اين شما هستيد که ايده ها و مفاهيم جديد را براي صحبت کردن و بحث کردن پيش مي کشيد.
اين شما هستيد که براي تغييرات بيشتر پيشنهاد مي دهيد، اين تغييرات ممکن است در مورد روابطتتان، دکوراسيون خانه، اتاق و غيره باشد.
اين شما هستيد که نوارها و کاست هاي موسيقي جديد، کتاب هاي جديد و يا غذاهاي تازه را به همسرتان پيشنهاد مي دهيد.
براي همگي ما پيش مي آيد که در تمامي اين موارد شروع کننده باشيم، اما اگر به طور معمول و يا هميشه اين شما هستيد که اين کارها را مي کنيد، قطعاً کم کاري هاي نامزد يا همسرتان را جبران نماييد.
چگونه جبران کم کاري ها مي تواند رابطه ي شما را تخريب کند؟
در وجودتان انزجار زيادي انباشته مي شود.وقتي با پرکردن کم کاري ها، شما رابطه اي را شروع مي کنيد در ابتدا خوشحال هستيد، زيرا عشق و توجه زيادي را به سمت خودتان جلب مي نماييد، بنابراين تصور مي کنيد تلاشتان ارزشش را دارد، اما در نهايت وقتي متوجه مي شويد تمام بار احساسي رابطه به دوش شما است، از نامزد يا همسرتان متنفر مي شويد.
سوزان و جري هنگامي که جهت مشاوره نزد من آمدند، ازدواجشان به يک بحران کشيده شده بود.سوزان شکايت کرد. «احساس مي کنم همه ي وظايف بعهده ي منه.همه ي برنامه ريزي ها را من انجام مي دم. هميشه من به
دوستان زنگ مي زنم تا دورهم جمع بشيم.اين منم که پيشنهاد ميدم راجع به مشکلاتمان صحبت کنيم. با اين که هفت ساله با هم ازدواج کرديم، اما فکر نمي کنم جري حتي يک بار هم مسئوليت اين کارها رو به عهده گرفته باشه.»
جري پس از شنيدن شکايت هاي همسرش با تعجب گفت:«هميشه فکر مي کردم از انجام اين کارها لذت مي بري و دوست داري اين کارها را خودت بکني؟ از همون موقع که باهم آشنا شديم، اين تو بودي که همه برنامه هاي تعطيلات را ترتيب مي دادي.پس منم به اين کار تو عادت کردم و فرض را بر اين گذاشتم که دوست داري اين مسئوليت ها به عهده ات باشه.»
به سوزان و جري کمک کردم تا الگوي ارتباطي که گرفتارش شده بودند را ببينند.سوزان به اين خاطر که احساس مي کرد از او حمايت و مواظبت نمي شود، از دست جري عصباني بود و جري نمي توانست بفهمد چرا تا کتيک هايي که سوزان به کار مي برده تا جري دوستش داشته باشد، حال نتيجه ي عکس دادند؟ سوزان احساس مي کرد به دام افتاده و هميشه تمام مسئوليت ها بعهده ي اوست.
به همسرتان فضاي کافي نمي دهيد که او هم جاهاي خالي را پر کند.وقتي عادت داريد، جاهاي خالي را خودتان پر کنيد، نامزد يا همسرتان را از اين فرصت محروم مي کنيد که حرکتي بکند.شما از اين که او از قبول مسئوليت سرباز مي زند، مأيوس مي شويد. بدون اين که متوجه باشيد، اين شما هستيد که به او فرصت انجام کارها را نمي دهيد.
مردها موقعي احساس خوبي نسبت به خودشان دارند که مسئوليت موردي به عهدهي آن هاست و يا موقعي که خودشان کاري را شروع مي کنند. بنابراين هنگامي که اين فرصت را به آن ها نمي دهيد، احساس مي کنند از مذکر بودنشان دورمانده اند و احساس انزجار مي نمايند.
آيلين و روي هم همين مشکل را داشتند.قبل از آن که به سمينارم بيايند، سه سال بود که با هم ازدواج کرده بودند. آيلين چنين گفت:«من روي را واقعاً دوست دارم، اما در مورد رابطه ي جنسي مشکل بزرگي داريم. احساس مي کنم، براي روي زياد جذاب نيستم.هميشه من شروع مي کنم و پا پيش مي گذارم و او نو بغل مي کنم و مي بوسم. او خيلي خوبه. اما ايکاش تو اين زمينه کمي جدي تر بود.»
روي اعتراف کرد:«اين حقيقت داره.احساس مي کنم با آيلين اين موضوع را جدي نمي گيرم.وقتي راجع به اون فکر مي کنم مي بينم، به من فرصت نمي ده و منو تحت فشار قرار ميده هر وقت از سر کار بر مي گردم و يا توي آشپزخانه هستم، منو تحت فشار قرار مي ده. فکر نزديک شدن به اونو هيچ وقت نمي کنم، براي اين که مجبور نيستم.ميدونم سعي مي کنه منو اغوا بکنه.به همين دليل تو اين رابطه من تنبل شدم.»
موضوع اين بود که آيلين به روي هيچ فرصتي نمي داد.در مورد رابطه ي جنسيشان هرگاه احساس خلأ مي کرد، سريع مي دويد و جاي خالي را پر مي کرد و روي هم احساس مي کرد، تضعيف شده و آيلين هم احساس غير دوست داشتني بودن مي کرد و تنها مي ماند و در نتيجه هر دو از يکديگر منزجر مي شدند.
مردها به مانند روي، هنگامي که زنشان متخصص پر کردن جاهاي خالي هستند، با احساسات متفاوت و ضد و نقيضي واکنش نشان مي دهند.از يک طرف احساس خلاصي و راحتي مي کنند و از طرف ديگر به طرزي پنهاني از اين که به آن ها فرصت داده نشده کاري بکنند و جاهاي خالي را پر بکنند، احساس اجحاف مي نمايند.
وقتي اين شما هستيد که هميشه در رابطه ي خود جاي خالي را پر مي کنيد، طرف مقابلتان را از اين که عشق ورزيدن را بياموزد، محروم مي کنيد. بنابراين اين فرصت رشد را از او سلب مي نماييد.
خودتان را گول مي زنيد که رابطه ي خوبي داريد، در حالي که اين طور نيست. وقتي متخصص پرکردن جاهاي خالي هستيد، ممکن است دچار اين توهم شويد که رابطه ي فوق العاده اي داريد، در حالي که اين طور نيست. اين اشتباه را خودم در زندگيم بارها مرتکب شده ام.بگذاريد راجع به يکي از روابطم برايتان بگويم.
با مردي آشنا شدم که در اين جا او را سندي خواهم ناميد.هنگامي که اولين بار سندي را ديدم، فهميدم دوستم دارد و مي دانستم اوقات رمانتيک خيلي خوبي را با هم خواهيم داشت. بر طبق عادت شروع به پر کردن جاهاي خالي کردم. ديدارهاي فوق العاده اي ترتيب مي دادم.براي او شعرها و نامه هاي قشنگ و پر احساس مي نوشتم و در آن ها ازاحساساتم برايش مي گفتم. موضوع هاي عميق و فلسفي زيادي را براي مکالمه پيش مي کشيدم. در رابطه با موضوع هاي مختلف نظراتم رابا او در ميان
مي گذاشتم و ساعت ها حرف مي زدم.آخرين مشاهدات و دريافت هايم در روابطم با او را به اطلاعش مي رساندم و اين که چه مواردي مي آموزم و سعي مي کردم تا جايي که ممکن بود، او را با خود صميمي کنم.
آيا سندي از تلاش هايم، جهت پرکردن جاهاي خالي خوشش نمي آمد؟ مطمئنم که او بي نهايت از اين کار من خوشش مي آمد. چرا که به او کمک مي کرد تا از آن نواحي که احساس کاستي و بي کفايتي مي کند، بر حذر باشد و با آن ها روبرو نشود و براي «خود»او خيلي جذاب بود که زني تا اين حد ديوانه وار دوستش داشته باشد.
هنگامي که براي دوستانم از رابطه ام مي گفتم، آن را کاملاً ديناميک مي ناميدم وهمه فکر مي کردند، اگر هر رابطه اي اين طور باشد، پس واقعاً آن رابطه فوق العاده است.کساني که ما را با هم مي ديدند، تصور مي کردند ما خيلي با هم خوشبخت هستيم. وقتي از خودم مي پرسيدم، آيا ما رابطه ي خوبي با هم داريم؟ بلافاصله براي توجيه خودم به ياد سفر هيجان انگيزي مي افتادم که با هم رفته بوديم و يا به ياد صميميت فوق العاده خوبي که هفته ي پيش داشتيم. همچنين ياد لحظه ي زيبايي که به هنگام خواندن شعري برايش داشتم، مي افتادم و به خودم اطمينان خاطر مي دادم که البته ما رابطه ي فوق العاده اي داريم.
يک روز سندي آمد و گفت: مي خواهد مرا ترک کند.او توضيح داد:«مدتي است احساس مي کند در اين رابطه حضور ندارد وگفت تصميم ندارد که مرا معطل خود بکند.»در حالي که به حرفهايش گوش مي دادم، واقعاً شوکه شده بودم.چطور ممکن بود چنين اتفاقي بيافتد؟ در حالي که رابطه ي ما به نظر فوق العاده مي رسيد.بعد از مدتي فکر کردن به حقايقي
راجع به خودم دست پيدا کردم. حقايقي که مدت ها بود نخواسته بودم با آن ها روبرو شوم و جواب سؤالم را پيدا کنم. رابطه ام با سندي يک نمايش يک نفره با شرکت من بود که سندي فقط نقش تماشاچي را در آن ايفا مي کرد. در واقع من چنان سرگرم پرکردن جاهاي خالي رابطه ام بودم که هرگز از نزديک به ماهيت آن نگاه نکرده بودم. ظاهر بيروني رابطه ي ما ايده آل به نظر مي رسيد. مسافرت ها، کارت ها، خوش گذراني ها همه بي نظير بودند، اما رابطه مان از درون موردي کم داشت.عاملي فوق العاده ضروري و آن شرکت و مشارکت سندي و سرمايه گذاري احساسي او بود.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید