ولی انصاف این است که این آیه دلالتی و حداقل بگوییم صراحتی و یا ظهوری در این مطلب ندارد . ما نمیتوانیم از این آیه قرآن استنباط کنیم که این آیه حتما نظریه تبدل انواع و تسلسل انواع را بیان میکند ، ولی البته این مطلب هست : ما نباید اشتباهی را که بعضی جاهلها و نادانها و در واقع خدانشناسها مرتکب شدهاند مرتکب شویم ، بگوییم اگر انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند پس دلیل بر این است که خلقتی و دست خالقی در کار نیست بلکه انواع از یکدیگر مشتق شدهاند ، یک شیر اول نبوده که بگوییم او را خدا خلق کرده است ، یک اسب اول هم نبوده که بگوییم ( او را ) خدا خلق کرده است ، یک مرغابی اول هم نبوده که بگوییم ( او را ) خدا خلق کرده ،... چون هیچکدام از اینها یک جد اول ندارند بنابر این دلیلی نداری که بگوییم اینها را خدا خلق کرده. چه حرف عوامانه ای ! اولاَ گیریم همه اینها برسد به یک جد و آن جد یک حیوان تک سلولی باشد، پس برای اولین بار حیات در روی زمین در یک حیوان تک سلولی پیدا شد ؛ او با چه عاملی پیدا شد ؟ علم نهوز نتوانسته است (نشان دهد) و بلکه ضد آن را گفته است که یک حیوان ولو یک حیوان تک سلولی خود به خود پیدا شود یعنی بدون سابقه اشتقاق از یک ذی حیات پیدا ود ، و لهذا خود داروین هم که این نظریه را گفت معتقد بود که اجداد تمام حیوانات منتهی می شوند به هفت تا ، ولی ان هفت تا دیگر با نفخه الهی به وجود آمده اند . خود داروین یک مرد موحدی بود ، مسیحی و خیلی هم معتقد بود ، می گویند در حال احتضار هم کتاب مقدس یعنی انجیل را به سینه اش چسبانده بود و آ را رها نمی کرد. داروین خودش اینقدر داروینیست نبود که این جوجه فکلیهای بی سواد که چهارتا کلمه درباره نظریه تکامل ( داروینیسم ) میخوانند ، فورا از خدا و قیامت و همه چیز میخواهند بیگانه باشند .
ثانیا مگر خدا آن وقت خالق ماست که جد اعلای ما یک انسانی باشد که آن انسان را خدا دفعتا آفریده باشد ؟ آن به این مطلب ربط ندارد . ما به هر حال مخلوق خدا هستیم . قرآن که میگوید خدا شما را خلق کرد میگوید شما ببینید یک نطفه بودید در رحم ، خدا نطفه را علقه کرد و علقه را مضغه کرد ، بعد مضغه را تبدیل به عظام کرد ، عظام را گوشت پوشاند ، چنین و چنان کرد ( خلقت ) . همین خلقت تدریجی ما در رحم مادر و ( اینکه ) بعد در بیرون به صورت جنینی هستیم که دائما بزرگ میشود ( نشان میدهد که ) در حال خلق شدن هستیم ، بلکه به قول عرفا عالم دائما در حال خلق شدن است . اگر چنین میبود که خدا یک دفعه عالم را خلق کرده و العیاذبالله کنار رفته و دیگر چیز جدیدی رخ نمیدهد ، در عالم آب از آب تکان نمیخورد ، هیچ تغییری پیدا نمیشد ، ولی اینکه عالم دائما در گردش و حرکت است و همه چیزش از جوهرش و از عرضش همواره فانی میشود و حادث میشود ، این همان معنای این است که عالم همیشه در حال خلق شدن است . از نظر خالقیت خدا و از نظر توحید ، هیچ تفاوتی نمیکند که انواع دفعتا به وجود آمده باشند یا انواع از یکدیگر اشتقاق یافته باشند ، یعنی نظریه داروین همان اندازه یک نظریه توحیدی است که نظریه غیر داروین توحیدی بوده .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید