امام زيد بن علي بن الحسين (عليه السّلام) و تأسيس مذهب زيديه
زيديه به شاخهاي از مذهب تشيع گفته ميشود كه به امامت زيد بن علي بن الحسين(عليه السّلام) معتقدند و خود را پيرو او ميدانند.1 شيخ مفيد در تعريف زيديه آورده است: «زيديه به امامت علي، حسن، حسين و زيد بن علي قائل هستند و نيز به امامت هر فاطمياي كه به خود دعوت كند و در ظاهر، عادل و اهل علم و شجاعت باشد و با او بر شمشير كشيدن براي جهاد بيعت شود».2
در مقدمه البحر الزخار نيز در تعريف زيديه آمده: «زيديه به فرقهاي گفته ميشود كه به پيروي از زيد بن علي(عليه السّلام)، علي بن ابيطالب(عليه السّلام) را در امامت بر ديگران مقدم و امامت را پس از او براي حسن(عليه السّلام) و حسين(عليه السّلام) و سپس منحصر در فرزندان آن دو بداند كه با دعوت و فضل به امامت ميرسند، نه با وراثت. و خروج نيز بر ايشان واجب است. همچنين توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهي از منكر از ديگر اعتقادات زيديه است».3
امام زيد در سال هفتادوپنج هجري قمري در مدينه بهدنيا آمد4 و پس از پدرش، امام زين العابدين(عليه السّلام)، شاگرد برادر بزرگتر خود امام محمد باقر(عليه السّلام) بود.5 وي در زمان حكومت هشام بن عبدالملك بن مروان در كوفه دست به قيام و شورش زد و در ذيالحجه سال 122 ه•• ق به شهادت رسيد.6
درباره شخص امام زيد و تاريخ زندگي، تعاليم و قيام او بر ضد خلافت اموي تحقيقات بسياري انجام شده است.7 به همين دليل، در اين نوشتار از بررسي شخصيت، تعاليم، زندگي و شهادت امام زيد چشمپوشي خواهيم كرد و تنها به چند نكته كه هنوز قابل تحقيق و توجه بيشتر است، اشاره ميكنيم؛ از آن جمله اينكه زيديه تنها در دورههاي پس از شهادت امام زيد و در ابتدا، در كوفه و عراق و سپس در ايران و يمن شكل مذهب به خود گرفت.8 امام زيد بيش از هر چيز آغازگر حركتي پرشور بر ضد دستگاه ظالم خلافت اموي در عصر خود بود و در اين راه از تاكتيكها و روشهايي نيز سود ميبرد كه در بسياري از موارد رنگ ديني و مذهبي به خود ميگرفت.9
نكته ديگري كه مورد توجه برخي از محققان واقع شده، دامنه دعوت امام زيد است و اينكه اصولا آيا امام زيد، آنگونه كه در منابع رسمي زيديه آمده است، مردم را به اطاعت از خود به عنوان امام دعوت كرده، يا اينكه مطابق برخي از اسناد، دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده است، كه ميتواند به معناي دعوت به امامان مورد قبول اماميه باشد؟10
در ادامه، نيز مذهب زيديه كه شاخهاي از تشيع به حساب ميآيد و در اصول اعتقادي با اماميه مشترك است، بيشتر به جهت نظريه خاص در مسئله امامت از شاخه ديگر تشيع يعني اثناعشريه (اماميه) متمايز ميشود،11 وگرنه ايندو به همديگر نزديكاند؛12 چه، علاوه بر اشتراك در اصل مسئله امامت، در ساير اصول اعتقادي تا حد زيادي به اماميه و هر دوي آنها به معتزله نزديكاند،13 تا آنجا كه برخي زيديه را با معتزله يكي دانسته14 و برخي ديگر معتزله را از جمله فِرَق زيديه شمردهاند.15 در فقه نيز با وجود اينكه گفته ميشود امام زيدْ فقهي مستقل داشته است و زيديه نيز ادعاي چنين استقلالي را دارند،16 ولي به نظر ميرسد شخص امام زيد فقه خاصي بنا نكرد و اصولا دغدغه او چيز ديگري بوده است. از طرفي ديگر، اصل مرجعيت اهل بيت و لزوم تمسك به كتاب و عترت اصلي پذيرفتهشده در زيديه است، هرچند در ادامه، عملاً فقه زيديه تا حد زيادي نزديك به حنفيه شناخته شده،17 كه البته در پارهاي از مسائل با اماميه و گاهي نيز با شافعيه متفق است.18 برخي در اين خصوص تا آنجا پيش رفتهاند كه گفتهاند زيديه در عقايد، معتزلي و در فقه، حنفي هستند.19 البته در ادامه، نادرستيِ كليت چنين ادعايي با توجه به مذهب و گرايش غالبِ زيديه كه به وسيله امام قاسم و امام هادي رواج يافت، روشن خواهد شد و نزديكي زيديه به اماميه در بسياري از عقايد و مسائل فقهي مورد اذعان قرار خواهد گرفت.
با وجود اين، شايد بتوان از سه اصل به عنوان مهمترين اصول و ويژگيهاي مذهب زيديه و آنچه شخص امام زيد نيز بدان معتقد بوده است نام برد:
1. افضليت امام علي و اولويت آن حضرت برساير صحابه نسبت بهخلافت و جانشينيِ پيامبر20 و در عين حال تجويز امامت مفضول.21
2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(س).22 البته به نظر ميرسد در صورت صحت انتساب اين عقيده به شخص امام زيد، بين اين نظر و قبول امامت شيخين تناقضي است كه صحت انتساب اعتقاد و رضايت امام زيد به خلافت شيخين را زير سؤال ميبرد، مگر اينكه، همانگونه كه در دورههاي بعد، معتقدان به خلافت شيخين از زيديه گفتهاند، خلافت شيخين يك استثنا محسوب شود،23 ضمن آنكه براي تاييد اعتقاد امام زيد به حصر امامت در بطنين براساس منابع معتبرتر، مجال تحقيق بيشتري باقي است.24
3. شرط دعوت علني به خود و خروج براي جنگ با ظالمان در صحت تصدي و مشروعيت امامت.25
استمرار قيام و مبارزه
پس از شهادت امام زيد در سال 122، فرزندش امام يحيي در سال 125 در خراسان قيام كرد ودرهمان سال بهشهادت رسيد.26 اينقيام همزمان بود با آغاز فعاليت ابومسلم وديگر مخالفان خلافت اموي كه سرانجام به پيروزي عباسيان بر امويان در سال 132 انجاميد.27
پس از شهادت زيد و يحيي، دعوت زيديه همراه با ديگر جريانهاي معارض امويان به سوي بنيعباس گرايش يافت؛ ولي طولي نكشيد كه بنيعباس، كه پيش از اين با شعارهاي فريبنده در حمايت از حقوق علويان سعي در جلب افكار عمومي داشتند، با علويان درگير شدند و به مقتضاي منافع خود به دشمني و عناد با خاندان پيامبر پرداختند. امام محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن(عليه السّلام) ملقب به «نفس زكيه» در سال 145 و در زمان خلافت منصور (136ـ158) در مدينه قيام كرد. اين اولين قيام و دعوت يكي از فرزندان امام حسن(عليه السّلام) در چارچوب تعاليم امام زيد بود كه در عصر عباسيان اتفاق افتاد. آغاز امامت محمد بن عبدالله به سال 127 بازميگردد.28
در آن هنگام، امامت و خلافت او مورد قبول معتزله نيز قرار گرفت و پيوند معتزله و زيديه بيش از گذشته مستحكم شد.29 محمد نفس زكيه پس از يك دوره سكوت و تقيه و پس از آنكه منصور فشار را به نحو بيسابقهاي بر علويان افزايش داد،30 امامت و دعوت خود را در مدينه و حجاز آشكار كرد. دعوت و قيام محمد از گستردگي و پايگاه مطلوبي برخوردار بود، بهطوريكه معتزله و حتي امام مالك، از ائمه بنامِ مذاهب سني، نيز به امام محمد پيوستند و از كمك به او دريغ نكردند.31
دعوت و قيام نفس زكيه همچنين با فعاليت داعيان متعدد علوي و معتزلي در اقصا نقاط جهان اسلام براي جلب همكاري همراه بود. در اين ميان، برادران و فرزندان امام محمد نقشي اساسي داشتند كه در رأس همه ابراهيم برادر او بود كه به منطقه بصره رفت و حمايت اهواز و فارس را نيز به دست آورد و در نهايت پس از نفس زكيه به شهادت رسيد. همچنين موسي بن عبدالله به الجزيره، يحيي بن عبدالله به ري و طبرستان، و بالاخره عيسي بن عبدالله و ادريس بن عبدالله به مغرب رفتند؛32 ولي در نهايت قيام محمد بن عبدالله در همان سال شكست خورد و به اتفاق جمعي از يارانش به شهادت رسيد.33
امام محمد بن عبدالله همزمان با گسترش دعوت خود دو مفهوم و عقيده اساسي «تقيه» و «مهدويت» را به درون انديشه زيديه آورد34 و از اين جهت نيز نقش او در سير تحول مذهب زيديه قابل توجه است. پس از شهادت محمد بن عبداللّه، برادرش امام ابراهيم بن عبدالله نيز كه با امام محمد همكاري داشت و پس از او در عراق قيام كرده بود، ناكام ماند و در همان سالِ شهادت برادرش (145) به شهادت رسيد.35
پس از سركوب شديد قيام امام محمد نفس زكيه و برادرش امام ابراهيم، در ادامه حكومت منصور و در زمان خلافت مهدي عباسي (158ـ169) سياست سركوب علويان همچنان ادامه يافت.36
امام حسين بن علي بن الحسن بن الحسن(عليه السّلام) «شهيد فخّ» امام بعدي زيديه بود كه در سال 169 و در زمان خلافت هادي عباسي (169ـ170) در مدينه قيام كرد و به شهادت رسيد.37 پس از شهادت حسين فخّي، دعوت زيديه تا حدودي شكل سرّي به خود گرفت و ثقل آن از مركز جهان اسلام (عراق و حجاز) به دو سوي آن (ديلم و مغرب) منتقل شد.
امام يحيي بن عبدالله بن الحسن كه برادر و يار امام محمد بن عبدالله در قيام او بود و در قيام حسين فخّي نيز نقش عمدهاي داشت،38 پس از شكست قيام حسين در سال 170 به حجاز و يمن رفت39 و سپس به خراسان و از آنجا به ماوراءالنهر مهاجرت كرد و سرانجام به ديلم و طبرستان رفت40 و پس از چندي با دعوت به امامتِ خود در صدد تاسيس دولتي زيدي در آن سامان برآمد. ولي هارونالرشيد در سال 176 حركت او را سركوب كرد و امام يحيي زنداني شد و در نهايت در زندان هارون به شهادت رسيد.41
ادريس بن عبدالله برادر ديگر محمد بن عبدالله نيز پس از همكاري با حسين فخّي و شكست قيام، به «مغرب دور» گريخت و در سال 172 پس از دعوت و بيعت قبايل آن منطقه، دولت خود را تاسيس كرد.42 در مورد دعوت ادريس آوردهاند كه او در يك مرحله داعيِ برادرش امام محمد نفس زكيه43 و در مرحله بعد داعيِ امام حسين فخّي و در مرحله سوم داعيِ برادر ديگرش امام يحيي بود، و در نهايت وقتي خبرِ سرانجامِ كارِ يحيي به او رسيد، دعوت به خود كرد و براي تأسيس دولت به «طنجه» رفت44 و پايهگذار اولين دولت زيديه شد.45 در خصوص زندگي ادريس بن عبدالله اطلاعات روشني در اختيار نيست، ولي مسلم است كه او پس از چند سال حكومت و احتمالا در سال 17746 با دسيسه هارونالرشيد مسموم شد و به شهادت رسيد.47 پس از وفات ادريس بن عبدالله، فرزندش ادريس بن ادريس (متولد 175)48 جانشين او شد.49 پس از وفات او در سال 214،50 محمد بن ادريس بن ادريس دولت ادريسيان را استمرار بخشيد.51 از آن پس ديگر نوادگان ادريس يكي پس از ديگري در مغرب حكومت كردند؛ ولي دولت آنان حداكثر تا سال 375 دوام آورده است.52
سالها پس از انقراض دولت ادريسيان در مغرب، آنان در اندلس با امويان حاكم درگير شدند53 و در سال 407، يكي از نوادگان ادريس به نام علي بن حمود با كنار زدن امويان بر اندلس سلطه يافت54 و ادريسيان از آن پس و تا سال 447 با فراز و نشيبهايي بر اندلس حكومت كردند.55
دولت ادريسيان در مغرب و اندلس اگرچه حداقل در ابتدا دولتي شيعي و زيديمذهب بود، ولي بروز تشيع و تظاهر به مذهب زيديه در آن پر رنگ نيست. حتي در احوال ادريس اول آوردهاند كه او تشيع خود را اظهار نميكرد و حداقل در سالهاي نخست، از خود به عنوان امام ياد نميكرد.56 به نظر ميرسد كه هدف ادريس نيز بيشتر قيام و انقلاب بوده است تا ادعاي امامت و حركتي فكري عقيدتي.57
امام ابوعبدالله58 محمد بن ابراهيم بن اسماعيل بن ابراهيم بن الحسن بن الحسن(عليه السّلام) معروف به «ابن طباطبا» ششمين امام زيديه پس از زيد بن علي است59 كه در سال 199 در جنبشي كه فرماندهيِ آن را ابوالسرايا السريّ در زمان خلافت مأمون (196ـ218) برعهده گرفته بود، در كوفه دعوت به خويش كرد و بيعت گرفت60 و براي مدتي بر كوفه مسلط شد.61 پس از وفات ابنطباطبا جواني ديگر از علويان بهجاي او نشست62 و از آن پس با كمك برخي علويان كه به عنوان والي به مناطق مختلف اعزام شده بودند، تا سال 200 پيآمدهاي اين ماجرا ادامه يافت، و از آن جمله تسلط و حكمراني ابراهيم بن موسي بن جعفر(عليه السّلام) بر يمن قابل توجه است.63 همچنين در سال 207 عبدالرحمان بن احمد بن عبداللّه بن محمد بن عمر بن علي بن ابيطالب(عليه السّلام) در منطقه عك يمن خروج كرد و با دعوت به «الرضا من آلمحمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم)» براي خود بيعت گرفت.64
پي نوشت :
«و كانت الامامية و الزيدية في بدء امرهما حزبا واحدا ثم اختلفا و السبب في اختلافهما لميكن اصلا من اصول الدين و انما كان حول الامامة» (الحياة السياسية، ص24 و 228).
1. فرق الشيعة، ص55؛ مروج الذهب، ج3، ص231؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص65.
2. اوائل المقالات، ص39.
3. البحر الزخار، ج1، ص40.
4. الافادة، ص61.
5. الحياة السياسية، ص39.
6. مروج الذهب، ج3، ص228؛ الكامل، ج3، ص380؛ تاريخ الطبري، ج5، ص497.
7. به عنوان نمونه: محمد ابوزهره، الامام زيد؛ ناجي حسن، ثورة زيد بن علي؛ شريف صالح احمدالخطيب، الامام زيد بن علي المفتري عليه؛ حسن الامين، زيد الشهيد؛ ابراهيم بن علي الوزير، زيد بن علي جهاد حق دائم؛ علي محمد دخيل، زيد بن الامام علي بن الحسين؛ الشيخ نوري حاتم، زيد بن علي؛ سيد محسن امين، ابوالحسن زيد الشهيد؛ عبدالرزاق الموسوي المقرم، زيد الشهيد؛ محمد محمدي اشتهاردي، زيد شهيد انتقامگر؛ حسين كريميان، سيره و قيام زيد بن علي.
8. التجديد، ص36.
9. برخي از محققان تاكيد بر افضليت علي(ع) در امر خلافت و در عين حال تجويز تقدم مفضول و در نتيجه پذيرش خلافت شيخين را كه به امام زيد منسوب است، از جمله همين تاكتيكها دانستهاند كه زيد بهوسيله آن، سعي در جمع كردن همه نيروها اعم از شيعيان و سنيمذهبانِ معتزلي و غير معتزلي داشته است.
10. زيد بن علي و مشروعية الثورة، ص197ـ198.
11. زيديه در مسئله امامت تنها چند اختلاف با اماميه دارند كه عمدتا در برخي از مقاطع تاريخ و در بعضي از گرايشها ديده ميشود. مهمترين آنها عبارتاند از: تجويز امامت مفضول و رضايت به خلافت شيخين، اشتراط خروج و كشيدن شمشير براي امامت امام و ردّ تقيه، عدم اعتقاد به عصمت امامان، عدم اعتقاد به حصر امامان در دوازده تن معين و نيز به لزوم وجود نص بر همه امامان. البته همانگونه كه در ادامه نوشتار بررسي شده، اين اختلافات تا حدود زيادي هم در عقيده و هم در عمل از ميان رفته است.
12. بغدادي اماميه و زيديه را در آغاز يكي ميداند كه تنها در امامت امام زيد و بيعت با او در خروج بر ضد امويان اختلاف نظر دارند. (الفرق بين الفرق، ص25).
13. فرهاد دفتري تاكيد ميكند كه بر اساس آخرين تحقيقات، شيعيان اوليه در قرن دوم اعم از زيدي و امامي سازگاري چنداني با معتزله نداشتهاند و اين تنها در اواخر قرن سوم بوده است كه تحت تاثير معتزله قرار گرفتهاند (تاريخ و عقايد، ص85ـ84).
14. الملل و النحل، ج1، ص162.
15. الحياة السياسية، ص219.
16. الغطمطم الزخار، ج1، ص27.
17. الحياة السياسية، ص215.
18. الملل و النحل، ج1، ص162.
19. التجديد، ص58.
20. الملل و النحل، ج1، ص155؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص129؛ البحر الزخار، ج1، ص40؛ الامام زيد، ص189؛ الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص16؛ و نقل اجماع زيديه بر اين اصل از شرح رسالة الحور العين، ص154.
21. الملل و النحل، ج1، ص155؛ مقدمه ابن خلدون، ص197. گرچه به نظر ميرسد در اين اصل، نفي و عدم ضرورت عصمت امامان نهفته است، ولي زيديه تصريح كردهاند كه «پنج تن» از مقام عصمت برخوردارند. امام زيد بن علي در روايتي ميفرمايد: «المعصومون منّا خمسة، النبي و علي و فاطمه و الحسن و الحسين» تاريخ دمشق، ج19، ص464.
22. البحر الزخار، ج1، ص40؛ مقدمه ابن خلدون، ص197؛ قيام الدولة، ص30؛ الزيدية، ص72؛ الامام زيد، ص190.
23. التجديد، ص56.
24. برخي محققان تصريح كردهاند كه اين عقيده بعد از امام زيد پديد آمده است (تاريخ و عقايد، ص85).
25. الملل و النحل، ج1، ص156؛ البحر الزخار، ج1، ص40؛ مقدمه ابن خلدون، ص198. اين جمله از امام زيد منقول و مشهور است كه: «آنكس كه شمشير خود برهنه كرد و به كتاب خداوند و سنت پيامبرش دعوت كرد و حكم او نافذ بود و مردم او را به اين مقام شناختند، امامي است كه همه بايد به او شناخت پيدا كنند؛ ولي بندهاي كه در خانه نشسته و بر روي خود پرده افكنده و در بر روي خود بسته و به حكم ظالمان تن داده؛ و نه امر به معروف ميكند و نه نهي از منكر، كجا و كي ميتواند امامي واجب الاطاعه باشد؟» (الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص16).
26. مروج الذهب، ج3، ص236؛ الكامل، ج3، ص398؛ الافادة، ص71. قبر امام يحيي بن زيد هم اكنون در ميامي (جوزجان) از توابع شهرستان مشهد زيارتگاه شيعيان است.
27. تاريخ الطبري، ج6، ص78؛ الكامل، ج3، ص487.
28. الادراسه، ص27. ابناثير نيز در حوادث سال 144 و در بيان ريشههاي قيام محمد به بيعتي اشاره ميكند كه در زمان امويان با محمد بن عبداللّه بر سر خلافت شده بود (الكامل، ج3، ص554).
29. الادارسة، ص27.
30. الكامل، ج3، ص559.
31. التحف، ص81.
32. مروج الذهب، ج3، ص326؛ الادارسة، ص48. در ساير منابع همچون الكامل، مهاجرت و دعوت يحيي و ادريس در ديلم و مغرب تنها بعد از قيام و شهادت امام حسين فخّي ذكر شده است (الكامل، ج4، ص13).
33. مروج الذهب، ج3، ص324؛ الكامل، ج3، ص563؛ الافادة، ص79.
34. الادارسة، ص29.
35. الكامل، ج3، ص587؛ الافادة، ص81ـ91.
36. در اين دوره عيسي بن زيد و علي بن العباس بن الحسن بن الحسن(ع) رهبري زيديه را برعهده گرفته بودند. ولي عيسي پس از چندي از سياست كنارهگيري كرد و علي بن العباس زنداني شد و در نهايت توسط مهدي عباسي مسموم شد و به شهادت رسيد.
37. الافادة، ص92ـ96؛ الكامل، ج4، ص11؛ تاريخ الطبري، ج6، ص410.
38. تاريخ الطبري، ج6، ص411.
39. اخبار فخ، ص305ـ303.
40. ابناثير ورود امام يحيي و آغاز دعوت و تحركات او را در ديلم در وقايع سال 175 آورده است «رك: الكامل، ج4، ص31».
41. الافادة، ص97ـ107؛ الكامل، ج4، ص33.
42. تاريخ الطبري، ج6، ص416؛ الكامل، ج4، ص13؛ الادارسة، ص55.
43. مروج الذهب، ج3، ص326.
44. الادارسة، ص48.
45. سيدمحسن امين نيز دولت ادريسيان را در مغرب، دومين دولت علوي پس از دولت امير مومنان علي(ع) دانسته است (اعيان الشيعة، ج5، ص81).
46. التحف، ص140؛ تاريخ دولتهاي اسلامي، ج1، ص44. در اخبار فخ مدت اقامت و حكومت ادريس بن عبداللّه در مغرب ده سال ذكر شده است (ص327).
47. الكامل، ج4، ص13.
48. همان، ج4، ص32. سيدمحسن امين آورده است كه در زمان مرگ ادريس بن عبداللّه هنوز ادريس دوم به دنيا نيامده بود و مادرش به او باردار بود. (اعيان الشيعة، ج5، ص81).
49. ابناثير در حوادث سال 181 آورده است كه «به ابن اغلب خبر رسيد كه ادريس بن ادريس پيروان بسياري يافته است...» (الكامل، ج4، ص53). اين نقل با توجه به روايت ولادت ادريس بن ادريس در سال 175 بهوسيله خود ابناثير (الكامل، ج4، ص32) جالب توجه است.
50. التحف وفات ادريس بن ادريس را 210 ذكر ميكند (ص143)؛ و احمد محمود صبحي سال 187 را سال وفات او دانسته است (الزيدية، ص92). اخبار فخ مدت رياست او را 21 سال ميداند. (ص328)
51. الكامل، ج4، ص218. در اخبار فخ، ادريس بن ادريس بن ادريس به عنوان سومين حاكم ادارسه ذكر شده است (ص328).
52. الادارسة، ص83. در كتاب تاريخ دولتهاي اسلامي تعداد حاكمان ادريسي چهارده تن و سال 346 آخرين سال حكومت ادريسيان ذكر شده است؛ در اين سال، آخرين حاكم ادريسي اسير و به قرطبه منتقل شد و ادارسه منقرض گرديدند (ج1، ص44). احمد محمود صبحي، سال 323 را سال انتهاي حكومت ادريسيان ذكر ميكند (الزيدية، ص93). جالب آنكه سيدمحسن امين مدت حكومت ادريسيان را هفتاد سال و حاكمان آنرا هجده نفر ذكر كرده است (اعيان الشيعة، ج5، ص81).
53. الكامل، ج4، ص14.
54. همان، ج5، ص617.
55. همان، ص633؛ اعيان الشيعة، ج5، ص81.
56. الادارسة، ص58.
57. همان، ص23.
58. در التحف، لقب وي ابوالقاسم محمد بن ابراهيم ذكر شده است (ص144).
59. اگرچه در قرن دوم و پس از آن در قرن سوم علويان زيادي خروج كرده و در بيشتر موارد مورد حمايت زيديه هم واقع شدهاند (كه پرداختن به همه آنها در اين مجال مقدور و ضروري نيست)، ولي اين به معناي قبول همه آنان به عنوان امام نيست؛ چرا كه در مذهب زيديه علاوه بر خروج شرايط ديگري نيز براي امامت در نظر گرفته شده است.
60. الكامل، ج4، ص147؛ الافادة، ص108ـ113.
61. سيد محسن امين حكومت آل طباطبا را پس از حكومت امام علي(ع) و حكومت ادريسيان، سومين حكومت علويان ميداند. (اعيان الشيعة، ج5، ص81).
62. الكامل، ج4، ص149.
63. تاريخ الطبري، ج7، ص123.
64. همان، ص168.
نويسنده : سيد علي موسوي نژاد
نخستين انشعاب در زيديه
در همان آغازِ شكلگيري زيديه و در حاليكه مبارزات و حركت سياسي علويان زيدي ادامه داشت، در كوفه سه گرايش عقيدتي و فكريِ عمده در ميان پيروان و معتقدان به امامت زيد شكل پيدا كرده بود: جاروديه، صالحيه و سليمانيه.65الف) جاروديه (يا سرحوبيه )
اين گرايش به ابيجارود زياد بن منذر عبدي (متوفاي 150ق) منسوب است. وي از اصحاب امام باقر(عليه السّلام) و سپس امام صادق(عليه السّلام) بود، ولي بعدها ايشان را ترك كرد و به اردوي امام زيد پيوست.66 اصول و ويژگيهاي عقايد جاروديه عبارت است از: 1. نص خفي بر امامت علي(عليه السّلام)67 و نص جلي بر امامت حسن(عليه السّلام) و حسين(عليه السّلام)68 و درنتيجه حكم به كفر و ضلالت امت پس از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به جهت مخالفت با نص و تن دادن به خلافت شيخين؛69 2. حصر امامت در فرزندان فاطمه(س) اعم از فرزندان امام حسن(عليه السّلام) يا امام حسين(عليه السّلام)؛70 3. اعتقاد به اصل مهدويت.71
اين شاخه از زيديه با مطرح كردن نص بر خلافت علي و حسنين(عليه السّلام) و دور شدن از اعتقاد منسوب به امام زيد در قبول و رضايت به خلافت شيخين و همچنين رو آوردن به اصل مهدويت كه از اصول مورد قبول اماميه است، بيش از ديگر شاخهها به اماميه نزديك شدند، بهطوريكه از ويژگيهاي جاروديه، توجهِ همزمان به نظريه خروج و عقيده به مهدي منتظر است.72 جاروديه از طرفي ديگر داراي عقايدي افراطي بوده و به غلو شناخته شدهاند. افراط آنان مشخصا در دو نظريه جلوهگر است: يكي قدح شديد و تكفير شيخين؛73 و ديگري تكفير و مشرك دانستن كساني از اهل بيت كه مدعي امامت باشند، ولي خانهنشين بوده و قيام نكنند،74 و همچنين تكفير پيروان چنين افرادي.75 (مصداق مورد نظرشان امام جعفر صادق(عليه السّلام) و پيروان مكتب ايشان بود.) آنان همچنين مانند خوارج، مرتكب كبائر را محكوم به كفر ميدانستند.76
ب) سليمانيه (يا جريريه )
اين فرقه به سليمان بن جرير الرقي منسوب است. او نيز در آغاز از اصحاب امام صادق(عليه السّلام) بود كه از آن حضرت جدا شد و به پيروان امام زيد پيوست.77 عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(س) و اعتقاد به شورايي بودن آن از همان ابتدا و درنتيجه دادنِ مشروعيت ذاتي به خلافت شيخين از جمله مهمترين اعتقادات اين فرقه است.78 هرچند آنان نيز به خطاي امت در عدم انتخاب افضل يعني علي(عليه السّلام) معتقد بودند،79 ولي آن را خطايي از روي اجتهاد ميدانستند كه موجب فسق نميشود؛80 و درباره عثمان81 و همه محاربان با علي(عليه السّلام) چون عايشه، طلحه و زبير همانند جاروديه حكم به كفر ميكردند.82 اهل سنت نيز متقابلا آنان را تكفير كردند.83 سليمانيه همچنين بر شيعيان امامي در اعتقاد به «بدا» و «تقيه» خرده ميگرفتند.84
ج) صالحيه (يا بتريه )
اين گرايش به حسن بن صالح بن حي همداني (100ـ168) منسوب است. از اصول مطرح در اين فرقه جواز امامت مفضول با وجود افضل است،85 با اين توضيح كه علي و اولاد او از ديگران افضلند، ولي در خصوص حضرت علي(عليه السّلام) معتقدند كه آن حضرت به خواستِ خود كنار رفت.86 بنابراين، امامت علي(عليه السّلام) تنها پس از بيعت مردم محقق شده87 و امامت شيخين نيز بلااشكال است.88 آنان درباره حكم عثمان توقف كردند.89 همچنين آنان امامت هر يك از اولاد علي را كه خروج كند ميپذيرفتند، چه از فرزندان فاطمه باشد، يا نباشد.90 همانگونه كه آشكار است، اين فرقه از همه فرق خواه زيديه به اهلسنت نزديكتر است.91
بهطور خلاصه ميتوان گفت كه جاروديه به دليل اعتقاد به وجود نص بر امامت و رد خلافت شيخين و قبول اصل مهدويت از فرق ديگر به شيعيان اماميه نزديكتر بودند و تأثير بيشتري از آنان پذيرفتند، در حاليكه دو فرقه ديگر (صالحيه و سليمانيه) از حنفيه و معتزله تأثير بيشتري پذيرفتند و به اهل سنت نزديكتر بودند.92 اين تمايز در حدي بود كه صالحيه و سليمانيه، جاروديه را به دليل تكفير شيخين تكفير كردند و جاروديه نيز متقابلا آنان را به دليل ترك تكفير شيخين محكوم به كفر دانستند.93
حكومت امامان زيديه و جريان نزديك به اماميه
در قرن سوم، به تدريج مذهب زيديه به انسجام و شكل نهايي خود رسيد، و اين مهم با بهدست گرفتن قدرت سياسي بهوسيله امامان زيديه در ايران و يمن همزمان بود. در اين مقطع، قاسميه، هادويه و ناصريه در امتداد جريان نزديك به اماميه، جريانهاي غالب و بارز زيديه بودند كه مركزيت آن از كوفه به ايران و يمن انتقال يافته بود.94
1. امام ناصر اطروش و دولت زيديه در طبرستان و ديلم
در حاليكه سالها بود كه كوفه و حجاز براي ادامه فعاليت علويان ناامن شده بود، امام حسن بن علي بن عمر بن علي بن الحسين(عليه السّلام) (230ـ304) معروف به ناصر اطروش كه مردي فقيه، عالم و شجاع بود، در سال 284 در خراسان قيام كرد95 و پس از يك دوره اختفا به گيلان و ديلم رفت و در آنجا به مدت سيزده سال مردم را به تشيع دعوت كرد.96 او سپس در سال 301 طبرستان را به قلمرو خود اضافه كرد.97 پيش از اين، در سال 250، حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن الحسن بن الحسن(عليه السّلام) معروف به داعي كبير در طبرستان قيام كرده و اولين حكومت علويان زيدي را در طبرستان تاسيس كرده بود.98 پس از وفات داعي كبير در سال 270،99 برادرش محمد بن زيد تا وفاتش در سال 287،100 جانشين او بود و از آن پس فرزندان محمد تا ظهور و تأسيس دولت امام ناصر بر طبرستان حكم ميراندند. امام ناصر اطروش در سال 304 درگذشت،101 ولي دولت امامت زيدي در طبرستان كه او بنيان نهاده بود102 تا سال 316103 و به روايتي تا 355104 ادامه يافت.
افكار و آراي امام ناصر و كمكهاي مادي و معنوي او به دولت امام هادي105 كه همزمان دولت امامان زيدي را در يمن تاسيس كرده بود،106 به خوبي تعلق او را به شاخه نزديك به اماميه نشان ميدهد. امام ناصر بيش از آنكه تحت تاثير مستقيم تعاليم امام قاسم و امام هادي باشد تحت تاثير اماميه بود و در احكام طلاق و ارث و مسح پا در وضو، بر وفق مكتب اماميه فتوا ميداد، تا آنجا كه برخي او را اثناعشري دانستهاند.107 روند نزديكي زيديه به اماميه در ايران بعد از امام ناصر نيز ادامه يافت، بهطوريكه در اوج اقتدار زيديه در ديلم و طبرستان و در زمان تسلط آل بويه بر دارالخلافه بغداد، زيديه بيش از هر زمان ديگري به اماميه نزديك شد.108 در اين مقطع، آنان قول به جواز امامت مفضول را كنار نهادند و درباره صحابه همچون اماميه قضاوت كردند.109 ابناثير در حوادث سال 351 آورده كه به امر معزالدوله ديلمي در مساجد بغداد لعن هر سه خليفه به وصفشان و لعن معاويه صريحا مكتوب شد110 و در سال 352 براي اولين بار روز عاشورا در مركز خلافت اسلامي، بغداد، رسما تعطيل اعلام و در خيابانها عزاداري برپا شد111 و مجالس جشن و شاديِ عيد غدير112 و طعن خلفا مرسوم گشت،113 سنتي كه ساليان متمادي استمرار يافت.114 همچنين كه مرقد امامان نيز در عراق آراسته و تزيين شد.115
2. امام قاسم رسّي
در سال 220،116 امام قاسم بن ابراهيم الرسّي (170ـ246) برادر امام محمد بن ابراهيم (ابن طباطبا) كه از سرآمدان عصر خود و متكلم و فقيهي وارسته بود، دعوت به خويشتن كرد و علويان بهشكلي فراگير با او بيعت كردند،117 كه از آن به «البيعة العامّة»118 يا «البيعة الجامعة»119 ياد شده است. هر چند دعوت او در آن مقطع با موفقيت زيادي همراه نبود و او سرانجام به حجاز رفت و در سال 246 در «رس»120 بدرود حيات گفت، ولي او كه شخصيتي ممتاز داشت، با طرح انديشههاي خود به تفكرات زيديه بالندگي خاصي بخشيد و با رشد زيديه در ديلم و يمن، مكتب و تعاليم او پيرواني يافت كه از آنان با نام قاسميه ياد شده است. انديشه و تعاليم امام قاسم در ديلم رقيب ناصريه به شمار ميآمد و در يمن تا به امروز به عنوان تنها نماينده زيديه و در قالب مكتب هادويه امتداد يافتهاست.121 امام قاسم رسّي اگرچه همچون امام هادي امامت را از اصول دين معرفي نكرد، ولي براي آن، نقش برجستهاي قائل شد122 و در اين زمينه دو رساله به نامهاي تثبيت الامامة123 و الرد علي الرافضة124 را تاليف كرد. امام قاسم امامت را همچون نماز و روزه از فرايض دانست125 كه امري ازجانب طرف خداوند است.لذا با رد شورايي يا موروثي بودن امامت، قائل بهنص جلي برعلي(عليه السّلام) وحصرآن درفرزندان فاطمه شد126 وبه ادله عقلي ونقلي (چون حديث ثقلين) بر اين امر استدلال كرد؛127 ضمن اينكه دعوت علني و ترك تقيه گرچه با زبان را كافي دانست وشرط خروج با شمشير را حذف كرد،128 چرخشي كه نميتوان آن را با عدم تحرك و ركود خود امام قاسم از زمان اخذ بيعت تا وفات بيارتباط دانست.129
امام قاسم رسي آغازگر دورهاي درتاريخ زيديه بود كه مشخصه آن قول به نص جلي و اعتقاد ويژه بهاصل امامت ودرنتيجه قوت جريان نزديك بهاماميه درميان فرق زيديه است.
3. امام هادي
امام يحيي بن الحسين بن القاسم الرسي (245ـ298) معروف به امام هادي از برجستهترين شخصيتهاي علوي در زمان خود بود. او در سال 280 پس از ورود به يمن به عنوان امام زيديه دعوت به خويش كرد و از مردم بيعت گرفت،130 ولي اندكي بعد بهدليل عدم استقبال مردم به حجاز بازگشت.131 امام هادي مجددا در سال 284ق براي دعوت مردم به يمن بازگشت و سلسله امامان زيدي را كه امامان قاسمي نيز خوانده ميشوند،132 پايهگذاري كرد.133 اين سلسله تا بيش از ده قرن با فراز و نشيبهايي دوام يافت و حدود پنجاه امام در رأس آن قرار گرفتند.134 امام هادي صعده را مركز فعاليت خود قرار داد كه تا به امروز مركز زيديه با همان گرايش است. البته اين تذكر ضروري است كه امام هادي و جانشينان او تا قرنها موفق نشدند بر تمام يمن مسلط شوند. دوران امامت آنان معمولاً با كشمكشها و درگيري با ساير حكومتها و رقيبان اعم از داخلي و خارجي همراه بود كه در ادامه بهطور گذرا به آن اشاره خواهد شد.
امام هادي با ارتقا بخشيدن به عقيده امامت در حد يكي از اصول دين، آن را بهجاي اصل «المنزلة بين المنزلتين» در مكتب اعتزال نشاند و اصول پنجگانه مذهب زيدي را توحيد، عدل، وعد و وعيد، امامت و امر به معروف و نهي از منكر دانست135 و براي احراز مقام امامت شروطي تكميلي قائل شد كه تنها بر خود او منطبق بود،136 مانند دعوت علني به خود، خروج با شمشير، عمل به كتاب و سنت، اعلم مردم زمان خود بودن، از فرزندان حسن و حسين بودن،137 آمر به معروف و ناهي از منكر بودن، شجاعت، سخاوت، تقوي، تواضع و عدالت.138 او براي بيعت مردم در امر امامت نقشي قائل نبود و اجماع را شرط ميدانست، چه اينكه در نظر امام هادي امامت منصبي است كه از جانب خداوند اعطا ميشود و خواست مردم در آن دخالت ندارد، هرچند تبعيت مردم شرط قيام امام است. از طرف ديگر، مردم ميتوانند در صورت ارتكاب كبيره امام را از مقام خود عزل كنند؛139 اما در صورت عدم تبعيت مردم از امام جامعالشرايط، امامت امام به قوت خود باقي است و او بايد هجرت كند و كنار بنشيند.140 نظريه اخير او توجيهي براي صلح امام حسن(عليه السّلام) و كنار نشستن امام قاسم رسي نيز هست. با توجه به نظريه امام هادي در رد اجماع و شورا در مسئله امامت و همينطور اعتقاد به افضليت علي(عليه السّلام) و وجود نص پيامبر بر آن حضرت و حتي بر حسن و حسين،141 براي او خلافت شيخين ناپذيرفتني است.142 امام هادي نيز كتابي دارد به نام تثبيت الامامة كه در آن به بررسي مسئله خلافت و جانشيني پس از پيامبر پرداخته و بر رد خلافت شيخين و ادله مورد ادعاي آنان استدلال كرده است.143 امام هادي در فقه نيز تابع اجتهاد خود بود و به روايات اهل سنت توجه و نظري نداشت و از او منقول است كه دو كتابي كه اهل سنت آنها را صحيح مينامند (صحيح بخاري و صحيح مسلم)، از صحت بيبهرهاند.144 اين نگرش در طي قرون متمادي تاكنون در مذهب هادوي وجود داشته و بياعتنايي به حديث و فقه اهلسنت كاملا روشن است.145 امام هادي همچنين اعتقاد به نص بر امامت علي و حسن و حسين را مورد تاكيد قرار داد وتقيهرا جايز شمرد146 ودرمجموع، بيش ازگذشته، زيديه را به اماميه نزديك كرد.147
مسيري كه امام هادي ترسيم كرده بود با نوساناتي در عرصه سياسي و مذهبي يمن ادامه يافت و پس از او دو فرزندش مرتضي (299ـ310) و ناصر (310ـ322)148 و ديگر امامان زيديه ادامهدهندگان مكتب هادويه بودند، هرچند پيروان امام هادي خود به شاخههايي تقسيم شدند كه مهمترين آنها الحسينيه، المطرفيه و المخترعه است.149
پي نوشت :
65. فرق اوليه زيديه مختلف و متعدد ذكر شده است: مسعودي از هشت فرقه نام ميبرد (مروجالذهب، ج3، ص232). ابوالحسن اشعري و ابو محمد يمني به شش فرقه اشاره ميكنند (مقالات الاسلاميين، ج1، ص66؛ عقائد الثلاث و السبعين فرقة، ج1، ص452)؛ شهرستاني و بغدادي به سه فرقه مذكور در متن اكتفا كردهاند (الملل والنحل، ج1، ص157ـ162؛ الفرق بين الفرق، ص22). در مقدمه البحر الزخار تنها از دو فرقه نام برده شده است (البحر الزخار ج1، ص40). براي اطلاع بيشتر رك: الحياة السياسية، ص82ـ83.
66. الزيدية، ص84؛ الحياةالسياسية، ص84 .
67. البحر الزخار، ج1، ص40.
68. مقالات الاسلاميين، ج1، ص67.
69. الملل و النحل، ج1، ص158؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص66؛ الفرق بين الفرق، ص30؛ فرق الشيعة، ص21؛ اوائلالمقالات، ص40؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
70. مروج الذهب، ج3، ص232؛ البحر الزخار، ج1، ص40.
71. بين اعتقاد جاروديه و اماميه به مهدي موعود تفاوتهايي وجود دارد، چه اينكه برخي از آنان مهدي موعود را امام محمد بن عبدالله (نفس زكيه) دانسته، معتقد بودند او به شهادت نرسيده است، و برخي ديگر محمد بن قاسم (پسر عمر بن علي بن الحسين(ع) كه در سال 219 در طالقان قيام كرد) و دسته سوم يحيي بن عمر (پسر يحيي بن الحسين بن زيد بن علي بن الحسين(ع) كه در سال 250 در
72. التجديد، ص51.
73. فرق الشيعة، ص21؛ الفرق بين الفرق، ص34.
74. الزيدية، ص85.
75. فرق الشيعة، ص54.
76. الفرق بين الفرق، ص34. مؤلف الحياة السياسية ظاهرا دچار اشتباه شده و عقيده تكفير خوارج را به نقل از الفرق بين الفرق بهجاي جاروديه در مورد سليمانيه ذكر ميكند (الحياة السياسية، ص91).
77. الزيدية، ص82.
78. الفرق بين الفرق، ص32ـ33؛ الزيدية، ص82.
79. الملل و النحل، ج1، ص159.
80. فرق الشيعة، ص9.
81. مقالات الاسلاميين، ج1، ص68؛ الفرق بين الفرق، ص33.
82. الملل و النحل، ج1، ص160؛ فرق الشيعة، ص9.
83. الفرق بين الفرق، ص33.
84. فرق الشيعة، ص64؛ الملل و النحل، ج1، ص160.
85. البحر الزخار، ج1، ص40؛ الحياة السياسية، ص88.
86. فرق الشيعة، ص20؛ الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص69.
87. مقالات الاسلاميين، ج1، ص69.
88. البحر الزخار، ج1، ص40.
89. الملل و النحل، ج1، ص161؛ مقالات الاسلاميين، ج1، ص69؛ الفرق بين الفرق، ص33. ولي نوبختي در مورد بتريه ميگويد: آنان عثمان و طلحه و زبير را تنقيص ميكنند (فرق الشيعة، ص57).
90. فرق الشيعة، ص57.
91. همان؛ الحياة السياسية، ص87.
92. الزيدية، ص80ـ86؛ التجديد، ص59.
93. الفرق بين الفرق، ص34.
94. در مقدمه البحر الزخار، زيديه در دوره متاخر تنها به دو گروه قاسميه و ناصريه تقسيم شدهاند (البحر الزخار، ج1، ص40).
95. التحف، ص184.
96. الملل و النحل، ج1، ص156؛ الكامل، ج5، ص44.
97. تاريخ الطبري، ج10، ص149؛ الكامل، ج5، ص44؛ مروج الذهب، ج4، ص327 و 394؛ مقدمه ابنخلدون، ص200.
98. الكامل، ج4، ص364.
99. همان، ص536.
كوفه قيام كرد) را مهدي ميپنداشتند (مقالات الاسلاميين، ج1، ص67؛ الفرق بين الفرق، ص31؛ الزيدية، ص84؛ الحياة السياسية، ص86؛ الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص26). در مقدمه البحر الزخار آمده است: «و ينسب الي بعضهم (الجارودية) القول بالغيبة وليس بصحيح» (البحر الزخار، ج1، ص40).
100. همان، ص595.
101. همان، ج5، ص58؛ الافادة، ص167.
102. زيديه حسن بن زيد (داعي كبير) و محمد بن زيد را به دليل دارا نبودن شرايط امامت (علم، زهد و سياست) در حد امامت ندانستهاند و گويا خود آنها نيز چنين ادعايي نداشتهاند (قيام دولة الزيدية، ص54؛ معتزلة اليمن، ص57).
103. الكامل، ج5، ص58 و 106. تا اين سال فرزندان ناصر و پس از آنان قاسم بن الحسن بر طبرستان حكومت كرد و در اين سال، قاسم را اسفار كشت و بر طبرستان تسلط يافت. هرچند علويان بعد از اين هم بهطور پراكنده در گوشه و كنار طبرستان ظهور كرده، حكومتهايي تشكيل دادند، ولي دولت متمركز زيديه در آن سامان ادامه نيافت، تا اينكه در سال 321 آل بويه كه خاستگاهي زيدي داشتند، قدرت را در مراكز عمده جهان اسلام در دست گرفتند.
104. الحياة السياسية، ص141.
105. اخبار ائمة الزيدية، ص89؛ التجديد، ص63.
106. در گزارش مادلونگ، ظهور امام ناصر 287 و هفت سال پس از ظهور امام هادي در يمن يعني 280 ذكر شده است (اخبار ائمة الزيدية، ص88).
107. رياض العلماء، ج1، ص277؛ اعيان الشيعة، ج5، ص181. نويسنده رياض آورده: «و الناصر الكبير من عظماء علماء الامامية. و ان كان الزيدية يعتقدونه و يدرجونه في جملة ائمتهم...».
108. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص29.
109. الملل و النحل، ج1، ص156.
110. «لعنالله معاوية بن ابي سفيان و لعن من غصب فاطمة فدكا و من منع من ان يدفن الحسن عند قبر جده و من نفي اباذر الغفاري و من اخرج العباس من الشوري...» البته اين نوشته بهزودي به لعن ظالمان آلرسول و بدون نام بردن كسي جز معاويه تغيير كرد (الكامل، ج5، ص327).
111. الكامل، ج5، ص331.
112. ابناثير در حوادث سال 357 آورده كه در اين سال اهالي بغداد به روال عادت گذشته به عزاداري در عاشورا و شادي در روز غدير پرداختند. (الكامل، ج5، ص356).
113. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص29؛ الحياة السياسية، ص155.
114. در وقايع سال 358 به ادامه اقامه مراسم عاشورا در بغداد و همچنين در سال 389 به ادامه اين مراسم و مراسم روز عيد غدير اشاره شده است (الكامل، ج5، ص365 و 540).
115. تاريخ و عقايد، ص216.
116. دكتر صبحي سال دعوت امام قاسم را 199 و پس از وفات ابن طباطبا ذكر ميكند (الزيدية، ص94).
117. الافادة، ص123.
118. الحياة السياسية، ص93.
119. التجديد، ص68.
120. منطقهاي در نزديكي ميقات ذي الحليفة در مدينه (الافادة، ص127).
121. الحياة السياسية، ص93.
122. معتزلة اليمن، ص37.
123. كتابي به همين نام براي شخص امام زيد نيز نقل شده است. همچنين از امام ناصر اطروش نيز رسالهاي به همين نام چاپ شده است. رك: مجله تراثنا، شماره 20 (سال پنجم رجب 1410).
124. اين رساله در رد نظرات اسماعيليه نوشته شده است (مقدمه امام حنفي عبدالله بر الرد علي الرافضة، ص81).
125. التجديد، ص65.
126. معتزلة اليمن، ص37.
127. التجديد، 65ـ67.
128. همان، ص68.
129. معتزلة اليمن، ص38.
130. الافادة، ص136.
131. معتزلة اليمن، ص59.
132. زيرا همگي از نسل امام قاسم رسّي هستند.
133. الامام زيد، ص510؛ الحياة السياسية، ص178ـ179؛ التحف، ص171.
134. براي اطلاع بيشتر ر.ك: الزيدية، ص463ـ473؛ التجديد، ص211.
135. معتزلة اليمن، ص157؛ الزيديه نشأتها ومعتقداتها، ص68.
136. التجديد، ص80.
137. معتزلة اليمن، ص182.
138. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص68؛ التجديد، ص79ـ80.
139. الزيديه، ص123.
140. همان؛ التجديد، ص81ـ83.
141. امام هادي نص پيامبر بر علي(ع) را (همانند امام قاسم) نص جلي و بر حسن و حسين(ع) بدون آن كه تصريح كند نص خفي (الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة؛ الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا و...) ميداند (معتزلة اليمن، ص186).
142. التجديد، ص80.
143. امام هادي صاحب تأليفات بسياري است كه حدود بيست كتاب و رساله از او به دست ما رسيده است. (معتزلة اليمن، ص193).
144. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص33.
145. احمد بن سعدالدين المسوري (متوفاي 1079ق) در رساله المنقذة آورده: «آنچه در (صحاح سته) آمده، همگي دروغ و غيرقابل استدلال است». (الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص33).
146. الحياة السياسية، ص94.
147. الزيدية، ص120؛ قيام الدولة، ص137.
148. وفات امام ناصر پس از 23 سال امامت در سال 325 نيز ذكر شده است (التحف، ص197).
149. براي اطلاع بيشتر رك: الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص75ـ83.
4. سلسله امامان زيديه در يمن
دولت امامان زيدي در يمن پس از امام هادي و دو فرزندش تا سال 444 كه امام ابوالفتح ديلمي به قتل رسيد استمرار داشت. از اين دوره، به نام دوره اول دولت زيديه ياد ميشود كه حكومت امامان زيديه غالبا در صعده و اطراف آن محصور مانده بود و دوره اضطراب و عدم استقرار سياسي بود.150
در سال 451، امام حمزه بن ابوهاشم (متوفاي 459) كه او نيز از نوادگان امام قاسم رسّي بود، پس از يك توقف كوتاه مجددا دولت امامت زيديه را در يمن احيا كرد، و از آن پس اماماني يكي پس از ديگري در يمن به امامت رسيدند، تا اينكه در سال 1006، امام متوكل عبدالله المهدي كه در سال 994 به امامت رسيده بود، به نفع امام قاسم بن محمد بن علي از منصب خود كناره گيري كرد. اين مقطع (452ـ1006) بهنام دولت دوم زيديه ناميده شده است، كه همانند دوره اول با عدم استقرار و اضطرابات سياسي و تسلط عثمانيها همراه بود.151
دوره سوم و آخر حكومت امامان زيديه در يمن از امام قاسم بن محمد آغاز ميشود و به كودتاي 1962 و اعلام جمهوري پايان مييابد. در زمان امامت امام قاسم بن محمد (1006ـ1029) دولت امامان زيدي يكبار ديگر اقتداري مضاعف يافت و او كه عالم و فقيهي برجسته نيز بود،152 براي اولين بار امكان يافت تا بر همه يمن از جنوب تا شمال حكم براند.153 همچنين در زمان امام متوكل اسماعيل (1054ـ1085) از نوادگان امام هادي، اين اقتدار گسترش بيشتري يافت و به اوج رسيد.154 مورخان آوردهاند كه امام متوكل در سال 1073 عيد غدير را روز جشن و سرور رسمي اعلام كرد و يكبار ديگر به اين مراسم در يمن رونق بخشيد.155
بالاخره، آخرين امامان زيدي كه از خانواده حميدالدين و از نسل امام قاسم رسّي بودند، امامتشان با امام محمد بن يحيي حميدالدين «المنصور» در سال 1307 (1890م) آغاز شد. امام المنصور و پس از او فرزندش امام يحيي «المتوكل» كه در سال 1322 (1904م) به امامت رسيد، بر روال گذشته مشي كردند،156 با اين تفاوت كه پس از استقلال دوم يمن از عثمانيها در سال 1919 و به دنبال سيطره كامل دولت زيدي بر يمن كه شايد براي اولين بار در اين حد اتفاق افتاده بود،157 و همزمان با تحولات سريع جهان و منطقه، عرصه بر حكومت امامان زيدي تنگ شد.158 امام يحيي بن المنصور هرچند كوشيد تا با يك رشته سياستها، مثل ترور مخالفان،159 «مملكت متوكليه يمنيه» (نامي كه بر يمن گذاشته بود) را محفوظ نگاه دارد160 ولي در انقلاب 28 سپتامبر 1948 به قتل رسيد161 و عبدالله بن احمد الوزير از آل وزير كه از سوي حزب احرار كانديداي مقام امامت بود،162 با داعيه امامت مشروطه (امامت قانون اساسي) در انقلابي كه به انقلاب قانون و انقلاب علما ناميده شد، زمام امور را به دست گرفت.163 انقلاب علما در همان سال با شكست مواجه شد و امام عبدالله و نخست وزيرش عليبن عبدالله اعدام شدند164 و امام احمد بن يحيي «الناصر» فرزند امام يحيي دوباره بر مسند امامت تكيه زد. در 26 سپتامبر 1962م. و پس از درگذشتِ امام احمد طي يك كودتاي نظامي حكومت جمهوري اعلام شد165 و فرزند امام احمد، امام محمد البدر آخرين امام زيديه بود كه هيچگاه فرصت حكومت بر يمن را پيدا نكرد.
بهطور خلاصه، اصولي كه در اين دوره به عنوان معتقدات زيديه طرح گرديد و مورد قبول قرار گرفت عبارتاند از:
1. افضليت علي(ع) بر ساير صحابه؛
2. اولويت آن حضرت بر ديگران در امر امامت؛
3. حصر امامت پس از حسن(ع) و حسين (ع) در فرزندان آن دو؛
4. وجود نص بر امامت علي(ع) و حسنين(ع) و استحقاق امامت بعد از آنان با دعوت و تحقق ساير شرايط امامت نه با وراثت؛
5. عصمت اهل بيت شامل علي(ع)، فاطمه(س) و حسن(ع) و حسين(ع)؛
6. طعن صحابه و تخطئه آنان؛
7. گشودن باب اجتهاد؛
8. تجويز تقيه ؛ 166
9. رواج فتاواي فقهي و سنتهاي مذهبي نزديك به اماميه چون جمع بين نمازها، باز گذاشتن دستها در نماز و آمين نگفتن پس از قرائت حمد، قصر نماز در سفر، برپايي مجالس و محافل جشن و سرور در روز غدير، تقديس ائمه و احترام و زيارت قبور آنان و...
در مجموع، گرايش اين دوره كه در هادويه متبلور است، تا بدانجا به مذهب اماميه نزديك شد كه بسياري از اهل سنت آن را با اماميه يكي ميدانند.167 تنها تفاوت هادويه و اماميه در اين ذكر ميشود كه اماميه بر خلاف هادويه عدد امامان را در دوازده تن معين محصور ميداند.168 در طول تاريخ نيز زيديه هادوي احترام زيادي نسبت به اماميه داشتهاند، بهطوريكه موجبات سرزنش جريانهاي رقيب را فراهم آورده است.169 در پايان نكته قابل توجه آنكه گرايشهاي قاسميه، ناصريه و هادويه در اين دوره به نحوي امتداد گرايش جاروديه در قرن دوم به شمار آمده است170 كه بر خلاف دو فرقه ديگر زيديه در آن قرن به اماميه نزديكتر بود.171
جريان نزديك به اهل سنت در حاشيه
به موازات جريان نزديك به اماميه، و بهطور مشخص مذهب هادويه، جريان ديگري در زيديه يمن به اهل سنت نزديك ميشود و به عنوان رقيب جريان غالب و قويتر زيديه و مذهب هادويه، آن را به چالش ميكشاند.
1. ابنالمرتضي
در اواخر قرن هشتم، امام احمد بن يحيي المرتضي معروف به ابن مرتضي (763ـ840) از نوادگان امام هادي به سازماندهي مجدد تفكر زيدي به خصوص در مسئله امامت پرداخت. او ضمن تاكيد بر افضليّت علي(ع) و وجود نص خفي و حصر امامت در اولاد فاطمه(س)، عمل صحابه و خلافت شيخين را از روي اجتهاد دانسته كه موجب فسق آنان نميشود وشاهد اينمدعا را كمك علي(ع) بهخلفا ذكرميكند.اگرچه نظرابنمرتضي درمورد خلافت شيخين تا حدودي با هادويه واماميه يكي است، وليبهطور مشخص كوشيده است تا بهنحوي رضايت اهلسنت را جلبكند وميان حقانيّت وافضليّت علي(ع) وآنچه درتاريخ اتفاق افتاده است جمع كند. ابنمرتضي همچنين به تبيين دوباره شرايط امامت پرداخت و بهويژه با تهي كردن امر به معروف و نهي از منكر از محتواي سياسي آنكه بهدست امام هادي تثبيت شده بود،گامي ديگر بهسوي اهلسنت برداشت.
از امام ابن مرتضي دو اثر بزرگ در ميراث زيديه به يادگار مانده است كه در آنها نظرات فقهي و اعتقادي خود را بيان كرده است: يكي الازهار في فقه الائمة الاطهار و ديگري البحر الزخار كه هر دو به چاپ رسيده است.
2. ابن الوزير، ابن الامير و شوكاني
محمد بن ابراهيم الوزير (775ـ840) معروف به ابنالوزير روند نزديكي به اهل سنت را شتاب بخشيد و آن را تقويت كرد،172 تا آنجا كه نويسنده متعصب مسألة التقريب در پوست خود نميگنجد و از ابن الوزير نقل ميكند كه مذهب زيديان معتزلي كه همان زيديان حقيقياند رضايت به صحابه است.173 كتاب مشهور او كه دربرگيرنده نظرات او است، العواصم و القواصم في الذبّ عن سنّة ابيالقاسم نام دارد كه در نُه جلد به چاپ رسيده است.
محمد بن اسماعيل الامير الصنعاني (1099ـ1182) معروف به ابن الامير شخصيت ديگر اين جريان است كه همزمان با ظهور وهابيت آنان را تأييد و نظراتي نزديك به اهل سنت ارائه كرد و درگيريهاي او با عالمان زيديه شدت گرفت.174 با اين همه، نكته مهم در تاريخ زندگي او بازگشت وي از اين تفكر و به نوعي توبه اوست كه مورد توجه و بحث معاصران زيديه واقع شده است. ابنالامير همچنين در ردّ اتهام ناصبي بودنِ خود كتابي نوشته است، به نام التحفة العلويّة كه به چاپ رسيده است.
محمد بن علي شوكاني (1173ـ1250)175 داراي منصب قضاوت176 و صاحب تأليفات و كتب مشهوري همچون نيل الاوطار و السيل الجرار177 آخرين شخصيت برجسته اين جريان است. او نيز كتاب مشهورش العقد الثمين في اثبات وصية اميرالمؤمنين را در ردّ اتهام عدم التزام به مباني زيديه و تشيع نوشته است.
روشنفكران يمن از سه نامبرده اخير به عنوان سرمداران حركت نوگرايي و نماد اصلاحطلبي از درون زيديه نام ميبرند، كه به موازات مصلحان خارجي چون سيد جمال و... در تحول و تحرك جامعه معاصر يمن نقش داشتهاند.178
بهطور خلاصه، اهم اعتقادات و نقاط مورد تأكيد اين جريان كه به تدريج و در طول چندين قرن شكل گرفته است و امروز نيز با تحولاتي كه بررسي آن مجالي ديگر ميطلبد، در ميان زيديه بيش از گذشته به فعاليت خود ادامه ميدهد و پيرواني دارد، عبارت است از:
1. عدم حصر امامت در اولاد فاطمه(س) و اكتفا به حصر آن در قريش؛179
2. عدم اشتراط اكمليت و افضليت در امام و كفايت وجود اجتهاد؛180
3. عدم جواز خروج و شورش مادامي كه كفر آشكار و ترك واجبي چون نماز از حاكمان ديده نشود؛181
4. استفادههاي فقهي نزديك به مشرب اهل سنت و از منابع آنان.182 نزديكي اين جريان به اهل سنت نيز تا بدان پايه است كه برخي معتقدند آنان ديگر زيدي محسوب نميشوند و از اهل سنت به حساب ميآيند.183
كتابنامه :
1. ابنالاثير، عزالدين ابوالحسن علي بن ابوالكرم الشيباني: الكامل في التاريخ، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1408 ق/ 1983م.
2. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد: مقدمه، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت.
3. ابنعساكر، الحافظ ابوالقاسم علي بن الحسن بن هبة اللّه بن عبداللّه الشافعي: تاريخ مدينة دمشق (80جلد)، دارالفكر، بيروت، 1416ق / 1996م.
4. ابنمرتضي، امام احمد بن يحيي: البحر الزخار (6جلد)، دارالحكمة اليمانية، صنعا، چاپ دوم، 1409ق / 1988م.
5. ابوزهره، محمد: الامام زيد حياته و عصره، آراؤه و فقه، دارالندوة الجديدة، بيروت، 1973م.
6. اسماعيل، محمود: الادارسة، حقائق جديدة، مكتبة مدبولي، قاهرة، 1411ق / 1991م.
7. اشعري، ابوالحسن علي بن اسماعيل: مقالات الاسلاميين، تصحيح هلموت ريتر، جمعية المستشرقين الالمانية، چاپ سوم، 1400ق / 1980م.
8. اطروش، ناصر الحق حسن بن علي: البساط، مكتبة التراث الاسلامي، صعدة، 1418ق / 1997م.
9. افندي الاصبهاني، ميرزا عبداللّه: رياض العلماء وحياض الفضلاء (6 جلد)، مطبعة الخيام، قم، 1401ق.
10. اكوع، قاضي اسماعيل بن علي: الزيدية نشاتها و معتقداتها، دارالفكر، دمشق، چاپ سوم، 1418ق /1997م.
11. امين، السيد محسن: اعيان الشيعة، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت، 1403ق / 1983م.
12. حاتم، نوري: زيد بن علي و مشروعية الثورة عند اهلالبيت، الغدير للدراسات والنشر، بيروت، چاپ دوم، 1416 ق/ 1995م.
13. حداد، محمد يحيي: تاريخ اليمن السياسي، دارالتنوير، بيروت، چاپ چهارم، 1407ق / 1986م.
14. حسني، امام يحيي بن الحسين بن هارون: الافادة في تاريخ ائمه الزيدية، تحقيق محمد يحيي سالم عزان، دارالحكمة اليمانية، صنعا، 1417ق / 1996م.
15. خضيري احمد، حسن: قيام الدولة الزيدية في اليمن (284ـ298)، مكتبة مدبولي، قاهرة، 1996م.
16. دفتري، فرهاد: تاريخ و عقايد اسماعيليه، ترجمه فريدون بدرهاي، نشر فروزان، تهران، چاپ دوم، 1376ش.
17. رازي، احمد بن سهل: اخبار فخ، دارالقرب الاسلامي، بيروت، 1995م.
18. زيد، علي محمد، معتزلة اليمن «دولة الهادي وفكره»، دارالعودة، بيروت، 1981م.
19. زين، محمد حسين: الشيعة في التاريخ، مطبعة العرفان، صيدا، چاپ دوم، 1357ق / 1938م.
20. سماوي، امام محمد بن صالح بن هارون: الغطمطم الزخار (6 جلد)، تحقيق محمد يحيي سالم عزان، مطابع الشركة الموارد الصناعية الاردنية، عمان، 1415ق / 1994م.
21. شهرستاني، ابوالفتح محمد بن عبدالكريم بن ابوبكر احمد: الملل والنحل، دار صعب، بيروت، 1406ق / 1986م.
22. شيخ مفيد: اوائل المقالات، المؤتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، مصنفات الشيخ المفيد، جلد چهارم، 1413ق.
23. صبحي، احمد محمود: الزيدية، دارالنهضة العربية، بيروت، چاپ سوم، 1411ق / 1991م.
24. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير: تاريخ الامم والملوك (تاريخ الطبري) (8 جلد)، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، چاپ چهارم، 1403ق / 1983م.
25. عبدالقاهر البغدادي: الفرق بين الفرق، المكتبة العصرية، بيروت، 1419ق / 1998م.
26. علي، صادق عبده: الحركات السياسية والاجتماعية في اليمن (1918ـ1967)، دارالفكر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق / 1987م.
27. عمرجي، احمد شوقي ابراهيم: الحياة السياسية والفكرية للزيدية في المشرق الاسلامي (365ـ132)، مكتبة مدبولي، قاهرة، 2000م.
28. غُليس، اشواق احمد مهدي: التجديد في فكر الامامة عند الزيدية، مكتبة مدبولي، القاهرة، 1417ق / 1997م.
29. قفاري، ناصر بن عبداللّه بن علي: مسألة التقريب بين اهل السنة والشيعة (2جلد)، دارطيبة، رياض، چاپ پنجم، 1418ق.
30. لين بل، استانل و ديگران: تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمه صادق سجادي، نشر تاريخ ايران، 1363ش.
31. مادلونگ، ويلفرد (تحقيق): اخبار ائمة الزيدية في طبرستان و ديلمان و جيلان، المعهد الالماني للابحاث الشرقية، بيروت، 1987م.
32. ماكرو، اريك: اليمن والغرب (1571ـ1962)، ترجمه حسين بن عبداللّه العمري، دارالفكر، دمشق، چاپ دوم، 1407ق/ 1987م.
33. مسعودي، ابوالحسن علي بن الحسين بن علي: مروج الذهب و معادن الجوهر (4جلد)، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بيروت، 1411ق / 1991م.
34. مؤيدي، مجدالدين بن محمد بن منصور: التحف في شرح الزلف، مكتبة بدر، صنعا، چاپ سوم، 1417ق / 1997م.
35. نوبختي، حسن بن موسي: فرق الشيعة، دارالاضواء، بيروت، چاپ دوم، 1404ق/ 1984م.
36. نومسوك، عبداللّه: منهج الامام الشوكاني في العقيدة (2 جلد)، مؤسسة الرسالة، بيروت، چاپ دوم، 1414ق / 1994م.
37. يمني، ابومحمد: عقائد الثلاث والسبعين فرقة (2 جلد)، مكتبة العلوم والحكمة، المدينة المنورة، 1414ق.
پي نوشت :
150. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص17؛ التجديد، ص143.
151. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص202؛ التجديد، ص143.
152. امام قاسم بن محمد بن علي تاليفي پربار و مشهور دارد به نام الاعتصام بحبل الله المتين، كه در 5 جلد به چاپ رسيده است.
153. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص202. تا پيش از اين دولت امامت زيديه عمدتا محصور در شمال يمن بود (التجديد، ص143).
154. التجديد، ص143.
155. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص217.
156. كتاب تاريخ اليمن (فرجة الهموم) همزمان با امامت امام يحيي نوشته شده و به بررسي تاريخ يمن تا سال پايان امامت امام يحيي و بهويژه دوران امامت او پرداخته است.
156. كتاب تاريخ اليمن (فرجة الهموم) همزمان با امامت امام يحيي نوشته شده و به بررسي تاريخ يمن تا سال پايان امامت امام يحيي و بهويژه دوران امامت او پرداخته است.
158. دلائل متعددي براي بحرانِ منتهي به انقلاب ذكر شده است؛ از آن جمله وراثتي شدن مناصب و تقسيم آن در ميان فرزندان و بستگان امام و خفقان سياسي و ممنوعيت احزاب و... (رك: الحركات السياسية، ص103).
159. همان.
160. رك: التجديد، ص145.
161. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص271؛ الحركات السياسية، ص103.
162. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص372.
163. جزئيات وتفصيلانقلاب 1948 يمن ديدهشود در: اليمن والغرب، ص161. همچنين فصلسوم الحركات السياسية، ص101ـ123.
164. دلايل شكست قيام را ببينيد در: الحركات السياسية، ص118.
165. تاريخ اليمن السياسي، ج2، ص273. تفصيل بيشتر در فصل پنجم الحركات السياسية، ص201ـ263.
166. الحياة السياسية، ص94. و روايت «التقية ديني و دين ابائي» توسط امام ناصر اطروش در كتاب البساط، ص69.
167. الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص48.
168. همان، ص50. محمد حسين الزين مينويسد: «عموم زيديه هيچ فرقي با اثناعشريه ندارند، جز اينكه آنان به خروج با شمشير معتقدند» (الشيعة في التاريخ، ص56).
169. رك: نقل قول از مقبلي در الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص49.
170. مسألة التقريب نقل ميكند كه در يمن از ميان فرق زيديه غير از جاروديه فرقه ديگري وجود ندارد و آنها در صنعا و صعده و اطراف آنها زندگي ميكنند (ج1، ص56).
171. جالب آنكه به دليل سيطره جريان نزديك به اماميه در تاريخ زيديه، ابومحمد يمني كه در قرن ششم ميزيسته، در كتاب خود ميگويد: «زيديه امامت ابوبكر و عمر و عثمان را رد و عايشه را تنقيص ميكنند، و اين عقيده همه زيديه است، و ويژگي جاروديه اين است كه ذبيحه اهل كتاب را حلال نميدانند» (عقائد الثلاث و السبعين فرقة، ج1، ص452ـ453).
172. التجديد، ص123.
173. مسألة التقريب، ج1، ص160.
174. الزيدية، ص396ـ411؛ براي اطلاع از تفصيل درگيري ابن الامير با علماي هادوي رك: الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص40.
175. الزيدية، ص425.
176. الغطمطم الزخار، ج1، ص63.
177. كتاب الغطمطم الزخار در رد شوكاني و به طور مشخص كتاب السيل الجرار و عقايد و فتاواي او بر خلاف مكتب هادوي و مذهب زيدي نوشته شده است. اين نقد با اعتراض نويسنده به شوكاني در درج صحابه در صلوات بر پيامبر آغاز شده است.
178. معتزلة اليمن، ص11.
179. منهج، ج1، ص123.
180. التجديد، ص128.
181. منهج، ج1، ص123، به نقل از السيل الجرار ونيل الاوطار؛ التجديد، ص132.
182. چون ضم دستها در نماز و آمين گفتن پس از قرائت حمد. در اين خصوص و ديگر مجادلات و نزاعهاي دو جريان مراجعه شود به نامههاي متبادل منقول در الزيدية نشأتها و معتقداتها، ص41ـ46.
183. همان، ص50.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید