درست است كه مرد بايد از همسرش مراقبت كند ليكن نه بحدي كه به وسواسيگري منتهي شود.بعضی مردها به بيماري بدگماني و سوءظن مبتلا هستند.بيجهت نسبتبه همسرانشانبدبين هستند.درباره آناناحتمال خيانت ميدهند.
هر مرديكه بدين بيماري خانمانسوز مبتلا شد زندگي را به خودش و خانوادهاش تلخ ميكند.ايراد و بهانهجويي ميكند.نسبتبه اعمال وحركات همسرش به نظر بدبيني نگاه ميكند ومانند سايه او را تعقيبمينمايد.چون سوءظن دارد از در و ديوار شاهد و قرينه پيدا ميكند.
چيزهايي را كه اصلا دليل خيانت نيستند به منزله ادله قطعيه غير قابل انكارميشمارد.مثلا:چون فلان مرد برايش نامه نوشته لابد با هم سر و سريدارند.چون با فلان مرد سلام و تعارفكرد معلوم ميشود خيانتكار است.
چون جوان همسايه از پشتبام باو نگاه كرد معلوم ميشود خواهان يكديگرهستند.چون ازفلان مرد تعريف كرد معلوم ميشود دل بسته اوست.چوننامهاش را از من مخفي نمود لابد ازمعشوقش بوده است.چون كمتر ازسابق اظهار محبت ميكند معلوم ميشود زير سرش بلنداست.چون قيافه دخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم ميشود خيانت كرده است.
اين قبيل امور بلكه كوچكتر از آنها را دليل قطعي خيانت ميشمارد.
بدتر از همه اينكه گاهي مادر يا خواهر يا يكي از همسايگان در اثرغرضورزي و كينهتوزيعقيدهاش را تاييد نمايد در اينصورت جرم وخيانتيقيني ميشود.
بدبختخانوادهايكه به مرض بدگماني مبتلا شوند.آسايش وخوشي ندارند.آب خوش از گلويهيچكدامشان پايين نميرود.مرد هماننديك پليس مخفي دائما از اعمال و حركات همسرشمراقبت مينمايد.از درو ديوار شاهد و دليل ميتراشد و در رنج و عذاب دائم بسر ميبرد.زنبيچاره هم ناچار است همانند يك متهم بيگناه همواره در شكنجه و عذابروحي و در حالمحدوديت و تحت نظر زندگي كند.بنياد چنين خانوادهايهمواره در معرض خطر قرار دارد.ممكن است طلاق و جدايي به ميان آيد و زن و شوهر هر دو بدبختشوند.ممكن است در اثربدبيني قتل و جنايتبوجود آيد.
مردانيكه در اثر سوءظنهاي بيجا همسران بيگناه خويش را بقتلرسانده و حتي خودشانانتحار كردهاند نمونههاي فراواني دارند.
در چنين موردي كه واقعا يكي از مواقع حساس و خطرناكزناشويي است مرد و زن بايددست از لجبازي بردارند و قبل از وقوعحوادث ناگوار با عقل و تدبير در صدد چاره بر آيند.زنو مرد اگر اندكيبخود آيند و خطر بزرگي را كه در كمينشان نشسته در نظر بگيرند وبااحتياط كامل و عاقبتانديشي در صدد حل مشكل برآيند پيروز خواهندشد.
مرد بايد تعصبهاي غلط و توهمات بيجا را از خويش دور گرداند وبر طبق موازين عقل ووجدان رفتار كند.نسبتخيانتبه كسي دادنموضوع بسيار دشوار و پر مسؤوليتي است.تاموضوع خيانتبا دليل وشاهد قطعي به اثبات نرسد نميتوان كسي را متهم كرد.خداوندمتعال درقرآن ميفرمايد:اي كسانيكه ايمان آوردهايد از بسياري از گمانهاي بداجتناب كنيدزيرا بعض گمانها گناه است (1) .
رسول خدا (ص) فرمود:هر كس همسرش را (بيجهت) متهم بهزنا كند همانند مار كه ازپوستش خارج ميشود از حسناتش خارج خواهدشد.و به تعداد موهاي بدنش هزار گناه درنامه اعمالش ثبتخواهد شد (2) .
پيغمبر اسلام (ص) فرمود:هر كس به مرد يا زن مؤمني بهتان بزند خداوند متعال در قيامتاو را بر تلي از آتش نگه ميدارد تا به كيفر بهتانشبرسد (3) .
ماداميكه با ادله و براهين شرعي خيانت زن به اثبات نرسد مرد حقندارد او را متهم سازد.وتهمت زدن به او گناه بسيار بزرگي است كه درشرع مقدس اسلام هشتاد تازيانه براي آنانمقرر شده است.
به صرف احتمال يا به وسيله شواهد و علائم خيالي نميتوان يكچنين موضوع مهمي رااثبات نمود.مثلا اگر در روزگار جواني براي كسينامه فرستاده يا برايش نامه يا عكسفرستادهاند دليل خيانت او نيست.
درست است كه نبايد چنين عملي را انجام داده باشد ليكن ممكناست در اثر سادگي و نادانيمرتكب اين اشتباه شده باشد و واقعا عفيف وپاكدامن باشد.
براي جوانان از اين قبيل اشتباهات اتفاق ميافتد.اگر مرديبرايش نامه فرستاده البته نبايدنامهاش را قبول كند ليكن اگر از رويناداني نامهاش را پذيرفتيا از ترس اتهام مخفي ساختنميتوان صرفاين نامه را دليل خيانتشمرد.
اگر با مرد بيگانهاي سلام و تعارف كرد گر چه كار خوبي نكرده كهبا بيگانهاي گرم گرفته استليكن تنها اينكار را نميتوان دليل خيانتشمرد.شايد به عقيده خودش ميخواسته خوشاخلاقي بخرج بدهد يامنظور ديگري داشته است.شايد از دوستان پدر يا برادرش بوده است.
شايد به مناسبتي سابقه آشنايي داشتهاند.
اگر از مردي تعريف كرد دليل آن نميشود كه به او دلبسته است.
البته زن كار خوبي نميكند كه نزد شوهرش از مرد ديگري تعريف ميكندليكن شايد از رويسادگي و عدم توجه باشد و نبايد از علائم خيانتمحسوب شود.
اگر نامهاش را مخفي ساختيا در مورد معاشرتهايش مرتكب دروغو خلافگويي شد دليلخيانت نيست.شايد از ترس اتهام نامهاش را مخفيساخته يا مرتكب دروغ شده باشد شايدمطلب ديگري در آن نامه بودهخواسته از شوهرش مخفي بماند.شايد براي خلافگويي منظورديگريداشته است.
اگر كمتر از سابق اظهار محبت ميكند دليل آن نيست كه نسبتبهديگري دلبسته است.شايداز شوهرش دلخوري داشته باشد.شايد غم وغصهاي به دل داشته باشد،شايد بيمار باشد.شايددر اثر بيتوجهي و عدماظهار محبتشوهرش،نسبتبه زندگي دلسرد شده باشد.
به هر حال،در اين قبيل امور كه از علائم خيانتشمرده ميشود دههااحتمال صحيح عقلاييوجود دارد كه اگر با وجدان پاك و بيآلايشمورد سنجش قرار گيرد احتمال خيانتيكاحتمال مرجوح و غير عقلاييمحسوب خواهد شد.
آقاي محترم!ترا به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسيگريبردار.مانند يك قاضي باانصاف در محكمه داوري بنشين و ادله و شواهدخيانت همسرت را با دقت و انصاف بررسيكن و مقدار دلالت آنها رابسنج و ببين آيا قطعي هستند يا ظني يا احتمالي؟
من نميگويم لاابالي و بيغيرت باش بلكه ميگويم:بهر دليلي بهمقدار دلالتش ترتيب اثر بدهنه زيادتر.چرا براي بعضي توهمات بيجا و شواهد پوچ زندگي را به خودت و خانوادهات تنگميكني؟اگر كسي باهمين قبيل شواهد خيالي خودت را متهم سازد چه حالي پيدا ميكني؟چراانصاف و وجدان نداري؟چرا آبروي خودت و همسرت را ميريزي؟چرابر احوال زار وپريشان او ترحم نميكني؟هيچ فكر نميكني كه ممكن استدر اثر همين بددليها و تهمتهايبيجا همسر پاكدامنت از وادي عفاف خارجشود و دامنش به فساد آلوده گردد.
حضرت علي عليه السلام به فرزندش امام حسن فرمود:مواظبباش در غير موضع غيرت،غيرت بخرج ندهي.زيرا اين عمل افراد صحيحرا به سوي فساد و افراد پاكدامن را به جانب گناهمتمايل خواهد ساخت (4) .
اگر نسبتبه همسرت بدبين هستي مطلب را با هر كس در مياننگذار زيرا ممكن است در اثردشمني يا ناداني يا تظاهر به خيرخواهي،بدون دقت و بررسي،عقيده ترا تاييد نمايند بلكهشواهد بياساس ديگريرا بدان بيفزايند و سوءظنت را به مرحله يقين برسانند و بدينوسيلهدنيا وآخرتت را تباه سازند.مخصوصا با مادر و خواهرت در اين باره صحبتنكن زيرا اكثر آنهاباطنا با همسرت ميانه خوبي ندارند.چه بسا در اينمواقع حسد و كينهتوزي آنان تحريكشود و بدون عاقبتانديشي بدبينيترا زيادتر گردانند.اگر خواستي از راهنمائيهاي ديگراناستفاده كني بادوستان عاقل و با تجربه و خيرخواه و عاقبتانديش مشورت كن.بهتر ازهمهاينكه نسبتبهر يك از اعمال و رفتار همسرت بدبين هستي مطلب رابالصراحه با خودش درميان بگذاري و توضيح بخواهي.ليكن منظورتاين نباشد كه مطلب را باثبات برساني.
بلكه حس بدبيني را و لو موقتا كنار بگذار و خودت را خالي الذهنبگير.و مانند يك قاضي باانصاف كه بخواهد درباره ديگران داوري كندبه توضيحات همسرت گوش بده.اقلا احتمالصدق دربارهاش بده،فرضكن شوهر خواهرت براي داوري بنزد تو آمده و براي خيانتهمسرش يكچنين شواهدي را ذكر ميكند ببين درباره او چطور قضاوت ميكنيدربارههمسرت نيز همانطور حكم كن؟چرا گريه و زاريها و دليل و برهانهاي اودر دل سنگ تواثر نميكند؟و به عنوان يك مجرم قطعي به سخنانش نگاهميكني؟
بردبار و عاقل باش.مبادا به مجرد اين شواهد پوچ همسر بيگناهترا طلاق بدهي و خودت واو را بدبخت گرداني.گيرم اين زن را طلاقدادي و توانستي با تحمل خسارتهاي زياد همسرديگري انتخاب كني ازكجا كه او بهتر باشد؟حالتبدبيني تو آنوقت هم خواهد بود.وانگهيفكربچههاي بيگناهت را نميكني؟آخر آنها چه كردهاند كه بايد فداي مرضبدبيني تو شوند؟به چشمهاي معصوم و رنگ پريده آنان نگاه كن و دست ازبددلي بردار.
مبادا در اثر بدبينيهاي بيجا دستبخودكشي بزني يا همسر بيگناهترا بقتل رساني.از يكطرف مرتكب قتل نفس كه بدترين گناه است و خدابدان وعده دوزخ داده بشوي،از طرفديگر زندگي را از هم بپاشي وخودت را سيه روز و بدبخت گرداني.
اين مطلب را بدان كه كمتر خوني است كه مخفي بماند.بالاخرهآثار خون بروز ميكند.آنگاه بهكيفر اعمالتيا كشته ميشوي يا براي هميشهبايد در زندان بسر بري. اگر مطلب را قبولنداري به آمار محكومين كه مقداري از آنها درصفحات مجلات و روزنامهها منعكس ميشودبنگر تا عواقب اين قبيلجنايتها برايت روشن گردد.
همسران يك چنين مرداني نيز وظيفه بسيار سنگيني بر دوش دارند.
بايد براي نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداكاري كنند.بايد واقعاشوهرداري كنند.دريك چنين مواقع دشوار است كه مراتب لياقت وكارداني و عقل و تدبير بانوان ظاهر ميگردد.
خانم محترم!قبل از هر چيز اين مطلب را بدان كه شوهرت به يكبيماري خطرناك روانيمبتلا است.بيجهت نميخواهد زندگي را بهخودش و تو تلخ كند بيمار است.آري وسواسيگرينيز يكي از بيماريهايخطرناك است.با بيمار بايد مدارا نمود تا بيماريش برطرف گردد.تاميتواني به او اظهار عشق و محبت كن.آنقدر اظهار علاقه كن تا يقين كندكه جز او كسي دردل تو راه ندارد.اگر ايراد و بهانهجويي ميكند تحملكن.در مقابل تنديها و خشونتهايشبردباري بخرج بده.در مقابلسختگيريهايش مدارا كن.داد و قال راه نينداز.قهر و دعوا نكن.درمقابلپيشنهاداتش لجبازي نكن.اگر احساس كردي كه نامهها و معاشرتهايت راكنترل ميكنداصلا برويش نياور.تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه رابرايش تشريح كن.هيچ حادثهاي را ازوي مخفي مدار.در هر مورديتوضيح خواستحقيقت را بدون كم و زياد در اختيارش بگذار.ازدروغ وكتمان واقع جدا اجتناب كن زيرا اگر يك مرتبه دروغت آشكار شد آنراسند جرم ودليل قطعي خيانت محسوب ميدارد و باين آسانيها بدبيني اوبرطرف نخواهد شد.اگر گفت:با فلان كس معاشرت نكن و فلان كار را انجام نده بدون چون و چرا بپذير و سرسختي نشاننده كه سوءظنشزيادتر ميشود.
حضرت علي (ع) فرمود:هر كه نفس خويشتن را در موضع تهمتقرار دهد نبايد كساني را كهبه او گمان بد ميبرند ملامت كند (5) .
اگر نسبتبه شخص معيني حساسيت دارد او را به طور كلي رها كن.
تو اگر بتواني شوهر و زندگي خودت را حفظ كني بهتر است تااينكه دوستي با افرادمخصوصي را نگهداري كني.پيش خود نگو مگر مناسير و بنده زر خريد شوهرم هستم كهمجبور باشم اينقدر مدارا كنم.البتهبنده نيستي ليكن همسر يك مرد بيمار هستي.
در آن هنگام كه با هم پيمان زناشويي بستيد متعهد شديد كه درمشكلات و گرفتاريها يار وغمخوار يكديگر باشيد آيا رسم وفا است كه بايك شوهر بيمار لجبازي و ستيزهگري كني؟احساسات خام را كنار بگذارهوشمند و عاقبتانديش باش.به خدا سوگند براي حفظ شوهروخانوادهات هر چه بردباري و فداكاري كني ارزش دارد.هنر زن در اينستكه در يك چنينمواقع دشوار با چنين مرداني سازگاري كند.
امام صادق (ع) فرمود:جهاد زن در اين است كه در مقابل اذيتها وغيرتهاي شوهرش بردباريكند (6) .
كاري نكن كه شوهرت بدبين يا بدبينتر شود.از مردان بيگانهمخصوصا آنها كه شوهرتنسبتبه آنها حساسيت دارد تعريف نكن.به مردان نامحرم خيلي نگاه نكن.پيغمبر اسلام (ص)فرمود:خداوند متعال برزن شوهرداري كه چشمش را از نگاه به نامحرم پر كند غضب شديدخواهدكرد (7) .
با مردان بيگانه معاشرت و گفتگو نكن.بدون اجازه شوهرت بهخانه آنها نرو.به اتومبيل آنهاسوار نشو.عفت و پاكدامني تو كافي نيستبلكه بايد از اموري كه اسباب سوء ظن ميشود جدااجتناب نمايي.ممكناست در اثر غفلت و سادگي كار كوچكي از تو سر بزند كه شوهرترابدبين گرداند.
به داستان زير توجه فرماييد:
دختر 27 سالهاي...در دادگاه گفت:در زمستان سال 1342 در يكروز برفي به تقاضاي يكي ازدوستانم به اتومبيل دايي او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر هشتسال است كهمرا بلاتكليف گذاردهاست،دو ماه قبل از واقعه موقعي كه در كلاس ششم دبيرستانتحصيلميكردم عقد شده بودم.يك روز كه براي حاضر كردن درس به خانه يكيازهمشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردي از من خواست كهدايياش مرا به منزلبرساند.اتفاقا هنگامي اتومبيل حامل من به منزلرسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده بود.منكه متوجه خطر شده بودم بهراننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار كرد و همينامر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعي كه مورد اعتراض قرار گرفتمجريان را انكار كردمو اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طوري كه بعداحتي شهادت همشاگردي و خانوادهاشنتوانستخاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.
شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشتسال است كه همينطوربلا تكليف ماندهام (8) .
به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمدهتقصير به گردن زن است.اوست كه در اثر سادگي و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.
اولا كار خطائي كرد كه در اتومبيل مرد بيگانهاي سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم اينقضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و خطرناكياست.
ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتي ديدشوهرش سر خيابان ايستادهاستبايد فورا به راننده بگويد نگهدار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به منزل برود وجريان را براي او شرح بدهدثالثا يكي از اشتباهات بزرگش اينست كه به راننده دستورفرارداده.
چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلي انكار نمودهاست.بعد از همه اينها جاداشت وقتي شوهرش را ملاقات ميكرد تمامقضايا را برايش شرح ميداد و اعتراف ميكرد كهمن در اثر سادگي وخجالت اشتباه كردم.
البته مرد هم در مرتبه دوم بيتقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثهرا دليل قطعييانتبشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلتو سادگي و عدم تجربه مرتكب اينخطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را منكرشده است.
در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفي در اطراف قضيهخوب تحقيق كند.وقتي بهبرائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيري نكند.
دختر 27 سالهاي...در دادگاه گفت:در زمستان سال 1342 در يكروز برفي به تقاضاي يكي ازدوستانم به اتومبيل دايي او سوار شدم تا مرابه منزل برساند.و همين امر هشتسال است كهمرا بلاتكليف گذاردهاست،دو ماه قبل از واقعه موقعي كه در كلاس ششم دبيرستانتحصيلميكردم عقد شده بودم.يك روز كه براي حاضر كردن درس به خانه يكيازهمشاگرديهايم رفته بودم برف شروع شد.همشاگردي از من خواست كهدايياش مرا به منزلبرساند.اتفاقا هنگامي اتومبيل حامل من به منزلرسيد كه شوهرم سر كوچه ايستاده بود.منكه متوجه خطر شده بودم بهراننده گفتم فرار كند او هم مانند يك مجرم فرار كرد و همينامر برسوءظن شوهرم افزود.بعدا نيز موقعي كه مورد اعتراض قرار گرفتمجريان را انكار كردمو اين امر سوءظن او را بيشتر كرد به طوري كه بعداحتي شهادت همشاگردي و خانوادهاشنتوانستخاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.
شوهرم ديگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم گويد هشتسال است كه همينطوربلا تكليف ماندهام (8) .
به نظر خوانندگان مقصر در اين داستان كيست؟به نظر من عمدهتقصير به گردن زن است.اوست كه در اثر سادگي و غفلت،خودش وشوهرش را به اين روز انداخته است.
اولا كار خطائي كرد كه در اتومبيل مرد بيگانهاي سوار شد.برفرض اينكه شوهرش هم اينقضيه را نديده بود اصولا سوار شدن زن دراتومبيل يك مرد بيگانه كار زشت و خطرناكياست.
ثانيا گيرم كه در اثر غفلت اين عمل را انجام داد ليكن وقتي ديدشوهرش سر خيابان ايستادهاستبايد فورا به راننده بگويد نگهدار.ازاتومبيل پياده شود و با شوهرش به منزل برود وجريان را براي او شرح بدهدثالثا يكي از اشتباهات بزرگش اينست كه به راننده دستورفرارداده.
چهارمين اشتباهش اينست كه بعدا قضيه را به كلي انكار نمودهاست.بعد از همه اينها جاداشت وقتي شوهرش را ملاقات ميكرد تمامقضايا را برايش شرح ميداد و اعتراف ميكرد كهمن در اثر سادگي وخجالت اشتباه كردم.
البته مرد هم در مرتبه دوم بيتقصير نبوده است.نبايد تنها اين حادثهرا دليل قطعييانتبشمارد.بايد احتمال بدهد كه همسرش در اثر غفلتو سادگي و عدم تجربه مرتكب اينخطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همين جهت هم اصل قضيه را منكرشده است.
در اين صورت بايد با كمال انصاف و بيطرفي در اطراف قضيهخوب تحقيق كند.وقتي بهبرائت او اطمينان حاصل كرد خطايش راببخشد و زياد سختگيري نكند.
زن خيانتكار
اگر با ادله و شواهد قطعيه باثبات رسيد كه زن خيانتكار است و بامردان بيگانه رابطه نامشروع دارد مرد با مشكل بسيار دشواري روبروميشود.از يك طرف حيثيت و آبرويش درمعرض خطر قرار دارد ازطرف ديگر تحمل چنين ننگي دشوار است.مرد در بنبستسختي گيركرده كه نجات از آن كار بسيار خطرناك و دشواريست.
در اينجا مرد چند راه در پيش دارد:
راه اول-براي حفظ آبرو و بقاي خانوادهاش دندان بر سر جگرنهاده موضوع خيانت همسرشرا ناديده بگيرد و با وضع موجود تا آخرعمر بسازد.البته اين راه درستي نيست.زيرا هيچ مردغيرتمندي نميتواندشاهد خيانتهاي همسرش باشد و وجود اطفال نامشروع را تحمل كند.
غيرت براي مرد يكي از صفات پسنديده است و مرد بيغيرت نزد خدا ومردم خوار و فرومايهو بيآبروست.
واقعا چه زندگي كثيف و ننگآوري دارند نامرداني كه بدين خويبد آلودهاند؟!
نه تنها مرد نيستند بلكه از حيوانات هم پستترند. پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود:
بوي بهشت از پانصد سال راه استشمام ميشود ليكن دو دسته مردماز بوي بهشت محرومند:عاق والدين و ديوث.عرض شد:يا رسول اللهديوث كيست؟فرمود:مردي كه ميداند همسرشزناكار است (و در مقابلخيانت او سكوت ميكند) (9) .
راه دوم-همسر خودش يا مرد خيانت پيشه را به قتل برساند.
البته بدين طريق ميتواند انتقام بگيرد و به طور موقت تشفي قلب حاصلكند.ليكن كاربسيار خطرناكي است و عاقبتخوشي ندارد.زيرا كمتراتفاق ميافتد كه موضوع قتل برايهميشه مخفي بماند.بالاخره قاتلشناخته و مورد تعقيب قرار خواهد گرفت.در دادگاه همموضوع خيانتهمسرش را به اين آسانيها نميتواند به ثبوت برساند.بدين جهت احتمالتبرئهشدنش بسيار ضعيف است.يا محكوم به اعدام ميشود يا اينكه اقلامدت درازي را بايد درزندان بسر برد.زندگي او از هم ميپاشد.اطفالشبدبخت و بيسرپرست ميشوند.بنابراين،عقلايي نيست كه انسان تحتتاثير احساسات خام قرار بگيرد و براي تشفي نفس و ارضايحسكينهتوزي دستبه چنين اقدامات خطرناكي بزند و جان خودش را درمعرض خطر قراربدهد.
مرد بايد عاقل و بردبار و عاقبتانديش باشد.آنقدر قدرت نفسداشته باشد كه دستبهاقدامات جنونآميز نزند تا اينكه چاره واقعي را پيداكند.
مرداني كه به يك چنين بليه زندگي گرفتارند بايد قبل از هر گونه اقدام خطرناك،عواقب آنرا بخوبي بسنجند و به آمار مرداني كه همسرخويش يا مرد خيانت پيشه را به قتل رساندهاند،و در صفحات مجلات وروزنامهها هر روز منعكس ميشوند،مراجعه كند و نتيجه كارشان راببيند وآنگاه تصميم بگيرد.
راه سوم-خودكشي كند تا خيانتهاي همسرش را نبيند و از اينزندگي ننگين نجات پيدا كند،البته اين راه هم عقلايي نيست.زيرا از يكطرف مرتكب قتل نفس شده كه از لحاظ شرع يكياز گناهان بزرگي استكه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.
از طرف ديگر،خودش را نابود و از زندگي محروم نموده است.
اين چه كار غير عقلايي است كه انسان براي انتقام از ديگران خودش را بههلاكت دنيوي واخروي بيندازد؟!و همسرش را براي ارتكاب خيانتآزادي بيشتري بدهد؟شايد بدترين راههاهمين راه باشد.
راه چهارم-در صورتي كه خيانت همسرش به طور يقين به اثباترسيد و ديد به هيچ قسميحاضر نيست از كارهاي غير مشروعش دستبردارد بهترين و بيخطرترين و عقلاييترين راهاينست كه او را طلاقبدهد و از شر او نجات پيدا كند.
درست است كه در اثر طلاق زندگي او از هم ميپاشد و خسارتهايزيادي هم خواهد ديد وتحمل اينكار دشوار است مخصوصا اگر بچهدارباشد ليكن به هر حال چارهاي جز اين وجودندارد.بهترين راه اينست كههمسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحويل بگيرد.زيرا صلاحنيستفرزندان بيگناهش را در اختيار يك زن فاسد قرار دهد.
البته نگهداري از بچهها دشوار است ليكن بايد مرد مطمئن باشد كه چون براي رضاي خدااين طريق را انتخاب نموده خدا هم ياريش ميكند وبزودي يك زن پاكدامن و عفيف نصيبشميگردد و طولي نخواهد كشيدكه زندگي او در يك مسير عادي و آبرومند قرار خواهد گرفت.
1-سوره حجرات آيه 12.
2-بحار جلد 103 ص 248.
3-بحار جلد 75 ص 194
4-بحار جلد 103 ص 252
5-بحار جلد 74 ص 187
6-وسائل ج 14 ص 111
7-بحار ج 104 ص 39
8-اطلاعات 23 اسفند ماه 1350
9-وسائل ج 14 ص 109
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید