چالش بي هويتي يكي از آثار و نتايج ناشي از جهاني شدن به شمار ميآيد و شايد بتوان گفت ايدئولوژي جهاني شدن بزرگترين تهديد براي هويت بشر بخصوص جامعه زنان ميباشد.
جهاني شدن عمدتاً ارزشها و هنجارهاي نظام سرمايهداري را در ديگر جوامع تعميم ميدهد و در ساحتهاي اجتماعي جوامع، نوعي بحران هويت را به وجود ميآورد.
تزلزل بنيان خانواده و طلاقهاي زودرس، كودكان و نوجوانان آواره، زنان بيسرپرست، سوءاستفادههاي جنسي و حتي مسائلي از قبيل همزيستي به جاي زناشويي و ده ها معضل اجتماعي ديگر، در يك تحليل دقيق، غالباً ريشه در جابهجايي نقشهاي مردان و زنان و غفلت از جايگاه واقعي هر كدام از آنان دارد.
غربيان با انديشه جهاني شدن و با شعار تشابه حقوقي زن و مرد، دنياي زنان را به چالش كشاندهاند. در دنياي غرب از شعار تشابه بيش از همه زنها صدمه ديدهاند. اولاً به بهانه تشابه زن و مرد، تقسيم مسئوليتهاي خانوادگي به طور مساوي ميان زن و مرد مطرح شده و مهريه و نفقه به دليل آنكه توهين به شخصيت مستقل زن به حساب ميآيد و زن را موجودي وابسته ميانگارد، بايد از ميان برود و زنان به ناچار براي تأمين مالي و براي به دست آوردن شخصيت اجتماعي، به بازارهاي كار هجوم آوردهاند.
اما از سوي ديگر، زنان به دليل دغدغه مسائل خانوادگي و تفاوتهاي استعدادي ازامكان رقابت كافي با مردان، به ويژه در سمتهاي مديريتي، عاجز هستند. مهد كودكها و پانسيونها توانسته تا حدودي از دغدغه آنان بكاهد و غذاهاي آماده تا اندازهاي ميتواند خلأ حضور آنان در منزل را پر كند. اما در عمل، زنان بيش از مردان از نظر جسمي و روحي فرسوده ميشوند و مجبورند علاوه بر فعاليتهاي شغلي فشار كار خانگي را هم تحمل كنند.
از همه مهمتر آنكه زنان شاغل عملاً قدرت ابتكار در ميدان خانواده را به عنوان مادر و همسر از دست ميدهند. آنان گرچه بر خلاف مادران خود به استقلال اقتصادي دست يافتند اما نقش اصلي خود را در هدايت معنوي شوهر و فرزندان وانهادند.
به اين ترتيب، زنان ماندند با زندگيهاي بيروح، شرايط نامناسب در محيط كار، فقدان تفاهم و سازگاري با همسران و بالاخره فرزنداني كه در دامن عاطفه مادري پرورش نمييافتند و در اولين فرصت پيوند خويش را از خانواده ميگسيختند و والدين را مانعي بر سر راه خويش ميدانستند.
همين شرايط به تدريج آسيبهاي حاد اجتماعي پديد ميآورد كه امروز گريبان تمدن غرب را سخت گرفته و جوامع غربي را با بحرانهاي اجتماعي مواجه ساخته است.
گفتني است غربيان با انديشه يكپارچگي و يكساننگري اين چالشهاي به وجود آمده درفرهنگ جوامع خود را به ديگر كشورها و جوامع منتقل ميكنند. تزلزل بنيان خانواده و طلاقهاي زودرس، كودكان و نوجوانان آواره، زنان بيسرپرست، سوءاستفادههاي جنسي و حتي مسائلي از قبيل همجنسبازي يا همزيستي به جاي زناشويي و ده ها معضل اجتماعي ديگر، در يك تحليل دقيق، غالباً ريشه در جابهجايي نقشهاي مردان و زنان و غفلت از جايگاه واقعي هر كدام از آنان دارد.
اشتغال زنان به شرط آنکه از وظايف اصلي خود و نياز هاي جنسيتي شان غافل نشوند ،به تنهاي مشکل ساز نيست اما اگر زن بودن را فراموش کنند ، هم خودشان آسيب مي بينند و هم جامعه .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید