دانشمندان روانشناس میگویند: تربیتکننده باید شخصیت کودک را پرورش دهد و اعتمادبهنفس را به او تلقین کند. او را بزرگ نفس و باشخصیت بار بیاورد.
مربی اگر به کودک احترام نگذاشت و او را کوچک شمرد و شخصیت او را خرد کرد، طبعاً ترسو و بیشخصیت بار میآید و خودش را زبون و بیارزش میپندارد. هنگامیکه بزرگ شد خودش را کوچکتر از آن میداند که به کارهای بزرگ اقدام کند. چنین فردی در اجتماع منشأ اثر واقع نخواهد شد و بهآسانی زیر بار ذلت خواهد رفت. اما اگر خودش را بزرگ و باشخصیت دانست، به کارهای پست، تن نمیدهد و زیر بار خواری و ذلت نمیرود. این شخصیت نفسانی تا حدودی، به تربیت خانوادگی و روحیات پدر و مادر بستگی دارد.
روانشناسان برای تقویت روحی کودک مطالبی را به تربیتکنندگان توصیه میکنند که از جملهي آنها موضوعات زیر است:
اول- اظهار علاقه و محبت و نوازش کودک. این موضوعی است که در درس اول بدان اشاره شد. و گفتیم که حسن و حسین علیهماالسلام از جهت محبت پدر و مادر و رسول خدا بهقدر کافی برخوردار بودند.
دوم- باید صفات خوب کودک را یادآوری کرد و او را در حضور خودش و دیگران تعریف و توصیف نمود. و بزرگی نفس را به او تلقین کرد.
رسول خدا بارها میفرمود: حسن و حسین علیهماالسلام بهترین جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آنان بهتر است. (1)
پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلّم) به حسن و حسین میفرمود: شما ریحان خدایی هستید. (2)
«ابوبکر» میگوید: پیغمبر روی منبر نشسته بود و حسن علیهالسلام در پهلویش قرار داشت. گاهی به مردم نگاه میکرد و گاهی به حسن، و میفرمود: فرزندم حسن، آقا و بزرگ است، شاید به برکت او در بین امتم اصلاح شود. (3)
«جابر» میگوید: روزی داخل خانهي رسول خدا صلیالله علیه و آله شدم دیدم حسن و حسین بر پشت آن حضرت سوارند و آن جناب با دستوپا راه میرود و میفرماید: بهترین شتر، شتر شما است و بهترین سوار شمایید. (4)
«یعلی عامری» میگوید: رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلّم) روزی حسین را دید که با بچهها بازی میکند، پس دست مبارکش را دراز کرد تا او را بگیرد. حسین (علیهالسلام) به اینطرف و آنطرف میدوید. پیغمبر اکرم با شوخی و تبسم او را در بغل گرفت. آنگاه یکی از دستهایش را زیر چانهي او و دست دیگرش را پشت گردن نهاد و دهان مبارکش را بر لبهای او گذاشته میبوسید و میفرمود: حسین از من و من از حسینم، هرکس او را دوست بدارد خدا را دوست داشته است. حسین فرزند دختر من است. (5)
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) به حسن و حسین میفرمود: شما پیشوای مردم و بزرگ جوانان اهل بهشتید و از ارتکاب گناه معصومید. خدا لعنت کند کسی را که با شما دشمنی کند. (6)
حضرت فاطمه روزی حسن و حسین را خدمت رسول خدا آورد و عرض کرد: یا رسولالله حسن و حسین علیهماالسلام فرزند شما هستند. چیزی به ایشان عطا کن. فرمود: هیبت و سیادت خود را به حسن بخشیدم، و شجاعت وجود خودم را به حسین دادم. (7)
«سلمان فارسی» میگوید: حسین (علیهالسلام) را دیدم که بر زانوی رسول خدا نشسته بود. او را میبوسید و میفرمود: تو بزرگ و بزرگزاده و امام و پسر امام و پدر امامان هستی. تو حجت، پسر حجت و پدر نه حجت میباشی که آخرشان قائم است. (8)
آری پیغمبر اکرم (صلیالله علیه و آله و سلّم) در پرورش شخصیت اولاد زهرا کوشش میکرد و زهرا و علی (علیهماالسلام) نیز از همین برنامه متابعت میکردند. هرگز نشد که کودکان را تحقیر کنند و شخصیت آنها را در حضور دیگران کوچک سازند. و ضربه و شکست بر روحشان وارد نمایند. بدین علت، طبعاً بزرگ و آقا تربیت شدند.
روایتشده که شخصی مرتکب گناهی شد که مستوجب کیفر بود پس خودش را از رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلّم) پنهان داشت تا گاهی که حسن و حسین را در بین راه ملاقات نمود، آنان را بر دوش گرفته خدمت رسول خدا مشرف شد عرض کرد: یا رسولالله حسن و حسین را شفیع قرار دادم.
پیغمبر اکرم خندید و فرمود: ترا بخشیدم. سپس به حسن و حسین فرمود: شفاعت شما را قبول کردم. (9)
برای همین عظمت و بزرگی نفس بود که حسین بن علی علیهالسلام با سپاه مختصری که داشت، در مقابل سپاه بیشمار یزید پایداری کرد و مردانه جنگ نمود و تن بذلت و خواری نداد. میفرمود مانند بندگان فرار نمیکنم و تسلیم خواری و ذلت نمیشوم. (10)
در اثر همین تربیت بود که زینب کبری با آن همه مصیبتی که دید خود را در قبال دستگاه ستمگر یزید نباخت و مرعوب آنان واقع نشد و بهوسیلهي خطابههای شورانگیزش شهر کوفه و شام را منقلب ساخت و دستگاه جبار و خونخوار یزیدیان را رسوا و مفتضح ساخت.
پينوشتها:
1 ـ بحار ج 43 ص 264.
2 ـ بحار ج 43 ص 281.
3 ـ بحار ج 43 ص 305.
4 ـ بحار ج 43 ص 285.
5 ـ بحار ج 43 ص 271.
7 ـ بحار ج 43 ص 263.
8 ـ بحار ج 43 ص 295.
9 ـ بحار ج 43 ص 318.
10 ـ مقتل ابیمخنف ص 46.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید