سال ها مي گذرد،اين دختر کوچولو حالا براي خودش يک زن کامل شده است. پسرها هم حالا مرداني بزرگسال شده اند و اين شکست ها، سقوط ها و احساس هاي بد، حالا تبديل به روابط عشقي و ازدواج شده اند.گرچه جزئيات داستان تغيير کرده، اما کل داستان همان قصه قبلي است. او مدام از روي استيصال سعي مي کند، مرد زندگيش را با تلاش بيش از حد و عشق ورزيدن نگه دارد. حال به عوض گذاشتن يادداشت هاي عشقي درون کمد مدرسه و تحسين و تمجيد کردن او در راهروي مدرسه، اين زن خودش را به مهمات خيلي جدي تري مسلح کرده است.حالا اين زن شعرهاي عشقي به پاي او مي ريزد ،داستان هاي کوتاه عشقي برايش مي نويسد، کارت هاي زيبا برايش مي فرستد.مدام هداياي گران قيمت
برايش مي خرد و با نصيحت هاي هوشمندانه کردن به او مي خواهد در نظر مردش غيرقابل چشم پوشي جلوه کند.خلاصه مرتب از او تعريف و تمجيد مي نمايد؛ تا آن مرد احساس کند، دوست داشتني ترين مرد روي زمين است.
اين دختر خانم آنقدر مشغول عشق ورزيدن است که لحظه اي تأمل نمي کند تا از خودش بپرسد، آيا خودش هم عوضي دريافت مي کند يا نه؟ بالاخره يک روز مي بيند که اين مرد هم از او عشق کافي مي گيرد، اما در عشق ورزيدن و پس دادنش، چنگي بدل نمي زند و با اين که اغلب اوقات مردش همراه اوست، اما احساس تنهايي مي کند.
بزودي مرد اعتراف مي کند:«اين قدر که تو مرا دوست داري، من تو را دوست ندارم، همين»و بعد، از او خداحافظي مي کند.زن دوباره به اتاق خوابش رفته، خود را بر روي تختخوابش مي اندازد، گريه مي کند و پيش خودش مي گويد:«چرا اين بلاها بر سرم مي آيد؟ من خيلي تلاش کردم بهترين و دوست داشتني ترين زن روي زمين باشم؛ چرا نمي توانم مردي بيابم که همان اندازه که من او را دوست دارم، او نيز مرا دوست بدارد؟»بعد از اين همه سال گريه کردن هنوز جوابي پيدا نکرده بود.
دست و پا زدن و تقلا براي عشق
زني که داستان زندگيش را خوانديد، يکي از مراجعينم و يا يکي از شرکت کنندگان در سيمنارهايم نبود. اين داستان، داستان زندگي خودم هست.من همان دختر کوچولويي هستم که تصميم گرفت، چنان سعي وتلاش از خودش نشان دهد، تا بلکه بتواند عشق مردي را بدست بياورد و
ياد گرفت چنان تعريف و تحسين به پاي يک مرد بريزد، تا آن مرد بالاخره متقاعد شود که عاشقم شده است.من همان زني هستم که تا همين اواخر سخت کار مي کردم و آنقدر فداکاري مي نمودم که حتي لحظه اي نمي ايستادم تا ببينم آيا آن چه که در روابطم نياز دارم را مي گيريم يا نه.
به مانند بسياري ازشما من هم فکر مي کردم براي اين که کسي دوستم داشته باشد، حتماً بايدخيلي زحمت بکشم.در اين راه من يک عاشق حرفه اي به شمار مي رفتم.متأسفانه چون در اين کار خيلي ماهر شده بودم، اکثر اوقات کارهايم به نتيجه مي رسيد.به يک مرد آنقدر توجه مي کردم که او فکر مي کرد، عاشقم شده است.در حالي که در واقع عاشق آن چه بود که به او مي دادم، نه خود من.تعجبي نيست که هيچ وقت احساس دوست داشته شدن نمي کردم و در انتها مرا با احساس اجحاف و خيانت تنها مي گذاشت. حتي موقعي که خودم رابطه را قطع مي کردم نيز همين احساس را داشتم و آخر و عاقبت روابطم هميشه اين مي شد که:
سر از روابط نامناسب در مي آوردم، چون ذهنم مرتباً مشغول اين بود که آيا او دوستم دارد يا خير؟ هرگز لحظه اي با خود نمي انديشيدم که آيا من هم او را دوست دارم يا نه؟
دائماً نگران بودم، آيا آن مرد، مرا بهترين زن دنيا مي داند يا خير؟ به طوري که حتي لحظه اي تأمل نمي کردم تا از خود بپرسم: آيا او به درد من مي خورد يا نه؟
بنابراين روابطم با مرداني بود که فقط عاشقشان بودم، اما دوستشان نداشتم و در هيچ زمينه اي با هم به تفاهم نمي رسيديم.اين بدين معني بودکه همه ي آن ها براي من مرداني نامناسب بودند، زيرا به احساس خودم
نسبت به آن ها توجهي نمي کردم.
به مردان زندگيم فرصت نمي دادم احساس واقعيشان را نسبت به من بفهمند و ببينند، آيا واقعاً مرا دوست دارند يا نه.چنان مشغول عشق ورزيدن بودم که هيچ گاه فرصت و فضاي کافي به آن ها نمي دادم تا خودشان مرا انتخاب کنند. آن دختر کوچولوي طرد شده اي که در درونم وجود داشت، نمي توانست باور کند مردي بخواهد به خاطر خودش با او بماند.به همين دليل تمام سعيم را مي کردم تا خود را در مقابل يک مرد، با ارزش جلوه بدهم. بطوري که آن مرد احساس کند، به من خيلي احتياج دارد و بدون من نمي تواند به زندگي ادامه دهد.
چگونه زن ها کم کاري ها و خلأهاي روحي را پر مي کنند
در اين جا مي خواهم راجع به پرکردن خلأهاي احساسي با شما صحبت کنم. ما در ذهنمان تصويري از يک رابطه ي ايده آل داريم.مردي را پيدا کرده جهت خلق رابطه اي که در ذهنمان داريم، بدون تشريک مساعي و همکاري از جانب او سخت تلاش مي کنيم. گويي به او مي گوييم: تو فقط در اين رابطه شراکت داشته باش. ترتيب دادن کليه ي کارها از جمله کارهاي روحي و عاطفي رابطه به عهده ي من.از جمله ي اين کارها: ترتيب دادن مکالمات، خط دهي، فراهم نمودن زمينه هاي صميميت، کاربرروي مسايل روحي و عاطفي، برنامه ريزي براي فعاليت هاي اجتماعي و غيره.تنها کاري که مي بايست موافقت کني انجام بدهي، اين است که بپذيري نامزد يا همسرم باشي.
خطر کار اين است که ما عملاً از رابطه اي سر در مي آوريم که در آن
فقط با خودمان رابطه داريم وسخت تلاش مي کنيم رابطه ظاهراً خوبي داشته باشيم.به طوري که بعد از مدتي باورمان مي شود، رابطه دو طرف است، در حالي که واقعاً يک تک نوازي بيش نيست.در اين تک نوازي اين مرد فقط صندلي را از آن خود دارد، همين وبس. در زير، ليستي از برخي روش هايي که به آن طريق زن ها خلأهاي روحي را پر مي کند، آورده شده است. ممکن است با بعضي از آن ها يا با همه ي آن ها ارتباط برقرار کنيد.
در پر کردن جاهاي خالي فعاليت هاي اجتماعي، در اين گونه موارد، اين شماهستيد که براي فعاليت هاي اجتماعي برنامه ريزي مي کنيد:
اين شما هستيد که روزنامه را مي خوانيد و از تئاتر، کنسرت، فيلم هاي جديد و برنامه هاي فرهنگي مطلع مي شويد و او را متقاعد مي کنيد تا در آن ها شرکت کنيد.
اين شما هستيد که به او پيشنهاد مي دهيد، آخر هفته ها را چگونه بگذرانيد.
اين شما هستيد که از هفته ها يا ماه ها قبل براي فعاليت هاي مختلف برنامه ريزي مي کنيد.
اين شما هستيد که براي تعطيلات و يا مناسبت هاي ويژه برنامه ريزي مي کنيد.
اين شما هستيد که بيشتر تلفن ها را به دوستان، آشنايان، فاميل ها و حتي فاميل هاي او مي زنيد و دورهم جمع شدن ها را ترتيب مي دهيد.
اين شما هستيد که پيشنهاد مي دهيد به رستوان هاي تازه و متنوع برويد.
اين شما هستيد که صحبت راجع به جزئيات سفر را آغاز مي کنيد.
براي پر کردن خلأهاي جنسي، اين معمولاً شما هستيد که اغلب تماس هاي جسماني و جنسي را شروع مي کنيد.
اين شما هستيد که معمولاً اول جلو مي رويد تا او را در آغوش بگيريد و يا تقاضاي در آغوش کشيدن مي کنيد.
اين شما هستيد که هنگام تماشاي تئاتر، تلويزيون يا در سينما و يا هنگام راه رفتن در خيابان دست نامزد يا همسرتان را مي گيريد.
اين شما هستيد که معمولاً بوسيدن را آغاز مي کنيد.
اين شما هستيد که از آن طرف اتاق مي آييد تا کنار همسرتان باشيد.
اين شما هستيد که اغلب پيشروي هاي جنسي را آغاز مي کنيد.(توجه: شايد اين تنها موردي است که مردها اول اين کار را شروع مي کنند.)
اين شما هستيد که معمولاً در رختخوابتان از سمتي که خودتان مي خوابيدبه سمتي که همسرتان مي خوابد، مي آييد تا او را بغل کنيد.
پر کردن خلأهاي صميمي و نزديکي
اين شما هستيد که اغلب صميميت را در رابطه شروع مي کنيد.
اين شما هستيد که به ياد همسرتان مي اندازيد، مدتي است اوقات رمانتيکي را با هم نگذاشته ايد.
اين شما هستيد که معمولاً پيشنهاد مي دهيد،با يکديگر راجع به احساس هاي خود صحبت کنيد.
اين شما هستيد که موضوع تعهد و آينده را پيش مي کشيد.
اين شما هستيد که محيطي صميمي با يک موزيک رمانتيک، شمع
و يا عصرهاي ويژه را ترتيب مي دهيد.
اين شما هستيد که اغلب نامه، کارت و يا هديه مي دهيد.
اين شما هستيد که معمولاً بعد از دعوا و يا کدورتي که پيش آمده، جلو مي رويد تا آشتي کنيد.
پر کردن خلأ هاي ارتباطي
اين شما هستيد که وقتي با هم هستيد، بيشتر حرف مي زنيد.
اين شما هستيد که سؤال هاي بيشتري از نامزد يا همسرتان مي پرسيد تا او از شما.
اين شما هستيد که معمولاً وقتي همسرتان ساکت است و در خودش فرو رفته، نگران مي شويد و مي ترسيد و دور و بر او رفته و از او در مورد احساسات و افکارش مي پرسد.
درحين گفتگو با نامزد يا همسرتان وقتي جوابي نمي گيريد، اين شما هستيد که در مورد احساساتي که او در آن زمان دارد، حدس مي زنيد، يعني کار هر دو طرف مکالمه را انجام مي دهيد. هم فرستنده هستيد و هم گيرنده.
اين شما هستيد که سعي مي کنيد، حدس بزنيد نامزد يا همسرتان چه احساسي دارد.
اين شما هستيد که پيشنهاد مي دهيد همسرتان بايد با رئيسش، کارمندش، مادرش، بچه هايش صحبت کند و چه مواردي هم بگويد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید