پيامبران اولوالعزم
خداوند برخى از پيامبران را اولوالعزم خوانده و به حضرت محمد(ص) دستور داده تا در امر جهاد و پايدارى از آنان پيروى كند:
فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ؛
صبر و پايدارى پيشه كن همانگونه كه پيامبران اولوالعزم پايدارى كردند.
اين پيامبران بدين سبب اولوالعزم ناميده شدند كه داراى عزم و ارادهاى بسيار قوى و فوقالعاده بودند و بيش از ديگر پيامبران، با مردم زمان خويش درگير بوده، در مبارزات خود دشوارىهاى زيادى را متحمل شدند. آنان عبارتند از: نوح(ع)، ابراهيم(ع)، موسى(ع)، عيسى(ع) و محمد(ص).
از ميان ايشان، حضرت محمد(ص) بيش از همه پيامبران به مبارزه و پايدارى پرداخت، از اين رو، خداوند آن حضرت را چنان مورد ستايش و اكرام خويش قرار داده كه هيچ يك از پيامبران قبل از او را چنين ستايش نكرده است.
وجوب ايمان به پيامبران
دين اسلام، ايمان به پيامبران را از اركان اعتقادات اسلامى قرار داده است. در اين زمينه خداى متعال مىفرمايد:
قُولُوا آمَنّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَإِسْمعِيلَ وَإِسْحقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ وَما أُوتِىَ مُوسى وَعِيسى وَما أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛(13)
بگوييد: به آنچه بر ما و ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران بنى اسرائيل نازل شده و آنچه به موسى و عيسى داده شده و آنچه از سوى خداوند به ديگر پيامبران وحى شده است، ايمان آورديم، هيچ تفاوتى ميان آنان قائل نيستيم و تسليم خداييم.
همچنين در شرح و بيان اعتقادات مؤمنان مىفرمايد:
آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ...؛(14)
پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش نازل شده ايمان دارد و مؤمنين همگى به خدا و فرشتگان و كتابهاى او و فرستادگانش ايمان دارند [و مىگويند:] ما تفاوتى بين هيچ يك از پيامبران خدا نمىگذاريم.
مسلمانان به تمامى پيامبران الهى ايمان داشته و به آنها ارج مىنهند، تا آن جا كه اگر فردى به يكى از پيامبران كفر ورزد و يا پيامبرانى را كه نامشان در قرآن آمده است، دشنام دهد در حقيقت به آنچه بر حضرت محمد(ص) نازل شده است، ايمان ندارد. خداوند سبحان در مورد اين مسأله مىفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً أُولئِكَ هُمُ الكافِرُونَ حَقّاً...؛(15)
كسانى كه به خدا و فرستادگانش كفر مىورزند و مىخواهند بين خدا و فرستادگان او جدايى افكنند و مىگويند: به بعضى ايمان مىآوريم و به برخى كفر مىورزيم و مىخواهند ميان كفر و ايمان راهى برگزينند، در حقيقت اينها كافرند....
بر اساس اين آيات، اسلام اساساً براى شناخت بيشتر مسلمانان نسبت به يكديگر و برادرى و وحدتِ بين ملل جهان آمده است؛ زيرا اگر مردم به همه فرستادگان خدا ايمان داشته باشند، در مورد اختلافات بين خود نيز آسانتر به تفاهم مىرسند.
يكى از ويژگىهاى دين اسلام اين است كه امكان نزديك شدن اين دين و ساير اديان الهى وجود دارد؛ ازاين روست كه مىبينيم ايمان و احترام به ساير پيامبران ملل،بر مسلمانان واجب شده است.
عصمت پيامبران
حكمت الهى اقتضا مىكند كه خداوند پيامبران خود را از لحاظ جسم و خُلق و خوى، كاملترين افراد و از نظر دانش و شرافت و صداقت، برترين آنها و ازحيث عقل و درايت، هوشمندترين انسانها قرار دهد، همچنان كه آنان را ازعيوب اخلاقى و جسمانى مانند بيمارىهاى نفرت انگيز مصون مىدارد.(16)
پيامبران ازحمايت پروردگار برخوردارند و عنايت و رهنمودهاى الهى شامل حال آنهاست خداى سبحان پيرامون اين حمايت به رسول گرامى اسلام(ص) خطاب مىكند:
وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا؛
در انجام فرمان پروردگارت پايدار باش؛ زيرا در حفظ و حمايت ما هستى.
و خطاب به حضرت موسى(ع) مىفرمايد:
وَلِتُصْنَعَ عَلى عَيْنِى؛
تا زير نظر من پرورش يابى.
بنابراين، خداوند خود عهده دار تربيت و هدايت پيامبران است و آنان را از ابتلاى به گناه حفظ مىكند؛ زيرا زندگى آنها، براى خودشان نبوده، بلكه اينان سمبلهايى براى هدايت و راهنمايى بشر بودهاند. بعد از مرگ نيز سنّتها و خاطرههاى پيامبران، همانند چراغهايى روشن است كه زندگى تاريك انسانيت را روشنايى مىبخشد و آنان را به راه هدايت رهنمون مىسازد. بنابراين آنها راهنمايانى هستند كه خداوند دستور پيروى از آنها را به ما داده است. خداى متعال در باره دستهاى از پيامبران مىفرمايد:
أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الكِتابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرِينَ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَىَ اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ...؛(17)
پيامبران كسانىاند كه كتاب و فرمان و نبوت به آنها داديم. بنابراين اگر اينان به نبوت پيامبران كفر ورزند، گروهى را كه به نبوت پيامبران كفر نمىورزند، روى كار خواهيم آورد، آنها كسانى هستند كه خداوند هدايتشان فرموده است، بنابراين تو نيز از هدايت آنان پيروى كن....
اين پيامبران در نهايتِ اطاعت و بندگى خدا بوده و كار نيك انجام مىدادند.
همچنين در جايى ديگر مىفرمايد:
وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإِيتاءَ الزَّكاةِ وَكانُوا لَنا عابِدِينَ؛(18)
آنها را پيشوايانى قرار داديم كه طبق دستور ما هدايت كنند و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و پرداختن زكات را به ايشان وحى كرديم و آنان پرستش ما مىكنند.
هنگامى كه آيات قرآن را مورد بررسى قرار مىدهيم ملاحظه مىكنيم كه كاملترين صفات و بالاترين ارزشها را براى هر يك از پيامبران ذكر كرده است كه ما نيز در جاى خود، آنها را ياد آور خواهيم شد.
اگر پيامبران در اين مرتبه از كمال انسانى نبودند، اهميّت و ارزش آنها در نظر مردم كوچك شمرده مىشد و كسى دعوت آنها را اجابت نمىكرد و اگر دروغ گفته، خيانت كرده، يا رفتارى ناپسند مىداشتند، اعتماد مردم به آنان سست مىشد و به جاى ارشاد، مردم را به گمراهى مىكشاندند، تا آن جا كه حكمت الهى در مورد بعثت ايشان، بيهوده تلقى مىشد.
به همين دليل خداى سبحان صفتِ خيانت را از همه پيامبران نفى كرده و فرموده است:
و ما كان لنبىّ ان يَغُلَّ؛(19)
هيچ پيامبرى خيانت نورزيد.
ديدگاه قرآن كريم درباره پيامبران با ديدگاه تورات در اين زمينه كاملاً متفاوت است؛ زيرا تورات، پيامبران را به دروغگويى و نيرنگ و ارتكاب گناه، توصيف مىكند: به حضرت يعقوب نسبت نيرنگ مىدهد و ادعا مىكند كه حضرت لوط با دو دخترش زنا كرده است؛ درباره هارون [برادر موسى] اظهار مىدارد كه وى، بنىاسرائيل را به گوسالهپرستى دعوت كرده است؛ به حضرت داود نسبت زنا با اوريا، همسر فرمانده لشكرش مىدهد و در باره حضرت سليمان مدعى است كه وى براى خرسندى زنهايش، بت پرستيده است؛ در حالى كه قرآن كريم، در بيان سرگذشت اين پيامبران، هيچ يك از اين ادعاها را نپذيرفته است.
اين ويژگى، قرآن را از تورات متمايز مىسازد، چرا كه توصيف پيامبران با چنين بىاحترامى و ديگر صفات ناپسند موجب مىشود تا شخص مؤمن به خود آيد و با خود بينديشد اگر پيامبران و فرستادگان خدا چنين باشند، چه اشكالى دارد كه ما هم مانند آنها باشيم و همين برداشت ناصواب، مستمسكى براى افراد بيمار دل قرار مىگيرد تا در منجلاب گناه غوطهور شوند، بهعلاوه به اين نتيجه مىرسيم كه اين نسبتهاى ناروا عارى از حقيقت بوده و با عصمت انبيا و اجتناب آنها از گناهان بزرگ منافات دارد. بنابراين از ديدگاه قرآن، پيامبران از گناه گريزانند.
گاه پيش آمده كه پيامبران در مقابل يك تَركِ اولى، كه حتى ارتباطى به امور اعتقادى يا اخلاقى نداشته و عمل به آن چندان مهم نبوده است، مورد نكوهش حق تعالى قرار گرفتهاند.
از طرفى ديگر پيامبران، خود را در پيشگاه خداوند مقصّر مىدانستهاند و از آن جا كه به شكوه و عظمت خداوند آگاهتر از مردم بودهاند، نسبت به تقصيرشان، از خداوند آمرزش خواستهاند نه اين كه مرتكب گناهى شده باشند.
پيامبران، الگوى بشر
از آن جا كه پيامبران در مرتبهاى والا از اطاعت و بندگى بوده و از خواستههاى نفسانى و گناهان دور بودهاند، خداوند به ما دستور پيروى از آنها و عمل به آيين ايشان مىدهد:
أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ...؛
آنان كسانى اند كه خدا هدايتشان كرده، بنابراين از هدايت آنها پيروى كن.
در همين راستا خداوند، مسلمانان را به پيروى از پيامبرش، حضرت محمّد(ص)، دستور مىدهد:
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَاليَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛(20)
رفتار پيامبر براى شما بهترين الگو و سرمشق است، براى كسى كه به خدا و پاداش روز رستاخيز اميدوار بوده و خدا را بسيار به ياد آرد.
خداى متعال در سوره فاتحه كه مسلمانان هر روز در نمازهاى پنجگانه آن را تكرار مىكنند، اين دعا را قرار داده است:
اِهْدِنا الصِراطَ المُستَقِيم* صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمتَ عَلَيهِم؛
ما را به راه راست راهنمايى كن، راه كسانى كه به آنها نعمت عطا كردى.
و پيامبران پيشقراولان كسانى بودند كه خداى سبحان به ايشان نعمت ارزانى داشت، لذا خداوند به مؤمنين مىآموزد كه بايد در تمام گفتار و كردار خود، پيامبران را سرمشق و الگو قرار دهند.
معجزات پيامبران
هر شخص با ايمان بايد اذعان داشته باشد كه خداوند پيامبرانش را در جهت اثباتِ درستى دعوتشان براى مردم با تأييدات خاص خويش مورد توجه قرار داده است، تأييداتى كه از حيطه عقل و انديشه بشرى خارج و گواهى بر اين امر است كه آنان فرستادگان خدايند. بر اين گونه تأييدات گاهى لفظ «معجزات» يا «نشانهها» يا «بيّنات» اطلاق مىشود؛ زيرا كارهايى برتر از قدرت بشر و خارج از حدّ توانايى و ماوراى دانش و فهم انسانها و مخالف سنّتهاى مادى و قوانين متعارف طبيعى است. در اين زمينه لفظ «معجزات» بيشتر به كار برده مىشود و از اين رو «معجزه» ناميده شده كه بشر، از انجام امورى مانند آن عاجز و ناتوان است. دانشمندان معجزه را امورى فوقالعاده دانستهاند كه خداوند به دست پيامبران به اجرا در مىآورد تا ايشان به وسيله آن، بر صدق نبوت خويش اقامه دليل كنند. اين معجزات، ذاتاً محال نبوده و عقل و واقعيت، مؤيّد آنها هستند. چه بسا مردانى كه در طول تاريخ به پاخاسته، مدعى پيامبرى شدند و با كارهاى خارق العاده خويش، مردم را به مبارزه طلبيدند. مردم نيز آن كارها را آشكارا ديدند و عده زيادى بدانها گرويده، ايمان آوردند.
بنابراين، پيامبر فرمان خداوند را به مردم ابلاغ مىكند. كسانى كه داراى فطرتى سالمند، نور حقيقتى را كه پرتو افكن شده، دريافت مىكنند. ولى آنان كه فطرتى تباه شده دارند، از سرِ عناد و تبختر اين نورِ هدايت را ناديده مىگيرند. به همين دليل حكمت الهى اقتضا مىكند كه پيامبران با دليل و برهان حمايت شوند تا زبان ستيزهجويان و بدخواهانْ كوتاه، عذر آنها ردّ و حجت بر آنها تمام شود.
معجزه، فرمول علمى ندارد و نمىتوان آن را با ابزار انجام داد، ولى سحر و جادو داراى ابزار و قوانين است و امكان دارد شخص آن را بياموزد و جادوگرى كند و كارهايى همانند امور خارقالعاده انجام دهد، در صورتى كه آن كار از امور خارقالعاده نيست.(21)
انواع معجزات
پيامبران چند نوع معجزه داشتهاند، از جمله معجزات طبيعى، مانند بيرون جستن آب از سنگ. در اين رابطه گفتنى است زمانى كه پيروان موسى(ع) از او درخواست آب كردند، آن حضرت عصاى خويش را به سنگى زد و آب از آن سنگ بيرون جهيد. از ديگر معجزات طبيعى، سايه افكندن ابر بر بنىاسرائيل در بيابان تيه است. همچنين شكافته شدن رود نيل و كنار رفتن آب براى عبور حضرت موسى(ع) و بنىاسرائيل و فرار از فرعون از ديگر معجزات طبيعى است.
از ديگر انواع معجزات، اخبار غيبى است؛ حضرت عيسى(ع) قوم خود را از آنچهكه مىخوردند و آنچهذخيره مىكردند آگاه كرد. برخى از معجزات، امورى مخالف قوانين طبيعت بوده؛ مانند آتشى كه كافران براى سوزاندن حضرت ابراهيم(ع) افروختند و خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سالم قرار داد. همچنين معجزاتى كه به طور اتفاقى و به اندازه نياز به وجود مىآمد.
حكمتِ الهى چنين اقتضا كرد كه معجزه هر پيامبرى مطابق با امورى باشد كه رايج ميان مردم زمان خودش بوده، تا براى تأييد فرستادهاش و اثبات رسالت وى، رساتر باشد؛ مانند معجزه حضرت عيسى(ع) كه مردگان را [به اذن خدا] زنده مىكرد، زيرا يهود، منكر وجود روح بودند و نيز معجزه حضرت موسى(ع) كه عصاى او به صورت اژدهايى در آمده و تمام ساز و برگ جادوگران را بلعيد، چرا كه مصريان در آن دوران، در جادوگرى سرآمد بودند. به طور كلى معجزاتى را كه پيامبرانِ قبل از حضرت ختمى مرتبت(ص) آوردند، از همين قبيل بوده است، چون انسانهاى آن روز چندان رشد فكرى نكرده بودند كه دلايل عقلى، آنها را قانع سازد و راهى جز پذيرش امور خارق العاده نداشتند كه با بروز آن، انديشه آنها را خيره و مبهوت سازد و انگيزهاى باشد كه آنان را به صدق نبوت پيامبران وا دارد.
معجزه رسول اكرم(ص)
معجزات، پيوسته بدين شيوه بود تا آن كه بشريّت به رشد و كمال عقلى خويش رسيد و اراده خداوند تعلق گرفت كه رسالت عامه را توسط حضرت محمد(ص) فرو فرستد. از اين رو وى را به وسيله قرآن كه معجزه عقلى جاودان است مورد حمايت خويش قرار داد. قرآن، با شيوه خاص و بلاغت خود و هدايت و علوم و معارفى كه در بردارد معجزه بود و حضرت محمد(ص) به وسيله آن عرب را به مبارزه طلبيد تا يك سوره مانند آن را بياورند، امّا آنان عاجز وناتوان گشتند، در حالى كه اعراب در فصاحت شهره بوده و در فنون سخنورى مهارت داشتند.
معجزه رسول اكرم(ص) از ساير معجزات گذشته متمايز بود؛ زيرا قرآن، معجزهاى ماندنى است و در طول روزگار در دسترس هر پژوهشگر و هر حقيقت جويى، جاودان مانده است، در حالى كه معجزات ديگر پيامبران، حوادث و وقايعى بوده كه با سپرى شدن آنها كسانى كه در زمان پيامبران بودهاند آنها را ديدهاند، و كسانى كه پس از آنان آمدهاند، آن معجزات را مشاهده نكردهاند، بلكه براى آنها نقل شده است، و اين خود سبب ضعفِ تأثير آنهاست، به ويژه امروزه كه نسبت به اديان شبهات فراوانى وجود دارد.
به همين دليل، ديدگاه اسلام در باره معجزات، اين است كه مردم را از درخواستِ آنها منصرف نموده و آنان را به دقّت و انديشه درموضوع رسالت اسلام و هدايتِ متبلور در قرآنكريم واداشته است. برخى از اهل ترديد در دوران رسالت رسولاكرم(ص)(22) درخواستِ معجزههايى كردند و پاسخ خداوند متعال به آنان اين بود كه در قرآن و هدايتِ موجود در آن و دلايل عقلى بينديشند [تا بدانند] كه قرآن وحى الهى است. خداى سبحان فرمود:
وَقالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ(23) مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّما الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَإِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ أَوَ لَمْيَكْفِهِمْ أَنّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ(24) يُتْلى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِى ذلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛(25)
و كافران گفتند چرا از پروردگارش بر او نشانههايى نازل نمىشود، بگو نشانهها نزد خداست و من تنها بيمدهندهاى آشكار هستم، آيا كتابى كه بر تو فرستاديم تا برايشان خوانده شود براى آنها كافى نبود؟ به راستى در آن كتاب رحمت و ياد آورى براى كسانى است كه ايمان مىآورند.
پی نوشت ها:
1- انعام (6) آيه 48.
2- مثلاً حشرهاى به نام «نيكروفور» وجود دارد كه بلافاصله پس از تخمگذارى مىميرد؛ يعنى هرگز بچههايش را نمىبيند، لذا اين حيوان قبل از تخمريزى، با نهايت دقت مقدارى از لاشه حيوانات ديگر را جمعآورى و در كنار تخمها مىريزد تا بچهها پس از خروج از تخم، از آن تغذيه كنند. اكنون چه كسى به اين حشره فهمانده كه در اين تخمها بچه وجود دارد؟ و يا اين كه آنها بعد از خروج ازتخم به غذا نيازمندند؟ و يا اين كه غذاى آنها لاشه حيوانات است؟ و دهها مثال از اين قبيل كه جاى ذكر آنها نيست.
3- حج(22) آيه 75.
4- آل عمران (3) آيه 33.
5- نحل (16) آيه 2.
6- يونس (10) آيه 15.
7- نحل (16) آيه 36.
8- نساء (4) آيه 164.
9- اسراء (17) آيه 15.
10- نساء (4) آيه 164.
11- سبأ (34) آيه 28.
12- احزاب (33) آيه 40.
13- بقره (2) آيه 136.
14- بقره (2) آيه 285.
15- نساء (4) آيات 150 و 151.
16- بيمارىهاى نفرت انگيز به بيمارى هايى مانند جذام، برص و مانند آن گفته مىشود. حكمت الهى از بعثت پيامبران، هدايت و ارشاد مردم است و اين كار جز به وسيله معاشرت با مردم ميسر نيست و معاشرت با مردم هم با وجود چنين بيمارىهاى نفرتانگيز، امكان ندارد.
17- انعام (6) آيه 89 و 90.
18- انبيا (21) آيه 73.
19- آل عمران (3) آيه 161.
20- احزاب (33) آيه 21.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید