شيعيان هم بنا به دلايلي (از جمله دامن زدن خلفاي جور به اختلاف آراء مذهبي براي نيل به مقاصد شوم سياسي خود و نيز ممنوع کردن ائمه ي معصوم (عليه السلام) از نقل و بيان حقايق و معارف اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم)) ، دچار تفرقه و تشتت آراء گشتند و به فرقه هايي با عقايد جداگانه تقسيم شدند.
علماي کتب ملل و نحل در تقسيم بندي مذهب شيعه، نظرهاي گوناگوني ارائه داده و هر کدام فرق متعددي براي شيعه ذکر کرده اند. (1) اما بررسي ها نشان مي دهد که بسياري از اين فرقه ها يا ساخته ي ذهن آنها بوده و وجود خارجي نداشته يا متکي به برداشت ها و تفکرات افراد نادري است که جز خود آن ها واندکي ديگر را از آن پيروي نکرده اند و اساساً نمي توان چنين برداشت هايي را فرقه هاي مستقل مذهبي به حساب آورد؛ زيرا در محدوده ي زماني خاصي از ميان رفته اند. با اين حساب، جز چند فرقه ي اصلي و مهم شيعي، فرقه هاي ديگري وجود خارجي نداشته است.
مؤلف کتاب بيان الاديان فرق اصلي شيعه را پنج فرقه ي : زيديّه، کيسانيّه، غاليّه، صباحيّه و اماميّه ي،اثني عشريه مي داند.(2) و بغدادي در کتابش، چهار فرقه ي زيديّه ، اماميّه،کيسانيّه و غلاة را فرق اصلي مي داند، (3)، نيز شهرستاني در ملل و نحل، پنج فرقه ي کيسانيّه، اسماعيليّه، زيديّه و غاليّه را فرق اصلي مي شمارد.(4) هر کدام از آن ها فرق متعددي را به عنوان فروع منشعب از اين ها نام مي برند.
با توجه به اين که در تعداد، نام و عقايد اين فرق اختلافات بسياري وجود دارد و همه ي آنها جز فرقه از بين رفته اند و نيز اين که ذکر آنها، سود چنداني ندارد، از اين رو از ذکر آنها صرف نظر و به تاريخچه ي شيعه و پيدايش چند فرقه مهم آن اشاره مي کنيم. (5)
مذهب شيعه در زمان سه پيشواي اول از پيشوايان اهل بيت (عليه السلام)؛ يعني حضرات علي، حسن و حسين(عليه السلام) هيچ گونه انشعابي نپذيرفت، ولي پس از شهادت امام سوم، بيش تر شيعه به امامت حضرت علي بن حسين سجاد(عليه السلام) قايل شدند و تنها اقليتي معروف به «کيسانيّه»(6) ، پسر سوم حضرت علي(عليه السلام) به نام «محمد بن حنفيه» را امام دانستند و معتقد شدند که محمد بن حنفيه پيشواي چهارم و همان مهدي موعود (عليه السلام) است که در کوهرضوي پنهان شده و روزي ظهور خواهد کرد.
پس از رحلت امام سجاد(عليه السلام)، بيش تر شيعه به امامت فرزندش، امام محمد باقر(عليه السلام)، معتقد شدند، اما اقليتي به زيد شهيد، که پسر ديگر امام سجاد(عليه السلام) بود، گرويدند و به زيديه موسوم شدند.
پس از شهادت امام محمد باقر(عليه السلام)، شيعيان وي به فرزندش امام جعفر صادق(عليه السلام) ايمان آوردند و پس از آن حضرت، اکثريت، فرزندش امام موسي کاظم(عليه السلام)، را امام هفتم دانستند، اما جمعي اسماعيل، پسر بزرگ امام ششم، را که در حال حيات پدر بزرگوارش در گذشته بود، امام دانستند. آنان از اکثريت شيعه جدا شدند و به نام «اسماعيليه» معروف گشتند. برخي نيز پسر ديگر امام ششم به نام عبدالله افطح و بعضي فرزند ديگرش، محمد، را پيشوا دانستند و بعضي هم در خود آن حضرت توقف کردند و ايشان را آخرين امام پنداشتند.
پس از شهادت امام موسي کاظم (عليه السلام)، اکثريت شيعه فرزندش، امام رضا (عليه السلام) را امام هشتم دانستند و برخي در امام هفتم توقف کردند که به «واقفيه» معروفند. اما پس از امام هشتم تا امام دوازدهم انشعاب قابل توجهي به وجود نيامد و اگر وقايعي نيز در شکل انشعاب پيش آمده، چند روز بيش نپاييده و خود به خود منحل شده است؛ مانند اين که جعفر، فرزند امام دهم(عليه السلام)، پس از شهادت برادر خود (امام يازدهم)، دعوي امامت کرد و گروهي به وي گرويدند، ولي پس از مدت کوتاهي متفرق شدند.
فرقه هاي نامبرده، که در برابر اکثريت شيعه قرار گرفته اند، در اندک زماني منقرض شدند، بجز دو فرقه ي زيديه و اسماعيليه که باقي مانده اند و اکنون نيز گروهي از ايشان در مناطقي مانند يمن، هند، لبنان و جاهاي ديگر زندگي مي کنند.(7)
در اين جا به معرفي دو فرقه زيديه و اسماعيليه و برخي فرقه هاي کوچک مي پردازيم.
زيديه:
يکي از فرقه هاي مذهبي مهم شيعه، زيديه است که در يمن و لبنان(8) پيرواني دارد. آنان خود را پيرو زيد شهيد فرزند امام سجاد (عليه السلام) مي دانند و او پس از حضرت امير(عليه السلام) و امام حسن و امام حسين(عليه السلام)، امام آنان شمرده مي شود.
ابتدا شخصيت و عقايد زيد را از ديدگاه روايات مورد بررسي قرار مي دهيم:
او در سال هشتاد هجري متولد شد و عليه هشام بن عبدالملک در کوفه قيام کرد و توسط يوسف بن عمر والي کوفه در سن 24 سالگي در سال 121 هجري به شهادت رسيد.(9)
او را پس از شهادت و دفن، نبش قبر کردند و جنازه ي بي سرش را در کناسه (نام محلي(10) در کوفه) به دار کشيدند و سرش را براي هشام به دمشق فرستادند. سرش نيز بر دروازه ي دمشق نصب گرديد.(11)
زيد به عنوان فردي که در مکتب امامان اهل بيت (عليه السلام) رشد کرده و پرورش يافته بود به امامت آنان معتقد بود و ايشان را جانشين جدش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي شناخت.
عمرو بن خالد مي گويد زيد فرمود:
در هر زماني مردي از ما اهل بيت هست که خداوند به او بر بندگانش احتجاج مي کند و حجت خدا در زمان ما، برادر زاده ام جعفر بن محمد(عليه السلام) است؛ کسي که از او پيروي کند گمراه نمي شود و آن که با او مخالفت ورزد هدايت نمي يابد.(12)
محمدبن مسلم مي گويد: بر زيد بن علي وارد شدم و گفتم: مردم گمان دارند که صاحب امر امامت توهستي. او فرمود:
نه، (مردم اشتباه مي کنند) من فقط از عترت پيامبرم.
گفتم: پس چه کسي صاحب اين امر است؟
فرمود:
هفت نفر از خلفا و مهدي هم از آنان است.
محمد بن مسلم مي گويد: سپس نزد امام باقر(عليه السلام) رفتم و گفتگويم را با زيد برايش نقل کردم. آن حضرت فرمود:
برادرم زيد راست گفته، برادرم زيد راست گفته، بعد از من هفت نفر جانشين هستند و مهدي هم از آنان است...(13)
از يحيي فرزند نقل شده که گفت: از پدرم در مورد امامان سؤال کردم، فرمود:
آنان دوازده نفرند و نام همه را از علي بن ابي طالب (عليه السلام) تا مهدي (عج) شمرد.
عرض کردم آيا تو از آنان نيستي؟ فرمود:
«نه، لکن من جزو عترتم» (14)
امام رضا (عليه السلام) فرموده که پدرم از پدرش جعفربن محمد(عليه السلام) نقل کرد که فرمود:
خدا به عمويم زيد رحمت فرستد او مردم را به (الرضا من آل محمد(عليه السلام) فرد پسنديده ي آل پيامبر) فرا خواند و اگر در قيامش پيروز مي شد به آنچه که مي خواند وفا مي کرد... (حکومت را به امامان اهل بيت عليهم السلام تسليم مي نمود).(15)
علامه ي مجلسي فرموده:
اين گفته (فوق الذکر) از امام صادق عليه السلام مشهور است.(16)
از رواياتي هم که از پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان اهل بيت عليه السلام در ستايش و تمجيد زيد وارد شده استفاده مي شود که او ادعاي امامت نداشت و نهضتش تنها براي انجام وظيفه ي امر به معروف و نهي از منکر و خونخواهي جدش امام حسين عليه السلام بود، جز اين که چون امام باقر و صادق عليه السلام قيام نداشتند، گروهي خيال کردند که زيد مخالف ايشان است و مردم را به امامت خودش فرا مي خواند در حالي که مي شود گفت حتي قيام زيد به دستور امام باقر عليه السلام انجام گرفت، اما او اين مطلب را تا حد امکان حتي از شيعيان پنهان مي داشت تا مبادا خطري براي امام فراهم آيد و شاهد مطلب گفتگويي است که بين زيد و مؤمن الطاق از اصحاب امام باقر و صادق عليهما السلام، واقع شده است.(17)
عقايد زيديه
در اين بخش، اصول عقايد زيديه را مورد بررسي قرار مي دهيم:
1- «توحيد» يعني ايمان به يگانگي خداوند در ذات، صفات و انحصار عبادت و اطاعت در وي.
2- «عدل» و آن عبارت است از ايمان به اين که خداوند در احکامش عادل و در افعالش حکيم است؛ بر کسي ستم نمي کند و هرگز کار زشتي انجام نمي دهد. (18)
3- «وعد وعيد» که همان بشارت و انذار و خبردادن خداوند از ثواب و عقاب است. زيديه معتقدند هر کس کافر يا گنهکار- بدون توبه- از دنيا برود هميشه در جهنم مي ماند و در مورد شفاعت مي گويند: آنان که وارد آتش شوند ديگر خلاصي ندارند و استدلال به حديث «شفاعتي لأهل الکبائر من امتّي» براي شفاعت و نجات آنان از آتش صحيح نيست زيرا حسن بصري آن حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله اين گونه نقل کرده :
«شفاعتي ليس لأهل الکبائر من امتي»
شفاعتم براي صاحبان گناه کبيره از امتم نخواهد بود.
قرآن نيز تصريح (19) دارد که صاحبان گناهان کبيره مستحق شفاعت نيستند.
و نتيجه گرفته اند که احاديث شفاعت دلالت دارند که پيامبر صلي الله عليه و آله قبل از شروع حساب، شفاعت را براي اهل محشر طلب مي کند تا آنان از هول و هراس روز قيامت رها شوند. نيز پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي بهشتياني که درجات پايين تري دارند شفاعت مي کند تا ارتقاي درجه پيدا کنند، اما از کسي که وارد آتش گرديد شفاعت نخواهد کرد.(20)
4- «نبوات» يعني ايمان به سفيران الهي که داراي شريعتند و براي اثبات پيامبري خود معجزه داشتند. و بايد پيامبران، قبل و بعد از بعثت از انجام گناه معصوم باشند . (21)
5- «امر به معروف و نهي از منکر»، زيد اهتمام بيشتري به اين اصل مي دهند * و مي گويند با صاحبان ظلم و ستم در مرحله ي اول بايد از راه مسالمت آميز وارد شد، پس اگر اين راه نتيجه نداد و بودند افرادي که براي پيروزي حق و عدالت ياري کنند بايد به شيوه ي انقلابي عليه ستمکاران خروج و قيام کنند و هر جمع انقلابگر نياز به رهبري دارند که در عرف قرآن و سنت «امامت و خلافت» ناميده مي شود.
امام در لغت، رئيس دولت را مي گويند و او حق تشريع حکم يا نسخ آن را ندارد فقط حق اجتهاد دارد در عين حال اجتهادش قابل نقض وابطال است. (22)
ويژگيهاي امام از ديدگاه زيديه
1- بايد از اولاد علي و فاطمه عليهما السلام باشد به دو دليل:
الف- پيامبر صلي الله عليه و آله در حديث ثقلين به رهبري عترت و اهل بيتش سفارش کرده است.
ب- صحابه بر ازوم خويشي خليفه با پيامبر صلي الله عليه و آله اجماع کردند، زيرا آنان در نزاع سقيفه بر سر خلافت بر شروطي اتفاق کردند که از جمله ي آنها خويشي با پيامبر بود که مهاجرين از ابوبکر و عمر به آن استدلال مي کردند و انصار نيز با قبول آن با ابوبکر بيعت کردند.
2- بايد عليه ظلم و ستم وقت، قيام مسلحانه داشته باشد و الا امام نيست و اگر دو نفر از اولاد فاطمه عليها السلام، در يک عصر قيام داشتند، در صورت داشتن ديگر شرايط، هر دو امام هستند.
3- امام بايد عادل باشد، اما لزومي ندارد که معصوم و اعلم اهل زمانش باشد.
4- ضرورتي بر وجود نص درباره ي امام بعد از امام علي و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نيست بلکه امامت در نسل هر دو برادر ادامه دارد.(23)
امام گزيني از ديدگاه زيديه
زيديه مي گويد: بعد از امام علي و امام حسن و امام حسين عليهم السلام، دو راه براي انتخاب امام هست:
1- کسي که صلاحيت امامت دارد خود را براي اين مقام نامزد کند. و بايد او از طريق يک اعلان عمومي علل ادعاي امامت عمومي علل ادعاي امامت و جهات شايستگي خود و روش حکومتش را بيان کند.
2- اگر کسي از افراد شايسته براي امامت نامزد نشده باشد عده اي از رجال «حل و عقد» فردي را که سزاوار امامت مي دانند نامزد مي کنند و با او بيعت مي نمايند.
زيديه در اين زمينه استشهاد مي کنند که امام صادق عليه السلام در انجمن بني هاشم و سادات علوي بيعتش را بر عبدالله بن حسن عرضه کرد.
هنگامي که محمد بن عبدالله نوه ي امام حسن مجتبي معروف به نفس زکيه با ادعاي مهدويت قيام کرد پدرش عبدالله از امام صادق عليه السلام خواست با پسرش بيعت کند. آن حضرت فرمود:
اگر مي پنداري که اين فرزندت همان مهدي باشد (بدان که) او مهدي نيست و نه الان، زمان خروج مهدي مي باشد و چنان که مي خواهي او براي خدا خشم نموده و امر به معروف و نهي از منکر نمايد به خدا سوگند ما تو را که پيرمرد و بزرگ ما هستي وا نمي گذاريم و با فرزندت براي اين کار بيعت مي کنيم.(24)
زيديه مي گويند: پس امام صادق عليه السلام انتخاب امام را از طريق بيعت حل و عقد قبول داشته و با زيديه در اين زمينه اتفاق دارد. (25)
سپس مي گويند کسي که به امامت انتخاب شد و زمام امور را به دست گرفت تا وقتي که به وظايف و مسؤوليت هاي خود عمل کند اطاعتش بر امت واجب است و گرنه بر مسلمانان واجب است او را عزل کرده عليه وي بپا خيزند، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده:
تا وقتي قريش با شما هموار بودند و راست عمل کردند شما نيز با آنان به راستي رفتار کنيد و اگر از راستي بيرون آمدند شمشير را بر گردن هايتان بگذاريد و بساطشان را برچينيد.(26)
ديدگاه زيديه در مورد امامت اولاد فاطمه عليها السلام نشان مي دهد که آنان امامت را مقامي انتصابي از سوي خدا نمي دانند و وجود امام را در حد يک رئيس جمهور و تنها براي رهبري قيام لازم مي شمارند. از اين رو ضرورت وجود «نص» و لز وم اعلميت و عصمت را نيز از او نفي کرده اند و گفته اند که از راه نامزدي و بيعت خبرگان با وي برگزيده ميشود بدين جهت زيديه به اهل سنت نزديک ترند و از سوي ديگر چون علي عليه السلام را سزاوار امامت مي دانند و به امامت امام حسن و امام حسين عليهما السلام معتقدند به شيعه شباهت دارند. پس مي شود گفت که زيديه نه شيعه هستند و نه سني، چرا که مقداري از عقايد شيعه را با بعضي از عقايد اهل سنت آميخته و بدان ملتزم شده اند.
آنان به پيروي از حديث «ثقلين» امامت را در اولاد علي و فاطمه عليهما السلام منحصر مي کنند بدون اين که بين فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام فرق بگذارند. در حالي که بايد امام به عنوان جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله علم و دانش او را داشته و از مقام عصمت برخوردار باشد و همچنين در موارد ضروري بايد امام بتواند براي اثبات امامتش معجزه بياورد؛ زيرا او مرجع مردم در بيان حلال و حرام الهي و تفسير آيات قرآن است و رهبري جامعه تنها يکي از وظايف امامت است و چنين کسي تنها از راه «نص» مي تواند مشخص شود.
سلسله ي پيشوايان زيديه
زيديه بعد از امام علي، امام حسن و امام حسين عليهما السلام قائل به امامت ساداتي هستند که به نوعي قيام کرده اند. در اينجا به اسامي تعدادي از آنها اشاره مي شود:
زيد بن علي، يحيي بن زيد، محمد بن عبدالله معروف به نفس زکيه، برادرش ابراهيم بن عبدالله، حسين بن علي بن حسن بن حسن معروف به شهيد «فخ»، يحيي بن عبدالله بن حسن مثني، برادرش ادريس بن عبدالله، محمد بن جعفر، محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا، برادرش قاسم رسي، محمد بن محمد بن زيد بن علي، محمد بن قاسم (27) با کنيه ي ابوجعفر، يحيي بن عمر بن يحيي بن حسين بن زيد که در سال 250ه.ق. دوران احمد بن معتصم قيام کرد، حسن بن زيد عباسي ها در طبرستان قيام نمود و در سال 250ه.ق. دولت زيديه را در آنجا تأسيس کرد. (28)
و يحيي بن حسين بن قاسم از فرزندان حسن مثني که در سال 284ه.ق. به دعوت اهل يمن از حجاز به يمن رفت. وي اولين حکومت زيديه را در آنجا بر پا کرد. يحيي در يمن معروف به الهادي الي الحق است. او در سال 245ه.ق. در مدينه متولد و در سال 298ه.ق. از دنيا رفت. او در يمن با اسماعيليه جنگيد و آنان را شکست داد.(29)
مذهب فقهي زيديه
زيديه در فروعات فقهي، از مذهب ابوحنيفه پيروي مي کنند و مانند ايشان کتاب، سنت، اجماع، قياس و استحسان را بر مبناي استنباط احکام شرعي مي دانند. قديمي ترين کتاب فقهي زيديه «مجموع الحديث و مجموع الفقه» نام دارد که آن را «مجموع الکبير» مي گويند. اين کتاب مشتمل بر فتاوا و اخباري است که آنها را از زيد بن علي نقل مي کنند. (30)
با توجه به عقايد زيد شهيد درباره ي امامت که آن را در مورد 12نفر مشخص مي دانست چگونه مي شود از مذهب ابوحنيفه پيروي کرد واهل بيت را رها نمود! در حالي که ابوحنيفه به امامت بلافصل حضرت علي عليه السلام اعتقاد ندارد؟!
به نظر مي رسد که پيروي از مکتب فقهي ابوحنيفه از جهت اين است که او قيام زيد را تأييد کرد ولي آيا امام باقر و امام صادق عليهما السلام قيام زيد را تأييد نکردند، بلکه همان گونه که ياد شد آيا قيام او به دستور امام باقر عليه السلام انجام نگرفت؟!(31)
پي نوشت :
1- ر.ک: تاريخ علم کلام و مذاهب اسلامي، علي محمد ولوي، ج1، ص79، به نقل از منابع معتبر.
2- ر.ک: بيان الاديان، محمد الحسين العلوي، تصحيح عباس اقبال، ص26-27.
3-ر.ک: الفرق بين الفرق، ابومنصور بغدادي، ترجمه و تصحيح دکتر مشکور ص11.
4-ر.ک: الملل و النحل، ج1، ص147.
5- براي آگاهي بيشتر، ر.ک: تاريخ علم کلام و مذاهب اسلامي، ج1، ص78-197.
6-درباره ي معناي واژه ي کيسان نظرات گوناگوني وجود دارد، ولي به نظر مي رسد از همه بهتر نظر نوبختي باشد مبني بر اين که کيسان نام مختار ثقفي بود که به دليل زيرکي اش او را کيسان لقب دادند و چون اين فرقه را به او منسوب مي دانند، براي همين به «کيسانيه» معروف شدند. ر.ک: فرق الشيعه، حسن بن موسي نوبختي، ص44.
7- شيعه در اسلام، سيد محمد حسين طباطبايي، ص 32-34.
8- ر.ک: شيعه در اسلام، علامه طباطبايي، ص34-32.
9- ر.ک: معجم رجال الحديث،آية الله خوئي، ج7، ص345.
10- ر.ک: ترجمه ي ملل و نحل شهرستاني، مصطفي خالقداد هاشمي، ج1، پاورقي ص204؛ مجمع البحرين، ج4، ص76.
11-ر.ک: الکامل في التاريخ، ابن اثير، ج5، ص246، دار صار بيروت.
12-بحار الانوار، ج 46، ص173.
13- بحار الانوار، ج46، ص200.
14- همان، ص198.
15- همان، ص174.
16-همان، ص199؛ قاموس الرجال، محمدتقي تستري، ج4، ص571.
17-بحار الانوار، ج64، ص181-180؛ امامت و رهبري، شيعه مطهري، ص196-194.
18- ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص44و56.
19-غافر(40)، آيه ي 18.
20- ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص78-77.
21-همان، ص81-84.
*- براي آگاهي از تماميت اين اصول به فصل معتزله مراجعه کنيد.
22- ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص92-87.
23-ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص117-116و120؛ الملل و النحل، شهرستاني ج1، ص156-155.
24-ر.ک: أعلام الوري بأعلام الهدي، أبي علي فضل بن حسن طبرسي، ص278؛ بحارالانوار، ج46، ص188-189.
25- ر.ک: الزيديه نظر و تطبيق، ص21-22.
26-همان، ص120.
27-ر.ک: النص و الاجتهاد، عبدالحسين شرف الدين، چاپ سوم، پاورقي ص374.
28- ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص141.
29-ر.ک: همان، ص 144و 156-157.
30- ر.ک: الزيديه نظريه و تطبيق، ص30؛ تاريخ شيعه و فرقه هاي اسلام تا قرن چهارم، دکتر محمد جواد مشکور، ص106-107.
31- زيديه خود به دو گروه تقسيم شدند که امروز تنها گره «الزيدية الطاوفه» وجود دارد و نام «زيديه» شهرت دارد. (ر.ک: الزيديه، نظريه و تطبيق، ص11).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید