اين بخش اختصاص به بخشى از پرسشهاى خوانندگان محترم دارد كه در بخش مشاوره مطرح مى گردد و مى تواند به صورت مستقل و مبسوط پاسخ گفته شود.
سوال: ويژگيهاى مادر نمونه چيست؟
جواب: پيش از پرداختن به اصل پاسخ, مقدمه اى را ذكر مى كنيم.
از زمره صفات ثبوتى و فعل خداوند ((خالقيت)) و ((ربوبيت)) است. يعنى هم آفريدگار است و هم پروردگار. جريان اين دو صفت الهى در مورد انسان به توسط پدر و مادر انجام مى شود و اين دو هستند كه وسيله پيدايش او در حيات مادى و رشد و تربيت او بويژه در ايام كودكى اند.
خداوند عشق والدين و بخصوص مادر به فرزند را بويژه در دوران كودكى و نياز او به آنان را به صورت غريزى در نهادشان قرار داده و مراقبت از او را به توصيه و دستور واگذار نفرموده است, زيرا تخلف از دستور و فرمان مولى به وفور ممكن است, ولى سرپيچى از حكم غريزه بسيار نادر و مشكل است و او با اين تدبير خود از تلف شدن و دور انداختن كودك به جهت رنج زياد آن به وسيله والدين, جلوگيرى و پيش گيرى كرده است.
در صورتى كه علاقه و توجه فرزند در دوران پس از كودكى به پدر و مادر به طور غريزى نيست و بيشتر به عواطف, تعهد و احساس مسووليت او بستگى دارد و بدين لحاظ در خصوص مراقبت والدين از كودك خردسال خود نيازى به دستور و تإكيد نيست ولى در مورد احسان و رعايت احترام به پدر و مادر از سوى فرزند, فرمان و توصيه الهى است كه مى تواند فرزند را تا آخر عمر خود به پاسداشت حقوق والدين وادار كند.
و لذا خداوند متعال در آيات چندى از قرآن كريم, بر رعايت اين حق و توجه دادن به مقام آنان تإكيد ورزيده است; از جمله مى فرمايد: ((و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا ...)) خداوند حكم فرموده است جز او را نپرستيد و به والدين خويش احسان روا داريد ...)).(1)
در اين آيه كريمه, نيكى به پدر و مادر پس از فرمان به بندگى الهى آمده و والدين هم به صورت مطلق ذكر شده و به ايمان و اسلام مقيد نشده است كه اين دو امر, خود بيانگر طبيعى بودن اين حق و اهميت بسيار بالاى آن است.
در جاى ديگر پس از تإكيد بر رعايت اين حق بخصوص به رنجى كه مادر در رابطه با فرزند خود متحمل مى شود تكيه كرده و آن را توجه داده و گوشزد مى فرمايد:
((و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا ...)); ما انسان را نسبت به والدينش به نيكى سفارش كرديم, مادرش او را با محنت و رنج حمل كرد و با مشقت و سختى به دنيا آورد و مدت باردارى و از شيرگرفتن او سى ماه است)).(2)
در اين آيه كريمه به سه مورد از مهمترين كارهايى كه مادر در رابطه با فرزند بر دوش مى گيرد اشاره شده است:
1ـ مرحله حمل و باردارى
2ـ زايش و ولادت
3ـ حضانت و شيردهى.
اين يادآورى خود نشانه عنايت ويژه خداوند متعال بر اهميت بيشتر احسان به مادر است كه بازتاب آن در روايات معصومان(عليهم السلام) منعكس شده است.(3)
ويل دورانت مى نويسد: ((در نمايش بزرگ توالد, كه محور حيات است, عمل نر حقير است, او فقط سياهى لشكر است. در بحران وضع حمل, مرد با دستپاچگى و حيرت در كنار زن مى ايستد و سرانجام به حقارت و غير ضرورى بودن هستى خود, در پهنه رشد نوع پى مى برد. در اين لحظه است كه مى فهمد, زن از او به نوع نزديكتر و وابسته تر است و جريان عظيم حيات, در وجود زن است و خلقت از خون و جسم اوست و به تدريج درمى يابد, كه چرا اقوام ابتدايى و اديان بزرگ, مادرى را مى پرستيدند.))(4)
مقصود از ذكر اين مختصر, توجه به اين نكته است كه اگر مقصود از پرسش در باره مادر نمونه اين است كه به وظيفه خود در اين خصوص پى ببريم, بايد بدانيم كه از ديدگاه اسلامى نمونه بودن يا نبودن مادر در وظيفه احسان نسبت به او تإثير چندانى ندارد. و اين نيكى و رعايت حقوق او از جهت مادر بودن از امورى است كه حتى ايمان هم در آن دخالتى ندارد, تا چه رسد به نمونه بودن و اين حق طبيعى اوست. و اگر مقصود وظيفه اى است كه هر زنى نسبت به فرزندان خود داشته و به عنوان كمالى براى خود او مطرح است, اين سوال بسيار بجا و درخور تحقيق و پاسخ بايسته است.
ويژگيهاى مادر نمونه
اكنون به اختصار به ويژگيهاى مادر نمونه مى پردازيم, البته روشن است كه وقتى از مادر نمونه گفتگو به عمل مىآيد بيشترين مقصود, بر محور وظايف و اوصافى است كه در رابطه با فرزندان خود دارد و يا بايد بدان متصف باشد, كه آن را در پنج بخش برمى شماريم.
1ـ نيازهاى عاطفى كودك
الف: نوازش و محبت
ابراز محبت و علاقه به كودك از دو جهت در شكل گيرى شخصيت كودك موثر است. اول آنكه بروز و ظهور استعدادها و قواى او كه خداوند متعال در وجودش قرار داده تا حد زيادى به آن بستگى دارد. پيش از اين به نقش اظهار محبت در اين خصوص توجه نمى شد و بيشتر خانواده ها تربيت فرزند را, در اعمال خشونت و تنبيه بدنى مى دانستند و پدر و يا مادر موفق را كسى مى پنداشتند كه فرزندان او هر چه بيشتر از او ترس به دل داشته باشند, در صورتى كه هم اكنون اين قضيه كاملا به عكس است و تحليل گران مسايل تعليم و تربيت متفقند كه هيچ عاملى جاى محبت و نوازش را در بروز و رشد استعدادها و شخصيت كودك نمى گيرد. والدين موفق كسانى اند كه توانسته باشند بين خود و فرزندانشان رابطه اى دوستانه و صميمى بر پايه احترام متقابل ايجاد كنند.
و ديگر آنكه كودك در آغوش گرم و محبتآميز مادر و پدر است كه نوعدوستى و محبت به ديگران و علاقه مندى به سرنوشت آنان را مىآموزد. كودكى كه خود از محبت كافى برخوردار بوده و در اين زمينه اشباع شده است, ديگردوست و محبت ورز است, و به راحتى با كودكان ديگر مى تواند به ايجاد رابطه دوستانه اقدام كند. چنين كودكى دچار انتقام جويى و عقده گشايى و حسادت و خيانت و سركشى نمى شود و حتى الامكان بى مهريها و تجاوزات ديگران را نيز با عفو و مهربانى پاسخ مى دهد. چنين انسانى كمتر در زندگى و روابط اجتماعى خود با شكست مواجه مى شود و جاذبه هاى نيرومند وجودى و عاطفى رشد يافته اش همه را به سوى او مى كشاند.
در خانواده اى كه كودك فقط از پدر واهمه دارد, تا وقتى او در خانه است آرام است, ولى به محض خروج او از منزل, با ناسازگارى و بهانه جوييهاى خود مادر را بيچاره مى كند.
خلاصه, كودكى كه در دوران ويژه آن, از محبت مادرى و پدرى محروم بوده است, در بزرگى قطعا جبران آن ممكن نخواهد بود.
يكى از روانشناسان مى گويد: ((اولين كسانى كه خريدار مدهاى جديد و تغيير لباس و خودآراييهاى زننده هستند, همان تحقيرشدگان دوران كودكى مى باشند.))(5)
در روايت آمده است: روزى رسول خدا(ص) فرزندان خود حسن و حسين(عليهماالسلام) را بوسيد. ((اقرع بن حابس)) كه شاهد آن جريان بود گفت: من داراى بيست فرزند هستم و تاكنون من هيچ يك از آنان را نبوسيدم! حضرت جمله اى به اين مضمون فرمودند: ((به من چه اگر خدا خداوند عاطفه را از دستت برده باشد!))(6)
البته اين نكته را نيز بايد توجه داشت كه خود ابراز محبت و عاطفه به صورت مثبت و معتدل كه پىآمد زياده روى در آن را نداشته باشد هنرى است كه از هر كس ساخته نيست.
اظهار علاقه به صورت در آغوش كشيدن, بوسيدن و كلمات محبتآميز گفتن و بازى با كودك و امثال آن است كه به كودك شخصيت, اعتدال و اعتماد به نفس مى بخشد و كسانى هستند كه از چنين كارى عاجز و يا بدان بى توجه اند و يا آن را منافى شإن و مرتبه خود مى دانند. مادر نمونه آن است كه به اين موضوع نه به صورت نياز خود ـ كه گاهى از او اين عمل سر زند ـ بلكه به صورت پاسخ گويى و توجه به نياز دايمى كودك بدان مبادرت ورزد و آن را حاكم بر تمامى رفتار و مناسبات خود با فرزند خويش كند.
ب: رفتار عادلانه
برخى مادران و يا پدران, گاهى بى دليل موجه بعضى از فرزندان خود را بر برخى ديگر ترجيح داده و رفتار محبتآميزترى را با او دارند, و بويژه اين توجه بيشتر ـ كه گاهى خيلى هم مايه عذاب و اذيت براى برخى خانواده ها مى شود ـ وقتى اتفاق مى افتد كه پس از يك فرزند خردسال, نوزاد ديگرى متولد مى شود كه معمولا در اين صورت كودك بزرگتر به دست فراموشى سپرده مى شود و همه توجه ها به سوى دومى گسيل مى گردد و در نزاعها و برخوردهاى كودكانه گرچه دومى مقصر باشد هميشه حق به او داده مى شود, و اولى را به بهانه اينكه تو بزرگ هستى, از حق خود محروم مى كنند, و بازتاب چنين رفتارى بسيار روشن است. در صورتى كه با توجه به اينكه بخصوص در ماههاى اول تولد نوزاد, كه هم شروع دوران تازه و فصل جديدى از نوع رابطه والدين با كودك اولى است و طبعا از حساسيت بيشترى برخوردار است و از طرف ديگر اظهار محبت به نوزاد نيز تإثير چندانى بر او ندارد, بايد بيشتر توجهات و ابراز علاقه ها معطوف به كودك نخستين شود, تا او احساس نكند كه با آمدن ديگرى, همه چيز از او گرفته شده و ديگر توجهى به او نمى شود. اين رفتار هم از ميزان ناهنجاريها و بهانه جوييهاى او مى كاهد و هم رابطه آينده او با كودك تازه وارد را به خوبى شكل مى دهد.
در روايت آمده است: ((رسول گرامى(ص) روزى مردى را كه داراى دو فرزند پسر بود, ديدند كه فقط يكى از آن دو را بوسيد حضرت فرمودند: ((فهلا ساويت بينهما)) چرا با هر دو به يك گونه عمل نكردى؟))(7)
و باز در حديث ديگرى از همان حضرت آمده است: ((اعدلوا بين اولادكم كما تحبون إن يعدلوا بينكم فى البر و اللطف.)) بين فرزندان خود همچنان كه دوست داريد آنها با شما به عدالت رفتار كنند, عادلانه عمل كنيد.))(8)
ج: فراهم كردن محيطى آرام براى فرزندان در سايه تفاهم با همسر و خويشان
نكته اى قابل توجه اين است كه در مورد زن و يا مادر و يا همسر نمونه نمى توان هر يك را جداى از ديگرى به حساب آورد. يك زن نمونه نمى تواند مادر و يا همسر نمونه نباشد همچنان كه مادر نمونه الزاما همسر نمونه هم هست, چون تا زن در همسرى, شايسته نباشد قادر نيست به وظايف مادرى قيام كند. قربانى اصلى زندگيهاى پرجنجال و با روابط ناسالم, فرزندان اند. اگر خانمى بتواند حتى الامكان محيط خانواده را آغشته به محبت و تفاهم كند و از كم و كاستيهاى زندگى چشم پوشى كند و خلاهاى معيشتى را از جريان اطلاع فرزندان خود دور سازد و در چشم آنان زندگى مشترك خود با شوهر و فرزندان را موفق جلوه دهد و روح قناعت و سازش را در وجدان آنان تقويت كند و روابطى سالم با اقوام خود و شوهر برقرار سازد, چنين زنى بالاترين خدمتها را به بچه هاى خود كرده و خود نيز از آثار آن بهره مند است.
د: حوصله و متانت در برخورد با ناهنجاريهاى كودك.
انسان در هر دوره اى از حيات خود طبيعت و اقتضايى خاص به خود دارد, بسيارى اذيت و شيطنت كودكان را به حساب بدى او مى گذارند و به سرعت در برابر لجبازى, بهانه گيرى و شيطنتهاى كودكانه آنان برآشفته شده و آنها را به باد كتك مى گيرند. اين كار گذشته از اينكه ستم به كودك بوده و شرعا و اخلاقا درست نيست, آثار بد تربيتى داشته و بر سركشى و ناهنجاريهاى كودك مى افزايد. بايد توجه داشت فرزند در سنين كودكى نارسايى عقلى دارد. او توجه به زشتى كار خود ندارد و به طبيعت خود عمل مى كند. نه با اراده و قصد اذيت.
در روايتى رسول اكرم(ص) فرمودند: ((لا تضربوا اطفالكم على بكأهم فان بكأهم اربعه اشهر شهاده ان لا اله الا الله و اربعه اشهر الصلاه على النبى و آله و اربعه اشهر الدعإ لوالديه.)); كودكان خود را به جهت گريه آنها كتك نزنيد زيرا گريه آنان تا چهار ماه شهادت به توحيد و چهار ماه صلوات بر محمد و آل محمد و چهار ماه ديگر نيز دعاى خير براى والدين شان است.))(9)
مرحوم صاحب وسأل هم طبق اين حديث فتوا داده است كه اين عمل شرعا جايز نيست. (10)
پىنوشتها:
1ـ سوره اسرإ, آيه 23.
2ـ سوره احقاف, آيه 15.
3ـ وسأل الشيعه, ابواب احكام الاولاد, ب94, ص209 ـ 207.
4ـ لذات فلسفه, ص134.
5ـ هنر زن بودن, ص82, نقل از: راه نفوذ در دلها, نوشته هادى دوست محمدى, ص207.
6ـ مكارم الاخلاق, موسسه اعلمى, تهران, ص220.
7ـ همان.
8ـ همان.
9ـ وسأل الشيعه, ج15, ابواب احكام الاولاد, باب 63, ص171.
10ـ همان.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید