در جوامعى كه روابط آزاد و التهاب هاى جنسى حاكم است، دست هاى استعمارگر با استفاده از صفات روحى و شخصيّتىِ زن كه ميل به خودنمايى و محبوبيّت و جلوه گرى دارد، او را به كالايى براى كام جويى بيش ترِ مردان و تبليغ محصولات تجارى تبديل نموده است كه در اين ميان بيش ترين خسارت را زنان مى بينند و على رغم هياهوى بسيار غرب، بيش تر زنان از دست يابى به پُست ها و مسئوليّت هاى حساس محرومند. اسلام نه تنها با محدوديّت، زن را به ركود علمى و اقتصادى و شخصيّتى نكشانيده، بلكه در صدد آن است تا با تعديل روابط، حضور زن را هر چه مفيدتر نمايد و از جنبه هاى منفى آن بكاهد و به او كرامت و شخصيّت و احترام بخشد. آنچه موجب فلج كردن نيروى اجتماع است، آلوده كردن محيط كار به لذّت جويى هاى شهوانى است.[51] در جامعه اى كه دختران آن با جلوه گرى و آرايش و اصرار بر جلب توجّه مردان حضور يابند، از دقّت و سرعت و تمركز آنان كاسته شده، اثرهاى نامطلوبى بر فرد و جامعه ايجاد مى شود.
هر چه روابط دختر و پسر ضابطه مندتر شود و جامعه از تحريكات شهوانى و جلوه گرى هاى جنسى دور گردد، اجتماع سالم تر و پاك تر خواهد شد و افراد جامعه بهتر به كار خود رسيدگى كرده، جوانان در محيط كار و درس و دانشگاه راحت تر خواهند بود; در جوامع غربى نيز اگر در كنار صنعت و فن آورى و نظم كارى، مسائل جنسى تحت كنترل درآيد و از تهييج و تحريك آن جلوگيرى شود، به پيشرفت ها و موفّقيّت هاى بيش ترى خواهند رسيد.
حال آيا به راستى روابط آزاد و گسترش اختلاط، سبب پيشرفت جامعه است و تعديل و ضابطه مندى روابط، سبب عقب افتادگى و به هدر رفتن نيروى مفيد اجتماع است؟!
4. استحكام پيوند خانوادگى
در گفت و گو با يكى از روان پزشكان آمده است:
لازمه ى دوام و استحكام زندگى، عشق است و عشق جز با آموزش و تجربه هاى متعدّد و ايجاد روابط حاصل نمى شود; لذا دختر و پسر بايد قبل از ازدواج تمرين عشق كنند تا بتوانند زندگى سرشار از عشق را تدارك ببينند.[52]
بدون ترديد در همه ى مرام هاى اجتماعى جهان، اين نتيجه حاصل شده است كه خانواده بايد محفوظ و محترم بماند و زن و مرد بايد دل بسته و وفادار به يك ديگر باشند تا آشيان دلپذيرى براى فرزندان خويش بنا كرده، با تربيت آن ها آينده ى جامعه خويش را ترسيم كنند; در نتيجه رشد و پويايى فرد و جامعه و فرهنگ، مبتنى بر استحكامِ كانون خانواده مى باشد و بديهى است، هر چيزى كه سبب تحكيمِ پيوند خانوادگى و ايجاد صميميّت و يك دلى زن و شوهر گردد، خوب و پسنديده بوده، هر آنچه باعث سستىِ روابط آن ها و موجب دل سردى شود، به حال زندگىِ خانوادگى زيانمند است.
روابط آزادانه ى دختر و پسر پيش از ازدواج، جداى از آن كه موجب ايجادِ عشق حقيقى و پاك نمى شود، خود خيانتى به عشق مقدّس است كه سبب تنوّع طلبى گرديده و انتخاب همسر به ويژه در پسران را مشكل مى سازد.
«ويل دورانت» در اين باره مى گويد:
... مرد، نگران و مضطرب است كه مبادا كسى پيش از او زنش را تصرّف كرده باشد، ولى اين نگرانى و اضطراب در زن كم تر است.[53]
پسرى كه قبل از ازدواج با افراد زيادى ارتباط داشته است، به هنگام ازدواج، به هر دخترى كه نظر كند، مى پندارد او نيز با پسرهاى متعدّدى ارتباط داشته و پاك و عفيف نيست.
حال اگر جوانى با تجربه هاى قبل از ازدواج بخواهد كانون عشقى برپا كند و خانواده اى تشكيل دهد، اوّلين مشكل، بعد از رهايى از ناكامى گذشته و بدنامى، آرامش روانى بر باد رفته و دل گمشده ى اوست.
از كجا معلوم بتواند از همه ى لذتّ ها و زيبايى ها چشم بسته، به همسر خويش چشم اميد داشته باشد و دل از هر چه غير اوست رها سازد و دل باخته اش گردد.
چگونه مى تواند آثار ناكامى گذشته را محو كند و محدوديّت آينده را پذيرا باشد و حرمت چشم و دل را در زندگى زناشويى محترم دارد؟ چنين فردى در زندگى زناشويى و ارضاى كامل جنسى مشكل دارد و در تشويش و اضطرابى خسته كننده به سر مى برد و به قول «ويل دورانت»:
فساد پس از ازدواج، بيش تر محصول عادات پيش از ازدواج است... (كه) در زير عوامل سطحى طلاق، نفرت از بچه دارى و ميل به تنوّع طلبى، نهان است. ميل به تنوع گرچه از همان آغاز در بشر بوده است، ولى امروزه به سبب اصالت فرد در زندگى نو و تعدّد محركات جنسى در شهرها و تجارى شدن لذّت جنسى، ده برابر گشته است.[54]
در جامعه اى كه روابط آزاد و اختلاط، رايج بوده و جلوه گرى ها و فرهنگ برهنگى و بدحجابى حاكم باشد زن و مرد به هر سوى و هر كس نگاه كنند، همواره در زندگى در حال مقايسه اند; مقايسه اى ميان آنچه دارند و آنچه ندارند و اين مقايسه ها هوس را دامن مى زند و خانواده را در معرض نابودى قرار مى دهد. زنى كه سال ها در كنار شوهر و در مشكلات با او زندگى كرده، پيداست اندك اندك بهار چهره اش، شكفتگى خود را از دست مى دهد و روى در خزان مى گذارد و در چنين حالى است كه سخت محتاج عشق و مهربانى و وفادارى همسر خويش است; ناگهان زن جوان ترى از راه مى رسد و در كوچه و بازار و اداره و مدرسه با پوشش نامناسب خود، فرصت مقايسه اى به دست مى دهد و اين مقدمه اى مى شود براى ويرانى اساس خانواده.[55]
و هر دختر جوانى كه امروزه در اوج نشاط و شادابى جسمى، مغرور از دلبرى ها و جلوه گرى هاست، بايد بداند كه در فردايى نه چندان دور، همين سرنوشت برايش رقم خواهد خورد.
پس يكى از مهم ترين اركان زندگى، عشق و محبّت و وفادارى است و زن و شوهر زمانى به اين هدف مى رسند كه بتوانند از غير همسر خود چشم پوشيده، از هر نوع كاميابى جنسى در غير از كانون خانواده پرهيز كنند.
... اختصاص يافتن استماعات و التذاذهاى جنسى به محيط خانوادگى و در كادر ازدواج مشروع، پيوند زن و شوهرى را محكم مى سازد و موجب اتّصال بيش تر زوجين به يك ديگر مى شود.
فلسفه ى پوشش و منع كاميابى جنسى از غير همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگى، اين است كه همسر قانونىِ شخص از لحاظ روانى عامل خوش بخت كردن او به شمار برود; در حالى كه در سيستم آزاد كاميابى، همسر قانونى از لحاظ روانى، يك رقيب و مزاحم و زندانبان به شمار مى رود و در نتيجه كانون خانوادگى بر اساس دشمنى و نفرت پايه گذارى مى شود.
معاشرت هاى آزاد و بى بندوبار پسران و دختران، ازدواج را به صورت يك وظيفه و تكليف و محدوديت در آورده است، و تفاوت جامعه اى كه روابط جنسى را به محيط خانوادگى و كادر ازدواج قانونى محدود مى كند با اجتماعى كه روابط در آن اجازه داده مى شود اين است كه ازدواج در اجتماع اول، پايان انتظار و محروميت و در اجتماع دوم، آغاز محروميّت و محدوديّت است.
در سيستم روابط آزاد جنسى، پيمان ازدواج، به دوران آزادى دختر و پسر خاتمه مى دهد و آن ها را ملزم مى سازد كه به يك ديگر وفادار باشند و در سيستم اسلامى به محروميّت و انتظار آنان پايان مى بخشد.[56]
«ويل دورانت» در بيان نقش اساسى خانواده مى گويد:
وظيفه ى خانواده، به عنوان مركز اخلاقى جامعه و رابط و پيوند دهنده ى آن، ناشى از خاصيّت ايجاد وحدت انسان است و همه مى دانند كه اكنون اين خاصيّت اصلى از ميان خانواده رفته است و اجتماع هاى صنعتى عصر ما، در وضع ناپايدارى هستند.[57]
جداى از مطالب گذشته، درباره ى آثار منفى ارتباط، (مانند: ايجاد شك و ترديد، و سوءظن نسبت به همسر آينده، مشكل اضطراب و تنوّع طلبى و خطر برگشت به عادات پيشين و لغزيدن در فساد) كه همه موجب سست شدن پيوند خانوادگى مى شود، خطر ديگرى نيز اين گونه افراد را تهديد مى كند. دختر و پسرى كه به وادى ارتباط پا مى گذارند، در بسيارى از موارد با اوّلين كسى كه آشنا مى شوند ازدواج نمى كنند و چه بسا با دختر و پسر متعدّدى ارتباط داشته اند اما به لحاظ مسائل سليقه اى و فكرى و شرايط خانوادگى، بعد از مدتى با يكى از آن ها و يا شخص ديگرى ازدواج مى نمايد.
حال چنين جوانى انتظار دارد كه زندگى او سرشار از عشق و محبّت و وفادارى بوده، كانون گرم خانوادگى اش متزلزل نشود; امّا هميشه دل نگران است كه مبادا روابط گذشته آثار بدى در زندگى اش بگذارد و افشاى آن، سبب بروز مشكلاتى گردد; به ويژه در بافت اجتماعى جامعه ى ما.
اين نگرانى و تشويش، اثرهاى مخرّبى بر بهداشت روانى او مى گذارد و چه بسا با فاش شدن روابط گذشته، زندگى اش نيز از هم مى پاشد و يا مجبور به انجام كارهاى خلاف ديگرى مى شود; به عنوان نمونه:
دختر جوانى كه به تازگى ازدواج كرده است، در نامه اى مى نويسد: من با پسرى قبل از ازدواج دوست بودم; اكنون كه ازدواج كرده ام آن پسر مرا تهديد مى كند كه يا خواهر شوهرت را براى دوست شدن با من آماده كن و يا اين كه من مسائل مربوط به دوستى ميان تو و خود را افشا خواهم كرد.[58]
از اين نامه به خوبى روشن است كه آرامش روانى و زندگى اين دختر به خطر افتاده و مجبور است، براى نجات خود، دختر معصوم ديگرى را به بهانه هاى مختلف بفريبد و به ارتباط با جوانى كه تنها قصد سودجويى دارد، تشويق نمايد و آينده اش را به خطر اندازد.
نكته ى ديگرى كه قابل توجه است، وضعيّت پسرِ تهديد كننده است كه قبلا با اين دختر ارتباط داشته و با او ازدواج نكرده و اكنون خواهان ارتباط و سوء استفاده از دختر ديگرى است.
بايد نشست و وعده هاى شيرين و سوزوگداز عاشقانه ى او(!) را گوش نمود كه دل هر دختر خامى را مى لرزاند.
[51]. مرتضى مطهرى، حجاب، ص 93.
[52]. ر.ك: مجله ى ايران جوان، ش 35، ص 22، آموزش عشق.
[53]. لذات فلسفه، ص 136.
[54]. همان، ص 94و 97.
[55]. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 70.
[56]. مسئله ى حجاب، 89 و 90.
[57]. ويل دورانت، لذات فلسفه، 98.
[58]. دكتر على اصغر احمدى، تحليلى تربيتى بر روابط ...، ص 49
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید