حال اشاره میکند به جنبههای دیگر فواید و نعمی که زمین برای انسان دارد. زمین برای انسان تنها فرش و مهاد و جایی که محل قرار باشد نیست، «فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام» در این زمین است میوهها و درخت خرما با آن غلافهای خودش که میوهها را در غلاف قرار میدهد. گویا عرب به خرما " ''فاکهة'' " (میوه) اطلاق نمیکند، از این جهت نخل را جداگانه ذکر کرده است.
فلاسفه اصطلاحی دارند، میگویند "'' آباء ثلاثه و امهات اربعه'' ". زمین برای انسان حکم یک مادر را دارد. همنی طور که شیر در پستان مادر تهیه میشود و این تهیه شدن شیر در پستان یک امر تصادفی نیست یعنی اگر زنی حامله میشود و بعد تدریجا در پستان او مایعی پیدا میشود و هر چه که ایام وضع حمل او نزدیک میشود آن مایع بیشتر و آمادهتر میشود به طوری که مقارن با ولادت طفل آن پستان و آن مایع کاملا آماده است برای اینکه طفل از آن استفاده کند، این یک امر تصادفی نیست که همین قدر که این بچه در رحم قرار میگیرد اتفاقا پستان هم پر از شیر میشود، نه، در برنامه است، یعنی رابطه است میان خلقت بچه و خلقت پستان و تولید پستان آن شیر را اصلا در نظام خلقت اگر بنا نبود که در رحمها بچه آفریده شوند، پستان هم آفریده نمیشد، آن پستان هم آن طور آفریده نمیشد که آن مایع را به آن شکل بتواند به وجود بیاورد. میان آن مایع و معده آن طفل که در رحم است ارتباط برقرا است.
میان نوع آن مایع (آن که به اصطلاح خراسان به آن " ''جیک'' " میگویند یا به آن " ''آغوز'' " میگویند) و اولین مادهای که برای این معده تناسب است باز (رابطه) است، یعنی این مایع روی حساب تهیه شده. حتی میان آن دگمه سر پستان و لبهای آن طفل هم رابطه براقرار است، اگر لبهای آن طفل آن شکل خاص را نمیداشت آن دگمه سر پستان هم آن طور آفریده نمیشد. یا آن غدهها و مراکزی که ترشح میکند، به آن شکل ترشح میکند.
طفل باید با لبش فشار مختصر بدهید تا ترشح کند، چون اگر با لبش فشار ندهد ترشح نمیکند و اگر بدون اینکه لب فشار بدهد ترشح کند شیرها بی جهت میریزد. ان هم باید آنقدر نازک باشد که وقتی لب نازک طفل کوچکترین فشار را بیاورد کافی باشد. همه اینها حساب دارد.
زمین هم ایجاد کردنش میوه ها را، درختها، دانهها و سبزیهای خوشبو را، (حساب دارد). از میوهها تعبیر به " ''فاکهه'' " کرده، بعد خرما را اختصاصا جدا ذکر کرده، یا به علت اهمیتش یا به همان علت که عرض کردم عرب به خرما " ''فاکهة'' " اطلاق نمیکند. دانه های مورد تغذی انسان مثل گندم، جو نخود و لوبیا را هم تعبیر به " ''حب'' " میکند، دانههایی که از زمین میروید، دانههایی که توأم با برگ هایی دروکردنی است که مورد استفاده انسان است.
از سبزههای خوشبو تعبیر به " ''ریحان'' " فرموده است «و الحب ذو العصف و الریحان».
قرآن کریم میخواهد بگوید همین طور که رابطه است میان آن پستان و آن شیر و آن دگمه سر پستان و همه آن تشکیلات با خلقت طفل در رحم و با معده و لبها و نیازهای آن طفل، همین طور رابطه است میان میوهها و دانهها و روییدنیهای خوشبوی این عالم با خلقت انسان. اینها ماده هایی است که در پستان همین زمین میروید، یعنی این پستان این جور آفریده شده است که بتواند این احتیاجات را رفع کند.
البته طفل وقتی از رحم به دنیا میآید ناتوان است. حداکثر همین است که با لبهای خودش باید بمکد، دیگر بیش از این کاری از او ساخته نیست، مایع برای او تا این اندازه آماده است، ولی انسان بعد از آنکه بزرگ میشود استعداد خیلی بیش از اینها را دارد، آن وقت میبیند نعمتها در قدمهای دورتری قرار داده شده که او خودش میرود آنها را به خود نزدیک میکند، مثلا دانه را در زمین میپاشد که بعد زمین این استعداد خودش را در آنجا نشان میدهد، بعد مثلا بوته گندم میروید، بعد بزرگ میشود، ساقه پیدا میکند، دو مرتبه خوشه پیدا میکند، بعد دانه گندم هم به خودی خود قابل استفاده نیست، انسان آن را آرد میکند، بعد میپزد و بعد میخورد.
«و الارض وضعها للانام فیها فاکهة و النخل ذات الاکمام» زمین را نهاد برای مردم که بر روی آن را بروند و از آن مانند یک فرش و بساط استفاده کنند ولی نه زمین تنها فایدهاش آن باشد. مادری است که در پستان خودش مواد مورد نیاز انسان را به بوجود میآورد، در این زمین است میوهها، در این زمین است درخت خرما، و از این زمین میروید دانههایی که مورد استفاده انسان است، دانه هایی که با بوتههایی دارای برگ میروید، و در این زمین است که ریحانها یعنی روییدنیهای خوشبوی پیدا میشود.
اگر انسان شامهای نمیداشت، این گلها و سبزیهای خوشبو هم در دنیا وجود نمیداشت، یعنی ارتباطی میان این دو برقرار است.
«فبای الاء ربکما تکذبان» حال به من بگویید که شما کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید. یعنی آیا جای تکذیب نعمتها هست؟! تکذیب نعمتها یا تکذیب ایمانی. این نعمتها با این تشکیلات و این نظم که حساب و کتابی را در عالم میرساند، اولا الهام بخش ایمان است در انسان، ثانیا الهام بخش وظیفه و تکلیف و مسؤولیت است برای انسان.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید