استجابت دعا
دو طفلان مسلم هنگامي كه اصرار قاتل را بر اين امر ديدند دعا كردند كه : «يا حي يا حليم، يا احكم الحاكمين، احكم بيننا و بينه بالحق.» «ا ي خداوند جاودان و بردبار، اي برترين حكم كننده ، بين ما و اين مرد (قاتل) خودت به حق حكم فرما.» زمانيكه قاتل سر دو طفل را نزد ابن زياد برد، منظره چنان دلخراش بود كه ابن زياد، سه مرتبه از روي تخت خويش بلند شد و نشست و هنگاميكه قاتل جريان شهادت را بازگو نمود، عبيدالله، قاتل را به مردي از شام سپرد تا در همان مكاني كه مرتكب آن جنايت شده بود او را به قتل برساند و سرش را نزد وي بياورد، سپس سر آن ملعون را بر روي نيزهاي گذاشتند و بچه هاي كوفه به آن سنگ و تير پرتاب ميكردند و ميگفتند: «هذا قاتل ذريه رسول الله (ص)»
منبع:كتاب سرمايه سخن از مرحوم آيتي
روايتي ديگر از نحوه شهادت
پس از شهادت امام حسين (ع) دو نوجوان از فرزندان مسلم اسير شدند، ابن زياد آن دو را يكسان در زندان نگه داشت و به زندانبان گفته بود كه بر آنها از جهت آب و غذا و ديگر خدمات، سختگيري كند. دو طفل در مدت اين يك سال روزها را روزه ميگرفتند و افطارشان دو عدد نان جو و يك كوزه آب بود، تا اينكه تصميم گرفتند خودشان را به زندانبان معرفي كنند، وقتي زندانبان فهميد كه آن دو منتسب به حضرت رسول (ص) هستند، آزادشان كرد، آنها شبها راه ميرفتند و روزها مخفي ميشدند تا اينكه به منزل پيرزني رسيدند، زن پس از شناخت آنها، شب را مهمانشان كرد و گفت: «من من دامادي دارم فاسق، كه در كربلا حضور داشته، ميترسم امشب به اينجا بيايد و به شما آسيب برساند.» پيش بيني او محقق گشت و داماد به منزل آمد و از وجود آن دو آگاه گشت، آنان را به شهادت رساند و سرهاي مبارك را جهت گرفتن جايزه دو هزار درهمي نزد ابن زياد برد كه ابن زياد از قساوت اين مرد ناراحت گشته و او را به هلاكت رساند.
منبع:كتاب امالي صدوق
اوج غربت اباعبدالله (ع)
پس از شهادت حضرت علي اكبر، امام (ع) به نزد خواهرش ام كلثوم رفت و فرمود: «خواهرم تو را به فرزندم وصيت ميكنم كه با او نيكي كن، چرا كه او طفل كوچك و 6 ماهه است.» ام كلثوم به امام (ع) عرض كرد: «اين طفل سه روز است كه آب نخورده، مقداري آب براي او بگير.» امام (ع) طفل را گرفت و به ميدان رفت و به كوفيان فرمود: «برادر و اولاد و يارانم را كشتيد و غير اين طفل [كسي] باقي نمانده است و او از تشنگي دهان باز و بسته ميكند، او را با جرعهاي آب سيراب سازيد.» در همين لحظه كه امام با آنان سخن ميگفت تيري از طرف ظالمي تبهكار انداخته شد كه سر مبارك طفل را از بدن مطهرش جدا نمود. امام (ع) خونهاي فرزند را با دستان مباركش جمع كرد و به آسمان پاشيد و فرمود: «خداوندا! من تو را شاهد ميگيرم بر اين قوم، اينها نذر كردهاند كه احدي از خاندان نبيات را رها نكنند.» امام (ع) نوزاد را در حالي كه خون بر سينهاش ميريخت به امكلثوم داد در حالي كه خود را با عبارت «آنچه بر من آمد بسي آسان است، چرا كه در پيش چشم خداست» تسلي ميداد. و اين زمان اوج تنهايي و غربت اباعبدالله بود.
منبع:کتاب مقتل ابي مخنف
نداي آسماني
زمانيكه ياران امام (ع) به شهادت رسيدند و حضرت تنها ماند به سوي ميدان نبرد رفت و فرياد زد: «آيا كسي هست كه دشمن را از حرم رسول خدا (ص) براند؟ آيا خداپرستي كه درباره ما از خدا بترسد [هست]؟ آيا سخن جدم درباره من و برادرم حسن (ع) را نشنيدهايد كه فرمود: اين دو سروران و جوانان اهل بهشتند.» سپس امام (ع) براي وداع به سوي خيمه رفت. ناگهان صداي گريه و ناله از خيمهها بلند شد، سيدالشهدا (ع) صداي علي اصغر را شنيد كه از تشنگي گريه ميكند. كودك را از زينب (س) گرفت و به سوي دشمنان رفت و فرياد زد: «اگر به من رحم نميكنيد، به اين نوزاد رحم كنيد.» ناگهان «حرمله بن كاهل اسدي» تيري به سوي علي اصغر پرتاب كرد كه بر گلوي كودك نشست و او را به شهادت رساند. امام كودك را به خواهرش داد، آنگاه خونهاي فرزندش را با دست جمع كرد و به آسمان پاشيد و فرمود: «آنچه بر من آيد، بسي آسان است چرا كه در پيش چشم خداست. خدايا ميان ما و مردمي كه ما را خواندند تا ياريمان كنند، ولي ما را كشتند، حكم كن.» ابا عبدالله (ع) همچنان ميگريست كه ندايي از آسمان به گوش رسيد: «اي حسين! او را رها كن كه در بهشت دايهاي براي او معين است. آنگاه امام (ع) بر پيكر نوزادش نماز گزارد و با شمشير زمين را كند، و او را به خاك سپرد.
منبع:کتاب منتهيالامال
دعاي امام سجاد (ع )
مدتي پس از واقعه كربلا «منهال» در مكه به خدمت «علي بن الحسين» (ع) ميرسد. امام (ع) احوال حرمله را از او جويا ميشود. منهال عرض ميكند: «اي مولاي من او زنده بود كه من از كوفه بيرون آمدم.» پس امام (ع) دستش را به آسمان بلند ميكند و ميفرمايد: «خداوندا، داغي آهن و گرماي آتش را بر او بچشان.» پس از مدتي منهال درباره حرمله با مختار صحبت كرد. عدهاي را به جستجوي حرمله فرستاد. زمانيكه حرمله را به نزد او آوردند مختار گفت: «اي دشمن خدا، حمد خداي را كه دستم را به تو رسانيد.» سپس ميله آهني را در آتش قرار داد كه ابتدا سرخ شد و سپس سفيد گشت و آن را بر گردن حرمله گذاشت. پس از آن منهال دعاي امام را براي مختار تعريف كرد، و او نيز دو ركعت نماز طولاني براي شكر به جا آورد و آن روز را روزه گرفت.
منبع:کتاب مقتل ابي مخنف
زيارت نامه
در زيارت ناحيه مقدسه نام حضرت به بزرگي ياد شده است:
«... السلام علي عبدالله بن الحسين، الطفل الرفيع ، ...»
«سلام و درود بر عبدالله بن الحسين، كودك شيرخوار، تيرخورده بر زمين افتادهاي كه در خون خود غلطيد و خونش به آسمان پاشيد، كودكي كه با تير در آغوش پدرش به شهادت رسيد، لعنت و نفرين خدا بر حرمله بن كاهل اسدي و دو نفر همراهش كه تير را به سوي تو رها كرد.»
منبع:کتاب ترجمه انصارالحسين
آخرين لحظات
عون پس از اينكه تعداد زيادي از لشگريان دشمن را به هلاكت رساند به نزد امام بازگشت تا بار ديگر حضرت را زيارت كند. امام از او خواست كه كمي استراحت كند ولي عون نپذيرفت و گفت: «اي برادر! آرزويم ديدار دوبارهات بود اكنون كه به آرزويم رسيدهام سزاوار نيست كه پشت به جنگ كرده و از بخشش جان خودداري كنم، برادر تشنگي شديد عذابم ميدهم، اجازه بده كه جان خويش را فدا كنم.» عون به دستور امام (ره) با اسب تازه نفسي به ميدان بازگشت، «صالح بن سيار» كه در زمان خلافت اميرالمؤمنين به جرم شراب خواري به دست عون شلاق خورده بود، با ديدن فرزند او به فكر انتقام افتاد. شمشيرش را در هوا ميچرخاند و در حاليكه دشمنام ميداد به ميدان رفت. عون با ضربه نيزه او را به هلاكت رساند پس از او «بدر بن سيار» به خونخواهي برادرش شتافت كه او نيز به هلاكت رسيد. سرانجام «خالد بن طلحه» با دست يافتن به فرصتي مناسب عون را به شهادت رساند. او در آخرين لحظات فرمود: «بسم الله و با الله و علي مله رسول الله و اله و سلم (ص)»
منبع:كتاب شهداي انقلاب
ميدان نبرد
زمانيكه اهل بيت امام (ع) به شهادت رسيدند حضرت عباس (ع) به برادران خود گفت: «اي برادران من, جان من فداي شما باد, پيش بيافتيد و برويد در مقابل سيد و آقايتان خود را سپر كنيد و از جاي خود حركت نكنيد تا همگي در مقابل او كشته گرديد.» او پس از برادرانش «عبدالله» و «جعفر» به ميدان نبرد رفت و فرمود: «منم عثمان و داراي مفاخر, علي شيخم و داراي افعال طاهر, اين حسين آقاي خير است, كه سيد خرد و اكابر ميباشد.»
در اين هنگام «خولي بن يزيد اصبحي» تيري به طرف «پا» يا «پهلوي» او پرتاب كرد و عثمان بر اثر اصابت تير به زمين افتاد و مردي از «بني ابان بن دارم» او را به شهادت رساند.
منبع:کتاب منتهي الامال
ميدان نبرد
عمر بعد از برادرش «محمد اصغر» به ميدان نبرد رفت و همانگونه که قاتل برادرش را به مبارزه طلبيد, گفت: شمشير میزنم در ميان شما و «زهر» (1) را نمیبينم ، همان سنگدل که به پيامبر کافر شد، اي «زهر» ای «زحر» به عمر نزديک شو، باشد که امروز در دوزخ جای گيری. «سقر» بدترين مکان است در سوزش و افروختگی- که تو ای بدترين انسان! از انکارکنندگان هستی. عمر پس از اينکه زهر را به هلاکت رساند دوباره فرياد زد: «اي دشمنان خدا از پيش روی عمر بگريزيد، بگريزيد از شير خشمگين ترشروي؛ به شما شمشير میزند و نمیگريزد و در جنگ همچون بزدلان به سوراخی نمیخزد.» او پس از اينکه تعداد زيادی از افراد دشمن را به شهادت رساند؛ شهد شيرين شهادت را نوشيد.
1- قاتل برادرش محمد اصغر که نامش «زخريا زجر بن بدر نخعي» بود.
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا
ميدان نبرد
زمانيكه اهل بيت ابا عبدالله (ع) به شهادت رسيدند حضرت عباس (ع) به برادران خود «عبدالله، جعفر و عثمان» فرمود: «اي برادران من، جان من فداي شما باشد. پيش بيافتيد و برويد در مقابل سيد و آقايتان خود را سپر كرده و آقاي خود را حمايت كنيد و از جاي خود حركت نكنيد تا تمامي در مقابل او كشته شويد.» عبدالله از ديگر برادرانش پيشي جست و راهي ميدان نبرد گشت و فرمود: «من پسر مردي دلاور و بخشندهام. آن مرد علي نيكوكار است، كه شمشير پيامبر (ص) بود و كيفر دهندهاي كه آثار ترس از او در هر جماعتي آشكار است.» او پس از مبارزهاي سخت توسط «هاني بن ثبيت» به شهادت رسيد. در زيارت ناحيه مقدسه، نحوه شهادت حضرت ذكر شده است: (1)
«السلام علي عبدالله بن امير المؤمنين، مبلي البلاء، و المنادي بالولاء ...»
سلام و درود بر عبدالله بن اميرالمؤمنين، آن كسي كه به گرفتاري درگير و در ميدان كربلا نداي ولايت سر داد و از مقابل و پشت سر مورد اصابت شمشير قرار گرفت، لعنت و نفرين خداوند بر قاتلش «هاني بن ثبيت حضرمي» باد.
1- ترجمه انصارالحسين
منبع:کتاب منتهي الامال
ميدان نبرد
عمرو در روز عاشورا به همراه «سعيد بن عبدالله» حفاظت از امام (ع) را به عهده گرفت و در اين راه به دليل اصابت تير به بدنش مجروح گشت. در اين هنگام امام (ع) او را جهت تعيين وقت مذاكره نزد عمر سعد فرستاد. اباعبدالله (ع)، ابن سعد را براي ياري فرا خواند ولي او هيچ يك از پيشنهادات امام (ع) را نپذيرفت. سرانجام عمرو با اجازه ابا عبدالله (ع) وارد ميدان جهاد شد و فرمود: «سپاه انصار باور دارند كه من از اهل حرم دفاع ميكنم، ضربت من ضربت جواني سربلند و پيش آهنگ است. هستي، جان و مالم فداي حسين (ع) باشد.» (1)
عمرو نزد امام بازگشت و عرض كرد: «يابن رسول الله آيا به عهد خويش وفا كردم؟» حضرت در پاسخ او فرمودند: «بلي، تو پيش از من به بهشت مي روي، رسول خدا (ص) را از من سلام برسان و او را خبر ده و به او عرض كن كه من نيز پشت سر تو مي آيم.» عمرو پس از مبارزهاي طولاني به شهادت رسيد.
1- عمرو اين سخنان را در مقابل ابن سعد گفت زيرا او پيشنهاد ياري امام را نپذيرفت.
منبع:كتاب منتهي الامال
ميدان نبرد
عمرو بن خالد در روز عاشورا به خدمت امام (ع) رفت و عرض كرد: «يا اباعبدالله فدايت شوم، قصد كردهام كه ملحق شوم به شهدا از اصحاب تو و كراهت دارم از آنكه زنده بمانم و تو را تنها و كشته شده ببينم. اكنون مرخصم فرما.» امام (ع) به او اجازه دادند و فرمودند: «ما هم ساعتي بعد به تو ملحق خواهيم شد.» عمرو عازم ميدان جهاد شد و فرمود: «اي نفس! بر تو بشارت باد كه به سوي خداي رحمان [خواهي رفت] و در راحتي و رفاه و آسايش بهشتي [منزلي خواهي ساخت.] امروز به احسان جزا داده ميشوي. به تحقيق از تو در زمان گذشته اعمالي سر زده كه در لوح الهي نوشته شده، بيتابي نكن اي نفس كه هر زندهاي بالاخره ميميرد. اي طائفه بني قحطان صبر در جهاد لذتبخشتر از آرزوهاي دنيا و امان خواستن است.» عمرو پس از مبارزهاي طولاني به شهادت رسيد.
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا، منتهي الامال
كودكي از سلاله نور
ابا عبدالله (ع) در ميدان نبرد بود كه لشگر ابن سعد او را احاطه كردند. عبدالله بن حسن (ع) كه شاهد اين حادثه بود ناگهان از ميان خيمهها بيرون دويد. زينب (س) او را گرفت. امام (ع) فرياد زد: «اي خواهر، عبدالله را نگاه دار و مگذار كه در اين ميدان بلا انگيز آيد و خود را هدف تير و سنان بيرحمان قرار دهد.» تلاش زينب (س) بياثر ماند. عبدالله عرض كرد: «به خدا قسم از عموي خويش مفارقت نكنم.» و با سرعت خود را به امام (ع) رساند. ناگهان «ابحر ابن كعب» شمشير خود را بلند كرد كه بر پيكر امام (ع) فرود آورد. عبدالله به او گفت: «واي بر تو، اي پسر زاينه ، ميخواهي عموي مرا بكشي.» زمانيكه آن ملعون شمشير خود را فرود آورد، كودك گرامي امام حسن (ع) دست خود را در مقابل امام (ع) گرفت. ناگهان شمشير بر بازوي كودك اصابت كرد، عبدالله فرياد زد: «يا ابتاه ... يا عماه.» امام حسين (ع) او را در آغوش گرفت و فرمود: «اي فرزند برادر صبر كن، بر آنچه بر تو فرود آيد آن را از در خير و خوبي به شمار گير. هم اكنون خداوند تو را با پدران بزرگوارت ملحق خواهد نمود. (1) در اين هنگام «حرمله بن كاهل اسدي» تيري به جانب كودك پرتاب كرد و عبدالله را در آغوش عموي خويش به شهادت رساند.
1- خدايا اين مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمين محروم فرما و اگر عمر طبيعي به آنان دادي به بلاي تفرقه و تشتت مبتلايشان گردان، فرمانروايشان را از آنان خشنود نگردان كه آنان ما را با وعده نصرت و ياري دعوت، و سپس به جنگ ما قيام كردند.
منبع:كتاب منتهي الامال
قرباني امام (ع)
زماني كه عبدالله براي گرفتن اجازه جهاد به نزد امام (ع) رفت، حضرت فرمود: «هنوز از شهادت مسلم زمان زيادي نگذشته است و مصيبت او از خاطرهها زائل نشده، تو را رخصت ميدهم كه دست مادرت را گرفته و از اين واقعه بيرون بروي.» عبدالله عرض كرد: «پدر و مادرم فداي تو باد من آن كسي نيستم كه زندگاني پست دنياي پست را بر حمايت جاوداني ترجيح دهم، خواهش ميكنم كه اين جان ناقابل را به قرباني حضرت خويش قبول فرمايي.»
عبدالله با اجازه امام (ع) عازم ميدان نبرد شد و فرمود: «امروز ملاقات ميكنم مسلم را، او پدر من است و از جواناني هستم كه از دنيا رفتند با دين پيامبر، آنان از قومي نيستند كه معروف به كذب باشند و ليكن (نيكان) يا برگزيدگان، كريم النسب (شريف النسب) مي باشند.»
منبع:کتاب شهداي انقلاب كربلا
ميدان نبرد
عبدالله سه مرتبه به لشگر كوفه حمله كرد، و تعداد زيادي از لشگريان ابن سعد را به هلاكت رساند. ناگهان از ميان سپاه كوفه «عمر بن سبيح» (يا زيد بن رماء) تيري به جانب عبدالله پرتاب كرد. حضرت براي حفاظت از صورت خود، دستش را در مقابل صورت گرفت ولي تير از ميان دست عبدالله عبور كرد و به پيشاني حضرت اصابت نمود. او ديگر نميتوانست دستش را حركت دهد، در همين لحظه يكي از دشمنان نيزهاي به قلب مبارك وي فرود آورد و او را به شهادت رساند. سالها بعد، زماني كه مختار به خونخواهي امام (ع) قيام كرد، يارانش را براي دستگيري قاتل عبدالله «زيد بن رقاد» به خانه او فرستاد. زيد كه متوجه حضور سپاه مختار شده بود، با شمشير به سوي آنها رفت، «ابن كامل» كه فرمانده لشگر بود، دستور داد كه او را با نيزه و شمشير نكشند، بلكه با تير و سنگ به او حمله كنند.
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا
در كربلا چه گذشت
عون بن عبدا... بعد از شهادت برادرش، عازم ميدان جهاد گشت و فرمود: «اگر مرا نميشناسيد، من پسر جعفرم كه روي صدق شهيد شد و در بهشت نوراني است. پرواز ميكند با بالهاي سبز. از حيث شرافت براي من همين در محشر كافي است.» عون پس از آنكه 21 نفر از دشمن را به هلاكت رساند توسط «عبدالله قطبه طائي بنهاني» به شهادت رسيد. پيكر مطهرش را در كنار ديگر شهداي بني هاشم در جوار مقبره «ابا عبدالله» (ع) به خاك سپردند. نام بزرگوار شهيد در زيارت ناحيه مقدسه به اين مضمون آمده است:
«السلام علي عون بن عبد الله بن جعفر الطيار في الجنان، حليف الايمان، و منازل الاقران ... سلام و درود برعون بن عبدالله بن جعفر، پرواز كننده در بهشت، يار و هم پيمان ايمان، كسي كه با حريف، پياده و ايستاده ميجنگد. تلاوت كننده قرآن، لعنت و نفرين خدا بر قاتلش عبد الله بن قطبه بنهاني باد.» (1)
1- به نقل از ترجمه انصار الحسين
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا
آخرين لحظات
روز عاشورا عبدالله وعبدالرحمن به نزد اباعبدالله (ع) رفته و عرض كردند: «يا ابا عبدالله (ع) سلام بر شما، آمدهايم كه در پيش روي شما كشته شويم و دفع بلا از تو نماييم.» امام (ع) با مهرباني آنان را پذيرفت و فرمود: «خوش آمديد، نزديكتر بياييد.» اشك از چشمان دو برادر سرازير شد. حضرت با اندوه نگاهي به آنان انداخت و فرمود: «اي پسران برادرم! چه چيز شما را به گريه آورده؟ به خدا قسم! اميدوارم كه بعد از ساعتي چشمان شما روشن شود و خدا شما را جزاي خيردهد.» عبدالله و عبدالرحمن در مقابل امام (ع) ايستاده و عرض كردند: «خدا ما را فداي تو كند ياابا عبدالله! سوگند به خدا كه گريه ما بر خودمان نيست بلكه ميگرييم براي اينكه دشمنان دور تو را گرفتهاند و ما قدرت نداريم، دفعشان كنيم. سلام بر تو اي پسر رسول خدا (ص).» پس عازم ميدان نبرد شدند. امام (ع) در حاليكه به آنان مينگريست فرمود: «سلام و رحمت خدا بر شما باد.» آن دو پس از مدتي توسط كفار كوفه به شهادت رسيدند. (1)
1- كتاب مناقب ، عبدالله را جزو شهداي حمله اولي به شمار آورده است.
منبع:کتاب شهداي انقلاب كربلا، منتهي الامال
ميدان نبرد
عبدالرحمن در روز عاشوراي سال 61 ه.ق از امام اجازه جهاد گرفت وعازم ميدان نبرد شد. او پس از مبارزههاي سخت به شهادت رسيد (1). مرحوم شيخ عباس قمي بر اين عقيده است كه وي در حمله اول به شهادت رسيده است. (2)
زمانيكه عبدالرحمن وارد ميدان نبرد گشت، فرمود: «اي نفس براي خاطر ورود به بهشت در مقابل شمشيرها و نيزهها صبور باش.» او را در كنار ديگر شهدا در سرزمين كربلا به خاك سپردند.
1- طبري، انصارالحسين
2- در مناقب نيز اين چنين آمده است.
منبع:کتاب شهداي انقلاب كربلا
ياري ابا عبدالله
چند روز قبل از عاشورا، عبدالله لشگري از كوفيان را در اطراف اين شهر ديد، نزديك آنان رفت و پرسيد: «اين لشگر عظيم به كجا مي رود؟» سپاهيان گفتند: «به جنگ حسين (ع) فرزند فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) خواهد رفت.» عبدالله به خانه كه رسيد به همسرش گفت: «به خدا قسم! من آرزو داشتم كه با اهل شرك در راه خدا بجنگم و اكنون اميدوارم ثواب جنگ با اين مردمي كه براي كشتن پسر دختر پيامبر (ص) به پا خاستهاند در نزد خداي متعال، از ثواب جنگ با مشركان كمتر نباشد.» ام وهب او را تحسين كرد و خواست كه عبدالله او را با خود ببرد. آنان شبانه از كوفه بيرون آمدند و در شب هشتم محرم خدمت امام حسين (ع) رسيدند. در روز عاشورا «يسار» غلام زياد بن ابي سفيان و سالم غلام عبيدالله بن زياد به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند. حبيب بن مظاهر و برير بن خضير برخاستند ولي امام فرمود: «بنشينيد، گمان ميبرم عبدالله حريف اينها باشد.» عبدالله با اجازه امام (ع) عازم ميدان شد. يسار و سالم به او گفتند: «توكيستي؟» ما تو را نمي شناسيم. بايد زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير به جنگ ما بيايد.» عبدالله خشمگين شد و به يسار گفت: «هر كه براي جنگ با تو بيرون بيايد از تو بهتر خواهد بود.» سپس به او حمله كرد و با يك ضربه شمشير جان او را گرفت. ناگهان سالم انگشتان دست چپ عبدالله را قطع نمود، اما عبدالله با شجاعت بسيار او را نيز به هلاكت رساند.
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا، منتهي الامال
ميدان نبرد
عبدالله پس از به هلاكت رساندن «يسار و سالم» فرياد زد: «اگر مرا نميشناسيد، بدانيد ابن كلب هستم، خانوادهام در طايفه عليم موقعيت خوبي دارد. من مردي قوي و شرير هستم. هنگام جنگ ضعيف نميباشم. اي اموهب با نيزه و شمشير زدن بر دشمن از تو نگهداري مي كنم.» او به نزد امام (ع) بازگشت، ام وهب به كنارش رفت و گفت: «جان نثار فرزندان پيغمبر باش، پدر و مادرم فداي تو باد.» سپس عمودي برداشت و به همراه شوهر عازم ميدان نبرد شد. امام (ع) به او فرمود: «خدا شما را جزاي خير دهد، برگرد، خدا رحمتت كند. در خيمهها با زنها بنشين. جهاد بر زنان واجب نيست.» ناگهان شمر به جناح چپ لشگر امام حمله نمود. عبدالله به همراه عدهاي از اصحاب حضرت اين حمله را دفع كردند. او پس از اينكه تعداد فراواني از لشگر دشمن را به هلاكت رساند، دست راست و يكي از پاهايش قطع شد. به همين دليل به اسارت سپاه ابن سعد درآمد. لشگر دشمن بدن او را با نيزه و شمشير قطعه قطعه نمودند. سرانجام توسط «هاني بن شبيت خضرمي» و «بكير بن حي تيمي» به شهادت رسيد. آنگاه «رستم» غلام شمر به نزد پيكر مطهر او آمد و سر از تن مباركش جدا نمود.
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا، منتهي الامال
دعاي امام
امام (ع) پس از اينكه لشگر كوفه را پراكنده ساخت، به بالين حضرت قاسم رفت و فرمود: «سوگند به خدا سخت است برعموي تو كه او را دعوت كني و نتواند اجابت كند، و اگر اجابت بكند ياري نتواند، و اگر ياري كند سودي نبخشد و دور بار رحمت خدا گروهي كه تو را كشتند.(1) جدت رسول خدا (ص) و علي (ع)، اميرمؤمنان در روز قيامت و رستاخيز دشمنان باشد ... به خدا سوگند صداي استمداد تو مانند صداي استمداد كسي است كه كشته شدگان از اقوام او زياد، و ياري كنندگانش كم باشد. خدايا همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خويش بگردان و كسي از آنان را نيامرز، و هرگز آنان را مشمول مغفرت خويش قرار مده . صبر كنيد اي اهل بيت من، بعد از اين روي خواري را نخواهيدديد.» پس امام (ع) حضرت قاسم را از روي زمين بلند كرد و سينه او را به سينه خود چسباند، آنگاه او را در ميان شهيدان اهل بيت و حضرت علي اكبر قرار داد و فرمود: «بارالها! تو آگاهي كه اين جماعت ما را دعوت كردند كه ياريمان كنند، اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند. اي داور دادخواه! اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يك نفر از ايشان را باقي مگذار و مغفرت و آمرزش خويش را هرگز شامل حال ايشان نگردان.»
1- به نقل از منتهي الامال
منبع:كتاب شهداي انقلاب كربلا
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید