افزايش ميزان تولد کودکان و کاهش مرگ و مير انسان ها به علت بهبود وضعيت بهداشتي در چند دهه اخير سبب افزايش تعداد سالمندان شده است. به دنبال افزايش جمعيت سالمندان، روان پزشکان به اهميت توجه به بهداشت رواني آنان و فراهم آوردن امکانات لازم براي ارائه خدمات ويژه در اين زمينه بيشتر پي برده اند. در حال حاضر در کل جهان حدود 410 ميليون نفر بالاي 65 سال وجود دارد که پيش بيني مي شود تا 40 سال آينده اين جمعيت دو برابر شود.
سالمندي و پير شدن پديده اي شگفت آور است، آنچنان شگفت آور که اغلب نمي توانيم باور کنيم روزي به سراغ ما خواهد آمد؛ چرا که تحولات دوران جواني به سالمندي آنچنان تدريجي است که هيچ گاه اين تحولات قابل حس نيست به طوري که سالمندي از ديد اطرافيان واضح تر از آن چيزي است که به نظر خود شخص مي آيد.
اصطلاحاتي مثل سالمند، سالخورده، پير، مسن، کهنسال و نظاير آن درباره کساني به کار مي رود که 65 سال بيشتر از سن آنها گذشته باشد، ولي مرزبندي سنين سالمندي بيشتر براساس قرارداد شکل گرفته است و به طور کل سالمندي يک امر نسبي است.
براي بسياري از افراد ، بازنشستگي زماني براي رهايي از مسئوليت ها و تعهدات شغلي قبلي و پيگيري زمان تفريح و استراحت و آرامش جسمي و رواني است. براي عده اي ديگر بخصوص اگر بازنشستگي با مشکلات اقتصادي و از ميان رفتن اعتماد به نفس همراه شود، زمان استرس است و مي تواند همراه با علايم روان پزشکي باشد.
در واقع سالمندي فرآيندي است که در سه بُعد فيزيولوژيک، روان شناختي و اجتماعي شخص را به سمت پيري مي برد، تغييرات ايجاد شده در اين سه بُعد با سرعت هاي متفاوتي ايجاد مي شود. اگر فردي علي رغم اين که از نظر فيزيولوژيک پير شده است، خودش را از نظر ذهني جوان بداند، پديده غيرمعمولي نيست يا برعکس اگر کسي با چهره جوان همانند پيرها عمل کند نيز غيرمعمول نمي نمايد؛ بنابراين جاي شگفتي نيست که اين پديده در برخي افراد زودتر از موعد معمولي و در برخي ديرتر به ظهور رسد. پس سالمندي پديده اي زيستي و طبيعي از رشد انساني است که به صورت عمومي و بسيار تدريجي تمام موجودات زنده را در بر مي گيرد. تمام اعضا و جوارح ما با هم َروَندِ مسن شدن را طي مي کنند. شکوه از سنگيني گوش، شکايت از تاري ديد، گله از درد مفاصل و ده ها رنج و فرياد ديگر همه حکايت از هماهنگي ميان اعضا و مجموعه ساختاري انسان دارد. پس به طور کلي سالمندي نوعي تغيير و سر فرود آوردن مقابل سير طبيعي و سنت الهي به صورتي هماهنگ است.
متأسفانه در بسياري از جوامع، سالمندي را مترادف با بيماري تلقي مي کنند در حالي که سالمندي بيماري نيست بلکه فرآيندي طبيعي است که کسي نمي تواند از آن جلوگيري کند. هيچ دليلي براي نگراني از اين پديده وجود ندارد، به طوري که با مراقبت مناسب مي توان از عمر طولاني لذت برد و پيري سالم و شادي آوري داشت و از هجوم بيماري و ضعف در امان ماند.
درباره درازي عمر (LONGEVITY) بايد گفت که بهترين شاخص آن، شاخص خانوادگي است. تقريباً نيمي از افراد بالاي 80 سال، پدران بالاي 80 سال داشته اند. اين عامل تحت کنترل انسان نيست، ولي يک سري عوامل پيش بيني کننده در طول عمر وجود دارد که در کنترل انسان است.از مهمترين آنها مي توان به موارد زير اشاره کرد:
معاينات طبي منظم، عدم مصرف کافئين و الکل، رضايت شغلي، احساس و تصور خود در نقش نوع دوستانه مفيد از نظر اجتماعي مثل همسر، مشاور، والد و غيره، رژيم غذايي مناسب ، و ورزش . در کشورهاي صنعتي و پيشرفته مقام سالمندان به ارزش آنها براي اجتماع وابسته است، بنابراين به علت افت کارايي آنها قدر و منزلت آنها نيز کاهش مي يابد؛ ولي در جوامعي مثل جامعه ما به سبب اعتقادات فرهنگي و مذهبي مردم و بافت خانوادگي حاکم، سالمندان مورد احترام قرار مي گيرند و از اعتبار بالايي برخوردارند.
سن پيري همراه است با تغيير شکل و در بيشتر اوقات از دست دادن نقش اجتماعي قبلي. در بسياري از افراد سالمند تعداد نقش هاي موجود در دوره هاي قبلي از نظر شغلي، خانوادگي و اجتماعي با افزايش سن رو به کاهش مي گذارد، پس افراد سالمند سالم فعاليت هاي اجتماعي خود را با مطابقت دادن با محدوديت هاي دوره سالمندي تا حد زيادي حفظ مي کنند.
گاهي عوامل مداخله گر مثل بيماري جسمي، رواني، مشکلات اقتصادي، مرگ دوستان و عوامل استرس زاي ديگر مانع از ادامه تعامل اجتماعي مي شود و اين چرخه معيوب ادامه مي يابد.
به طور کلي حفظ تماس با افراد و فعاليت اجتماعي براي سلامت جسمي و رواني حايز اهميت است؛ حتي تماس با افراد جوان مي تواند احساس سودمندي و افزايش احترام به نفس را در سالمندان به وجود آورد، چرا که سالمندان در طول زندگي خود ارزش هاي اجتماعي و فرهنگي را به نسل بعدي منتقل کرده اند و هم اکنون مي توانند حاصل تلاش يک عمر خود را در ارتباط با آنها بيابند.
عزلت نشيني علاج درد پيري نيست. درست است که يک سالمند نمي تواند مثل يک جوان تحرک و جنب و جوش داشته باشد، ولي با پذيرفتن ناتوانايي هاي طبيعي خود و به کاربردن توانمندي هاي موجود، مي تواند غبار افسردگي را از چهره اش پاک کند .
امروزه نقش رويدادهاي مهم زندگي و عوامل استرس زاي محيطي و اجتماعي در شکل گيري بيماري هاي رواني و عود آنها به اثبات رسيده است. بعضي رويدادهاي مهم زندگي مثل بازنشستگي، مسائل اقتصادي و مرگ همسر در سالمندان از اهميت بيشتري برخوردار است و مي تواند مستقيماً روي بهداشت رواني آنها تأثير بگذارد.
براي بسياري از افراد ، بازنشستگي زماني براي رهايي از مسئوليت ها و تعهدات شغلي قبلي و پيگيري زمان تفريح و استراحت و آرامش جسمي و رواني است. براي عده اي ديگر بخصوص اگر بازنشستگي با مشکلات اقتصادي و از ميان رفتن اعتماد به نفس همراه شود، زمان استرس است و مي تواند همراه با علايم روان پزشکي باشد.
جنبه اقتصادي بازنشستگي هم براي خود سالمند و هم براي جامعه او از اهميت فوق العاده اي آنها داشته باشد. در بسياري از سالمندان فقير، نگراني در خصوص پول و چگونگي گذراندن زندگي خود به يک اشتغال ذهني دايم بدل مي شود که با کسب لذت آنها در زندگي تداخل دارد، اين نقصان در بنيه مالي ، از يک طرف مراقبت جسمي مناسب و درمان اختلالات جسمي را با مشکل روبه رو مي کند و از طرف ديگر با ايجاد استرس هاي ذهني و از ميان بردن يا تضيف اعتماد به نفس چرخه معبوب خطرناکي از مسائل رواني را به وجود مي آورد.
بازنشستگي اگر به دلخواه و قابل پيش بيني باشد مي تواند توأم با لذت، و افزايش اعتماد به نفس شود. در هر حال بايد به اين نکته توجه داشت که يک فرد سالمند بازنشسته در گذشته فردي مفيد و فعال براي جامعه بوده و دين خود را ادا کرده است. از اين نظر بهتر است با او به عنوان يک عضو ارشد در اجتماع برخورد کرد که منبعي از تجارب سال هاي کاري است و مي تواند بازوي مشاوره اي خوبي براي شاغلان جوان باشد نه اين که با او به عنوان فردي غير مفيد و از کار افتاده و خداي نکرده سربار جامعه رفتار کرد. خيلي از اوقات با اشتغال مجدد اين افراد در کارهاي سبک تر و به صورت نيمه وقت مي توان اعتماد به نفس درهم شکسته سالمندان بازنشسته را ترميم کرد و آنها را از تنهايي در آورد.
عزلت نشيني علاج درد پيري نيست. درست است که يک سالمند نمي تواند مثل يک جوان تحرک و جنب و جوش داشته باشد، ولي با پذيرفتن ناتوانايي هاي طبيعي خود و به کاربردن توانمندي هاي موجود، مي تواند غبار افسردگي را از چهره اش پاک کند.
براي رهايي از عوارضي چون تنهايي، افسردگي و ... در سالمندان بازنشسته توصيه مي شود علاوه بر تماس بيشتر با اعضاي خانواده، ساعات تنهايي و بيکاري روزانه را با شرکت در اجتماعات مخصوص سالمندان پر کنند. در اين اجتماعات نه تنها ساعات بيکاري فرد سالمند پر مي شود؛ بلکه احساس مفيد بودن به وجود مي آيد و اين باعث بالا بردن و بالا نگهداشتن قدر و منزلت سالمند مي شود.
به نظر مي رسد در کشور ما نيز با توجه به رشد سريع جمعيت سالمندي و درگيري شغلي خانواده هاي جوان تر ، نياز به تشکيل باشگاه هاي مخصوص سالمندان که در آن اجتماع کنند بيشتر احساس مي شود تا علاوه بر تجمع در محيط هاي عمومي مثل پارک، محلي اختصاصي براي خود داشته باشند که علاوه بر ديدار يکديگر و احساس مشترک در توانمندي ها و ناتوانايي هاي طبيعي توأم با افزايش سن، به فعاليت هاي متناسب با آن توانايي ها و ناتوانايي ها بپردازند.
براي اين منظور شناخت اعضاي خانواده و در کل اجتماع از محدوديت ها و توانمندي هاي سالمندان ضروري به نظر مي رسد تا علاوه بر درک اين گنجينه هاي گرانبها و برخورد مناسب، از تجارب سال هاي پربار زندگي آنها بيشتر بهره برد.
دکتر آرش ميراب زاده
روان پزشک- استاديار دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید