بايد همه را راضي نگه دارند
زنان كار ميكنند ، مردان هم . اين روزها مشكل مشاركت زنان و مردان در عرصه شغل و زندگي ، چنان درهم تنيده و به هم پيوسته است كه ديگر به سادگي نميتوان مرز و حدود وظايف و مسؤوليتهاي آنان را مشخص كرد . براي داشتن يك زندگي درحد متوسط ، همه خود را مجبور به كار كردن ميبينند و در اين ميان تفاوتي ميان زنان و مردان نيست . اين تقابل موجب شده است زنان از نظر شغلي ، با مسايل و مشكلات ويژهاي روبرو شوند كه موقعيت آنان را در خانه و محيط كار ، دچار ابهام ميكند . مسايلي كه ما در اين نوشته به آن خواهيم پرداخت مسايلي است كه زنان شاغل با آن مواجهاند ، زناني كه بحرانها و چالشهاي كسب يك موقعيت شغلي را از سرگذراندهاند و حالا وارد دنيايي شدهاند كه آنها را با مسايل تازهاي مواجه كرده است .
شغل دوم
براي كاركردن ، كه يكي از نيازهاي واقعي هر انساني است زن بودن شرايط پيچيدهاي را به فرد تحميل ميكند . زناني كه كار ميكنند مسؤوليتي فراتر از هر انسان شاغل ديگر برعهده ميگيرند زنان شاغل ، پيش از آن كه مسؤوليت شغلي خود را برعهده داشته باشند ، همسر و مادر و دختر خانوادهاي هستند كه پيش از هر چيز از آنها توقع دارد به انجام مسؤوليتهاي خانوادگيشان بپردازند . شاغل بودن چيزي ازمسؤوليتهاي خانوادگي يك زن كم نميكند . يك زن شاغل با ورود به خانه تفاوتي با يك زن خانهدار ندارد . مسؤوليت امور خانه و رسيدگي به همسر و فرزندان همچنان مسؤوليت اصلي او تلقي ميشود ، به گونهاي كه يك زن شاغل را بايد موجودي دوشغله به حساب آورد . آن هم شغل دوم و يا به تعبيري شغل اولي كه مسؤوليتي بسيار سنگينتر از مشاغل عادي دارد .
يك خانم شاغل 35 ساله ميگويد : « پيش از اين كه ازدواج كنم ، شاغل بودم با ازدواج مسؤوليت زندگي خانوادگي نيز به دوشم افتاد ، 2 سال بعد بچهدار شدم و تنها 6 ماه از كار دست كشيدم . بعد از 8 ساعت كار اداري ، زماني كه به خانه ميرسم . بايد يك كار تازه را از اول شروع كنم . زنان شاغل در چنين شرايط گويي فرصت بهرهبردن از يك زندگي عادي را از دست ميدهند . خستگي مفرط ، اولين عنصري است كه در زندگي زنان در اين شرايط رخ مينمايد.اين خستگي اثر خود را به طور مستقيم در هر دو جنبه زندگي اين زنان بجا ميگذارد.
زنان شاغل به خاطر شرايط دشوار زندگي خانوادگي بازدهي لازم را در محيط شغليشان از دست ميدهند و از سوي ديگر كيفيت حضور آنها در زندگي خانوادگي نيز كاهش مييابد . سيمين قانعي روانشناس خانواده ، در اين زمينه ميگويد ، با اين كه نميتوان به طور مطلق در باره زندگي زنان شاغل چنين نتيجهاي گرفت ،اما طبيعي است كه دشواري شرايط در زندگي اين دسته از زنان باعث ميشود كه آنها از دو سو مورد انتقاد قرار بگيرند . كارفرمايان ، زنان را نيروي كار نيمهاي به شمار ميآورند كه زندگي شغليشان تابع شرايط خانوادگيشان است و اعضاي خانواده نيز ، زنان شاغل را متهم ميكنند كه نيرو و انرژي لازم را براي انجام وظايف خانوادگيشان ندارند .
در اين شرايط ، زناني كه حفظ استقلال شغلي و مالي را حق خود به شمار ميآورند و در عين حال علاقهمند به حفظ زندگي خانوادگيشان با بهترين كيفيت هستند ،مجبورند بيش از ظرفيت عادي يك انسان ،تلاش كنند تا هردو طرف ماجرا را راضي نگه دارند . مدير يك شركت ساختماني ميگويد : حقيقت اين است كه نميتوانم روي كار يك زن حساب جدي بازكنم . زنان مجبور ميشوند محيط كار را براي رسيدن به امور خانه زودتر ترك كنند و مرتب غيبت داشته يا بچهشان مريض ميشود يا مهمان دارند و يا موقع انجام كار خستهاند . اين شرايط ، وضعيت كاري شركت را متزلزل ميكند .
درآمد زن ، مال همه است
روي ديگر اين سكه ، كه شايد از ساير جنبهها مهمتر باشد ، برخورد اعضاي خانواده و توقعات آنها از زنان شاغل است . زنان شاغل موظفاند اعضاي خانواده خود را راضي نگهدارند چرا كه حفظ موقعيت شغليشان ، تا حد زيادي تابع كسب اين رضايت است . سيمين قانعي ميگويد : معمولاً همسر ، مهمترين مخالف يك زن در كسب شغل است . معمولاً وقتي اين حق به زن داده ميشود ، در مقابل از او توقع ميرود شرايطي را بپذيرد . اولين آنها اين است كه زن ، مسؤوليت امورخانه را به طور كامل انجام دهد . دومين شرط شراكت او در خرج و مخارج خانه است . از زن توقع ميرود كه درآمد خود را حتماً در خانواده هزينه كند . زنان به لحاظ شخصيتي واجد ويژگيهايي هستند كه آنها را بطور آشكاري تابع اين شرايط قرار ميدهد . بسياري از آنها اصولاً شغل را براي كسب درآمدي ميپذيرند كه بناست صرف خانه و خانواده شود . در واقع آنها ميخواهند با درآمد خود به بهتر شدن اوضاع مالي خانواده كمك كنند . از اين ويژگي گاه به شكل غيرمنصفانهاي استفاده ميشود . برخي مردان ، درآمدي را كه حاصل كار و فعاليت همسرشاناستكاملاً متعلق به خود ميدانند . همسرم تمام حقوق مرا در آخرماه دريافت ميكند. در نتيجه حاصل تمام تلاشهاي من كه از كار سنگين در يك آرايشگاه به دست ميآيد ،مورد استفاده او قرار ميگيرد و در مقابل من فقط پول توجيبي ناچيزي ميگيرم . اگر اعتراض كنم اجازه كاركردن به من نميدهد . اين زن كه به دليل بهبود وضعيت خود و فرزندانش كار ميكند از اين كه حاصل زحماتش صرف خانواده شود چندان مطمئن نيست . شوهرم درآمد مرا صرف خوشگذرانيهاي خودش ميكند . مدام در معاملاتي شركت ميكند كه جز ضرر چيزي به همراه ندارد .
وقتي پشتتان بادبخورد
آن دسته از زناني كه درآمد خود را صرف خانواده نكنند از نظر جامعه و خانواده مورد انتقاد قرار ميگيرند . تلقي جامعه اين است كه كل درآمد زن ، بايد صرف خانواده شود ، زماني كه دختر خانه بودم ، پدرم به من توصيه كرد تا حد امكان درآمدم را پسانداز كنم . از آن زمان شروع به پسانداز كردم ، بعد از ازدواج هم اين روند ادامه پيدا كرد . با اين تفاوت كه همسرم نسبت به اين قضيه حساسيت داشت . وقتي از پساندازم خانه كوچكي خريدم ، اين حساسيت بيشتر شد . همسرم نسبت به اين حق من ،ترديد دارد .
همسر اين زن معتقد بود بخشي از مالكيت اين خانه بايد به او تعلق داشته باشد ، چون از نظر او همسرش از حق متعلق به خانواده براي كاركردن استفاده كرده است . قضيه به همين جا ختم نميشود . برخي مردان استفاده از درآمد همسرشان را چنان جزو حقوق مسلمشان به حساب ميآورند كه به خاطر تكيه بردرآمد همسرشان از كاركردن امتناع ميكنند . اين جريان ، هم در زندگي زناني متعلق به سطوح والاي فرهنگي و تحصيلي ديده ميشود ، هم در طيف طبقاتي متوسط و فقير ، در نتيجه چنين جرياني است كه برخي زنان طبقه ضعيف به رغم نداشتن تخصص و مهارت مجبور به كاركردن ميشوند . زن 50 سالهاي كه در امور خدماتي منزل مشغول كار است. ميگويد : همسرم 10 سال پيش دچار نارسايي كليه شد و مدتي از كارافتاده بود . همان موقع مجبور شدم در خانههاي مردم كاركنم . بعد از چند سال كه همسرم بهبود پيدا كرد ، چون به كاركردن من و كارنكردن خودش عادت كرده بود ، ديگر سركار نرفت . از آن موقع به بعد خرج خودمان و پنج تا بچهمان به گردن من است .
در اين شرايط است كه نقش پذيرفته شده و تعريف شده زنان و مردان ، تغيير ميكند ، مردانيكه بهنحوي ازموفقيتهاي شغلي محروم شدهاند و يا دچار نابسامانيهاي اخلاقي هستند ، كمكم خود را از صحنه فعاليت اجتماعي و شغلي كنار ميكشند و مسؤوليت را به گردن زنان مياندازند .
برخي مردان در مقابل پيشرفتهاي شغلي زنان دچار واگرايي ميشوند « همسرم يك شغل معمولي در يك بانك دارد ، اما من بعد از 15 سال كار ، الان رتبه شغلي بالايي دارم كه در نتيجه آن درآمدم از شوهرم بيشتر است . به خاطر همين است كه شوهرم توقع دارد من بيشتر از او درآمدم را صرف امور خانه بكنم . در مقابل او درآمدش را پسانداز ميكند و يا آن را صرف خريد ملك و سرمايهگذاري ميكند . »
وجود چنين پديدههايي در اجتماعي نظير اجتماع ايران و حتي ساير جوامع مدرنتر ، چندان دور از ذهن و عجيب نيست ، چرا كه به لحاظ ساختار مردسالارانهاي كه قرنها در جوامع مختلف وجود داشته است ، مردان هنوز به سادگي با مقوله مالكيت زنان بردرآمد و اموالشان كنار نيامدهاند . با اين حال ، نبايد از نظر دور داشت قوانين حقوقي اسلامي ، مالكيت زنان را بردرآمد و اموالشان به رسميت ميشناسد و برآن تأكيد ميكند و شايد شايستهتر اين باشد كه نظامهاي حقوقي و اجتماعي ، به جاي انگشت گذاشتن برنكات مبهم اين جريانات ، روي نكات روشني كار كنند كه حقوق انساني و اجتماعي افراد را اعم از زن و مرد ، تأمين ميكند و به آنها احترام ميگذارد .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید