17. امام صادق(ع):
لَوْلا اِنَّ اللَّهَ تَباركَ و تعالى خَلَقَ اَميرَالمؤمنينَ(ع) لِفاطِمَةَ ما كانَ لَها كُفْوٌ عَلى ظَهْرِ الارْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُوْنَهُ؛(1)
اگر خداى تبارك و تعالى اميرالمؤمنين(ع) را براى فاطمه خلق نكرده بود، براى او بر روى زمين، از آدم گرفته تا ديگران، همتايى وجود نداشت.
فاطمه(س) كه سلاله توحيدمدارانى چون ابراهيم خليل(ع) است، و او كه دامنش جايگاه پرورش اولياى دين و ضامن بقاى رسالت پدرِ بزرگوارش است، همسر و همتايى جز شير بيشه توحيد، اميرالمؤمنين(ع) نخواهد داشت و اين چنين است كه ازدواجش نيز به امر حقتعالى است؛ چنان كه در روايت بعدى آمده است.
مأموريت الهى
18. پيامبر اكرم(ص):
ما زَوَّجْتُ فاطمةَ اِلاّ [بعد] ما اَمَرَنِىَ اللَّهُ عزّ و جلَّ بِتَزْوِيجِها؛(2)
فاطمه را شوهر ندادم مگر پس از آنكه خداى عز و جل مرا مأمور شوهر دادن او كرد.
و اين چنين بود كه خداوند، نخست او را در عالم اعلا به همسرى على(ع) در آورد و آنگاه در زمين تحقق يافت.
پيوند در عرش
19. پيامبر اكرم(ص):
أتاني مَلَكٌ فَقالَ يا مُحمَّدُ! اِنَّ اللَّه يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلامَ و يَقُولُ لَكَ: اِنّي قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ ابْنَتَكَ مِنْ عَلي بنِأبيطالبٍ في الْمَلأِ الأَعْلى، فَزَوِّجْها مِنْهُ في الاَرْضِ»؛(3)
فرشتهاى نزد من آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مىفرستد و مىگويد: من دخترت فاطمه را در عالم بالا، به همسرى على ابنابىطالب در آوردم؛ تو نيز در زمين او را به همسرى او در آور.
گلواژه خوشبختى
20. روزى پيامبر(ص) بعد از ازدواج على(ع) و فاطمه(س) به خانه آنان رفت و از على(ع) پرسيد:
كَيْفَ وَجَدْتَ اَهْلَكَ؟
قال: نِعْمَ الْعَوْنُ على طاعَةِ اللَّهِ؛
همسرت را چگونه يافتى؟
عرض كرد: بهترين ياور براى اطاعت خداوند.
سپس همين پرسش را از فاطمه(س) كرد. فاطمه(س) عرض كرد:
خَيْرَ بَعْلٍ؛(4)
آن را بهترين شوهر يافتم.
چه زيباست كه اميرالمؤمنين(ع) در پاسخ به پرسش پيامبر(ص) همه خوبيها و مكارم همسرش را در اين جمله كوتاه، ولى بسيار گويا بيان مىكند و او را بهترين يار و ياور در اداى وظيفه و اطاعت خداى تبارك و تعالى معرفى مىكند. زيرا ملاكى كه به زندگى آن دو بزرگوار معنا مىبخشد و آنان ازدواج خود را در سايه آن، موفق مىدانند، همكارى و همراهى در طاعت الهى است و بس.
خانهدارى خانه توحيد
21. زُهْري، از راويان و عالمان اهل سنّت:
لَقَدْ طَحَنَتْ فاطمةُ بِنْتُرَسُولِاللَّهِ(ص) حَتّى مَجَلَتْ يَدُها وَ رَبى و أَثَرُ قُطْبِ الرَّحى في يَدِها؛(5)
فاطمه، دختر رسول خدا(ص) آن قدر دستاس كرد كه دستش تاول زد و جاى چوب آسياب در دستش بالا آمد و پينه بست.
غنچه مىپرورد
22. انس بنمالك: بلال در نماز صبح تأخير كرد و از آن باز ماند. پيامبر(ص) به او فرمود:
ما حَبَسَكَ؟
فَقالَ: مَرَرْتُ بفاطمةَجعج وَ هِىَ تَطْحَنُ و الصَّبِىُّ يَبْكي، فَقُلْتُ لَها: إنْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الرَّحى وَ كَفَيْتِني الصَّبِىَّ، و انْ شِئْتِ كَفَيْتُكِ الصَّبيَّ وَ كَفَيْتِنىِ الرَّحى.
فقالتْ: «أنَا أرْفَقُ بِابْني مِنْكَ». فَذاكَ حَبَسَني.
قال: فَرَحِمْتَها رَحِمَكَ اللَّهُ؛(6)
چه چيز مانع آمدنت شد؟
عرض كرد: به فاطمه(ع) برخوردم كه در حال دستاس كردن بود و پسربچهاش گريه مىكرد. به او گفتم: اگر بخواهى من به جاى شما عهدهدار دستاس كردن مىشوم و شما عهدهدار بچه، و اگر هم بخواهى من بچه را نگه مىدارم و شما دستاس كن.
فاطمه فرمود: «من از تو به پسرم مهربانتر و مناسبترم». اين كار، مرا از نماز اول وقت باز داشت.
پيامبر(ص) فرمود: پس تو به فاطمه(ع) مهربانى كردى، خداوند تو را رحمت كند.
حضرت زهرا(س) همه سعى خويش را در فراهم نمودن محيط طاعت و بندگى خود، شوهر و فرزندانش، به كار مىبندد و در تقسيم كارى كه پيامبر(ص) براى آن دو بزرگوار كرده و كارهاى داخل خانه را به او، و كارهاى بيرون را به على(ع) واگذار كرده بود، به خوبى در انجام دادن آن تلاش مىكرد و آن را مغاير مقام معنوى و علمى و موقعيت اجتماعى خود نمىدانست؛ بلكه آن را يكى از زمينههاى تحقق رضايت حق تعالى مىشمرد و تاول زدن دستهاى مباركش نيز، مانعى براى تلاش داخل خانه نبود. او به بچهدارى و تربيت فرزندانش عشق مىورزيد. لذا حتى براى چند لحظه نيز راضى به ترك آن نيست و در آن چند لحظه نيز، كار آسياب كردن را به بلال وا مىگذارد و خود به آرام كردن فرزند و رسيدگى به او مىپردازد.
كنار باغبان توحيد
23. عايشه نقل مىكند:
وَ كانَتْ (فاطمة) إذا دَخَلَتْ عَلَى النبيّ(ص) قامَ اِلَيْها فَقَبَّلَها وَ أَجْلَسَها في مَجْلِسِهِ، وَ كانَ النبىُّ(ص) اِذا دَخَلَ عَلَيْها قامَتْ مِنْ مَجْلِسِها فَقَبَّلَتْهُ وَ اَجْلَسَتْهُ في مَجْلِسِها؛
(7)
زمانى كه فاطمه(ع) بر پيامبر(ص) وارد مىشد، پيامبر(ص) به سوى او مىرفت و او را مىبوسيد و در جاى خود مىنشاند، و آنگاه كه پيامبر(ص) وارد بر او مىشد، از جايش برمىخاست و پيامبر(ص) را مىبوسيد و در جاى خويش مىنشاند.
24. ثوبان، بنده آزاد شده پيامبر(ص):
كانَ رسُولُاللَّهِ(ص) اِذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسانٍ مِنْ اَهْلِهِ فاطمةَ(ع) و اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اِذا قَدِمَ فاطمةُ(ع)؛(8)
رسول خدا(ص) آنگاه كه به مسافرت مىرفت، آخرين شخصى را كه از خانوادهاش مىديد و وداع مىكرد فاطمه(ع) بود، و آنگاه كه برمىگشت، بر اولين كسى كه وارد مىشد فاطمه(ع) بود.
سُرور سينه سردار توحيد
25. پيامبر اكرم(ص):
فاطمةُ بَضْعَةٌ مِنّي. مَنْ سَرَّها فَقَدْ سَرَّني وَ مَنْ ساءَها فَقَدْ ساءَني. فاطِمَةُ اَعَزُّ النّاسِ عَلَيَّ؛(9)
فاطمه پاره وجود من است. هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس به او بدى كند به من بدى كرده است. فاطمه عزيزترينِ مردم براى من است.
روشن است محبتى كه پيامبر(ص) به فاطمه(ع) داشت و احترام خاصى كه براى او قايل بود تنها بدان جهت نبود كه او دختر اوست چرا كه پيامبر(ص) دختران ديگرى هم داشت؛ بلكه به جهت ويژگيهايى بود كه زهرا(ع) را از ساير زنان عالم ممتاز مىكرد. از روايات متعددى كه در اين باره در كتابهاى شيعه و سنى وجود دارد استفاده مىشود كه پيامبر اكرم(ص) به مناسبتهاى مختلف و در موارد متعدد، حقيقت مذكور را بيان مىفرموده است. روايت بعدى يكى ديگر از اين موارد است.
پاره وجود مصطفى(ص)
26. انس بنمالك:
قالَ رسُولُاللَّه(ص): ما خَيْرٌ لِلنِّساءِ؟ فَلَمْ نَدْرِ ما نَقُولُ؟ فَسارَ عَلىٌّ(ع) إلى فاطمةَ فَأَخْبَرَها بِذلِك. فقالتْ: فَهَلاّ قُلْتَ لَهُ: خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَرَوْنَهُنَّ!
فَرَجَعَ فَأَخْبَرَهُ بِذلِكِ.
فقالَ لَهُ: مَنْ عَلَّمَكَ هذا؟
قالَ: فاطمةُ.
قالَ: اِنَّها بَضْعَةٌ مِنّى؛(10)
رسول خدا(ص) فرمود: چه چيزى براى بانوان بهتر است؟ ما ندانستيم چه بگوييم. على پيش فاطمه رفت و او را از اين جريان باخبر كرد.
فاطمه گفت: پس چرا به پيامبر نگفتى: براى آنان اين بهتر است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را!
على بازگشت و اين پاسخ را به عرض پيامبر(ص) رساند.
رسول خدا(ص) فرمود: چه كسى اين پاسخ را به تو ياد داد؟
عرض كرد: فاطمه.
فرمود: او پاره وجود من است.
شنيدن جواب پرسش پيامبر(ص) از زبان مبارك حضرت فاطمه(س)، به عنوان اينكه يكى از زنان است تأثير خاصى در بانوان خواهد داشت و بديهى است كه منظور، دست كشيدن از وظايف و مسؤوليتهاى اجتماعى نيست بلكه بيان يك واقعيت است كه هر چه حدّ و مرز بين زن و مرد در زندگى و جامعه رعايت شود بيشتر به مصلحت بانوان است.
عشق در كنار خندق
27. على(ع):
كُنّا مَعَ النَّبِيّ(ص) في حَفْرِ الْخَنْدَقِ، اِذْ جاءَتْهُ فاطِمَةُ(س) بِكَسْرَةٍ مِنْ خُبْزٍ فَرَفَعَتْها اِلَيْهِ، فقالَ: ما هذِهِ يا فاطمةُ؟
قالتْ: مِنْ قُرْصٍ اخْتَبَزْتُهُ؛ جِئْتُكَ مِنْهُ بِهذِهِ الْكَسْرَةِ.
فَقالَ: يا بُنَيَّةُ! أَما اِنَّها لأوَّلُ طَعامٍ دَخَلَ فَمَ أَبيكِ مُنْذ ثَلاثٍ؛(11)
ما به همراه پيامبر(ص) در جريان حفر خندق بوديم كه فاطمه(س) با تكهنانى پيش پيامبر(ص) آمد و آن را به خدمت او برد. پيامبر(ص) فرمود: اين چيست، فاطمه؟
عرض كرد: از گرده نانى است كه براى دو فرزندم پختم؛ اين تكه آن را براى شما آوردم.
پيامبر(ص) فرمود: دختر عزيزم! هان، اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز وارد دهان پدرت مىشود.
اين جريان در حالى كه شدت علاقه حضرت فاطمه(س) را به پيامبر(ص) مىرساند، گوياى اوج فداكارى و تحمل دشواريها در صدر اسلام، توسط مسلمانان بويژه پيامبر اكرم(ص) براى دستيابى به اهداف الهى و حفظ حكومت اسلامى است. آنان در شرايط دشوار جنگ خندق، با شكمهاى گرسنه، قسمتهاى قابل نفوذ مدينه را حفر مىكنند تا مركز رسالت و امامت از تعرض دشمن محفوظ بماند. در خانه فاطمه(ع) نيز توشه آن قدر كم است كه تنها امكان پختن يك نان براى چند نفر فراهم شده است و آن بزرگوار، توانسته بخشى از آن را تقديم پيامبر(ص) كند، در حالى كه آن حضرت(ص) در سه روز گذشته غذايى نخورده است.
همين علاقه است كه زهرا(ع) را حتى قبل از رحلت پيامبر(ص) در غم فراق آينده به گريه مىاندازد. روايت بعدى گوياى همين واقعيت است.
اشك در انتظار فراق
28. عبدُاللَّهِ بْنُعبّاس:
لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفاةُ حَتّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يا رِسُولَ اللَّهِ! ما يُبْكيكَ؟
فَقالَ: أَبْكي لِذُرِّيَّتي وَ ما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ اُمَّتي مِنْ بَعْدي، كَأَنّى بِفاطِمَةَ بِنْتى وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدى وَ هِىَ تُنادى يا أَبَتاهُ! فَلا يُعِينُها اَحَدٌ مِنْ اُمَّتى.
فَسَمِعَتْ ذلِكَ فاطمةُ(ع) فَبَكَتْ.
فقالَ رسولُ اللَّه(ص): لا تَبْكِيَنَّ يا بُنيَّةُ!
فقالتْ: لَسْتُ أَبْكى لِما يُصْنَعُ بى مِنْ بَعْدِكَ، و لكِنِّى أَبْكى لِفِراقِكَ يا رسولَ اللَّهِ!
فقالَ لها: اَبْشِرى يا بِنْتَ محمدٍ بِسُرْعَةِ اللِّحاقِ بى، فَإنَّكِ اَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بى مِنْ أهْلِ بَيْتى؛(12)
زمانى كه رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد، آن حضرت(ص) آن قدر گريه كرد كه اشكهايش محاسن او را تر كرد. به آن حضرت(ص) عرض شد: اى رسول خدا! چه چيز مايه گريه شماست؟
فرمود: براى فرزندانم و آنچه كه اشرار امتم، بعد از من، بر آنها روا مىدارند گريه مىكنم. گويا دخترم فاطمه را مىبينم كه بعد از من بر او ستم مىشود و او صدا مىزند: «پدرجان»! ولى هيچ كس از امّتم او را كمك نمىكند.
فاطمه(ع) اين را شنيد، و شروع به گريه كرد.
رسول خدا(ص) فرمود: دخترم! گريه نكن.
عرض كرد: من به خاطر رفتارى كه بعد از شما با من مىشود گريه نمىكنم، بلكه به علت غم فراق شما اى رسول خدا گريه مىكنم.
حضرت(ص) به او فرمود: مژده باد تو را اى دختر محمد كه بزودى به من ملحق خواهى شد، چرا كه تو اولين كسى از اهلبيتم هستى كه به من مىپيوندى.
پرهيز از نفرين
29. امام باقر(ع) و امام صادق(ع):
إنَّ فاطمةَ(ع) لمّا كانَ مِنْ أمْرِهِمْ ما كانَ، أَخَذَتْ بِتلابيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إلَيْها ثُمَّ قالَتْ:
أما وَاللَّهِ يا ابْنَالخَطَّابِ! لولا انّي أكْرَهُ أَنْ يُصيبَ البلاءُ مَنْ لاذَنْبَ له لَعَلِمْتَ أنّي سَأُقْسِمُ عَلى اللَّهِ ثُمّ أجِدُهُ سَريعَ الإجابة؛(13)
وقتى شد آنچه شد، فاطمه گريبان عمر را گرفت و كشيد و فرمود: هان، به خدا سوگند اى پسر خطاب! اگر من كراهت نمىداشتم كه افراد بىگناه دچار بلا شوند مىفهميدى كه من خداى را سوگند مىدادم، آن گاه او را در اجابت دعايم، پرشتاب مىيافتم.
آنچه بر اساس اين روايت، حضرت فاطمه(س) را از نفرين كردن در باره آنان كه به او ستم كردند باز مىدارد اين است كه با نزول بلا، افراد بىگناه نيز گرفتار آيند. از اينرو در روايت ديگرى كه شرح آمدن حضرت(س) به مسجد، پس از كشاندن على(ع) به آنجا را بيان مىكند آمده است كه فاطمه(س) در حالى كه پيراهن پيامبر(ص) را بر سر گرفته بود و كودكانش را به همراه داشت، تهديد كرد كه اگر على(ع) را رها نكنند موهاى خويش را پريشان خواهد ساخت.(14) و در سخن ديگرى از امام باقر(ع) آمده است:
وَ اللَّهِ لَوْ نَشَرَتْ شَعْرَها ماتُوا طُرّاً؛(15)
به خدا سوگند، اگر موهاى خويش را آشكار و پريشان مىساخت همه آنان مىمردند.
استوانه ولايت
30. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش، امام باقر(ع) و آن حضرت(ع) از جابر بنعبداللَّه انصارى نقل مىكند:
سَمِعْتُ رسولَاللَّهِ(ص) يَقُولُ لِعَليّ بْنِابيطالبٍ قَبْلَ مَوْتِهِ بِثَلاثٍ: «سَلامٌ عليك يا أَبا الرَّيْحانَتَيْنِ! اُوصِيكَ بِرَيْحانَتَيَّ مِنَ الدنيا، فَعَنْ قَلِيلٍ يَنْهَدُّ رُكْناكَ وَ اللَّه خَلِيفَتي عَلَيْكَ.» فَلمّا قُبِضَ رَسُولُاللَّهِ(ص) قال عَليٌ(ع): هذا اَحَدُ رُكْنَيَّ الّذي قالَ لى رسولُاللَّه(ص). فَلَمّا ماتَتْ فاطِمةُ(ع) قال عليٌ(ع): هذا الرُّكنُ الثّاني الّذي قال رسولاللَّه(ص)؛(16)
از رسول خدا(ص) سه روز پيش از رحلتش، شنيدم به على ابنابىطالب مىفرمايد: «سلام بر تو باد اى پدر دو گل خوشبو! تو را به دو گل خوشبويم از دنيا (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) سفارش مىكنم؛ چرا كه بزودى هر دو ركن تو فرو خواهد ريخت و خداوند عوض دهنده تو است.»
پس از آن، موقعى كه رسول خدا(ص) رحلت كرد على(ع) فرمود: اين يكى از دو ركن من بود كه رسول خدا(ص) به من فرمود. و وقتى فاطمه(ع) رحلت كرد، على(ع) فرمود: اين، ركن دومى بود كه رسول خدا(ص) فرمود.
2- بحارالانوار، ج43، ص104.
3- ذخائر العقبى، ص31.
4- بحارالانوار، ج43، ص117.
5- حليةالاولياء و طبقات الأصفياء، ج2، ص41.
6- مسند احمد، ج3، ص150.
7- صحيح ترمذى، ج2، ص319.
8- مسند احمد، ج5، ص275.
9- بحارالانوار، ج43، ص23.
10- حليةالاولياء و طبقاتالاصفياء، ج2، ص40.
11- ذخائر العقبى، ص47.
12- بحارالانوار، ج43، ص156.
13- كافى، ج 1، ص 460.
14- مرآة العقول، ج5، ص343 و نيز همين مضمون: كافى، ج8، ص238.
15- كافى، ج8، ص238.
16- بحارالانوار، ج43، ص173.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید