اصل پيوستگي بين زن و مرد امري سفارشي و تحميلي نيست، بلکه از اموري است که طبيعت بشري بلکه طبيعت حيواني، با رساترين وجه آن را توجيه و بيان ميکند و از آنجا که اسلام دين فطرت است طبعا اين امر را تجويز کرده است، و توليد نسل خود تنها عامل و سبب اصلي است که اين پيوستگي را در قالب ازدواج ريخته و آن را از اختلاطهاي بي بند و بار در آورده تا شکل ازدواج توام با تعهد به آن بدهد. اگر در بلاها و مصيبتهاي عمومي بررسي دقيق کنيم، خواهيم ديد که مهمترين عامل در آن مصيبتها، فقدان و از بين رفتن فضيلت تقوا و جايگزيني بي شرمي و قساوت و درندگي و حرص است، و بزرگترين عامل همانا آزادي بي حد و ناديده گرفتن نواميس طبيعت در امر زوجيت و تربيت اولاد است. مساله تعدد زوجات:
تعدد زوجات در ميان قبائل و خاندانهائي که زندگيشان قبيلهاي است، نظير دهنشينان و کوهنشينان اتفاق ميافتد، و اين بدان جهت است که صاحب خانه حاجتشديدي به نفرات و همکاري ديگران دارد و مقصودشان از اين تعدد زوجات زيادتر شدن اولاد ذکور است تا بوسيله آنان به امر دفاع که از لوازم زندگي آنان ستبهتر و آسانتر بپردازند. اينکه بعضي از دانشمندان گفتهاند که: انگيزه و عامل در تعدد زوجات در قبائل و اهل دهات کثرت مشاغل استيعني يکي بايد بارها را حمل و نقل کند، يک يا چند نفر به کار زراعت و آبياري مشغول شوند، علاوه بر اين يک عامل اساسي ديگري نيز در بين اين طايفه براي متداول شدن تعدد زوجات بوده است و آن اين است که در بين آنان عدد زنان هميشه بيش از عدد مردان بوده است، زيرا امتهائي که به سيره و روش قبايل زندگي ميکنند همواره جنگ و کشتار و شبيخون و ترور و غارت در بينشان رايج است و اين خود عامل مؤثري است براي زياد شدن تعداد زنان از مردان و اين زيادي زنان طوري است که جز با تعدد زوجات نياز طبيعي آن جامعه بر آورده نميشود، (پس اين نکته را هم نبايد از نظر دور داشت).
اسلام نيز که همه دستوراتش مطابق با فطرت و طبيعت است چهار زن داشتن را بر همه مردان واجب نکرده، بلکه تنها براي کساني که توانائي دارند، جايز دانسته(نه واجب)آن هم در صورتي که بتوانند بين دو زن و بيشتر به عدالت رفتار کنند.
اسلام قانون ازدواج با يک زن را تشريع و با بيشتر از يک همسر، يعني تا چهار همسر را در صورت تمکن از رعايت عدالت در بين آنها، تنفيذ نموده، و تمام مواردي را که در اين مورد نهي و پرهيز داده اند را اصلاح کرده است.
چهار اشکال بر حکم"جواز تعدد زوجات"و پاسخ بدانها
اول اينکه: اين حکم آثار سوئي در اجتماع به بار ميآورد زيرا باعث جريحه دار شدن عواطف زنان ميشود و آرزوهاي آنان را به باد داده، فوران عشق و علاقه به شوهر را خمود و خاموش ميکند و حس حب او را مبدل به حس انتقام ميگرداند و در نتيجه، ديگر به کار خانه نميپردازد و از تربيت فرزندان شانه خالي ميکند و در مقابل خطائي که شوهر به او کرده، در مقام تلافي بر مي آيد و چيزي نميگذرد که جامعه به انحطاط کشيده ميشود.
دوم اينکه: تعدد زوجات مخالف با وضعي است که از عمل طبيعت مشاهده ميکنيم، چون آمارگيريهائي که در قرون متمادي از امتها شده، نشان ميدهد که همواره عدد مرد و زن برابر بوده و يا مختصر اختلافي داشته است، معلوم ميشود طبيعتبراي يک مرد يک زن تهيه کرده، پس اگر ما خلاف اين را تجويز کنيم بر خلاف وضع طبيعت رفتار کردهايم.
تعدد زوجات
سوم اينکه
: تشريع تعدد زوجات مردان را به حرص در شهوتراني تشويق نموده و اين غريزه حيواني(شهوت) را در جامعه گسترش ميدهد.
و چهارم اينکه: اين قانون موقعيت اجتماعي زنان را در جامعه پائين ميآورد، و در حقيقت ارزش چهار زن را معادل با ارزش يک مرد ميکند و اين خود يک ارزيابي جائرانه و ظالمانه است، حتي با مذاق خود اسلام سازگار نيست، چرا که اسلام در قانون ارث و در مساله شهادت، يک مرد را برابر دو زن قرار داده، با اين حساب بايد ازدواج يک مرد را با دو زن تجويز کند، نه بيشتر، پس تجويز ازدواج با چهار زن به هر حال از عدالت عدول کردن است، آن هم بدون دليل، و اين چهار اشکال اعتراضاتي است که مسيحيان و يا متمدنين طرفدار تساوي "حقوق زن و مرد"بر اسلام وارد کردهاند.
جواب اشکال اول : اسلام زير بناي زندگي بشر و بنيان جامعه انساني را بر زندگي عقلي و فکري بنا نهاده است، نه زندگي احساسي و عاطفي، در نتيجه هدفي که بايد در اسلام دنبال شود رسيدن به صلاح عقلي در سنن اجتماعي است، نه به صلاح و شايستگي آنچه که احساسات دوست ميدارد و ميخواهد و عواطف به سويش کشيده ميشود. به علاوه اين معنا به هيچ وجه مستلزم کشته شدن عواطف و احساسات رقيق زنان و ابطال حکم موهبتهاي الهي و غرايز طبيعي نيست، زيرا که صفات روحي و عواطف و احساسات باطني از نظر کميت و کيفيت با اختلاف تربيتها و عادات، مختلف ميشود همچنانکه به چشم خود ميبينيم که بسياري از آداب در نظر شرقيها پسنديده و ممدوح، و در نظر غربيها ناپسند و مذموم است. گزارش ها از صدر اسلام که حکم تعدد زوجات جاري شد نشان مي دهد که هيچ مورخ و اهل خبره تاريخ نيست که ادعا کند در آن روز زنان به کار کردن در خانه بي رغبتشدند و کارها معطل ماند.
ممنوعيت تعدد زوجات در اقوامي که آن را تحريم کردهاند، باعثشده هزاران زن از شوهر و اجتماع خانوادگي محروم باشند و زمينه فساد ايجاد شود.
جواب اشکال دوم: امر ازدواج تنها متکي به مساله آمار نيست، بلکه در اين ميان عوامل و شرايط ديگري وجود دارد که يکي از آنها رشد فکري است، که زنان زودتر از مردان رشد يافته و آماده ازدواج ميشوند و خاصيت توليد نسل مرد عمرش بيشتر از زن است، اين نتيجه به دست ميآيد که طبيعت و خلقتبه مردان اجازه داده تا از ازدواج با يک زن فراتر رود و بيش از يکي داشته باشد علاوه بر اين جنگها و نزاعها و جنايات، مردان را بيشتر تهديد ميکند تا زنان را. همين معنا قويترين عامل براي شيوع تعدد زوجات در قبائل است و بنا بر اين زناني که به حکم مطلب بالا، شوهر را از دست ميدهند، چارهاي جز اين ندارند که تعدد زوجات را بپذيرند . استدلال به اينکه"طبيعت نوع بشر عدد مردان را مساوي عدد زنان قرار داده"، با صرفنظر از خدشههائي که داشت زماني استدلال درستي است که تمامي مردان چهار زن بگيرند و يا حداقل بيش از يک زن اختيار کنند، در حالي که چنين نبوده و بعد از اين نيز چنين نخواهد بود.بلکه تنها براي کساني که توانائي دارند، جايز دانسته(نه واجب)آن هم در صورتي که بتوانند بين دو زن و بيشتر به عدالت رفتار کنند.
اسلام بر مرداني که ميخواهند زناني متعدد داشته باشند شرط کرده که در معاشرت با آنان رعايت عدالت را بکنند و نيز واجب کرده که نفقه آنان و اولادشان را بدهند و معلوم است که رعايت عدالت جز براي بعضي از مردان فهميده و ثروتمند فراهم نميشود. علاوه بر اين، در اين ميان راههاي ديني و مشروع ديگري است که با به کار بستن آن، زن ميتواند شوهر خود را ملزم سازد که زن ديگري نگيرد و تنها به او اکتفا کند.
جواب اشکال سوم: صاحب اين اشکال اطلاع و تدبري در تربيت اسلامي و مقاصدي که اين شريعت دنبال ميکند ندارد و کوتاه سخن آنکه اگر اشکالي هستبه مسلمانان وارد است که سياستي را اتخاذ ميکنند که نميتوانند آن را پياده سازند. روش و مرام اينگونه مردان است که سعادت خود و همسر و اولاد خود را و صفاي جو جامعه خويش را فداي شهوتراني و ناداني خود ميکنند. و اما اسلام حکم "جواز" را مقيد به صورتي کرده است که هيچيک از مفاسد شنيع نامبرده پيش نيايد و آن در صورتي است که مرد از خود اطمينان داشته باشد به اينکه ميتواند بين چند همسر به عدالت رفتار کند. پس تنها کسي که چنين اطميناني از خود دارد و خداي تعالي چنين توفيقي به او داده، از نظر دين اسلام ميتواند بيش از يک زن داشته باشد.
اما مردان با غيرت ما بايد در نظر داشته باشند که رعايت اخلاق و تعهد جداي از رعايت قانون و استفاده از اختيارات شرعي ، گاه براي استحکام و قوام روابط خانوادگي بيشتر مورد لزوم است.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید