يكى از دلايل پسران و دخترانى كه خواهان روابط دوستانه هستند، هم سخن شدن با يك ديگر و احساس نياز به رفيقى مهربان است.
در نامه اى آمده است:
دخترى هستم بسيار غمگين; اگر ناراحتى خود را به مادرم بگويم، ناراحت مى شود; بنابراين مى خواهم پسرى پيدا كنم و با او درد دل كنم.[76]
يكى از عواملى كه نقش بسيارى در روى آوردن جوانان، به ويژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، كشش درونى و نياز شديد به محبّت و مهربانى است.
كم نيستند دختران جوانى كه با اولين نامه ى «فدايت شوم» جذب شده، دست پاچه مى گردند و به نامه ها و نگاه هاى پسران پاسخ داده، خويشتن دارى خود را از دست مى دهند; اينان از كمبود محبّت رنج مى برند.
دختر و پسرى كه در درون خانواده احساسات و عواطف آن ها ارضا نشود و به نيازشان به محبّت و مهربانى توجه نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهايى كنند، طعمه هاى آماده اى براى افراد فرصت طلب و سودجو مى باشند و به راحتى به اين وادى كشيده مى شوند.
اگر فضاى خانواده اى از مهر و محبت و انس خالى بوده، خشكى و سردى و خشونت بر آن حاكم باشد و ضوابط اخلاقى و حدود اجتماعى، با بيانى روشن و منطقى براى افراد تبيين نشود، بديهى است جوانِ آن خانواده، به دنبال راه فرار مى گردد و ديگر به جوانب منفى آن توجّه نمى كند; به ويژه جوانى كه نياز به ازدواج را در خود احساس كرده، اما همراهى و همدلى را در خانواده نمى بيند، با تنفّرى كه از جوّ حاكم احساس مى كند، خواه ناخواه به سوى روابط پنهان كشيده مى شود.
اما روى سخن با جوانانى است كه در اين فضا گرفتارند; راستى چه بايد كرد؟ آيا روى آوردن به دوستى هاى خيابانى و تلفنى راه حلّ درستى براى مشكل آنان است؟
چه بسيارند دختران و پسرانى كه در ابتدا بر اساس نياز به محبّت و براى جبران كمبودهاى گذشته، در اين وادى پانهادند و اندك اندك از درس و تحصيلات عالى باز ماندند و به مرور با پاسخ به تمايلات غريزى و لذايذ جنسى، اسباب بدنامى و تباهى خويش را فراهم آوردند كه مشكلات و رنج هاى بعدى، صد بار از تنهايى اوّليه سخت تر و شكننده تر است. اين گونه افراد دچار آسيب هاى روانى و تربيتى و اجتماعى مى شوند.
دخترى پانزده ساله در ضمن نامه اى مى نويسد:
«من دخترى هستم كه به علّت كمبود محبّت در خانواده، سال گذشته ناچار دست به خود كشى زدم (اما با كمك مادر و پزشكان) از مرگ نجات پيدا كردم ... مادرم در همه جا غرورم را مى شكند، ولى براى خواهرم احترام زيادى قائل است; البتّه من در گذشته مرتكب اشتباه شده، با پسرى دوست شدم كه در همسايگى ما زندگى مى كرد. به خدا نمى خواستم چنين كارى را انجام دهم، ولى بر اثر كمبود محبّت و تحريك دوستان، مجبور به اين كار شدم. مادرم از زمانى كه به مسأله پى برده است، در هر كارى سرزنشم مى كند.[77]
اين نامه نمونه اى است از آسيبى كه دختر به دليل دوست شدن با پسر همسايه، در محيط خانه با آن رو به رو است. اين آسيب نه تنها جايگاه او را در خانواده مورد تهديد قرار مى دهد، بلكه احترام به خود و شرافت و كرامت نفسانى دختر را نيز با آسيب مواجه مى سازد (هر چند اين نوع برخورد خانواده ها نيز صحيح نيست;) و جداى از آن با اطلاع ديگران از اين قضيه، در محله و نزد بستگان و دوستان نيز دچار مشكلات جدّى مى شود.
دختر خانم هفده ساله اى مى نويسد:
من در زندگى شكست خورده ام و ديگر چاره اى جز خودكشى ندارم; چون ديگر حاضر نيستم بعد از اين كار، مِهر هيچ پسرى را در دل جاى دهم و هميشه در خود فرو رفته ام و از همه كس متنفّرم; به هيچ يك از آن ها اطمينان ندارم; همه ى آن ها بى معنا هستند. در حالى كه پسر عمّه ام مرا بسيار دوست مى داشت و من هم اوايل ـ قبل از آن كه با آن آقا آشنا شوم ـ به پسر عمه ام علاقه ى زيادى داشتم، ولى او اصلا خبر نداشت; چون غرورم به من اجازه نمى داد تا بفهمانم كه به او علاقه مندم. ولى تحت تاثير بعضى از دوستان ناباب با آن آقا آشنا شدم و عاقبت هم، چنان غرورم را شكست خورده يافتم كه امروز چاره اى جز خودكشى براى خود نمى يابم.[78]
در آغاز نامه درباره ى چگونگى آشنايى خود با اين پسر آورده است:
من با تلفن با آن آقا آشنا شدم ... و ايشان پيوسته به من وعده ى ازدواج مى داد. وقتى از او خواستم كه براى خواستگارى بيايد، او گفت كه خانواده ام با اين كار موافقت نمى كنند; يعنى خانواده ى من اجازه ى وصلت با غريبه ها رانمى دهند.[79]
اين نمونه ى ديگرى است از افرادى كه در ابتدا با غرور و خوشحالى و مستى و بدون در نظر گرفتن عواقب و جوانب آن، وارد اين وادى خطرناك شده، امّا بعد از مدتى حيثيّت و شرافتشان آسيب مى بيند و بانگاه و سخن مردم، مورد سرزنش و ملامت قرار مى گيرند و سرانجام خود را در بن بست روحى ديده، قصد خودكشى مى نمايند; و اين حدّ نهايت عجز و بدبختى است. خودكشى، تنها فرار از واقعيّت و تسليم در برابر مشكلات است. بهترين راه مبارزه با مشكلات، ايجاد تحوّل در اعمال و رفتار است كه به مرور، سبب تغيير ديدگاه ديگران مى شود و هميشه به ياد داشته باشيم كه گذشته ها را - هر چند با سختى - مى توان جبران نمود.
عامل ديگرى كه سبب اقدام جوانان به برقرارى روابط مى شود، ابراز شخصيت و اثبات باعُرضه بودن نزد دوستان ناباب است.
در اين ميان، مسئله ى رقابت نوجوانان و به رخ كشيدن براى هم سالان، نقش عمده اى ايفا مى كند. برخى از نوجوانان براى اين كه در جمع دوستان مورد تحسين قرار گيرند و يا از ترس اين كه بى عرضه و بى جرئت معرفى شوند، به دنبال دوست پسر يا دختر مى گردند و حتّى كسانى كه به خوبى از عواقب سوء اين كارها آگاهند، در بعضى موارد با صحنه سازى ها و نامه نگارى هاى قلاّبى، اين طور نشان مى دهند كه آن ها نيز دوستانى دارند و آن چه بيش تر به اين قضيه دامن مى زند، احساس رسالت در مورد پيدا كردن دوست براى يك ديگر است كه عامل تسهيل كننده در جهت برقرارى روابط نادرست بين دختران و پسران است.[80] از يكى پيغام مى گيرند و به ديگرى مى رسانند و واسطه ى ردّ و بدل كردن نامه ها مى شوند و حتى به دروغ مطالبى از قول كسى به ديگرى مى گويند. اين ها عواملى است كه سبب ورود دختر و پسر در وادى ارتباط شده و آن ها را از عواقب آن غافل مى نمايد.
در نامه اى آمده است:
مادرم هشت صبح از خانه بيرون مى رفت و تا هشت غروب به خانه نمى آمد; من تنها در خانه مى ماندم و به كارها مى رسيدم; ولى در عوض، ناسزا و كتك، جبران زحمات من بود. بعد از آن ديدم خيلى تنها هستم، به همين دليل دل به دريا زدم و با دختر همسايه آشنا شدم. او از من بزرگ تر بود و نامزد داشت; او يك برادر شوهر داشت كه وقتى به خانه ى آن ها مى رفتم، گاهى او را مى ديدم. دختر همسايه مرا فريب داد و حرف هايى به دروغ از طرف برادر شوهرش به من گفت و من با خود گفتم: شايد برادر شوهرش با من ازدواج كند و من از غم ها رها شوم. به اين ترتيب با او آشنا شدم. حدود يك سال و نيم از آشنايى من با او مى گذشت كه يكى از اقواممان با خبر شد و به خانواده ام خبر داد (كه سبب كتك خوردن و تنبيه و بدبختى من شد). الان چهار سال و نيم (از آن روز) مى گذرد و من در خانه مثل پرنده اى در قفس هستم و به انتظار نشسته ام كه يكى بيايد و مرا از اين زندان غم و تنهايى نجات دهد.
در اين غم نامه نكات مهمّى جلب توجه مى كند كه مى تواند براى همه ى پسران و دختران جوان مفيد باشد:
1. دختر براى فرار از تنهايى و كمبود محبّت، اقدام به ارتباط نمود، ولى سرانجام، همانند بسيارى ديگر، گرفتار غم و تنهايى و غربتى چند برابر اوّل شد.
2. دختر همسايه نقش واسطه را بازى نمود و به دروغ او را به اين وادى كشاند.
3. او به خيال ازدواج و در آرزوى اين كه با آن پسر ازدواج مى كند، راضى به ارتباط شد.
4. آسيب روانى و اجتماعى كه او را گرفتار كرد، شور و نشاط و شادابى او را از بين برد و آينده اش را به تباهى كشاند، و در جمع نيز بدنام گرديد. چه بسا دخترانى كه در زير اين فشار و اين كه ديگر كسى به خواستگارى آن ها نمى آيد، دست به خودكشى مى زنند و خود را گرفتار قهر ابدى الهى مى نمايند.
جوانان و نوجوانان عزيز بايد توجه داشته باشند:
گام نهادن در اين ميدان رنگارنگ و فريبنده، آينده ى تاريكى دارد و همچون سرگذشت هايى كه ذكر شد، جز بدنامى و ناكامى، سرانجام ديگرى ندارد.
چه خوب است جوانان با آن همه شور و احساس و نيروى جوانى، به دنبال كسب اهداف بلند در زندگى رفته، آينده اى درخشان را براى خود رقم زنند و سبب سربلندى خانواده و جامعه گردند و با رعايت اصول اخلاقى و حدود اجتماعى، راهى درست را براى نيازهاى خود انتخاب كنند.
6. احترام به شخصيت دختر و پسر و شكوفايى استعداهاى آن ها
جلوگيرى از روابط دختر و پسر، موجب روى آوردن جوانان به امورى مى شود كه شخصيّت آن ها را خدشه دار مى كند.
به عنوان مثال در هفته نامه ى «ايران جوان» آمده است:
«محدوديّت ارتباط ميان دختر و پسر، به روى آوردن جوانان به مسائل غير اخلاقى و پيدا شدن نوع پوشش عجيب و غريبِ برخى، به قصد جلب توجه انجاميده است.»[81]
و هم چنين پيرامون لزوم تجربه هاىِ عشقى قبل از ازدواج بيان شد:
«در حقيقت عاشق شدن يكى از ظرفيّت هاى خود شكوفايى است.»[82]
برچيده شدن محدوديّت هاى اجتماعى، در ارتباط دختر و پسر و غوطهور شدن در درياى پر تلاطم احساسات، شور و هيجان جنسى را در جامعه دو چندان كرده، سبب فزونى التهاب مى گردد. اين كار توجّه دختر و پسر را به يك ديگر جلب نموده، موجب گسترش جلوه گرى مى شود. در اين ميان تجارت عشق، شيوع يافته، افراد بازيچه ى هوس مى گردند و گرايش به آراستگى ظاهرى و آرايش افراطى، روز به روز بيش تر شده، پيروى از مُدِ روز، فزونى مى يابد; تا بدان جا كه همه ى فكر و انديشه ى جوان را تسخير مى كند و هويّت و شخصيت خود را در مقبوليّت و جذابيت و همراهى با دنياى مُد مى جويد. همان طور كه در صفحات قبل نقل كرديم، دختر تمام خوش بختى را در شكل بينى و مژه و پسر در پرورش اندام و آرايش مو و... مى بيند.
وقتى تمام هدف و آرزوى جوانان، جلب نظر جنسِ مخالف باشد، ناخود آگاه به ويترين هاى متحرّكى تبديل مى شوند كه بازيچه ى اميال توليد كنندگان كالا و شركت هاى تجارى اند و شخصيّت انسانى آنان مسخ مى شود.
در چند سال اخير، در اثر نفوذ فرهنگ غرب و گسترش روابط، مشاهده مى شود برخى از جوانان براى جلب توجه بيش تر با شكل و شمايل عجيب و غريبى در جامعه ظاهر مى شوند و حالتى مضحك و زننده به خود مى گيرند.
استاد شهيد «مرتضى مطهرى» در كتاب مسئله ى حجاب، به نقل از يكى از مجلاّت، متن شكايت نامه ى مردى از همسرش را اين گونه نقل مى كند:
زنم در موقع خواب به يك دلقك درست و حسابى مبدّل مى گردد. موقع خواب براى اين كه موهايش خراب نشود، يك كلاه تورى بزرگ به سرش مى بندد; بعد لباس خواب مى پوشد; در اين موقع است كه جلوى آيينه ى ميزآرايش مى نشيند و گريم صورتش را با شير پاك كن مى شويد. وقتى رويش را برمى گرداند احساس مى كنم او زن من نيست; زيرا اصلا شكل سابق را ندارد. ابروهايش را تراشيده و چون مداد ابرو را پاك كرده، بى ابرو مى شود.
از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى رسد; زيرا كِرمى كه براى چين و چروك به صورتش مى مالد، بوى كافور مى دهد و مرا به ياد قبرستان مى اندازد ... و براى اين كه ناخن هاى دست و پايش مانيكور شده و دراز است و به لحاف نگيرد و چندشش نشود و احياناً نشكند، دست و پاى خود را در كيسه مى كند و به همين ترتيب مى خوابد.[83]
اين نمونه اى از زن به اصطلاح آزاد است كه در ورطه ى تجدّدمآبى به تباهى كشيده شده و ارزش و شخصيّت انسانى و زنانگى خود را از دست داده است و تنها مردى را كه در نظر ندارد شوهر بيچاره اش است. بديهى است ارزش و شخصيّت انسان بالاتر از آن است كه با اين گونه مسائل درهم كوبيده شود.
آزادى هاى غربى، افراد جامعه را به منجلاب فساد جنسى مى كشاند كه اسارت و نابودى فكر و جان و روان را به دنبال دارد و حيات سالم اجتماعى را به مخاطره مى اندازد.
نگه داشتن حريم ميان دختر و پسر، سبب جلوگيرى از مفاسد مذكور و افزايش قدر و منزلت زن به عنوان محبوب و مطلوب مى شود.
حيا و عفاف و ستر و پوشش، تدبيرى است كه خود زن با يك نوع الهام براى گران بها كردن و حفظ موقعيّت خود در برابر مرد به كار برده است. زن با هوش فطرى و با يك حسّ مخصوص به خود، دريافته است كه از لحاظ جسمى نمى تواند با مرد برابرى كند ... و از طرف ديگر نقطه - ضعف مرد را در همان نيازى يافته است كه خلقت در وجود او نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقيّت و مطلوبيّت قرار داده است. زن متوسّل به زيور و خودآرايى و تجمّل شده كه از آن راه، قلب مرد را تصاحب كند و با دور نگه داشتن خود از دسترس مرد، آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد.[84]
«راسل و ويل دورانت» درباره ى هسته ى مركزى عشق مى گويند:
نكته ى اساسى و هسته ى فكرى عشق رمانتيك، آن است كه فرد، معشوق را چيزى فوق العاده ارزشمند و صعب الوصول مى داند. هر چند بيش تر زحمت بكشد، احساس او بيش تر است و اين عشق با منع و جلوگيرى، به سوى درون نگرى و تخيّل سوق داده مى شود و قوى مى گردد.[85]
در جامعه اى كه در هر كوچه و خيابانى، دخترها و زن ها به جلوه گرى بپردازند و ميان جنس مخالف به راحتى ارتباط و دوستى برقرار باشد، دست يابى به ظاهر معشوقه ها سهل الوصول بوده و زن به قدر و منزلت حقيقى خويش در فلسفه ى وجودى اش، كه همان مظهر معشوقيّت است، دست نمى يابد.
و اگر زنى شايسته ى توهين باشد، آن است كه در غياب همسر، زيبايى خود را در معرض تجارت مى گذارد و براى تفنّن و اسراف در محبّت، به سوداگرى مى پردازد و سرتاسر روز را به آرايش و گرد زنى سر و صورت و پيچ دادن مو و پوشيدن لباس مى گذراند.[86] زنان بى شرم جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نيستند.[87]
7. لزوم اختلاط ميان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها
برخى جداسازى پسر و دختر در مدرسه ها و يا دانشگاه را صحيح ندانسته، قائل به اختلاط در محيط آموزشى شده اند.
در مجلّه اى در ضمن گفت و گو درباره ى چگونگى روابط دختر و پسر آمده است:
نكته ى ديگر اين كه روش غلط جداسازى دختران و پسران را در دانشگاه هم اجرا كرده اند و موجب شده اند كه معمّاى ارتباط دختر و پسر پيچيده تر شود; در حالى كه دانشگاه محيط سالمى است.[88]
بحث اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، بحثى دامنه دار و بسيار مفصل و طولانى است كه ما در اين جا به اختصار آن را بررسى مى كنيم[89]:
در ابتدا بايد گفت: اين مسئله حتى در ميان خودِ غربيان و به خصوص بعضى از كشورهاى اروپايى و امريكايى داراى مخالفان بسيارى است. در بيش تر كشورهاى جهان، مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شوند و در بيش تر كشورهاى داراى مذهب كاتوليك در اروپا و امريكا، حتى فرانسه و انگلستان و نيز بسيارى از مدارس متوسطه و دانشكده ها در خود امريكا و امريكاى لاتين و بيش تر كشورهاى شرق، هنوز دختران در مدارس جدا از پسران تحصيل مى كنند. هم چنين در كشورهايى نظير بلژيك، آلمان، اتريش، مجارستان، اسپانيا و يونان، از آموزش مختلط در سطح مدارس متوسطه استقبال نشده است.[90]
حتى در كشورهايى نظير شوروى سابق، تا اواسط قرن بيستم، اختلاط جنس ها در مدارس به صورت رسمى و جامع نبود و بيش تر مدارس به صورت غير مختلط اداره مى شد.
قبل از هرگونه پيش داورى در اين رابطه، ابتدا برخى از نظرات موافق و مخالف را با استفاده از منابع معتبر نقل مى كنيم و سپس به بررسى آن ها مى نشينم:
[76]. از پرسش هاى رسيده به مركز.
[77]. دكتر سيد على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط، ص 123.
[78]. همان.
[79]. همان.
[80]. همان، ص 64.
[81]. ايران جوان، ش 165، ص 41.
[82]. ايران جوان، ش 135، ص 20.
[83]. مسئله ى حجاب، 107.
[84]. همان، 69.
[85]. لذات فلسفه، ص 128 و 129; زناشويى و اخلاق، ص 67; و هنر عشق ورزيدن، ص 123.
[86]. لذات فلسفه، ص 160
[87]. همان، ص 129.
[88]. ايران جوان، ش 135 ص 35، و نوروز 1 / 5 / 80; سياوش (آتش و پنبه نيستم)
[89].براى اطلاعات بيش تر رجوع شود به مقاله ى اختلاط زنان و مردان در مراكز آموزشى، آقاى اسدالله طوسى، مجله ى معرفت، شماره ى 32، مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمينى، مطالب مربوط به بحث اختلاط در مدارس ... در صفحات بعدى اين مقاله استفاده شده.
. the american peoples encyelopedia (1950), v.389, p.614. &v. 5, p.753 . willysing goodsell op. cit, v.384, p.614.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید