منظور قرآن از «قوم ديگر»
1. «هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ » محمد: 38 آگاه باشيد! شما اشخاصى هستيد كه دعوت مىشويد تا در راه خدا انفاق كنيد. برخى از شماها بخل مىورزيد. هركس بخل بورزد، به خود بخل كرده و خداوند بىنياز است و شما همه نيازمنديد، و هرگاه سرپيچى كنيد، خداوند گروه ديگرى را جاى شما مىآورد. پس آنها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مىكنند.
اين آيه، كه آخرين آيه سوره «محمد» است، پيش از اين در آياتى به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ايستادگى در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّتبار و اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) اشاره شده است. همچنين در آن آيات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنيا سخن به ميان آمده و بيان شده است كه اگر خدا بخواهد مال شما را بگيرد، حقد و كينه خود را آشكار كرده، از آزمايش الهى نمىتوانيد سالم بيرون بياييد. پس از اين مطالب، مىفرمايد: شما را دعوت مىكنيم كه انفاق كنيد، ولى شما بخل مىورزيد و اگر شما اعراض كرديد، خداوند گروه ديگرى را جايگزين شما خواهد نمود كه مانند شما نخواهند بود.
در اين آيه، تصريح شده است كه آنها مثل شما نخواهند بود؛ يعنى به هنگام دعوت به جهاد سستى نمىكنند و در برابر دشمن تسليم صلح ذلّتبار نمىشوند و از انفاق در راه خدا دريغ نمىورزند و مطيع خدا و رسول او هستند.
قرطبى از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسيرش از ابوموسى اشعرى نقل كرده است: «هنگامى كه اين آيه نازل شد، رسول خدا خوشحال گرديد و فرمود: اين آيه نزد من از همه دنيا محبوبتر است.»1
مفسّران در تعيين اين گروه با فضيلت و ارزشمند احتمالاتى ذكر كردهاند. بعضى ايرانيان را تنها احتمال آيه، و بعضى آنان را به عنوان يكى از احتمالات آيه دانستهاند.2 مفسّرانى همچون طبرى، طبرسى، فخر رازى، قرطبى، زمخشرى، ابن كثير، سيوطى، آلوسى، المراغى و طباطبائى در ذيل اين آيه، حديثى را با اختلاف اندكى از رسول خدا نقل كردهاند:
ابوهريره نقل مىكند: هنگامى كه رسول خدا آيه شريفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض كردند: يا رسولاللّه، كسانى كه اگر ما اعراض نموديم خدا آنها را جايگزين ما كرده و آنان نيز مثل ما نخواهند بود، كيانند؟ «فَضَربَ رسولُ اللّه 9على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو كانَ الدّينُ مُعَلَّقا بالثُّرَيّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس؛»3 رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: اين و طايفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دين خد آويزه ستاره ثريّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسيد.
در نقل ابونعيم چنين آمده است: بيشترين بهره اسلام از آنِ ايرانيان است و اگر اسلام در ستاره ثريا باشد، مردانى از ايران آن را به دست مىآورند.4همچنين اين حديث با تعبيرات ديگرى مثل ّ«لَو كانَ الدّينُ مَناطا بالثُّري»، ّ«لو كانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَي»، ّ«لَو كانَ الدّينُ بالثُّري» و «وَ اِنّ الايمانَ لَو كانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نيز آمده است.
هنگامى كه رسول خدا آيه شريفه «و ان تَتولّو» را خواندند، حضّار عرض كردند: يا رسولاللّه، كسانى كه اگر ما اعراض نموديم خدا آنها را جايگزين ما كرده و آنان نيز مثل ما نخواهند بود، كيانند؟
«فَضَربَ رسولُ اللّه على فَخِذِ سلمانِ الفارسى ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو كانَ الدّينُ مُعَلَّقا بالثُّرَيّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس» رسول خدا دست بر ران سلمان فارسى زد و فرمود: اين و طايفهاش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دين خد آويزه ستاره ثريّا باشد، حتما مردانى از فارس به آن خواهند رسيد
2. «وَ آخرينَ مِنهُم لَمّا يَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزيزُ الحكيم» (جمعه: 3و همچنين او) رسول است بر گروهى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند و او عزيز و حكيم است.
در آيات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامى در تعليم و تربيت و پرورش و تزكيه انسانها اشاره مىكند كه اين بركات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا مىشود و هم شامل انسانهاى ديگرى كه بعدا جزو پيروان آن حضرت خواهند شد.
مفسّران يكى از احتمالات آيه را ايرانيان دانسته و در ذيل آن، اين روايت را نقل كردهاند: «از ابوهريره روايت شده است كه ما نزد رسول خدا بوديم كه سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت كردند و پس از خواندن آيه "و آخرينَ مِنهم لَمّا يَلحقوا..." مردى سؤال كرد: يا رسولاللّه، اينها چه كسانى هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا اينكه سه بار سؤال كرد. ابوهريره مىگويد: سلمان هم در ميان ما بود. حضرت دست مبارك خويش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ايمان در ثريّا باشد، حتما مردانى از اينان به آن مىرسند.»5
3. «يا ايُّها الَّذينَ آمَنوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِه فَسَوفَ يَأتِىَ اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَى المُؤمنين اَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرينَ يُجاهدونَ فى سبيلاللّهِ و لا يَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلكَ فضلُ اللّهِ يؤتيهِ مَن يَشاء واللّهُ واسِعٌ عليمٌ» (مائده: 54) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، هركس از شما از آيين خود برگردد (به خدا زيانى نمىرساند) خداوند جمعيتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند. آنها در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراس ندارند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد )و شايسته ببيند) مىدهد و فضل خدا وسيع و خداوند داناست.
در اين آيهشريفه، براى آن قوم مشخصات و صفاتى ذكر شده كه عبارتند از:
1- خداوند آنها را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند.
2- در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كفّار عزيز و ناسازگارند.
3- با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش مىكنند.
4- در راه خدا و اجراى احكام اسلام، از ملامت و سرزنش احدى ترس به خود راه نمىدهند.
در ذيل اين آيه نيز بسيارى از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامى همچون زمخشرى، بيضاوى، فخر رازى، آلوسى، رشيد رضا، طبرسى، قرطبى و علّامه طباطبائى با نقل روايتى، آيه را در مورد ايرانيان دانسته و نقل كردهاند: «وقتى آيه مباركه "فسوف يأتى اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ايشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ايمان از ثريّا آويزان بود، مردانى از فرزند فارس به او دست مىيافتند.»6
4. «الاّ تنفُروا يُعَذِّبكُم عذابا اَليما و يَسْتَبدِل قوما غَيرَكُم ولا تضُرُّوهُ شَيئا واللّهُ على كلِّ شىءٍ قدير» (توبه: 38) اگر به سوى ميدان جهاد حركت نكنيد، خداوند شما را مجازات دردناكى مىكند و گروه ديگرى غير از شما را به جاى شما قرار مىدهد و هيچ زيانى به او نمىرسانيد، و خداوند بر هر چيزى تواناست.
آيه پيشين در مذمّت از مسلمانان است كه چرا وقتى فرمان جهاد داده مىشود، سستى به خرج مىدهيد؛ چرا زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهيد؟ طبق روايات شأن نزول، اين آيات در مورد جنگ «تبوك» نازل گرديدهاند. در روايات اسلامى آمده است كه پيامبر معمولا مقاصد جنگى و هدفهاى نظامى خود را پيش از شروع جنگ براى مسلمانان روشن نمىساخت تا اسرار نظامى اسلام به دست دشمنان نيفتد، ولى در مورد «تبوك»، چون مسأله شكل ديگرى داشت، قبلا با صراحت اعلام نمود كه ما به مبارزه با روميان مىرويم؛ زيرا مبارزه با امپراتورى روم شرقى همانند جنگ با مشركان مكّه و يا يهود خيبر كار سادهاى نبود و مىبيست مسلمانان براى اين درگيرى بزرگ كاملا آماده شوند و خودسازى كنند. علاوه بر اين، فاصله ميان مدينه و سرزمين روميان بسيار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و ميوهها بود. همه اين موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوى ميدان جنگ را فوقالعاده بر مسلمانان مشكل مىساختند، تا آنجا كه بعضى در اجابت دعوت پيامبر ترديد و دودلى نشان دادند. آيات مزبور نازل شدند و با لحنى قاطع و كوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آنها را آماده اين نبرد بزرگ ساختند.7
بسيارى از مفسّران يكى از احتمالات در تعيين مصداق اين قوم را ايرانيان دانستهاند.8
5. «ان يَشَأ يُذهِبكُم ايُّهَا النّاسُ و يأتِ بِآخَرينَ وَ كانَ اللّهُ على ذلكَ قدير» (نساء: )133 اى مردم، اگر او بخواهد شما را از بين مىبرد و افراد ديگرى به جاى شما مىآورد و خدا بر اين كار تواناست.
آيه در سياق برخى آيات در بىنيازى خدا از طاعت مردم و عدم زيان از مخالفت مردم است؛ زيرا آنچه در آسمان و زمين است مِلك اوست. سپس مىفرمايد: براى خدا هيچ مانعى ندارد كه شما را از بين ببرد و جمعيتى آمادهتر و مصمّمتر جانشين شما كند و خداوند بر اين كار توانايى دارد.
شيخ طوسى، طبرسى، ميبدى، زمخشرى، قرطبى، آلوسى، فيض كاشانى، طبرى و ديگر مفسّران از رسول خدا نقل كردهاند: «وقتى اين آيه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعيت قوم اين مرد، يعنى مردم عجم و فارس هستند.»9
داشتن روحيه حقپذيرى و نداشتن عصبيّت جاهلى، خود حقيقتى است كه آيه ديگر آن را متذكّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمينَ فَقَرأهُ عَلَيهِم ما كانوا بِه مُؤمنين» (شعراء: 198 - 197) هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غير عرب)ها نازل مىكرديم و او آن را بر ايشان(عرب) مىخواند، به آن ايمان نمىآوردند. در حديثى از امام جعفر صادق (ع)در ذيل اين آيه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ايمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلتى است براى عجم.»
6. «فَاِن يَكفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَكَّلنا بِها قوما لَيسوا بِها بكافرين» (انعام: 89اگر مشركان مكّه ) به كتاب و حكم و نبوّت كفر بورزند، كسان ديگرى را نگهبان آن مىسازيم كه نسبت به آن كافر نيستند.
اين آيه پس از نام بردن از هجده پيامبر و برنامه هدايتى آنها از حكم و داورى و رسالت آمده است، و در اينكه مشارٌاليه «هولاء» كيست و مراد از «قوم» چه كسانىاند، مفسّران احتمالاتى دادهاند: يكى از احتمالات اين است كه آيه در مقام تسلّاى رسول خدا و تطييب نفس آن حضرت است كه كفر و استكبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستى آن حضرت در دعوت نشود؛ زيرا به قومى مأموريت داده شده است كه از هدايت الهى پىروى كنند و فرامين روشن و نورانى پيامبران را بپذيرند، و آنها نه تنها آن را مىپذيرند، بلكه آن را محافظت و نگهبانى مىكنند؛ مردمانى كه در راه كفر گام برنمىدارند و در برابر حق تسليمند.
در اينكه منظور از قوم در آيه شريفه فرشتگان باشند - چنانكه در بعضى از تفاسير اهل سنّت آمده - چنين احتمالى از اطلاق «قوم» بعيد است. علاوه اينكه آيه در مقام تسلّاى پيامبر در كفر قومش مىباشد و ايمان فرشتگان چگونه مىتواند تسلّاى آن حضرت در كفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسانهايىاند كه با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، يكى از احتمالات در اين آيه ايرانيان هستند.10
اين آيات بجز آيه اخير، همگى از آيات سورههاى مدنىاند و در اواسط يا اواخر سالهاى هجرت رسول خدا 9به مدينه نازل شدهاند12 و قطعا منظور از اين آيات اقوامى نيستند كه در زمان پيامبر مسلمان شدند، اما آيه اخير ( 89سوره انعام) گرچه از آيات سورههاى مكّى است و احتمال دارد كه منظور از «قوم» در اين آيه، مردم مدينه باشند كه بعدا مسلمان شدند، ولى با توجه به اينكه بعضى از قرآن بعضى ديگر را تفسير مىكند («اِنَّ القُرآنَ يُفَسِّرُ بَعضُهُ بعض») و يا به فرموده اميرمؤمنان : «،اِنَّ القُرآنَ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بعض»11به احتمال قوى، منظور همه اين آيات يك چيز است: اين آيات از قومى خبر مىدهند كه در آينده نزديك، مسلمان مىشوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روايات ياد شده، آن قوم ايرانيان هستند. اين روايات با تعبيرات متفاوتى از رسول خدا نقل شدهاند كه در بعضى آمده است: «لو كان الايمان» و در بعضى ديگر: «لو كان الدين»، و در يكى: «لو كان العلم» و در ديگرى: «لو كان الاسلام»، و در برخى: «لو كان الخير» يا ّ«لو كان البر» كه همه اينها حكايت از حقيقتجويى و حقپذيرى و دانشجويى و فضيلتخواهى ايرانيان دارند. همچنين دلالت دارند بر اينكه آنها به دور از عصبيّت جاهلى و حميّت قومى، حقيقت را در هر جا بيابند، مىپذيرند و به سوى هر عمل خير و نيكى مىشتابند.
داشتن روحيه حقپذيرى و نداشتن عصبيّت جاهلى، خود حقيقتى است كه آيه ديگر آن را متذكّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا على بعضِ الاَعجَمينَ فَقَرأهُ عَلَيهِم ما كانوا بِه مُؤمنين» (شعراء: 198 - 197)هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضى از عجم (غير عرب)ها نازل مىكرديم و او آن را بر ايشان(عرب) مىخواند، به آن ايمان نمىآوردند.
در حديثى از امام جعفر صادق (ع)در ذيل اين آيه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ايمان نمىآورد، ولى قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ايمان آورد و اين فضيلتى است براى عجم.12»
همچنين امام رضا (ع)در روايتى از فاصله گرفتن تدريجى بسيارى از بستگان رسول خدا (قريش، بنىعباس و حتى برخى از بنىهاشم و علويان به خاطر منازعات سياسى) از اسلام و نزديك شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارك و تعالى از وقتى كه پيامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به اين دين منّت مىگذارد و آن را از بستگان پيغمبر مىگرداند. پس به آنها مىبخشد و از اينها دريغ مىدارد.»13
روايات فراوانى در حقپذيرى، دانشجويى، ديندارى، جهاد و فداكارى ايرانيان در برابر حقيقتى كه آن را باور كردهاند وارد شده است كه به نقل يك روايت جامع بسنده مىشود: در روايتى، رسول خدا، سلمان فارسى را مخاطب قرار داده، فرمود: اى سلمان، اگر دين در ثرّيا باشد، جمعى از اهل فارس آن را به دست مىآورند. سپس چند خصلت از فضايل آنان را بيان كرد: «آنان از سنّت من پىروى مىكنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت مىنمايند، و آنان بر من بسيار صلوات مىفرستند.» اكنون اين ويژگى شعار شيعه است. سپس به سلمان دستور داد كه سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشينان و حافظان مرزهاى اسلامى، و جنگجويانى را كه در ميدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند.»14
آيات و روايات يادشده در بيان ويژگىهاى ايرانيان، همگى از اين حكايت دارند: قومى كه خبر از اسلام او داده شده، ايمانش واقعى و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگى و رياكارانه و پوششى بر آيين شركآلود اجداد و گذشتگانشان باشد.
سيد ابوالحسن حسينى اديانى
________________________________________
1. احمد قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 9ص .6078
2. تفسير طبرى، ج 26ص / 42تفسير ابن كثير، ج 6ص / 320روح المعانى، ج 26ص / 82مجمعالبيان، ج 9ص / 108الميزان، ج 18ص / 250واحدى نيشابورى، الوسيط، ج 4ص / 130تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6ص / 139الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ج 3ص / 248ابن جوزى، زاد المسير فى علم التفسير، ج 7ص / 157الجامع لاحكام القرآن، ج 9ص / 6078تفسير البيضاوى، ج 4ص / 125روضالجنان و روحالجنان، ج 7ص / 314كشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 9ص / 198كشاف، ج 4ص / 331الدرّ المنثور، ج 6ص / 67تفسير المراغى، ج 27ص / 79تفسير كنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12ص / 253تفسير گازر، ج 9ص / 122تاريخ اصفهان، ج 1و2و 3و / 4الصافى، ج 5ص / 32التبيان، ج 9ص / 109التفسير الكبير، ج 27و 28ص / 76مستدرك حاكم، ج 2ص /458سننترمذى، ج 5ص /383نورالثقلين،ج 5ص.46
3. فُرْسْ (forc) كلمهاى است عربى كه مورّخان اسلامى و عربزبانان بر ايرانيان اطلاق كردهاند؛ همانگونه كه «عجم» را نيز در مورد ايشان به كار بردهاند... (غلامحسين مصاحب، دائرةالمعارف فارسى، ج 2ص 1876واژه «فُرس».)
4. ابونعيم، تاريخ اصفهان، ج 1ص / 4تقى هندى، كنزالعمّال، ج 12ص 90ح .34126
5. صحيح بخارى، ج 6ص / 189صحيح مسلم، ج 4ص 1973و / 2546سنن ترمذى، ج 56. ص 413و / 414 دةالقارى، ج 19ص / 235فتح البارى، ج 8ص / 492مجمعالبيان، ج 6ص / 96زاد المسير فى علم التفسير، ج 8ص / 20الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ج 3ص / 364رَوحِالجِنان و رُوحالجَنان، ج 19ص / 194كشفالاسرار و عدةالابرار، ج 10ص / 99كشاف، ج 4ص / 530تفسير المراغى، ج 28ص / 96تفسير طبرى، ج 28ص / 62تفسير ابن كثير، ج 7ص / 7الجامع لاحكام القرآن، ج 18ص / 93تاريخ اصفهان، ج 1ص / 2الدرالمنثور، ج 6ص / 215تفسير الصافى، ج 5ص / 172تفسير فى ظلال القرآن، جزء 28ص / 96تفسير گازر، ج 10ص / 867تفسير كنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13ص .247
6. تفسير البيضاوى، ج 2ص / 132كشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 147كشاف، ج 1ص / 646تفسيرالكبير، ج 12ص 9و / 20روحالمعانى، ج 6ص / 163المنار، ج 6ص / 436نورالثقلين، ج 1ص / 632مجمعالبيان، ج 2ص / 122الجامع لاحكام القرآن، ج 8ص / 93الميزان، ج 5ص .388
7. جامعالبيان، ج 9و 10ص / 93روحالمعانى، ج 10- 12ص / 85تفسيرالكبير، ج 16ص / 59مجمعالبيان، ج 5و 6ص / 31تفسير قرطبى، ج 5ص .2979
8. تفسير البيضاوى، ج 3ص / 82تفسير غرائب القرآن، ج 3ص / 47كشفالاسرار و عدّةالابرار، ج 4ص / 131تفسير الكشاف، ج 2ص / 271الجامع لاحكام القرآن، ج 5ص / 2979المنار، ج 10ص / 425مجمعالبيان، ج 5ص / 31تفسير نمونه، ج 7ص .417
9. مجمعالبيان، ج 3ص / 122التبيان، ج 3ص / 352كشّاف، ج 1ص / 574الجامع لاحكام القرآن، ج 3ص / 979تفسيرالصافى، ج 1ص / 403الميزان، ج 5ص / 104تفسير روحالمعانى، ج 5ص / 148جامعالبيان، ج 5و 6ص / 205تفسير غرائب القرآن، ج 2ص / 512كشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2ص .720
10. كشّاف، ج 2ص / 43كشفالاسرار و عدّة الابرار، ج 3ص / 418تفسير البيضاوى، ج 2ص / 171روحالمعانى، ج 7ص / 187المنار، ج 7ص .594
11. سيد محمدباقر حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم، ص 399و .401
12. نهجالبلاغه، خطبه .18
13. تفسير القمى، ج 2ص / 124تفسير شريف لاهيجى، ج 3ص / 397تفسير نورالثقلين، ج 4ص /165تفسيرالصافى، ج 2ص / 226الميزان، ج 15ص .332
14. بحارالانوار، ج ص .304 48
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید