ميزان فعاليت اقتصادي زنان در چند دهه اخير افت و خيز زيادي داشته است از سال 1335 كه اولين سرشماري در ايران به عمل آمد رقم اشتغال زنان بالغ بر 2/9 درصد بود . در سال 45 به 6/12 درصد افزايش يافت كه پس از انقلاب و در سال 65 به رقم 2/8 درصد كاهش يافت . كه با توججه با سياستها و تجديد نظرهايي كه در زمينه اشتغال زنان صورت گرفت شاهد رشد تدريجي اين آمارها هستيم به طوري كه در سال 75 اين آمارها به 1/9 درصد رسيد طبق اخرين آمارها در سال 79 به 3/17 درصد افزايش يافت . بي توجهي به زنان از ديدگاه نيروي انساني به هدر دادن و يا ضايع كردن امكانات بالقوه رشد و بالندگي جامعه است به اعتقاد بسياري از اقتصاد دانان بهبود معيشتي خانواده ، تنظيم روابط درون خانواده و تربيت فرزندان از جمله مواردي است كه ارتباط نزديك با ميزان سواد ، تحصيلات و مشاركت اقتصادي ، سياسي و اجتماعي زنان در بيرون از خانه دارد و تغيير در الگوي فرهنگي نامناسب در اشتغال زنان ، زيربناي تحولات بنيادي در وضعيت زندگي نيمي از جمعيت فعال جامعه به شمار مي رود . ( اشتغال زنان و چالشهاي پيش رو ، سعيد مقدم ، پيام زمان 17/2/83 )
عوامل كاهش مشاركت زنان
تقسيم كردن شغل ها به زنانه و مردانه سدي در مقابل پيشرفت زنان متخصص و شايسته جهت احراز مشاغل رده اول ايجاد مي كند . موانع بايد در هم شكسته شوند تا نيروي انساني موجود در مسير ترقي خويش ، آينده اي روشن براي كشو زنند زيرا نيمي از جمعيت فعال را در نظر نياوردن به معني نيمي از سرمايه انساني كشور راغ به هدر دادن است . در مطالعه و بررسي پيرامون موانع و مشكلات اجتماعي و فرهنگي اشتغال زنان تجت عنوان عوامل دروني مربوط به كاهش مشاركت زنان در رون توسعه به موارد زير بر مي خوريم :
_ فقدان مهارت ( از سطح سواد تا نبود توانمندي هاي تخصصي مورد نياز در بازار كار )
_ عدم توانايي در تصميم گيري در امور مهم زندگي از جمله انتخاب شغل
_ مصرف زدگي و تجمل گرايي
_ نداشتن آگاهي و شناخت گسترده و عميق از محيط اجتماعي
_ كمبود اعتماد به نفس براي حضور مناسب در فعاليتهاي اجتماعي ، اقتصادي كه بيشتر مربوط به خود زنان است.
در توضيح عوامل بيروني ( بيشتر اجتماعي و فرهنگي ) موارد زير عنوان شده اند :
_ نبود امكانات كافي و گسترده براي تحصيلات زنان و دختران ، بويژه در نقاط محروم و ميان اقشار آسيب پذير
_ وجود فرهنگ ضعف و ناچيز انگاشتن زنان در جامعه ( باورهاي غلط )
_ مشكلات و خلاهاي مربوط به قوانين ، مقررات و آئين نامه ها
_ نبود زمينه مساعد و كافي براي ورود زنان به پست هاي كليدي و مديريتي بالا
_ نبود زمينه مشاركت سياسي فعال زنان
_ تعهد و الزام اخلاقي و عاطفي زنان نسبت به همسر و فرزند
_ عدم سرمايه گذاري كافي بخش خصوصي در فعاليت هاي اشتغال زا براي زنان
_ عدم انعكاس فعاليت زنان در درآمد ملي
_ تاكيد بر ويژگي ها و نقشهاي غير اقتصادي زنان
_ عدم تنوع و يا كم تنوعي فرصتهاي شغلي براي زنان
_ بالا بودن هزينه نيروي كار زنان بري كارفرمايان
_ صاحب سرمايه نبودن زنان
_ مهاجرت فزاينده از روستا به شهر
_ روحيه پدرسالاري و وجود فرهنگ زن در خدمت مرد
_ عدم تفكيك سنت هاي غلط از قوانين ( اشتغال زنان و چالشهاي آن ، نوشته صديقه علافر ، نشريه : پيام زن 156 )
هر چند لازمه طرح مشكلات زنان در رابطه با تصدي پست هاي رهبري و مديريت در سازمانها و اجراي طرحهاي تحقيقاتي ، اساسي و متعددد است . آمار موجود نشان دهنده اين است كه تعداد مديران زن در مشاغل مختلف كمتر از مردان است و علتهاي احتمالي اين امر بدين قرارند :
الف : عدم واگذاري پستهاي مديريت به زنان در شرايط مساوي
ب _ پيشداوري كاركنان سازمانها در زمينة توانايي زنان در رهبري و مديريت
ج : عدم تمايل سازمانها نسبت به واگذاري پستهاي مديريت و رهبري به زنان
د . نادر بودن مواردي كه زنان در كار مديريت و رهبري ، به شهرت و موفقيت دست يافته اند .
ه : عدم تمايل مردان براي درگير شدن همسرشان در كارهاي سنگين
و : عدم تمايل مردان نسبت به كسب استقلال مالي و فكري همسر ( روان شناسي كار ، صص 260 و 262 )
يكي از موانع اشتغال زنان در بعضي از ارزشهاي باقيمانده از گذشته در ايران است كه در بعضي از خانواده ها و شهرها ديده مي شود . اصلاح اين طرز فكرها از طريق رسانه ها ي گروهي و اطلاعات صحيح دادن به آنها و نشان دادن تواناييهاي بسياري از زنان موفق و كارآمد جامعه به طور مستند براي بالا بردن آگاهي و فرهنگ جامعه يكي از راههاي حل اين معضل است .
يكي ديگر از موانع اشتغال زنان عدم رضايت بعضي از همسران براي ادامه اشتغال آنان پس از ازدواج آنهاست از آنجائيكه در فرهنگ جامعه ها تبعيت زنان از مردان در محيط خانوادگي پذيرفته شده و عكس آن مطرود است عملا" زنان در تصميم گيري براي ادامه اشتغال خود نقشي ندارند و براي ادامه زندگي و جلوگيري از تزلزل خانوادگي منجمله طلاق بايد به خانه داري پرداخته و علي رغم خواسته و علايق خودشان كار را رها كنند
و يكي ديگر از موانع اشتغال زنان مشكلات دو چنداني است كه در صورت اشتغال زنان در خانواده و جامعه برايشان دارد و آن وظايف خانه داري از يكسو و محيط كار از سوي ديگر است كه در صورت اشتغال و ادامه كار اكثر انان به تنهايي نمي توانند به درستي به وظايف دوگانه خود بپردازند كه اين مسئله يكي از مهمترين مشكلات زنان شاغل و افراد طالب شغل مي باشد . در ميان جوامع زنان كه در اينجا حركت زن بيرون از خانه كه از ديد او تسخير فضاهاي تازه اجتماعي بوده با جابه جايي وظايف كه مستلزم انجام بعضي از تكاليف در محيط خانه توسط مردان است . همران نگرديده است كه اين مشكا اساسا" از گذشته دور تا به امروز وجود داشته و تقسيم كار در منزل بين مردان و زنان هنوز در جامعه ها جا نيافتاده است .
همچنین از ديگر موانع اشتغال زنان باورهاي غلط فرهنگي است كه از گذشته نشأت گرفته است . بسياري از افراد فكر مي كنند كه زنان افراد ضعيف و ناتواني هستند و نمي توانند همانند مردان در مشاغل حساس و تخصصي انجام وظيفه نمايند . اصلاح اين باور غلط فرهنگي يكي از راههاي حل مي باشد ( اشتغال زنان در حصار غلط ، نشريه كار و كارگر 16/8/77 )
از ديدي ديگر موانع موجود در مشاركت زنان در كار بيرون از خانه را مي توان اينگونه تقسيم بندي كرد :
1 . موانع توسعه اي كه شامل
الف . فرهنگي ( ارزشها ، اهداف )
ب . اقتصادي ( كار خانه بدون دستمزد ، اختلاف سطح دستمزد ، نوع مشاغل )
ج . اجتماعي ( آموزش ، مسائل موفقيت ، تفكيك شغلي )
2 . موانع غير توسعه اي
الف . موانع شخصيتي
ب . موانع فيزيولوژيكي
مشكلات اشتغال زنان مواردي چون پايين بودن حقوق در مقايسه با نوع كار و ناعادلانه بودن توضيح پاداشها و مزايا ، جلوگيري از دخالت زنان در تصميم گيريها ، سختگيري مقررات اداري در مورد زنان ، عدم احساس مسئوليت در قبال مشكلات خاصه زنان ، را شامل مي شود . همچنين واگذاري كارهاي ساده و بي اهميت به زنان ، عدم ارزيابي صحيص از تواناييهاي زنان ، آزار روحي ناشي از برخورد نامناسب ارباب رجوع ، مزاحمت همكاران مرد ، عدم حمايت زنان از يكديگر و عدم رضايت مديران ، از ديگر مشكلات اشتغال زنان است . علاوه بر اين مي توان به مواردي چون ضرر رساني اشتغال به زنان به خطر افتادن سلامت روحي _ رواني زنان ، طولاني بودن ساعت كار ، لذت نبردن از كارهاي اداري خسته كننده بودن كارهاي اداري ، خستگي ناشي از دوري راه خانه و اداره ، عدم رضايت از كار ، تهديد بركناري از شغل ، ممانعت اعضاي خانواده از ادامه شغل و بدرفتاري مديران به عنوان بخش ديگري از مشكلات اشتغال زنان اشاره كرد . غير عادلانه بودن ساختار حاكم در مبادلات بين زنان ، يعني پايين بودن حقوق زنان در مقايسه با نوع كار آنها يكي از عمده ترين مشكلات اشتغال زنان است .
يكي ديگر از مشكلات زنان ، چگونگي تركيب نقشهاي كاري و خانوادگي با يكديگر است ، برخورد نامناسب اعضاي سازمان و مراجعه كنندگان در ارتباط با كارمندان زن و احساس عدم امنيت نيز به ترتيب از مشكلات عمده اشتغال زنان محسوب مي شود . ( اشتغال زنان ، چالشها و راهكارها _ نوشته مهدي اسماعيلي _ نشريه جام هفته 283 )
به طور كلي دلايل مختلفي وجود دارد كه با وضعيت اشتغال رابطه اي متقابل دارد . به طور مثال شرايط خاص زنان مخصوص پس از ازدواج و مسئوليتهايي كه پس از ان بر عهده آنان خواهد بود . شرايط كاري زنان را به نوعي محدود مي كند . براي نمونه باروري زنان يكي از مسائلي است كه نزول اشتغال زنان را به دنبال دارد . همچنين ثابت شده است كه ميان تعداد فرزندان و اشتغال نيز رابطه اي معكوس وجود دارد . وضعيت تأهل نيز در اين رابطه مؤثر است . زنان مجرد بنا به فرهنگ و قوانين ، ايران كه كار زن بايد با اجازه همسرش باشد از ازادي عمل بيشتري براي اشتغال و فعاليتهاي اقتصادي و اجتماعي برخوردارند . در بقررسي اين مسأله ، موانع محيطي بساري را مي توان برشمرد مثلا" فرهنگ اقتدارگر او مردسالار كه به نحوي بر جامعه حاكم است ، همواره مبتني بر انحصار طلبي و رواج دهنده باورهاي سنتي و كليشه هاي جنسيتي بوده است . و اين ثابت مي كند كه تلاش براي بهبود وضعيت فعلي اشتغال زنان و رهايي از مشكلات و موانع ان ، به اساني صورت نمي گيرد و مسئوليتي جمعي است كه تلاش همه جانبه را مي طلبد . يكي ديگر از ذلايل عدم مشاركت زنان از اعتقاد سياست گذاران در اين زمينه ناشي مي شود كه بعضي از آنها هنوز بر اين باورند كه زنان كفايت لازم براي احراز مشاغل مهم را ندارند . حتي با وجود اينكه آمارها مي گويند درصد زنان تحصيلكرده در كشور همچنان روبه افزايش است ، حتي از درصد مردان تحصيلكرده هم بيشتر شده است . ( اشتغال و زنان هنوز در ابهام ، نوشته مينا يگانه ، نشريه جهان اقتصاد 20/8/83 )
يافته هاي يك پژوهش ، حاكي از آن است كه موانع اشتخدام و كارايي زنان در بخشهاي دولتي عمده ترين مانع اشتغال زنان محسوب مي شوند . مانع بعدي ، مخالفت مردان با اشتغال زنان در بخشهاي دولتي است . زنان جوياي كار شدت بازدارندگي اين موانع را بيش از حد متوسط و بيش از زناني مي دانند كه هم اكنون شاغل هستند . زنان جوياي كار معتقدند كه عملكرد بخشهاي دولتي در اطلاع رساني از فرصتهاي شغلي ، بيش از حد متوسط ضعيف است . اگر چه زنان شاغل به حكم درگيري خود در بخشهاي دولتي و آگاهي از فرصتهاي شغلي ، شدت بازدارندگي اين موانع را كمتر از حد متوسط مي دانند ، اما ميانگين نظرات زنان مورد مصاحبه در حدود متوسط قرار دارد و مسئولان اطلاع رسـاني در بخشهـاي دولتي موظفند براي جبران اين ضعف در عملكـرد خود چاره اي بيانديشند . مانع ديگر ، آگاهي پيشين زنان از وجود انواع بي عدالتي ها در سازمان دولتي است . تصور وجود اين بي عدالتي ها خود موجب كاهش انگيزه زنان براي اشتغال در بخشهاي دولتي مي شود . زنان جوياي كار شدن بازدارندگي اين موانع را در حدود متوسط و بيش از زناني مي دانند كه خود با چنين مشكلاتي در محل كار خود دست و پنجه نرم مي كنند .
فقدان انگيزه كافي براي اقدام جدي به كاريابي در بخش دولتي ، از ديگر موانع است اگر چه زنان جوياي كار بي انگيزه تر از زنان شاغل نيستند ، اما آنها شدت بازدارندگي اين موانع را پايين تر از متوسط ارزيابي كرده اند ، زنان در حد پايين تر از متوسط ، اشتغال در بخشهاي دولتي را براي سلامت خود مضر مي دانند به ويژه زنان شاغل ، بيش از زنان جوياي كار معتقدند كه تصور سلامت زدايي اشتغال مانعي براي اقدام جدي زنان براي كاريابي و اشتغال در بخشهاي دولتي است . مانع ديگر ، تصور زنان از وقوع تضاد در نقشهايي است كه به طور چند گانه در حوزه هاي متفاوت بر عهده دارند . حوزه خانواده يكي از مهمترين حوزه هايي است كه در فرهنگ ايراني اهميت زيادي دارد . آنها شدت بازدارندگي اين مانع را پايين تر از حد متوسط مي دانند ، با اين تفاوت كه زناني كه شاغل هستند و به نحوي با مشكلات ناشي از عدم توجه به اين مانع مواجه اند شدت بازدارندگي تصور تضاد نقش را بيش از زنان جوياي كار قلمداد كرده اند . هنوز زنان چنين فكر مي كنند كه آموزهاي اسلامي چنان است كه در حد كمي مانع اشتغال زنان به ويژه در بخشهاي دولتي است . اگر چه شدت بازدارندگي اين موانع به زعم زنان جوياي كار پايين تر از زنان شاغل ارزيابي شده ، اما اين دو همچنان قابل تأمل است . اگر چه زنان جوياي كار شدت بازدارندگي فقدان خودباوري براي اشتغال در بخشهاي دولتي را حد كم ارزيابي كرده اند ليكن اين عامل مبتني بر شخصيت زنان ، در صورتي كه برنامه هاي آموزشي ، در حوزه هاي متفاوت همچون خانواده ، مدرسه ، دانشگاه و .... تقويت شود با كاستن از روحيات انسدادي ، مي تواند باني فعال سازي انرژي ذخيره شده زنان براي ورود به بازار كار به ويژه در بخشهاي دولتي گردد . مانع شخصيتي ديگر ، اعتقاد زنان به كليشه اي بودن نقش زنانه است شدت بازدارندگي اين موانع در حد متوسط است ، با اين تفاوت كه زنان جوياي كار شدت اين موانع را كمتر از زنان شاغل قلمداد كرده اند و اين امر كور سوي اميد به آينده اي است كه كليشه نقشهاي زنانه از بين رفته باشد . ( اشتغال زنان ، تلاش براي دفع موانع ، ثريا اميني ، نشريه فرهنگ و پژوهش ، 171 )
راه كارهايي براي حل مشكل :
بر اين اساس بايستي كه با در نظر گرفتن شرايط اجتماعي موجود و ايجاد زمينه هاي شغلي مناسب و حمايتهاي مؤثر دولت و نهادهايي همچون كانون خانواده ، عرصه هاي اجتماعي و فرهنگي و ... در اين حوزه به سمت افزايش هر چه بيشتر آمار فعاليتهاي اقتصادي زنان در سالهاي آتي گام برداريم . ( اشتغال زنان و نقش مشاركتي آنها در توسعه ، شميم علي نيا ، نشريه جهان اقتصاد 7/10/84 )
براي اينكه زنان نيز بتوانند همپاي مردان در جهت رشد اقتصادي كشور تلاش كنند و از توان بالقوة آنان به درستي و در سطح بهينه استفاده شود لازم است :
1 . فرهنگ جامعه در جهت شناخت اهميت و نقش زنان در كار تغيير كند
2 . همة سازمانها و نهادهاي توليدي ، صنعتي ، آموزشي ، نظامي ، اقتصادي و .... در جهت شناخت نقش زنان در كار و بهره وري بهينه ، تلاش پيگير و همه جانبه داشته باشد .
3 . مديريت سازمانها و نهادهاي گوناگون كشور به شيوه اي نظام مزد و مرتبط با يكديگر ، در جهت بكارگيري جدي زنان در كار و مديريت ، فعاليت كنند .
4 . اوضاع سياسي كشور از ثبات لاازم برخوردار باشد و همة گروهها و انديشه ها بتوانند در جهت پررنگ تر كردن نقش زنان در كار ، فعاليت اثر بخش داشته باشند .
5 . در همة زمينه ها نسبت به پرورش افراد متخصص و صاحبنظر توجه خاص مبذول گردد و از نيروي كار آنان در همة زمينه ها استفاده شود .
6 . امكاناتي فرهم آيد كه همة علاقمندان و به ويژه انديشمندان و محققان كشور ، زن يا مرد بتوانند به سادگي به اطلاعات مورد نياز دسترسي داشته باشند .
7 . وضعيت رواني مردم جامعه ( به ويژه زنان كه بيشتر در معرض بيماريهاي رواني قرار مي گيرند ) به گونه اي باشد كه انگيزش لازم را درجهت مشاركت در تلاشهاي ملي داشته باشند .
8 . اوضاع اقتصادي كشور به گونه اي باشد كه زنان جامعه نيز بتوانند بر اساس تلاش خود ، معيشت معقولي را داشته باشند و امكان سرمايه گذاري براي انان فراهم باشد .
9 . دخالت احزاب ، گروهها و سازمانها در ابعاد مختلف حيات سازماني و اجتماعي به گونه اي باشد كه تلاشهاي زنان را در جهت افزايش بهره وري ملي سوق دهد .
10 . شرايطي فراهم گردد كه كوچكترين نظامهاي اجتماعي ، يعني خانواده ها با نقش عظيم زنان در بهره وري خانواده آشنا شوند و اعضاي اينگونه نظامهاي اجتماعي به درستي ترتيب شوند ، آموزش بينند و محصول سالمي را به جامعه تحويل دهند . ( روانشناسي كار ، ص 263 )
دولتها بايد با برنامه ريزي ساعتهاي مناسب براي زنان در مراكز دولتي و خصوصي مشخص كنند و با برنامه ريزي جهت ايجاد مهدكودكها در كنار اين مراكز چه از طريق بودجه دولتي و يا خصوصي ، تسهيلاتي براي مادران داراي فرزندان خردسال قرار دهند ، همچنين از بكار گماردن زنان در ساعاتي بيشتر از ساعات معمول جلوگيري كنند . با استفاده از نظرات بسياري از افراد صاحبنظر و متخصصو برنامه ريز مي توان به حل اين مشكلات كمك نمود كه از اين طريق زنان بتوانند به وظايف دوگانه خانه داري و محيط كار بپردازند .
از جمله راهبردهايي جهت ارتقاء مشاركت زنان در محيط كار عبارتند از :
1 . كسترش ابعاد تئوريك و كاربري و انتخاب يك استراتژي و جهت گيري كلي نسبت به حضور زنان در جامعه
2 . تكاپوي آگاهانه تر كارگزاران جامعه براي استقرار نهادهاي جامعه مدني زنان
3 . توسعه آموزش زنان و دسترسي آنان به امكانات آموزشي براي ارتقاء سطح آموزشي و آگاهي زنان
4 . حمايت قانوني و تشكيلاتي براي ايفاي نقشهاي چندگانه زنان ( تعهدات حرفه اي و شغلي مادر و همسزي همچنين از طريق راديو و تلويزيون مي توان به طور مستند توانايي ها و شايستگي هاي بسياري از زنان توانا و متخصص را به مردم نشان داد و از طريق با اصلاح اين افكار مي توان جامعه را آگاه نمود تا به اين باور دست يابند و مونث و مذكر بودن ، يك انسان ملاك توانايي و تخصص و فن آوري محسوب نمي شود و در جامعه اسلامي كه غنيمت و پاكدامني زن همواره مورد نظرات مونث بودن تنها در محيط خانواده بايد در نظر گرفته شود . ( اشتغال زنان در حصار باورهاي غلط ، نشريه كار و كارگر 16/8/77 )
شايد افزايش سهم زنان در مجموعه فعاليتهاي صنعتي ، يكي از راهكارهاي برون رفت از نـرخ بالاي تورم و نيز افزايش مشـاركت زنـان در امور توليـدي باشد ضمن آنكـه مي تـوان اشتغال مولدي به ويژه براي زنان تحصيل كرده ايجاد كرد . و با استفاده از فن آوري و ابزار مدرن ، از زنان در بخش صنعت نيز بهره گرفت همچنين مي توان با تشويق كارفرماياني كه به وسيله مراكز خدمات اشتغال وزارت كار و امور اجتماعي ، تعداد بيشتري از زنان را به استخدام در مي آورند ، شرايط مطلوبتري براي اشتغال اين بخش ارزشمند جامعه ايجاد كرد در اينجا به چند راهكار اجرايي اشاره مي شود .
_ ايجاد انعطاف پذيري در قانون كار
_ اصلاح ضوابط و مقررات كار ، در جهت پذيرش هزينه هاي خاص نيروي كار زنان از سوي دولت به جاي كارفرمايان بخش خصوصي ، به منظور ايجاد اشتغال بيشتر براي زنان
_ بازنگري در قوانين كار به گونه اي كه ساعت كار و دستمزد براي همه زنان شاغل از انعطاف پذيري بيشتري برخوردار گردد .
_ برقراري ارتباط بين مراكز آموزشي و نيازهاي بازار كار
_ در مديريت و طراحي مواد آموزشي فني و حرفه اي ، از بخش خصوصي و مديران دولتي ياري جوييد . حتي مي توان واگذاري مديريت و طراحي مواد آموزشي به بخش خصوصي را آزمايش كنيد . اين نحوه مشاركت يكي از سازوكارهاي پيوند آموزشي و نظام توليدي است . اين مشاركت موجب خواهد شد مواد آموزشي مطابق يا نيازهاي توليدي طراحي شود ، بخش خصوصي نيروهاي توانمند را از نظام آموزشي جلب كند و به تدريج به مشاركت مالي علاقمند شود .
_ تعداد رشته هاي آموزشي فني و حرفه اي را گسترش دهيد . از اين گسترش به ارزيابي و بازارسازي منطقه اي نيز توجه كنيد .
_ معافيت هاي عام مالياتي را با هزينه هاي آموزشي نيروي انساني متناسب سازيد . به جاي معافيت عام و يا در كنار آن معافيت مالياتي را مي توان با هزينه هاي آموزش نيروي انساني ، به خصوص در بدو استخدام مرتبط ساخت . در اين حالت معافيت مالياتي منطق مشخص تري پيروي مي كند و بنگاه هاي توليدي انگيزه بيشتري براي سرمايه گذاري نيروي انساني خواهد داشت .
_ راه اندازي دوره هاي كوتاه مدت علمي _ كاربردي براي اموزش كارآفريني مديريتي به زنان و جوانان
_ تقويت مهارتهاي جوانان و زنان ، متناسب با نيازهاي جامعه و تحولات فن آوري از طريق گسترش آموزشهاي كاربردي و حرفه اي و I T
_ پرداخت كمك هزينه به واحدهاي اقتصادي جهت آموزش نيروي كار به خصوص در بدو استخدام
. كاهش هزينه هاي واقعي استفاده از نيروي كار
_ تشويق كارفرماياني كه از طريق مراكز خدمات اشتغال وزارت كار و امور اجتماعي ف تعداد بيشتري از زنان و جوانان را به استخدام در مي اورند . از طريق تخفيف در ماليات و ميزان حق بيمه سهم كارفرما
_ تاسيس مؤسسات كاريابي و خدمات اشتغال با كمك بخش خصوصي و دولتي
_ گسترش سازمانهاي اطلاع رساني ، بيمه ، مشاوره ، حقوقي و غيره اين قبيل سازمانها نقش مهمي در مهار هزينه مبادله و در نتيجه گسترش بازار و بخش خصوصي دارند . بسياري از اين سازمانها زير نظر بخش خصوصي به وجود مي ايند ولي بخشي از آنها در ابتدا بايد از سوي دولت ايجاد گردد .
5 . فراهم ساختن زمينه هاي گسترش فعاليتهاي جديد اشتغال زا
_ مراكز مبادله اشتغال را در شهرهاي مختلف تأسيس كنيد . تجربه آموزش صنايع دستي ، قابل تعميم به ساير فعاليتها مانند صنايع غذايي است . در اين آموزشها بايد به بازاريابي توجه كرد . مناطق مختلف جغرافيايي ف ذخيره باارزشي از دانش ها و علايق انساني هستند . به طور مثال ، پولكي و برياني اصفهان و ... را مي توان به ساير نقاط انتقال داد. هر كدام از اينها مي توانند منبع سرشار درآمد و اشتغال باشد .
_ شهرداري را موظف به تأسيس مراكز خدمات شهري كنيد . تجربه ميادين ميوه و تره بار شهرداري تهران قابل تعميم به شهرهاي ديگر و ايجاد بسياري از فعاليتها از جمله خدمات خانگي و خدمات اتومبيل است .
_ ارائه طرحهاي توجيه دار در خصوص فعاليتهاي زنان و جوانان با در نظر گرفتن قابليتهاي هر منطقه
_ حمايت از استقرار صنايع و فعاليتهاي صادراتي
_ حمايت از فعاليتهاي تخصصي ، اشتغالزا و مدرن نظير بخش ساختمان و خدمات اجتماعي و فرهنگي و خدمات مربوط به تكنولوژي هاي جديد مانند توليد نرم افزار و فن آوري اطلاعات و ارتباطات
_ توسعه صنعت توريسم و گردشگري اشتغال را براي جوانان و زنان افزايش مي دهد . ( اشتغال زنها ، چالشها و راهكارها ، مهدي اسماعيلي ، نشريه جام هفته 283 )
نتيجه گيري ( راهكارهاي مناسب )
در مورد كار و غعاليت اجتماعي زنان در جامعه تاكنون نظرات مختلفي ابراز شده است و اين مسئله داراي پيشينه و روندي تاريخي بوده است . در چند دهه گذشته اين مسئله يا به طور كامل ناديده گرفته مي شد و يا توجه چنداني به آن نمي شد و اين شايد به دليل فرهنگ و نگاه خاص مردم سالارانه جامعه قديم ايراني به زنان بوده است . نمي توان فراموش كرد كه تا چند دهه قبل اين مسئله مخالفان زيادي داشت و عده اي وظيفه زن را فقط محدود به رسيدگي به امور خانه و فرزندان مي دانستند و حتي فعاليتهاي اجتماعي زنان را با بي توجهي به نظام خانواده و سست شدن پايه هاي خانواده برابر دانسته اند . اما بتدريج با تغيير جوامع _ ديدگاهها ، خواسته ها و تواناييهاي زنان نيز تغيير كرد. زن امروزي با داشتن تجربه اي تلخ از مادران گذشته خود كه به دليل سهيم نبودن در توليد اجتماعي و نداشتن فعاليت اجتماعي ، از بسياري از حقوق اجتماعي خود محروم بوده اند و به طور عملي حق اظهار نظر در مسائل اجتماعي ، جامعه خود را از دست داده بودند . اكنون توانايي خود شناخته شده و علاقمند به سهيم شدن در امور جامعه خود شده است و ديگر وظيفه خود را فقط محدود به چهار ديواري خانه نمي داند . با شناخته شدن توانايي هاي زنان و تلاش آنان در استفاده هر چه بيشتر از اين تواناييها ، شاهد روند صعودي استقبال زنان از داشتن اشتغال در سالهاي اخير بوده ايم .
نهضتهاي دفاع از حقوق زن ( فمينيسم ) از نيمه اول قرن نوزدهم پا گرفت و هدف آن برابري مرد و زن در برابر امكانات اشتغال و دستمزد ناشي از كار و دفاع از حقوق زن در ديگر زمينه ها بود و اين نهضت در معناي دقيق آن در قرن نوزدهم از فرانسه گرايش پيدا كرد . فمينيسم در بهترين معناي آن يعني علاقه بسيار به رفاه زنان و بهبود شرايط زندگي زنان از طريق فعاليتهاي اجتماعي گوناگون از جمله معروفترين نهضتهاي فمينيستي عبارتند از فمينيسم ليبرال ، فمينيسم ماركسيستي ، فمينيسم راديكال و فمينيسم سوسياليستي و تمام اين مكاتب هر چند در مواردي ممكن است با هم اختلاف داشته باشند . اما معمولا" فعاليتهاي خود را در چند زمينه متمركز ساخته اند :
. كسب حق رأي براي زنان در انتخاب گوناگون ( محلي و ملي و.... ) و كوشش در راه احقاق حق انتخاب شده
. ايجاد دگرگوني بنيادي در نظام اشتغال جامعه
. حاوي دوگانگي معيارهاي اخلاقي به طور كلي و به ويژه آنچه امروز استاندارد د.گانه رفتار جنسي خوانده مي شود .
كار زنان در حالت كلي به دو نوع تقسيم مي شود .
. كار در خانه يا كارخانگي
. كار در بيرون از خانه
كار در خانه معمولا" بدون دريفت حق و دستمزد صورت مي گيرد و شامل آشپزي ، مراقبت از فرزندان ، تميز كردن خانه و .. مي باشد اين كار در واقع نيمي از اشتغال زنان را به خود اختصاص مي دهد و ديگري كار در بيرون از خانه كه معمولا" كارهاي نيمه وقت را شامل مي شود . در اين محيط زنان معمولا" در كارخانه ها به كار نيمه وقت مي پردازند و يا بيشتر در بخش خدمات مشغول به كار هستند . كار زنان در بيرون از خانه از لحاظ درآمد معمولا" كمتر از موارد مشابه در مردان مي باشد و مشكلاتي نيز در اين محيط وجود دارد كه از ميزان مشاركت بيشتر زنان در مشاغل مختلف مي كاهد
نقشي كه هر فرهنگ براي جنس زن و مرد در جامعه تعيين مي كند به دليل تاثير اجتماعي ، خودباوري او را در اجراي نقش تقويت مي كند . پر واضح است كه عدم تائيد اجتماعي نقشهاي جديد جنسيتي از سوي جامعه ، كه از رسوبا فرهنگي و ديدگاههاي سنتي حاكم ناشي مي شود خودباوري آن جنس را تضعيف مي كند و نقش وي را در بالفعل كردن تواناييهايش به تعويق مي اندازد و يا مانع بالفعل كردن آنها مي شود . مشكلات اشتغال زنان مواردي چون پايين بودن حقوق در مقايسه با نوع كار و ناعادلانه بودن توزيع پاداشها ومزايا جلوگيري از دخالت زنان در تصميم گيريها ، سختگيري مقررات اداري در مورد زنان ، عدم احساس مسئوليت در قبال مشكلات خاص زنان از يكديگر و عدم رضايت مديران ، از ديگر مشكلات اشتغال زنان است . علاوه براين مي توان به مواردي چون ضرر رساني اشتغال به زنان ، طولاني بودن ساعات كاري ، لذت نبردن از كارهاي اداري ، خسته كننده بودن كارهاي اداري ، خستگي ناشي از دوري راه بستر سازي براي ورود زنان به عرصه مشاغل و مسئوليتهاي سطوح بالاي قانون گذاري ، قضايي ، سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي ، اجتماعي و فن آورانه ، هموار كردن راه محو تدريجي تفاوتهاي جنسيتي و تمركز بر تفاوتهاي جنسي بين زنان و مردان ، ايجاد بستري مناسب براي دگرگون كردن بينش اجتماعي و عمومي و اجتماعي در جهت درك ارزش عادلانه زنان در جامعه ، تغيير تدريجي ديدگاه زن به عنوان خانه دار ، به ديدگاه زن به عنوان همكار و همراه مرد در تمام عرصه هاي زندگي ، معرفي و باور كردن تفكر اصل آزاد بودن زنان در انتخاب مشاغل مناسب دانش ، تجربه ، توانايي جسماني و موقعيت اجتماعي خود ، از طريق ايجاد تشكلهاي مورد نياز . چالش براي ايجاد تساوي به بهره گيري از امكانات اقتصادي ، آموزشي ف سياسي و فرهنگي ، زمينه سازي براي رعايت امنيت فردي و اجتماعي زنان ، تصويب قوانين و مقررات مورد نياز براي تخصيص بهينه منابع لازم به ارتقاي كمي و كيفي اشتغال زنان شاغل در بخشهاي دولتي ، از ديگر الگوهاي مطلوب اشتغال زنان در بخشهاي دولتي است .
براي افزايش مشاركت زنان در مشاغل دولتي نخست بايد تدابيري اتخاذ كرد كه ايفاي نقش در بازار كار ضرورتا" با ايفاي نقش ملي خانوادگي در تضاد نباشد ، همچنين ضرورت ايجاد تغييرات در بعضي از موارد قوانين و آئين نامه استخدامي به منظور كاهش بي عدالتي مبادله اي ( يعني كمبود حقوق نسبت به ميزان كار ) به طور مضاعف احساس مي شود . افزايش انگيزه زنان براي اشتغال موثر در بخشهاي دولتي در گرو تجديد نظر در نظام پاداش و جزاي حاكم بر بخشهاي دولتي است . آموزشهاي هدفمند رسانه هاي جمعي و فرايند جامعه پذيري و نهادينه شدن واسطه هاي بين زنان و دولت نيز از موانع شخصيتي زنان براي ورود به بازار مي كاهد همچنين بايد با تجديد نظر در قوانين و آيين نامه هاي مرتبط ، از امكان بروز تهديدات و خطرات شغلي عليه زنان جلوگيري به عمل آورد . اميد است با انديشيدن تدابير مناسب موجب افزايش مشاركت زنان در عرصه هاي مختلف اجتماعي شده ومشاغل مختلف رضايت جنس دوم را برانگيزد .
منابع و مأخذ :
1_ روان شناسي زنان ، نوشته ژانت هايد ، ترجمه بهزاد رحمتي ، چاب اول ، انتشارات لادن ، تهران
2_ جنسيت و روان شناسي اجتماعي ، نوشته ويون بار ، ترجمه حبيب احمدي و بيتا شقاين ، نويد شيراز
3_ زنان و تبعيض ، تبعيض جنسي و افسانه ي فرصتهاي برابر ، نوشته كيت فيگز ، ترجمه اسفنديار زندپور ، به دخت مال اميري ، تهران ، گل آدين
4_ جامعه شناسي ، نوشته آنتوني گيدنز ، ترجمه منوچهر صبوري ، تهران ، نشرني ،
5_ نظريه هاي جامعه شناسي در دوران معاصر ، نوشته جورج ريترز ، ترجمه محسن ثلاثي ، تهران ، نشر علمي ،
6_ حقوق زن در كشاكش سنت و تجدد ، نوشته محمد حكيم پور ، انتشارات نقمه نوازش ، ايران چاپ بهار
7_ روانشناسي كار ، نوشته محمود ساعتچي ( ويرايش سوم ) ، تران ، نشريه ويرايش ،
8_ روش تحقيق نظري در علوم اجتماعي ، نوشته ترزل . بيكر ، ترجمه هوشنگ نايبي ، تهران ، نشريه پيام نور
9-اعزازي، شهلا، جامعهشناسي خانواده. با تاكيد بر نقش، ساختار و كاركرد خانواده در دوران معاصر ، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم
10-گيدنز، آنتوني، جامعهشناسي ، ترجمه منوچهر صبوري، تهران ، چاپ دوم، 1374 .
11-كار، مهرانگيز، « زنان در بازار كار ايران ، به انظمام تئوريهاي نابرابري جنسيتي، ] ريچارد انكر، كاترين هين [ ترجمهي پروين رئيسي فرد، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید