او من کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها(2) آیا آنکه مرده بود و ما زندهاش کردیم و برای او نور قرار دادیم که با آن نور در میان مردم راه میرود آن نور همان نور ایمان و روشنایی قلب است ، ولی ایمان که دیگر از قبیل نور چراغ موشی و چراغ رکابی و چراغ برق و یا نور خورشید و امثال اینها نیست ، ایمان خودش یک حقیقت غیر جسمانی است که خاصیتش روشن کردن است ، چون انسان را در باطنش نوعی آگاهی میدهد ، هدف و مقصد را به انسان نشان میدهد ، چون به انسان مقصد میدهد و انسان را به سوی مقصد سعادت بخش میکشاند ، به ایمان هم نور میگوییم . عرفا به خود عشق نور میگویند .
مولوی میگوید :
1-عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
وقتی که ما نور را به این معنی گرفتیم ، یعنی حقیقت پیدا و پیدا کننده ، حقیقت روشن و روشن کننده ، و دیگر بیش از این در آن نگنجاندیم که پیدا برای چشم یا برای عقل یا برای دل ، و به این جهت کاری نداشتیم که چگونه پیداست و پیدا کننده ، به این معنی درست است که ما خدای متعال را هم نور بدانیم .
خدا نور است یعنی حقیقتی است در ذات خود پیدا و پیدا کننده .
به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست ، یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمتاند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیدا کننده است فقط خداست ، سایر اشیاء اگر پیدا و پیدا کننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند ، خدا آنها را پیدا و پیدا کننده کرده است . در آیه قرآن میخوانیم : هو الاول و الاخر و الظاهر (3) خدا ظاهر است ، ظاهر است یعنی پیداست . خدا خالق اشیاء است یعنی پدید آورنده و پیدا کننده اشیاء است ، و لهذا میبینیم که کلمه نور را در دعاها و در روایات به عنوان اسمی از اسماء الهی ذکر کردهاند ، نور از اسماء خداست . در اوایل دعای کمیل دو جمله هست که مؤید همین مطلب است . عرض میکند به خداوند متعال : یا نور یا قدوس ای نور وای بسیار بسیار منزه و دور از نقص . شاید علت اینکه یا قدوس پشت سر عبارت یا نور آمده است این است که کسی توهم نکند خدا نور است آن طور که مانویان خیال میکردند ، یعنی خدا نور جسمانی است ، خدا منزه از این نسبتها است ، نور هست ولی نه از این نورها . در چند جمله قبل جمله عجیبی است : و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء تو را قسم میدهیم به نور چهره است که همه چیز به نور چهره تو روشن است ، به فروغ چهره تو همه چیز روشن است . به قدری این تعبیر ، عالی و لطیف و عارفانه است که من نمیتوانم برایش نظیری پیدا کنم . تعبیر خیلی عجیبی است : و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء .
عرفا و شعرا از محبوب تعبیر به شاهد میکنند ( و این اختصاص به زبان فارسی ندارد ، در زبان عربی هم هست ) . شاهد یعنی آن کسی که در آن محفل بزم حاضر است . این تعبیر را میآورند که ای محبوب ! تو که بیایی چهره تو محفل ما را روشن میکند ، اگر چهره تو نباشد محفل ما تاریک تاریک است . حافظ میگوید :
اینهمه عکس میو نقش مخالف که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید