«و چون فرشتگان را امر كرديم: «براي آدم سجده كنيد»[همه] به سجده افتادند به جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد و ازكافران شد.»(بقره34)
قرآن كريم هنگامي كه از پيامبران پيشين ياد مي كند و گوشه هايي از زندگي درخشان و پربركت ايشان را شرح مي دهد و زنگار تحريفات عمدي و غيرعمدي را از صفحات نوراني تاريخ ايشان مي زدايد اهتمام فراواني به بيان واكنش هاي امت ها در برابر انبياي الهي مبذول مي دارد: از يك سو، به بيان موضع گيري هاي مردم در برابر پيامبران خدا و علل و عوامل مخالفتهاي ايشان مي پردازد؛ و ازسوي ديگر به روش هاي هدايت و تربيت انبياء و مبارزه آنان بر ضد عوامل كفر و شرك و انحراف، اشاره مي كند و نيز سنت هاي الهي را در تدبير جوامع، به ويژه از نظر ارتباط متقابل مردم با انبياء يادآور مي شود كه حاوي نكاتي بس آموزنده و روشنگر است.
اين مباحث هرچند ارتباط مستقيم با مسائل اعتقادي و كلامي ندارد ولي هم به جهت خصلت روشنگرانه اي كه پيرامون مسائل نبوت دارد و بسياري از ابهامها را دراين زمينه مي زدايد و هم از نظر اهميتي كه در آموزندگي و سازندگي انسان ها و پند و عبرت گرفتن از حوادث مهم تاريخي دارد از اهميت فوق العاده اي برخوردار مي باشد. اكنون اين مطلب را از نظر مي گذرانيم:
واكنش مردم در برابر پيامبران
هنگامي كه پيامبران الهي بپا مي خاستند و مردم را به پرستش خداي يگانه (نحل 36) و اطاعت از دستورات او، بيزاري از بت ها و معبودهاي باطل و پرهيز از شياطين و طاغوتها و ترك ظلم و فساد و گناهان و كارهاي زشت، دعوت مي كردند عموما با انكار و مخالفت مردم مواجه مي شدند. (ابراهيم9) و مخصوصا فرمانروايان و ثروتمندان جامعه كه سرمست عيش و نوش (سبا 34) و مغرور به مال و مكنت يا علم و دانش خودشان بودند (غافر 83)، سرسختانه كمر مبارزه با ايشان را مي بستند و بسياري از قشرهاي ديگر را به دنبال خودشان مي كشاندند و از پيروي راه حق بازمي داشتند. (احزاب 67) و تدريجا گروه اندكي كه غالبا از محرومان جامعه بودند به انبياء الهي ايمان مي آوردند (هود40) و كمتر اتفاق مي افتاد كه جامعه اي برپايه عقايد صحيح و موازين عدل و قسط و مطيع فرمان خدا و پيامبران، تشكيل گردد آنچنان كه في المثل در زمان حضرت سليمان (ع) تشكيل شد. هرچند بخش هايي از تعاليم انبياء تدريجا در فرهنگ جوامع، نفوذ مي كرد و از جامعه اي به جامعه ديگر، انتقال مي يافت و مورد اقتباس، قرار مي گرفت و احيانا به عنوان ابتكارات سردمداران كفر، ارائه مي شد چنان كه بسياري از نظامهاي حقوقي جهان، از شرايع آسماني اقتباس كرده اند و بدون ذكر منبع و مأخذ و بنام افكار و آراء خودشان عرضه داشته و مي دارند.
علل و انگيزه هاي مخالفت با انبياء
مخالفت با انبياي الهي علاوه بر انگيزه كلي «ميل به بي بند و باري و پيروي از هواهاي نفساني» (مائده70) علل و انگيزه هاي ديگري نيز داشته است. از جمله خودخواهي و غرور و خود برتربيتي (استكبار) بود كه بيشتر در ميان اشراف و نخبگان و ثروتمندان، بروز مي كرد. (غافر، 56)
ديگري تعصبات و پايبندي به سنت هاي پيشينيان و نياكان و ارزش هاي غلطي بود كه در ميان جوامع مختلف، رواج داشت. (بقره 170)
همچنين حفظ منابع اقتصادي و موقعيتهاي اجتماعي، انگيزه نيرومندي براي ثروتمندان و حكمرانان و دانشمندان بود. (توبه 34) و ازسوي ديگر، جهل و ناآگاهي توده هاي مردم، عامل بزرگي براي فريب خوردن از سردمداران كفر، و پيروي از بزرگان و اكثريت جامعه بود و موجب اين مي شد كه به اوهام و پندارهاي خودشان دل خوش كنند و از ايمان به آييني كه جز افراد معدودي آن را نپذيرفته بودند سرباز زنند آن هم افرادي كه غالبا از موقعيت اجتماعي چشمگيري بهره مند نبودند و از طرف بزرگان قوم و اكثريت جامعه، طرد مي شدند. ضمنا فشار قشر حاكم و زورگويان را نبايد از نظر دور داشت. (فاطر 47)
بهانه جويي مخالفان انبياء و پاسخ آنها
در آيات زيادي از قرآن، بهانه هاي مخالفان انبيا بيان شده كه ما چند نمونه را نقل مي كنيم:
الف. به رسول خدا مي گفتند: غير از اين قرآن، كتاب ديگري بياور. (يونس 105)
ب. چرا به جاي اين كه قرآن يك دفعه نازل شود تدريجاً نازل مي شود. (فرقان 32)
غافل از آن كه بهترين روش آموزش، آموزش تدريجي است، زيرا در غير اين صورت به دل نمي نشيند و جاي خود را در اعماق روح انسان باز نمي كند.
ج. چرا اين قرآن بر مرد صاحب نام و بزرگي نازل نشد! (زخرف، 3)
د. چرا پيامبر باغ و گنج و خانه زيباو امثال اينها ندارد؟ (فرقان 8)
در سوره طور ضمن بيان چندين آيه، مخالفان انبياء را در دادگاه وجدان محاكمه مي كند.(طور 31)
آيا پيامبران آسماني حرفي برخلاف خرد زده اند تا شما به حكم عقل خود اعتراض و سرپيچي كنيد؟!
در آيه اي ديگر از آنان مي پرسد: آيا اين آيات را افترا بر خداوند مي دانيد و در وحي بودن آن شك داريد؟ آيا مي توانيد يك داستاني مثل آن بياوريد؟ آيا خود را بدون آفريدگار مي پنداريد (طور 35)
خداوند به پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: آيا تو از آنان مزد و پولي مي خواهي كه پرداختنش براي آنان سنگين بوده و دعوت تو را نمي پذيرند؟ (طور 40)
آيا براي آنان خدايي غير الله وجود دارد تا منتظر وحي و پيامبر ديگري از طرف آن خدا باشند؟ (طور 43)
معنا و مفهوم تكبر و استكبار
در مجمع البحرين در معناي تكبر آمده است: انسان تكبر ورزيد، يعني خودش را از قدر و ارزشي كه دارد بيشتر دانست.
قاموس قرآن در معناي تكبر به آيه زير اشاره نموده و مي فرمايد:
«نيست در سينه هاشان مگر تكبر و خودبزرگ بيني.» (غافر 56)
(تكبر): نيز بهمان معني است و شايد تكلف در آن منظور باشد يعني به زور خودش را كبير مي داند بدترين تكبر آن است كه در برابر امر خدا تكبر و از قبول آن امتناع كند.
(استكبار) آن است كه اظهاربزرگي و تكبر كند با آن كه اهلش نيست ابي و استكبر و كان من الكافرين(بقره 34) «و آيات قرآن همه در اين زمينه است.» (فرهنگ ابجدي عربي-فارسي ص 63)
راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند مفردان الفاظ قرآن در معناي تكبر و استكبار اشاره مي كند كه:
كبر و تكبر و استكبار در معنا به هم نزديك هستند و آن حالتي است كه به انسان داراي عجب نفس اختصاص دارد و انسان خود را بزرگ تر از ديگران مي داند، و بالاترين تكبر، تكبر نسبت به خداوند است كه از پذيرش حق سرباز مي زند.
آثار برتري طلبي
يكي از عوامل دروني شرك روحيه برتري طلبي و سلطه جويي بر ديگران است. از آنجا كه پذيرش دعوت انبياء و تصديق آن ها مستلزم قبول زعامت و گردن نهادن به اوامر آن ها و كنارگذاشتن امتيازات بي پايه حاكم بر جامعه شرك آلود است، لذا مستكبران از پذيرش آن سرباز زده و در مقابل پيامبران مقاومت مي كردند.
«كساني كه در آيات الهي بدون اعتماد به دليلي كه از جانب ما آمده است مجادله مي كنند در سينه هايشان فقط احساس بزرگي است.»(غافر 56)
در آيات متعددي از مخالفين انبيا با وصف مستكبر نام مي برد تا به علت مخالفت آن ها اشاره كند. اين نكته از تعليق حكم بر وصف فهميده مي شود.
«آنان كه استكبار ورزيدند گفتند ما به آنچه شما ايمان آورديد كافريم.»(اعراف 76)
«آنان را كه در زمين بناحق ادعاي برتري مي كنند از آيات خويش منصرف مي كنيم.» (اعراف 146)
آيات متعددي به برخورد مستكبرانه بعضي از سران شرك اشاره مي كند «بعضي از مردم سخنان لغو و باطل تهيه مي كنند... و هنگامي كه آيات ما بر آن ها خوانده مي شود با تكبر و غرور روي مي گردانند گويي گوششان سنگين است وچيزي نشنيده اند پس اي رسول آن ها را به عذابي دردناك بشارت بده.» (لقمان 6)
اين گونه برخورد با انبيا و آيات الهي در حالي صورت مي گرفت كه سران شرك به صحت و اتقان پيام انبيا توجه داشتند و در حالي كه قلبا به صحت آن معترف بودند آن را انكار مي كردند.
استكبار اهل كتاب مانع از پذيرش دعوت خاتم النبيين و ديگر رسولان الهي شدند در كلام مولي امير المؤمنين(ع) نيز به اين عامل انحراف اشاره شده است: «خداوند زماني رسول اكرم(ص) را مبعوث فرمود كه مردم از دين خدا منحرف و سرگردان بودند و در آتش فتنه مي سوختند. خواهش هاي نفساني آن ها را به پستي كشانده و استكبار و خودبزرگ بيني موجب لغزش آن ها شده بود». و در جاي ديگر مي فرمايند: بزرگترين لغزش گاه انديشه خود بزرگ بيني است. از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند: «سه چيز پايه كفر است: حرص؛ خودبزرگ بيني؛ حسادت» روحيه استكباري موجب مي شود تا انسان به اموري كه به او تعلق ندارد خصوصا اگر مخالف نظر او باشد به ديده حقارت نگاه كند و همين نگرش سبب مي شود تا انسان از خيرات عظيم محروم بماند. چون انسان طبعا به امور پست گرايش ندارد. (ماهنامه معرفت شماره 10)
قوم ثمود كه داراي خصلت غرور و تكبر بودند، براي تضعيف جامعه مؤمنين، آنچه را پيروان صالح به آن ايمان آورده بودند، تكفير كرده، تا بدين وسيله مستضعفين را به صفوف خود ملحق كنند:
«... متكبران گفتند: (ولي) ما به آنچه شما به آن ايمان آورده ايد، كافريم»(اعراف76)
متكبران به پيروان صالح گفتند: ما نبوت صالح و عذابي را كه شما به آن ايمان آورده ايد تكذيب مي كنيم. (جامع البيان ج 8 ص 301)
آنها براي ايجاد فشار روحي بر مؤمنان مستضعف، دست به كار شدند تا در روحيه آنها تزلزل ايجاد كنند، اما اين شيوه در روحيه آنها هيچ تأثيري ايجاد نكرد؛ و اين نااميدي و استكبار آنان موجب شد كه به كشتن ناقه صالح روي آوردند.(تفسير ثعلبي ج10 ص214)
سرانجام تكبر
خداي متعال سرانجام تكبر را براي ما روشن و تبيين فرموده است و ما از سرگذشت آدم(ع) پند مي گيريم كه از تكبر دوري كرده، از آن تنفر داشته باشيم.
آن گاه كه شيطان تكبر ورزيد و تسليم امر خدا نشد، خداوند او را خوار ساخته، ذليلانه از بهشت بيرون راند:
رسول اكرم(ص) در همين خصوص مي فرمايد:
«كسي كه براي خدا تواضع و فروتني كند، خداوند او را بلندمرتبه مي كند و آن كس كه تكبر ورزد خداوند وي را پست و بي مقدار مي سازد».
هم چنين در جايي ديگر مفهوم تكبر را روشن ساخته مي فرمايد:
«تكبر، تسليم حق نشدن و پست شمردن مردم است».
براساس اين تعريف، تكبر همان خودخواهي است كه صاحب آن مي خواهد حاكم مطلق زمين باشد. چنين فردي در برابر حق تسليم نشده و از هيچ كس پند و اندرزي نپذيرد؛ زيرا او- به گمان و تصور خويش- نمي خواهد تابع كسي باشد.
او فردي سركش است و به زيردستانش ستم روا مي دارد و از آن جا كه خويش را برتر از ديگران مي پندارد، نسبت به آنها ارج و اعتباري قائل نيست.
به همين دليل سرانجام تكبر در قرآن بيچارگي و نافرجامي ياد شده است؛ زيرا خداوند از انسان متكبر ناخرسند است:
تكبر، به كيفر شديد انسان متكبر مي انجامد و او را از زمره مؤمنان بيرون و به نفرين شدگان (افراد ملعون) ملحق مي سازد؛ از اين رو، خداوند شيطان متكبر را مخاطب ساخته مي فرمايد:
«فاخرج منها فانك رجيم و ان عليك لعنتي الي يوم الدين».
تكبر، از سبك مغزي و ناداني ناشي مي شود و در اين راستا بهترين و جالب ترين تعبير را امام جعفر صادق(ع) ارائه فرموده اند:
«همان اندازه كه تكبر در دل شخص قرار گيرد، به همان مقدار انديشه و خرد خويش را از دست مي دهد».
خداوند متعال در جايي نتيجه تكبر را آتش جهنم مي خواند:
و كساني كه آيات ما را دروغ انگاشتند و از [پذيرش] آنها تكبر ورزيدند آنان همدم آتشند [و] در آن جاودانند.(اعراف36)
و نيز سران قوم حضرت شعيب را كه تكبر ورزيدند بوسيله زمين لرزه از پا درآورد.(اعراف91)
هلاكت فرعونيان در اثر استكبار و خواري ايشان در زندگي دنيوي نيز از عقوبتهاي متكبران در قرآن بشمار مي رود.
عادل جباري
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید