از باطل و سِره از ناسره در دام اوهام و پندارهاى نادرست گرفتار شده و هر روز بيش از پيش از مسير صحيح رشد و تكامل مادى و معنوى فاصله مىگيرند.
اگر چه همه نوع خرافات و پيرايههاى زائد، ضررهايى در پى دارند، و جلو هر گونه پيشرفت و بويژه رشد انديشه را مىگيرند ولى هيچيك از آنها به اندازه خرافات و تحريفاتى كه در احكام دينى و اصول اعتقادى رخ مىدهند، خطرناكتر نيستند؛ چرا كه اين بخش از خرافات، در راه رسيدن به سعادت واقعى و كمال حقيقى انسان -كه هدف اصلى بعثت انبياء و رسالت نهايى اديان الهى است- ايجاد مانع مىنمايند.
از بررسى و مطالعه روند تاريخ اديان، اين نكته به خوبى روشن مىگردد كه در آغاز، تعاليم اصلى اديان الهى -بواسطه عصمتى كه همه پيامبران از آن برخوردار بودهاند- از هرگونه پندارهاى موهوم وعقايد خرافى مصون و بركنار بوده است. به علاوه حتى بيشترين وقت و سرمايه و امكانات انبياءِ الهى صرف مبارزه با انديشههاى خرافى واوهام غلطى شده است كه در طول تاريخ در ميان مردم جوامع مختلف، رواج داشته است و دست و پاى فهم و انديشه آنها را بسته، و امكان هرگونه پيشرفت و ترقّى را از آنان سلب كرده بود. به عنوان مثال اگر سرگذشت حضرت ابراهيمعليه السلام را از اين جهت مورد مطالعه قرار دهيم، روشن خواهد شد كه آن حضرت با تحمّل چه زحمات و محروميتهاى سختى توانست مردم را از اسارتِ پرستش چوب و سنگ و ستاره و ماه و خورشيد و... نجات داده و راه درست انديشيدن و نيل به حقايق برين را به آنها نشان دهد.
با توجّه به چنان خود گذشتگىها و تحمّل مشقّات پيامبران است كه دانشمندان منصفى نظير «پاسكال» در تبيين علل رشد علوم و صنايع، به حق عامل اصلى اين پيشرفتها را تعاليم انبياء الهى معرّفى مىنمايند؛ چرا كه آنها از طريق باز كردن غل و زنجيرهاى جهل و نادانى از دست و پاى بشر و نشان دادن راه درست انديشى زمينه رإ براى تكامل حتى علوم تجربى هموار ساختند. وى در اين باره مىگويد:
اگر انبياء نبودند نه دل كوهى شكافته شده و نه تونلى براى حركت قطارى ساخته مىشد، زيرا در نتيجه كوشش و مجاهدت پيامبرانعليهم السّلام بود كه مغزهاى مرده بتپرستان حيات دوباره پيدا كردند و به جاى كُرنش در مقابل كوه وماه و خورشيد، به تأمّل و تفكّر در اسرار وجودى آنها پرداختند، و پس از كشف منافع بى شمار اين پديدههاى ارزشمند طبيعت، از آنها در راستاى اصلاح وضع زندگى خود بهرهمند شدند، همواره سخن انبياء اين بود كه: اى مردم! برويد تمام دنيا را سِيْر كنيد و در اسرار آن بينديشيد، تا از آنها آگاه شويد و از منافع و آثارشان بهرهمند گرديد. [1]
به دنبال چنين رهنمودهايى بود كه در عرصه علوم و صنايع، تحوّلات بسيار بزرگى كه امروزه شاهد آن هستيم پديد آمد. با اين همه پس از دوران حيات پيامبرانعليهم السّلام و جانشينانشان كمكم در بخشهايى از تعاليم آنها با اينكه اساس تعليماتشان ماهيّت ضد خرافى داشت، در نيتجه عملكردهاى غلط عدهاى افراد ساده لوح و ناآگاه و يا مغرض و زيرك، تحريف و التقاط واقع شده و امور خرافى و پيرايههاى ناشايست زيادى در آنها راه پيدا كرد. بديهى است وقتى كه در اصول وفروع و يا حتى در جزئىترين احكام فرعى يك دين، مطالب موهوم وخالى از حقيقت راه يافت، به تدريج اين امور رنگ مذهبى به خود گرفته و در نهايت قيافه واقعى دين را تغيير مىدهد و از اين رهگذر حداقل سه نوع ضرر اساسى به بنيان و ريشه دين متوجه مىگردد:
الف: پيروان آن دين به گمان تبعيّت از قوانين و مقررات مذهبى، پاىبند يك سلسله اوهام و پندارهاى باطلى مىشوند كه نه تنها آنان را از رسيدن به سعادت واقعى باز مىدارد، بلكه به مرور زمان وقتى ماهيت خرافى اين گونه از پندارها آشكار شد افراد ناآگاه كه قوه تميز حقّ و باطل را ندارند به غلط دچار اين پندار مىشوند كه ساير احكام و مقررات اعتقادى نيز همانند اين امور التقاطى عارى از حقيقتاند به اين ترتيب رسوخ اين امور خرافى و بى اساس اعتقاد آنها را نسبت به حقّانيت اديان از بين مىبرد.
ب: چه بسيارند محققان و پژوهشگران آزاد انديشى كه تلاش مىنمايند كه كاملترين آئين الهى را بشناسند تا از طريق پيروى از رهنمودهاى آن به كمال واقعى انسانى دست يابند، امّا به خاطر آميخته شدن مجموعه احكام دينى با امور موهوم و افكار باطل، نمىتوانند به اصول و مبانى اصلى آن دين دسترسى پيدا كنند يعنى در همان گامهاى اوّل تحقيق به محض مواجه شدن با يك سلسله امور بى اساس خرافى ادامه كار را غير مفيد تشخيص مىدهند. و در نتيجه از نيل به سعادت واقعى محروم مىگردند.
ج: مخالفان و دشمنان اديان باشگردهاى خاص تبليغاتى كه دارند از طريق تمسّك به اينگونه رسوبات خرافى و پندارهاى بىاساس، اصل دين را منشأ و يا حتى مظهر اوهام و مطالب خرافى معرّفى مىكنند، تا از طريق سلب اعتماد عمومىنسبت به ارزشها واحكام دينى، زمينه رإ براى اجراى نقشههاى شوم استعمارى كه در نظر دارند فراهم سازند.
بر اين اساس ضرورت دارد كه همه مسلمانان به ويژه علماى اسلام -كه مرزبانان عقايد دينى در جوامع اسلامى محسوب مىشوند- هميشه با كمال هوشيارى، تمام جريانات فكرى وفرهنگى را زير نظر داشته باشند و از رسوخ افكار انحرافى وپيرايههاى غلط در اصول و فروع اسلامى جلوگيرى به عمل آورند. حقيقت آن است كه اين وظيفه خطير را علماى متعهد در طول تاريخ، با توجه به توان و قدرتى كه داشتهاند همواره به انجام رساندهاند، و در اين راه از هيچگونه فداكارى و از خودگذشتگى دريغ نورزيدهاند، و تا پاى جان به دفاع از ارزشهاى اسلامى پرداختهاند. امّا از آنجا كه در شرايط كنونى به واسطه تشكيل حكومت اسلامى در ايران، و به دنبال آن بيدارى ملل مستضعف جهان، بسيارى از منافع جهانخواران غارتگر به خطر افتاده است؛ سردمداران استكبار جهانى و مزدورانشان بيش از پيش از طريق بسيج تمام امكانات اقتصادى و سياسى و فرهنگى و... خود، برآن شدهاند تا با سرچشمه و منشأ اصلى اين حركتها كه همانا اصول و ارزشهاى اسلامى است باشدّت بيشتر برخورد نمايند واز هر راه ممكن، آن را به شكست بكشانند يا حداقل از روند رو به رشد آن جلوگيرى بعمل آورند.
لذا در چنين شرايطى ضرورت دارد كه اين بار همچون گذشته، سنگربانان اصول واحكام اعتقادى، باتوجّه به نوع عملكردهاى خصمانه دشمنان، از طريق بكارگيرى بهترين ابزارها و مناسبترين روشها به مقابله با دسيسههاى آنها قيام كنند و تمام نقشههاى آنان را نقش بر آب ساخته و زمينه را براى تشكيل حكومت جهانى منجى عالم بشريت هر چه بهتر و بيشتر آماده كنند.
البته توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه نبايد مبارزه با دشمن بيگانه، سبب غفلت از عملكرد آن دسته از عوامل داخلى گردد كه دانسته يا ندانسته از روى جهل و يا غفلت موجب رشد افكار نادرست و پيدايش پيرايههاى غلط در احكام دينى و اصول اعتقادى مىشوند؛ چون همانگونه كه قبلا اشاره شد اغلب در ايجاد تحريف و پيدايش و گسترش افكار باطل و خرافى، بطور كلى دو دسته بيش از ديگران نقش اساسى دارند:
1- دشمنان آگاه
2- دوستان ناآگاه
گرچه كار هر دو دسته عليرغم تفاوتى كه در ظاهر با هم دارند نتيجه واحدى در پىدارد، يعنى مجموعه آن عملكردها موجب تغيير حقيقت دين و تبديل ماهيت سازنده و حياتبخش آن به يك امر تخديرى و ضد رشد مىشود؛ در عين حال نوع برخورد با هريك از اين دو دسته شيوه خاصّى را اقتضا مىنمايد. يعنى با همان روشى كه با دشمنان مغرض آگاه برخورد مىگردد، نبايد با دوستان ناآگاه و غافل برخورد شود؛ چون انگيزه و علّت عملكرد اين دو طايفه باهم بسيار متفاوت است بنابر اين ضرورت دارد كه در برخورد با دسته دوّم نخست بايد به گونهاى عمل شود كه زمينه رشد معلومات، تعميق اطلاعات عقيدتى، و ارتقاى سطح فكرى آنها فراهم گردد تا بينش و بصيرت آنها نسبت به احكام و ارزشهاى اسلامى بيشتر شود و در نتيجه خود قادر به تشخيص حقّ از باطل باشند.
سپس اگر دست از اعمال ناشايست و مضرّ به اصول و مبانى اعتقادى برنداشتند، آنگاه با در نظر داشتن تمام شرايط موعظه احسن و رعايت مراتب و مراحل مختلف اصل امر به معروف ونهى از منكر و رأفت اسلامى نسبت به بازدارى عملى آنها اقدام شود.
نويسنده بر اين اعتقاد است، كه اگر در زمينه رشدِ نيروى تفكّر وقدرت تحليل و ارتقاء سطح معرفت دينى عامّه مردم جامعه، برنامهريزى صحيحى به اجرا در آيد؛ نه تنها هيچ عقيده خرافى وانديشه باطلى امكان ظهور و رشد پيدا نمىكند، بلكه زمينه و بستر موفقيّت تمام توطئههاى دينستيزانه دشمنان هم از بين خواهد رفت.
باتوجه به چنين ضرورتى است كه در رساله حاضر تلاش شده است تا يكى از موضوعات مطرح در فرهنگ اسلامى كه با عنوان -عريضهنويسى- شناخته مىشود مورد بازبينى مجدد قرارگيرد و ابعاد مختلف آن روشن گردد، تا مشخص شود كه اصلا عريضه نويسى چيست؟ و آيا اين كار توجيه منطقى و معقول و قابل قبولى دارد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا دليل نقلى و روايى خاصّى هم آن را تأييد مىكند يا نه؟ و اصولا چه شيوهاى از عريضهنويسى با كدام انگيزه و چه شرايطى، مورد سفارش اولياء الهى است؟ و...
در پايان هم نمونههايى از عريضههاى مختلفى را، كه در طول تاريخ توسط افرادى از اقشار گوناگون جامعه خطاب به بعضى از ائمه اطهارعليهم السّلام به نگارش درآمده است و نتايجى نيز بر آنها مترتّب شده است ارائه مىگردد، تا علاقمندان با كمّ و كيف اين موضوع بهتر و بيشتر آشنا شوند.
عريضه نويسى چيست؟
اغلب لغت شناسان عريضه را به عرض حال و درخواستنامه معنى مىكنند [1] او براى «عرض» معانى مختلفى بيان مىكنند كه يكى از آنها، بيان مطلبى از طرف فرد كوچكتر به بزرگتر است؛ بر اين اساس معنى به عرض رساندن عبارت از گفتن و بيان كردنِ مطلبى از طرف كوچكتر به بزرگتر است. [2]
در اصطلاح، عريضه نويسى يكى از شيوههاى خاصّ توسل است كه در طول تاريخ، در فرهنگ اسلامى همواره مورد توجه بوده است.
توضيح آنكه گاهى افراد جامعه با يك سلسله نياز و گرفتارىها مواجه مىشوند كه برحسب ظاهر امكان برطرف نمودن آنها از طريق اسباب عادى ميسّر نيست، يا حد اقل بسيار مشكل است؛ در چنين مواردى به جاى نا اميد شدن و زانوى غم در بغل گرفتن، از ناحيه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السّلام توصيه شده است كه از امورى نظير دعا و توسل كه در جاى خود اثبات شده است -كه هريك از آنها اگر مؤثّرتر از اسباب وعلل عادى نباشند كمتر از آنها نيستند- كمك گرفته شود. آنگاه براى خود توسّل، شيوههاى مختلفى بيان شده است كه از جمله آنها نوشتن عريضه است.
عريضه گاهى خطاب به خداوند تبارك و تعالى نوشته مىشود ودر آن فرد نيازمند ضمن اشاره به مشكل و حاجت مورد نظر خود به مقام و منزلت يكى از معصومينعليهم السّلام يا همه آنها در پيشگاه خداوند متوسل مىشود؛ و يا اينكه عريضه مستقيما به معصومعليه السلام نوشته مىشود تا او بواسطه قرب و ارج و منزلتى كه در نزد خداوند متعال از او برآورده شدن يا برطرف گشتن آن حاجت و مشكل را درخواست نمايد؛ و يا اينكه خود معصومعليه السّلام بواسطه ولايت و قدرتى كه از ناحيه پروردگار عالم به او اعطا شده است، به اذن خداوند مهربان اين نياز و گرفتارى را برطرف سازد.
بديهى است كه هيچيك از اين امور با قيودى كه به آنها ذكر شد به امورى نظير شرك و بتپرستى و... منتهى نمىشوند.
توجيه عقلى و ادله نقلى عريضه نويسى
از بررسى مجموعه آيات و رواياتى كه در صدد تبيين منزلت وكمالات وجودى اهلبيتعليهم السّلام هستند، چنين معلوم مىشود كه ائمه اطهارعليهم السّلام علاوه بر ولايت تشريعى يعنى حقّ تبيين وتشريح احكام وآيات الهى ورهبرى سياسى ودينى واجتماعى جامعه، كه اصطلاحا به آن امامت گفته مىشود؛ از منزلت والاى ولايت تكوينى نيز برخوردارند. اين بُعد از كمال كه گاهى از آن تعبير به «ولايت تصرّف» و «ولايت معنوى» مىشود، نوعى از اقتدار وتسلط فوقالعاده در امور نظام هستى است كه با توجه به دارا بودن مراتب بالاى كمالات معنوى و قرب به حضرت حقّ با عنايات مخصوص خداوند متعال معجزات وكرامات منقول از آن ذوات مقدسه، ناشى از اين بُعد ولايتى آنهاست.
توضيح آنكه برطبق جهان بينى اسلامى، انسان از چنان استعدادى برخوردار است كه از طريق انجام عبادات وترك گناهان مىتواند به مرتبهاى از كمال برسد كه تمام اعضاء وجوارح بدن او الهى بشود. يعنى به جايى مىرسد كه چشم او جز حقّ را نمىبيند و گوش او به غير از حقّ را نمىشناسد، وپاى او جز در راه حقّ قدم بر نمىدارد ودست او جز در مسير حقّ كارى انجام نمىدهد.
و در يك كلام در تمام رفتارها و عملكردها جز به كار حقّ خود را مشغول نمىسازد. يعنى به تمام معنى خليفةاللّه مىشود. تصوّرات وتصرّفاتش همه رحمانى مىگردد. از اين مرتبه از كمال در حديث قدسى مشهور كه امام صادقعليه السلام آن را از وجود مبارك پيامبر اكرمصلّى اللّه عليه و آله روايت مىكنند، با اين تعابير ياد شده است:
قال اللّه عزّوجلّ: ما تقرّب إليّ عبدٌ بشيءٍ أحبُ إليّ ممّا افترضتُ عليه وإنّه يتقرّب اليّ بالنافلة حتى احبّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنتُ سمعهُ الذي يسمع بهِ وبصرهُ الذي يبصر بهِ ولسانه الذي ينطق به ويدهُ الذى يبطش بها. إن دعاني أجبته، وإن سألني أعطيتهُ. [3]
¬ خداوند عزّوجلّ مىفرمايند: هيچ بندهاى با هيچ وسيلهاى به من نزديك نشده است كه از فرائض نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل ومستحبّات -كه من آنها را واجب نكردهام ولى او تنها به خاطر محبوبيّت آنها در نزد من، به انجامشان مىپردازد- به من نزديك مىشود تا به جايى كه محبوب من مىگردد، همين كه محبوب من گشت، من گوش او مىشوم كه با آن مىشنود، وچشم او مىشوم كه با آن مىبيند، وزبان او مىشوم كه با آن سخن مىگويد، ودست او مىشوم كه با آن حمله مىكند. در اين حال اگر مرا بخواند دعايش را اجابت مىكنم، واگر از من چيزى درخواست كند آن را به او مىدهم».
وقتى كه انسانهاى معمولى از چنين قابليّتى برخوردارند، به طريق اولى ائمه اطهارعليهم السّلام به جهت كمالاتى كه دارند مىتوانند از منزلتى برخوردار شوند كه بتوانند در شئونات مختلف عالم تكوين تصرّفاتى داشته باشند.
در اشاره به برخوردارى اهلبيتعليهم السّلام به سطح بالايى از اين گونه ولايت است كه در زيارت جامعه وارد شده است:
«بكم فتح اللّه وبكم يختم وبكم يمسك السماء أن تقع على الأرض وبكم ينزّل الغيث»
«پروردگار عالم به بركت وجود شماست كه خلق را آغاز مىكند و آن را به پايان مىرساند، وآسمان را از فرو افتادن بر زمين باز مىدارد، و باران را فرو مىفرستد».
به عبارت ديگر خداوند همه چيز را به وسيله شما كه واسطههاى فيض او هستيد ايجاد و اداره مىنمايد. وهمچنين در دعاى عديله در تشريح وتبيين قسمتى از بركات وجود مبارك حضرت امام زمانعليه السلام آمده است:
«ثمّ الحجّة الخلف القائم المنتظر المهدي المرجى الذي ببقائه بقيت الدنيا وبيمنه رُزق الورى وبوجوده ثبتت الأرض والسماء».
1 الرائد، ج 2ص 183
2. فرهنگ معين، ج 2ص 2288
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید