علم و دانش و عقل و خرد دو موهبت الهي از جانب خداوند متعال به انسان است. انسان موجودي است كه در آغاز آفرينش به سبب اين دو ويژگي و تفضل الهي بر ساير موجودات برتري يافت. و از اين روست كه انسان به سبب تعليم اسماء الهي بر ملائكه نيز فائق آمد و انسان مسجود ملائكه و جنيان شد. و به سبب ويژگيها و استعدادهايي كه در اوست، خداوند او را بر موجودات بري و بحري برتري داد.
و خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: «و سخّر لكم الشمس والقمر دائبين» (سوره ابراهيم، آيه 33)
خداوند متعال در قرآن مجيد به آن دسته از بندگان خود را كه عقل و انديشه خويش را به كار مي گيرند و با ديدن آيات الهي به تفكر مي پردازند، و به ايمانشان نسبت به خداوند افزوده مي گردد اولوالالباب مي نامد.
"لب" در لغت به معناي مغز است و مقصود آن در قرآن عقل است.
راغب اصفهاني "لب" را به معناي عقل خالص و ناآلوده آورده است. زيرا عقل و خرد خالص كنند? هم? معاني است كه در وجود انسان هست مانند مغزها و مغز و اهل هر چيز (همچون مغز بادام و گردو) مفهوم لب برتر و والاتر از معني عقل است. 1
پس هر لبي عقل است ولي هر عقلي لب نيست. و از اين جهت خداي متعال فهميدن و درس احكامي كه عقل هاي كامل و پاك آنها را مي فهمند مربوط به اولوالالباب مي داند. پس اولوالالباب يعني فرزانگان و صاحبان عقل ها و خردهاي كامل. 2
از آن جائي كه انسان سرشار از استعدادهاي بالقوّه است. جهت به فعليت رساندن اين استعدادها احتياج به الگو و اسوه دارد. قرآن نيز با عنايت به اين خواسته جهت تكميل نقش تربيتي انسان به شرح حال كوتاه و گاهي بلند برخي از پيامبران و يا انسان هايي كه مقارن با عصر آنها بودند مي پردازد. از جمله در سور? نحل در ذيل داستان زندگي شگفت انگيز حضرت سليمان(ع) به بانوي خردمند و با شكوه و سياستمدار اشاره مي كند، كه با اقتدار و عظمت و تدبير در سرزمين سبا حكومت مي كرد.
سبأ:نام قوم و مملكتي است كه در قسمت جنوب غربي عربستان كه اكنون يمن نام دارد، قرار گرفته بود.آنان را نخستين قوم عربستان جنوبي برشمرده اند كه در تاريخ در هزار? اول قبل از ميلاد به آستانه تمدن گام نهاده اند. اين سرزمين به جهت حاصلخيزي و نزديكي به دريا و نيز قرار گرفتن آن بر سر راه هند مزيتي براي آن فراهم آورده بود3 داستان اين ماجرا در زمان پادشاهي قوم بني اسرائيل در دوران سليمان نبي(ع) اتفاق افتاده است. حضرت سليمان(ع) تصميم گرفت بيت المقدس را از روي نقش? همان خيمه اي كه موسي(ع) در بيابان سينا معروف به قبه الرمان بود بنا نمايد و به سرعت هر چه تمام آن بنا را تمام كرد. ولي آرزوي ديگري نيز داشت و آن زيارت خانه خدا و اداي فريض? حج بود. پس از بازگشت از سفر حجّ به شهر صنعا آمد و تصميم گرفت در آن سرزمين آبي جاري سازد. وقتي پستي و بلندي ها را وارسي كرد، اثري از آب نديد، ناراحت شد. درميان پرندگان به جستجوي هدهد پرداخت تا او را به آب راهنمايي كند و بگويد در زير چه قسمت از زمين و در عمق چند متري آب هست. 4
ملكه با دور انديشي خود مي خواست ببيند اگر سليمان پادشاه است كه مانند ساير پادشاهان با دادن هدايا و خراج راضي مي شود. اما اگر پيامبر خدا باشد و قصدش هدايت مردم و تسليم آنان در برابر پروردگار جهانيان باشد چه واكنشي نشان مي دهد.
او كه با دقت مراقب اوضاع حكومت و وضع كشور خود بود. درميان سپاهيان هدهد را نديد. در جستجو برآمد و علّت را جويا شد. و گفت اگر دليل قانع كننده اي براي غيبتش نداشته باشد او را ذبح مي كنم. اما غيبت هدهد چندان به طول نيانجاميد كه به حضور سليمان(ع) حاضر شد. و هنگامي كه آثار خشم را در چهره سليمان مشاهده كرد. با صراحت و بي پرده و بدون تعارف به وي گفت: اي رسول خدا من به چيزي آگاهم كه تو از آن آگاه نيستي. سپس به شرح حال سرزمين سبأ پرداخت كه »من به سرزمين سبأ رفته بودم، زني را در آنجا يافتم كه بر آنها حكومت مي كرد و همه چيز را در اختيار داشت خصوصاً اينكه تخت عظيمي هم داشت. و مساله عجيب و ناراحت كننده اي كه من در آنجا ديدم اين بود كه مشاهده كردم آن زن و مردمش در برابر خورشيد، نه در برابر خدا سجده مي كنند. و شيطان برآنها تسلط يافته و اعمالشان را در نظرشان زينت داده يعني افتخار مي كنند كه در برابر آفتاب سجده مي كنند. آن چنان در بت پرستي فرو رفته اند كه فكر نمي كنم آنها هدايت شوند.
«سليمان نبي(ع) فرمود:«ما تحقيق مي كنيم ببينيم راست گفتي يا از دروغگويان هستي».
سپس نامه اي كوتاه و پر محتوي نوشت و به هدهد داد و گفت:«اين نامه را ببر و نزد آنها بيفكن، سپس برگردد و در گوشه اي ببين آنها چه عكس العملي نشان مي دهند. »
هدهد نامه را گرفت و به طرف سرزمين سبأ پرواز كرد و نامه را در حضور همه درباريان و دستگاه حكومتي در حاليكه ملكه در ميانشان بود افكند، ملكه نامه را برداشت و از مضمون آن آگاه شد، و بدون آنكه در اصالت نامه احتمال جعل يا ترديدي به خود راه دهد رو به بزرگان دربار كرد و گفت: نام با ارزشي دريافت كرده ام كه اين گونه آغاز شده است:اين نامه از سوي سليمان است و محتوايش اينست به نام خداوند بخشايش گر مهربان. به شما توصيه مي كنم كه برتري جوئي در برابر من نكنيد و به سوي من آئيد و تسليم حقّ شويد. سپس رو به درباريان حكومتي كرد و گفت: صاحب نظران رأي خود را در اين كار مهم بدهيد من هيچ كار مهمي را بدون نظر و بي حضور شما انجام نداده ام. آنها گفتند: ما قدرت كافي داريم و مرد جنگ نيز هستيم. اما تصميم نهايي با توست. ملكه با تأمّل در جواب سخن آنان گفت:پادشاهان هنگامي كه وارد سرزمين آبادي مي شوند آنجا را به فساد و تباهي و ويراني مي كشانند و خراب مي كنند. عزيزان و بزرگان آن سرزمين را به اسارت و آوارگي مي كشانند سپس با دور انديشي به اطرافيان خود گفت:بايد قبل از هر كاري سليمان و اطرافيان او را امتحان كنيم و ببينيم او پادشاه است يا پيامبر خدا.
ملكه با دور انديشي خود مي خواست ببيند اگر سليمان پادشاه است كه مانند ساير پادشاهان با دادن هدايا و خراج راضي مي شود. اما اگر پيامبر خدا باشد و قصدش هدايت مردم و تسليم آنان در برابر پروردگار جهانيان باشد چه واكنشي نشان مي دهد. زيرا پيامبران جز به صلاح امتها نمي انديشند و با خرافات به مبارزه بر مي خيزند. فرستادگان ملكه به همراه هدايا به سوي سليمان رهسپار شدند. هنگامي كه وارد بارگاه سليمان شدند با صحنه هاي غير منتظره اي برخورد كردند شكوه و جلال شگفت انگيز دربار سليمان از يك طرف، استقبال نكردن وي و نپذيرفتن هدايا ـ از طرفي اعلام جنگ نيز با آنها كرد. و به آنان كه دلگرم هداياي خود بودند گفت: خدا به من بهتر از آنچه را كه آورده ايد داده، به سوي قوم خود برگرديد با لشكريان خود به سراغ شما مي آئيم كه قدرت مقابله را نداريد و به صورت خوار و ذليل و حقير از سرزمينتان بيرون مي شويد.
فرستادگان ملكه به سوي سرزمين خود برگشتند و ماجرا را براي او و اطرافيانش شرح دادند. و به توصيف بارگاه اعجاب آور سليمان كه بارگاهي عادي نبود پرداختند از اين رو براي آنان روشن شد كه قدرت مقابله با دستگاه سليمان(ع) را ندارند.
هر لبي عقل است ولي هر عقلي لب نيست. و از اين جهت خداي متعال فهميدن و درس احكامي كه عقل هاي كامل و پاك آنها را مي فهمند مربوط به اولوالالباب مي داند. پس اولوالالباب يعني فرزانگان و صاحبان عقل ها و خردهاي كامل.
ملكه سبأ با تامل به اين مسأله مهم كه سرزمين و مردم وي را تهديد مي كرد. به فكر فرو رفت آنگاه تصميم گرفت با عده اي از بزرگان قوم به نزد سليمان برود و از نزديك بررسي كند سليمان چه آئيني دارد. وقتي اين خبر به سليمان رسيد تصميم گرفت قدرت الهي سلطنت خود را به او و اطرافيانش بنمايد. تا به اعجاز سلطنت او آشنا و در مقابل دعوتش تسليم شوند. از اين رو از دربار خود خواست تا تخت با شكوه او را به قصرش حاضر كنند و با تغييرات ظاهري در آن ميزان عقل و درايت ملكه را بيازمايد اينكار توسط مرد صالحي كه از نيروي معنوي و صاحب ولايت تكويني بود، و در روايات به آصف بن برخيا معروف است و وصي آن حضرت بود صورت گرفت. هنگامي كه ملكه وارد قصر شگفت انگيز سليمان شد. يكي از اهل قصر به او گفت: آيا تخت تو هم اين گونه است؟ و او با زيركي پاسخ داد. گويا خود آن تخت است. و بلافاصله ادامه داد. «ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم» يعني اگر اين مقدمه چيني ها براي اينست كه ما به اعجاز دستگاه سليمان پي ببريم ما پيش از اين با نشانه هاي ديگر به حقانيت او آگاه شده بوديم. لذا در اطاعت و فرمان او سر فرود آورده ايم. فرازهاي آخرين داستان را قرآن اينگونه بيان مي دارد:
«سليمان دستور داده بود صحن يكي از قصرها را از بلور صاف و شفاف بسازند. و در زير آن آب متلاطم و متراكم جاري كنند. هنگامي كه ملكه به آنجا رسيد به او گفته شد به حياط قصر داخل شو. ملكه وقتي آن صحنه را ديد گمان كرد بايد از نهر آبي عبور كند تا به حضور سليمان برسد. لذا جامه هاي خود را از ساق پا بالا زد تا دامنش تر نشود. اما سليمان نبي(ع) به او گفت:كه حياط قصر از بلور صاف ساخته شد و نيازي نيست كه پاهاي خود را برهنه كند و دامنش را بالا زند. هنگامي كه ملكه سبا اين صحنه و داستان هدهد و برگرداندن هدايا و سخنان فرستادگانش و آوردن تختش از سبا به دربار وي را به خاطر آورد. شكي برايش نماند كه اينها همه معجزات و آيات نبوّت است» لذا گفت:«پروردگارا من به خود ستم كردم و همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم»هر چند كه ملكه سبا قبل از آن هم ايمان خود را در بدو ورود به قصر اعلام داشته بود ولي در اينجا اسلام او به اوج رسيد. و با ديدن اين نشانه هاي روشن با گذشته تاريك خود وداع گفت. و در مرحل تازه اي از زندگي كه مملو از نور ايمان يقين بود گام نهاد. 5
و به اين ترتيب با تدابيري كه سليمان نبي(ع) انديشيد. او را از خرافه پرستي و عبادت غير خدا باز داشت. و از ايمان اجمالي در جمله «ربّ انّي ظلمت نفسي» به توحيد صريح انتقال يافت و چون اسلام خود را بر طريقه اسلام سليمان دانست كه همان توحيد صريح است لذا جمله خود را از «اسلمت مع سليمان» به «لله ربّ العالمين»(سوره ابراهيم، آيه 33) تأكيد كرد. يعني اقرار دارم كه جز خدا در هيچ جاي جهان ربّي نيست و اين توحيد در ربوبيت است كه مستلزم توحيد در عبادت نيز هست كه مشركين قائل به آن نيستند. 6
و به اين ترتيب ايمان اجمالي او به ايماني كامل مبدّل شد. و از اعماق وجودش با اعتقاد به خداوند متعال و در معيت پذيرش توحيد ـ اعتقاد به ولايت پيامبر زمانش را نيز بر زبان جاري ساخت. و يكي از ده برترين بانوان خردمند جهان در طول تاريخ گرديد 7 تا جائيكه خداوند متعال در معجزه جاويدان خويش از او و عقل و درايت او ستايش و ياد مي كند. و هنگامي كه به شيوه برخورد او در مسأله پذيرش توحيد و دعوت سليمان(ع) تأمّل مي كنيم. به برتري او نسبت به كساني كه وضعيتي همچو او را در طول تاريخ داشتند مانند، فرعون و نمرود و يا مترفين اقوام ديگر نسبت به پيامبران پي مي بريم. و عمل او را همچون همسر فرعون آسيه كه در راه قدرت و شكوه بود مي توان ستود كه ايمان به خدا و سراي آخرت را به دنيا و زخارف آن ترجيح داد، و از اين رو خداي سبحان مي فرمايند:«وما الحياة الدّنيا الاّ لعب ولهو وللدّار الآخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون» (سوره انعام، آيه32)
نوشته ي: مهناز رحيم پور
منابع:
قرآن كريم، مترجم استاد محمد فولادوند
1. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن كريم، مترجم:سيد غلامرضا خسروي حسيني، انتشارات مرتضوي، 1381، ج3، ص 105.
2. سيد اكبر قريشي، قاموس قرآن، دار الكتب الاسلاميه، 1378، ج7 ـ 6 ـ 5 ، 176 ـ 177.
3. احمد خاتمي، فرهنگنامه موضوعي قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1382، ج2 ـ ماده سين.
4. محمد باقر موسوي و علي اكبر غفاري، قصص قرآن تاريخ انبيا، نشر صدوق، 1373، ص251 ـ 258.
5. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج15، ص439 ـ 483.
6. محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، مترجم محمد باقر موسوي همداني، انتشارات اسلاميه، 1366 ج15، ص52.
7. حسين اصفهاني، فاطمه زهرا سيدة نساء العالمين، كيانفروشي اسلام، 1343، ص147 و105.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید